بررسی نقش حکومت در تربیت که امروزه به منزله موضوع سیاستگذاری تربیتی مطرح است، سابقهای دیرینه در میان متفکران دارد. با یک نگاه کلی، میتوان چند دیدگاه در اینباره تشخیص داد. به باور گروهی از نظریهپردازان، اصولاً حکومت حقّی در تربیت مردم ندارد و کارویژههای آن در برآوردن یکسری خواستههای اجتماعی و سیاسی خلاصه میشود، نه تعیین زندگی خوب برای مردم. گروهی دیگر از صاحبنظران برای حکومت در تربیت مردم نقش و بلکه وظیفه قائلاند؛ اما آن را معطوف به ساختن جامعهای آباد و آزاد میدانند و فراتر از آن مدّنظر آنها نیست؛ یعنی دولت باید افراد را برای تحقق کامل اهداف سیاسی و اجتماعی، و کارآمدی نظام تربیت کند. طیف سوّم را کسانی تشکیل میدهند که ضمن موافقت با ایده نقش حکومت در تربیت مردم، معتقدند جهتگیری فرآیند تربیت و هدایت مردم و جامعه باید به سمتوسویی فراتر از برآوردن نیازهای اوّلیه و حداقلی باشد که امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی در این طیف قرار میگیرد.(فوزی و بیرانوند،۱۳۹۰: ۱۳۴-۱۳۳) قرآن با این آیه که: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ(ممتحنه/۶)؛ هر آینه شما را در [روش] آنها پیروی نیکوست»، مجوزی عمومی و با آیه «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»(احزاب/۲۱)، مجوزی اختصاصی صادر فرموده تا تمام رفتارها و گفتارها قابل رونویسی و الگوبرداری باشد. به خصوص با توجه به اینکه عبارت «فی رسول الله» مقدم داشته شده، در حالی که متعلق «اسوه» است و قاعدهاش مؤخر بودن است. به هر حال، حجیت سیره پیامبر بر همه فرق اسلامی ثابت است و بسیاری از احکام و اخلاق خود را از رفتارهای ایشان اخذ کردهاند؛ چه اساساً تمامی حرکات و رفتار ایشان تعلیم و تربیت است.(موسوی نسب،۱۳۹۰: ۲۳) در حوزه اقتصادی هم رفتارها و عملکرد اقتصادی باید از سیره نبوی و علوی و احکام اسلامی تبعیت نمایند.
یکى از راه هاى مؤثر در شکوفایى ارزش های اقتصاد مقاومتی در جامعه، دعوت افراد به ارزش هاست. شیوه های قرآنی برای دعوت به سوی ارزش های اقتصاد مقاومتی عبارت است از: ارائه نمونه عینى، تبلیغ به زبان مخاطبان، استفاده از فطریات، برخورد محبت آمیز، تأکید بر مشترکات، تهییج عواطف، دعوت عملى، تکرار ارزش ها.(سمنگان و دیگران،۱۳۹۱: ۴۴-۳۹) بنابراین به وسیله شیوه های فوق می توان ارزش های اقتصاد مقاومتی که برآمده از سیره اقتصادی پیامبر گرامی اسلام و معصومین است را در میان شهروندان و بخصوص جوانان نهادینه ساخت. دعوت به ارزش های اقتصاد مقاومتی نظیر؛ پرهیز از اسراف و تبذیر، رعایت اعتدال، جهاد اقتصادی، دوری از تجمل گرایی، ساده زیستی، تولید ملی، اهمیت کار، ممانعت از تبعیض اقتصادی، ممنوعیت احتکار، تولید کالاهای اساسی در جامعه اسلامی، عدالت اقتصادی، فرهنگ مشارکت همگانی در رفع نیازهای اساسی جامعه، صداقت در بازار اسلامی، صرفه جویی، استقلال اقتصادی و غیره را می توان به وسیله تکرار این ارزش ها در فضای عمومی جامعه، آموزش صحیح متناسب با سطح آموزش بینندگان و مردم، تهییج عواطف و برخوردهای دوستانه انجام داد و همین امر به هویت سازی و باور عمومی به اقتصاد مقاومتی می افزاید.
برخی از وظایف حکومت در راستای حمایت از اقتصاد مقاومتی عبارتند از: ترویج و تقویت استقلال اقتصادی و کالاهای داخلی و خودداری از مصرف کالاهای بیگانگان به ویژه قدرت های استکباری، احیای روحیه خودباوری و خوداتکایی در امور اقتصادی و اعتماد به نفش و الزامات آن، مانند سرمایه گذاری در بخش های زیربنایی به جای امور مصرفی، افشای توطئه های دشمنان در تلاش برای گرفتار کردن مردم در دام مصرف زدگی و تبدیل کشورهای اسلامی به بازار مصرف کالاهایشان، آموزش ارزش ها و مبانی انسان شناسی اسلام و معرفی نعمت های مادی به عنوان وسیله و فرصتی برای عروج و صعود انسان ها، بیان آثار زیاده روی در مصرف و آسیب هایی که ممکن است از این راه متوجه جامعه گردد، تبیین سرگذشت امت هایی که بر اثر مصرف گرایی سقوط کرده اند و در مقابل، رمز موفقیت افراد و جوامعی که اسیر زرق و برق دنیوی نشده اند، آموزش و تبیین الزامات پیشرفت عادلانه و راهکارهای توسعه اقتصادی و اقتصاد مقاومتی به همراه اولویت های پیش روی آن، تغییر در سنت های نادرست و مدل ها و سلیقه های وارداتی، آگاه کردن به موقع و صحیح مردم از وضعیت اقتصاد داخلی و بین المللی، نهادینه کردن آموزش و پژوهش در مراکز تولید داخلی برای ساخت و ارائه کالاهای با کیفیت و قابل رقابت با اقلام خارجی.(حاجی صادقی،۱۳۸۸: ۱۰۲-۱۰۱)
۱٫ آموزش عالی و اقتصاد مقاومتی
«شکی نیست که علم به تنهایی ضامن سعادت جامعه نیست. جامعه، دین و ایمان لازم دارد؛ همان طوری که ایمان هم اگر مقرون به علم نباشد، مفید نیست بلکه وبال است…به هر حال اگر ما می خواهیم دین صحیح داشته باشیم، اگر می خواهیم از فقر رهایی یابیم، اگر می خواهیم از مرض نجات پیدا کنیم، اگر می خواهیم عدالت در میان ما حکمفرما باشد، اگر می خواهیم آزادی و دموکراسی داشته باشیم، اگر می خواهیم جامعه ما برخلاف حال حاضر به امور اجتماعی علاقمند باشد، منحصراً راهش علم است و علم، آن هم علمی که عمومیت داشته باشد و از راه دین به صورت یک جهاد مقدس درآید.»(مطهری،۱۳۸۹: ۱۸۶-۱۸۵)
علم اقتصاد در زمره علوم اجتماعی تجربی است و مانند بسیاری از علوم حاضر، مولود انقلاب صنعتی و پرورش یافته در دامان آن است که طی بیش از دو قرن گذشته در حال تکامل بوده و بر اساس مراحل تکاملی خود، در هر مرحله، نگرش خاصی نسبت به مسئله آموزش عالی داشته است:
مرحله اول: مرحله اول که دوره جنینی علم اقتصاد است، در دوره رنسانس(۱۷۰۰ ـ ۱۴۰۰) آغاز شده و در آن دوره اساس کار بازسازی علمی و فرهنگی جامعه بوده است. مکاتب مختلفی مثل فیزیوکراسی و مرکانتیلیسم در علم اقتصاد شکل میگیرند. در این مرحله علم اقتصاد نگرش خاصی به آموزش عالی نداشت.
مرحله دوم: در این مرحله وارد انقلاب صنعتی میشویم (۱۸۰۰ ـ ۱۷۰۰) که نظام سرمایهداری محض و علم اقتصاد مدرن پایهگذاری میشود. در این دوره است که با مکتب اقتصاد کلاسیک و آدام اسمیت به عنوان پدر علم اقتصاد مواجه هستیم؛ به طوری که رابطه مثبت بین سرمایه انسانی به عنوان دانش، با رشد و توسعه اقتصادی از حمایت پایهگذار اقتصاد کلاسیک یعنی آدام اسمیت برخوردار بود. در این دوره، به آموزش به شکل تلویحی و دسته دوم برخورد میشد.
مرحله سوم: در مرحله سوم(۱۹۰۰ ـ ۱۸۰۰) که به عنوان قرن اعتراض از آن نام میبرند، جامعه اروپایی در تب وتاب تحولات اجتماعی است و تکوین علم اقتصاد در مراحل اولیه خودش است. در این دوره، منتقدان اصلی نظام سرمایهداری محض مثل ، پرودون و دیگران جلو میآیند و اندیشههای تازه را مطرح میکنند.
مرحله چهارم: مرحله چهارم(۲۰۰۰ ـ ۱۹۰۰) قرن اصلاح و بازسازی است. این دوران، دوران بلوغ علم اقتصاد و طی این شاخههای اصلی علم اقتصاد مانند شاخه اقتصاد کلان، یا اقتصاد خرد شکل میگیرد و متفکرانی مثل کینز، ضرورت هدایت اقتصاد را مطرح میکنند. در همین دوره و در دهه ۱۹۷۰ میلادی رابطه مثبت بین دانش و علم اقتصاد با گسترش نظریه سرمایه انسانی از سوی «شولتز» و «بیکر» تقویت شد و سرانجام در دهه ۱۹۹۰ میلادی رابطه قوی و معناداری بین سرمایه انسانی و توسعه اقتصادی توسط نظریههای رشد درونزا به اوج خود رسید. از طرف دیگر، اواخر دهه ۱۹۹۰ بود که دنیای صنعتی به ضرورت بحث و بررسی توسعه همساز با انسان و توسعه همساز با طبیعت رسیدهاند که تحت عنوان توسعه پایدار مطرح میشود که مرحله تازهای در علم اقتصاد به وجود آمده است.(لشکری، ۱۳۷۸: ۲۳۱-۲۲۶) به طور کلی میتوان گفت که در مرحله اول، علم اقتصاد نگرش خاص به آموزش عالی نداشت و بحث سرمایه انسانی مطرح نبود اما از مرحله دوم و با شروع به کار مکتب کلاسیک، علمای علم اقتصاد به نقش آموزش عالی در جریان توسعه اقتصادی، نه به شکل صریح و مستقیم بلکه به شکل تلویحی و دسته دوم توجه کردند. بدین معنا که آموزشعالی نقش مستقیمی در هدایت جامعه به سوی توسعه ندارد و اگر آموزشعالی کمکی به توسعه میکند، این کمک به صورت تبعی و دسته دوم است. در مرحله سوم، به مباحث اجتماعی آموزش توجه کردند اما از مرحله چهارم که دوران بلوغ علم اقتصاد مطرح است و از زمان اقتصاددان «کینز» به نقش آموزشعالی در جریان توسعه اقتصادی توجه شایانی شده است. رابطه نظریههای مکاتب مختلف، در چگونگی دستیابی اقتصاد مبتنی بر دانش نشان میدهد که اقتصاددانانی که از نظریه «شومپیتر» در زمینه توسعه اقتصادی و اجتماعی پیروی کردند خود نظریه رشد درونزا و نظریه اقتصاد تکاملی را به وجود آوردند که نهایتاً اقتصاد مبتنی بر دانش و علم از نظریه اقتصاد تکاملی بیرون آمده است. این نظریه از آموزههای هر سه نظریه اقتصاد نئوکلاسیک، اقتصاد تکاملی و سیستم نوآوری استفاده میکند و چارچوب جدیدی برای سیاستگذاریهای اقتصادی ـ اجتماعی ارائه میدهد که مبتنی بر تأثیر آموزش بر روی اقتصاد میباشد. رابطه مثبت بین سرمایه انسانی به عنوان دانش، با رشد و توسعه اقتصادی از حمایت پایهگذار اقتصاد کلاسیک یعنی آدام اسمیت برخوردار بود. این ارتباط در دهه ۱۹۷۰ میلادی با گسترش نظریه سرمایه انسانی از سوی «شولتز» و «بیکر» تقویت شد و سرانجام در دهه ۱۹۹۰ میلادی رابطه قوی و معنیدار بین تشکیل سرمایه انسانی و رشد اقتصادی توسط نظریه های جدید رشد درونزا به اوج خود رسید. آنطور که «بلاگ» روشن میسازد سرمایه انسانی یک نظریه جدید قرن بیستمی نیست و حتی در سال ۱۷۷۶ آدام اسمیت نیز در اثرش به نام «ثروت ملل» بدان اشاره کرده است، اما از زمان «شولتز» د در سال ۱۹۶۰ این مبحث توسعه پیدا کرد. «شولتز» در سخنرانی خود به دو عقیده مربوط به هم در نظریه سرمایه انسانی اشاره کرد که در عین حال، باید از هم متمایز شوند. عقیده اول، در زمینه انگیزه هزینه برای آموزش است؛ مفهوم سرمایه انسانی این است که مردم به روشهای مختلف با پول و یا غیر پولی برای آینده برنامهریزی میکنند. «شافر» با این عقیده شدیداً مخالفت کرد؛ زیرا معتقد بود که نمیتوان بین دلایل مصرفی سرمایهگذاری در کسب آموزش تمایز قائل شد. درباره عقیده دوم که با عقیده اول مرتبط، ولی در عین حال متفاوت است، «شولتز» چنین اظهار داشته است که ارزش سرمایه انسانی در انسانها و جوامع را میتوان اندازهگیری کرد و این ارزیابی میتواند تعیینکننده رشد اقتصادی باشد. این عقیده به تحقیقات «دنیسون» درباره برآورد سهم آموزش در رشد اقتصادی در ایالات آمریکا و همچنین به تحقیقات «بکر» درباره بازده های خصوصی آموزش انجامید. تحقیقات درباره نقش آموزش در رشد اقتصادی از طریق مطالعات بعدی «دنیسون» و در خصوص برآورد بازده آموزش توسط «ساخاروپولوس» و «هینچلیف» ادامه یافت. (لشکری، ۱۳۷۸: ۲۳۰-۲۲۷)
(منبع: مرزبان،۱۳۸۹: ۳۹)
بر اساس مطالعات انجام شده می توان ادعا کرد که دانشگاه و مراکز آموزش عالی یکی از پرارزشترین منابعی است که همه کشورها برای پیشرفت و توسعه در اختیار دارند. البته باید در نظر داشت که دانشگاه بهعنوان یک سازمان اجتماعی، هرگز نمیتواند در خلأ و جدا از محیط خود توسعه یابد، چراکه این نهاد در نظامهای کلان اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه محاط است که هم از آنها تأثیر میپذیرد و هم بر آنها تأثیر میگذارد.(امیرانتخابی،۱۳۹۰) آموزش عالی و دانشگاهها زمانی که از سه ویژگی «استقلال، اعتبار و در دسترس بودن برای صاحبان استعداد»(عظیمی،۱۳۸۳: ۷۱-۷۰) برخوردار باشند، می توانند به مثابه یکی از نهادهای تأثیرگذار بر اقتصاد مقاومتی مطرح گردند. ثابتی و همکارانش(۱۳۹۳) به این نتیجه دست یافته اند که در عصر جدید و در کشاکش رقابت میان جوامع، کشورها در تلاش هستند تا نقش آموزش و به ویژه آموزش عالی را در توسعه ملی و ارتقای دانش و تکنولوژی مورد توجه قرار دهند. از این رو نقش آموزش عالی در توسعه اجتناب ناپذیر است. در واقع می توان گفت که یکی از پرارزش ترین منابعی که جامعه در اختیار دارد، دانشگاه است. در کشورهای پیشرفته و حل مسائل و رفع نیازمندی های اهداف توسعه ملی را دانشگاه و دانشگاهیان تحقق بخشیده اند. اختلاف اصلی که باعث تفاوت معنادار بین وضعیت کشورهای پیشرفته و توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه شده است، نوع نگرش آنها به توسعه علمی و ارزش گذاری آنان به این عامل حیاتی و پایه اصلی توسعه است. هر چه آموزش بیشتر و با کیفیت بهتر ارائه شود، توسعه ملی سریع تر صورت خواهد پذیرفت.(ثابتی و دیگران،۱۳۹۳: ۵۹)
باید توجه داشت که دامنه آموزش نه تنها محدود به فراگیری دانش های مختلف و یا سطوح گوناگون دانش نیست بلکه به آموختن حرفه یا مهارت ها، تخصص ها، شرح وظایف، روش ها و متدهای خاص و بالاخره نقش های مختلفی که هر فرد در آن زمینه ها کارورزی کرده و عملاً در آن زمینه عهده دار نقشی شده است مربوط می گردد که در این رهگذر، آموزش اعتقادی به طور کلی بازده آموزشی را مطلوب تر خواهد ساخت. امروزه غالباً آن نوع آموزش در اولویت است که نیاز فردی و اجتماعی را تأمین کند؛ یعنی هم فرد آن آموزش شغلی را بر می گزیند که با استعداد و آمادگی اش هماهنگ باشد و هم جامعه به میزان نیاز های خود برای رشته های تحصیلی برنامه ریزی می کند.(جهانفر،۱۳۹۰: ۲۵۵) به همین دلیل است که نگارنده اثر «جامعه شناسی جهان سوم» معتقد است که یادگرفتن و یاددادن حق مسلم هر فرد است و در این میان، «آموزش و پرورش به عنوان یک استراتژی می تواند کشورهای جهان سوم را از بند توسعه نیافتگی، فروماندگی، نابرابری و بیدادگری رها سازد.»(آشفته تهرانی،۱۳۹۰: ۶۳) به همین دلیل توجه به مسائل آموزش عالی همواره یکی از دغدغههای مهم تصمیمگیران و برنامهریزان بوده است. رسالتهای آموزش عالی به قدری گسترده و فراگیرند که نمی توان آنها را در حد یک فعالیت بخشی قلمداد کرد. بنابراین، لازم است که در نظام برنامه ریزی کشور در راستای عملیاتی سازی اقتصاد مقاومتی توجه خاصی به امر آموزش عالی مبذول گردد و تا جایی که ممکن است فضای لازم، امکانات و تجهیزات و منابع مالی آن به نسبتی فراتر از سایر بخشها، تأمین شود و مشکلات و تنگناهای آن به مراتب سریعتر از سایر بخشها مرتفع گردد.
۳-۱٫ چالش های نظام آموزش عالی در فرایند عملیاتی سازی سیاست های اقتصاد مقاومتی
برخی از چالش های نظام آموزش عالی کشور که می تواند در فرایند رشد اقتصادی و آرمان های اقتصاد مقاومتی اثر منفی بگذارد عبارتند از: عدم انسجام، هماهنگی و سیاستهای کلان آموزش عالی بدلیل رابطه ضعیف دانشگاه و صنعت افزایش شدید تقاضای اجتماعی برای ورود به دانشگاهها از یک طرف و وابستگی مالی به منابع محدود و در حال کاهش از طرف دیگر؛ افزایش وابستگی به خارج از کشور بدلیل واردات بیرویه کندی تحولات علمی دانشگاهها و مراکز پژوهشی در مقایسه با روند شتابان دنیای فناوری؛ فقدان گسترش متوازن و متعادل آموزش دانشگاهی در نقاط مختلف کشور بر اساس آمایش سرزمین و برنامه های توسعه؛ فقدان نظام جامع و کارآمد ارزیابی و نظارت و نبودن ساز و کارهای مؤثر در اصلاح روند و بهبود کیفیت؛ ناکافی بودن اعتبارات آموزش عالی توأم با گسترش های کمی تکیه بیش از پیش به دروس نظری و انباشت محفوظات، کم توجهی به پرورش مهارتها، کارآفرینی، خلاقیت و نوآوری دانشجویان و آماده نشدن آنها برای مواجهه با مسایل و نیازهای جامعه؛ کمبود کادر هیئت علمی دانشگاهها از نظر کیفیت، ترکیب علمی و روزآمدی؛ فقدان خط مشی بلند مدت برای مبارزه با غربزدگی و آسیب پذیری در مقابل تئوری های القائی نامناسب بودن ترکیب تخصصی نیروی انسانی در اختیار کار و اشتغال کشور؛ تراکم شدید تقاضای اجتماعی آموزش عالی که با وجود اتخاذ سیاستهای توزیع عادلانه همچنان مرکز ثقل آن، استان تهران است؛ روند رو به رشد افزایش سهم زنان در تقاضای آموزش عالی و کاهش اصولی مشارکت مردان برای ورود به آموزش عالی؛ عدم کفایت نرخ پوشش تحصیلی سطوح عالی در وضعیت کمبود شدید سطح دانش اقتصاد کشور و جوانی جمعیت.(ویسی و نازک تبار،۱۳۸۵) با این اوصاف، برای نقش آفرینی آموزش عالی در پیاده سازی اصول و سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، لازم است تا موانع فوق الذکر رفع شوند و بر کارویژه های آموزش عالی در رشد و تعالی اقتصادی تمرکز شود.
۳-۲٫ آموزش عالی، تربیت نیروی انسانی و کارآفرینی
سرمایه گذاری در آموزش عالی و تربیت نیروی انسانی موجب می شود تا مهارتهای نیروی کار افزایش یابد و آگاهی و تحرک لازم برای توسعه اقتصادی و اجتماعی فراهم شود و همین امر یکی از لوازم رشد اقتصادی و تحقق سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی محسوب می شود. از اینرو، آموزش جای خود را در تحلیلها و برنامهریزیهای اقتصادی به طور وسیعی باز نمود. امروز از آموزش به عنوان نوعی از سرمایه گذاری یاد میشود و بیان میشود که، کلید توسعه اقتصادی خود انسان است، نه منابع مادی، بهبود کیفیت نیروی کار، ناشی از سرمایه گذاری در نیروی انسانی یا آموزش عالی است. میتوان گفت: آموزش عالی میتواند هم درسطح خرد، بر افراد و بهره وری آنها و هم در سطح کلان، بر عملکرد اقتصاد تأثیر گذارد. از یک سو، آموزش عالی میتواند موجب افزایش بهره وری افراد و افزایش مشارکت نیروی کار شده و همچنین اثرات جانبی مثبت برای سایر افراد موجود در محیط داشته باشد. و از سوی دیگر، موجب افزایش عرضه نیروی کار و افزایش سطح سلامت جمعیت شده و در مجموع، دارای آثار مثبت بر رشد اقتصادی و سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی باشد.(مرزبان،۱۳۸۹: ۳۹) نیروی انسانی کارآمد که برآمده از آموزش عالی است امکان افزایش تولید و ارزش افزوده را فراهم میآورد و عدم توجه به این عامل میتواند از دلایل توسعه نیافتگی در برخی از کشورهای در حال توسعه باشد. سرمایه گذاری در سرمایه انسانی و افزایش سهم آن در کل سرمایهگذاری کشور، باعث بهرهبرداری بهتر از سرمایه فیزیکی میگردد و عامل مهمی در فرآیند رشد و توسعه اقتصادی به شمار میرود.(برقندان و دیگران،۱۳۸۹: ۴۰-۳۹). پس آموزش عالی و دانشگاه از چند جهت در اقتصاد مقاومتی مؤثر است: یکی از نظر تأمین نیروی انسانی کارآمد یا افزایش کارایی و بهرهوری افراد؛ از جهت گسترش مرزهای دانش و فن و پیش بردن تکنولوژی و دیگر این که، ارزش های اقتصاد مقاومتی را درونی سازی نماید.
به عبارت دیگر، محصول دانشگاه عبارت است از افزودن دانش و معرفت و فن که اگر در وجود افراد باشد به عنوان بهرهوری نیروی انسانی تلقی میگردد و اگر فارغ و جدا از وجود انسان باشد، به صورت مجموعه دانش و تکنولوژی نمایان میشود. دانشگاه به عنوان مرکز تحقیق و پژوهش علمی و فرهنگی، مهد نوسازی اجتماع است؛ زیرا محلی است که در آن افکار و اندیشهای جدید، دانش و معرفت نو، تکنولوژی متحول و فرهنگی خلاق و پویا نشو و نما میکند. از آنچه راجع به توسعه ملی و ابعاد مختلف آن از قبیل اقتصاد مقاومتی، توسعه اقتصادی، توسعه اجتماعی ـ سیاسی و توسعه فرهنگی و ارتباط آنها با آموزش و پرورش به طور اعم و دانشگاه و آموزش عالی به طور اخص گفته شد، چنین نتیجهگیری میشود که خدمات دانشگاهی از نظر آرمانهای انقلاب اسلامی، هم نیازی است مستقل و نهایی، هم وابسته و واسطهای در همین راستا، یکی از عواملی که در کنار کار و سرمایه به عنوان منبع رشد و توسعه اقتصادی مطرح است و بر سیاست های اقتصاد مقاومتی تأثیری مثبت دارد، وجود کارآفرینان است. گسترش روحیه کارآفرینی و تربیت و پرورشکار آفرینان در جامعه اثر مطلوبی بر رشد اقتصادی دارد چرا که کارآفرینان با استفاده صحیح از منابع و در صورت داشتن انگیزه خدمت به جامعه و کاهش بیکاری موجبات پیشرفت اقتصاد مقاومتی را فراهم می آورند. بی دلیل نیست که امام علی می فرمایند مردم هریک معدن هستند نظیر معدن طلا و نقره زیرا نقطه آغاز جهش تولید از اندیشه و ایمان کارآفرینان بوجود می آید. استفاده از جوانان انقلابی و مسلمان و وفادار به آرمان های انقلاب اسلامی در کنار استفاده کار آفرینان از امکانات اقتصادی و خلق فرصتهای تجاری جدید موجب بهبود عملکرد بنگاههایی تولیدی و خدماتی میشوند. دانشگاهها و مراکز آموزش عالی از نهادهای اثرگذار در تربیت کارآفرینان میباشند.(مداح،۱۳۸۷: ۱۶) از منظری دیگر، آموزش عالی در توسعه کارآفرینی به عنوان یکی از مهمترین مفاهیم مطرح شده در عصر حاضر نقش بسیار مهمی را ایفا می نماید. آموزش عالی از طریق انتقال دانش کاربردی در زمینه اشتغال، ایجاد مهارت ها و توانایی های مورد نیاز در زمینه کارافرینی و اشتغال، بسترسازی فرهنگی و توسعه و حمایت پژوهشی از کارآفرینی، مفاهیم کارآفرینی را وارد دانشگاه نموده و دانش، نگرش و مهارت دانشجویان را به سوی کارآفرینی و کارآفرین شدن سوق می دهد.(کیا و احمدزاده،۱۳۸۶: ۴۱)
(منبع: مداح،۱۳۸۷: ۱۹)
در اقتصاد مقاومتی، کارآفرین با ایجاد زنجیره ارزش کارآفرینی، خود را به عنوان نیروی محرکه و موتور توسعه اقتصادی مطرح می کند؛ از این رو در کشورهای غربی، سیاست های حمایتی مناسبی را در تقویت ویژگی های کارآفرینانه در افراد و در مجموع ابقای روحیه کارآفرینی در سطح جامعه اتخاذ کرده اند. در جهان کنونی، دانشمندان کارآفرین و دانشگاه های کارآفرین، با تبدیل دانش به مالکیت معنوی به فضای دانشگاهی شکل جدیدی می دهند. امروزه دانشگاه ها در بنگاه های ایجاد شده از سوی اعضای علمی سهم دارند. آنها در جستجوی مالکیت معنوی و انتشار مقاله و شهرت علمی بیشتر از یافته هایشان هستند و دانشمندان دانشگاهی به مخترعین، توسعه دهندگان و کارآفرینان تبدیل شده اند. دانشگاه ها در هر یک از ماموریت های خود از دید فردی به دیدگاه سازمانی سوق داده می شوند. اشتغال زایی مستلزم برنامه های کارآفرینی به ویژه در محیط های آموزش عالی می باشد، لذا فعالیتهای دانشگاهی ضمن ایفای نقش در تولید علم و دانش در سطح جهان، باید سهم عظیمی در توسعه صنعتی و نوآوری تکنولوژی کشور داشته باشند که در این رهگذر، پایه های اقتصاد مقاومتی تقویت می گردد. بنابراین دانشگاه ها باید در راستای اهداف ترسیم شده اقتصاد مقاومتی با تدوین برنامه های استراتژیک نیز به سوی دانشگاه های کارآفرین سوق داده شوند و این امر مستلزم بسترسازی مناسب همراه با اقدامات ساختاری و غیرساختاری و توسعه تفکر و اندیشه مدیریت کارآفرینی در محیط های دانشگاهی است.(سوری،۱۳۸۷) امروزه بعضی از دانشگاه های ایران نظیر شریف، تهران و امیر کبیر نقش مؤثری در توسعه کار آفرینی در توسعه کار آفرینی داشته اند و لازمه ادامه این روند مبارزه با غربزدگی و تقلید های کور کورانه بویژه در علوم انسانی است.
۳-۳٫ آموزش عالی و انتقال فرهنگ اقتصاد مقاومتی
اگر جامعه اسلامی بخواهد ادامه حیات دهد لازم است فرهنگ اسلامی جامعه از نسلی به نسلی دیگر با صفا و قدرت بیشتر انتقال یابد و در این راستا، آموزش نقش مهمی دارند و دانش ها، مهارت ها، ارزش های مهم و غیره را برای افراد فراهم می کنند.(دهشیری و کشاورز،۱۳۹۳: ۲۳) رهبر معظم انقلاب اسلامی در این خصوص بیان می کنند: «ما فرهنگ را بستر اصلى زندگى انسان مىدانیم؛ نه فقط بستر اصلى درس خواندن و علم آموختن. فرهنگ هر کشور، بستر اصلى حرکت عمومى آن کشور است. حرکت سیاسى و علمىاش هم در بستر فرهنگى است. فرهنگ، یعنى خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومىِ یک ملت؛ تفکراتش، ایمانش، آرمانهایش؛ اینها تشکیلدهندهى مبانى فرهنگ یک کشور است؛ فرهنگ، عنصر خیلى مهمى است. ما نمىتوانیم از فرهنگ و رشد فرهنگى و پرورش فرهنگى صرفنظر کنیم.»(بیانات رهبری،۱۷/۱۰/۱۳۸۳) پس آموزش عالی و به عبارتی کلی تر، آموزش و پرورش با انتقال فرهنگ اقتصاد مقاومتی و مؤلفه های فرهنگی مرتبط با اقتصاد اسلامی به نسل های امروزی جامعه ایرانی می توانند نقش مهمی را در درونی سازی ارزش ها و آموزش فرهنگ صحیح اقتصادی ایفا نمایند. فرهنگ هایی نظیر ساده زیستی، توجه به امکانات ظرفیت های ملی، مصرف بهینه منابع، پرهیز از مصرف زدگی و اسراف در زندگی، استفاده از کالاهای داخلی، پرورش سبک زندگی اسلامی، همت و تلاش جهادی، تعاون و همکاری، همدلی در دست یابی به اهداف ترسیم شده جامعه اسلامی، نوآوری، کار جهادی، و غیره از فرهنگ های مرتبط با اقتصاد مقاومتی هستند که آموزش عالی با انتقال این فرهنگ های ارزشمند اسلامی به نسل های جدید می توانند گامی مؤثر در اجرایی نمودن اقتصاد مقاومتی بردارند. ولی زیرساخت لازم برای پیشرفت رفعه خود باختگی و مبارزه باطاعون غربزدگی می باشد.
در این راستا توجه به این نکته حائز اهمیت است که آموزش و پرورش در نظام آموزش عالی به همراه انتقال و گسترش فرهنگ اسلامی باید با تزکیه و انتقال ارزش های اسلامی همراه باشد و مدارس در راستای تربیت نسلی جدید که هم سو با سیاست های جمهوری اسلامی ایران به طور اخص و سیاست های اقتصاد مقاومتی به طور اخص باشد، لازم دارند تا به لحاظ فکری بر روی جوانان تأثیرگذارند و ایجاد علم، دانش، آگاهی و همراه سازی وی با فرهنگ های منتقل شده مرتبط با اقتصاد مقاومتی باید مرتبط با تربیت اسلامی و فاقد هرگونه اجبار و تحمیل باشد(نک: بهشتی،۱۳۹۰) و نوع آموزش و تربیت باید به گونه ای اتخاذ شود که دانش آموزان با قدرت اختیار خود به گزینش فرهنگ اسلامی سوق یابند.
۳-۴٫ آموزش عالی و بسترسازی همبستگی اجتماعی در فرآیند اقتصاد مقاومتی
وجود شکاف، تنش و گسستگی بین لایههای گوناگون جامعه، چون گسلی عمیق و دامنگستر مانع پویایی و حرکت نظام اجتماعی در مسیر دستیابی به اهداف است و در مقابل، انسجام و همبستگی بین بخشهای مختلف نظام اجتماعی، حرکت جامعه را در رسیدن به آرمانهایش سرعت میبخشد و به جامعه کمک میکند در زمان کمتری به اهدافش دست یابد. پارسونز[۲] معتقد است هر نظام اجتماعی برای پایایی و پویایی خود، باید دارای سازوکاری باشد که بتواند چهار تکلیف ضروری را انجام دهد: تطبیق نظام با محیط، دستیابی به هدف، یکپارچگی و ثبات قدم (نگهداشت الگو). مراد او از کارکرد یکپارچگی، تنظیم روابط متقابل اجزای نظام است. امروزه همه نظامهای سیاسی و اجتماعی جهان به این درک و فهم دست یافتهاند که مهمترین راه نگهداشت و پویایی اجتماعی ساختهای مورد نظرشان، از مسیر انسجام ملی و همبستگی فرهنگی و اجتماعی میگذرد. از اینرو به هر وسیلهای در تلاشند که نوعی وحدت و یگانگی در بین قشرهای مختلف جوامع خود ایجاد نمایند تا از این طریق اعضا را در دستیابی به اهدافشان یاری نمایند. اسلام برای خوشبختی و سعادت بشر، دستهای از باورداشتها، بینشها، نگرشها و کنشهای ویژه را به عنوان ارزش معرفی نموده و از مؤمنان خواسته است از مسیرهای پذیرفتهشده به این اهداف دست یابند و با توجه به کارکرد مثبت یکپارچگی و همگرایی در جایجای آموزههای خود به آنان توصیه کرده که در این مسیر همبستگی خویش را حفظ کنند.(مریجی و چراغی،۱۳۸۹: ۶۱-۶۰) مفهوم «همبستگی» به معنای یکپارچگی و احساس مسئولیت متقابل و همچنین پیوندهای انسانی و برادری است و در اصطلاح جامعهشناسی عبارت است از: پدیدهای که بر پایه آن در سطح گروه یا جامعه اعضا به یکدیگر وابستهاند و به طور متقابل نیازمند یکدیگر که با پیوستگی درونی جامعه یا گروه ارتباط دارد. در این راستا، در همبستگی اسلامی، امّت وحدت خود را حفظ میکند و با عناصر وحدت بخش خویش تطابق و همنوایی دارد. ضمن اینکه این همبستگی متضمن طرد خود خواهی و نفی اخلاق مبتنی بر قوم گرائی و تجزیه فرهنگی است بنابراین دعوت به احراز این ارزشها و احساس الزام متقابل میکند. بنابراین، انسجام اجتماعی همیشه اصل و مقدم بوده است.(آقایی،۱۳۸۹: ۴۹-۴۵) به اعتقاد آلن بیرو، همبستگی نیز احساس مسئولیت متقابل بین چند نفر یا چند گروه است که از آگاهی و اراده برخوردار باشند. همچنین همبستگی میتواند شامل پیوندهای انسانی و برادری بین انسانها به طور کلی و یا حتی وابستگی متقابل حیات و منافع بین آنها باشد.(بیرو،۱۳۸۰: ۴۰۰) عدهای از نویسندگان از چهار نوع همبستگى سخن گفتهاند: همبستگى فرهنگى؛ همبستگى هنجارى؛ همبستگى ارتباطى؛ و همبستگى کارکردى.(مطلبی،۱۳۸۶: ۵۸-۵۳) آموزش به طور عام و آموزش عالی به طور خاص به شیوه های گوناگون بر فرآیندها و الگوهای تعامل یا تقابل تأثیری اساسی دارند. همبستگی اجتماعی یکی از بارزترین فرآیندهای تعاملی آموزش پایه تلقی می شود که محصول نقش آفرینی مستقیم و غیرمستقیم تمامی کارگزاران، روندها و ساختارهای اجتماعی و تاریخی به ویژه نهادهای آموزش عالی است. نظام های آموزشی نظیر آموزش عالی از راه محتوای برنامه درسی، تولید و بازتولید فرهنگ و اخلاق، ایجاد شبکه های پایدار، پایه گذاری سنت های ثبات بخش، تولید اجماع درباره قراردادهای اجتماعی ]و آرمان های انقلاب اسلامی[ و آفرینش سرمایه اجتماعی باعث شکل گیری و تقویت همبستگی اجتماعی می شود.(کریمی،۱۳۹۰: ۷۷) در همین راستا، امام خمینی (ره)، از میان نهادها، گروه ها و مراکز مؤثر بر وحدت و همبستگی، بیش از همه بر نقش مراکز تولید فکر، اندیشه و فرهنگ نظیر مدارس، حوزه و دانشگاه تصریح کرده و به اعتقاد ایشان، نهادهای آموزشی می توانند در وحدت و همبستگی ملی نقش ایفا کند البته به شرطی که محیط، محتوا، علم، معلم و متعلم آن در مسیر وحدانیت باشند.(خسروی،۱۳۹۰: ۵۳)
از آنجایی که تحقق اقتصاد مقاومتی و حرکت در مسیر سیاست های اقتصاد مقاوم نیازمند همبستگی اجتماعی قوی در سطح جامعه است، آموزش عالی می توانند با درونی سازی ارزش های اسلامی در دانشجویان و دانش پژوهان، نوعی همبستگی در راستای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی ایجاد نمایند و ضمن گفتمان سازی اقتصاد مقاومتی، انسجام عمومی برای حمایت از مسئولین در سیاستگذاری اقتصاد مقاومتی را فراهم آورند. اگر همبستگی اجتماعی و اجماع عمومی پیرامون اقتصاد مقاومتی ضعیف باشد و به تعبیری پیرامون این استراتژی اقتصادی نیز واگرایی عمومی وجود داشته باشد، این روند رشد و تعالی اقتصادی با مشکل مواجه خواهد شد و دلیل چنین امری وجود نیاز به تلاش و همت همگانی برای عملیاتی سازی اقتصاد مقاومتی می باشد.
۳-۵٫ آموزش عالی و رشد مهارت های فردی
یادگیری، اساس زندگی فردی و تشکیلدهنده زندگی اجتماعی است. بنابراین به نظر میرسد یادگیری فرایندی است که به صورت هدفمند سبب ایجاد تغییر در رفتار انسان میشود. پس از یادگیری، یادگیرنده قادر به انجام کاری است که تا پیش از آن توانایی انجامش را نداشت. یادگیری به معنای کسب اطلاعات و اندیشههای تازه است. عادتهای مختلف، مهارتهای متنوع، راه های گوناگون حل مسائل و… تجربیاتی محسوب میشود که ممکن است به یادگیری بینجامد. (هیلگارد و باور،۱۳۷۱ و مطلق و جعفری،۱۳۸۹: ۱۱۰) در نظام آموزش عالی طیف وسیعی از دانش ها و مهارت ها آموخته می شود که انتظار می رود در زندگی آتی دانش آموزان موثر واقع شود. همچنین آموزش راه عمده ای در کسب موفقیت شغلی در جوامع نوین به شمار می رود.(خسروشاهی و کاوسی،۱۳۹۱: ۷۰) طی چند سال گذشته، رویکردها به تعلیم و تربیت(آموزش) در جهت کاربرد بالقوه و عملی دانش در زمینه های واقعی زندگی بوده است. ضرورت یاری افراد، جهت رشد بهتر مهارت های زندگی و معیشت خود، رفته رفته از اهداف مهم آموزش عالی و نهاد آموزش و پرورش تلقی می شود. نکته قابل بحث این است که دانش اکتسابی از تجارب عملی، کمتر از معلومات به دست آمده از اجرای برنامه های آموزشی اهمیت ندارد. امروزه همگام با توسعه زندگی مدنی و صنعتی شدن روز افزون کشور ، تعلیم و تربیت، از وظایف اساسی نهادهای تعلیم و تربیت رسمی به حساب می آید. اما تأکید بیش از حد بر ارائه محفوظات ذهنی، دانش آموزان را از یادگیری مهارت های ضروری که در زندگی روزمره به آن نیاز دارند محروم می سازند. مهارت های زندگی یعنی ایجاد روابط بین فردی مناسب و موثر، انجام مسئولیت های اجتماعی، تصمیم گیری صحیح، حل تعارضات و کشمکش های بدون توسل به اعمالی که به خود یا دیگران صدمه می زنند، برنامه آموزش مهارت های زندگی بر این اصل استوار است که کودکان و نوجوانان حق دارند توانمندی های خود را از خود بروزدهند در موقعیت های سخت زندگی از انقلاب اسلامی دفاع کنند. این نوع برنامه ها در پیشگیری از مخاطرات سلامت نگاهی کلی دارند و به آموزش محدود تنها یک مهارت بسنده نمی کنند. مجموعه مهارت های زندگی نه تنها به توانمند ساختن افراد در زندگی حال نمی اندیشد بلکه به توانمندی آنان جهت زندگی آینده نیز تأکید می ورزد. در ضمن متمرکز بر شکوفایی توانایی های بالقوه افراد است به طور کلی هدف از مجموعه مهارت های زندگی، کمک به فرد جهت حرکت از توانایی ها و ضعف های مهارتی به سوی مهارت های توانمند و قوی و سازنده می باشد. چنین مهارت های زندگی تصمیمات متعهدانه فرد را در بر می گیرد.
مسئولیت پذیری یا تعهد فردی یک مفهوم مثبتی است که طبق آن افراد نسبت به سلامتشان و اتخاذ تصمیمشان در مسائل زندگی خویش متعهد هستند. در واقع هدف نهایی مهارت های زندگی این است که افراد مسئولیت فردی خویش را بپذیرند. این شایستگی فردی شامل احساس کفایت و شایستگی سطح بالا، سلامت روانی، خود شکوفایی و پذیرش مسئولیت فردی می باشد. در نتیجه می توان گفت مجموعه مهارت های زندگی هم اهداف پیشگیرانه دارد و هم کنترل و مدیریت مشکلات و همانند سبک رویکرد آموزشی هم برای مداخلات گروهی و هم فردی مناسب است. به گزارش سازمان بهداشت جهانی، هدف از آموزش مهارت های زندگی، افزایش توانایی های روانی اجتماعی و در نهایت پیشگیری از ایجاد رفتارهای آسیب زننده با بهداشت سلامت و ارتقای سطح روانی افراد است. به هر روی، مهارت های زندگی، مهارت های شخصی و اجتماعی است که کودکان و نوجوانان باید آنان را یاد بگیرند تا بتوانند در مورد خود و انسان های دیگر و کل اجتماع به طور مؤثر و شایسته و مطمئن عمل نمایند. انتقاد مهم به تعلیم و تربیت رسمی این است که به برخی مهارت های حرفه ای و ابزاری و تنها بر بعد شناختی (سواد) تمرکز کرده است و به دیگر ابعاد فکری و روانی و اجتماعی توجهی ندارد. از دیگر سو محققان نشان داده اند که «مهارت های زندگی»(تاونسند و فاویه،۱۳۹۰) می تواند به طور نظامدار و از طریق موقعیت های یادگیری غیررسمی یاد گرفته و تقویت شود. آموزش عالی باید در زمینه های آموزش مهارت های زندگی نیز ایفای نقش کند.(سجادی،۱۳۸۶: ۵) مهارت هایی که باید آموزش داده شود عبارتند از:
الف. توانایی تصمیم گیری: این توانایی به فرد کمک می کند تا به نحوی مؤثر در مورد مسائل زندگی خود تصمیم گیری کند چنانچه کودکان یا نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمال خود تصمیم بگیرند، جوانب مختلف راه حل هایی که می توانند انتخاب کنند را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی نمایند، آنگاه خواهند توانست از سطح بیشتری از سلامت روانی برخوردار شوند.
ب. توانایی حل مسئله: این توانمندی فرد را قادر می سازد تا به طور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید. مسائل مهم زندگی اگر حل نشده بمانند تنش روانی و به دنبال آن مشکلاتی برای جسم در پی خواهند داشت.
پ. توانایی تفکر خلاق: این نوع تفکر، هم به حل مسئله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند. با استفاده از این نوع تفکر، راه حل های مختلف مسائل و پیامدهای هریک از آنها بررسی می شود تا در اختیار روند تصمیم گیری قرار بگیرد. این امر فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی لازم نیست، به سازگاری و انعطاف بیشتری به زندگی روزمره خود بپردازد.
ت. توانایی تفکر نقادانه: تفکر نقادانه، توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب است. آموزش این مهارت نوجوان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها، فشار گروه همسالان و رسانه های جمعی مقاومت نماید و از آسیب های ناشی از این موارد در امان بماند. بویژه در مقابل تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی از خود پایداری نشان دهد.
ث. توانایی برقراری رابطه مؤثر: این مهارت به فرد کمک می کند تا از طریق کلام یا رفتار خود و به شیوه ای که متناسب با فرهنگ، جامعه و موقعیت، خود و ارزش ها و باورهای خویش را مطرح سازد. بدین ترتیب فرد خواهد توانست نظرات، عقاید، خواسته ها، نیازها و عواطف خود را ابراز کند و در صورت نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران در هنگام ضرورت از مشخصات مهم یک رابطه سالم است.
ج. توانایی برقراری روابط بین فردی سازگارانه: این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر انسان با دیگران کمک می کند. یکی از این موارد توانایی ایجاد و ابقای روابط دوستانه است که در سلامت روانی و اجتماعی، روابط گرم خانوادگی و قطع روابط اجتماعی ناسالم نقش بسیار مهمی ایفا می کند. بویژه دوستی های سالم مبتنی برارزشهای اسلامی اهمیّت فراوانی دارند.
چ. توانایی آگاهی از خود: خودآگاهی توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قدرت، خواسته ها و ترس ها و انزجارها است. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این امر معمولاً پیش شرط و شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مناسب و همدلانه است.
ح. توانایی مقابله با تنش ها: این توانمندی شامل شناخت تنش های مختلف زندگی و تأثیرات آنها بر فرد است. شناسایی منابع تنشی و نحوه تأثیر آن بر انسان فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری های خود فشار را کاهش دهد. مسلم است که عوامل فرهنگی و اجتماعی تعیین کننده ماهیت زندگی است و محتوای آموزش مهارت های زندگی باید دقیقا بر اساس نیازمندی ها و ویژگی های هر کشور یا منطقه تعیین شوند. (سجادی،۱۳۸۶: ۵ و شرف آباد،۱۳۹۳: ۲۰۶-۱۱۱)
با این اوصاف، اقتصاد مقاومتی و اقتصاد مبتنی بر دانش نیازمند شناسایی و آموزش مهارت های مورد نیاز در جامعه است که باید مهارت های مورد نیاز آموزش داده شوند و برای تحقق مهارت های مورد نیاز تحرک اجتماعی و اقتصادی باید آموزش عالی به آموزش مهارت های فردی و زندگی بپردازند و با سیاست گذاری های مناسب، باید بسترهای پرورش نیروی انسانی همگام با سیاست های اقتصادی را فراهم آید. این روند ها نشان می دهد که آموزش، توسعه مهارت ها و تعلیم همگانی از عناصر کلیدی اقتصاد نوآورانه و دانش محور هستند و کشورهایی که می توانند سیاست گذاری های آموزش، توسعه مهارت و نوآوری را با هم به کار ببرند مسلماً جایگاه رقابتی بهتری در محیط اقتصادی جهانی دارند. پس آموزش عالی باید مهارت هایی را آموزش دهد که مورد نیاز جامعه و در راستای نوآوری باشند و از این طریق بر کارآمدی نیروهای تأثیرگذار اقتصاد مقاومتی در آینده تأثیر خواهد گذاشت. پیشرفت های چشمگیر ایران در صنایع نظامی، لیزر، هوافضا، سلول های بنیادی و نانو تکنولوژی در شرایط تحریم نشان داده است که ترکیب ایمان اسلامی و دانش فنی و خودباوری می تواند معجزه آفرین باشد.
۳-۶٫ آموزش عالی و نوآوری
به دلیل گسترش علوم و تجارب بشری و توسعه فناوری و پیشرفت های صنعتی، گرایش به سازمان های آموزش و پرورش، امری فراگیر و جهانی شده است، به حدّی که یکی از شاخص های مهم رشد هر جامعه را وسعت دامنه وظایفی می دانند که آموزش آن را به عهده گرفته است. در حال حاضر این اندیشه قوت گرفته است که اگر جامعه ای بخواهد نظام اقتصادی، صنعتی و سیاسی و اجتماعی خویش را دگرگون سازد و آن را با مقتضیات و نیازمندی های جدید همساز نماید، ناچار است سیاست جامعی را در توسعه نیروی انسانی داشته باشد و این، جز از طریق آموزش، تعلیم و تربیت، میسّر نیست. کارکردهای بسیار اساسی نهاد آموزش در هر جامعه و همچنین نقش بسیار مهم و چشمگیر این نهاد در توسعه و پیشرفت جوامع مختلف، سبب شده است که این نهاد، از اهمیت منحصر به فرد، در هر جامعه ای برخوردار باشد و یکی از کارکردهای اساسی این نهاد، تربیت و تقویت روحیه نوآوری و تغییر و نواندیشی مبتنی بر خدا آگاهی در سطح جامعه است. جوامع امروز، اعم از پیشرفته و در حال پیشرفت، مرتباً در حال تغییر و دگرگونی هستند. همه چیز در زمینه فناوری و ابزار و وسایل تولید در صنعت، کشاورزی و خدمات، و غیره به طور مداوم در حال تغییر است. بنابراین، آموزش و پرورش نیز تغییر می یابد، آموزش از یک سو منشأ این تغییرات اجتماعی است و از سوی دیگر، خود نیز تحت تأثیر این تغییرات باید با این تحولات همراهی کند. بدین معنا که از یک طرف، مدارس و دانشکدهها و حتی آموزشگاه های غیر رسمی، با اجرای برنامه های آموزشی در زمینه تکنولوژی، مدیریت، و بهبود کارآیی سازمانی، مبانی فکری و ذوقی و خلاقیت و نوآوری را در جوانان ایجاد می کنند و از طرف دیگر ، همین نوآوری ها و دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی، تحول آموزش را در پی دارند. آموزش و پرورش می تواند کارگزار یا عامل پیشرفت اجتماعی یا شرط و لازمه پیشرفت در جامعه و یا نتیجه و معلول تغییر در سایر نهادهای اجتماعی که با آموزش و پرورش در ارتباط اند و کنش های متقابل نزدیک دارند، باشد. بر این اساس رابطه آموزش و تغییرات اجتماعی، یک رابطه متقابل و دوسویه است و آموزش عالی، هم بر تغییرات اجتماعی و نوآوری ها و ابتکارات در عرصه اجتماع تأثیر می گذارد و هم از تغییرات و نوآوری ها تأثیر می پذیرد.
پدیده های نو، از راه های مختلف در برنامه های آموزشی اثر می گذارند و نظام های آموزشی از این حیث دچار تحرّک می شوند. مواد آموزشی گاهی تحت تأثیر یافته های دانش، تغییر می کنند و آثار آنها در محتوای کتاب های درسی باید ظاهر شوند ولی اصول مواد آموزشی روندی است همیشگی و وقفه ناپذیر. از سوی دیگر، همین برنامه های آموزشی و محتوای آموزش می توانند زمینه ابتکار و نواندیشی را در حوزه های مختلف فراهم آورند. نظام آموزش برای آن که بتواند در به وجود آوردن ابتکار و نوآوری در جامعه و در تغییرات و اصلاحات اجتماعی، نقش اساسی به عهده گیرد، باید ابتدا سیاست ها، اهداف، راهبردها و مفاهیم مورد تأکید خود را در این مسیر(یعنی تأکید بر نوآوری و ابتکار) تغییر دهد. از میان اصول اساسی بسیار مورد نیاز در حرکت اصلاحات آموزش و پرورش که بررسی های انجام شده نشان می دهد در اکثریت قلمروهای آموزش و پرورش می توانند تحول آفرین باشند و به عنوان شاخص راهنما مدّ نظر قرار گیرند، می توان به مواردی همچون نوآوری و نوجویی، ابتکارطلبی، ایجاد موقعیت یادگیری تازه و ارائه طرح های نوآورانه اشاره کرد. نظام آموزش و پرورش می تواند نقش بسیار اساسی در نهادینه سازی دستاورد های انقلاب اسلامی در سطح جامعه به عهده گیرد؛ اما پیش شرط هایی برای تحقق چنین هدفی لازم است که عبارتند از: سیاست آموزشی و راهبردهای آموزش و اهداف نظام آموزش و پرورش، بر نوآوری و ابتکار، تأکید کنند و برای تحقق این موضوع، ساختار نظام آموزشی، محتوای آموزشی، روش تدریس و راهبرد آموزش، متناسب با آن طراحی گردند. نظام آموزش باید از خاصیت انعطاف پذیری انقلابی، پویایی و خلاقیت لازم برخوردار باشد.(مبینی،۱۳۸۵: ۴۶-۴۴) با این اوصاف، نظام آموزش عالی بر اساس آموزش مهارت نوآوری و خلاقیت در دانش پژوهان نیز زمینه های توسعه ملی پایدار، رشد اقتصادی و تعالی در مسیر اقتصاد مقاومتی را فراهم می آورند.
اقتصاد مقاومتی یک استراتژی اقتصادی است که مبتنی بر نوآوری و خلاقیت است و قرار است مشکلات و آسیب های اقتصادی با نوآوری متخصصان کشور برطرف گردد و دست یابی به جایگاه های رفیع اقتصادی و استحکام ساخت درونی اقتصاد کشور با خلاقیت و نوآوری کشور به دست می آید و در همین راستا، آموزش عالی به هر میزانی که خلاقیت و مهارت نوآوری را آموزش دهند، سرمایه انسانی مناسب و کارآمد برای تداوم سیاست های اقتصاد مقاومتی فراهم خواهد آمد.
و البته امروز جای دستاورد های انقلاب اسلامی، معرفی متفکرین انقلاب اسلامی و ضرورت تشکیل محور مقاومت فرهنگی در کتاب های درسی تا حدّ زیادی خالی است.
منابع
اخترشهر، علی(۱۳۸۶): اسلام و توسعه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
آشفته تهرانی، امیر(۱۳۹۰): جامعه شناسی جهان سوم، تهران، انتشارات پیام نور.
آقایی، محمدرضا(۱۳۸۹): «آموزههای قرآن کریم و نقد نظریه دورکیم مبانی نظریه دین و همبستگی اجتماعی»، فصلنامه معرفت فرهنگی اجتماعی، سال اول، تابستان، شماره سوم.
امیرانتخابی، شهرو(۱۳۹۰): دانشگاه و مسائل فرهنگی، تهران، معاونت پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی، گروه پژوهشهای مدیریت، آموزش و منابع انسانی مرکز تحقیقات استراتژیک.
امیری، الهام و حمیدرضا آراسته(۱۳۹۱):«نقش دانشگاه ها در آموزش توسعه پایدار»، نشریه نشاء علم، سال دوم، خرداد، شماره دوم.
برقندان، ابوالقاسم و دیگران(۱۳۸۹): «اثر سرمایه انسانی بر رشد اقتصادی در ایران»، فصلنامه مدلسازی اقتصادی، سال چهارم، زمستان، شماره ۱۲٫
بناری، علیهمت(۱۳۹۰): «رابطه تعلیم و تربیت با تأکید بر دیدگاه اسلام»، فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی، سال سوم، پائیز و زمستان، شماره۲٫
بیرو، آلن(۱۳۸۰): فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، انتشارات کیهان.
پروین، احسان و دیگران(۱۳۹۳): «ارائه مدل مفهومی رابطه بین کیفیت برونداد آموزش عالی و توسعه پایدار بر اساس رویکرد سیستمی»، فصلنامه پژوهش های رهبری و مدیریت آموزشی، سال اول، پائیز، شماره اول.
تاونسند، جان و ژاک فاویه(۱۳۹۰): مهارتهای زندگی: مهارت های توسعه خلاقیت و نوآوری، ترجمه علی دنیادیده، تهران، نشر اندیشه آریا.
ثابتی، مریم و دیگران(۱۳۹۳): «نقش آموزش عالی در توسعه ملی»، مطالعات توسعه اجتماعی ایران، سال ششم، پائیز، شماره چهارم.
جعفری، محمدحسن(۱۳۹۰): «جایگاه حوزه علمیه در سیاستگذاری فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه اسلام و پژوهش های مدیریتی، سال اول، تابستان، شماره اول.
جمال خلیلیان اشکذری، محمد(۱۳۸۹): «مبانی مصرف جامعه اسلامی و راهکارهای اصلاح آن»، فصلنامه معرفت اقتصادی، سال دوم، بهار و تابستان، شماره دوم.
جهانفر، محمد(۱۳۹۰): ویژگی های جمعیت شناسی ایران، تهران، انتشارات پیام نور.
حاجی صادقی، عبدالله (۱۳۸۸): اصول الگوی مصرف اسلامی، قم، زمزم هدایت.
حسینی بهشتی،سید محمد(۱۳۹۰): نقش آزادی در تربیت کودکان، تهران، نشر بقعه.
حسینی نیا، غلامحسین(۱۳۹۳): جزوه درسی آموزش و ترویج کارآفرینی. تهران، دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران.
حقیق، فضل الله(۱۳۶۴): «نقش آموزش و پرورش در رشد اقتصادی کشور»، ماهنامه آموزش و پرورش(تعلیم و تربیت)، دوره سی و هفتم، شماره ۱۹۱ و ۱۹۲٫
خسروی، علیرضا(۱۳۹۰): «نقش دانشگاه در همبستگی ملی از منظر امام خمینی(ره)»، مطالعات ملی، دوره دوازدهم، شماره۱٫
خلیلیان، محمدجمال و دیگران(۱۳۹۲): «مبانی و معیارهای پیشرفت انسانی از دیدگاه اسلام»، فصلنامه معرفت اقتصادی، سال چهارم، بهار و تابستان، شماره ۸٫
دقیقی اصلی، علیرضا و دیگران(۱۳۹۲): «بررسی اثر هزینه های تحقیق و توسعه در بخش آموزش عالی بر رشد اقتصادی کشورهای اتحادیه اروپا»، فصلنامه علوم اقتصادی، دوره هفتم، تابستان، شماره۲۴٫
دهشیری، محمدرضا و یوسف کشاورز(۱۳۹۳): آموزش و جهانی شدن، تهران، مرکز مطالعت ملی جهانی شدن.
زهره کاشانی، علیاکبر(۱۳۸۸): «اصول تربیت دینی از منظر آیات و روایات»، فصلنامه اسلام و پژوهشهای تربیتی، سال اول،پاییز و زمستان، شماره دوم.
سبحانی نژاد، مهدی و عبداله افشار(۱۳۸۹): «اصلاح الگوی مصرف با تأکید بر نقش آموزش در مدیریت مصرف انرژی»، فصلنامه معرفت فرهنگی و اجتماعی، سال اول، بهار، شماره دوم.
سجادی، سیدعبدالمجید(۱۳۸۶): «ضرورت آموزش: مهارتهای زندگی در مدارس»، روزنامه رسالت، بیست و پنجم شهریور، شماره ۶۲۴۵٫
سمنگان، رضا و دیگران(۱۳۹۱): «ارزش ها و شیوه های شکوفاسازی آنها»، ماهنامه معرفت، سال بیست و یکم، آبان، شماره۱۷۹٫
سوری، حجت(۱۳۸۷): «کارآفرینی و اشتغال در نظام آموزش عالی»، روزنامه مردم سالاری، بیست و هشتم خرداد، شماره۱۸۲۴٫
شاملی، عباسعلی و دیگران(۱۳۹۰): «برنامه درسی، ابزاری برای نیل به تربیت اخلاقی»، فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی، سال سوم، پائیز و زمستان، شماره۲٫
شیخی، محمدحسین(۱۳۹۰): «عوامل مؤثر بر سلامت نظام اداری و رشد ارزشهای اخلاقی در آن»، فصلنامه اسلام و پژوهش های مدیریتی، سال اول، پاییز، شماره دوم.
صبوری خسروشاهی، حبیب و اسماعیل کاوسی(۱۳۹۱): «درآمدی بر تاریخچه جهانی شدن آمورش و پرورش در ایران و جهان»، در مدیریت، دانش و توسعه، گردآورنده اسماعیل کاوسی، تهران، مرکز مطالعات جهانی شدن.
ضمیرى، محمدرضا(۱۳۸۰): «تربیت و جامعه»، ماهنامه معرفت، شهریور، شماره ۴۵٫
طغیانی، مهدی و محمدهادی زاهدیوفا(۱۳۹۱): «امکان بهرهگیری از آثار تمدن اسلامی در طراحی و تدوین الگوی اسلامی-ایرانی فرهنگ اقتصادی»، فصلنامه معرفت اقتصاد اسلامی، سال سوم، بهار و تابستان، شماره ششم.
عظیمی، حسین(۱۳۸۳): ایران امروز در آینه مباحث توسعه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
فوزی، یحیی و مسعود کریمی بیرانوند(۱۳۹۰): «نقش حکومت در تربیت؛ بررسی مقایسهای دیدگاه افلاطون و امام خمینی(ره)»، فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی، سال سوم، بهار و تابستان، شماره ۵٫
فیوضات، یحیی(۱۳۸۲): نقش دانشگاه در توسعه ملی و سه مقاله دیگر، تهران، ارسباران.
کریمی مله، علی(۱۳۹۰): «تأملی نظری درباره نسبت آموزش عالی و همبستگی اجتماعی: مرور اجمالی تجربه مالزی»، فصلنامه مطالعات ملی، دوره دوازدهم، شماره یکم.
کیا، محمد و نسرین احمدزاده(۱۳۸۶): «کارآفرینی و آموزش عالی»، فصلنامه رویش، سال پنجم، پائیز، شماره۱۹٫
لشکری، محمد(۱۳۷۸): «نقش آموزش عالی در توسعه اقتصادی»، فصلنامه اطلاعات سیاسی- اقتصادی، مرداد و شهریور، شماره۱۴۴-۱۴۳٫
مبینی، مهدی(۱۳۸۵): «نوآوری و نهاد آموزش»، حدیث زندگی، سال ششم، فروردین و اردیبهشت، شماره۲۸٫
مجموعه بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۴٫
محمدی، علیرضا(۱۳۸۵): «نقش آموزش بر رشد اقتصادی»، فصلنامه تعلیم و تربیت، شماره۸۸٫
مداح، مجید(۱۳۸۷): «آموزش عالی، کارآفرینی، رشد اقتصادی: ارایه یک مدل نظری و تحلیل تجربی»، ماهنامه کار و جامعه، آبان، شماره۱۰۱٫
مردوخی، بایزید(۱۳۶۸): «برداشتی از جایگاه آموزش در تکوین سرمایه انسانی در اقتصاد و صنعت ایران: نقش سرمایه انسانی در توسعه صنعتی»، ماهنامه اطلاعات سیاسی اقتصادی، مرداد و شهریور، شماره۳۰،.
مرزبان، حسین(۱۳۸۹): «نقش بهداشت و آموزش در رشد اقتصادی برخی کشورهای در حال توسعه»، فصلنامه معرفت اقتصادی، سال اول، بهار، شماره ۱٫
مریجی، شمس الله و اسماعیل چراغی کوتیانی(۱۳۸۹): «تبیین جامعه شناختی مؤلفه های همبستگی اجتماعی در جامعه مهدوی»، فصلنامه مشرق موعود، سال چهارم، تابستان، شماره۱۴٫
مزیدی، محمد و راضیه شیخالاسلامی(۱۳۸۸): «مبانی وجودشناختی و انسانشناختی روشهای تربیتی انسان از دیدگاه قرآن و سیره پیامبراعظم(ص)»، فصلنامه اسلام و پژوهشهای تربیتی، بهار و تابستان، شماره اول.
مصباح، محمدتقی(۱۳۸۰): جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، بی جا، سازمان تبلیغات اسلامی.
مطلبی، مسعود(۱۳۸۶): «بن مایه های همبستگی ملی در قانون اساسی»، ماهنامه زمانه، سال ششم، آذر، شماره۶۳٫
مطلق، معصومه و ندا جعفری(۱۳۸۹): «بررسی پدیده جهانی شدن در عرصه آموزش و پرورش در عصر اطلاعات»، فصلنامه مطالعات راهبردی جهانی شدن، سال اول، زمستان، پیش شماره اول.
مطهری، مرتضی(۱۳۸۵): مجموعه یادداشت های استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا.
مطهری، مرتضی(۱۳۸۹): ده گفتار، تهران، انتشارات صدرا.
معدن آرانی، عباس و محمدرضا سرکارآرانی(۱۳۹۲): آموزش و توسعه(مباحث نوین در اقتصاد آموزش)،تهران، نشر نی.
منافی شرف آباد، کاظم و دیگران(۱۳۹۳): تربیت شهروند جهانی، تهران، مرکز مطالعات جهانی شدن.
مور، ویلبرت(۱۳۸۱): تغییر اجتماعی، ترجمه پرویز صالحی، تهران، انتشارات سمت.
موسوینسب، سیدمحمدصادق(۱۳۹۰): «طراحی و تبیین الگوی عمومی تربیت دینی بزرگسالان در قرآن با تأکید بر وظایف مربی»، فصلنامه اسلام و پژوهش های تربیتی، سال سوم، پاییز و زمستان، شماره دوم.
نوبخت، محمدباقر و علی اصغر صادقی(۱۳۸۷): بررسی نقش دانشگاه آزاد اسلامی در توسعه اقتصادی اجتماعی کشور، تهران، معاونت پژوهش های اقتصادی مجمع تشخیص مصلحت نظام.
هاشمیان، سیدمحمدحسین و عزیزالله خلیلی(۱۳۹۲): «جایگاه خدامحوری در سیاستگذاری عمومی»، فصلنامه اسلام و پژوهش های مدیریتی، سال دوم، بهار و تابستان، شماره ششم.
هوشمند، محمود و دیگران(۱۳۹۲): «سرمایه گذاری در آموزش و پرورش و تأثیر آن بر رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه برگزیده»، فصلنامه آموزش عالی ایران، سال ششم، زمستان، شماره۱٫
هیلگارد، ارنست و گوردن باور،(۱۳۷۱): نظریههای یادگیری، ترجمه محمدنقی براهنی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
ویسی، رضا و حسین نازک تبار(۱۳۸۵): «تحلیلی بر جایگاه اقتصاد دانش محور در آموزش عالی و اشتغال (چالش ها، فرصتها و چشم اندازها)»، مجموعه مقالات اولین کنگره علوم انسانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
Salami, M and J. Siegfried(1999): »The state of economics education«, American economic Review, 89(2).
[۲]. Alan Parsons