زورق: بعنوان پیش از دستور، اگر اجازه بفرمایید من توضیحی را عرض کنم. در شورای اجرایی مجله فرهنگ اسلامی در خدمت اساتید بزرگوار برادران اشعری و رویوران و کاظم زاده دو سه جلسه داشتیم. محور بحث تحولات عراق و لبنان و بعضی از تحرکاتی بود که علیه مردم ایران انجام می شد. استحضار دارید که در این هنگامه فضای مجازی نقش مهمی دارد. بعضی از مؤسسات که به عنوان NGO مداخله میکنند گاه بطور مشخص نقش دارند. رسانههای خارجی و خبرنگاران آنها هر کدام سهمی دارند. نظریهای را هم برادر رویوران تحت عنوان جنگهای نسل چهارم مطرح کردند که در زمان خودش بحث خواهند کرد. در نتیجه قرار شد در این جلسه روی این زمینه ها صحبت شود:
۱- نقش فضای مجازی در جنگ نرم آمریکا علیه مردم ایران و خصوصیات فضای مجازی و تهدیدها و فرصتهای آن.
۲- روش یا روشهای استفاده از فضای مجازی توسط آمریکا و غرب.
یعنی چه تمهیداتی بکار می گیرند که عرصه جامعه به آشوب و خشونت آلوده میشود. در مدلهایی که وجود دارد هرکدام نکاتی قابل طرح است مثل مدلهای لبنان و عراق باید ببینیم تا حالا چه کارهایی شده و چگونه میتوان از این تجربیات عبرت و درس گرفت.
آیت اللهی: بسماللهالرحمنالرحیم! تا حدود ۲۵ تا ۳۰ سال قبل بحث فرهنگ و دخالت فرهنگ از طریق رسانه به رسانههای مکتوب و رسانههایی صوتی و تصویری مثل رادیو و ماهواره محدود بود. رادیو آزادی متعلق به ارتش آمریکا، رادیو BBC و رادیو منافقین و صداهای مختلفی که از کشورهای بیگانه هدایت میشد، خط میداد و طبیعتاً به لحاظ زمان این رسانه ها در اختیار همه نبود. به لحاظ امکانات فرد باید زمان خاصی پای دستگاه رادیو مینشست تا خط را بگیرد. اما امروز اینترنت و کانالهای مختلفی که در اختیار پیام گیران بویژه پیام گیران جوان قرار گرفته فضای نامحدود و بدون هر گونه کنترلی را در کشورها ایجاد کرده و اثرات آن را همه دیدهایم. روشهای مختلف آن را در اتفاقات مختلف شاهد بودیم. جریانات ضد مردمی و معاند به صورت انبوه از این فضای مجازی سوءاستفاده میکنند و نقطه ضعفهای تخیّلی بوجودی آوردند و یا نقطه ضعف های موجود را هم بزرگنمایی میکنند و بطور پیوسته و منظم دروغپردازی میکنند. شایعه سازی کرده و آن ها را با زبانهای مختلف منتقل میکنند. در حدی که شایعه در جامعه جایگاه خودش را پیدا کرده و دهان به دهان منتقل میشود و در نظر مردم بگونه یک واقعیّت تلقّی می شود مقام معظم رهبری بحث شبیخون فرهنگی را حدود ۲۵سال قبل مطرح کردند و تاکنون بارها هم روی آن بحث شده است. یکی از عرصههایی که الآن به شدت در اختیار شبیخون فرهنگی قرار گرفته، فضای مجازی است و کاربران برای استفاده از آن محدودیت زمانی و محدودیت امکانات نیز ندارند. به قول معروف با یک دستگاه موبایل معمولی همۀ این اکاذیب به ذهن فرد تزریق میشود و بر او اثر می گذارد. نمونۀ هائی از آن را در همین سال در بعضی از حرکتها شاهد بودیم. دیدیم که در سال ۹۸ تمام دولت های غربی علیه محدودیت موقّت اینترنت در ایران موضع گرفتند. کشورهائی که در صدد تجدید سلطه غرب بر ایران هستند علیه این که چرا اینترنت اندکی کنترل شده و دسترسی به اینترنت محدود شده موضع گرفتند. این مسئله موضوع بسیار مهمی است پرسش مهم این است که آیا ما میتوانیم با شیوۀ مناسبی برای پیامرسانی صحیح، درست و مثبت از این فضا به مردم به نفع مردم استفاده و بهرهبرداری کنیم. هم به لحاظ کنترلی و هم به لحاظ پاسخگویی! این موضوع بسیار مهمی برای بحث و نتیجهگیری است.
رویوران: من تصور میکنم فضای مجازی یکی از عرصههای جهانی است که امروز متأثر از سلطه سیاسی و فرهنگی غرب است. هم فراگیری این فضا بسیار گسترده است هم شاید در دو قرن اخیر غرب فرآیند زیادی را به وجود آورده و در سطح دنیا تعمیم داده است. اما فضای مجازی از ویژگیهای بسیار مهم، مفید و البته گاه و خطرناکی برخوردار است. اولین نکته این است که ستاد و نهاد آن در غرب است. یعنی سرورها و دیتاها در آن طرف است و تنها کسی که میتواند از آن استفاده کند، غرب است. یعنی اگر همین الآن یک دانشجوی شرقی از آنها اطلاعاتی بخواهد بعید است که اجازه بدهند کسی غیر از خودشان از تمام این اطلاعات استفاده کند.
دوم بحث گستردگی استفاده از این پدیده است. یعنی الآن بیش از ۵میلیارد نفر از ۷میلیارد نفر از این فضا استفاده میکنند. ما تا کنون هیچ پدیدۀ دیگری نداشتیم که در این سطح گستردگی استفادهکننده داشته باشد.
نکتۀ سوم، قید زمان و مکان ندارد و همیشه همراه ما است. هر جا برویم در اختیار ما است. در هر زمان یا اطلاعات میگیرد یا اطلاعات میدهد.
نکتۀ دیگر بحث وابستگی است. دو بار در کشور اینترنت دچار محدودیّت شد که بعد از آن متوجه تعطیلی بانکها شدیم بورس تعطیل شد. فرودگاه مختل شد. نهادهای دیگر دچار مشکل شدند. در حوادث آبان ماه اینترنت برای بورس و بانکها و فرودگاه را تأمین شد ولی. بعد از آن تازه متوجه شدند سطح وسیعی از بخش خصوصی همه متکی به فضای مجازی و استفاده در ارسال و دریافت نامه ها هستند و عملاً فاکس را کنار گذاشتهاند. پدیدهای که الآن هست ارتباط مستقیمی با رفتار، زندگی، برنامه، اقتصاد و حتی سیاست ما دارد. تبلیغاتی که از این فضا در رابطه با انتخابات صورت میگیرد کم نیست.
نکتۀ دیگری که اهمیت زیادی دارد این است که دشمن به دلیل برتری در این زمینه شروع به تئوریپردازی کرده است. آنچه این پدیده را خطرناک میکند این است که خارج از ایران و در غرب دهها و صدها تئوری بر اساس این فضای مجازی شکل گرفته است. با هفت کلیک جنسیت شما را تعیین میکند. با ۷۰لایک شخصیت شما را تعریف میکند. با ۱۵۰کلیک و لایک شما را ۱۰۰درصد میتواند بشناسد. البته یک ادعا است که وجود دارد ولی بهرحال. که وجود دارد بهرحال این امر نشان میدهد که این ابزار در شناخت جوامع و افراد و مسائلی از این قبیل به ابزاری در اختیار غرب تبدیل شده است. زمانی که در عراق و لبنان آشوب های خیابانی به یک پروژه تبدیل شد و برای آن از فضای مجازی استفاده شد نشان داد که این پدیده معمولی نیست. واقعاً سؤالهای زیادی وجود دارد. در منطقه کشورهایی وجود دارند که قانون اساسی ندارند. انتخابات پیش کش آنها باشد. درآمد ملی به حساب پادشاه میرود. پادشاه در چارچوب تعبیر صله و انعام میپذیرد که بخشی از این درآمد را به عنوان بودجه به دولت بدهد. در آنجا چنین اتفاقاتی که شاهد آنها بوده ایم اتفاق نیفتاد. در جایی مثل عراق و لبنان انتخابات شد و محور مقاومت پیروز انتخابات بود. دولت تشکیل داد اما بهرغم این ما میبینیم بسیاری از جوانها بوسیله همین فضای مجازی بسیج شدند. شستشوی مغزی داده شدند. گاهی بعضی از اینها بر علیه ارزشهای مسلم اجتماعی در عراق و لبنان و کمابیش ایران حرکت کردند. در لبنان بحث مقاومت واقعاً یک امر مقدس است. در محضر آقای انیس نقاش هستیم که لبنانی هستند و قطعاً اطلاعات ایشان از من بهتر است. پیش از مقاومت لبنان حیاط خلوت اسرائیل بود، اسرائیل هر وقت میخواست وارد یا خارج میشد و کسی نمیتوانست جلو آن را بگیرد. مقاومت توانست معادلۀ بازدارندگی ایجاد کند. از سال ۲۰۰۶ تا الآن اسرائیل جرأت ندارد به لبنان حمله کند. در این مدت اسرائیل یک خطای فاحش نداشته است. البته خطاهای جزئی بوده است. مقاومتی که توان تأمین امنیت جامعه را داشته است ولی شما میبینید یک مرتبه در افکار عمومی مورد حمله قرار میگیرد. سید حسن نصرالله کسی است که بدون توقع از دولت و نظام و جامعه قربه الی الله در راه مقاومت جهاد کرده است. او کسی است که فرزندش را تقدیم کرده ولی در فضای مجازی مورد حمله قرار میگیرد. در عراق آقای سیستانی مورد حمله قرار میگیرد. حشدالشعبی مورد حمله قرار میگیرد. ایران مورد حمله قرار میگیرد. اینها همه نشان میدهد که بحث فضای مجازی واقعاً به یک ابزار مدرن جنگی تحت عناوین مختلف در کشورهای منطقه تبدیل میشود. چون در جلسۀ قبل در مورد جنگهای نسل چهارم صحبت کردم، نمیخواهم آنها را تکرار کنم. ولی مدلی که الآن تحت عنوان جنگهای نسل چهارم وجود دارد یکی از مهمترین ارکانش فضای مجازی است. بله، سازمانهای باصطلاح مردم نهاد و رسانه ها و پول و امکانات هست، اما فضای مجازی نقش برجستهای در این نوع جنگ که در سطح منطقه اتفاق میافتد دارد. لذا من تصور میکنم علت انتخاب عنوان یعنی فضای مجازی و جنگ نسل چهارم به نیاز ما در شناخت این فضا و فرصتها و تهدیدهایی که در این عرصه وجود دارد باز میگردد. شاید ما گاه از زاویۀ سیاسی به عراق و لبنان به عنوان چالش و تهدید نگاه میکنیم. اما نباید از فرصتهایی که ممکن است برای ما فراهم کند نیز غافل شویم.
انیس نقاش: موضوع فضای مجازی بسیار وسیع و بزرگ است و باید آن را به چند عنوان اساسی تقسیم کنیم. من بحث خودم را در اینجا به چند بخش تقسیم میکنم.
۱- وسایل و ابزارهای فضای مجازی.
۲- محتوای فضای مجازی.
۳- جنگ روانی که غرب از آن استفاده میکند.
۴- شناخت جامعه خود و جامعهشناسی
۵- ارتباط فضای مجازی با انقلاب مخملی چیست؟
لذا من به تاریخ برمیگردم و می گویم که فقط مسئلۀ فضای مجازی نیست که در جنگ روانی از آنها استفاده می شود. شما به این نکته اشاره کردید که رادیوهای خارجی مثل بیبی سی بوسیله اغوا و القاءِ تحریک میکردند. بعداً ماهواره آمد. قبل از ماهواره وقتی فاکس آمد در ایران محدود بود. یعنی باید از وزارت مخابرات مجوز میگرفتید. از این لحظه من فهمیدم که نمیفهمم تکنولوژی یعنی چه؟ می خواهم جلوی آن را گیرم و این نشدنی است و بعد از ۶سال متوجه میشوم که فایدهای ندارد. لکن این مدت، زمان استفاده از این تکنولوژی از دستم رفته است. این وسیله در دست غربیها میماند و بعد از ۶ سال بیدار میشوم. ماهواره هم همینطور! امروز تقریباً ۲۰سال است که با تصویب مجلس استفاده از ماهواره محدودیت قانونی دارد. این تصویب مجلس ۵سال اجرا شد و بعداً به طور رسمی تمدید نشد و هنوز ماهواره هست. بررسی نکردیم که آیا مشکل ما ماهواره است یا محتوای ماهوارهها؟ ماهواره در کشور لبنان هیچ ممنوعیت ندارد. منطقۀ شیعهنشین که حزبالله هستند همه ماهواره دارند. هر تلویزیونی را بخواهند نگاه میکنند. برای چی؟ برای این که حزبالله هست و بهترین مقاومت را به امپریالیسم و اسرائیل نشان داده است. وقتی من توانستم خطاب به جوانها گفتمان کنم و آنها حزباللهی میشوند. احیانا در همین خانواده یک دختر با حجاب چادری و یک دختر بیحجاب وجود دارد. هر دو خواهر یا فامیل هستند. ولی هرچه شما در تلویزیون نگاه میکنید هر اتفاقی در لبنان افتاد فضای مجازی و انقلاب مخملی روی کل بچههای حزبالله هیچ تأثیری نداشته است. نمیگویم ۱۰۰درصد ولی حداقل ۹۰درصد اثر نداشته است. برای این که در فضای مجازی حزب الله صاحب نفوذ است. لذا من باید بدانم وسیله یعنی چی؟ محتوای وسیله یعنی چی و جنگ روانی یعنی چی؟ همۀ این عناوین منفک و هر یک موضوع خاص خودش است. من نباید از این وسیله به عنوان دشمن یاد کنم آنچه دشمنانه است محتوائی است که دشمن در فضای مجازی قرار می دهد. امروز این وسیله دست هر بچهای هست. همه تلفن دارند و نمیتوانی بگویی ممنوع است. لذا من باید نگران محتوا باشیم. آنها خودشان از قبل سرنوشت جنگ روانی را تعیین میکردند. من ۲۵ سال پیش که هنوز ماهواره و اینترنت نبود، در یک کتاب خواندم که در آمریکا ۴هزار رادیو افام وجود دارد. رادیوی افام منطقه به منطقه حرف میزند. بودجۀ آنها از کجا میآید؟ از خود پنتاگون میآید. یعنی پنتاگون به ۴هزار رادیو کمک میکند چون مردم ب رادیو افام گوش میکنند. فهمیدم که کنترل افکار آمریکا از این راه است. برژینسکی در سال ۷۵ میلادی در کتاب خود به نام آمریکا و آرمسترانگ مینویسد من در جریان هستم که در لابراتوار آمریکا مهندسین ما چیزی به نام آنتن برای پخش تلویزیون از ماهواره پیدا کردهاند. آن زمان هنوز بشقاب و پخش تلویزیونی نیامده بود. در همین کتاب میگوید دردو سه سال آینده تلویزیون آمریکا در هر خانهای پخش میشود. برژینسکی میگفت در آیندۀ نزدیک من میتوانم با یک آنتن بشقابی تلویزیون آمریکا را در هر خانه در دنیا پخش کنم. یعنی هنوز آنتن و بشقاب نیامده بود، خودش را برای مدیریت افکار عمومی در آن زمان آماده کرده بود. این نمونه که من میگویم یعنی چی؟ یعنی خودشان از تکنولوژی که هنوز در بازار نیامده بود در طراحی استراتژیک برای مسائل تبلیغاتی و تأثیر برافکار عمومی استفاده کردند. روزی که کاست توی بازار آمد یادتان هست؟ انقلاب اسلامی انقلاب کاستی بود. تلفنهای امام خمینی را با کاست ضبط و بعد در ایران پخش میکردند. یعنی در زمان ما از کاست به عنوان وسیله ای برای هدایت افکار عمومی استفاده میکردیم. از این وسیله دست هر کس هست ولی مهم این است که چگونه از آن استفاده میکند. یعنی شما ازروزنامه یا رادیو یا کاست یا موبایل استفاده میکنید. این یک حامل است. وسیله انتقال پیام پورت است. برای من محتوای این وسیله است. محتوای آن چیست؟ چطور آنها بلد هستند و میتوانند با جوانهای ما فریب دهند و تحت تأثیر خود قرار دهند و آنها را استحاله فرهنگی کنند ولی ما نمی توانیم فریب آنها را افشا کنیم و افکار عمومی را با خطراتی که با آن روبرو می شود آشنا نمائیم؟ یعنی در انتقال پیام به جوانها موفق نیستم. آنها برای این مسئله متخصصین جنگ روانی، جامعه شناسان و کارشناسان افکار عمومی را جمع میکنند و میگویند پیامی که باید بفرستم چطور باشد؟ رساندن این پیام به چه روال یا رنگ یا با چه موزیکی باشد که بتواند مخاطب را جذب کند و او را اغوا کند؟ اعتراضات مردم لبنان با تظاهرات مردم فرانسه فرق دارد. هر جامعه ای ویژگی خاص خود را دارد. البته فضای مجازی به تنهایی نمیتواند به هدف خود برسد مگر این که پشت آن پشتیبان مالی گردن کلفتی مثل وزارت امور خارجۀ آمریکا و بعضی از سازمانهای دیگر باشند یا NGOها و سازمانهای غیر دولتی که وابسته به نهاد ها و سرویس های امنیتی و اطلاعاتی غرب هستند. خیلی هم باز و آشکار عمل می کنند. یعنی شما را دعوت میکنند که در قطر یا دوبی به عنوان یک کنفرانس علمی و بین المللی تا شخصیت خودتان را در عرصه بین المللی مطرح و تقویت کنید. شما به عنوان تقویت شخصیت خود به آنجا میروید و دو سه روز به شما میگویند، چطور شخصیت خودتان را تقویت کنید که با افراد که در دانشگاه و بازار صحبت میکنید تأثیر داشته باشد. از این راه ایجاد ارتباط و نفوذ میکنند. بعد هم به فعالیّت های گروهی آنها را تشویق میکنند. خودشان پروفایل گروهها را دراین فضای مجازی تحلیل میکنند. یعنی چی؟ یعنی هر چه من در فیس بوک یا توئیتر مینویسم بعد از یک هفته مشخص میکند که چه افرادی این را خواندهاند. از روی آن میفهمد که فلانی مثلاً پیرمردی است که فلان روزنامه را میخواند. با کی صحبت میکند. افکارش چیست؟ همۀ اینها در سرورهای آنها معلوم است. لذا میگوید: او به درد من میخورد. اگر توانستم با او ارتباط برقرار کنم خیلی مهم است. یا این که اصلاً به درد من نمیخورد و اثر ندارد. کل کسانی که او را دنبال میکنند به ۵۰نفر نمیرسد. یا این خیلی زرنگ است و ۳ یا ۵هزارنفر او را دنبال میکنند. میگویند او را دعوت کنید و از او استفاده کنید. نه تنها از روی پروفایل افراد بلکه میتوانند پروفایل شهرها را هم تعیین کنند که در فلان شهر چه خبر است. افکار عمومی در آن به چه سمت میرود. نه تنها آنها میتوانند بلکه در همه جا امکان استفاده از دیتاها وجود دارد. ده روز قبل از انتخابات آمریکا مقام معظم رهبری گفتند: احتمال زیاد است که این آقایی که نامتعادل است وارد کاخ سفید شود که منظور ترامپ بود. این اطلاعات از کجا آمد. آیا حدس زدهاند؟ نه، از گزارشاتی که دستشان بود استفاده کردند. یعنی علم داده های بزرگ یا Big data فقط دست آمریکا نیست. دست چند کشور است که ایران هم جزء انهاست. لذا من میگویم باید روی هدایت محتوا متمرکز شویم. کنترل وسیله اصلاً فایده ندارد. امروزه هر کس یک موبایل دستش است و با وی پی ان میتواند با هر جا ارتباط داشته باشد. نه فقط آنها بلکه خود ما هم میتوانیم این کار را بکنیم. یعنی خود ما در ایران امکانات استفاده از Big data را داریم. ما باید محتوایی که به نفع آزادی و حقوق بشر و مستضعفین تولید میکنم را به سمت مردم خود یا به کشورهای دیگر بفرستیم. متأسفانه تا الآن ما نشستیم و هیچ به مقابله با تهاجمات فرهنگی و روانی آمریکا نپرداخته ایم. آمریکا خیلی مشکلات متمرکزی دارد. اما ستادی تشکیل نشد که بررسی کند با همۀ مشکلات اقتصادی که در کشور آمریکا وجود دارد بتوانیم از فضای مجازی برای ارتقاءِ افکار عمومی در آمریکا و آشنا کردن مردم آن با حقوقشان استفاده کنیم. یعنی اگر آنها به افکار عمومی مردم ما حمله میکنند ما بتوانیم در جهت دفاع از آزادی عمل کنیم. لذا به نظر من مهمترین مسئله موضوع تولید محتوا برای مخاطبین در مقیاس های مختلف و مخاطبین خودمان است. که سرنوشت نهائی جنگ روانی را تعیین میکنند. اصل، مسئله تلفن نیست یا اینترنت نیست. اصل آن جنگ روانی که علیه انقلاب اسلامی ایران درجریان است. بگونه ای بعضی از جوانان را شستشوی مغزی می دهند که آتش میزنند. خراب میکنند. به حدی که توانشان میرسد. این به خاطر شستوی مغزی است. چون به آنها گفتهاند این به نفع آیندۀ شما است. به نفع شما یا به نفع مردم شماست. مهم نیست که هزینۀ آن چقدر باشد. لذا میبینید که جوانان در عراق میزنند و میبرند، به خاطر این که توی ذهنشان هست که به نفع آیندۀ عراق است. در کشورهای عرب تلویزیون خط دهنده الجزیره است. بنا به نوشتههای خود آنها و تحلیلهایی که راجع به الجزیره و اثر آن در افکار عمومی کردند گفتند الجزیره محرک است. این فضای مجازی است. مهم محتوائی است که در قالب های فضای مجازی بکار گرفته می شود. هرکس محتوای مؤثر تری داشته باشد می تواند سر رشته افکار عمومی را در دست بگیرد.
حسینی: مبحثی که در دستور کار جلسه قرار دارد موضوع جدید، پر چالش و حیاتی است. موضوع فضای مجازی و یا فضای سایبر و آثار و تبعاتش بر همۀ حوزههای زندگی بشر اعم از حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سایه انداخته است اگر بخواهم نکاتی را به عرض دوستان برسانم در ابتدا به چند گزاره که Nile Postman میگوید اشاره می کنم. او متفکری است که در سال ۲۰۰۵ کتابی درخصوص فضای مجازی و آثار فرهنگی اجتماعی آن نوشت. من کل کتاب ایشان را درچهار گزاره خلاصه میکنم.
۱- فضای مجازی جزئی از تحولات تکنولوژیک است. ما خیلی با بستر کار نداریم. بستر دست همه هست. میگوید در تحولات تکنولوژیکی، ارزش داده میشود، فناوری ستانده میشود. این نکتۀ فوقالعاده با اهمیتی است.
۲- میگوید: فضای مجازی در دست حاکمان آن مانند چکشی در دست کسی است که همه را میخ میبیند. لذا توی سر هرکس که بخواهد میزند. پس باید ببینیم حاکمان فضای مجازی چه کسانی هستند. لذا فضای مجازی را به حاکمان و پیروان تقسیم بندی میکند. ما باید ببینیم وضعیت کشورهای اسلامی در اینجا چگونه است. همین که به درستی فرمودند که آیا ما تولید کننده هستیم یا فقط آنها برای ما میسازند و ما فقط مصرفکنندهایم.
۳- فضای مجازی یا در واقع تحولات تکنولوژیکی که ما با آن روبرو هستیم زادۀ دست بشر است. مخلوق خدا نیست. نتیجه سوءِ استفاده از فضای مجازی بحران هویّت است.
۴- در گزارۀ چهارم ایشان میگوید: نگاه من به این فضا این است که باید به دین بر گردیم. راه برونرفت از این بحران این است. از هایدگر هم کتابی منتشر شده میگوید: نهایتاً انسان از خود فاصله میگیرد. شناخت خود این فضا هم خودش بحثی است. نمیدانم اساتید چقدر با پایه های فضای سایبری آشنا هستند؟ به محض این که فضای مجازی یا فضای سایبر در ذهن متبادر میشود همه به دنبال ان میرویم که فقط این گوشی است. در صورتی که همیشه در کناری فضا بحث فلسفی وجود دارد. خود فضا یک واژۀ فلسفی است. لذا باید از نگاه فلسفی چیستی شناسی و چرایی شناسی در این فضا بازبینی شود. تاثیراتی که میتواند روی درک هستی و وجود انسان داشته باشد. این نکته خیلی حیاتی است. در مسائل سیاسی الآن حاکمیت کشورها به سمت حاکمیت در فضای مجازی رفته است. مثلاً میگوید: مرز سایبری ما کجاست؟ مرز سایبری جایی است که سرمایۀ سایبری ما هست. آنجا تعیین کنندۀ مرز سایبری ما است. مثلاً اگر داراییهای سایبری ما در خود ایالات متحدۀ آمریکا باشد، مرز سایبری ما آنجاست. لذا کلاً همه چیز متحول شده است. ژئوپلتیک فضای سایبر یک زیست بوم جدید است. نگاه ما به فضای سایبر، نگاه بطئی و مقطعی و کوتاه نیست. باید نگاه موسعی به این فضا وجود داشته باشد انسان که میخواهد وارد این زیست بوم جدید شود چه تحولاتی روی او اثر میکند. جدیداً کتابی تحت عنوان جنگ شبکههای اجتماعی منتشر شده است. دوستان به درستی به بحث تأثیرات شبکههای اجتماعی روی جوانان اشاره کردند. اصلاً در شبکههای اجتماعی یک جنگ درگرفته است. منتها ما باید واقعیت این تحول را باور کنیم. باید قبول کنیم و بپذیریم که در شبکههای اجتماعی جنگ برسد ارزشها و هویتها وجود دارد. ماهمیشه بستری را می گستریم و میگوییم شما هرچه خواستید در این بستر بفرستید. این گوشی دست من و شما است ولی کی تولید کنندۀ محتوا است؟ فضای سایبر را حداقل به چهار لایه تقسیم بندی میکنیم.
۱- لایۀ زیر ساخت
۲- لایۀ سرویسها
۳- لایۀ محتوا
۴- لایۀ انسانی و اجتماعی [مخاطب]
اصطلاحاً اساس فضای سایبر از چهار لایه تشکیل شده است. ما با لایۀ زیرساخت و سرویسها خیلی کار نداریم. هرچند در آنجا هم در مسائل امنیتی خیلی بحثها مطرح است ولی مهمترین لایهها دو لایۀ محتوا و مخاطب است. این یک نوع نگاه است.
یک نوع نگاه دیگر هم این است که به سه لایه تقسیم بندی میکنند.
۱- لایۀ زیرساخت
۲- لایۀ اطلاعات
۳- لایۀ محتوا.
میبینیم کاربر، بیشتر با لایۀ محتوا کار دارد. یعنی انسان با آن سروکار دارد. دو لایۀ دیگر خیلی برای ما مشکلساز نیست. نه تنها برای ما بلکه برای کل جهان هم مشکلساز نیست. مشکلی که در کشور ما درخصوص بحثهای آسیبهای فضای مجازی و جنگی که به عنوان جنگ نسل چهارم در این فضا مطرح هست و همۀ کشورها نیز با آن روبرو هستند در لایه محتوا است. خود ایالات متحدۀ آمریکا هم با آن مواجه است. آنها مقرراتی را تحت عنوان acountregulation برای مدیریت کردن محتوای فضای سایبر میگذارند. آنها هم میخواهند مقرراتگذاری کنند که در واقع هر چیزی به دست هر کسی نرسد. حتی تدابیری هم پیشبینی کردهاند که بنا به سن و نوع جنس به یک سری محتوا دسترسی داشته باشی. این که تمام فضا در اختیار همه باشد بحثی است که امروز در کشور ما وجود دارد. در کشور ما فضا در اختیار همه هست. اما محتوائی که باید در اختیار آنها قرار گیرد خیلی بحث دارد. ما بیشتر میتوانیم نگاه انتقادی به راهبردها داشته باشیم و آسیبشناسی اجتماعی بکنیم. چون در دستور کار به مزایا و ضرورت این فضا هم اشاره شده بود میتوانیم روی این هم بحث کنیم. سؤال این است که آیا ما وارد اینترنت نسل پنجم یا ششم بشویم یا خیر؟ ما داریم این بستر را آماده میکنیم ولی این که چه میخواهیم در این بستر مطرح کنیم جای بحث است. لذا بنده به همین مقدار بسنده میکنم. اگر وارد بحث راه کارها شدیم پیشنهاداتی دارم. دانشجویان ما در مقطع دکترا هستند. یعنی دانشجوی ارشد و فوق لیسانس اصلاً نداریم. در آن دوره ها به صورت خیلی تخصصی و ویژه بحث میشود. بخصوص در این لایه که به فرهنگ و لایۀ انسانی اجتماعی مربوط میشود.
موسویان: نکتهای را که آقای دکتر حسینی استاد محترم دانشگاه عالی دفاع در مورد فلسفۀ تکنولوژی مطرح کردند مسئلهای است که فلاسفه باید به آن بپردازند. اما آنچه اتفاق میافتد اجازۀ تنظیم را به هیچ نهادی نداده است. در حقیقت بعد از سال ۱۹۵۴ ایجاد شبکهای در آمریکا که مورد هجوم رقبایش قرار نگیرد انگیزه به وجود آمدن اینترنت شد. در سال ۱۹۵۴ اولین ماهواره به مدار زمین پرتاب شد. آنجا بود که آمریکا متوجه شد که مخابرات متمرکزش میتواند بسیار آسیبپذیر باشد و قبل از این که بتواند فرمان مقابله به مثل بدهد قافیه را باخته است. اما نکته اینجاست که بعد از ۱۹۵۴ به بعد آمریکا اجازه نداد دانش هوا فضا در انحصار شوروی سابق باقی بماند و کنوانسیونهایی را مصوب کرد. ولی در مورد اینترنت شاهد تصویب کنوانسیونی نیستیم. یعنی آمریکا اجازه نداد که این اتفاق بیفتد و پیمان نامههایی وجود داشته باشد و نگاه برابری در دنیا برای استفاده از زمینههای جدید به وجود بیاید. بنابراین ما هیچ پیمانی در این باره که مورد وثوق و اجماع همۀ کشورها باشد نداریم. در سال ۲۰۰۵ در تونس که هم رئیس جمهور وقت آمریکا و هم دبیرکل سازمان ملل حضور داشتند عزم کشورها بر این بود که زعامت و حکمرانی را به سازمان بینالملل منتقل کنند. این موفقیت حاصل نشد. هنوز هم که با هم صحبت میکنیم بیش از ۶۸درصد از پهنای باند کل دنیا دراختیار آمریکا است. اصلیترین مؤسسهای که امروز ریشهها را در اختیار دارد آلکان است و هر زمان که تصمیم بگیرد اختیار دارد که دیگران را از استفادۀ از این پدیده محروم کند. منهای این که امروز هم شاگردان آقای هایدگر مواردی را درمورد تکنولوژی مطرح میکنند بحثی هم در بین فلاسفه پذیرفته شده و مطرح میکنند و آن جبر تکنولوژی است. آنها قبول کردهاند که جبر تکنولوژی امری است که راه خودش را میرود و کسی نمیتواند با آن مقابله کند. امروزه پنج تا «فرا روند» اساسی تحولی را ایجاد میکند که ما اسمش را انقلاب پارادایمی میگذاریم. مقام معظم رهبری به این مسئله توجه دارند. ایشان در مواردی به صورت کامل در سال ۹۶ گفتند: ما مواجه با یک انقلاب تمدنی هستیم. داریم از یک تمدن به تمدن دیگر میرویم. امروز نظریاتی تحت عنوان دو فضایی شدن جهان وجود دارد و این که فضای جدید ادامۀ فضای قبل است. پنج «فرا روند» است که این انقلاب را رقم میزند.
اولین «فرا روند» جامعۀ شبکهای است که به هر حال از ۱۹۸۸ در مورد آن صحبت شده است. تافلر صحبت کرده، دیگران هم صحبت کردند و امروز جامعۀ شبکهای رخ داده است. جامعۀ شبکهای برای این که به بلوغ خودش برسد نیاز داشت به هر گرهای در این شبکه یک آدرس منحصر به فرد داده شود. با فعال شدن آی پی نسخۀ شش این امکان به وجود آمده است. یعنی ۲به توان ۱۲۸ توسط این نوع آدرسدهی میتواند به صورت منحصر به فرد به تمام ابناء بشر، نباتات، حیوانات و حتی اشیاء به شکلی آدرس دهد که هیچ وقت این عدد تمام نشود. یعنی تا ابد به هر شیء ما بخواهیم یک آدرس منحصر به فرد دهیم این عدد ۲ به توان ۱۲۸ – که نامگذاری هم نشده – پایانناپذیر است. بنابراین زیرساخت لازم ایجاد شده و همین حالا ما در جهان شبکهای هستیم. پنج تا «فرا روند» یا meta term هست که این انقلاب را سبب میشود. نکتۀ قشنگی را آقای دکتر حسینی گفتند و آن این است که ما داریم وارد یک زیست بوم جدید میشویم. باید بپذیریم که چارهای جز این نداریم وگرنه نمیتوانیم زیست بوم فعلیمان را حفظ کنیم و لاجرم باید این مهاجرت را بپذیریم. این که ما قدرت مخالفت داشته باشیم و در این جامعۀ شبکهای نباشیم این امکان وجود ندارد. اصلاً دیگر راه برگشتی وجود ندارد. پس فراروند اول زیرساخت است که باید ایجاد شود و این جامعۀ شبکهای را به کمال موقعیت خودش برساند. درنقطۀ کمال آن ما وارد یک جامعۀ الحاقی خواهیم شد که در موردش توضیح خواهم داد.
«فراروند» دیگر استفاده از هوش مصنوعی است. هدفی را که دنبال میکند شبیهسازی مغز انسان است. بحث AI یا بحث مربوط به هوش مصنوعی که از سالها قبل آغاز شده و مربوط به سالهای اخیر نیست به جایی میرود که به واقع هر شیء را ولو خیلی بیارزش دارای هوش مصنوعی بکند. یعنی دو ویژگی خواهد داشت.
۱- حضور در شبکهای که از آن یاد کردیم به وسیلۀ ارتباط در شبکه که مثلاً با وای فای در نظر بگیریم.
۲- داشتن هوش مصنوعی!
حالا این که این هوش مصنوعی چه مدّتی به چه درد میخورد مثل مدت اعتباری است که میتوان از یک بطری آب استفاده کرد. مثلاً اگر قابلیت این را داشت که مثلاً دوباره از یک بطری استفاده بکنند باید مشخص باشد که این بطری کجاست تا هیچ وقت به محیط زیست لطمه نزند. پس بحث دوم هوش مصنوعی است که امروز بدون هوش مصنوعی نمیتوان خیلی از مسائل را تجزیه و تحلیل کرد. یکی از اساتید محترم در مورد big data گفتند و مسئله «داده ها» در ایران و کشورهای دیگر باید مورد توجه قرار بگیرد. اما بدون هوش مصنوعی به big data نمیتوان دسترسی پیدا کرد. حتی داشتن «ابر داده» یا big data به تنهایی نمیتواند کارساز باشد. امروز استراتژی شرکتهای بزرگ این است که بتوانند به زنجیرۀ ارزشی در هر کسب و کار ولو کسب و کارهای بزرگ دسترسی پیدا کنند. یعنی IBM یک هوش مصنوعی خود ساختهای به نام واتسون دارد که با دیگران صحبت میکند. اسمش را واتسون گذاشته است. زیرساخت تمام آنچه را که ارائه میدهد با استفاده از هوش مصنوعی است. میگوید: تمام نرمافزار و سختافزار شما را در اختیارتان میگذارم ولی در سرویس و خدمات شما شریک خواهم بود. در حقیقت وقتی آن را به دست بیاورد، کل کسب و کار را در اختیار دارد. یعنی در حقیقت داده های مورد نظر در این چرخش است. پس دومین مسئله مربوط به هوش مصنوعی است.
سومین اتفاقی که دارد میافتد قدرت پردازش است. قدرت پردازش هر روز باید بیشتر و بیشتر شود. کما این که ما دیدیم قدرت پردازش موبایلهای ما میلیونها برابر از کامپیوترهای نسل اول و دوم بیشتر است. یعنی پردازشی که اینها میتوانند انجام دهند آن کامپیوترها نمیتوانستند انجام دهند. اما این روند افزایشی قدرت پردازش پردازش تا سال ۲۰۱۰ ادامه داشت که هر ۱۸ماه ۲برابر میشد. ولی به جایی رسیدیم که دیگر نمیتوانستیم کوچکتر از فاصلۀ بین ملکولها در یک اتم شویم. از آنجا به بعد بحث مربوط به فیزیک کوانتوم مطرح شده است. در سال ۲۰۱۱ نمونۀ اول کامپیوترهای کوانتومی به بازار آمد. در سال ۲۰۱۳ اندازۀ آن کوچکتر شد. عنقریب است که ما به کامپیوترهای کوانتومی نیاز پیدا کنیم. آمریکا در شرکت سیلیکون ولی تجهیزات مربوط به ساخت ادوات نیمه هادی را که برای کامپیوترهای کلاسیک مورد استفاده قرار میگیرد به چین فروخته است و سرمایهگذاری آنها اینک روی فیزیک کوانتوم است. برای این که این قدرت پردازش قریب به ذهن شود خودشان در کتابها این گونه مثال میزنند. میگویند اگر تمام کامپیوترهای کلاسیک آمریکا را جمع کنی و به جای آن چهار کامپیوتر کوانتومی بگذاری، کار تمام آنها را انجام میدهد. ببینید چقدر تفاوت قدرت وجود دارد. پس قدرت پردازش بحث دیگری است که این انقلاب را سبب میشود.
بحث چهارم شبیهسازی محیطی است که ما الآن به آن خو گرفتهایم. محیط واقعی که ما با آن آشنا هستیم. مثلاً موزۀ لوور الآن دارد در فضای مجازی بازسازی میشود. تمام جاهای باستانی آن به شکل مَجازی بازسازی میشود. شما در یکی دو سال آینده با کامپیوترهای معمولی وارد سایتهایی میشوید که فقط ترافیک و تکست نیست. بلکه یک فضای سه بعدی برایتان ایجاد میکنند. شما را در این زیست بوم با فضایی مواجه میکنند که از قبل با آن آشنا هستید. یعنی شبیهسازی محیط! اما رادیکالترین کاری که دارد اتفاق میافتد شبیهسازی حواس انسان است. در این زمینه به جز بحث لامسه که در حدود ۷درصد پیشرفت داشتهاند در بقیۀ زمینهها پیشرفت خارقالعاده بوجود آمده است. یعنی چی؟ یعنی این که همانطور که مغز انسان میتواند به اندام ما فرمان دهد به دو دست ربوتیک هم می تواند فرمان دهد. الآن دو «دست روبوتیک» را وصل میکنند به مغز انسان و مغز به آن فرمان میدهد و با آن کار میکنند. شما این بحث ربات را بردارید و به جای آن نرمافزار بگذارید که مغز انسان به آن نرمافزار فرمان دهد. مغز انسان با آن نرمافزار می تواند ببیند و بشنود و ببوید و قدرت چشایی داشته باشد. حتی تا حدّی قدرت لامسه داشته باشد. این به معنای ساخت یک انسان جایگزین است که با مغز انسان میتواند زندگی کند. یعنی بحث مربوط به desize شدن اطلاعات انسان و بعد ادامۀ حیات او بدون این که بدنی داشته باشد. این پنج «فرا روند» دست به دست هم دادند و دارند جامعهای را میسازند که در آن افکار فرمان میدهد. فرا روند پنجم شبیهسازی پنج حس انسان است. این جامعۀ جدیدی که به دنبال آن هستند جامعهای است که ابزارهای خاص خودش را برای حاکمیت نیاز دارد. اتفاقا بحث ما در اینجا فعالیت روی افکار افراد خواهد بود. یعنی به شکلی با فکر مواجه میشوند که بتوانند بر آن حاکم شوند. اصولاً فضایی که ما از آن صحبت میکنیم، فضایی است که تحت عنوان «کن فیکون» از آن یاد میشود. یعنی به هرچه فکر میکنیم آماده میشود. یعنی آدم وقتی احوالات برزخ را مطالعه میکند میبیند که انسان دارد به جایی میرسد که بتواند در همین جا فضائی شبیه به برزخ را بازسازی کند. یعنی واقعیّتی درست کند که شفاف باشد و فیزیک نداشته باشد. هر جامی خواهد برود. هر زمان که میخواهد کار کند. به اصطلاح بر زمان و مکان حاکم باشد. بنابراین موضوعی که تحت عنوان جنگ نسل چهارم امروز به بحث گذاشته شده به واقع از زمانی که مقام معظم رهبری انذار میکردند که این جنگ شروع شده و این جنگ وجود دارد،از همان زمان این جنگ شروع شده بود. بحث مربوط به Geo Culture که بعد از بحث Geo Economy در دستور کار آمریکاییها قرار گرفته بود امروز اتفاق افتاد و تمام شد. یعنی این که چیزی از فرهنگ سلطه فرانسوی امروز خیلی به چشم نمی خورد یا اثر کمی از فرهنگ و سینمای ایتالیا وجود دارد بخاطر سلطه فرهنگ آمریکائی است. وجود ندارد. آن چیزی که سال ۷۷ و ۷۸ شمسی جامعهشناسان فرانسوی و آلمانی دردو نشست بررسی میکردند این بود که چگونه ازاین نفوذ وسلطه فرهنگی آمریکا جلوگیری بکنند که نتوانستند. امروز میبینیم که فرهنگ جهان مورد هجوم آمریکا قرارگرفته است و مسئله تنها مربوط به کشور ما نیست.
بعد از بحث Geo Culture بحثGeo media مطرح شد. ژئو حروف اول ژئوگرافی است. بدنبال ژئو استراتژی بحث ژئو اکونومی و ژئو کالچر و ژئو مدیا را مطرح کردند. الآن وقتی گفته میشود مدیا یعنی فکرهر فرد! یعنی افکار. یعنی به جز فکر، به بقیۀ بدن کاری ندارد. بنابراین بحث مربوطبه نسل چهارم جنگ همانطور که آقای دکتر حسینی گفتند یک آمریکائی در کتاب خود در سال ۲۰۱۸٫ جنگ رسانههای اجتماعی را در آمریکا مطرح کرده است که مثلاً در انتخابات آمریکا چه اتفاقی افتاد. درموارد دیگر چگونه از این جنگ استفاده میکردند که من وارد آن بحثها نمیشوم. آنچه اتفاق میافتد برای کشورهایی که کنش گر هستند یعنی میتوانند این حوادث را مدیریت کنند یک دستاورد دارد. برای آنها که واکنش گرا هستند دستاوردهای دیگری دارد. به هر حال همان قدر که برای کنشگران منفعت دارد شاید برا واکنشگران منفعت نداشته باشد. اما یک واقعیت را باید بپذیریم و آن این است که ما را یارای مقابله و یا جلوگیری از بسط و پیشرفت این تکنولوژیها نیست.
منگولی: موضوعی که دکتر موسویان گفتند کاملتر بود و فکر میکنم چیز زیادی برای گفتن گفتن نمانده است. بحثی که گفتند این است که Second Life شکل گرفته است. الآن زندگی دوم یا زندگی ثانویه حتی احتیاج به مهاجرت ندارد. یعنی برای کاربران زایش دوم را در نظر میگیریم. نمیگوییم ما به سمت زندگی ثاویه مهاجرت میکنیم. می گوئیم یک زایش دوم برای افراد دارد اتفاق میافتد. مقام معظم رهبری بارها درمورد شبیخون فرهنگی نکاتی را فرمودند. اما – اگر حضور ذهن داشته باشید – ایشان بحث آتش به اختیار را هم مطرح کردند. متأسفانه گاهی برداشت بدی از این نظر شد..اما من چون با دوستان نظامی آشنائی دارم برای نظامیاین این لفظ خیلی معنا دارد. وقتی خط دفاع میشکند آخرین فرمان فرمانده به خط دفاع فرمان آتش به اختیار است. زمانی این پیام داده شد که خطر نفوذ و بروز دشمن وجود داشت. مقام معظم رهبری یازدهم اردیبهشت ۹۸ اعلام کردند که در فضای مجازی آرایش جنگی بگیرید. نمیدانم از این شفافتر میتوان در جامعه اعلام خطر کرد؟
بحث اشکال ویژه [icon] و نظارتی که از طرف رژیم آمریکا روی اینترنت وجود دارد امر عجیبی نیست. اسائه ادب است که جلوی اساتید این را بگویم، اما بعضی از نکات از قالب کلان خارج میشود. یعنی اگر جزئیتر نگاه کنیم شاید بیشتر کمک کند. متأسفانه بخشی از جامعۀ در فقر سواد رسانهای قرار دارد. از آن خطرناکتر این که بسیاری از مدیران ارشد هم ممکن است از سواد رسانه ای چندان بهره مند نباشند و متأسفانه تصمیمهایی گاهی گرفته میشود نه تنها به نفع جامعه نیست حتی ممکن است مضاری نیز داشته باشد. قطعاً دکتر موسویان میتوانند راجع به مسابقات NL Prize یا جایزۀ اینترنتی به ما بگویند که چند هفته قبل از انتخابات سال۹۶ با دقت دو صدم درصد انتخابات از طریق لاگ تلگرام پیشبینی شده بود. این چیز عجیبی نیست. شاید برای مردم عادی قابل درک نباشد که چطور این اتفاق میافتد. اما الآن بحث تحلیل داده و تحلیل دادههای حجیم Big Data Processing همپای IOT آیندۀ دنیا را میسازد. ما میبینیم ۹۸درصد هشتگ هائی که در عراق در جهت تضعیف محور مقاومت بکار گرفته می شود. ازجاهایی خارج از عراق داغ میشود. خیلی جالب است. درگیری و شلوغی در عراق اتفاق می افتد ولی ۹۸درصد هشتگ ها از خارج از عراق داغ شده و بالا میرود. چرا در عربستان این اتفاق نمیافتد؟ عربستان مرکز اعتدال را راه انداخته است. فکر میکنم با حضور ترامپ افتتاح شد و قبل از آن هم کار میکرد. رسما مرکز اعتدال در عربستان مشغول به کار شده است. برای چهکاری. دقیقاً برای همین کار! برای ایجاد ترنتهای اینترنتی، برای ایجاد هشتگهای خاص، برای ایجاد حرکتها و جهت گیری ها ! امروز دیتای بومی ما در کشور خودمان ذخیره نمیشود و در اختیار دیگران است. هیچ یک از دادههای کاربری گوشیهای تلفن همراه در کشور ما پیاده نمیشود. بارها در این باره هشدار داده شد که مسئولین ردۀ بالا از گوشیهای هوشمند استفاده نکنند که متأسفانه کسی این هشدار را جدی نگرفت. احتیاج به تجهیزات بسیار زیاد و پیشرفتهی جاسوسی نیست. به آسانی می شود موبایل ها کنترل شو که صاحب آن ها کجا هستند، خانۀ آنها کجاست و از کدام مسیر سر کار میروند؟ حقوق دریافتی آنها چقدر است. شماره حساب آنها کجاست و چکار دارند میکنند؟ این داستان شوخی نیست و متأسفانه خیلی جدی است. بحث مهمتر اینکه این کار خیلی هوشمندانه انجام میشود. هدایت بسیار دقیق، هوشمندانه و برنامهریزی شدهای دارد. اگر تحریمهای ایران را نگاه کنید میبینید که توسط آقای اوباما تبدیل به تحریمهای هوشمند شد. تنها جایی که ما را از تحریم معاف کرده بودند حوزۀ ارتباطات بود. تجهیزات ارتباطات وارد کشور ما میشد. چرا؟ چون گسترش رسانه ها شکل میگرفت. [ در سرتاسر ایران] و قرار بود این رسانه ها در خانههای ما نفوذ کند. امروز که من و شما داریم با هم صحبت میکنیم طبق آخرین آمارهایی که وزارت ارتباطات داده ضریب حضور تلفن همراه در کشور ما ۱۳۹درصد است. یعنی هرکدام از افراد که در جامعۀ ما تنفس میکنند اگر یک گوشی تلفن همراه داشته باشند قطعاً گوشی دوم، خط دوم و ابزار دوم و سوم و چهارم هم برای آنها وجود دارد. جناب دکتر حسینی در مورد اینترنت نسل پنج و نسل شش گفتند. مقام معظم رهبری بارها تأکید فرمودند، برای این فضا چه محتوایی داریم؟ نکته این است که ما برنامه مدونی برای محتوا نداریم اما متأسفانه کسی که در نقطۀ مقابل ما و در جهت معارضه با انقلاب ما و مصالح مردم کشورما هست به اندازۀ کافی محتوا تدارک دیده است. تجلیلی که ۲۳ساعت بعد از ترور ناجوانمردانۀ سردار سلیمانی اتفاق افتاد من به عنوان یک ناظر و نه به عنوان کسی که در تهیۀ گزارش دخالت داشته باشم بحث هشتگ و ترنتهایی که در فضای مجازی راجع به این قضیه شکل گرفته بود را پایش کردم. خیلی جالب است. انگار منتظر و آماده برای این کار بودند. هشتگها در فاصلۀ زمانی کوتاه شکل میگیرد و بالا میآید. اگر این آمادگی نیست چطور چنین چیزی امکان دارد. در حالی که هشتگهای ما جریانش بسیار بزرگتر است، هشتکها و ترنتهایی که بر خلاف ما بالا میآید در بازده زمانی بسیار کوتاهتر شکل میگیرد. این نشان میدهد که برای آن از قبل برنامهریزی داشتهاند. آیا این چنین راهبرد ها چارچوب هائی در کشور ما هم وجود دارد؟ بگذارید خوشبینانه بگویم دارد شکل میگیرد و بدبینانه بگویم وجود ندارد. چرا؟ جسارت مرا ببخشید. دلیلش کمسوادی ما است. جنگهای هیبریدی نیاز به شناسایی ندارد که حالا میخواهیم راجع به آن صحبت کنیم، چون شروع شده است. بزرگواران جنگ شروع شده است. اجازه بدهید من یک مثال قدیمیتر بگویم و بعد راجع به عملیات عینالاسد صحبت کنم. تابستان امسال خبری منتشر شد. طبق آمارگیری ایرنا بالای ۶۰درصد مردم خبر این را باور کردند. خبر چه بود؟ خوردن بستنی در ملاء عام در فضای عمومی برای خانمها ممنوع است. بالای ۶۰درصد مردم این خبر را باور کردند. در حالی که این خبر یک دروغ رسانهای بود. مردم ما مسلح به ذائقۀ مناسب با رسانه نیستند و هر چیزی را میپذیرند. در جایی که دروغ آقای ترامپ در مورد حمله به عینالاسد و سالم بودن همۀ سربازان آمریکایی برای خود رسانههای آمریکایی جای ابهام دارد مردم ما به راحتی آن را میپذیرند که این از قبل هماهنگ شده و هیچ آمریکایی در آنجا به مشکل بر نخورده است. این عرصه جنگ رسانه ای است. خیلی وقت هم هست که این جنگ شروع شده است. آقای روح الله زم در فرانسه و انگلیس و ترکیه یک کانال تلگرامی ندارد. ما هزاران کانال تلگرامی داریم. تأثیر گذاری ایشان استفاده از تحلیل دادههای حجیمی است که از طریق سرویسهای جاسوسی به صورت ترنتهای مورد علاقهی مردم در اختیار وی قرار میگرفت. وقتی آقای ترامپ از مؤسسۀ نظر خواهی کمبریج برای پیشبینی دقیق رفتار مردم و رأیدهندههای آمریکایی استفاده کرد ایشان کلید واژه دریافت میکند. در کدام ایالت کدام کلید واژه مورد توجه است؟ در کدام ایالت کدام کلید واژه منفور است؟ چه چیزهایی مردم را برانگیخته میکند؟ خیلی اغراق نیست که بگویم آقای زم هم چنین چیزی را دریافت میکند. منتها از سرویسهایی با هدف دیگری! این موضوع برای ما ناشناخته است. متأسفانه ما در این زمینه اطلاعات زیادی نداریم. رسانههای ما در این قضیه واقعاً بیسواد هستند. امام فرمودند رادیو و تلویزیون باید دانشگاه عمومی باشد ولی متأسفانه رسانههای ما از مردم عقب افتادند. امروز ما با نسل جوانی مواجه هستیم که بعضی از رسانۀ را به عنوان رسانۀ پیشرو اصلاً نمیتوانند قبول کنند. همان بحث دستهبندی نوابغ و شاید این ردهبندی خندهدار باشد اما واقعاً نسل زیر ۲۰سال ما با ابزار و شتابدهندههایی که در اختیار دارند به یک گروه ویژه تبدیل شدهاند. این داستان همچنان ادامه دارد و از این گپ بزرگی که وجود دارد خیلیها سوءاستفاده میکنند. به نظر من دورۀ جنگ نرم از لطافت ظاهری خودش خارج شده است. به صراحت در جامعه دیده میشود. متأسفانه گاهی هیچ برنامهای برای مقابله با آن وجود ندارد. دکتر موسوی گفتند راه کارها و ابزارها و سرعتی که شکل گرفته قابل کنترل نیست. ما نمیتوانیم از آن جدا شویم. زندگی ثانویه شکل گرفته است. حتی در جایی از زندگی خودمان قدرتمندتر است و تأثیر گذاری آن بسیار بیشتر است. اما متأسفانه برنامهریزی کلان همه جانبه ای در اختیار نیست و یا شاید چارچوبهای آن در جامعۀ ما شکل نگرفته است. چارچوبهایی مثل NLP Prize یعنی مسابقات ان ال پی مسابقاتی بود که بر اساس تراکنش و لاگ آزادی که تلگرام در اختیار میگذاشت ۱۴هوش مصنوعی قبل از دو هفته انتخابات را پیشبینی کردند. دقت این آمار دو صدم درصد بود. فکر میکنید چنین ابزار هائی برای انتخابات آینده قابل استفاده نیست؟ آیا برای دشمن کشورما قابل استفاده نیست؟ شما که در اینجا گوشی تلفن همراه دارید سامسونگ، شیامی، هوآوی، اپل یا هر گوشی دیگری اطلاعات شخصی شما کجا میرود؟ امروز اگر به شما بگویم که ابزارهایی وجود دارد که ارتباطات جنسی افراد را هم تحت نظر دارد شوخی نیست. اصلاً جدیدترین مقالهی پرایوت Privete International راجع به همین است که ارتباط جنسی افراد، ارتباط جنسی منجر به باروری و حتی نرخ باروری جامعه را پیشبینی میکنند. اگر چهار روز پیش بحث Big Data Processing برای والمارت خیلی جذاب بود که برای کار خود بتواند باندل اجناس داشته باشد، امروز Big Data Processing لحظه به لحظه هر چیزی را میتواند پیشبینی کند. حتی برای دانشگاهها پیشبینی میکند که این دانشجو برای بورس دکترای شما مناسب خواهد بود یا نه! ظرف مدت کمتر از دو ترم پیشبینی میکند برای دریافت بورس دکترا این دانشجو، دانشجوی مناسبی خواهد بود یا نه! ابزار بسیار کاربر پسندی شده است. ما از آن بیبهره ایم. اگر بیبهره بمانیم مثل این است که با شمشیر بخواهیم به جنگ مسلسل برویم. شمشیر با مسلسل نمیتواند بجنگد. اما اگر ناگزیر باشیم باید تلفات بدهیم. قطعاً تلفات آن فیزیکی نخواهد بود. بسیار گستردهتر از آن چیزی است که تا به حال تخمین میزدیم.
جزایری: من ازیک منظر دیگر به بحث ورود میکنم. میخواهم بحث جنگ و فضای مجازی را با هم طرح مسئله کنم و از دیدگاه برادران عزیز استفاده کنیم. گاهی سؤال میشود که جنگهای آینده چگونه است؟ مخصوصاً این پرسش در محیطهای نظامی متداول است. شاید در بعضی از محیطهای دیگر هم مطرح باشد. ممکن است پاسخهای مختلفی برای این سؤال وجود داشته باشد. مثلاً این که ما در دورۀ جنگهای نسل چهارم هستیم. من خودم شخصا پاسخی دارم که میگویم اصلاً جنگ آیندهای وجود ندارد. ما الآن در همان جنگ آینده هستیم. منتظر چه هستیم؟ خوشبینانه ممکن است دو نظر اینجا بیان شود. آیا بعد از این که ترامپ برجام را پاره کرد ما وارد مرحلۀ جدیدی از جنگ در عرصههای مختلف شدیم؟ یا نه، بعد از جنگ تحمیلی؟ پاسخ من این است که ما بعد از جنگ تحمیلی وارد دنیای جدیدی شدیم. در آن موقع اسم آن را جنگ نرم گذاشته بودیم. تلاش میکردیم که این مقوله را بشناسیم. ابعاد و مؤلفهها و شاخصههای آن را بشناسیم و این که چگونه باید با این جنگ مقابله کرد. البته همۀ ما به این نکته توجه داریم و مسئله هم مسئله تحول واژهها و پدیدهها است. مثلاً زمانی، از جنگ مفهومی داشتیم. الآن وقتی گفته میشود جنگ، دهها مدل جنگ را میتوانیم نام ببریم. من شخصا اصلیترین جنگ را در دهههای اخیر همان جنگ نرم میدانم. با مفهوم و معانی که همۀ دوستان مستحضرند. در عین حال باید شناخت بیشتری نسبت به آن داشته باشیم. یا میگوییم رسانه، جنگ، بیگ دیتا، جنگ هیبریدی، فضای مجازی به نظرم همۀ اینها دچار تحول شده است. یعنی ما اصلاً نمیتوانیم ایستایی داشته باشیم. مثلاً روی کلمۀ فضای مجازی بایستیم، تصویری برای خودمان بسازیم و بگوییم این یعنی دنیا! به خاطر این که به سرعت این پدیدهها دچار تحول میشوند. همانطور که ۲۰سال پیش با شنیدن کلمۀ جنگ در ذهن غالب افراد مفهومی متبادر میشد ولی الآن که میگوییم جنگ یعنی جنگ در عرصههای مختلف! با این وجود جای کار دارد. مثلاً این جنگهای نسل چهارم در بُعد نظامی چه شاخصههایی میتواند داشته باشد؟ من میگویم شاخصۀ جنگهای جدید یا نسل جدید جنگهای نقطهای است. یعنی عملیات در برابر عملیات! چرا این را میگویم؟ اگر این درک واقعی نباشد و مدیران کشور و آحاد مردم درک روشنی از آن نداشته باشند نمیتوانند با آن برخورد مناسب کنند. جنگ نقطهای یعنی چی؟ یعنی آمریکا یکی میزند و شما هم یکی میزنید. هر دو هم صبر میکنند تا تحولات بعدی را ببینند. این خیلی با جنگهای گسترده فرق میکند. گاهی اوقات میپرسیم نسل جدید جنگ مثلاً بین ایران و آمریکا چه مدلی میتواند باشد؟ ممکن است یک فرضیه این باشد که باید به دنبال جنگهای گسترده یا حتی جنگهای محدود باشیم. مثلاً طرفین بخش محدودی را مورد تهاجم قرار دهند. آنچه که فعلاً در زمین دارد اتفاق میافتد. میخواهم بحثها را مقداری نسبت به وضع خودمان واقعیتر کنم و بعد به فضای مجازی اشارهای داشته باشم. به نظر میآید ما فعلاً در شرایط جنگ عملیات در برابر عملیات، نقطه در برابر نقطه هستیم. اگر ما درک روشنی از این واقعیّت نداشته باشیم معلوم نیست عملیات بعدی ما چطور اتفاق میافتد. یا چگونه باید اتفاق بیفتد. ارتباط این پدیده با فضای مجازی چیست؟ بعد از جنگ تحمیلی مخصوصاً در سالهای اخیر وارد دو دنیا شدهایم. یعنی ما الآن دو دنیا داریم. یک دنیا همین دنیای واقعی است. دنیای دیگری وجود دارد که موازی همین دنیاست. اسم آن را فضای مجازی گذاشتهاند. آیا این واژۀ فضای مجازی دقیقاً مترادف این دنیای جدید است؟ به نظر من جای بررسی دارد. آیا بخش اعظم این دنیای جدید مربوط به رسانه است؟ به نظرم باز هم جای تأمل دارد. اگر رسانه به مفهوم تبلیغات و اطلاعاترسانی و مفاهیمی ازاین قبیل باشد آیا جوابگوی این دنیای موازی هست؟ به نظر من درک این دنیا خیلی مهم است. شما در برابر یک اقدام، موشک میزنید. این موشک در دو دنیا تعریف میشود. تصویرگری چگونه صورت میگیرد؟ یا ادراکی که در افکار عمومی حاصل میشود چگونه است؟ ممکن است این دنیای موازی بتواند حتی دنیای واقعی را ببلعد. یعنی موشک شما را خنثی کند. همانطور که دروقایع اخیر هم دیدیم. بعد از شهادت سردار سلیمانی اتفاقی افتاد و چه حادثهای در افکار عمومی شکل گرفت. چطور ورق برگشت. در کجا برگشت. در همین فضای مجازی و دنیای موازی صورت گرفت. به نظرم درک این مقوله و شناخت مؤلفهها و شاخصها خیلی مهم است. خیلی میتواند به ما در برنامهریزی، تصمیمگیری و تصویرسازی کمک کند. بتوانیم درک روشنی داشته باشیم که رفتار ما با این دو دنیا باید چگونه باشد؟ تصور من این است که ما به دو برنامه نیاز داریم. باید یک برنامه برای دنیای واقعی داشته باشیم. یک برنامه هم برای دنیای موازی داشته باشیم. ما میتوانیم در هرکدام از اینها بستگی به نوع بازیگری و نقشآفرینی تأثیر گذار باشیم. اگر در دنیای واقعی خوب عمل کنید و در دنیای مجازی نتوانید پا به پای آن حرکت کنید ممکن است آن طور که باید و شاید روی افکار عمومی و جامعۀ مخاطب تأثیرگذار نباشید.
مهتدی: بنده فکر کردم گزارش مختصری از آنچه در لبنان و عراق اتفاق افتاد را به عنوان مطالعۀ موردی در زمینۀ جنگ نرم به شکل خلاصه مطرح کنم. البته احتمال میدهم آقایان انیس نقاش و رویوران در این باره صحبت کردهاند من خلاصهای میگویم شاید نکاتی باشد که دوستان نفرموده باشند. البته مدتها پیش دربارۀ جنگ نسل چهارم و جنگ نرم توسط استاد انیس و دوستان ایشان در واتساپ بحث شده بود و من از نظرات ایشان استفاده کردم. و قاعدتاً باید گفته باشند. آنچه در لبنان و همزمان در عراق اتفاق افتاد نمونۀ روشنی از جنگ نرم بود. زمانی که مردم به عنوان اعتراض در خیابانها ریختند ما گفتیم مردم حق دارند. ولی بعداً که دیدیم حرکت مردمی جهت دیگری به خود گرفت معتقد شدیم که آمریکا و صهیونیست ها و عربستان موج سواری کردند. یعنی موج حرکت مردم را به سمت اهداف خودشان منحرف کردند. اما وقتی بررسی کردیم دیدیم از همان اول برنامهریزی توسط آنها نه بوسیله مردم عراق بوده است. یعنی حتی محیط فاسد و موقعیّت پرورش مفسدان و وضعیتی که باعث شده مردم دست به اعتراض بزنند را آنها ایجاد کردهاند. ما –به معنی مردم و نخبگان- از این مسئله غافل بودیم. فکر میکردیم که آنها روی این موج سوار شدند درحالیکه آنها این موج را ایجاد کردند. در این مدت شاید برای اولین بار مطالعاتی انجام شد. چند سال است که ما هر جا نشستیم گفتیم همان مقدار که ما داریم برای جنگ سخت و پدافند در مقابل آن آماده می شویم، همان مقدار هم نیاز داریم که برای پدافند در جنگ نرم آماده باشیم. ما باید ستاد جنگ نرم داشته باشیم. باید عدهای از متخصصین را در این زمینه بیاوریم و از آنها بخواهیم که کار کنند. این که ما بخشی از فضای مجازی را فیلتر کنیم کافی نیست. فیلتر میکنیم و فیلترشکن هم همه جا فراوان هست و انگار نهانگار! ممکن است ما از نظر فنی امکانات آن را داشته باشیم اما ازنظر محتوایی در چه شرایطی هستیم. نه ستادی داریم و نه، کارشناسانی که تولید محتوا بکنند. چون تولید محتوا کردن نیازمند شناخت دقیق از منطقه، تسلط بر زبان، مسائل جامعهشناختی منطقه و نیز اهداف، استراتژی ها و تاکتیک های دشمن است. ما چنین اساسی را کم داریم. اگر ظرفیت هائی را هم داریم کسی به فکر این نیاز نمیافتد که باید اینها را جمع کرد و هزینه نمود و هم افزائی کرد. مثل کاری که دیگران میکنند و اطاقهای عملیات جنگ نرم دارند و شبانه روز به سمت مخاطب ایرانی با گلوله هائی از جنس دروغ شلیک پمپاژ میکنند و ذهن و عقل او را در اختیار خود میگیرند. ما نه فقط در مقابل هجوم آنها هجوم نمی کنیم بلکه حتی دفاع هم نمی کنیم. آنچه در عراق و لبنان اتفاق افتاد ضرورت پرداختن به جنگ نرم را صد چندان کرد. ما الآن در زمینۀ بازدارندگی در عرصه جنگ سخت کاملاً آمادگی داریم. حملۀ به عینالاسد قدرت بازدارنگی ما را نشان داد. امروز قوس امنیت استراتژیک ما از سواحل مدیترانه تا سواحل خلیج فارس بسیار مستحکم است و از نظر جنگ سخت کسی نمیتواند به این قوس تجاوز کند. اما در صحنۀ جنگ نرم، ما چه حرفی برای گفتن داریم؟ در عراق و لبنان مشاهده شد اولاً زمینهسازی برای ایجاد نارضایتی مردمی و در نتیجه ریختن مردم در خیابانها بود. ایجاد فساد و حمایت از شخصیتهای سیاسی فاسد و تحریمها و فشارهای اقتصادی موجب شد تا مردم تحت فشار قرار بگیرند و گناه این جنایات را به گردن رژیم قانونی و منبعث از اراده مردم در هر کشور که در مقابل استکبار ایستاده بیندازند. اولین تقاضاهای مردم معمولاً تقاضاهای معیشتی است. بعد ناگهان با هدایت عوامل ستون پنجم آمریکا تبدیل به تقاضای از بین بردن کل نظم قانونی میشود و شعار داده می شود که باید دولت و پارلمان از بین برود. رئیس جمهور کنار برود. همه دستاورد ها و بنیاد های مردمی کنار برود. از خلأ و هیچ دوباره توهمی از رژیم جدیدی ساخته شود. در صورتی که همه چیز هم از هم بپاشد و از بین برود دیکر امکان ندارد از طریق اعتراضات خیابانی از هیچ یک نظام جدید در صحنۀ سیاسی به وجود آید و یک رژیم مردمی و دمکراتیک دیگر شکل بگیرد. نتیجۀ آن اعتراضات خیابانی، هرجومرج کامل و تجزیه و فروپاشی است. نظیر نمونه لیبی. دقیقاً این همان چیزی است که آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال آن هستند. وقتی اعتراضات مردمی با زمینه سازی و تحریک امپریالیزم شروع میشود چطور باید این موج را کنترل کرد و آن را مدیریت نمود؟ در اینجا بحث جامعۀ مدنی مطرح میشود. ما هم در لبنان و هم در عراق مشاهده کردیم که از چند سال پیش آمریکاییها تعداد زیادی از جوانهای دختر و پسر لبنانی و عراقی را به آمریکا بردند و در گروههای ۵۰ و ۱۰۰نفری سه ماه یا شش ماه آنها را شستشوی مغزی دادند تا در زمان مناسب بعنوان سربازان ستون پنجم ارتش آمریکا وارد صحنه شوند و حرکت مردمی را آن طور که آمریکائی ها میخواهند هدایت کنند. بعضی از آنها وقتی برگشتند در جنوب لبنان که مردم شیعه هستند بویژه در شهر نبطیه تشکیلاتی که مورد نظر آمریکائی ها بود را ایجاد کردند. جوانهایی را به آمریکا بردند و آموزش یا بهتر است بگوئیم شستشوی مغزی دادند. و وقتی برگشتند تحت عنوان آنها را تحت عنوان درخواست جامعۀ مدنی به حرکت در آوردند و ایجاد حزب و انجمن و جمعیتها بظاهر خیریه که نمیتوان به وجود آنها هیچ اعتراضی کرد در دستور کار خود قرار دارند و توانستند خیلیها را جذب کنند، گردانندگان این جریانات با سفارت آمریکا مرتبط بودند. در واقع اطاق عملیات جنگ نرم در داخل سفارت آمریکا است. چه در لبنان در و چه درعراق از سفارت آمریکا به اینها دستور داده میشود که چه کار کنند. در زمان مناسب این عوامل وارد صحنه میشوند. در زمان مناسب شعارهایی که از قبل آماده شده را میدهند و مردم را تحریک میکنند. در نتیجه خیزش عدالت خواهی مردمی به شورشی هرج و مرج طلبانه بر ضد نظام تبدیل میشود که به هیچ عنوان نمیتواند به اصلاح بیانجامد. من امروز مقالهای درباره مسئلۀ جنگ نرم و روشهایی که آمریکاییها عملاً در صحنه انجام دادند می خواندم بحث علمی بسیار جالبی کرده بود. بسیار متقن و مستند بود. خیزشهای مردمی در سال ۲۰۱۱ در تونس و مصر شروع شد. آن زمان وانمود می شد که این خیزش اصیل است و از دل جامعه برخاسته است و کاملاً موجه است. بعداً آمریکاییها از طریق تفاهم با اخوانیها روی این موج سوار شدند و آن را تحت کنترل گرفتند. حتی در همان سال ۲۰۱۱ کنفرانسی در قطر برگزار شد که حدود ۷۰۰ نفر دختر و پسر را از شرکت کنندگان در میدان تحریر قاهره را به عنوان تکریم دعوت کرده بودند. البته من همانجا دیدم عدۀ زیادی از معارضین سوریه در آنجا جمع هستند و جلساتی میگذارند. همانجا متوجه شدم که قرار است برنامهای در سوریه اجرا شود. اوایل ماه مارس بود. بعد مشخص شد که برنامهریزی برای ان است که همین حرکات را به سوریه هم ببرند. در آنجا ما یک سری از پژوهشگران روسی را دیدیم. آنها معتقد بودند که این حرکت را آمریکاییها از اول ایجاد کردند. از اول خودشان آن را کنترل میکردند. شاید بعضی از ما باور نمی کردیم که آمریکا بتواند چند میلیون نفر را در قاهره و اسکندریه و شهرهای مختلف مصر جمع کند و خیابان بریزد. پژوهشگران روسی به نطق خانم کلینتون در کنفرانس امنیتی منامه استناد میکردند. در آنجا به رژیمهای مصر و بقیۀ کشورهای عربی هشدار داده بود که شما یا باید [ولو بطور نمایشی] دمکراسی داشته باشید و مردم را بصورت نمادین مشارکت دهید وگرنه شما در خطر هستید. بعداً که بیشتر مطالعه کردیم، متوجه شدیم که آن حرکتها را هم آمریکاییها در چارچوب جنگ نرم و با شعار جامعۀ مدنی بکار گرفته بودند. بسیار آگاهانه و مغرضانه از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بخصوص فیس بوک استفاده کرده بودند. در آن زمان هنوز تلگرام نبود. اینها توانستند از طریق شبکههای اجتماعی و فضای مجازی عقل و ذهن ملتها را دراختیار خود بگیرند و در جهتی که میخواهند سوق دهند. با شعارهای جامعۀ مدنی به جنگ ملّت ها رفتند. با ایجاد هرجومرج برنامه ریزی شد که به آن Creative Crise میگویند، به عنوان مقدمهای برای تجزیۀ کشورهای منطقه و ایجاد کشور های میکروسکوپی در خاورمیانه اقدام میکنند. سعی کردند این روش را در کشور ما هم پیاده کنند و موفق نشدند. اما من در دانشگاهها و جوامع خودمان مشاهده کردم، بسیاری از جوانانی که تحت تأثیر این جنگ نرم قرار میگیرند، وقتی شخصی مثل من برای آنها توضیح میدهد که این نظریات که روی شبکههای مجازی پخش شده و شما باور کردید به این دلایل دروغ است و چند دلیل هم میآورم که این دروغ است، او دوست ندارد که کسی برایش ثابت کند که آنچه باور کرده درست نیست و دروغ است. دوست دارد این دروغ را باور کند. چرا؟ این یک مسئلۀ روان شناختی و جامعهشناختی است و ما باید روی این مسئله فکر کنیم که چرا و چگونه جوانانمان را به این نقطه رساندند که راست دوست را باور نمیکنند و دروغ دشمن را باور میکنند و دوست دارند باور کنند و حاضر نیستند خلاف آن را بپذیرند.
جزایری: من روی فرمایشات اخیر یک پرانتز باز کنم. شما میفرمایید اینها این روش را در مورد تونس و مصر و سوریه و عراق انجام دادند و موفق بودند. در مورد ایران میفرمایید موفق نبودند. باید ببینیم تعریف موفق بودن و موفق نبودن چیست؟ اتفاقا من میخواهم بدبینانه بگویم: در ایران هم تاحدودی موفق بودند. موقعی که در سالهای اخیر توانستند بیشترین خسارات را از همین طریق به جمهوری اسلامی که یک کشور انقلابی است بزنند. در حالی که کشور مردمی و ما با همۀ کشورهایی که نام بردید به لحاظ ماهیت نظام سیاسی متفاوت است. آنها تخریبهای گسترده ای را در انجام دادند. یا بعد از ماجرای سقوط هواپیما اراده میکنند که به نوعی حضور تخریبی در دانشگاهها داشته باشند و تا حدودی موفق میشوند. یا درمناسبتهای دیگر به شکل دیگر در امور کشور ها دخالت می کنند ما موقعیتهای مختلفی داشتیم و اتفاقا آمریکاییها و صهیونیزم جهانی از همین طرق توانستند با توجه به تأثیر گذاری روی ذهن و ارادۀ افراد اقدامات خودشان را انجام دهند. این اقدامات در یک کشور ممکن است منجر به جابجایی حکومت شود ویا ممکن است منجر به کاهش مقبولیت و مشروعیت شود. به واژۀ صبر استراتژیک توجه داشته باشیم.غربی ها در برخورد حریف و دشمن خود عجله نمیکند. صبر آنها زیاد است. این دهه نشد، دهۀ آینده! دهۀ آینده نشد، دو دهۀ آینده. چطور جاسوس پرورش میدهند و میگویند برای ۵۰سال بعد به درد ما میخورد. میخواهم عرض کنم ما در برابر سامانۀ هوشمندی که دارد کار میکند غفلت استراتژیک داریم که شما هم به آن اشاره داشتید. اگر این سامانه به درستی و هدفمند و هوشمندانه مورد مطالعه قرار نگیرد ما مرتب صدمه می خوریم. به دلیل ویژگیهایی انقلاب و مقام معظم رهبری آن ها اثر محکمی که در عراق میگذارد را ندارد. ولی آنها در حال وارد کردن ضربات هستند. ما در برابر سامانۀ متمرکز آنها نیاز به سامانۀ متمرکز داریم و متأسفانه فقدان این سامانه خسارتآور است.
مهتدی: کدام نهاد مسئول است که این سامانه را ایجاد کند؟
جزایری: این کار یک باور عمومی میخواهد. ۱۰ سال پیش مقام معظم رهبری در این باره هشدار دادند ولی باندازه کافی به آن توجه نشد.
حسینی: چون شما مثال زدید، من هم میخواهم مثالی بزنم. موضوع واقعاً دقیق و پیچیده است. سؤال این است که چرا در ماجرای سقوط هواپیما فقط دانشگاهها فعال شدند؟
زورق: شاید برای این که اکثر سرنشینان هواپیما دانشجو بودند.
حسینی: عرض من این است که به این هم توجه کنید. آن کس که کلید و سامانۀ مرکزی جنگ نرم در دستش است میخواست یک گسل جدید در دانشگاهها ایجاد کند. قبلاً یک گسل در بخشهایی از آحاد مردم در سراسر کشور ایجاد کرده بود، میخواست این گسل را این دفعه به دانشگاه ببرد و به دلیل ویژگیهای دانشگاه گسل ایجاد کند تا ببینیم نقشۀ او در گام بعدی چیست؟ این هم ممکن است باشد.
من به نکتهای اشاره کنم. مقام معظم رهبری سه بار در صحبتهای مختلف به یک نکتۀ خاص اشاره کردند. گفتند: جامعه با دو سرمایه به پیشرفت میرسد.
۱- اعتماد
۲- امید.
هر سه بار که این حرف را زدند در دیدار با دانشجویان بود. بحث اعتماد و امید در جامعه از مباحث بسیار مهم است و نهاد خاصی متولی این امر نیست. ولی در حقیقت همۀ نهادها متولی آن هستند. امروز طوری این اعتماد هدف قرار گرفته شد، که عینالاسد با موشک های ایران منهدم میشود ولی بعضی از ما حرف ترامپ را به راحتی میپذیریم ولی در مقابل حرف کشورمان چندان شنوائی نداریم. من فکر میکنم همۀ نهادها باید متولی این امر باشند. مامام صادق میگویند دو گروه کمر مرا شکستند. دانشمند فاسد و فاسد مقدسمآب. متأسفانه از این دو تیپ در کشور کم نداریم.
شاید بحث فضای سایبر و فضای مجازی مقولهای نباشد که بتوان در یک جلسه راجع به آن بطور کامل بحث کرد. کمترین ساعات از زندگی اجتماعی مطرح است که بدون ارتباط با فضای سایبر باشد. به تعبیری دوران سنت، رسانههای خاص خودش را ایجاد کرده بود. ماهیت رسانههای سنتی در یک فضای فیزیکی یا واقعی در ارتباط چهره به چهره شکل گرفته بود. الآن رسانههای دیگری به اضافۀ فضای سایبر یا فضای مجازی شکل گرفته است. متناسب با این جریان رسانههای مدرنی از اواسط قرن هجدهم به وجود آمد. اینها رسانههای الکترونیک یا رسانههای برقی هستند. از جمله تلگراف، تلفن، رادیو، تلویزیون، سینما و سایر رسانهها که ما میبینیم. واقعیت این است که اینها رسانههای مدرن هستند. چون بر بستری از مدرنیته شکل گرفتهاند. بر بستری از یک جریان تحت عنوان تغییر تکنولوژی شکل گرفته است. بنابراین اگر بخواهیم عمقی به این مباحث بدهیم باید بخشی از آن را به رویکردهای فلسفی معطوف کنیم. رسانههای مدرن درمقایسه با رسانههای گذشته سه ویژگی داشتند.
۱- تولید انبوه اطلاعات و دیتا.
۲- سرعت توزیع اطلاعات
۳- بحث مخاطب.
الآن تولید انواع اطلاعات حتی در حوزۀ مطالعات دانشگاهی بسیار فراوان هست. یعنی شما بعضی از رسالهها و کتابها را میبینید که فوقالعاده از نظر منبع متنوع هستند. میدانید که اینها پردازش کامپیوتری می شوند. افراد لزوما یک کتاب را به صورت سنتی نمیخوانند. بخشهایی از کتاب که مورد نظرشان است را از طریق پردازش کامپیوتری در اختیار میگیرند و حجم بالایی از اطلاعات را به روشهای ماشینی پردازش میکنند. اما وقتی انقلاب دیجیتالی مطرح شد در کنار آن سه خصیصهای که عرض کردم بحث هایپرلینک مطرح شد. لینکهای متعددی که مجموعۀ معطوف به داده ها هستند را ایجاد میکنند و ویژگی دیگر آن ظرفیتهای تعاملی است. در نظام ارتباطی سنتی، ما تقریباً با یکهای مثلثی ارتباط داریم. به اعتبار این که این مثلث در حیطۀ جامعه یا خانواده یا ملّت باشد معمولاً اطلاعات هرچه از بالا به پایین میآمد از ارزش قویتری برخوردار بود. ولی الآن اینجوری نیست. الآن افرادی که در مجموعۀ تولید اطلاعات هستند هرکدام خودشان رأس یک مثلث هستند. یعنی مرجعیت خاصی به آن معنا وجود ندارد. در واقع تعبیری را تحت عنوان Some Body ness به کار میبرند. بنابراین آن نظام ارتباطی سنتی که مبتنی بر ارزشهای اخلاقی بود و مراجع سنتی در خانوادهها بودند در این وضعیت جدید به شدت دچار دگردیستی شد. اینجا نیاز است که یک نظریۀ ارتباط جدید از درون آن در بیاید. آیا این انقلابی که در حال انجام است و روابط انسانی و غیر انسانی را دستخوش تغییر میکند میتواند با نظام سنتی ما ارتباط معقولی داشته باشد. مک دونالد اصطلاحی تحت عنوان Global Village یا دهکدۀ جهانی بکاربرد. دهکدۀ جهانی این نیست که اگر قبلاً یک نفر از این طرف روستا فریاد میزد فرد دیگر در آن طرف روستا میشنید. الآن این طرف جهان یک نفر نشسته و آن طرف جهان میبینند و میشنوند. منظور این نیست. میخواهد بگوید که جهان کوچک نشده است که آدمها بتوانند اینجوری با هم ارتباط برقرار کنند. بنظرمن میخواهد بگوید: آدمها ماهیتاً دارند یکی میشوند. یعنی انسانهای جدید نتیجۀ عملکرد رسانههای مدرن هستند. تأثیر رسانههای مدرن در انسان و مباحث معرفتی فقط در حد کمیات نیست. داده ها را اضافه نمیکنند، بلکه کیفیتها را اضافه میکنند. یکی از دوستان موسیقیدان ما گفت: سینتی سایزرها به گونهای پیش میرود که چند سال دیگر عملاً گوشهای عادی نخواهند توانست ملودیهای طبیعی که از ابزار موسیقایی سنتی است را بشنوند. یعنی دارد ساحات انسان حتی بیولوژیک انسان را تصرف میکند. حضور دیجیتال سبب شده که اساساً مرزهای سنتی بین هنرها از بین برود. به عنوان مثال تئاتر میبینی. یک دفعه صحنۀ فیلم باز میشود آدمهایی که توی فیلم دارند بازی میکنند با آدمهای واقعی گفتگو میکنند. اما زمان بندی جوری است که اشتباه نمیشود. الآن تفاوت بین پویانمائی و سینما تاحدّی از بین رفته است. برخی از فیلمهایی که اساساً در سینمای کلاسیک غیر قابل اتفاق بود و هیچ تکنولوژی نمیتوانست آن را بسازد در یک اطاق کوچک ساخته میشود. تکنولوژی زیباییشناسی هنرها را تغییر میدهد. من نمیخواهم بگویم که چقدر برای ما فرصت یا تهدید ایجاد میکند. ولی این اتفاق ها افتاده است. یعنی بسیاری از مواد درسی که در دانشکدههای هنری داریم درس میدهیم عملاً دارد از حیطۀ انتفاع خارج میشود و یک زیباییشناسی جدید بتدریج نمود میکند. تلویزیون تا چند سال آینده از حالت فعلی درخواهد آمد. میخواهم عرض کنم رسانهها که فضای مجازی را ایجاد کردهاند به تعبیر دقیق کلمه یک انقلاب است. اگر در عرصه فضای مجازی شکست بخوریم نمی توانیم از کیان خود دفاع کنیم. جنگ سایبری است. کاخ سفید در زمان بوش پسر بیانیهای صادر کرد که سبب شد بوش رقم بودجۀ بالایی را به مطالعات سایبری بدهد. بنابراین همانطور که دوستمان فرمودند اگر آگاهی عمومی بخصوص در حیطۀ مدیران اتفاق نیفتد قدرمسلم در این عرصه ضرر خواهیم کرد. البته فضای مجازی فقط تهدید نیست. فرصتهای بسیاری هم دارد یا در واقع اخلال کسانی که ها را میدزدند. دارند و یا و از آب گل آلود فضای مجازی ماهی گیری می کنند و یا حملۀ سایبری که به تأسیسات هستهای کردند میخواستند سانتریفروژها را از کار بیندازند. بنابراین اگر جمهوری اسلامی اهمیت ویژهای به این قضیه بدهد و آن را کم اهمیت نشمرد، قدرمسلم آن توانایی فنی در ایرانیها هست که بتوانند بر مشکلات خودشان فائق بیایند و کمبودهای تکنولوژی خودشان را رفع کنند. ما در درجۀ اول باید یک اندیشه ارتباطی داشته باشیم. یک اندیشه فرهنگی داشته باشیم. حتی ما باید نظر فقهی داشته باشیم. اگر اینها اتفاق بیفتد مسلماً یکی از منابع تولید اطلاعات که میتواند به فضای مجازی وارد شود فرهنگ اسلام ناب محمدی خواهد بود. تا زمانی که این فرهنگ خود را آماده نکند و با اقتضائات این نظام تکنولوژیکی خود را هماهنگ نکند نخواهد توانست با این فضا همگون شده و تعامل کند و خودش را بر اریکۀ تولید اطلاعات بگذارد. انتهای این جریانی که ما میرویم نوعی جهانیسازی است. اکثر وبسایتها و فضای مجازی و کلاً سرورها در کشورهای خارجی هست که نزدیکترین آن در دوبی است که کشور ما را تحت پوشش قرار میدهد. اینها سبک زندگی و تفکر، اخلاقیات خاص خودشان را در این فضاها پمپاژ میکنند. مادامی که ایران نتواند به عنوان تولید کنندۀ فرهنگی فرهنگ اسلام ناب محمدی را به عنوان یک مولد فرهنگی در این فضا مطرح کند، به طور قطع این جهانیسازی سبب خواهد شد که جوانهای مملکت دست به کارهایی بزنند که مورد پسند نیست. من پسر بچهای دارم که کلاس دوم راهنمایی است. او یک گروه درست کرده بود و صدها پیگیر داشت که چند تا بازیگر هم در آنها بودند. اصلاً به من هم نگفته بود. یعنی بچهها امروز اطلاعات فنی دارند ولی اندیشه فرهنگی این توانائی ها را پشتیبانی نمیکند. ما تا این فضای جدید ایجاد شده و انقلاب تکنولوژی که به وجود آمده را متناسب با فرهنگ اسلام ناب محمدی و ارزشهایی که در نگاه فلسفی و اسلامی و اعتقادی خودمان داریم نظریهپردازی نکنیم و راه کار ایجاد نکنیم متأسفانه بیشتر از آسیبها در رنج خواهیم بود و کمتر از منافع آن بهره مند می شویم
حسینی(از دانشگاه صنعتی شریف): بعضی از فیلسوفان هلندی معتقدند که فضای دوم تحت عنوان فضای مجازی خودش دیگر یک فضا است. در واقع ما در یک فضا داریم زندگی میکنیم. آن چیزی که به نام فضای مجازی گفته میشود امتداد فضای حقیقی است. تعبیر آنها این است که میگویند: ما بخشی ازکارکردها و وظایف خودمان را به فضای مجازی منتقل کردهایم. نه این که از روی قصد منتقل کردیم بلکه تکنولوژی توانسته این کارکرد را ایجاد کند که ما وقتی میخواهیم فکر کنیم حتماً نیاز به این دستگاه موبایل داریم. اگر بخواهیم آدرس پیدا کنیم، حتماً به این گوشی نیاز داریم. حتی اگر بخواهیم احساساتمان را ابراز کنیم قبلاً چهره به چهره بود و الآن باید با این دستگاه این کار را بکنیم. یعنی امتداد فضای فیزیکی و حقیقی است. به همین دلیل وقتی شما اینترنت را قطع میکنید آشوب اجتماعی پیش میآید. یا وقتی اینترنت را فیلتر میکنید شخص را از ابزارهای ادراکی و احساسی جدا میکنید که باعث عکس العمل در کشور میشود. چه بخواهیم و چه نخواهیم این بخشی از وجود ماست. بنابراین فیلترینگ و قطع اینترنت مشکل ایجاد میکند. باید به این نکته توجه کرد.
نکتۀ دوم: چون آقای دکتر زورق گفتند از تجربه دانشگاه، شریف بگویم نمیدانم چقدر برای بحثهای انتقادی دراین جلسه آزاد است. ما در فضای مجازی منابع قدرت سنتی نداریم.
ما باید بدانیم که کنشگری فضای مجازی را نشان میدهد. در این کنشگری بعضی وقتها یک فرد بسیار عادی میتواند فرستندۀ پیام در سطح گسترده باشد. این خاصیت فضای مجازی است. این حرفها در بخش الیت جامعه بسیار زیاد است. ولی تئوری آن این است.
شما وقتی وارد اینستاگرام میشوید در آن میتوانید مفهوم سبک زندگی را جستجو کنید. در توئیت چیز دیگری است. در توئیت لزوما سبک زندگی نیست. یا در شبکههای اجتماعی مثل تلگرام و واتساپ مفاهیم دیگری غالب است. شما نمیتوانید استفادۀ ابزاری از آن بکنید.
نکته بعد این که رسانههای تکنولوژیک قابل ترمیم هستند. یعنی یکی را فیلتر میکنی، ده جور راه بایپاس آن وجود دارد. بنابراین اینها ترمیم میشوند. هر روز میبینید یک گزینۀ جدید به این رسانهها اضافه میشود. هوش مصنوعی با طراحیهای جدید هست. بنابراین ما باید تمام تلاشمان را روی تولید محتوایی ببریم که کمتر هم راجع به آن بحث میشود.
نکتۀ آخر: از اینها به عنوان انقلاب چهارم در فضای مجازی یاد میکنند. انقلاب اول کوپرنیک بود. بالاخره کوپرنیک تصوری از زمین را بر هم زد. فکر میکردند زمین جای خیلی مهمی است و در واقع محور عالم هست. ولی معلوم شد که زمین هم مثل بقیۀی سیارههاست. این نتایج خیلی گستردهای داشت که زمین که مرکز سکونت انسان است خیلی جای ویژهای نیست. بنابراین انسان خیلی ویژه نیست.
انقلاب دوم به نام داروین رقم خورد. داروین خود انسان را زد. گفت انسان با زرافه فرقی ندارد.
انقلاب سوم را فروید گویند. فروید برای پدیدههای مربوط به روان تحلیل کاملاً این جهانی ارائه کرد.
انقلاب چهارم را فضای مجازی گویند که هویت انسان را تغییر داده است. حالا من میخواهم از این استفاده کنم. در همین قضایای اخیر که رخ داد آن جایی که مزیت رقابتی داشت، فضای مجازی بود. البتهکاری ندارم که آیا دشمنان ما از این مزیت رقابتی استفاده کردند یا ما نتوانستیم از آن استفاده کنیم. فرمودند کمبود سواد رسانهای! من یک سؤال دارم. چطور آقای ترامپ ۲۴ساعت بعد از زدن پایگاههای عراق اعلام میکند هیچ تلفاتی نداریم و در جامعه پذیرفته میشود. اما خود ما اعلام میکنیم تلفات داشتیم، در جامعه پذیرفته نمیشود. پس نمیتوان گفت بیسوادی است. چطور این بیسوادی فقط در یک قسمت است. چه اتفاقی افتاده که اینقدر منابع عوض شده است. در دشمنی ترامپ هیچ تردیدی نیست حتی کسانی که نسبت به انقلاب فاصله دارند هم ترامپ را دشمن میدانند اما چیزی را که ما چند ساعت بعد از حمله اعلام میکنیم مورد قبول واقع نمیشود. این بیسوادی رسانهای نیست. برخلاف آنچه فرمودند من فکر میکنم اتفاقا رسانهها در کشور ما به دلایل مختلف توانستهاند مقبولیتی از جهت فهم و درک درجامعه ایجاد کنند. بله، ممکن است که مباحث فلسفی در آن نباشد ولی شما میبینید چقدر ایرانیها در این که اخباری را قبول کنند یا نکنند میتوانند ذهنیت خودشان را فیلتر کنند. ممکن است از نظر شما خطا باشد ولی از نظر جامعه خطا نیست. الآن در بین قشر دانشجو حتی دانشجوی بسیجی پذیرش این که ما در پایگاه عراق به آمریکاییها تلفات خیلی زیاد وارد کردیم تقریباً غیر ممکن است. اینها که فریب خورده نیستند. واقعاً به این گروه و قشر که نمیتوان گفت فریب خورده! چه اتفاقی افتاده که چنین چیزی مورد پذیرش قرار نمیگیرد اما حرفهای دیگر مورد پذیرش قرار میگیرد؟ بنابراین فقط فقر و بیسوادی رسانهای نیست. به نظر میرسد ما خودمان در استفاده از فضای رسانهای دچار اشتباهات بودهایم.
زورق: فلسفۀ جنگ، تحمیل اراده است. به همین دلیل وقتی طرف مقابل تسلیم شود جنگ تمام میشود. در جنگ نظامی هم وقتی طرف مقابل تسلیم میشود جنگ پایان میپذیرد. در جنگهای جدید که با اسامی مختلف تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، قدرت نرم و جنگ روانی و… از آن نام برده میشود، جنگ از زمین به ذهن منتقل شده است. در گذشته به ذهن کار نداشتند، زمین را میگرفتند و میگفتند هر جور میخواهی فکر کن. ما بر تو مسلطیم. رژیمهایی مثل رژیم صدام که تا حالا دوام آوردهاند سیستم کار ان این بود. اما الآن میگویند ذهن را بگیر، زمین خودش میآید. الآن تا ذهن را نگیرند، عملیات نظامی نمیکنند. سردار جزایری تشریف دارند در این زمینه استاد هستند. بالاخره زرادخانۀ آمریکا قویتر از ما است. بمب اتمی هم دارد. چرا آمریکا از بمب اتمی علیه ما استفاده نمیکند؟ چون ذهن را در مقیاس جهانی ازدست میدهد. ذهن مهمتر از زمین است. بر فرض که یک میلیون و ۶۴۸هزار کیلومتر مربع زمین را دراینجا بگیرد. وقتی جهان را از دست بدهد به چه درد میخورد؟ پس ذهن خیلی مهمتر از زمین است.
نکتۀ دوم این که عملیات روانی ارزانتر است یا قلم اگر دست کارشناسش باشد میتوان کاری کرد که با صد تا تانک نمیتوان کرد. تانک چند میارزد و قلم چند میارزد؟
سوم این که عملیات روانی مشروع تر است. در جنگ نظامی ۳میلیون و ۵۰۰هزار نفر ازمردم ویتنام را میکشد و در خود واشنگتن تظاهرات علیه خودش میشود. اما در عملیات روانی از عناوین حقوق بشر و آزادی که مطلوب همه هست استفاده میکند و به خودش مدال اخلاق هم میدهد.
چهارم این که تنایج جنگ نرم پایدارتر است.
پنجم این که وسیعتر است. اگر در ذهن نفوذ کنید بردهاید. اگر ذهن را ببازید، همه چیز را باختهاید. امروز هیچ قدرتی نمیتواند وقتی ذهن را از دست داد، زمین را داشته باشد.
نکتۀ دیگر این که چگونه میتوان ذهن را تصرف کرد؟ معمولاً از روشهایی که در عملیات روانی استفاده میشود در شرایط تعارض منافع استفاده میشود. اگر اشتراک منافع باشد نیازی به استفاده ازاین روش هانیست. در شرایط تعارض منافع، هدف محرمانه است. هدف را اعلام نمیکنند. اما یک چارچوب ذهنی میسازند که اگر مخاطبان در آن چارچوب فکر کنند رفتاری را انجام میدهد که باعث میشود آن کسی که این چارچوب ذهنی را ساخته برنده شده و به اهدافش برسد. مثلاً وقتی نظام دو قطبی میخواهد بسازد یک مکتب فلسفی به نام مارکسیزم میسازد و میقبولاند. به دانشجویان و بعضی از اساتید میباورانند که فلسفۀ مارکسیزم، فلسفۀ علمی است. همانطور که در فیزیک ثابت شد که آب در ۱۰۰درجه در کنار دریا جوش میآید تحولات اجتماعی هم تحت تأثیر قوانینی است که به عناوین مختلف مارکس آن ها را مطرح کرده است. مثلاً قانون دیالکتیک! و آنها باور میکنند. اینقدر باور میکند که ۹ نفر دانشجو در ماجرای جنگل قبل از انقلاب کشته میشوند. دانشجویانی که جزء چریکهای فدایی خلق بودند و توانسته بودند در کنکور قبول شوند. در آن زمان ازهر ۱۰۰نفر ۱۰نفر قبول میشدند. اینها جزء این ۱۰تا هستند. ولی مارکسیسم را باور کردند. میلیون ها نفر در ویتنام شمالی کشته میدهند. بعد هم که میخواهند آن سیستم را جمع کنند با یک نفر به اسم گورباچف جمع میکنند. در حالی که اگر مارکسیسم علم بود، نمیتوانستند آن را به این سادگی جمع کنند. فرایندی باید بوجود بیاید تا نظریات علمی رد شود. اصلاً یک سیاستمدار نباید یک نظریۀ علمی را رد کند. نظریه علمی را باید یک دانشمند رد کند. اما میبینید که یک سیاستمدار این کار را میکند. اینها دو دسته تئوری دارند. یک دسته تئوری برای ادارۀ خودشان دارند. یک دسته تئوری برای ادارۀ جهان دارند. اما جهان را به وسیلۀ نخبگان جهان اداره میکنند. تا وقتی که نخبگان جهان باور کنند و در چارچوب ذهنی مطلوب آنها فکر کنند آنها به نتایجی که میخواهند میرسند و این چارچوبها یکی دو تا نیست. هنوز هم بعضی از این چهارچوب ها در کشور ما به عنوان علم سر کلاسها تدریس میشود. مثلاً اگوست کنت گفته : عصر دین، عصر فلسفه و عصر علم! اینقدر پوچ بودن این نظریه آشکار است که اصلاً احتیاج به نقد ندارد. ارسطو و افلاطون ۳۰۰سال قبل از حضرت مسیح به دنیا آمدند. پس چطور اول عصر دین بود و بعد عصر فلسفه شد؟ در حالیکه اول فیلسوفان بزرگ آمدند و بعد پیامبران بزرگ در ۱۱سپتامبر که با تمام تناقضاتی که داشت ما هیچ شک نکردیم و باور کردیم که القاعده زد. یعنی خلاف اصول بدیهی را گفتند و ما باور کردیم. نخبگان ما هم باور کردند. اینها یک سلسله تئوری طراحی کردند و با این تئوریها دنیا را اداره میکنند. بر حسب مورد از هر تئوری در هر جا استفاده میکنند. هم سوسیالیزم دارند و هم تاچرزیم که ضد هم هستند. هم سانترالیزم دارند و هم ترورالیزم. که دو ضد هم است. هم لیبرالیزم و هم دمکراسی دارند وهم دیکتاتوری پرولتاریا که ضد هم است. حسب مورد از این وسیله ها استفاده میکنند. همانطور که در جنگ از هم آر پی جی و هم از تانک استفاده میکنند ویا هم از هواپیما و هم از ضد هوایی استفاده میکنند. در جنگ نرم همحسب مورد از تئوریهای مورد نیاز برای ادارۀ نخبگان جهان استفاده میکنند و این نخبگان جهان را به نفع آنها اداره میکنند ویا تا موقعی که این مشکل را داریم و تئوری های القائی آنها را باور می کنیم نمیتوانیم از هیچ طریقی پیروز شویم. تا زمانی که آنها تئوری را دستهبندی میکنند و در زرورق میپیچند و ما درسته آنها را قورت میدهیم و نمی توانیم به پیروزی نهائی برسیم. شرایط عملیات روانی طوری است که قاعدههای متعدد دارد. من فقط یک قاعده را گفتم. اگر بخواهم قواعد جنگ روانی را بگویم باید ۱۰ الی ۱۵ساعت حرف زد. دلیل و چرائی آن هم واضح است. فرصت نیست و من نمیتوانم وقت شما را بیش از این بگیرم. یک نمونه برای شما بگویم. البته فقط هم این نمونه نیست. یک نمونه برای شما مثال میزنم. ۴۰سال است در این مملکت فیلم و سریال تولید میشود و وزارت ارشاد هم افتخار میکند که ما این تعداد فیلم سینمایی در سال میسازیم. در مجموع انسان ایرانی که در این فیلم ها و سریال ها نشان داده میشود چیست؟ از آن طرف هم در دوبله انسان انگلیسی و آمریکایی که در سریالها های خارجی معرفی میشود کیست؟ خیلی دقیق از همان قوانین بازتابهای شرطی کلاسیک استفاده میکنند. خیلی ساده، همینطور که ما نام ترشی را میشنویم و ذائقۀ ما شرطی میشود اسم ترشی را که میشنویم بزاق دهان ترشح میشود. به همان شکل کاری کردهاند که ما از خودمان بدمان بیاید و از آن کسی که مدعی هستیم و بعد از هر نماز مرگ بر آمریکا و انگلیس میگوییم خوشمان بیاید ویا قاعده فرآیند پذیرش، همین که گفته شد حرفهای ما را قبول نمیکنند و حرف آنها را میپذیرند مربوط است به ایجاد پیش داوری منفی نسبت به کسی و پیش داوری مثبت نسبت به جای دیگر. داستان مفصل است. ما حدود ۳۰سال است که این حرفها را در دانشکدۀ ها میزنیم، ولی مدیریان رسانه ها کتابهای ما را نمیخوانند و در دانشکده های خود درس هم نمیدهند. سازمان هم این کتابها را سمت چاپ نمیکند. اما منابع انگلیسی و آمریکائی را براحتی ترجمه و چاپ می کنند چون نسبت به آنها بصورت مثبت شرطی شده اند. ما در این وضعیت هستیم. آزادی سیاسی را به دست آوردهایم ولی آزادی فکری در سطح نخبگان فرنگی مآب را به دست نیاوردیم. اگر آزادی فکری به دست نیاید آزادی سیاسی نمیتواند پایدار باشد. در جنگی که درگرفته دانشگاهها و رسانهها در صف اول هستند. باید برای این دو حوزه، کاری شود. کسی که خواب است را میتوان بیدار کرد، ولی اگر کسی خودش را به خواب زده باشد نمیتوان او را بیدار کرد و کار از اینجا دشوار میشود. ما باید ستادی داشته باشیم. ستاد غیر از بنیاد است. ستاد جایی است که همۀ بنیادها در آن نماینده دارند. ما باید بفهمیم که در حال جنگیم. فرق جنگ در زمین و جنگ در ذهن این است که جنگ کلاسیک و قدیم بازی باخت و باخت به نفع برنده است. شما یک گروهان ۱۰۰نفری دارید و دشمن هم ۱۰۰نفر است. شما ۶۰نفر از آنها میکشید وانها ۲۰نفر از شما میکشند. شما ۸۰نفر و آنها ۴۰نفر میشوند. شما میبرید. ولی شما به اندازه ی۲۰نفر خسارت دیدهاید. اما دراین جنگ جدید که در ذهن در میگیرد شما و طرف مقابل هر کدام ۱۰۰نفر هستید. فکر ۶۰نفر را عوض میکند و این ۶۰نفر به اردوگاه آنها میروند و با شما میجنگند. این است که میگوییم در جنگ روانی کشتهها از زمین برمیخیزند و به نفع دشمن و علیه هم رزمان خودشان وارد جنگ میشوند. درست همین اتفاق در ایران افتاده است. خودش از دیوار سفارت بالا رفته و الآن ضد حرفهایی که آن موقع میزد را میزند. حُسن جنگهای کلاسیک و نظامی این است که آدم میفهمد که جنگ است. همین که صدای انفجار و موشک میآید خیلی خوب است. چون آدم میفهمد که در وضعیت جنگ است. اما آدم در وضعیت جدید نمیفهمد که در وضعیت جنگ است. فقط میبیند که در حال تحلیل رفتن است. فقط میبیند که در حال نابود شدن است. فقط میبیند که دارد هضم میشود. الآن ما صحنههایی را میبینیم که قبل از انقلاب در دانشگاهها نمیدیدیم. در اینجا میبینیم که دخترها به سمت پسرها دستشان را پیش میآورند. قبل از انقلاب اگر دختر به پسری خودش را عرضه میکرد بدنام میشد. لااقل این تظاهر را نمیکرد. آقای دکتر حسینی گفتند سر شهادت سردار سلیمانی گنج بادآوردهای را خدا به ما داد. من میگویم گنج باد آوردهای را هم انقلاب به ما داد. جوانان امروز نمیدانند قبل از انقلاب چه بود. ما میدانیم چه بود. زمانی که جشنهای شاهنشاهی برگزار شد، ما در سن بلوغ اجتماعی بودیم. تا سال ۵۷ که انقلاب شد. ظرف ۷سال چه تحول بزرگ اجتماعی رخ داد. ما داریم این سرمایه را از دست میدهیم. علت اصلی این است که نمیخواهیم در حوزۀ ارتباطات و به طور کلی در حوزۀ علوم انسانی مخصوصاً ارتباطات و جامعهشناسی مستقل فکر کنیم. این به آن معنی نیست که نباید نظریات غربی را بخوانیم. اتفاقا باید بخوانیم. اما نباید با پیش داوری مثبت بخوانیم. آن یک انسان کاملاً ماتریالیستاست. برای این که دنیا را اداره کند ارزانترین راه این است که اول ذهن را تسخیر کند و بعد زمین را بگیرد. لذا ذهن را تسخیر کرده و زمین را گرفته است شما باید اوّل ذهن خود را آزاد کنید تا بتوانید آزادی در زمین را نیز داشته باشید.
کاظم زاده: من سعی میکنم روی چند نکته که در سخنان اساتید بود تاکید کنم. با توجه به کارکردی که به عینه میبینیم شبکههای اجتماعی چگونه میتوانند به جنبشهای جدید دامن بزنند؟ در این رابطه کلید واژه ی سونامی به ذهن بنده رسید که فکر می کنم به واقعیت امر نیز نزدیک تر است.یعنی اینها دقیقاً مثل سونامی عمل می کنند. جای تأمل دارد که بسیاری از پدیدههای اجتماعی، زیستمحیطی و سیاسی پا به پای هم پیش میروند. ما در گذشته با طوفان و گردباد مواجه شده ایم ولی سونامی تقریبا پدیده ی نوظهوری است که شاید سابقا به این شکل نبوده است. به تعبیر دیگر، وقتی مشاهده کردیم که در کشورهایی همچون ونزوئلا، لبنان، و کشورهای دیگر عربی به این قضیه دامن زده میشود، بسیار برقآسا و همهجانبه عمل میشود. نکتۀ قابل توجه اینجاست که اگر کشورهایی که مورد هدف قرار میگیرند، خطر اولیه را بتوانند رد کنند کم کم میتوانند قضیه را مدیریت کنند. به عبارت بهتر، ساعات، دقایق و ثانیههای اولیه بسیار مورد توجه است. مشاهده کردید در ایران، و کشورهای عربی این قضیه از همان ابتدا مدیریت شد ولی در جاهای دیگر، توجه نشد و دومینوی سقوط شروع شد. چون هدف نشست ما نحوه ی برخورد با این قضایا و دست یافتن به راه کارهای عملی است، به نظرم شاید قابل تامل باشد.
نکته ی دوم که در بحث اساتید بود و می خواهم بیشتر روی آن تأکید کنم، مشکل اعتماد است. اگر تاثیرگذاری رسانهها بیشتر شود مشکل نبودن اعتماد حل خواهد شد. آقای انیس نقاش به نکتۀ جالبی اشاره کردند که در لبنان نیز حزبالله همیشه در معرض همین جنگها قرار دارد. آنجا هم تلفن همراه هست ولی چرا طرفداران حزبالله تحت تاثیر قرار نمی گیرند؟ به دلیل اعتمادی که بین سید حسن و طرفدارانش برقرار شده است. بنابراین اگر در کشور ما قضیه به این شکل مطرح میشود به علت تضعیف همین اعتماد است که باید برای آن تصمیم اساسی گرفت. اگر به کتب جامعهشناسان غربی نگاه کنید بحث اعتماد به مثابه ی سرمایه ی اجتماعی را مطرح کردهاند. حتی در آلمان برای این موضوع دپارتمان تاسیس کرده اند. یعنی جامعهشناسی کشورهای غربی از جامعهشناسی سنتی به سمت اعتماد و سرمایهی اجتماعی متمرکز شده است. شاید آنها می دانستند که با پیشرفت رسانههای مدرن، به نوعی اعتماد لازم در جامعه دچار لطمه خواهد شد و لذا از قبل در مورد آن فکر اساسی کردهاند که چگونه میشود این اعتماد را در حین رشد و گسترش شبکههای اجتماعی حفظ و تقویت کرد؟
اما آیا ما در خصوص این مسئله اقدام اساسی انجام داده ایم؟. تا جایی که میدانم موجی میآید و و حرفی گفته میشود ولی کار اساسی راجع به این مسئله نشده است. در حالی که جامعه شناسان غربی حتی قدیمیها که جزء جامعه شناسان سنتی هستند بحث آن را به شکل بحث همبستگی ارگانیک و مکانیک داشتند. یعنی غربیها از همان ابتدا که مدرنیته و جدل آن با گذشته و تضادهایش مطرح شد به چگونگی حفظ همبستگی در جامعه فکر کرده و برایشان دغدغه محسوب میشده است. اما تا جایی که من میدانم گروه های جامعه شناسی در کشور ما در این خصوص اقدامی نکردهاند. بنابراین مسئله ی مهم برای ما، خطر تضعیف همبستگی و عدم اعتماد عمومی به مثابه یک سرمایه اجتماعی است. اگر دشمنان انقلاب در رسانههای نوین اینقدر اثرگذار هستند، از نبود همان برنامه ریزی ناشی می شود. در اینجا این سوال مطرح میشود که اگر نحوه استفاده غرب از رسانههای نوین اینقدر خطرناک و تهدید زا است بصورتی که همه چیز را مثل سونامی به هم میریزند ،چرا این تهدید در جاهای دیگر به اندازه ای که برای ماهست احساس نمیشود؟ آقای دکتر گفتند: در کشور فرانسه دغدغه ای مطرح شد ولی بسیار راحت با آن کنار آمدند. بنابراین در خاورمیانه و شمال آفریقا که به مرکز خیزشهای جدید تبدیل شده، به این شبکهها به عنوان تهدید نگاه میشود. علت اساسی آن این است که نگاه نظام سلطه ی سرمایهداری بر تغییر بافت این منطقه متمرکز شده است. بالاخره این رویه، در گذشته تا حدودی در مورد کشور شوروی و مدتی پس از سقوط شوروی بر کشورهای شرق اروپا و منطقۀ باُلکان تجربه شده بود. الان بر روی این منطقه متمرکز شده اند. آقای مهتدی بحث هرجومرج سازنده را مطرح کردند که شاید به لحاظ تئوری اقداماتی که صورت میگیرد با این تئوری ارتباط بسیار نزدیک دارد. این نظر صحیح است اما من این نکته را نیز اضافه میکنم که طرحی که تحت عنوان معاملۀ قرن گفته میشود، اگر چه حرف ترامپ است ولی تنها شعار نیست. هدف نهایی از این طرح، اجرای سیاست هرجومرج سازنده برای ساختن کشور های میکروسکوپی و خاورمیانه جدید است که نقشه ی جدیدی بر منطقه تحمیل شود که مصداقش بازگشت به دوران پیش از وستفالیا است. همۀ اساتید میدانند که در وستفالیا نظام دولت – ملّت مبنا بود.سابقاً هر منطقه حاکمی داشت. به نظر میرسد که اینها در منطقۀ ما به دنبال چنین چیزی هستند که تجزیۀ کشورها ایجاد دهها اقلیمهاجدید جزء اهدافی است که دنبال میشود. قبل از وستفالیا هر منطقه برای خودش حاکم یا رئیس داشت که آن را اداره می کرد. یعنی همان نظام خان خانی در گذشته گفته شده در بعضی از نقشه ها به تعداد قومیت ها و اقلیتها باید واحد سیاسی تعریف شود. از دید کسانی که دانشگاههای استنفورد، و غیره را اداره میکنند، در پروژه ی بلند مدت، تشکیل ۶۲۰۰ واحد سیاسی جدید مد نظر است.
نکته ی آخر: اساتید و دوستان بر تولید محتوا تاکید کردند. سوال اینجاست که چه کسی باید محتوا تولید کند؟ تا جایی که بنده مطلعم، در غرب تولید محتوا بر عهدۀ دانشگاههاست. همچنان که کلا اساس فنآوریها از دانشگاه رقم خورده است. حالا شرایط ما چگونه است؟ در حال حاضر شکافی که بین دانشگاه و سیستم اجرائی وجود دارد ما را در این نبرد، بسیار آسیبپذیرتر میکند. ما نباید اینقدر از تولید محتوا دور باشیم. باید در این زمینه نیز تصمیمگیری اساسی باید صورت پذیرد.
نکته ی پایانی: این روند باید به سمت همگرایی پیش رود یا واگرایی؟ طبق جمعبندی که انجام شد. به نظر میرسد برای شبکههای اجتماعی و رسانههای مدرن همین کارکرد مترتب است. همانگونه که آقای انیس نقاش هم اشاره کردند، اینها با تولید و ایجاد مرزبندی های جدید، گروهبندی و هویتهای جدیدی به وجود آورده که در غرب به سمت همگرایی و در کشور های سیاسی به سمت واگرایی هدایت می شود.
متقی: مهمترین نکتهای که در فضای فعلی وجود دارد راهبردی است که آمریکا علناً و صراحتاً در رابطه با ما و عراق و لبنان بیان کرده است و آن مسئلۀ انفجار از درون است. یعنی هدف آمریکاییها جنگ و عملیات نظامی و پیروزی در زمین در عراق و لبنان و ایران نیست. آمریکاییها کودتای ۲۸مرداد را انجام دادند و تا کنون آثار آن در فضای ادراکی ایران وجود دارد. زمانی پیروزی برای آمریکا وجود دارد که برخی از اجزاءِ و عناصر انقلاب علیه خودش باشد و به نظر من امروز انقلاب علیه خودش است. امروز نیروهای مقاومت در عراق علیه خودشان هستند. امروز اعتراض در لبنان به برخی موارد و مسائل وجود دارد. نشانههای آن چیست؟ نشانههای آن دولت دو سر است. یعنی در ایران و عراق و لبنان دولت دو سر داریم. دولت دو سر جایگزین دولت قوی شده است. یعنی دولت قوی که انسجام دارد. در دولت دو سر هم افزائی از بین میرود ما در اینجا یک فضای مجازی داریم. فضای مجازی ابزار کنترل نظام جهانی در حوزههای مختلف است. مگر علم در موج اول انقلاب فن آوری، ابزار تسلط اقتصاد بر سیاست جهانی نبود؟ مگر علم در عصر موج دوم انقلاب فن آوری (دهه ۱۸۸۰) موتورهای درون سوز عامل اصلی ظهور قدرتهای جدید مثل آلمان و ایالات متحده نبود؟ مگر فروپاشی اتحاد شوروی گذشته از تحولات محیطی ناشی ناشی از شکلگیری موج سوم انقلاب فن آوری نبود؟ اتحاد شوروی در جنگ فرهنگی و جنگ عقیدتی در داخل قلمروش شکست خورد. هدف آمریکا این نیست که دولت دو سر باقی بماند. میخواهد دولت دو سر را به دولت بیسر تبدیل کند. یعنی فرآیندی شکل بگیرد که دولت دو سر به دولت بیسر تبدیل شود. ما به این دولت ورشکسته میگوییم. فرآیند این دولت ورشکسته ناشی از شرایط درونی و تحریکات بیرونی است. حالا نخبگان چه ویژگیهایی دارند؟ برخی ازنخبگان درفضای ساخت دولت بوروکراتیک هستند. بخش دیگر کسانی هستند که زمانی چپ بودند. امروز قالب ادراکی و اندیشهای آنها در فضای پوزشگرایی یا برگشت علیه خود قرار دارد. به چه دلیل؟ به این دلیل که وقتی از گردونۀ قدرت دور شدند، منتقد شدند. هر کس دراین ۴۰سال از گردونۀ قدرت دور شد معارض شد و خلأ فکری او را رسانههای بینالمللی پر کردند.
بحث دیگر آن زمامداران هستند. متأسفانه فرماندهان نظامی، مقامهای سیاسی ساخت حکومتی، ادبیات راهبردی یا نظریه نمیدانند. دوست ندارند با نظریه آشنا شوند و گاه استراتژی نمیدانند و در ادبیاتی که صحبت میکنند اگر میگویند دشمن ولی نمی گویند این دشمن چکار میکند و برای مقابله با آنچه راهکاری داریم. در اینجا اگر اهل متن و کتاب و نظریه باشیم تحلیل و تبیین ما روشمند میشود. وگرنه بی قاعده میشود. چرا خون سلیمانی و مظلومیت او در فضای اجتماعی، سیاسی و رسانهای ایران اینقدر مؤثر شد؟ منطقه ما در شرایط شبه بحران قرار دارد. در شرایط بحران به هر میزان سرعت گسترش پیدا کند پیچیدگی ها بیشتر میشود. بنابراین ابزار ارتباطی برای عملکرد باید پیام داشته باشد. این پیام امروزه یا به نفع غرب است یا همان ادبیاتی است که در سال ۱۹۸۷ از کنگرۀ ۲۷ حزب کمونیست اتحاد شوروی در قالب پروستاریکا و گلاسئوس شکل گرفت. علت فروپاشی این بود که پروستاریکا و گلاسئوس در مرکزیت قرار داشت. یعنی دبیرکل حزب کمونیست شوروی منتقد شوروی شده بود. مشکل این است که در مقابل جنگ روانی غرب علیه انقلاب اسلامی به اندازه کافی پیام نداریم. ابزار رسانهای باید پیام داشته باشد. پیامها باید محاسبه شده باشد بنابراین مسئلهای که امروز وجود دارد ریزش اعتماد است و تنها ناشی از این نیست که آنها اقدام میکنند. ما چقدر در زمینۀ مالتی مدیا کار کردیم؟ چقدر این بحث وجود دارد که رسانههای بینالمللی چگونه مفهوم تولید میکنند. چگونه شبکه ایجاد میکنند؟ در انتخابات سال ۹۲ و ۹۶ چگونه در ایران گفتمان ساخته شد. بیبی سی و VOA ادبیات تولید کردند حوزۀ داخلی آن را تکرار کرد. فضایی ایجاد شده که دشمن دیگر دشمن تلقی نمیشود. به این دلیل که ما واژۀ دشمن را به کار گرفتیم ولی تولید عقلانی مفهوم نکردیم. امروز گاهی احساس می کنیم که دستمان خالی شده، در وضعیت بحران به سر میبریم.
بحث بعدی، بحث بحران نفوذ است. چه میشود که حکومت نمیتواند بر ذهن جامعه نفوذ کند؟ علتش این است که استاد تولید کننده نیست. مقامات اجرایی هم احساس مسئولیت نمیکنند. به نظر من ما از دو جهت فرو ریختیم.
۱- بعضی از ماها در وضعیت پوزشطلبی نسبت به غرب قرار گرفتهایم.
۲- بخش دیگر هم تولید ادبیات نمیکنیم. از تئوری برای تولید بهره نمیگیریم. جدال راهبردی و بازیهای ما تاکتیکی است.
حسینی(از دانشگاه عالی دفاع): من فقط یک سری اطلاعات میدهم. برخورد با آمریکا و انتخاب پایگاه عینالاسد از جهات مختلف حساب شده بود. ولی اصلاً اراده بر این بود که کشتهسازی نشود. چه اتفاقی قرار بود بیفتد؟ این مهم است. مهم این است که آمریکا فهمید وقتی میگویی دست من روی ماشه است، فشار میدهی. ارادۀ برخورد داری. مهم این است که یک پایگاه اصلی آمریکا در مقابل ضربهای که زد، باید ضربه میخورد. من عرض کردم جنگ نقطهای! من اسم جنگهای نسل فعلی را جنگ نقطهای یا جنگ عملیات در برابر عملیات میگذارم. اصلاً قرار نبود که نظامیان یا تصمیم گیرندگان اصلی، کشور را به سمت جنگ گسترده ببرند. نه آمریکاییها ظرفیت آن را دارند و نه منطقه .
متقی: همین بحث شما را هیچکس تبیین نکرد و هیچ کس تبیین نمیکند.
حسینی(از دانشگاه عالی دفاع): قرار بود ما به آمریکاییها نشان دهیم که اهل عمل متقابل هستیم. چطور امروز اسرائیلیها از حسن نصرالله واهمه دارند. برای این که ایشان صادق و حرفهایش راست است. این باور باید برای آمریکاییها عملیاتی میشد و شد.
نکتۀ بعد این که قطعاً حضور مردم در صحنه مشاعیت از پیکر شهدا بویژه سردار شهید قاسم سلیمانی فوقالعاده بود. اصلاً یک کار بیسابقه در جهان و در ایران اتفاق افتاد. این یعنی مردم بهرغم همۀ حرفهایی که دارند پای نظام و انقلاب هستند. این گنج بزرگی است که کشورهای دیگر از این گنجها ندارند.