بررسی گفتمان انقلاب اسلامی و اندیشه های متعالی امام خمینی(ره) نشان می دهد که اسلام راستین بنمایه حقیقی حکومت اسلامی است و طیف وسیعی از افراد جامعه اسلامی حامی آن می باشند که برخی از آنها عبارتند از؛ مستغضعفین و محرومین، افراد آزاد و دارای فطرت پاک، عالمان دینی و شخصیت های حوزوی، و به طور کلی هر انسان آزاده ای که دین حضرت محمد(ص) را بدون تحریف درک نموده است، حامی این جریان بوده و به لحاظ سطح حکومتی، جمهوری اسلامی ایران سردمدار اسلام ناب محمدی(ص) در کشورهای اسلامی می باشد که دستاورد عظیم امام خمینی(ره) می باشد. در نقطه مقابل، حامیان اسلام آمریکایی که قلیل هستند؛ در چند دسته تقسیم می شوند که معمولاً مورد حمایت قدرت های استکباری نظیر آمریکا و انگلیس قرار دارند. برخی از این حامیان عبارتند از؛ حاکمان مستبد و مرتجع، روحانی نماها و مقدس مآبان، منافقین، انجمن حجتیه، راحت طلبان و مرفهین بی درد و غیره. با توجه به اهمیت شناخت مرزبندی حامیان اسلام ناب و اسلام آمریکایی، این مقاله تلاش دارد با بهره گیری از روش تحلیل محتوا و رویکرد تحلیلی به مداقه در اندیشه های امام خمینی(ره) پیرامون حامیان اسلام راستین و دروغین بپردازد و مرجع اصلی این تحقیق، مجموعه آثار امام خمینی(دوره ۲۲ جلدی) می باشد.
- دیباچه
در بیانات امام خمینی(ره) آمده است؛ «امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدی است.» [۲] از این رو، اسلام به مثابه دینی کامل و تکامل بخش است که یگانه راه رهایی از انحرافات و مفاسد گوناگون تنها مسیر آبادانی زندگی اخروی است همواره دین اسلام با دشمنانی روبرو بوده است که سعی در انحراف و تحریف آن داشتند؛ زیرا یارای مقابله با آن را نداشتند و حقایق اسلام را مانع اصلی سلطه جوئی خود می دیدند. به همین دلیل، با حربه های گوناگون به مبارزه باآن پرداختند و سعی در رسوخ بین جامعه اسلامی برای متزلزل کردن پایه های معرفتی مسلمانان داشتنه اند. شگردهای دشمنان، انحراف در مسیر اسلام ناب محمدی(ص) بود که از طریق اشاعه و ترویج اسلام انحرافی انجام شد و عده یکی ز شیوه های آنها اختراع اسلام اموی در گذشته و اسلام آمریکائی در دنیای امروز است تا بتوانند از این طریق به تضعیف اسلام راستین همت گمارند. در نتیجه در جهان امروز دو گفتمان در مقابل یکدیگر صف آرایی کردند که در یک سو، اسلام ناب محمدی(ع) و در سوی دیگر اسلام آمریکایی قرار داشته است. امام خمینی هموراه بر تعارض و تقابل اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکائی تصریع و تأکید کرده اند و مسلمانان را به آگاهی و بصیرت دعوت نموده اند. از ویژگی های اسلام ناب محمدی(ص) می توان به ولایت پذیری، ظلم ستیزی، ساده زیستی، ارتباط وثیق دین و سیاست، حمایت از مستضعفان، حکومت اسلامی، مجاهدت و سکوت نکردن در برابر ظلم و جور اشاره کرد و اسلام آمریکایی دارای شاخص ها و مولفه هایی نظیر؛ نفی ارتباط دین و سیاست، تسامح و سکوت در برابر تعدی ستمگران، ثروت اندوزی و دنیا طلبی، فرومایگی و سازش، بی توجهی به ولایت و حکومت اسلامی می باشد. برای بررسی اندیشه های امام خمینی(ه) پیرامون این دو، از روش پژوهش تحلیل محتوا استفاده کردیم و جمع آوری اطلاعات مورد نیاز نیز از طریق مطالعه اسناد و متون (مجموعه آثار امام خمینی(ره)، کتاب ها، مقالات، پایان نامه و..) صورت گرفته است. مرجع اصلی بررسی اندیشه های امام، مجموعه ۲۲ جلدی صحیفه امام می باشد که البته از سایر آثار پژوهشی انجام شده در خصوص اندیشه های امام خمینی(ره) پیرامون اسلام ناب و اسلام آمریکایی استفاده شده است.
۲٫ امام خمینی(ره) و طرح دو گونه اسلام
همواره در طول تاریخ در کنار خط اصیل انبیاء الهی، کسانی بودند که با تحریف و بدعتگذاری سعی نمودند، مردم را از صراط مستقیم دور کرده و دین تحریف شده ای را به جای دین حق به آنها القاء کنند.[۳] امام خمینی(ره) در این خصوص بیان می دارند: «ما یک اسلام نداریم؛ بلکه اسلامهای متفاوتی داریم و همهی این اسلامها از اعتبار برخوردار نیستند؛ یکی در خدمت قدرتهای استعماری، تحجر، پولدارها، جهان سرمایهداری، پرخورها و یکی در جهت حمایت از تودههای میلیونی، مستضعفین، شلاقخوردگان زمین، کسانی که بر آنها غضب شده، کسانی که زیر سلطه استعمار میباشند.»[۴] از همین رو، حضرت امام (ره) در دو سال آخر عمر شریف خویش، در کنار معرفی ابعاد مختلف اسلام، اهمیت توجه به کجفکریها و جمود و قشریگرییها و معرفی ناقص اسلام و التقاطها و انحرافها را گوشزد میکنند و درکنار مبارزه با طاغوت، استبداد، استعمار و استکبار جهانی، مبارزه با خرافه و تحجرگرایی و مقدسمآبی و التقاط و انحراف را نیز وجههی همت خویش قرار میدهد و در مکتوبات، سخنان و پیامهای خویش پیوسته مخاطبانش را متوجه این مسأله میسازد و بهطور جدی بر جدایی اسلام حقیقی از اسلامهای انحرافی و تحریف شده اصرار و تأکید داشتند[۵] و به این واقعیت اشاره میکنند که: «مسلمانان باید اسلام را پیدایش کنند؛ زیرا اسلام از دستشان فرار کرده است. ما الان اسلام نمیدانیم چیست. اینقدر به مغز ما خوانده است این و این جنایتکارها که اسلام را ما گمش کردیم. تا اسلام را پیدا نکنید نمیتوانید اصلاح بشوید..همان ما را به این روز نشانده است که ما نمیشناسیم اسلام را، ما نمیشناسیم. ما تا پیدا نکنیم اسلام را، تا همه مسلمانان پیدا نکنند اسلام را نمیتوانند به مجد خودشان برساند.»[۶]
ایشان در معرفی اسلام حقیقی، اصطلاح «اسلام ناب محمدی» و در معرفی اسلامهای انحرافی، اصطلاح «اسلام آمریکایی» را به کار بردند. ایشان در پیامی به مناسبت اربعین شهادت علامه عارف حسین حسینی، رهبر شیعیان پاکستان میفرمایند: «امروز استکبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام عاجز مانده است، راه ترور و از میان بردن شخصیتهای دینی و سیاسی را از یک طرف و نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام آمریکایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشتهاند. ایکاش همهی تجاوزات جهانخواران همانند تجاوز شوروی به کشور مسلمان و قهرمانپروز افغانستان علنی و رودررو بود تا مسلمانان ابهت و اقتدار دروغین غاصبین را درهم میشکستند؛ ولی راه مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی مرز بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایهداران خدانشناس و مرفهین بیدرد کاملاً مشخص نشده است و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین، دو تفکر متضاد و رو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهمی است…..»[۷] امام(ره) تنها راه نجات بشریت در همه مراحل زندگی، پیشرفتهای مادی و معنوی جامعه انسانی را در گرو شناخت و دریافت اسلام ناب محمدی میدانند: «شناخت اصیل اسلامی، ما را به ترقی جامعهای که سرشار از استعدادها و تقوای انسانی و عدالت اجتماعی است، راهنمایی میکند.»[۸]؛ «اسلام دینی است که با تنظیم فعالیتهای مادی، راه را به اعتلای معنوی انسان میگشاید.»[۹]؛«ما معتقدیم تنها مکتبی که میتواند جامعه را هدایت کند و پیش ببرد، اسلام است و دنیا اگر بخواهد از زیر بار هزاران مشکلی که امروز با آن دست به گریبان است، نجات پیدا کند و انسانی زندگی کند، انسانگونه باید به اسلام روی بیاورد.»[۱۰]
به همین دلیل، در غالب پیامها و سخنرانیها بارها به مناسبتهای مختلف در معرفی این دو اسلام اصرار و پافشاری میکرد، بلکه بازشناسی اسلام ناب محمدی و جدا کردن آن را از اسلام آمریکایی از واجبات سیاسی بسیار مهم میدانست و بر آن تأکید میورزید: «انشاءالله در محدودهی توانتان نقاط کور و مجهول را برای مردم شریف ایران و جهان اسلام باز و روشن نمایید و چهارچوب اسلام ناب محمدی که در ترسیم قهر و خشم و کینهی مقدس و انقلابی علیه سرمایهداری غرب و کمونیزم متجاوز شرق است و نیز راه مبارزه علیه ریاه و حیله و خدعه را به مردم و بخصوص جوانان سلحشورمان نشان دهید.»[۱۱] در جایی دیگر بیان می کنند: «امروز قضیه، قضیۀ دفاع است، دفاع از یک قدرتهایی که میخواهند حمله کنند، میخواهند به هر طوری شده است باز شما را و ما را برگردانند به اسارت اولی و این دفعه اگر آنها خدای نخواسته یک قدرتی پیدا کنند، مثل سابق نیست. آنها اساس اسلام را از بین میبرند؛ برای اینکه دیدند اسلام است که میتواند کار بکند و در مقابل بایستد. و این یک فریضهای است بر همۀ ما، از اهم فرایض است حفظ اسلام؛ یعنی، حفظ اسلام از حفظ احکام اسلام بالاتر است؛ اساس اسلام اول است، دنبال او اساس احکام اسلام است. و بر همۀ ما، بر همۀ شما به مقداری که قدرت داشته باشیم، به مقداری که توانایی داشته باشیم واجب است که جدیت کنیم در اینکه این دفاع مقدس را ما به طور شایسته عمل بکنیم.»[۱۲] از دیدگاه حضرت امام(ره)، وظیفه کنونی مسلمانان معرفی اسلام اصیل و حقیقی و یا به عبارتی اسلام ناب، و تفکیک آن از اسلامهای دیگر است. با این وجود «باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب را از زنگارهای تقدّس مآبی و تحجرگرایی اسلام آمریکایی جدا کرده و به مردم و مستضعفان نشان دهیم.»[۱۳] در همین راستا، «باید اسلام را آن طوری که هست، نه آنطوری که حالا در دست مثلاً چهارتا فرض کنید مقدس مآب و فقط کتاب مفاتیح هست. اینها باید آنطوری که هست احکام را معرفی کنند.»[۱۴] در این میان بر نقش برجستهی سران و مسئولین کشورهای اسلامی، علما و روحانیون، روشنفکران، محققان و دانشجویان تأکید میکنند: «باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند؛ مکلفند اینها. کسانى که خداى تبارک و تعالى به آنها ریاست داده است مسئولیت دارند در مقابل ریاستشان؛ باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند. باید یک برنامه رادیویى براى معرفى اسلام تهیه کنند؛ باید به علماى اسلام رجوع کنند تا اینکه آنها حقایق اسلام را برایشان تشریح کنند و آنها در اذاعه[۱۵] و در رادیوها و در سایر مطبوعات نشر بدهند.»[۱۶]؛ «پس باید علما و روشنفکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتی که دامن گیرش شده است، نجات دهند و بیش از این ذلّت و حقارت را تحمل نکنند.»[۱۷]
از دیدگاه حضرت امام(ره)، اگر در راه معرفی و عرضه اسلام اصیل موفق بشویم، در نتیجه خواستاران آن در جهان فراوان و بر پیروان اسلام افزوده میشود: «اسلام را عرضه بدارید و در عرضهی آن به مردم، نظیر عاشورا به وجود بیاورید…اگر اسلام را معرفی نمائید و جهان بینی(یعنی عقاید) و اصول و احکام و نظام اجتماعی را به مردم بشناسانید، با اشتیاق کامل از آن استقبال میکنند. خدا میداند که خواستاران آن بسیارند.»[۱۸] اولین گام در راه شناخت اسلام اصیل و مبارزه با اسلام انحرافی و یا به تعبیر حضرت امام، اسلام آمریکایی، مشخص نمودن مرز میان این دو و برجسته نمودن ویژگیهای آنها است: «راه مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی مرز بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهای متحجر و سرمایهداران خدانشناس و مرفعین بیدرد کاملاً مشخص نشده است و روشن ساختن این حقیقت که ممکن نیست در یک مکتب و در یک آیین دو تفکر متضاد و رودررو وجود داشته باشد، از واجبات سیاسی بسیار مهم است.»[۱۹] بنابراین، امروزه یکی از مهمترین وظیفه پیروان حضرت امام(ره) در کشورهای اسلامی تلاش برای اثبات تفاوت و تمایز میان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی است. معرفی ویژگیهای اسلام ناب[۲۰]، نخستین گام جهت تحقق این اسلام در کشورهای اسلامی میباشد. اگر اسلام ناب در کشورهای اسلامی محقق شود؛ پویائی و نشاط اولیهی زمان پیامبر، دوباره احیا میشود و نیز باعث میشود که دیگر هرکسی درک ناقص و نسبی خود را حقیقت اسلام نداند.
۳٫ حامیان اسلام ناب محمدی(ص)
در مکتب امام راحل(ره)، روحانیت اصیل و متعهد، پابرهنگان، مظلومین و بیبهرهگان از قدرت و فقرای جهان، طلایهداران اسلامناب میباشند.[۲۱] ایشان در این خصوص بیان میدارند: «به تنها چیزی که باید فکر کنید به استواری پایههای اسلام ناب محمدی است. اسلامی که پرچمداران آن، پابرهنگان، مظلومین، فقرای جهاناند»[۲۲] در ادمه برخی از حامیان اسلام در اندیشه امام خمینی(ره) را ذکر می نمائیم:
۳-۱٫ مستضعفین و محرومین
امام خمینی(ره)،«مستضعفین و محرومین» را عناصر عمدۀ تشکیل دهندۀ جبه طرفداران اسلام نابمحمدی معرفی مینمایند. ایشان معتقدند که طبقۀ محروم و مستضعف جامعه است که قیام حق علیه باطل را بهپا میدارد، موردی که در انقلاب اسلامی ایران نیز برجسته و هویداست:[۲۳] «مستمندان و فقرا و دورافتادهها در صف مقدم جامعه هستند، و همینها و همین زاغه نشینان و همین حاشیه نشینان و همین محرومان بودند که این انقلاب را به ثمر رساندند. اینها بودند که از همه چیز خودشان در راه اسلام عزیز در رژیم سابق گذشتند.»[۲۴] از نظر امام(ره)، پیروزی انقلاب اسلامی ایران مرهون ایثار، فداکاری و جهاد طبقات محروم جامعه است:
«با پشتیبانی مردم خصوصاً طبقات محروم بود که پیروزی حاصل شد و دست (رژیم) ستمشاهی از کشور و ذخائر آن کوتاه گردید.»[۲۵]
این طبقات تا آخرین قدم به عنوان نیروهای وفادار به مبارزه و گردانندگان و برپا دارندگان واقعی انقلابها محسوب میشوند و خط اصولی جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، خط دفاع از مستضعفین و احقاق حقوق فقرا در جوامع بشری است:[۲۶] «تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.»[۲۷] از دیدگاه حضرت امام(ره)، طبقات محروم جامعه برای مقابله و قیام علیه قدرتها مصممتر هستند و همواره در طول تاریخ در صحنههای مبارزه حضور پررنگ داشتهاند. آنها بهخاطر باورها و ارزشهای اسلامی خویش، حتی با دستان خالی نیز در مقابل قدرتمندان ایستادگی میکنند و حتی از جان خویش میگذرند. با توجه به وجود چنین روحیهای در میان طبقات محروم جامعه، اکثریتِ مدافعان این انقلاب اَعَم از سربازان، بسیجیان، قوای مسلح و.. از طبقات پایین و محروم جامعه میباشند: «جنوب شهریهای محروم و طبقه مظلوم در طول تاریخ با تعهد به ارزشهای انسانی و اسلامی، بیشتر و مصممتر در مقابل قدرتها و وابستگان و دلباختگان به آنها بپاخاسته و میخیزند. و اینان هستند که با مشت گره کرده خود و حضور دائم در صحنه اسلام، قدرتها را در هم میکوبند، و طمعکاران را که به دنبال قدرتها بودند، مأیوس نمودند. سربازان و سپاهیان و بسیجیان و سایر قوای مسلح امروز ما نیز در همین طایفه و طبقه هستند.»[۲۸] ایشان در جایی دیگر طبقات پایین جامعه از جمله، کارگران، کشاورزان، کاسبهای جزء و.. را نیروهای اصلی پیشبرندۀ انقلاب ایران معرفی نمودند:
«همان طبقه کارگر و همان طبقه کشاورز و همان کاسبهای جزء و همان اشخاصی که در دانشگاهها هستند و محروم؛ در قشرهای ما هستند و محروم. اینها بودند که این نهضت را به پیش راندند.»[۲۹]
امام بر این باورند که استقلال و آزادی ایران، بهعنوان مهمترین خواسته و هدف مردم در انقلاب اسلامی، در سایۀ تلاش و مقاومتِ طبقات محروم حاصل شده است: «این استقلالی که الآن ما داریم و کسی نمیتواند دخالت کند در کشور ما، این را کی به ما داد؟ جز این بود که این پابرهنهها و این زاغه نشینها و این دانشگاهیهای محروم و این مردم کوچه و بازار با هم جمع شدند و برای خدا قیام کردند و نهضت کردند و ما را به این آزادی رساندند و آن سدهای بزرگی که در تصور کسی نمیآمد که شکسته بشود، شکستند.»[۳۰] با توجه به نقش برجستۀ طبقۀ مستضعف در فرآیند پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام(ره) همواره به مسئولان نظام اسلامی توصیه مینمودند که این طبقۀ زحمتکش را بیش از دیگران، مورد توجه قرار دهند: «در خدمت به خلق خدا، خصوصاً تودههای مستضعف، احساس غرور و سرافرازی نمایند، که اینانند وفاداران به اسلام و هواداران جمهوری اسلامی.»[۳۱]
جمهوری اسلامی ایران که خود حاصل و نتیجۀ زحمات مستضعفین و محرومین جامعه است، حکومت طبقات پایین جامعه، یعنی حکومت مستضعفین و محرومین میباشد. به این معنا که اکثر مقامات و مسئولین این نظام از طبقات پایین جامعه هستند و این امر در اندیشه حضرت امام(ره) یک نعمت بزرگ الهی است: «یکی از نعمتهای بزرگی که خدای تبارک و تعالی به این ملت عنایت فرمود اینکه حکومت، حکومت مستضعفین است، حکومت محرومین است. یعنی، آنهایی که در رأس حکومت واقع شدند وقتی که ملاحظه میکنید رئیس جمهورش از مدرسه پا شده است آمده است رئیس جمهور شده، طلبه مدرسه بوده. رئیس مجلسش از مدرسه آمده است و رئیس مجلس شده است. رئیس دولتش یک بازاری است که پدرش الآن هم بازاری است ظاهراً، از بازار آمده است و رئیس دولت شده، و وزرای دیگرش هم همین طور، وکلای دیگرش هم، وکلا هم همینطور.»[۳۲] حضرت امام(ره) معتقدند، حکومت محرومان و مستضعفین مزایای متعددی دارد که عبارتند از:۱٫ از آنجایی که اکثریت مقامات این حکومت از طبقات پایین جامعه هستند، فقر و محرومیت را در زندگی خویش تجربه کردند، بنابراین طبقات محروم را درک میکنند و به آنان توجه بیشتر دارند، و برای حل مشکلات آنها تلاش میکنند. این امر موجب همدردی و نزدیکی بین مسئولان و قشر محروم جامعه میشود و محرومین حکومت را با خود بیگانه نمیدانند.۲٫ این حکومت محرومان از ابرقدرتها ترس و واهمه ندارد، و در مقابل ظلم و بیعدالتی ایستادگی و مقاومت میکنند. در نقطۀ مقابل، اعیان و اشراف زمانی که به قدرت برسند، از ترس اینکه مبادا به مقام و ثروت آنها لطمهای وارد شود، در مقابل ظلم مقامات بالاتر سکوت پیشه میکنند و نسبت به زیردستان ظالم هستند. حکومت محمدرضا پهلوی به عنوان نمونهای از حکومت اعیان و اشراف در مقابل دخالت کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس در امور کشور احساس ناتوانی و ضعف داشت. ۳٫ یکی دیگر از مزیتهای حکومت محرومان، حمایت همهجانبۀ مردم از این حکومت است. در واقع، پشتوانۀ اصلی چنین حکومتی، مردم هستند. از این رو، زمانی که جامعه دچار بحران شود، مردم برای حل آن به نظام کمک میکنند. در حالی حکومتی که فاقد حمایت مردم باشد، دچار فروپاشی میگردد. «ولهذا خاصیتی که حکومت محرومین دارد چند چیز است که حالا من بعضیاش را عرض میکنم. یکی اینکه چون احساس کردهاند محرومیت را، به فکر محرومین میتوانند باشند… یکی از خاصیتهای بزرگش این است که اینها دیگر از قدرتها نمیترسند… یکی از خاصیتاش که همین معنا را دنبال دارد این است که مردم پشتیبان حکومت هستند.»[۳۳]
علاوهبر اینکه محرومین و مستضعفین در پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش مهم و برجسته داشتند، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز حضور داشتند و در جبهههای حق علیه باطل مبارزه کردند: «شما امروز هم که ملاحظه میکنید اینهایی که در جبههها الآن دارند جانفشانی میکنند، اینها از کدام طبقه هستند. شما اگر پیدا کردید در تمام اینها یک نفری که مال آن اشخاصی باشد که دارای سرمایههای بزرگ هستند، آن اشخاصی باشد که در سابق دارای قدرتهایی بودند. اگر یک نفر از آنها پیدا کردید، این محتاج به این است که از ما مژدگانی بگیرید، ولی میدانم که پیدا نمیکنید؛ از همین جمعیتاند.»[۳۴]؛ «و همه نیز میدانیم که اکثریت این قشر[۳۵] و رزمندگان عزیز اسلام از طبقات محروم و کم درآمد بودند و مرفهین کمتر دل برای انقلاب سوختند..»[۳۶]
در اندیشه حضرت امام(ره)، حمایت مستضعفان و محرومین از اسلام از ابتدای ظهور این دین بوده است. پیامبر اسلام خود از طبقه مستضعف بودند و با حمایت و پشتیبانی همین طبقه نیز به ترویج دین اسلام پرداختند: «تمام ادیان آسمانی از بین تودهها برخاسته است و با کمک مستضعفین، بر مستکبرین حمله برده است. مستضعفین، در همه طول تاریخ، به کمک انبیا برخاستهاند و مستکبرین را به جای خود نشاندهاند. در اسلام پیغمبر اکرم از بین مستضعفین برخاست و با کمک مستضعفین، مستکبرین زمان خودش را آگاه کرد یا شکست داد. مستضعفین بر تمام ادیان حق دارند. مستضعفین به اسلام حق دارند، زیرا در طول تاریخ ۱۴۰۰ ساله، این جمعیت بودند که کمک کردند دین اسلام را.»[۳۷] این طبقه در قبال تلاشها و زحمات خویش در راه اسلام، هیچ چشمداشت مادی و دنیوی ندارند و اجر و پاداش خویش را از خداوند میخواهند: «این طبقه عزیز محروم که در ازای خدمتش غیر از خدا از کس دیگری چیزی نمیخواهد و ما همه رهین منّت شما هستیم و اگر لایق باشیم، خدمتگزار شما.»[۳۸]
۳-۲٫ روحانیت اصیل و متعهد
امام خمینی(ره)، معتقدند که این«روحانیون اصیل و متعهد» بودند که رهبری مردم را در برپایی اسلامنابمحمدی و در جریان به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی برعهده داشتند[۳۹]: «نهضت مقدس اخیر ایران که ابتدای شکوفاییاش از ۱۵ خرداد ۴۲ بود صددرصد اسلامی است، و تنها به دست توانای روحانیون با پشتیبانی ملت مسلمان و بزرگ ایران پی ریزی شد، و به رهبری روحانیت، بی اتکا به جبههای یا شخصی یا جمعیتی اداره شده و میشود. و نهضت پانزده ساله ما چون اسلامی است، بی دخالت دیگران در امر رهبری – که از آنِ روحانیت است – ادامه دارد و خواهد داشت»[۴۰] ایشان بر این باوراند که اگر رهبری انقلاب در اختیار قشری غیر از روحانیون قرار میگرفت، نهتنها این انقلاب به پیروزی نمیرسید، بلکه از اسلام و آموزههای آن نیز چیزی باقی نمیماند: «من با یقین شهادت میدهم که اگر افرادی غیر از روحانیت جلودار حرکت انقلاب و تصمیمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر امریکا و جهانخواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامی و انقلابی چیزی برایمان نمانده بود.»[۴۱] روحانیون متعهد در برابر هرگونه خطری که اسلام را تهدید کند، ایستادگی میکنند، در صف مقدم مبارزه قرار میگیرند و مسیر مبارزه را هدایت میکنند. در حالیکه روحانینماها شرایط و زمینه را برای نابودی دین اسلام را برای دشمنان فراهم میکنند. این مهمترین تفاوت روحانینما و روحانیون متعهد و اصیل در مکتب فکری امام(ره) است: «علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک میشد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون میگریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عدهای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عدهای وابسته که چهرهشان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مینمودند.»[۴۲]
همچنین، روحانیت اصیل در مقابل استعمار ایستادگی میکنند و اجازۀ دخالت کشورهای بیگانه در امور داخلی کشور را نمیدهند. در نقطۀ مقابل، روحانینماها در خدمت اهداف استعمارگران هستند و زمینۀ را برای حضور آنها در داخل کشور فرهم مینمایند: «اسلام و مذهب مقدس جعفری سدی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها – چه راستی و چه چپی – و روحانیت که حافظ آن است سدی است که با وجود آن، اجانب نمیتوانند به نحوی که دلخواه آنهاست، با کشورهای اسلامی و خصوصْ با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرنهاست که با نیرنگهای مختلف برای شکستن این سد نقشه میکشند»[۴۳]
روحانیون اصیل از شهادت در راه اسلام هیچ ترسی ندارد، بلکه در این راه پیشقدم میشوند. در ۱۵ خرداد۱۳۴۲ بهعنوان نقطۀ آغاز انقلاب اسلامی و حوادث بعد از آن اولین شهدا از روحانیون بودند: «کدام انقلاب مردمی- اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبودهاند و بر بالایدار نرفتهاند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در ۱۵ خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین، از کدام قشر بودهاند؟ خدا را سپاس میگزاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهای مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبههها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است»[۴۴] در هشتسال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز بیشترین آمار شهدا و جانبازان مربوط به قشر روحانیون بود: «در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزهها نسبت به قشرهای دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شدهاند و این رقم نشان میدهد که روحانیت برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی ایران تا چه حد مهیا بوده است.»[۴۵]
در طول انقلاب اسلامی ایران بسیاری از روحانیون اصیل و متعهد آماج تهمتهای ناروای روحانینماها و روحانیون وابسته قرار گرفته بودند، اما این امر مانع از فعالیت روحانیون اصیل نشد. آنها در مقابل موج تهمتها ایستادگی نمودند و در نهایت پیروز شدند: «شما باید به روشنی ترسیم کنید که در سال ۴۱، سال شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و تقدس مآبی چه ظلمها بر عدهای روحانی پاکباخته رفت، چه نالههای دردمندانه کردند، چه خون دلها خوردند، متهم به جاسوسی و بیدینی شدند ولی با توکل بر خدای بزرگ کمر همت را بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفان بلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی، سرافراز – ولی غرقه به خون یاران و رفیقان خویش – پیروز شدند.»[۴۶]
۳-۳٫ ملت های آزاده و فطرت های پاک
ریشه گرایش دینی در سرشت آدمی نهفته است، چون؛ بیش از هر چیز، کشش درونی آدمیان آنان را وا می دارد تا درباره مبدأ پیدایش جهان و نیروی نگهدارنده و مدبر و تکیه گاه و هدف نهایی عالم تحقیق کنند تا او را بشناسند و به او بگروند و او را پرستش کنند. در عین حال، نهاد بلند پرواز آدمی به او امکان می دهد تا صرف نظر از تلاشی که در راه خواسته های مادی می کند، به ارزش های اصیل انسانی هم بیندیشد و در راه هدف عالی اخلاقی و معنوی گام بردارد. از این رو، آدمی از دیرباز در این راه تلاش می کرده است، به طوری که می توان تاریخ این تلاش را با تاریخ بشر همراه دانست و در بین قدیمی ترین آثار زندگی انسان های باستان، آثاری هم از پرستش و آداب مذهبی پیدا کرد.[۴۷] از منظر امام خمینی(ره) تعبیر فطرت به توحید، از قبیل بیان شریفترین مصداق شریعت و دین است؛ بنابراین فطرت همان دین و همه معارف دینی است که در نهاد فطرت (انسان)، مفطور است. از این رو، راه سعادت، سالم نگهداشتن قوای انسانی (شهوت، غضب و واهمه) از تصرفات شیطان و تربیت نفس به آداب و معارف حقه محمدی اســت تا از کثرات عالم طبیعت به وحدت عزّ ربوبی، فیض مقدس، رحمت واسعه، فقر مطلق، اسم اعظم و ولایت مطلقه محمدیه، صعود کند.[۴۸] بنابراین، امام اعتقاد دارند که یکی از ویژگی های فطری انسان، پیروی از فرامین الهی که همان دستورات اسلام است، می باشد و در نقطه مقابل آن، حب نفس و حب دنیا عاملی برای سوق یافتن به سوی اسلام آمریکایی می باشد. انسان های با فطرت پاک و ملت های آزاده همواره به سمت اسلام ناب و حقیقی سوق می یابند. البته برخی تربیت های ناصحیح، تبلیغات استعماری، برنامه ریزی های دشمنان و…می تواند انسان ها را از فطرت آنها دور سازد ولی فطرت های پاک همواره جویای اسلام ناب خواهند بود و امام(ره) بارها بر این موضوع تاکید نموده اند.
۴٫ حامیان اسلام آمریکایی
در مکتب حضرت امام(ره) راحتطلبان، سرمایهداران و مرفهین بیدرد، روحانینماها و مقدسمآبها، منافقین، انجمن حجتیه و… حامیان اسلام آمریکایی معرفی شدهاند.
۴-۱٫ منافقین
نفاق از مهلکترین رذیله های اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی ، خصوصاً در حوزه های سیاسی، اعتقادی و اخلاقی است که زشتی آن بر کسی پوشیده نیست.[۴۹] بدون تردید، «منافق» از زمره کافران است و بهره ای از ایمان در قلب خود ندارد ولی نقاب مسلمانی بر چهره می کشد و خود را مسلمان معرفی می نماید. «منافق» کسی است که کفرش را پنهان می کند و اظهار اسلام می نماید. او از روی نیرنگ، دروغ و فریب دادن مسلمانها، ادعای ایمان می کند، در حالی که نسبت به همه یا برخی از ارکان ایمان در قلب خود کافر است. منافقان از لحاظ انگیزه و اهداف چند دسته اند: کسانی که برای رسیدن به منافع و مصالح دنیایی، به ظاهر مسلمان گردیدند. در زمانی که اسلام گسترش یافت و فتوحات زیاد شدند، اینان به خاطر آنکه از غنایم جنگی بهره ببرند، اظهار اسلام کردند؛ برخی برای ترس جان، مال و دیگر منافع دنیایی شان مسلمان شدند؛ برخی دیگر از منافقان برای آنکه به اسلام و مسلمانان آسیب برسانند، چهره مسلمانی به خود گرفتند؛ منافقانی که انتساب به اسلام را به ارث برده اند و از زمره مسلمانان به شمار می آیند، ولی در حقیقت، ایمان ندارند و تنها به دلیل انگیزه های قومی، ملّی و خانوادگی این نسبت را حفظ می کنند. این معنا از نفاق در عصر حاضر، مصادیق بیشتری دارد. از لحاظ دیگر، منافقان را می توان به دو دسته تقسیم کرد: تعدادی از منافقان کسانی هستند که نفاق را از خانواده و والدین خود به ارث برده اند. برخی از خانواده های یهودی و مسیحی از این دسته اند. اینان در جامعه اسلامی تظاهر به اسلام می کنند ولی نسل های پی در پی آنها در دین خود باقی می مانند و فرزندانشان از پدران و مادرانشان نفاق را به ارث می برند و بر ضرر اسلام و مسلمانان فعالیت می کنند و نقشه می کشند. دسته دیگر کسانی هستند که در ابتدا صادقانه مسلمان شده اند ولی پس از آن در دلهایشان شک راه پیدا کرده است. اینان به خاطر حفظ منافع و خطرهایی که از تظاهر به کفر احساس می کردند، نتوانستند کفر خود را آشکار نمایند. نفاق بر دسته اول را می توان «نفاق اصلی» و دسته دوم را «نفاق عارضی» دانست.[۵۰]
امام خمینی(ره)، منافقین را دستۀ ای از پیروان اسلام نادرست و تحریف شده میدانند[۵۱]. واژۀ منافقین از اختصاصات کتاب آسمانی قرآنکریم است که تا پیش از نزول وحی در مفهوم سیاسی، استعمال نشده است. قرآنکریم در وصف گروهی که تظاهر به ایمان کرده، ولی در باطن، دست از کفر و شرک برنداشتهاند، از واژۀ نَفَق، استفاده کرده است. نفاق یعنی دورویی و داشتن ظاهر و باطن مخالف هم.گروه منافقان در پنهانکاری و مخفی ماندن باورهای باطنیشان مهارت بالایی دارند. از این رو، شناخت چنین افرادی دشوار است.[۵۲] در واقع، کاربرد خاص منافق در قرآن، به معنی تظاهر به اسلام همراه با کفر درونی و فقدان موضع قطعی، واحد و روشن در مسائل عقیدتی و حیاتی است.[۵۳] منافق در ظاهر ایمان میآورد، ولی در باطن بر کفر و شرک خود باقی است. خداوند متعال در سوره بقره چگونگی حال منافقان را مطرح میفرماید؛ در سوره منافقون نیز مطالبی دربارۀ این دسته از مردم بیان داشته است، زیرا نفاق پیوسته جامعۀ مؤمنان را تهدید میکرده است.[۵۴] آیه ۸ سورۀ بقره، منافقان را اینگونه معرفی میکند، منافقان همان کسانی هستند که ایمانشان بر زبان و کفرشان در نهان جاری است: «و برخی از مردم میگویند: ما به خداوند و روز بازپسین ایمان آورردهایم، ولی گروندگان(راستین) نیستند.»[۵۵] و «در سوره دوم، اوصاف «منافقین» را ذکر میفرماید، و کیفیت منافقین را؛ که اینها پیش تو اظهار دیانت میکنند، اظهار اسلام میکنند، لکن دروغ میگویند! اینها مسْلم نیستند. اینها منافق هستند…»[۵۶]
حضرت امام(ره)، یکی از دلایل اینکه در قرآنکریم بیشتر از کفار، منافقین و اوصاف آنها مورد توجه قرار گرفته و حتی سورهای به این نام نازل شده است، را خطرات این گروه و شناخت دشوار آنها میدانند. آنان با ظاهر و پوشش کاملاً اسلامی، با اسلام دشمنی میورزند: «منافقها هستند که بدتر از کفارند. آن که میگوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل میکند و میخواهد به ضد اسلام عمل بکند، آن است که در قرآن بیشتر از آنها تکذیب شده تا دیگران. ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم. سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید. اسلام همیشه گرفتار یک همچو جمعیتهایی بوده است. در صدر اسلام زیاد بودند. در زمان حکومت امیرالمؤمنین – سلام الله علیه – زیاد اینها بودند. در زمان خود پیغمبراکرم – صلی الله علیه و آله – زیاد بودند و همینطور در طول تاریخ. اسلام گرفتار یک همچون مصایبی بوده است و گرفتار اینکه اشخاصی هم از خود مسلمانها منافق بودهاند. مردم خوب، مردم اسلامی گول میخوردند از اینها، از این اشخاصی که با صورت اسلامی میآمدند و تظاهر به اسلام میکردند، گول میخوردند.[۵۷]» مشکلات و مسائلی که در صدر اسلام از ناحیۀ منافقین برای اسلام به وجود میآمد، از کفار بیشتر بود. کفار به صورت کاملاً آشکار با اسلام مخالفت و با مسلمانان جنگ میکردند. اما منافقین به ظاهر ایمان آورده بودند، ولی در خفا بر ضد اسلام عمل میکردند: «..در زمان رسول الله هم آن گرفتاریی که اسلام برای منافقین داشت و از دست منافقین داشت، از دست کفار نداشت. کفار ایستاده بودند در مقابل هم و جنگ هم میکردند و تو سر هم میزدند و پیش میبردند و یا عقب مینشستند. لکن با منافقین چه بکنند؟ منافقی که آمده و میگوید من برای اسلام هستم و اسلام آوردم؟ و مثل اسلام ابوسفیان و دارودسته او، با او چه بکنند؟ این که دارد میگوید من مسلمانم، با مسلمان که نمیشود کاری کرد، این که ظاهرش آمده و اسلام و نماز هم میخواند و جماعت هم میخواند و پای منبر رسول الله هم مینشیند و اشک هم میریزد، با این که نمیشود کاری کرد….»[۵۸] در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است: «کسی که باطنش با ظاهرش متفاوت باشد، منافق است.»[۵۹]. امام خمینی(ره) نیز در معرفی منافقین بر تفاوت و تضاد ظاهر و باطن اینگونه افراد تأکید دارند. ظاهر این افراد اسلامی است و واجبات را انجام میدهند، اما در باطن علیه اسلام اقدام میکنند. همین امر شناخت آنها را مشکل میکند:
«قلمهایشان و قدمهایشان برای اسلام است، لکن زیر پرده با اسلام مخالفاند. مخالفت با اسلام میکنند در زیر پرده..»[۶۰]؛ «چهره، چهره اسلامی، بسیار خوب و نماز هم میآیند میخوانند و روزه هم میگیرند در ظاهر. چهره، چهره اسلامی است، [ولی] باطنش ضد اسلام. شناخت اینها مشکل است. شناختن اینها مشکل است….»[۶۱]
از بارزترین نشانههای نفاق عدم تطابق گفتار با کردار است. حضرت علی(ع) در توصیف منافقان با اشاره به وصف مذکور (دورویی در گفتار و عمل)، می فرمایند:«منافق، گفتارش زیبا و کردارش بیمارى درون است.»[۶۲]. سخن دیگرِ امام على(ع) در همین باب معرف آنهاست:«منافقان به دروغ، خود را مىآرایند.»[۶۳]و نیز میفرمایند: «منافق زبانش شادی میآورد و قلبش زیان میرساند.»[۶۴]. در اندیشۀ حضرت امام(ره) نیز، عدم تطابق گفتار با کردار از نشانههای بارز منافق است: «مگر منافق چیست؟ یک دسته از منافقین در صدر اسلام بودند که گفتارشان با واقعشان مخالف بود. راجع به اصل اسلام میآمدند میگفتند ما مسلمانیم و نبودند.»[۶۵] حضرت امام(ره) معتقدند، تخالف حرف و عمل به عنوان یکی از نشانههای نفاق فقط محدود به افراد نیست، بلکه در یک ملت یا حکومت هم متصور است. امت منافق یا حکومت منافق نیز میتواند شکل بگیرد.[۶۶] به عنوان نمونه، زمانی که ملت ایران حکومت جمهوری اسلامی را انتخاب کرده و پذیرفتهاند، باید به احکام و موازین و دستورات اسلام پایبند باشند و به آنها عمل کنند. اگر برخلاف دستورات اسلام عمل کنند، نفاق شکل میگیرد؛ یعنی افراد در ظاهر اسلام را برگزیدهاند، اما در عمل به دستورات آن پایبند نیستند: «یک ملتی که اسلام را رأی به او داده، گفته است، رأی داده ملت به جمهوری اسلامی، یعنی قبول کرده است که باید ما نظاممان نظام اسلام باشد آن وقت اینکه قبول کرده است که نظامش باید نظام اسلامی باشد، پاسدار است، برخلاف نظام اسلام عمل میکند، کاسب است برخلاف نظام اسلام عمل میکند. این نظام مال همه است، نظم یک چیزی است که همه ملت در تحت پوشش نظم باید باشد. بازاری یک کاری میکند که برخلاف آن نظامی است که اسلام قرار داده و هکذا. ادعا کردید که ما اسلام را قبول کردیم، رژیممان حالا رژیم اسلامی است، از طاغوت منتقل شدیم به نور، به الله، از حکومت شیطان بیرون آمدیم، تحت حکومت رحمان رفتیم، مایی که این ادعامان است همه ملت رأی به این دادند، اگر کارهای زمان طاغوت را اعاده کنند، اینها در این ادعا منافق بودند.»[۶۷]
آیت الله خامنهای نیز بر این امر تأکید دارند که، اگر حکومت جمهوری اسلامی را انتخاب نمودهایم، باید تمامی امور کشور براساس دین اسلام باشد: «ما امروز اگر جمهوری اسلامی هستیم، اگر حکومت علوی هستیم، باید اینها را رعایت کنیم. شما مردم هم اینها را باید از ما بخواهید. اقامهی دین خدا را باید بخواهید. اینکه ما نگاه کنیم ببینیم شرق و غرب در مفاهیم حکومتی و مفاهیم سیاسی حرفشان چیست، آنها چه میگویند، ما هم سعی کنیم خودمان را آن طور تطبیق دهیم، این مثل همان خلافت عثمانیهاست، مثل خلافت بنی امیّه و بنی عبّاس است. آنها هم اسمشان خلیفهی پیغمبر بود؛ اسمشان حاکم اسلامی بود؛ اما رسم و عملشان حکومت کسری و قیصر و حکومت پادشاهان بود. همانطور که آنها عمل میکردند، اینها هم همانطور عمل میکردند. اسممان حکومت علوی و حکومت اسلامی باشد، بعد برویم سراغ سرمایهداری غرب، سراغ حکومتی که سرمایهداران و کمپانیداران و زشتروترین ظالمان و ستمگران عالم آن را اداره میکنند؟! این درست است؟ این همان نفاق خواهد شد. پرچمی را با یک نامی بلند کنیم، آن وقت در زیر این پرچم سراغ چیزهای دیگر برویم!؟…»[۶۸] در قرآن گونههای متفاوت نفاقورزی در دستهبندیهای مختلف متمایز شده است. نخست، برخی آیات بیانگر دو سنخِ نفاق نخستین و دومین است. نفاق نخستین، همراهی با خردهفرهنگهای موجود برای دستیابی به مزایای آن یا پرهیز از پیامدهای منفی همراهی نکردن و بدون پذیرش درونی آموزههای آنها(که در مناسبات با مسلمانان در شکل اسلام آوردن یا اظهار ایمان بوده است.)؛ نفاق دومین، همدلی، و همفکری و پیوند عاطفی و ذهنی با خودیها و خردهفرهنگهای معارض با اسلام(این سنخ در رابطۀ منافقان با مسلمانان، مقطعی بوده و مراحل زیر را طی کرده است:۱٫ ایمان آوردن،۲٫ تردید یا تغییر نگرش به عللی مانند نداشتن شناخت عمیق و لازم، تمایلات درونی یا فشارهای بیرونی،۳٫ همراهی متظاهرانه به سبب نداشتن توان ابراز عقیده یا بیم و طمع یادشده در نفاق نخستین). دستهبندی دوم، بیانگر دو سنخ نفاق فردی و گروهی است. سنخ اول، با تعبیرهایی مانند بیماردلی و سرگردانی، بیانگر کنشهای دودلانه فردی و حتی دوگانگی شخصیت در منافقان است(بقره: ۱۰؛ نساء:۱۴۳؛ توبه: ۷۷-۷۵) و سنخ دوم، بیانگر کنشهای گروهی، خردهفرهنگی و حتی سازمانیافته آنهاست(آلعمران:۷۲؛ توبه:۷۴-۱۰۷؛ حشر:۱۱). به اعتقاد پژوهشگران، همزمان با پیدایش اسلام در مکه، نفاق در شکل تردیدها، پنهانکاریها و دوروییهای فردی آغاز شده، در نزدیکی هجرت به شکل کنشهای گروهی برخاسته از منافع و علائق جمعی آمده و سپس به جریانهای سازمانیافته بدل شده است.[۶۹] آیاتی که از یک سو اقدامات خرابکارانه منافقان مانند تفرقهافکنی میان مؤمنان، توطئهچینی برای ترور پیامبر و براندازی نظام و تحریک اهلکتاب برای نبرد با مسلمانان را افشا میکند و از سویی دیگر، پیامبر را به شدت عمل و اعمال خشونت در برابر آنان مأمور میسازد و حتی این گروه را تهدید به سلب امنیت جانی میکند، به خوبی نشان میدهد که اینگونه نفاق، به صورت «جریانی سازمان یافته» اتفاق افتاده است.[۷۰] دستهبندی سوم، شامل دو سنخ نفاق درونی نشده و درونی شده است. به اعتقاد برخی از مفسران، شماری از آیات(مانند آل عمران:۱۶۷؛ نساء:۹۰) نشان میدهند که در برخی منافقان، نفاق به صورت ثابتی در نیامده بود. بنابراین، با مراجعه به تاریخ اسلام میبینیم که آنها بعدها توبه کرده و به صفت مؤمنان پیوستهاند. در مقابل برخی آیات بیانگر ثبات و ریشهدار شدن خوی نفاق در بعضی از منافقان است(توبه: ۷۷-۱۰۱-۱۱۰؛ نساء: ۱۳۷).[۷۱]
از دیدگاه امام علی(ع) نفاق بر چهار پایه برپاست، که عبارتند از: هوا و هوس، سهلانگاری، خشمورزی و طمع. امام(ع) هریک از این موارد را چنین توضیح میدهند: هوی و هوس موجب تمایل انسان به ظلم و ستم، تجاوز، شهوترانی و سرکشی(نافرمانی و دشمنی) میشود. سهلانگاری که سبب فریب خوردن انسان و غفلت از شیطان، پرداختن به آرزوهای کوچک و بزرگ، ترسیدن از غیرخدا و امروز فردا کردن در محاسبۀ نفس است. خشمورزی در رابطه با کبر و غروری که منافق را دربرگرفته است، نیز در راستای تفاخر وی به اصل و نسب و حسب، همچنین خشمورزی در جهت اصرار بر گناهان و خشمورزی در تعصب بر عقاید باطل و نادرست. طمع برای دستیابی به شادی و مسرّت بیشتر در دنیا، طمع در کامیاب شدن از حس تبختر که در حالت خودپسندی و تکبر شکل میگیرد، طمع در جهت لجاجت و سرسختی برای آنکه رأی و نظرش غالب شود و نیز طمع در راه فزون طلبی.[۷۲] همچنین با تدبر در آیات مربوط به منافقان در قرآن، میتوان عوامل مؤثر در پیدایش نفاق را به شش مورد تقسیم کرد: ۱٫ طمع: انگیزه دستیابی به منافع مادی و دنیوی، عامل بسیار مهمی برای پذیرفتن ظاهری اسلام و انتساب دروغین به گروه مسلمانان به شمار میرود. سرازیری غنائم به سوی مسلمانان و بهرهمندی از متاع چنین سفره آمادهای، انگیزه نیرومندی بود تا شماری را وادار کند به دروغ،اظهار اسلام کنند تا از این طریق خود را با دیگر مسلمانان سهیم و شریک سازند.۲٫ ترس: خوف بر منافع مادی، انگیزۀ دیگری است که افراد را از آشکار کردن کفر بازمیدارد و آنان را وادار به پذیرش ظاهری اسلام میکند.۳٫ تعصب: پافشاری و اصرار بیدلیل بر عقیدهای خاص، مانعی بزرگ در پذیرش حقیقت به حساب میآید. به گونهای که میتواند افراد دارای این ویژگی را به نفاق دچار سازد. نمونه چنین تعصبی، مربوط به نفاقورزی برخی اهل کتاب (یهود) است که برای ایجاد تردید و تزلزل در مسلمانان، صبحگاهان به ظاهر ایمان میآوردند و در پایان روز، از اسلام بر میگشتند.۴٫ سرگردانی و بیتفاوتی: ناتوانی در تصمیمگیری، نداشتن سمت و سویی روشن برای انتخاب موضع و بیهدفی در مسیر زندگی، سبب سرگردانی و بیتفاوتی نسبت به حوادث سرنوشتساز میشود؛ روحیهای که سازگاری با همۀ عقاید-اعم از حق و باطل – را در پی دارد و نتیجهاش جز نفاق چیز دیگری نخواهد بود.۵٫ اخلال و ایجاد انحراف در برنامه انبیاء: از برخی آیات چنین برمیآید که همۀ پیامبران برای پیشبرد اهداف و اجرای برنامههایشان، با افراد اخلالگر روبهرو بودهاند اخلال گران در ظاهر خود را مؤمن نشان می دادند ولی در باطن چنین نبودند.۶٫ تفرقهافکنی میان مؤمنان: استفاده از پوشش مذهب، بهترین روشی است که میتوان آن را بر ضدمذهب به کار گرفت؛ زیرا زیان رساندن به اتحاد مسلمانان و پراکنده کردن صفوف یکپارچه آنان، تنها با این روش امکانپذیر است. منافقان با نقاب ایمان میکوشند تا با ضربه زدن به دین بوسایل مختلف، اسلام را خدشهدار سازند و جامعه را بار دیگر به سوی عقاید کفرآمیز بکشانند.[۷۳] منافق به دلیل دو چهره بودنش(ایمان ظاهری و کفر باطنی)، موجب تفرقه در صف مؤمنان میشود. گروهی از مؤمنان با استناد به ایمان ظاهری منافق، او را در جمع مؤمنان بهشمار میآورند، اما گروهی دیگر از مؤمنان با ارجاع به باطن کفرآلود منافقین، آنان را از جمع مؤمنان بیرون دانسته، سرستیز با منافقین دارند. چنین تفرقهای در جمع مؤمنان اتفاق افتاده است و قرآنکریم، گروه اول را توبیخ نموده است که چرا فریب منافقین را خورده و از جنگیدن با آنان خودداری کردید. کسانی را که خداوند آنها را در گمراهی رها کرده است، چگونه ممکن است که شما قادر به هدایت آنها باشید. اساساً چنین تفکری نسبت به منافقین، خاماندیشی است:«پس شما را چه شده که دربارۀ منافقین دو گروه شدهاید(طرفدار و مخالف)؛ در حالی که خدا آنها را به کیفر دستاوردشان به حالت کفر و گمراهی درآورده و قلبشان را واژگون نموده است! آیا میخواهید کسی را که خداوند در گمراهی خود رها کرده هدایت کنید؟ کسی را که خدا او را در گمراهی رها کرده، هرگز برای او راهی (به سوی صلاح) نمییابی.»[۷۴]. حضرت امام(ره) معتقدند که یکی از اهداف مهم منافقین ایجاد شکاف و تفرقه بین مردم است:
«تمام سعی منافقین و مفسدین خارج و داخل بر این است که بین مردم شکاف ایجاد نمایند و این خود بهترین دلیل است که ما باید وحدتمان را حفظ کنیم.»[۷۵]
گروه سیاسی منافقین به هنگام شکلگیری حکومت اسلامی، پدید میآید. پاگرفتن دولت مسلمانان در مدینه الرسول، چهرۀ منافقان را آشکار ساخت و روز به روز بر تعدادشان افزوده شد. پس از واقعۀ غدیر خم، نفاق دامن عده ای از مسلمانان را نیز گرفت.[۷۶] هدف این گروه براندازی نظام امامت بود[۷۷] و «طبقه منافقین از صدر اسلام تاکنون لکه ننگی بودهاند که خواستهاند مسلمانان حقیقی را از راه حق با حیله و تظاهر به اسلام باز دارند.»[۷۸] این آفت خطرناک، شرافت و ارزش انسان را بر باد میدهد و سقوط اخلاقی او را به همراه دارد. بروز نفاق، جامعه را آشفته میسازد و از هم میپاشد. زیرا مانع همدلی و همسویی و همکاری افراد است. این واژه در کلام امیر المؤمنین(ع) برادر شرک به خدا و برادر و همزاد کفر معرفی شده است. بنابراین میتوان گفت: تمام آثار سوئی که بر شرک و کفر به خدای تعالی مترتّب است، در نتیجه نفاق نیز حاصل میشود.[۷۹] قرآن کریم در دو آیۀ شریفه نزدیک به هم، وعدۀ عذاب دردناک به منافقین داده است. در یکجا میفرماید:«منافقان را بشارت ده که آنها را عذابی دردناک است.»[۸۰]. تعبیر«بشارت» در این آیۀ شریفه با لحاظ ماهیت نفاق است و طعنهای عمیق بر منافقین است؛ زیرا وعدۀ عذاب، بشارت آمیز نیست. این چه بشارتی است که«الیم»(دردناک) است؟! منافق از اینکه توانسته کفر خود را پنهان کند، شاد است. پس خداوند سبحان با وعدۀ عذاب دردناک، ماهیت شادی منافق را تبیین میکند. از این رو، به آنان بشارت داده است. قرآن کریم در دو آیۀ بعد میفرماید: خداوند، منافقین و کفار را با هم در یکجا؛ یعنی جهنم، جمع خواهد کرد:«به یقین خداوند، همۀ منافقین و کافران را در دوزخ، گرد خواهد آورد.»[۸۱]. دنیا، عالم ظواهر است. هر جمع و تفریقی و یا هر اجتماع و تفرقهای در عالم دنیوی به اعتبار ظاهر است. لذا ممکن است در دنیای ظاهری، مؤمن و منافق در یک جمع دید شوند؛ اما جمع حقیقی، اجتماع باطنها است و آخرت همان جمع باطنی است. آخرت، عالم باطن است و هر جمعی در آخرت با ملاحظه باطن است، نه ظاهر. پس مؤمن حقیقی در باطن هم مؤمن است. پس در آخرت با مؤمنان اجتماع میکند، اما منافق در باطن کافر است و طبیعی است که خداوند منافقان را با کافران همنشین خواهد کرد.[۸۲]
اهمیت بررسی این ویژگی، از آن روست که اسلام، دینی تمامگراست و رسالت خود را آن میداند که با تشکیل جامعه اسلامی، حضوری فعال و فراگیر در حوزههای مختلف حیات جامعه و اعضای آن داشته باشد. از این رو، ایمان داشتن یا درونی شدن باورها و ارزشها در اعضای جامعه را عاملی تعیینکننده در تحقق آن رسالت و معیار ارزشگذاری افراد و کنشهای آنها میداند. بدین شکل، تغییر نگرش یا آیین افراد، در هر حال و بهویژه، به سبب آثارش بر دیگران و بر محیط، مهم و نوعی تهدید محسوب میشود. وانگهی، زمینه آن فراهم میشود تا افراد یا گروههایی، پیوسته تظاهر به ایمان را پوششی برای دستیابی به اهداف و منافع خود ببینند و در نتیجه، نفاق، بسان پدیدهای اجتماعی و همواره حاضر در این جامعه مطرح باشد[۸۳]. مقام معظم رهبری، یکی از بهترین راههای جلوگیری از نفاق را، مراقبت از خود و پایبندی به اصول اسلام میدانند: «وسیلهی عدم انحراف و پرهیز از انحراف چیست؟ مراقبت از خود. باید مراقب بود. اگر از خود مراقبت کنیم، منحرف نمیشویم. اگر از خود مراقبت نکنیم، یا از ناحیهی سستی و ضعف در پایهها و مبانی عقیدتی انحراف به انسان روی میآورد، یا از ناحیهی شهوات به انسان روی میآورد. حتی کسانی که پایهها و مبانی اعتقادی آنها محکم است، شهوات نفسانی بر نگاه و بینش عقلیِ درست و عمیق نسبت به خط و راه و هدف غلبه مییابد و انسان را منحرف میکند؛ که ما مواردش را دیدیم.. وقتی انسان نسبت به تعهدی که با خدای خود دارد، بیتوجهی نشان داد و خلف وعده کرد، نفاق بر قلب او مسلط میشود..»[۸۴] امروزه که مادیات و ابزار فریبنده بیش از پیش توسعه یافته و علاقهمندی به آنها گسترش مییابد، بیش از گذشته بر تعداد منافقان افزوده شده است.[۸۵] حکومت رضا و محمدرضا پهلوی نمونۀ نفاق در دورۀ معاصر است. آنها مسلمان و در ظاهر پایبند به اصول دین بودند، امادر راه نابودی آموزههای اسلام قدم برمیداشتند: «هم اکنون در عصر ما تظاهر به اسلام برای محو احکام مترقی آن سرلوحه برنامه شاه ایران و دار و دسته منفعت پرست اوست؛ …. با تظاهر به اسلام، احکام اسلام را یکی پس از دیگری پایمال میکند؛ تاریخ پرافتخار اسلام را محو و به جای آن تاریخ ننگین ستمکاران و جباران را جایگزین میکند؛ در ایران تظاهر به اسلام میکند و در مصاحبه خارجی میگوید مذهب هیچ نقشی در دولت ندارد!»[۸۶]
۴-۲٫ انجمن حجتیه
نام کامل انجمن حجتیه که به انجمن ضدبهائیت نیز مشهور بوده، «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» است. این انجمن مقارن با کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲[۸۷]، به وسیله شیخ محمود ذاکرزاده تولایی معروف به شیخ محمود حلبی(۱۲۷۶-۱۳۷۶ه.ش) با همکاری سیدرضا آلرسول، سیدمحمدحسین عصار، سیدحسین سجادی، غلامحسین حاج محمدتقی که عمدتاً تاجر بودند، تأسیس شد.[۸۸] انجمن دارای کمیته های مختلفی بود که زیر نظر هیأت مدیره انجام وظیفه میکردند. این کمیتهها عبارت بودند از؛ کمیته تدریس، که وظیفه جذب نیروهای جوان برای آموزش آنان را برعهده داشت؛ کمیته تحقیق، که وظیفه به دست آوردن خبر و تحقیق پیرامون عناصر بهائیت را انجام میدادند؛ کمیته نگارش، که وظیفه نوشتن مطالبی در ابطال و رد بهائیت و اثبات وجود امام زمان (عج) را برعهده داشت؛ کمیته ارشاد، که متشکل از گروه بحث و مناظره بود که با برگزاری جلسات گفتوگو با هواداران بهائیت، درصدد ناتوان جلوه دادن آنها بود؛کمیته ارتباط با خارج و کمیته کنفرانسها. انجمن به موازات فعالیت در تهران، دایره عملکرد خود را درنقاط دیگر وسعت بخشید.[۸۹] در مورد علل و اهداف شکلگیری این انجمن نظرات و دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی بر این عقیدهاند که در سالهای پیش از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که تبلیغات وسیعی برای انحراف افکار عمومی توسط بهائیت بویژه علیه روحانیت و حوزهها راه افتاد، آقای حلبی که در حوزه مشهد درس میخواند و استاد وی میرزا مهدی اصفهانی بود-که علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشته- به همراه طلبۀ دیگری به نام سیدعباس علوی توسط یک مبلغ بهائی به بهائیت دعوت میشوند. این افراد چندماهی از وقت خود را برای مطالعه بهائیت صرف میکنند. اما سیدعباس علوی به خاطر زمینههای دنیوی و شهوانی که احتمالاً بهائیت در اختیارش میگذارد، میلغزد و بهائی میشود و بهعنوان یکی از مبلغان بزرگ بهائیت کتابهایی هم در اثبات آن مینویسد. حلبی با مشاهده این مسئله بهائیت را خطر بزرگی تشخیص میدهد و با برقراری تماس با افراد گولخورده از بهائیت، به جلسات تبلیغی آنان راه یافته، با آنها به مناظره و مباحثه میپردازد. سپس حلبی به تهران آمده و جذب نیرو میکند و اطلاعات و تجربیات خود را منتقل مینماید. چون بهائیت مثل مساجد ما علنی و با پرچم فعالیت میکردند و خطر آنها نزد علما منعکس شده بود، پس از یکسری موفقیتها، حلبی و دوستانش مورد حمایت علما قرار گرفتند و علما اجازه استفاده از سهم امام را نیز به آنها دادند.[۹۰] دستهای دیگرکه از خود انجمنیها هستند، بر این عقیدهاند که حلبی رئیس انجمن، بخشی از انگیزه تأسیس انجمن را خوابی میداند که خود دید، و در آن خواب حضرت مهدی علیه السلام ایشان را امر به تشکیل گروه مبارزه با بهائیت نموده است.[۹۱] نظر دیگر حاکی از آن است که پس از بروز اختلاف بین آیت الله کاشانی و مصدق و شکست نهضت ملی نفت، همزمان تبلیغات بهائیت نضج گرفت و گروهی را که در بینشان طلبه نیز بود، از جمله هم حجرهای حلبی را جذب کردند. لذا بهائیت در ذهن شیخمحمود حلبی بزرگ جلوهگر شد و به این نتیجه رسید که باید سیاست را ول کرد و دست به انجام اقدامات فرهنگی زد. به علت شکست نهضت نوعی یأس بر جامعه حاکم شد و عدهای که به دنبال جریانی میگشتند تا با وصل شدن به آن، یأس و بریدگی خود را توجیه ایدئولوژیکی و سیاسی کنند، به این جریان پیوستند. گروهی دیگر برآنند که استعمار همواره یک قسمت از سیاستهایش فرقهسازی بوده و برای مطرح کردن، بالا کشیدن و رشد دادن آن فرقه دست به ایجاد یک ضدفرقه نیز میزده است و مسئله انجمن بهائیت و انجمن ضدبهائیت نیز مشمول این سیاست میباشد. به هر ترتیب، حلبی به تشکیلات خود رسمیت داد و نهایتاً در سال ۱۳۳۶ آن را به نام انجمن حجتیه مهدویه به ثبت رساند.[۹۲] به جز سکولارهای غربزده که همواره خواهان جدایی دین از سیاست بودهاند، متحجرانی چون انجمن حجتیه هم از این اندیشه دفاع کردهاند. اساسنامۀ انجمن دارای یک فصل، دوماده، هشت بند و دو تبصره بود؛ تبصره یک عبارت است از اینکه، هدف انجمن تا ظهور قائم موعود غیرقابل تغییر است. در تبصره دو آمده است: «انجمن به هیچوجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه سیاسی که از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد برعهده نخواهد داشت.».[۹۳] براین اساس چنانچه فردی از اعضای انجمن به طرف مسائل سیاسی کشیده می شد، بلافاصله عذر او را می خواستند. به زعم آنان اسلام تنها دین عبادت است و دخالت در سیاست، زیبنده پیشوایان دینی نیست.[۹۴] تفکر و نوع نگاه انجمن حجتیه نسبت به سیاست کاملاً مبتنی به سکولاریسم بوده و به نحوی است که در عمل با سکولارهای روشنفکر لیبرال، دو تیغۀ یک قیچی را تشکیل میدهند که نظام اسلامی را از دو طرف مورد حمله قرار میدهند.[۹۵]
از آنجا که هر نوع فعالیت سیاسی از طرف اعضای انجمن ممنوع بود، عملاً حمایت دستگاه امنیتی دورۀ حکومت محمدرضا شاه را به خود جلب کرده بودند. از طرف دیگر چون متظاهر به مذهب و مطیع مرجعیت هم بود نزد روحانیون هم توانست مشروعیت لازم جهت حمایت را کسب کند. از این رو، انجمن حجتیه خیلی زود موفق شد که در اکثر شهرهای ایران گروههایی را سازمان بدهد و از تهران فعالیت آنها را هدایت کند.[۹۶] اما در اندیشۀ حضرت امام خمینی(ره) دخالت در سیاست وظیفۀ شرعی است: «ما مکلفیم به اینکه در امور دخالت کنیم. ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم؛ مکلفیم شرعاً؛ همانطور که پیغمبر میکرد؛ همانطور که حضرت امیر میکرد.»[۹۷] از دیدگاه حضرت امام، اندیشۀ جدایی دین از سیاست که در بین انجمنیها رواج داشت، طرحِ و نقشۀ کشورهایی همچون آمریکا و شوروی سابق است که تأمین کننده منافع و مقاصد این کشورها در کشورهای مسلمان میباشد و افرادی در داخل کشور از روی غفلت از آن پیروی میکنند و آن را رواج میدهند: «اما مسئله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طوری که تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهای دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزی که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها.خوب، آنها از خدا میخواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست امریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازی دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توی مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها؟»[۹۸] یکی از نمایندگان مجلس که اظهارات وی در روزنامه اطلاعات ۳۰ فروردین ۶۲ درج شده نیز گفته است که امام در ملاقات با آقایان ناطق نوری و علی اکبر پرورش، وزرای کشور و آموزش و پرورش آن دوره درباره انجمن حجتیه اظهاراتی داشته و گفته اند که «به آنها پست های کلیدی ندهید. خطرناکند. وقتی آمدند بین شما تفرقه ایجاد می کنند، تشتت ایجاد می کنند، برادران را به جان هم می اندازند، آنها کار دیگری دارند، دنبال مساله دیگری هستند، اینها با شاه همکاری می کردند، برایشان مساله دین مطرح نبوده است.»[۹۹]
الف. بهائیت، دشمن اصلی اسلام ناب محمدی
انجمن در تشخیص دشمن و دشمنشناسی دچار انحراف و اشتباه بود، زیرا پیش از انقلاب اسلامی بهجای اینکه مبارزه خود را معطوف به مبارزه با رژیم ستمشاهی و استعمار نماید، مبارزه با بهائیت را اولویت خویش قرار داد که در حقیقت ساخته و پرداخته استعمار بود و توسط رژیم حمایت میشد. این ناشی از درک نکردن و جابجایی اولویتها در مبارزه و به عبارتی نشاندن معلول به جای علت و مبارزه با آن به جای مبارزه با علت و ریشهها است.[۱۰۰] مهمترین و آشکارترین فعالیت انجمن، قبل از انقلاب، مبارزه با بهائیت بود. مبارزه با بهائیت فلسفه وجودی انجمن را شکل میداد؛ اما این مبارزه تنها در بُعد فکری، انجام میگرفت و انجمن وارد فاز سیاسی و اقتصادی نمیشد. در حالی که بهائیت یک پدیده کاملاً سیاسی و شبه جاسوسی بود و متقابلاً یکی از راههای مبارزه با آن، برخورد سیاسی بود. از آنجا که انجمن سیاست را نفی میکرد، با این ویژگی بهائیت درگیر نشد و فقط از پایگاه ایدئولوژیک به نقادی آن میپرداخت. به همین خاطر هنگامی که با هویدا نخست وزیر معدوم شاه، دکتر ایادی، دکتر ثابتی، یا هژیر یزدانی ها و… که از مسئولان و متنفذان حکومت استبداد بودند برخورد میکرد، با وجودی که بهائی بودند، انجمن ضدبهائی باز هم به دیدۀ بیتفاوتی به آنان مینگریست، زیرا درگیری با آنان اگرچه بهائی بودند، جنبه سیاسی پیدا میکرد، نه ایدئولوژیک و چون انجمن باید تنها با مبلغان بهائیت به مبارزه برمیخاست دیگر کاری به کار آنها نداشت. شهید رجایی به این صورت مطرح می کند که: آن موقعی که برادران و خواهرانمان زیر شکنجه فریاد میکشیدند اینها میرفتند ثابت کنند که بهائیت بر حق است یا باطل و دقیقاً در مقابل مبارزه قرار میگرفتند.. شهید هاشمینژاد در این رابطه می گوید: تعدادی از رهبرانشان(رهبران انجمن حجتیه)چنان بهائیت را بزرگ میکردند که انگار در این مملکت خطر، بهائیت است در حالی که ما معتقد بودیم، یعنی خط انقلاب معتقد بود که بهائیت شاخهای از شاخههای استعمار، معلولی است ما باید سراغ علت برویم.[۱۰۱] شیخ حلبی مؤسس این گروه تأکید میکرد: «امروز امام زمان علیه السلام از کسی جز این(مبارزه با بهائیت) خدمت را نمیپذیرد و چیزی جز این انتظار ندارد. به خدا قسم! امروز تکلیف شرعی و دینی همه ما آن است که با بهائیت مبارزه کنیم.»[۱۰۲] انجمنیها مسئله بهائیت را آنقدر مهم جلوه دادند که حتی در مبارزه امام خمینی(س) با رژیم شاه شرکت نکردند و در ضمن چون این حرکت را نشئت گرفته از فتوای مرجع انجمن(آیت الله خویی) میدانستند از نظر شرعی نیز اشکالی درکار خود نمیدیدند. در واقع، انجمن برخلاف حرکت اسلام سیاسی و انقلابی حرکت کرده و با جدایی دین از سیاست نیروی خود را مصروف عوامل فرعی کرده است و از مبارزه با اصل و ریشه فساد غافل ماند و به همین جهت مورد استقبال دربار قرار گرفت.[۱۰۳] دلیل این حمایت هم بهخوبی روشن است، چون چنین تفکراتی موجب میشد که ذهن بسیاری از جوانان و افراد متدین بهجای معطوف شدن به مبارزه با رژیم به مبارزه با بهائیت متمرکز شود و در عمل عدهای از مبارزین از صحنه مبارزه خارج شوند. از طرفی اجازۀ فعالیت این انجمن و صدور مجوز برای فعالیت این انجمن توسط ساواک در شرایطی که با گروههای اسلامی و فعالیتهای مذهبی به شدت مخالفت میشد به خوبی گویای بیخطر بودن فعالیت این انجمن برای رژیم میباشد.[۱۰۴]
ب. نفی قیام و مبارزه در زمان غیبت امام معصوم
انجمن با استفاده از برخی روایات، صاحب پرچمهای قیام قبل از ظهور را گمراه می دانستند و هرگونه قیام و مبارزه عملی با ظلم وستم، و بسط عدل را در جهت انسداد باب مهدویت میشمردند.[۱۰۵] آنان با استناد به برخی از روایات معتقد بودند که هرگونه قیام پیش از ظهور امام زمان(عج) مردود و محکوم به شکست است. و از این روایات چنین استنباط میکردند که قیام و مبارزه در عصر غیبت به طور کلی مورد رضایت ائمه اطهار علیهم السلام نیست و در راستای همین تفکر و طرز برداشت است که بر همه دعوتهای خدای متعال در قرآنکریم و اهلبیت علیهم السلام برای دفع شر و ظلم و مبارزه با جریان باطل تاریخ چشم میپوشند.[۱۰۶] غافل از اینکه این روایات صرف نظر از ضعف سندی بعضی از آنها، مربوط به قیامهایی است که با داعیۀ امامت و مهدویت همراه باشد. آیت الله جوادی آملی در پاسخ به این امر میفرمایند: «اگر کسی پیش از قیام قائم (عج) قیام کند و داعیۀ امامت داشته باشد و مردم را به خود دعوت کند، محکوم به شکست است تنها کسی که به خود دعوت میکند و داعیۀ امامت دارد و موفق میشود، وجود مبارک حضرت بقیه الله (عج) است …اگر فرض کنیم روایتی یافت شود که به طور مطلق بگوید هر قیامی صورت بگیرد، محکوم به شکست و نادرست است، این روایت چون مخالف با خطوط اصلی قرآن و سنت قطعیه معصومین علیهم السلام است، مردود و غیر قابل پذیرش است، زیرا این همه آیات و روایاتی که ما در جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و احیای کلمۀ دین و اقامه حدود الهی داریم و اینها مخصوص زمان خاصی نیست، نشان میدهد که جلوگیری از احیای دین، سخن نادرست و قابل پذیرش نیست. اگر در عصر غیبت، حکومت دینی نباشد، لازمهاش حاکمیت قوانین غیر دینی و افراد ناصالح بر مردم مسلمان است که هیچ گاه خداوند و رسول اکرم (ص) به چنین چیزی راضی نیستند. اکنون باید ببینیم وضع انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی چگونه است؟ آیا بنیانگذار جمهوری اسلامی یا مقام معظم رهبری، مردم را به خود دعوت کردهاند یا میکنند، یا شرایط حکومت مهیّا نبوده و نیست؟ انقلاب اسلامی، مردم را به امامت ولی عصر (عج) دعوت کرد و میکند و هیچکس از خود داعیه ای نداشت و ندارد، نه امام و نه مأموم. هر دو میگویند: ما امت ولی عصر(ع) هستیم و آن حضرت، امام ماست.»[۱۰۷]
پ. مهدویت و مسألۀ انتظار
انتظار فرج یکی از وظایف شیعیان خالص اهل بیت(ع) است، ولی این مفهوم سازنده گاهی بهصورت نادرست تفسیر میشود. این نهتنها مفهوم انتظار فرج است که دستخوش تحریف گشته، بلکه برخی از آموزههای اخلاقی نیز دچار همان انحراف شده است، مثلاً صبر و بردباری یکی از صفات برجستۀ مردان خداست، تا آنجا که پاداش آن را فقط خدا میتواند تعیین کند، ولی این ارزش اخلاقی بهصورت ضدارزش درآمده است؛ و به معنی تنبلی و دست روی دست نهادن و تحمل زور و ظلم از ستمگر تفسیر میشود، در حالی که این تفسیر نه مورد پذیرش قرآن است، نه سنت پیامبر و نه روش امامان شیعه. قرآن مجید، ما را به نبرد با ستمگر دعوت میکند، نه دست روی دست گذاردن.[۱۰۸] عین این مشکل در مفهوم انتظار نیز پیش آمده است. انتظار حضرت ولی عصر (عج) از بهترین اعمال اسلامی است طبق حدیثی که پیامبر فرموده است:«بهترین اعمال امت من، انتظار فرج است.»[۱۰۹] مسلماً این عمل باید، یک عمل سازنده باشد که زمینه را برای ظهور فرج آماده سازد. این تفسیر ایجاب میکند که انتظار فرج به معنی فعالیت برای اصلاح جامعه، و فراهم آوردن عِده و عُده برای مصلح جهانی باشد، و این جز با تلاش در راه امر به معروف و نهی از منکر و تربیت اولاد و تأسیس سازمانهای علمی و اخلاقی امکانپذیر نیست. اما برخی انتظار را به معنی تعطیلی دستگاه امر به معروف و نهی از منکر و هر نوع عمل سازنده تفسیر میکنند و میگویند باید صبر کنیم و انتظار بکشیم تا صاحب دین، خود بیاید و کارها را درست کند و نظام را بیاراید. انتظار به این معنی، تحریف جاهلان و ناآگاهان است، و مفاد آن این است که احکام اجتماعی – سیاسی اسلام تا ظهور حضرت ولیعصر (عج) به صورت تعطیل درآید و کسی کاری را صورت ندهد.[۱۱۰] انتظار در جنبههای گوناگون حیات انسانی، آثاری ژرف میگذارد و بیشترین اثرگذاری آن در بعد تعهدها و مسئولیتهای اجتماعی و احساس دیگرخواهی و انساندوستی، عینیت مییابد. انسان منتظر پیوندی گسستناپذیر با اهداف و آرمانهای امام منتظر و موعود خود دارد و در آن راستا گام برمیدارد.[۱۱۱] اعتقادات انجمن حجتیه در مورد حضرت صاحب الزمان(ارواحنا فداه) در محبت و دوستی ایشان و تبعیت صرفاً عبادی خلاصه شده است و به دیگر جنبهها و فرازهای اعتقاد به ولیعصر (عج) اگر التفاتی بیابند با دیدی سطحی و فرعی مینگرند. خلاصه و کلاسه تفکر انجمن این است که انقلاب مهدی (عج) به دو چیز بستگی دارد ۱- زمینههای منفی موجود در جامعه مثل تبهکاریها و ستمگری ها ۲- ایمان و اعتقاد مردم به اسلام که باید این دو عامل را تقویت کرد و ضمن ترویج زمینههای منفی، اسلام را به تودهها شناساند و دست به یک رشته اصلاحات اعتقادی زد و لذا رسالت انسان منتظر در دوران غیبت عبارت است از: تلاش برای سازندگی خود و دیگران و اصلاح محیط و به راه آوردن گمگشتگان و منحرفان از اسلام البته مقصود، اصلاح محیط از بهائیت است و به راه آوردن گمگشتگان و گمراهانی که فریب بهائیت را خورده اند. بنابراین انسان منتظر بایستی خود و جامعه اش را نه در بُعد سیاسی و نه در بُعد حکومتی و اقتصادی، بلکه صرفاً در بُعد عقیدتی بسازد.[۱۱۲] حتی آقای حلبی در ابتدای انقلاب و پایان سلطه پهلوی معتقد بود که شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی ایران خونشان هدر است، و تنها باید کار فرهنگی انجام بگیرد: «نمی شود با رژیم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و کسانی که در این راه کشته میشوند، خونشان هدر است و کار صحیح، فعالیت فرهنگی است»[۱۱۳]. به طور خلاصه، تمام مسئولیتها و وظایف یک انسان مسلمان در عصر غیبت، از دیدگاه انجمن عبارت است از: ۱٫ انتظار: وضع انتظار و ندیدن امام معصوم از بزرگترین مصیبتهاست. ۲٫ تقلید از مجتهد جامع الشرایط ۳٫ غمگین بودن بواسطه مفارقت آن حضرت ۴٫ دعا برای تعجیل فرج آن حضرت ۵٫ گریستن از دوری آن حضرت ۶٫ تسلیم و انقیاد داشته باشد که برای امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند ۷- صدقه دادن به قصد سلامت آن حضرت. همانگونه که مشاهده می شود سخنی از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که یکی از ارکان اصلی انتظار می باشد، به میان نیامده است و متاسفانه در این دید به فراموشی نظری و بویژه عملی سپرده شده است.[۱۱۴]
ت. ترویج گناه و ظلم و ستم، جهت تعجیل در ظهور
فرهنگ انتظار، آموزۀ ظلمستیزی و دشمنستیزی را در مؤمنان بارور میکند و در موارد گوناگون به آن اهتمام میورزد.[۱۱۵] اما انجمن حجتیه با اصرار بر اینکه هرکس قبل از قیام امام زمان (عج) اقدامی جهت اصلاح کار نماید تأخیر در ظهور او ایجاد کرده است، عملاً در خدمت طاغوت قرار گرفتند. حضرت امام(ره)، در این مورد میفرمایند: «یک دستهای میگفتند که خوب، باید عالم پر[از معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاری میخواهند بکنند؛ گناهها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود. یک دستهای از این بالاتر بودند، میگفتند: باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت – سلام الله علیه – تشریف بیاورند. این هم یک دستهای بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن میزدند.»[۱۱۶] انجمن سعی داشت با استناد و با تحریف معنی روایتی از امام صادق (ع)، حرکت خود را مذهبی جلوه داده و آن را مشروع نشان دهد. آنها معتقدند امام صادق (ع) فرموده است: «تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفع ظلم و جور آنها اقامه حق جز آنکه مبتلای به قتل و شهادت بشود و هرکه قیام کند جز آنکه به غم و اندوه ما و شیعیان بیفزاید کاری از پیش نبرد.». انجمن براساس این روایت، هرکسی را که علیه رژیم شاه اقدام میکرد، منکوب مینمود و او را خارج از دین قلمداد میکرد تا همگان امر برایشان مسلم شود که جهت ظهور امام زمان(عج) باید با ستمگر ساخت و با رژیم سازش کرد تا ظهورش به تأخیر نیافتد.[۱۱۷] امام خمینی(ره) در مورد روایت مورد استناد انجمن حجتیه بر این باورند، این روایت در مقابل قرآنکریم به عنوان معتبرترین منبع اعتباری ندارد. خداوند در قرآنکریم بر عدم پذیرش ظلم و مبارزه با ستمگران تأکید فراوان کردند:
«ممکن است هزاران روایت را نشر بدهند که از عمال ظلمه و آخوندهای درباری در تعریف سلاطین جعل شده است. به طوری که ملاحظه میکنید با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداختهاند و ان را در مقابل قرآن قرار دادهاند قرآنی که جدیت دارد بر ضد سلاطین قیام کنید….علاوه بر قرآن مجید، روایات بسیاری درباره مبارزه با ستمگران و کسانی که در دین تصرف میکنند وارد شده است.»[۱۱۸]
در اندیشۀ حضرت امام فرد منتظر در دوران غیبت باید زمینۀ ظهور را فراهم نماید. مبارزه با ظلم و ستم و حاکمان ظالم یکی از وظایف و تکالیف فردِ منتظر میباشد. دعا و نیایش جهت تعجیل حضرت بخشی از وظیفۀ انسان منتظر است، نه همۀ آن. «ارزش دارد که انسان در مقابل ظلم بایستد، در مقابل ظالم بایستد و مشتش را گره کند و توی دهنش بزند، و نگذارد که این قدر ظلم زیاد بشود، این ارزش دارد. ما تکلیف داریم آقا! اینطور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان – سلام الله علیه – هستیم پس دیگر بنشینیم تو خانههایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم «عَجّلْ عَلی فَرَجِهِ». عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او. و فراهم کردن اینکه مسلمین را با هم مجتمع کنید. همه با هم بشوید.»[۱۱۹]
هدف امام زمان(عج) نیز، برپایی حکومت عدل و ریشهکن نمودن ظلم و ستم در جهان است. بنابراین، فرد منتظر در راستای هدف امام خویش با ظلم مبارزه میکند، نه اینکه ظلم و ستم را گسترش دهد: «این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم، تا حضرت صاحب بیاید؟ حضرت صاحب که تشریف میآورند برای چی میآیند؟ برای اینکه گسترش بدهند عدالت را، برای اینکه حکومت را تقویت کنند، برای اینکه فساد را از بین ببرند… حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما میکنیم و ما دعا میکنیم که ظلم و جور باشد! حضرت میخواهند همین را برش دارند. ما اگر دستمان میرسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعی ماست، منتها ما نمیتوانیم. اینی که هست این است که حضرت عالم را پر میکند از عدالت؛ نه اینکه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.»[۱۲۰]
حضرت امام(ره)، بر این امر واقف بودند که نمیتوان دنیا پر از عدل و داد نمود و همۀ ظلم و ستمها را از بین برد، چنین کاری برعهدۀ امام زمان (عج) است. لکن فرد منتظر باید در حد توان خویش به تکلیف خود در زمینۀ مبارزه با ظلم و ستم و فراهم کردن زمینۀ ظهور عمل نماید: «بله، البته آن پر کردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمیتوانیم پر بکنیم. اگر میتوانستیم، میکردیم، اما چون نمیتوانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام (است) و قرآن تکلیف ما کرده است که باید برویم همین کار را بکنیم. اما نمیتوانیم بکنیم؛ چون نمیتوانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت سلام الله علیه.»[۱۲۱]
ث. نفی جهاد در دوران غیبت
انجمن حجتیه بر این باور بود که در در دوران غیبت به علت عدم حضور امام معصوم، حکم جهاد اجرا نمیشود. شیخ محمود حلبی مؤسس انجمن در اینباره میگوید: «در عصر غیبت امام زمان علیه السلام جهاد نیست، چرا؟ چون حاکم اسلامی که باید معصوم باشد، مصداق پیدا نکرده است. وظیفه داریم فقط دین خود را حفظ کنیم. تکالیف شرعیمان را انجام دهیم و به شبهات منکران جواب دهیم و دیگر هیچ.»[۱۲۲]. به همین دلیل، در مورد جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، انتقاداتی جدی از سوی اعضای انجمن مطرح شد که از آن جمله میتوان به غلط دانستن جنگ بین دو کشور شیعه اشاره کرد. در واقع، عناد انجمن حجتیه با نظام اسلامی در زمان جنگ تحمیلی آشکار گردید. آنجا که شیخ محمود حلبی طی اظهاراتی اشاره کرده بود، «برای مبارزه با سربازان عراقی باید از امام معصوم مجوز گرفت و به غیر امام معصوم کسی نمیتواند این مجوز را صادر نماید و هرگونه قیام در برابر ظلم را پیش از ظهور امام عصر (عج) بیفایده است.»[۱۲۳]. آنها جنگ در زمان غیبت امام زمان(عج) را محکوم میکردند و آقای حلبی در سخنرانی خود گفت:«اول شما یک افسر و یک پیشوا و یک رهبر معصوم پیدا کنید روی نقطۀ عصمت نه عدالت…. اول او را پیدا کنید او را اقامه به کار بکنید. طرح داشته باشید. نقشه صحیح طبق نظر دین، رهبر معصوم داشته باشید.. از من هم واجب است منبر را ول کنم، هفتتیر به کمر ببندم، بروم جلو.. این کلمات علی جایش آنجاست نه هر جایی، نه به هر هدف غلطی و هر راه کجی و معوجی و خلافی.. باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم نه عادل، عادل کافی نیست.. عادل گاهی اشتباه میکند. خون مردم، مال مردم، ناموس مردم، عرض مردم را نمیتوان داد به کسی که خطا میکند.». این در حالی است که براساس گفتۀ صریح امام خمینی(ره) در کتاب ولایت فقیه بین اختیارات حضرت رسول با امام معصوم و ولیفقیه تفاوتی نبود، در عین حال که فضائل رسولالله را برتر و بالاتر از امام معصوم و (فضایل آنان را بالا تر از) ولی فقیه میدانست.[۱۲۴]
ج. ناروائی هر حکومت پیش از حکومت امام عصر(عج)
یکی از مبانی فکری انجمن اعتقاد نداشتن به تشکیل حکومت در زمان غیبت امام معصوم است. به طوری که تشکیل هرگونه حکومت قبل از قیام حضرت قائم را طاغوت میدانند.[۱۲۵] آیت الله جوادی آملی در زمینۀ وجوب حکومت اسلامی میفرمایند: اسلام از آن جهت که دین الهی است و از آن جهت که کامل و خاتمِ همۀ مکتبهاست، برای اجرای احکامش و برای ایجاد قسط و عدل در جامعه، حکومت و دولت میخواهد؛ برای نبرد با طاغوت و ستیز با ظلم و و تعدی طاغوتیان، حکومت و حاکم میخواهد. اسلام بیحکومت و بیاجرا، قانون صرف است و از قانون که «سوادی بر بیاض» است، به تنهایی کاری ساخته نیست و اگر دشمنان اسلام، جدایی دین از سیاست را ترویج میکنند و اسلام بیحکومت را تقدیس و تکریم کرده و میکنند، برای خلع سلاح نمودن مسلمین و جامعۀ اسلامی است؛ نه به جهت خیرخواهی و نیک اندیشی یا اسلامشناسی واقعی و اصیل آنان.[۱۲۶] به هر ترتیب، انجمن نهتنها در غیبت امام زمان (عج) قائل به تشکیل حکومت نمیباشد و از آن دفاع نمیکند بلکه، عملاً در خدمت طاغوت قرار میگیرد این در حالی است که برابر روایات فراوان برای مهیا شدن شرایط ظهور حضرت بایستی مردم مستعد اجرای احکام شوند و با اهل باطل پیکار کرده باشند و در نتیجه برای آمادگی مردم بدون هیچ تردید نیاز به حکومت اسلامی داریم.[۱۲۷] اعضای انجمن در این راه به برخی از روایات نیز استناد میکردند. حضرت امام(ره)، در نقد این اندیشه و استدلال انها بر این باورند که منظور روایت نفی حکومت قبل از ظهور نیست، بلکه نفی حکومت به نام امام زمان(عج) است. هر حکومتی که به نام ایشان تشکیل گردد، باطل است: «یک دسته دیگری بودند که میگفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایی که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امر که هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات [اشاره دارد] که هرکس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان «مهدویت» بلند کند، باطل است.»[۱۲۸]حضرت امام(ره)، معتقدند عدم حکومت در جامعه نتیجه و ثمرهای جز هرج و مرج، افزایش فساد و ظلم در جامعه ندارد: «..اینکه میگوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آنطور فساد پر میکند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست.»[۱۲۹]
ایشان بر این باورند که ترویج چنین اندیشهای طرح و نقشهای هدفمند از سوی بیگانگان برای از بین بردن عزت مسلمین و غارت آنها است: «در هر صورت، این مصیبتهایی که هست که به مسلمانها وارد شده است و سیاستهای خارجی دامن بهش زدهاند، برای چاپیدن اینها و برای از بین بردن عزت مسلمین [است]. و باورشان هم آمده است خیلیها..»[۱۳۰]
چ. انجمن حجتیه و انقلاب اسلامی
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی انجمن با نهضت امام خمینی(ره) مخالف بود و مخالفتها و موضعگیریهای انجمن در مقابل نهضت امام خمینی(ره) عمدتاً ناشی از همان جوهره فکریشان بود، یعنی در زمان غیبت امام عصر(عج) ورود به عرصه سیاست را اشتباه و موجب لطمه به دین میدانستند و معتقد بودند که فقط معصوم میتواند وارد این عرصه شود. همچنین، آنان این قیام شیعی را بر خلاف نظر خود می دانستند، «آنان مبارزه را ممنوع کرده بودند و معتقد بودند این مبارزه به جایی نمیرسد، مسؤولان انجمن اعلام کردند: هرکس مایل به شرکت در فعالیتهای سیاسی و تظاهرات باشد، باید از انجمن کنارهگیری کند. در این ایام بسیاری از اعضا – که عمدتاً مقلد امام خمینی رحمه الله بودند – علاوه بر شرکت در فعالیتهای ضد رژیم، برخوردهای فکری با انجمن را آغاز کردند و برخی با عنوان سازمان «عباد صالح» انشعاب یافتند».[۱۳۱] رهبران انجمن حتی با مشاهده سیل عظیم جمعیت مسلمانان در مقابله با نظام ستمشاهی و حمایت روحانیان معظم از آنها، حاضر نشدند که به امامت مرجع کبیر شیعیان تن بدهند و قیام مردم را با عباراتی مثل«وزوز پشه را چه به فانتوم» به استهزاء میگرفتند و میگفتند:«مشت بر درفش چه میتواند بکند» یا امام را مسخره کرده و اظهار میکردند که«یک خودکاری در دستش گرفته و یک اعلامیهای نوشته میخواهد آمریکا را شکست بدهد.»[۱۳۲]. در قیام ۱۵ خرداد (آغاز نهضت امام خمینی(ره) علیه رژیم طاغوتی شاه)، که هزاران نفر در آن به شهادت رسیدند. در حالی که امت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره) مبارزه جدی علیه رژیم فاسد شاه را آغاز کرده بودند، رهبر انجمن حجتیه، امام را مورد مواخذه قرار میدهد که چه کسی مسئول این همه خونهای به هدر رفته است؟ وی در یک سخنرانی در مدرسه مروی، امام را مسئول ریختن خون جوانان در ۱۵ خرداد دانست و با تعبیرهای تندی حرکت اسلامی را محکوم نمود. امام خمینی (ره) در جایی فرمودند که مسئول ریختن خون جوانان در ۱۵ خرداد همان کسی است که مسئول خون شهدای قیام امام حسین(ع) است.[۱۳۳] از جمله مواردی که به صراحت در مقابل فرمایش بنیانگذار انقلاب ایستادگی کردند، برپایی جشنهای نیمه شعبان در سال ۱۳۵۷ بود. این در صورتی بود که امام خمینی(ره) در سوگ شهدای نهضت اسلامی، مردم را به عزای عمومی و عدم برگزاری جشن دعوت کرده بودند.[۱۳۴]
«..دیروز «حجتیهای» ها[۱۳۵] مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند..»[۱۳۶]
انجمن حجتیه پس از گذراندن مراحل مختلف، سرانجام در مرداد سال ۱۳۶۲ پس از اشاره به بیانات امام دربارۀ عملکرد مغایر با اهداف نظام جمهوری اسلامی به ظاهر، تعطیلی فعالیتهای خود را با انتشار یک اعلامیه اعلام میدارد[۱۳۷] تعطیلی ظاهری انجمن حجتیه در سال ۱۳۶۲ موجب شد که نام این تشکیلات تا مدت زیادی از ادبیات سیاسی جامعه ما حذف شود، اما همانطور که پیشبینی میشد تلاشهای این گروه در جهت اهداف آشکار و پنهان ادامه یافت. یکی از خطمشهای انجمن حجتیه بعد از پیروزی انقلاب جایگزینی مبارزه با مارکسیسم به جای بهائیت بود. هرچند سعی میکردند تا دوسه سال بعد از انقلاب همچنان خطر بهائیت را زنده نگه دارند، ولی اهتمام اصلی خود را معطوف به مارکسیسم کردند و در کلاسهای آموزشی خود مارکسیسم را نقد میکردند، این در حالی بود که حداقل به خطر و خسران فرهنگ غرب که تا مغز استخوان دانشگاهها، مراکز تربیتی، ادارات و جامعه رسوخ کرده بود، بیتوجه بودند و مارکسیسم را مسئلۀ اصلی نشان میدادند.[۱۳۸] یکیدیگر از تحرکات اخیر انجمن حجتیه دامن زدن به اختلاف بین شیعه و سنی بود و اینبار انجمن بهجای بهائیت و مارکسیسم مذاهب دیگر را هدف قرار داد. آنها همانطورکه زمان طاغوت با منحرف کردن اذهان از موضوع اصلی(مبارزه با شاه که علت اصلی ترویج بهائیت بود)، جامعه مذهبی کشور را به مقابله با بهائیت تشویق میکردند، پس از انقلاب اسلامی نیز به اختلاف افکنی میان شیعه و سنی پرداختند. تا جایی که حمایت جمهوری اسلامی را از فلسطین در مقابل رژیم صهیونیستی اشتباه و خیانت به امام زمان (عج) عنوان کردند.[۱۳۹] ترویج نمایندگی حضرت قائم و ملاقات با ایشان، واجب دانستن دعای تعجیل در فرج امام زمان مثل نمازهای یومیه و گناه کبیره دانستن ترک آن، از دیگر تحرکات اخیر انجمن حجتیه میباشد.[۱۴۰]
همچنین، انجمن، پس از انقلاب برای نفوذ در ارگانهای مختلف تلاش بسیاری کرد. این امر به دو دلیل صورت میگرفت: یک: آنها میخواستند طرز تفکر و برداشت خود را از اسلام در ارگانها به اجرا درآورند. آموزش و پرورش مهمترین نقطهای بود که انجمن روی آن دست گذاشت. چرا که به دلیل خلأ بهوجود آمده از تصفیه بعد از انقلاب، نیاز به معلمان مذهبی و موجه داشت و انجمن با توجه به آموزشهایی که به اعضایش داده بود به خوبی میتوانست این خلأ را پر کند. دو: از بین بردن اسناد همکاری انجمن با ساواک؛ به این منظور با نفوذ در مراکز اطلاعات و امنیت کشور بسیاری از اسناد را محو نمودند و هماکنون اسناد باقی مانده بیشتر از مراکز شهرهای کوچکتر بهدست آمده است. اما تلاش انجمن برای نفوذ به ارگانهای دولتی با نامه امام(ره) به ناطق نوری برای جلوگیری از حضور این انجمن در مناصب کلیدی کشور نیز نقش بر آب شد.[۱۴۱]
۴-۳٫ راحت طلبان و مرفهین بیدرد
همانگونه که ذکر گردید، از جمله ویژگیهای پیروان اسلامنابمحمدی، سادهزیستی است. از این رو، تجملات، تشریفات و دلبستگی و وابستگی به دنیا و ظواهر آن با اسلامِ اصیل و ناب در تضاد و تقابل میباشد و در حیطۀ اسلام آمریکایی قرار میگیرد. حضرت امام(ره)، سرمایهداران، پولپرستان و مرفهین بیدرد را دشمنان اسلام ناب و اصیل میدانند: «..و دشمنان آن{اسلام ناب}، ملحدان، کافران، سرمایهداران و پولپرستان هستند….دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیلهگر، قدرتمداران بازیگر …بیهنرند.»[۱۴۲] رهبر انقلاب اسلامی نیز، اسلام آمریکایی را مطلوب و باب میل انسانهای بیدرد میداند، که اسیر هوسها و خواهشهای نفسانی شدهاند، و رفاه و آسایش در این دنیا برایشان در اولویت قرار دارد. افرادی که جهت حفظ منافع خویش حتی حاضر به فروش دین و آخرت خود میشوند: «اسلام امریکایی، اسلام انسانهای بیدرد و بیسوزی است که جز به خود و به رفاه حیوانی خود نمیاندیشند؛ خدا و دین را همچون سرمایهی تجار، وسیلهیی برای زراندوزی یا قدرتطلبی میدانند و همهی آیات و روایاتی را که برخلاف میل و منفعتشان باشد، بی محابا به زاویهی فراموشی میافکنند و یا وقیحانه تأویل میکنند. اسلام امریکایی، اسلام سلاطین و رؤسایی است که منافع ملتهای محروم و مظلوم خود را در آستانهی آلههی امریکایی و اروپایی قربان میکنند و در مقابل، به حمایت آنان برای ادامهی حکومت و قدرت ننگین خود چشم میدوزند؛ اسلام سرمایهدارانی است که برای تأمین سود خود، پا بر همهی فضیلتها و ارزشها میکوبند.»[۱۴۳]
سبک زندگی و سلوک فردی بعضی از اعضای انجمن حجتیه نیز که از پیروان اسلام آمریکایی میباشند، برخلاف ادعا و دأب خودشان، کاملاً منطبق با سرمایهداران و مرفهین بیدرد است و به اصطلاح قرآنی به سان مترفین زندگی میکنند. در حالی که این روش زندگی- اگر فرد سکولار هم بماند- با آداب زندگی یک انسان دیندار متعهد نمیخواند.[۱۴۴] در اندیشۀ حضرت امام(ره)، مبارزه و قیام با هدف کسب استقلال و آزادی با رفاهطلبی سازگاری ندارد، زیرا هدف مبارزه حمایت از مستضعفین و محرومین جهان است و این امر با منافع سرمایهداران در تضاد است:
«ملت عزیز ما که مبارزان حقیقی و راستین ارزشهای اسلامی هستند، به خوبی دریافتهاند مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست، و آنها که تصور میکنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایهداری و رفاه طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانهاند..»[۱۴۵]
با پند و اندرز نیز نمیتوان سرمایهداران را به راه مبارزه با ظلم و ستم دعوت نمود، زیرا اساساً مبارزه با رفاه و آسایش، سختی و ملامت با آسودگی، قیام با راحتطلبی قابل جمع نیستند: «آنهایی هم که تصور میکنند سرمایهداران و مرفهان بیدرد با نصیحت و پند و اندرز متنبه میشوند و به مبارزان راه آزادی پیوسته و یا به آنان کمک میکنند، آب در هاون میکوبند. بحث مبارزه و رفاه، بحث قیام و راحتطلبی، بحث دنیاخواهی و آخرتجویی دو مقولهای است که هرگز با هم جمع نمیشوند.»[۱۴۶] به همین دلیل، در انقلاب اسلامی ایران و روند مبارزه با نظام شاهنشاهی، مرفهین بیدرد نقشی نداشتند، و تنها نظارهگر وقایع بودند نه ایفاگر آنها. نقش اصلی برعهدۀ محرومین و مستضعفین جامعه بود:
«..آنهایی که در خانههای مجلل، راحت و بیدرد آرمیدهاند و فارغ از همه رنجها و مصیبتهای جان فرسای ستون محکم انقلاب و پابرهنههای محروم، تنها ناظر حوادث بوده اند و حتی از دور هم دستی بر آتش نگرفتهاند…»[۱۴۷]
ایشان برپاکنندگان واقعی انقلاب و قیامهای جهان علیه ظلم و ستم در جهان را فقرا میدانند، همان هایی که درد و رنج ناشی از ظلم را تجربه کردهاند: «..و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بیبضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند.»[۱۴۸] جمهوری اسلامی ایران به عنوان حکومت عدل، باید فقرا و مستمندان را بیشتر از مرفهین مورد توجه قرار دهد، زیرا این نوع حکومت حاصل زحمات مستضعفین و محرومان جامعه است: «حکومت عدل موظفند که با فقرا و مستمندان و پابرهنهها بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنهها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده..»[۱۴۹]؛ «آنهایی که در خانههای مجلل، راحت و بیدرد آرمیدهاند،…. نباید به مسئولیتهای کلیدی تکیه کنند که اگر به آن جا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یک شبه بفروشند و حاصل همه زحمات ملت را بر باد دهند»[۱۵۰] مردم نیز باید در انتخاب مسئولین جمهوری اسلامی دقت نمایند، و افرادی را انتخاب کنند که سختی و مشکلات را تجربه کرده باشند و نسبت به فقرا و مستمندان احساس مسئولیت نمایند:
«سوابق و روحیات و خصوصیات دینی – سیاسی نامزدهای انتخاباتی توجه نمایند. مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانی رأی دهند که متعبد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسئولیت کنند، و طعم تلخ فقر را چشیده باشند، و در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنجدیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاک طینتان عارف، و در یک کلمه، مدافع اسلام ناب محمدی – صلی الله علیه و آله وسلم – باشند.»[۱۵۱]
از دیدگاه امام راحل(ره)، در عصر حاضر، جنگی در عالم در دو جبهۀ متضاد در حال رخ دادن است. یک طرف این جنگ، فقرا، مستضعفین، پابرهنهها قرار دارند و در طرف دیگر، مستکبرین، سرمایهداران و مرفهین بیدرد میباشند. جنگ حاضر، جنگ اسلام با ظلم و ستمِ قدرتمندان علیه ضعیفان، جنگ اسلام با سرمایهداری و کمونیزم و جنگ علیه نابرابریهای حاکم بر بشریت است: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است.»[۱۵۲]؛«..جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست؛ جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست؛ جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست؛ جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست؛ جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور؛ جنگ ما جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمایه داری و کمونیزم؛ جنگ ما جنگ پابرهنگی علیه خوشگذرانیهای مرفهین و حاکمان بیدرد کشورهای اسلامی است…»[۱۵۳]
در کنار مرفهین بیدرد، افراد راحتطلب نیز در در اندیشۀ حضرت امام(ره)، از جمله حامیان اسلام آمریکایی محسوب میشوند، اینگونه افراد به خاطر روحیه راحتطلبی خویش، از مسئولیت گریزان هستند و منافع شخصی و راحتطلبیشان بر همۀ باورها و اعتقادات آنها مقدم است: «راحت طلبان سودجو است که میخواهند از زیر بار مسئولیت فرار کنند.»[۱۵۴] انسان راحتطلب اگر مفاهیم دین را در تزاحم و تضاد با آسودگی خویش ببیند، آنها را به گونهای تفسیر و توجیه میکند که این تضاد و تناقض از بین برود و به آسایش او لطمهای وارد نگردد. دستوراتی مانند امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، ظلم ستیزی و…که با عافیتطلبی آنان در تزاحم است، به سادگی توجیه و کنار گذاشته می شود. در جریان انقلاب اسلامی ایران نیز روحیۀراحتطلبی اقتضا میکرد که پس از مشاهدۀ چندین ترور و شکنجه در زندانهای مخوف ساواک مبارزه را کنار گذاشت و از ادامۀ راه منصرف شد، همانگونه که در شروع نهضت، برخی برای فرار از مسئولیت، به توجیه دین دست زده و با تمسک به روایاتی ضعیف و یا تحریف معنوی روایات صحیح، چنان وانمود کردند که وظیفهای به جز سکوت ندارند. ولی، مردم سختیها و شهادت را به جان خریدند تا اسلام بر جامعه حکمفرما شود: «ما اگر آمده بودیم برای اینکه یک زندگی مرفهی بکنیم، بله، وقتی میدیدیم که یک کسی را یا چند کس را کشتند، ترور کردند، خوب، راحت طلبی این بود که دیگر نیاییم. و شما، صدها نفر شما را، چندین هزار افراد شما را محمدرضا در خیابانها کشت و شما از صحنه خارج نشدید. الآن هم در صحنههای جنگ، هر روز برادران ما، برادران متعهد ما، برادرانی که ما باید از آنها در این امور عبرت بگیریم، این برادران کشته میشوند و جای آنها را یک صف دیگر میگیرد.»[۱۵۵]
امام خمینی(ره) معتقدند همواره در طول تاریخ اسلام دو جریان در تضاد با هم وجود داشتند، یکی خط راحتطلبی و دیگر خط انبیاء و ایثار است: «از صدر اسلام تاکنون دو طریقه، دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت طلب که همهی همّشان به این است که یک طعمهای پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایی که مسلمان بودند، میکردند؛ اما مقدم هر چیزی در نظر آنها راحتطلبی بود.. یک دستهی دیگر هم انبیاء بودند… همهی عمرشان را صرف میکردند در اینکه با ظلمها و با چیزهایی که در ممالک دنیا واقع میشود، همّشان را اینها صرف میکردند در مقابله با اینها.. من در طول نهضت، اشخاصی را دیدم، بسیار هم مردم نمازخوان و ملا و معتبر و اینها بودند، ولی در همان یورش نخست که سازمان امنیت برد و یک دستهای را اذیت کرد و زد، راحتطلبی را برداشتند و انتخاب کردند و کنار نشستند و حالا یا ساکت نشستند و یا بعضی هم ساکت نشدند و کنار ننشستند؛ یعنی موافقت کردند با دستگاه.»[۱۵۶] افراد راحتطلب آموزههای اسلام را در نمازه و روزه و ذکر و ادعیه خلاصه میکنند و نسبت به آموزۀ مبارزه با ظلم و ستم کاملاً بیگانهاند: «از اول نهضت اسلامی ما شاهد اشخاصی بودهایم که به این وضع بودهاند راحت را بر هر چیزی مقدم میداشتهاند، تکلیف را این میدانستند که نمازی بخوانند و روزهای بگیرند و بنشینند در منزلشان ذکری بگویند … اسلام را خلاصه کرده بودند در عبادت.»[۱۵۷] در حالی که انبیاء در راه امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با حکومت جور سختیها را تحمل کردند و در این راه از بزرگترین دارایی خویش، جان، گذشتند و به استقبال شهادت رفتند و به تکلیف خود عمل نمودند: «با مراجعه به تاریخ، میبینیم که پیامبر اسلام و ائمه معصومین و پیروان راستین آنها از اول، خودشان را برای مقابله با ظلم و ستم آماده کرده بودند. و از اول توجه داشتند که این مقابله زحمت دارد، شهادت دارد، این مقابله حبس دارد..»[۱۵۸]. در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران خسارتهای زیادی به کشورِ ما تحمیل گردید و افراد بسیاری به شهادت رسیدند، اما حضرت امام(ره) معتقد بودند این جنگ برای ایران برکاتی نیز داشته است؛ از جمله برکات این جنگ، خروج از خمودگی و راحتطلبی بود، زیرا تا زمانی که سختیها و مشکلات در زندگی انسانها رخ ندهد، راحتطلبی به طور کامل از آنها دور نمیشود: «البته در این سالی که به ما گذشت ماجراهای زیاد، گرفتاریهای زیاد برای ملت ما رخ داد. ولی من به نظرم میرسد تا گرفتاریها نباشد، سختیها نباشد، جنگها نباشد و کشتار دادنها و سایر اثرات آن نباشد، انسان از آن خمودی و از آن راحت طلبی- که در ذاتش هست- بیرون نمیآید.»[۱۵۹]
۴-۴٫ حاکمان طرفدار اسلام آمریکایی
امام خمینی(ره)، دستۀ دیگری از مدافعان اسلام آمریکایی را دولتهای اسلامی میدانند که طرفدار حکومت و سیطرۀ آمریکا در جهان هستند[۱۶۰]: «..این دولتهایی که ادعای اسلام میکنند، ما چطور میتوانیم از آنها این ادعا را بپذیریم، دنیا چطور میتواند این ادعا را بپذیرد، که شما مدعی اسلام در لفظ هستید، لکن در عمل اسلام را میکوبید و دشمنان اسلام را تقویت میکنید. امریکا که دشمن همه ادیان است حتی مسیحیت، امریکا که اصلاً اعتنا به ادیان ندارد و جز منافع خودش را نمیخواهد، حتی منافع امریکاییها را هم نمیخواهد، منافع دولت امریکا را میخواهد و همه جهان را به آتش زده است و دارد آتش میکشد، شما در منطقه با آغوش باز از او استقبال میکنید و ارتش او را در مناطق اسلامی میپذیرید، برای اینکه، ارعاب کنید لبنان را و ارعاب کنید ایران را…»[۱۶۱] از جمله کشورهای اسلامی حامی منافع کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان در منطقه، کشور عربستان سعودی میباشد. در واقع، دولت عربستان بازوی اصلی و اجرایی آنها در منطقه است. این کشور در وقایع مختلف این حمایت و سرسپردگی را به اثبات رسانده است. در قسمت ذیل به برخی از این موارد اشاره مینماییم:
الف. حمایت از کشور عراق در طی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران:
انقلاب اسلامی ایران با طرح ایدههای جدید و اتکا به اندیشههای اصیل اسلامی در سطح منطقه باعث بروز چالشهای بسیاری شد. نگرانی کشورهای منطقه از صدور انقلاب و رودرویی جمهوری اسلامی با قدرتهای بزرگ زمینه را برای طرحریزی اقدامات نظامی با هدف نابودی انقلاب اسلامی فراهم کرد. شکست طرحهای کودتا و عدم موفقیت تلاشها برای سرنگونی انقلاب اسلامی از یکطرف و فرصتطلبی رژیم بعث عراق که به دلیل آشوبها و وضعیت بحرانی پس از انقلاب، زمینه را برای برتریطلبی مناسب میدید، سبب شد تا دولت عراق با استفاده از عزم دولت های منطقه و حمایت قدرتهای بزرگ برای جلوگیری از گسترش انقلاب اسلامی، حمله نظامی گستردهای را علیه جمهوری اسلامی ایران سازماندهی کند.[۱۶۲] در میان حامیان عراق در طول جنگ، کشورهای کویت و عربستان از مهمترین حامیان مالی عراق بودند. گرچه این دو کشور رسماً حمایت خود از عراق را اعلام نکردند، اما در عمل، بهطور غیررسمی و به شکلهای مختلف از عراق پشتیبانی کردند. کمکهای مالی عربستان در کنار حمایتهای نظامی غرب، به حدی چشمگیر بود که قدرت زمینی ارتش بعث عراق را گسترش داد تا شاید اینگونه بتواند مانع از تداوم انقلاب اسلامی ایران گردد. عربستان سعودی که همواره سعی در ایفای نقش پدرخواندگی خود برای تمامی اعراب را داشته و دارد، در طول جنگ تحمیلی کمکی ۳۰میلیارد دلاری را به ارتش بعث اختصاص داد که تقریباً معادل مجموع کمکهای مالی سه کشور کویت، امارات و قطر بود.[۱۶۳] در طی سالهای جنگ دولت کویت نیز یکی از عمدهترین وامدهندگان به عراق بوده است. کویت در زمان جنگ بیش از نیاز نفت صادر میکرد تا به صدام در جنگ کمک کند. افزون بر کمکهای مالی، پایگاه نیروهای هوایی در اختیار عراق قرار دادند که همین امر به عراقیها برای حمله به جزیرهی خارک، پایانههای نفتی ایران و نفتکشها کمک شایانی کرده بود.[۱۶۴] این نکته که دولت مرتجع عرب با پول خود و صدام با سربازانش با ایران میجنگند، مسئلهای بود که رژیم بعث عراق نیز روی آن تأکید داشت.
ب. کشتار حجاج در سال ۱۳۶۶:
از جمله دیگر اقدامات عربستان در جهت تأمین منافع ابرقدرتها در منطقه کشتار حجاج در سال ۱۳۶۶ است. در روز نهم مردادماه ۱۳۶۶ شمسی برابر با ششم ذیحجّه سال ۱۴۰۷ قمری، هزاران زائر ایرانی و تعدادی از زائران دیگر کشورهای اسلامی در مکه معظّمه و خانه خدا، در حال انجام فریضه الهی «برائت از مشرکین»[۱۶۵] بودند، که به دست مأموران دولت وهابی عربستان سعودی مورد تهاجم وحشیانه قرارگرفته و قتل عام شدند. بر اثر این یورش بیرحمانه در خانه امن الهی، چهارصد نفر از حُجّاج ایرانی به شهادت رسیده و بیش از هزار نفر نیز زخمی شدند.[۱۶۶] از دیدگاه حضرت امام(ره)، جرم این افراد تنها دخالت در امور سیاسی- اجتماعی و شعار بر ضدِّ آمریکا و اسرائیل بود: «اکنون به واسطه کج فهمیها و غرض ورزیها و تبلیغات وسیع ابرقدرتها کار را به آنجا بکشانند که دخالت در امور سیاسی و اجتماعی، که مورد احتیاج مبرم و از اهمّ امور مسلمین است، در حرمین شریفین جرم شناخته شود و پلیس سعودی در داخل مسجدالحرام و در جایی که به حکم خدا و به نصّ قرآن مجید برای همه کس حتی منحرفین محل امن است با چکمه و سلاح به مسلمانان حمله کرده و آنان را مضروب و دستگیر نمایند و به زندان بفرستند. جرم این مسلمانان شعار بر ضد امریکا و اسرائیل، این دشمنان خدا و رسول بوده است.»[۱۶۷] در اندیشۀ حضرت امام(ره)، در این حادثه نقشه و طرح آمریکا و اسرائیل توسط عربستان اجرا گردید:
«این حوادث غیرمترقبه و شگفتآور نیست که دوباره دست کثیف امریکا و اسرائیل از آستین ریاکاران و سردمداران کشور عربستان و خائنین به حرمین شریفین به درآید و قلب بهترین مسلمانان و عزیزان و میهمانان خدا را نشانه رود.»[۱۶۸]
ایشان معتقدند این حادثه بهترین دلیل برای اثبات دستنشاندگی عربستان سعودی جهت تأمین منافع آمریکا و اسرائیل، و بیکفایتی و بیلیاقتی آلسعود جهت ادارۀ مراسم حج است: «و اگر میخواستیم پرده از چهره کریه دست نشاندگان آمریکا برداریم و ثابت کنیم که فرقی بین محمدرضا خان و صدام امریکایی و سران حکومت مرتجع عربستان در اسلام زدایی و مخالفتشان با قرآن نیست و همه نوکر امریکا هستند و مأمور خراب کردن مسجد و محراب و مسئول خاموش نمودن شعله فریاد حق طلبانه ملتها، باز به این زیبایی میسر نمیگردید، و همچنین اگر میخواستیم به جهان اسلام ثابت کنیم که کلیدداران کنونی کعبه لیاقت میزبانی سربازان و میهمانان خدا را ندارند و جز تأمین امریکا و اسرائیل و تقدیم منافع کشورشان به آنان کاری از دستشان برنمی آید، بدین خوبی نمیتوانستیم بیان کنیم و اگر میخواستیم به دنیا ثابت کنیم که حکومت آل سعود، این وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفتهاند، به این اندازه که کارگزاران ناشی و بیاراده حاکمیت سعودی در این قساوت و بی رحمی عمل کردهاند، موفق نمیشدیم و حقا که این وارثان ابی سفیان و ابی لهب و این رهروان راه یزید روی آنان و اسلاف خویش را سفید کردهاند.»[۱۶۹] حمله به زائران خانه خدا نشان داد که سردمداران وهابی عربستان، نه تنها لیاقت خدمت به حرمین شرفین در این کشور را ندارند، بلکه برای اثبات سرسپردگی خویش حتی حاضرند احکام مُحکم الهی را نیز زیر پا بگذارند: «یقیناً امریکا و عربستان از شرایط خلع سلاح مسلمانان در حرم خدا و احترام مؤمنین به احکام قرآن و پرهیز از جدال در کنار خانه خدا سوء استفاده کردهاند و با وسایل از پیش فراهم شده و نقشههای دقیق روبه صفتانه به صفوف شیرمردان و شیرزنان ما حمله نمودهاند و آنان را غافلگیر کردهاند. حکومت سعودی مطمئن باشد که امریکا لکه ننگی بر دامنش نهاده است که تا قیام قیامت هم باآب زمزم و کوثر پاک نمیشود و خونی که از دل اقیانوس بزرگ ملت ما بر سرزمین حجاز جاری شده است، زمزم هدایتی برای تشنگان سیاست ناب اسلام گردیده است که ملتها و نسلهای آینده از آن سیراب و ستمکاران در آن غرق و هلاک میشوند و ما همه این جنایتها را به حساب امریکا گذاشتهایم»[۱۷۰].
علاوه بر وابستگی رژیم آلسعود به استکبار جهانی به عنوان دشمنان درجه یک جمهوری اسلامی به عنوان یکی از دلایل فاجعه کشتار حجاج ایرانی، زمان وقوع این واقعه که مقارن با نقطه عطفی در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود، رابطه تأثیرگذار این حادثه بر اتفاقات جنگ را گوشزد میکند. قطعنامه ۵۹۸ که در ۲۹ تیرماه ۱۳۶۶ توسط شورای امنیت به تصویب رسید، رویدادی است که با فاصله زمانی یازده روزه، به فاجعه کشتار حجاج ایرانی در میدان معابده شهر مکه پیوند میخورد. در واقع، دشمنان ایران اسلامی اولین پیام خود برای وادار کردن ایران به پذیرش قطعنامه را با کشتار حاجیان ارسال کردند.[۱۷۱] حضرت امام(ره)، تنها راه رهایی مردمِ چنین کشورهای را بیداری آنان میدانند. همانگونه که ملت ایران بیدار شدند و علیه دولت سرسپردۀ پهلوی قیام نمودند و زمام امور را بدست گرفتند. ملتها نباید منتظرِ اقدام از سوی دولتهای خویش باشند: «خداوندا، ما با این ملتهای مظلوم که در تحت فشار این دولتها هستند چه بکنیم؟ چه جواب بدهیم به این ملتها؟ خداوندا، ما با این دولتهایی که به اسم اسلام این قدر تحقیر میشوند و نفس در نمیآورند، ما چه بکنیم با اینها؟ ..باید ملتها خودشان، خودشان بیدار بشوند. خودشان بیدار بشوند دفاع کنند از خودشان. منتظر نباشند که دولتهایشان این کارها را بکنند. ما هم اگر نشسته بودیم منتظر بودیم که آریامهر برایمان کار بکند، حالا بدتر از حالا بودیم. ملت ما ننشست که برایش «دروازه تمدن بزرگ» را بیاورند، او را گرفت، دمش را گرفت بیرونش کرد، و خودش زمام امور را به دست گرفت..»[۱۷۲]
ایشان حتی امیدوار بودند که دولتهای اسلامیِ طرفدار آمریکا و اسرائیل نیز روزی در کنار ملتهای خویش بیدار شوند و با اسرائیل مقابله و از اسلام دفاع نمایند: «من امیدوارم که این دولتهایی که در عین حالی که اسرائیل با صراحت میگوید که «من باید همه اینجاها را بگیرم» و اینجاها را ملک خودش میداند و شاهدیم که قدم قدم دارد پیش میرود، این دولتها بیدار بشوند و با این ماده سرطانی که خطرش برای همه منطقه و برای اسلام است، قیام کنند.»[۱۷۳] در میان کشورهای اسلامی، عربستان سعودی، به دلیل قرار داشتن در مرکز سیاست اسلامی، مورد تأکید بیشتر حضرت امام(ره) بود: «امید آن است که دولتهای اسلامی و خصوص دولت عربستان سعودی، که در مرکز سیاست اسلامی واقع است، با ما هم صدا و همفکر شوند؛ و هر یک در کشورهای خود شیرینی حمایت بیدریغ ملتها را بچشند، و همچون دولت مردمی ایران از این نعمت بزرگ الهی بهره مند شوند؛ و به حکم قرآن مجید با ملتها و دولتهای اسلامی به رحمت و اخوت، و با کفار و غارتگران بین المللی به شدت و قدرت عمل کنند.»[۱۷۴]
۴-۵٫ روحانینماها و مقدس مآبها
دشمنان اسلام از آنجا که خود را از رویارویی با اسلام عاجز یافتند، بهناچار در صف مسلمین درآمده و با تظاهر به اسلام، به مخالفت با آن برخاستند و از این رو قرآنکریم در سوره «مائده» به مسلمانان هشدار داده و میفرماید: «امروزکافران از (نابودی) دینتان نومید گشتهاند، پس از ناحیه آنان بیمی به خود راه ندهید، بلکه از (مخالفت با) من بیمناک باشید.»[۱۷۵]. با توجه به اینکه آیه یاد شده در حجه الوداع و پس از پیروزی اسلام و شکست شرک در جزیره العرب، نازل گردیده است، مفسران چنین اظهار نظر نمودهاند که قرآن در این آیۀ شریفه، جامعه اسلامی را از هرگونه تهدید خارجی اطمینان بخشیده و توجه جامعه را به خطری که از جانب اینگونه مسلماننمایان از داخل در کمین آنها است، معطوف میدارد.[۱۷۶] از آنجا که این گروه به ظواهر اسلام اهمیت زیادی میدهند، شناخت آنها از مسلمانان واقعی، کاری بس دشوار است و به همان اندازه نیز خطرناکاند؛ زیرا آنها در عمق جامعهی اسلامی نفوذ کردهاند و جدا ساختن آنها از مسلمانان واقعی، نیاز به درایت بیشتری دارد.[۱۷۷] پیامبر اکرم(ص) در زمان تشکیل حکومت در مدینه با این جماعت مسلماننما و مقدسآب روبرو بودند: «در عصر رسول اکرم، آن وقت که مکه بودند، حکومتی در کار نبود. آن وقتی که مدینه آمدند و باب حکومت باز شد، شما میدانید که همین مقدس مآبهای مکه و مدینه و همین افرادی که اظهار ارادت میکردند، با پیغمبر چه میکردند؟ شما میدانید که قرآن میگوید این را؟ خواندهاید این را که اگر به آنها میفرمود که جنگ بروید نمیرفتند، اگر میرفتند با بهانه برمیگشتند؟»[۱۷۸]
در زمان حضرت علی(ع) نیز افرادی با نام اسلام در مقابل ایشان ایستادند و بزرگترین ضربه را به اسلام وارد نمودند: «آن طوری که حضرت امیر میخواست حکومت تشکیل بدهد. جنگهایی که در داخل پیش آوردند آنهایی که مدعی اسلام بودند و با اسم اسلام با ایشان معارضه کردند، و با اسم اسلام، اسلام را کوبیدند و با اسم قرآن کریم ایشان را از مقصد باز داشتند.»[۱۷۹] امام خمینی(ره) نیز، به مناسبتهای مختلف سعی در معرفی و شناساندن این گروه نمودند. ایشان معتقدند که روحانینماها و مقدسمآبها تیشه به ریشۀ اسلام میزنند و دارای خطری بس عظیم برای اسلام و مسلمین هستند، هم اینان هستند که بزرگترین ضربه را بر پیکرۀ اسلامناب وارد میسازند[۱۸۰]:
«آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است.»[۱۸۱] و «..امروزه عدهای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشهی دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهای غیر از این ندارند.»[۱۸۲] و «روحانیون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاک دیگر بیشتر است. و همیشه این دسته از روحانیون مورد لعن و نفرین خدا و رسول و مردم بودهاند؛ و ضربات اصلی را به این انقلاب، روحانیون وابسته و مقدس مآب و دین فروش زدهاند و میزنند. و روحانیون متعهد ما همواره از این بی فرهنگها متنفر و گریزان بودهاند.»[۱۸۳]
یکی از مراکز نفوذ و رشد مقدسنماها و متحجرین حوزههای علمیه است. نفوذ این افراد در حوزههای علمیه، موجب بدنام کردن حوزههای علمیه و روحانیون اصیل از طریق اعمال انحرافی آنها میشود: «یکی از راههای با اهمیت برای مقصد شوم آنان و خطرناک برای اسلام و حوزههای اسلامی نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار در حوزههای علمیه است، که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزهها با اعمال ناشایسته و اخلاق و روش انحرافی است»[۱۸۴]
همانطور که در دوران انقلاب اسلامی در حوزههای نجف، قم و مشهد مقدسنمایان رسوخ نمودند و از اعتبار حوزهها برای ترویج افکار و عقاید نادرست خود استفاده کردند: در حوزههای نجف و قم و مشهد و دیگر حوزهها افرادی هستند که روحیۀ مقدسنمایی دارند و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت میدهند.»[۱۸۵] در اندیشۀ حضرت امام(ره)، روحانینما یا روحانیهای درباری و مقدسمآبها ویژگیهایی دارند که ضربه سنگینی به اسلام راستین خواهند زد که در قسمت ذیل به برخی از آنها اشاره مینمائیم.
الف. منزوی کردن اسلام
روحانینماها و مقدسمآبها احکام اجتماعی-سیاسی اسلام را مورد توجه قرار نمیدهند. اسلام را از صحنۀ اجتماع دور و آن را محدود به حریم خصوصی اشخاص میکنند. در واقع، با چهرهای اسلامی، بزرگترین ضربه را به اسلام وارد میکنند، که هیچیک از دشمنان قادر به انجام آن نیست: «آن ضرری که از این آخوندهای درباری، اسلام میخورد، بدتر از آن ضرری است که از امریکا میخورد، برای اینکه، اینها با یک ظاهر اسلامی اسلام را منزوی میکنند و آنها با این ظاهر نمیتوانند بکنند، آنها وادار میکنند اینها را.»[۱۸۶]
آنان دخالت روحانیون و علمای دین در سیاست را جزء وظایف آنان نمیدانند، بلکه از نظر آنان روحانیون تنها باید به امور عبادی بپردازند: «آخوندهای فرومایه درباری کج فهمانی که حتی با تشکیل حکومت اسلامی مخالف، و آن را از حکومت طاغوت بدتر میدانند!.. بازیگرانی که برای عقب نگه داشتن مسلمانان و باز کردن راه برای غارتگران و سلطه جویان، اسلام را در کنج مساجد و معابد محصور نمودهاند و اهتمام به امر مسلمین را بر خلاف اسلام و وظایف مسلمانان و علمای اسلام معرفی میکنند. و مع الأسف دامنه تبلیغات گمراه کننده به قدری بوده و هست که دخالت در هر امر اجتماعی و سیاسی را در جامعه مسلمین برخلاف وظایف روحانیون و علمای دین میدانند؛ و دخالت در سیاست را گناهی نابخشودنی میخوانند…»[۱۸۷]
ب. تفرقهافکنی بین مسلمین
حضرت امام(ره)، همواره بر کنار گذاشتن اختلافات و حفظ وحدت مسلمین جهان بهخصوص وحدت شیعه و سنی، تأکید فراوان داشتند. به نظر ایشان در صورت وحدت بین مسلمانان، دشمنان قادر به انجام نقشههای خود برای از بین بردن اسلام نیستند؛ ولی آخوندهای درباری در راستای سلطه و تأمینِ منافع اربابان خویش به اختلافات دامن میزنند و تفرقه ایجاد میکنند: «هان! ای مسلمانان قدرتمند، به خود آیید و خود را بشناسید و به عالم بشناسانید؛ و اختلافات فرقهای و منطقهای را، که به دست قدرتهای جهانخوار و عمال فاسد آنها برای غارت شما و پایمال کردن شرف انسانی و اسلامی شما بار آمده، به حکم خدای تعالی و قرآن مجید به دور افکنید؛ و تفرقه افکنان، از قبیل آخوندهای جیره خوار و ملیگرایان بیخبر از اسلام و مصالح مسلمین را از خود برانید، که ضرر اینان بر اسلام از ضرر جهانخواران کمتر نیست. اینان اسلام را وارونه نشان میدهند، و راه را برای غارتگران باز میکنند.»[۱۸۸]
حضرت امام(ره) جهت حفظ وحدت بین شیعه و سنی به عالمان و بزرگان مذهبی شیعه و سنی توصیه مینمودند، که از توهین به مقدسات و باورهای دینی یکدیگر اجتناب کنند. اما برخلاف این امر، برخی از آخوندهای وابسته زمانی که وحدت مابین شیعه و سنی را مشاهده میکردند، احساس خطر مینمودند و توهینهایی به مذهب مقابل را انتشار میدادند، تا از این طریق بین پیروان دین اسلام اختلاف ایجاد نمایند: «مع الأسف بعضی از آخوندهای بسیار نافهم یا بسیار موذی در همین مقطع از زمان شروع کردند به چیزهایی نوشتن و رسالههایی پخش کردند و نسبت به شیعه و نسبت به ائمه شیعه و نسبت به طریقه شیعه جسارت کردند و این در یک همچو مقطعی که عقلای طرفین، عقلای مذاهب با هم جمع شدند و علمای مذاهب با هم جمع شدند و میخواهند فکر بکنند برای مصالح اسلام، در یک همچو مقطع یک همچو رسالههایی منتشر میشود، کأنّه خطر برای امریکا دیدند..آن آخوند احمقی که در یک همچو مقطع از زمان به بعض مقدسات شیعه جسارت میکند، درصدد این است که در مقابل او هم یک کسی پیدا بشود، آن هم یک چیزی بگوید و موجب بشود که بین مسلمین در یک همچو مقطع از زمانی که دارد وحدت ایجاد میکند، اختلاف ایجاد بشود.»[۱۸۹]
پ. جلوگیری از نفوذ اسلام در اقشار مختلف مردم
این افراد منافع خویش را در عدم گسترش اسلام ناب و اصیل در جهان میدانند. از این رو، مانع نفوذ اسلام در بین مردم میشوند، و از افزایش شمار مسلمانان واقعی بیم و هراس دارند: «امروز جامعۀ مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را میگیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه میزنند.»[۱۹۰]
ت. ترویج اسلام آمریکایی
روحانینماها و مقدسمآبها از جمله پیروان اسلامآمریکایی هستند. بنابراین، جهتِ ترویج آن و منسوخ شدن اسلام ناب همواره تلاش میکنند. حضرت امام(ره) پیروان و مروجان اسلام آمریکایی را دشمنان پیامبر اسلام میدانند: «تحجرگرایان و مقدسنمایان.. مروج اسلام آمریکاییاند و دشمن رسولالله».[۱۹۱]
ث. تکفیر مسلمین
یکی دیگر از ویژگیهای این افراد، تکفیر یا نسبت کفر دادن به سایر مسلمانان است. آنها برداشت خود از اسلام را درست و کامل میدانند، از اینرو، افرادی را که برخلاف آنها عمل نمایند متهم به ناخالص بودن و انحراف از راه اسلام میکنند: «مقدس نماها را که خطر آنان را بارها و بارها گوشزد کردهام. با قیافهای حق به جانب و طرفدار دین و ولایت همه را بی دین معرفی میکنند.»[۱۹۲]
ج. خدمت به سیاستهای استعماری
مستکبرین و استعمارگران از جمله آمریکا برای پیشبرد اهداف و سیاستهای خویش در سایر کشورها، افرادی را از داخل آن کشور برای اجرای مقاصد خویش بهکار میگیرند. مقدسنماها و روحانیها از جمله افرادی هستند که به پیشبرد سیاستهای مستکبرین در داخل کشور کمک قابل توجهی مینمایند: «امریکا و استکبار در تمامی زمینهها افرادی را برای شکست انقلاب اسلامی در آستین دارند، در حوزهها و دانشگاهها مقدس نماها را که خطر آنان را بارها و بارها گوشزد کردهام. اینان با تزویرشان از درون محتوای انقلاب و اسلام را نابود میکنند.»[۱۹۳]
از جمله خواستهها و طرحهای مستکبرین در کشورهای اسلامی، جدایی دین از سیاست و عدم دخالت روحانیون در امور سیاسی- اجتماعی است. آنها خواهان انزوای روحانیون و محدود نمودن آنها به مسجد و منبر هستند: «مؤسسات تبلیغاتی استعماری وسوسه کردهاند که «دین از سیاست جدا است. روحانیت نباید در هیچ امر اجتماعی دخالت کند. «متأسفانه عدهای باور کرده و تحت تأثیر قرار گرفتهاند و نتیجه این شده که میبینیم. این همان آرزویی است که استعمارگران داشتهاند و دارند و خواهند داشت. شما به حوزههای علمیه نگاه کنید. آثار همین تبلیغات و تلقینات استعماری را مشاهده خواهید کرد. افراد مهمل و بیکاره و تنبل و بیهمتی را میبینید که فقط مسأله میگویند و دعا میکنند..»[۱۹۴] اما اجرا و پیاده نمودن این طرح به تنهایی میسر نبوده و همکاری روحانیهای وابسته و درباری در این زمینه از ضروریات است: «برای اجرای این نقشههای شوم، به کمک و مساعدت روحانی نماهای خودفروخته و سرسپرده نیاز کامل دارد، و با همکاری آنان میخواهد مساجد و دیگر محافل اسلامی را قبضه کند، مراسم مذهبی را تحت نظارت و مراقبت خود درآورد و به حوزههای علمیه دست یابد.»[۱۹۵]
ج. تحریف حج واقعی
مراسم برائت از مشرکین، از بزرگترین یادگارهای حضرت امام(ره) برای زائرین خانه خدا، ملّت ایران و کلیه مسلمانان جهان است. مفهوم و پیام این مراسم در جهان اسلام، نفی قدرتهای استکباری و سلطهجویی آنها است.[۱۹۶] به تعبیر امام خمینی(ره): «ما باید با فریادها و دعوتها و تظلم ها و افشاگری ها و اجتماعات زنده و کوبنده در مجمع مسلمین در مکه مکرمه، بتها را بشکنیم و شیاطین را که در رأس آنها شیطان بزرگ است رمی کنیم و طرد نماییم تا حجِّ خلیل اللّه و حبیب اللّه و ولی اللّه ـ مهدی عزیز ـ را بجا آورده باشیم والا در حق ما گفته می شود: «ما اَکْثَرَ الضّجیجُ وَ اَقَلَّ الْحَجیج!».[۱۹۷] در این مراسم حجاج نسبت به مستکبرین اظهار بیزاری میکنند – روحانی نمایان دخالت حاجیان در امور سیاسی آن هم در مراسم حج را برخلاف حج واقعی قلمداد می کنند: «حال باید به آن آخوند مزدور که فریاد مرگ بر امریکا و اسرائیل و شوروی را خلاف اسلام میداند گفت تأسی به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالی خلاف مراسم حج است؟ آیا تو و امثال تو آخوند امریکایی فعل رسول الله -صلی الله علیه و آله و سلم – و امر خداوند را تخطئه میکنید.»[۱۹۸] آنها حج را در امور سادۀ عبادی خلاصه میکنند، در حالی که حج جنبههای گوناگون عبادی، و سیاسی-اجتماعی دارد.
«کج فکرانی که فریضه بزرگ حج را محدود به یک ظاهر بیمحتوا کرده، و ذکر گرفتاریهای مسلمانان و کشورهای اسلامی را برخلاف شرع و تا سرحد کفر میشمارند. وابستگان به حکومتهای جابر انحرافی که فریاد مظلومانی را که از گوشه و کنار جهان در این مرکزِ فریاد جمع گردیدهاند. را زندقه و برخلاف اسلام وانمود میکنند.»[۱۹۹]
ایشان در جایی دیگر بیان می دارند: «آری، در منطق استکبار جهانی هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متهم به شرک خواهد شد، و «مفتی» هاو مفتی زادگان این نوادگان «بَلعَم باعورا» ها،به قتل و کفر او حکم خواهند داد. بالاخره در تاریخ اسلام میبایست آن شمشیر کفر و نفاقی که در لباس دروغین احرام یزیدیان و جیره خواران بنی امیه – علیهم لعنه الله – برای نابودی و قتل بهترین فرزندان راستین پیامبر اسلام، یعنی حضرت ابی عبدالله الحسین – علیه السلام – و یاوران با وفای او، پنهان شده بود مجدداً از لباس همان میراث خواران بنی سفیان به درآید و گلوی پاک و مطهر یاوران حسین – علیه السلام – را در آن هوای گرم، در کربلای حجاز و در قتلگاه حَرَم، پاره کند؛ و همان اتهاماتی را که یزیدیان به فرزندان راستین اسلام زدند و آنان را «خارجی» و «ملحد» و «مشرک» و «مَهدورالدم» معرفی کردند، درست همان را به رهروان راه آنان وارد آورند.»[۲۰۰] امام خمینی(ره) در خصوص عملکرد روحانی نمایان پیرامون غیر سیاسی نشان دادن مراسم حج بیان می کنند: «چه بسا جاهلان مُتنسّک[۲۰۱] بگویند که قداست خانه حق و کعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپیمایی و اعلان برائت نباید شکست و حج جای عبادت و ذکر است نه میدان صف آرایی و رزم و نیز چه بسا عالمان مُتهتّک[۲۰۲] القا کنند که مبارزه و برائت و جنگ و ستیز، کار دنیاداران و دنیا طلبان بوده است و ورود در مسائل سیاسی، آن هم در ایام حج دون شأن روحانیون و علما میباشد.»[۲۰۳] این در حالی است که پیامبر گرامی اسلام در مراسم حج نیز برائت خویش از مشرکین را اعلام داشتند و این عمل روحانی نماها منطبق بر اهداف و مقاصد قدرت های استکباری است و از این طریق می خواهند از اتحاد مسلمین در مسیر مبارزه با مظالم جهانی جلوگیری نمایند. به همین منظور، امام خمینی(ره) می فرمایند: «خدای تعالی و رسول عظیم الشأن – صلی الله علیه و آله – در روز حج بزرگ ندا دادند و فریاد سر دادند که خدا و رسول بری هستند از مشرکان: وَ أَذَانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ الَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِأَنَّ اللهَ بَرِی ءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَ رَسُولُه[۲۰۴] در آن روز خط امریکا و آخوندهای درباریِ تأمین کننده منافع شیطان بزرگ نبودند که فتوا دهند – العیاذ بالله – خدا و رسول بر خلاف مناسک حج دستور داده و عمل میکنند، و باید حج از این مسائل به دور باشد. روزی که ولی الله الأعظم، امام عصر – عجل الله تعالی فرجه الشریف ظاهر شوند و در کعبه ندای عدالت سردهند و بر خلاف ظالمان و کافران فریاد کشند، همین آخوندها هستند که او را تکفیر کنند و از ستمگران پشتیبانی نمایند.»[۲۰۵]
چ. تحریف قرآن و روایات
روحانی نماها و مقدس مآبان نیز برای رسیدن به اهداف خویش، آیات قرآن و حتی روایات را تحریف می نمایند و برداشت های ناصواب از آموزه های اسلامی ارائه می دهند تا راحت تر بتوانند به اهداف خویش دست یابند. با توجه به همین موضوع است که امام خمینی(ره) اعتقاد دارند «خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیلهای کردند برای حکومتهای ضد قرآنی؛ و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را عقب زده]اند[.»[۲۰۶] ایشان در جایی دیگر بیان می کنند:
«کار به جایی رسید که نقش قرآن به دست حکومتهای جائر و آخوندهای خبیثِ بدتر از طاغوتیان وسیلهای برای اقامه جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالی شد.»[۲۰۷]
در واقع، خیلی از روحانی نماها و آخوندهای دست نشانده جریان های طاغوتی، اطلاع دقیقی از اسلام و فرامین ناب آن ندارند و صرفاً برداشتی سطحی و مادی از دین دارند. همان گونه که امام خمینی(ره) می فرمایند: «بعضى از این آخوندهاى دربارى که ما را نصیحت مىکنند که بیایید به اسلام برگردید. اینها اسلام را نمىدانند چه است. اینها اسلام را جز خوردن چیزى نمىدانند»[۲۰۸]
ح. مخالفت با قیام و مبارزه
امام اعتقاد دارند؛ «آخوندهاى دربارى از خدا بىخبر که مؤید آنان[سلاطین] و مخالف با رژیم اسلامى هستند و کوشش در هدم اسلامِ پرخاشگر بر ستمگران به سیره رسول اللَّه(ص) و علم کردن اسلامِ شاهنشاهى و ملوکى هستند…»[۲۰۹] امام این افراد را انسان هایی مزدور و توجیه کننده ظلم ظالمان دانسته و دیگران را از خطر آنان آگاه می نمایند: «تا به حال یک آخوند درباری یا یک روحانی وهابی را ندیدهایم که در برابر ظلم و شرک و کفر، خصوصاً در مقابل شوروی متجاوز و امریکای جهانخوار ایستاده باشد. همان گونه که یک روحانی وارسته عاشق خدمت به خدا و خلق خدا را ندیدهایم که برای یاری پابرهنگان زمین لحظهای آرام و قرار داشته باشد و تا سر منزل جانان علیه کفر و شرک مبارزه نکرده باشد.»[۲۱۰] ایشان در جایی دیگر می فرمایند: «روحانیون متعهد اسلام باید از خطر عظیمى که از ناحیه علماى مزور و سوء و آخوندهاى دربارى متوجه جوامع اسلامى شده است سخن بگویند، چرا که این بیخبران هستند که حکومت جابران و ظلم سران وابسته را توجیه و مظلومین را از استیفاى حقوق حقه خود منع و در مواقع لزوم به تفسیق و کفر مبارزان و آزادیخواهان در راه خدا حکم مىدهند.»[۲۱۱]
خ. معاوضۀ دین با دنیا
روحانی و شخصیت های دینی و فکری مورد نظر اسلام، آخرت خویش را فدای مادیات و جهان مادی نمی سازند و براساس اندیشه های امام خمینی(ره)، اسلام ناب محمدی نیازمند عالمان دینی ای است که از دنیا به عنوان وسیله ای برای آبادانی آخرت خویش بهره ببرند. با این منطق است که امام توصیه می نمایند: «آخوندهاى دربارى که دین را به دنیا مىفروشند از این لباس خارج و از حوزهها طرد و اخراج شوند.»[۲۱۲] امام خمینی در خصوص روحانیونی که دین خویش را با دنیا معاوضه می نمایند می فرماید: «تمام دنیا کشته بشوند این علفش سر جای خودش باشد. بسیار خوب، همه عالم هم کشته بشوند بشوند. اینها حیوانند: یَأکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ والنارُ مَثْویً لَهُمْ.»[۲۱۳] آخوندهایی که دینشان را به رفاه دنیا می فروشند، نسبت به مسائل کلان جامعه اسلامی بی تفاوت می شوند و با اشکال تراشی، خود را از وادی مبارزه با باطل و رسیدگی به امور جاری مملکت و مسلمین جدا می سازند، در حالی که این امر برخلاف آموزه های اسلامی است و چنین امری در اندیشه امام بازتاب یافته است و ایشان به روحانی نماها بیان می دارند؛ «آن مقدسی که خیال میکند کنار نشسته و دخالت در امور اسلامی نمیکند، او بر خلاف اسلام دارد رفتار میکند.»[۲۱۴]
د. نفاق
امام خمینی(ره) آخوندهای درباری و مقدس نماها را انسان های منافق دانسته اند: «یک آخوند دربارى صداى نفاق برمىدارد و فریاد نفاقانگیز مىکشد.»[۲۱۵] ایشان در مقابله با آخوند های درباری، تکلیف را مشخص نمودند و اعتقاد دارند وظیفه مسلمانان در برخورد با این گروه، رسوایی آنان است. در این راستا می فرمایند: «اینها را باید رسوا کرد، تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند، ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند امام زمان را ساقط مىکنند… این لباس، شریف است نباید بر تن هر کسى باشد.»[۲۱۶] در بخشی از پیام امام خمینی(ره) معروف به منشور روحانیت آمده است که «من به طلاب عزیز هشدار می دهم که علاوه براینکه باید مواظب القائات روحانی نماها و مقدسمآبها باشند از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلابی نماها و به ظاهر عقلای قم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکرده اند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزی های بی مورد و ساده اندیشی ها سبب مراجعت آنان به پست های کلیدی و سرنوشت ساز نظام شود.»[۲۱۷]
نتیجه گیری پایانی
بررسی اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) نشان می دهد که فطرت های پاک به سوی اسلام ناب محمدی و راستین سوق می یابند و انسان های آزاده خواهان چنین دینی هستند که مسیر و راه سعادت را به آنها نشان دهد و تا سرمنزل مقصود همراه آنها باشد. در این راستا، طیف گسترده ای از مسلمین جهان و ملت ها خواستار دین اصیل که همان اسلام ناب محمدی است نیز می باشند. به طور مثال، برخی از این حامیان عبارتند از؛ انسان های با فطرت پاک، روحانیون و علمای دینی، مستضعفین و مطلومان و… . در نقطه مقابل، کسانی قرار دارند که از اسلام تحریف شده و آمریکایی حمایت می کنند زیرا منافع مادی و برنامه های دنیوی آنها منطبق با دین تحریف شده ای است که به عملکرد و فعالیت غیرانسانی آنها توجهی ندارد و در راس این حامیان، آمریکا و قدرت های استکباری قرار دارند. برخی دیگر از حامیان این گفتمان غیر اصیل اسلامی عبارتند از؛ منافقین، انجمن حجتیه، مرفهین بی درد و مادی گراها، راحت طلبان و شخصیت های بی تفاوت، حاکمان مستبد، روحانی نماها و مقدس نماها. این طیف های حامی اسلام آمریکایی، دین را ابزاری برای مرتفع ساختن خواسته های خود می دانند و بر اساس عقلانیت ابزاری و منافع مادی خویش به دین می نگرند و به تعبیری دیگر، دین برای آن ها بازیچه ای بیش نیست.
منابع
قرآن کریم.
نهج البلاغه.
امام سید روح الله موسوی خمینی(ره)، ولایت فقیه؛ حکومت اسلامی، مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی(س)، چاپ ۲۸، ۱۳۹۱، ص۱۰٫
امام سید روح الله موسوی خمینی(ره)، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ چهارم، ۱۳۸۵٫
ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، فصلنامه ۱۵ خرداد، دوره سوم، سال ششم، شماره ۲۰، تابستان ۱۳۸۸٫
آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت وعدالت، قم: مرکز نشر اسراء،۱۳۷۹٫
آیت الله سبحانی، «انتظار فرج»،کلام اسلامی، ۱۳۸۶، سال شانزدهم، شماره ۶۲٫
آیت قنبری، «جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینی (ره)»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۵، تابستان ۱۳۷۸٫
بتول محمود مولایی کرمانی و همکاران،«تبیین جامعه شناختی مؤلفههای قدرت نرم اسلام»، فصلنامه مطالعات قدرت نرم، سال دوم، شماره پنجم، بهار۱۳۹۱٫
بشیر احمدبت، «اسلام ناب محمدی در اندیشه امام خمینی و اقبال لاهوری»، فصلنامه طلوع، سال هشتم، شماره ۳۱، بهار۱۳۸۹٫
جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، پایگاه تخصصی عاشورا.
حسن عاشوری لنگرودی، «امام خمینی(س) و بازآفرینی معرفت دینی(اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریکایی و ویژگیها»، دومین کنگره بین المللی امام خمینی(ره)، ۱۳۷۷٫
حمید صالحی، «نقش و عملکرد کشورهای اروپایی در طول جنگ عراق علیه ایران»، پژوهشنامه دفاع مقدس، سال اول، شماره ۱، بهار ۱۳۹۱٫
داود مهدویزادگان، «نفاق؛ اصطلاح سیاسی قرآن کریم»، فصلنامه حکومت اسلامی، سال هجدهم، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۲، پیاپی ۶۸٫
سعید اصفهانیان،راه فردا؛ در مقایسه اسلام ناب محمدی(ص) با اسلام آمریکایی، تهران: مؤلف، ۱۳۹۱٫
سکینه موسوی سردشتی، بررسی ویژگیهای اسلام ناب محمدی (ص) در نهج البلاغه با تکیه بر نظریات امام خمینی (ره)، پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد، ۱۳۸۸٫
سلمان علوی نیک و سیدضاءالدین علیانسب، جریان شناسی انجمن حجتیه، قم: زلال کوثر، ۱۳۸۵٫
سیدمحمد حسینی بهشتی، محمدجواد باهنر و علی گلزاده غفوری، شناخت اسلام، تهران، نشر روزنه،۱۳۹۰٫
سیدمحمدصادق حسینی، درآمدی بر اسلام ناب، تهران، موسسه چاپ و نشر عروج،۱۳۸۹٫
ضیاءالدین صبوری، پارتیزان های زیرزمینی می آیند، هفته نامه پگاه حوزه، شماره۷۳، یازدهم آبان۱۳۸۱٫
ع.باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، تهران: نشر دانش اسلامی، ۱۳۶۲٫
علی اکبر ولایتی، فرهنگ و تمدن اسلامی، قم، نشر معارف، ۱۳۸۴٫
علیرضا کرباسیون،«اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریکایی»، دومین کنگره بین المللی امام خمینی(ره)، ۱۳۷۷٫
علیرضا محسنی تبریزی و محمود رجبی و علی سلیمی، «تبیین اجتماعی نفاق: الگویی تلفیقی براساس آموزههای قرآنی»، دوفصلنامه نظریههای اجتماعی متفکران مسلمان، سال دوم، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۱٫
علیرضا محمدی،«حمایت از صدام با رمز کشتار حجاج»، روزنامه جوان، شماره ۳۷۴۵، ۱۰مرداد ۱۳۹۱٫
غلامحسین مقیمی، «نظریه دوفطرتی امام خمینی(ره) و پیامدهای سیاسی آن»، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، شماره ششم، زمستان۱۳۹۴٫
کاظم قاضیزاده و محمدعلی طیسی، «جریانشناسی نفاق و بررسی انگیزههای آن در انقلاب نبوی از دیدگاه قرآن کریم»، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال چهارم، شماره ۱۵، زمستان ۱۳۷۸٫
مجید فلاح پور، «ابعاد و مرزهای اسلام ناب محمدی(ص) از دیدگاه امام خمینی(ره)»، فصلنامه مصباح، سال یازدهم، شماره ۴۱، ۱۳۸۱٫
محمد قدیر دانش، «رسول خدا و استراتژی ایشان در برابر خط نفاق»، ماهنامه معرفت، شهریور۱۳۸۷، شماره ۱۲۹٫
محمد محمدی ریشهری، «فلسفه برائت از مشرکین»، میقات حج، تابستان ۱۳۷۲، شماره ۴٫
محمد میرزایی، «پیدایش پدیده نفاق در اسلام از منظر قرآن»، مجله آموزه های قرآنی، شماره ۱۴، زمستان ۱۳۸۳ .
محمدجواد باهنر، دین شناسی تطبیقی، تهران، نشر شاهد،۱۳۸۷٫
مرتضی داوودپور، «نقش انتظار فرج در انسجام اسلامی گروههای سیاسی-اجتماعی و وظایف دولت زمینهساز»، فصلنامه مشرق موعود، سال سوم، شماره یازدهم، پاییز ۱۳۸۸٫
مرتضی شیرودی، «انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی(تأثیرگذاری و نمونه ها)»، مطالعات انقلاب اسلامی، سال پنجم، شماره ۱۶، بهار، ۱۳۸۸٫
مصطفی شاهمحمدپور، نفاق و منافقان، قم: میراث انبیاء، پاییز ۱۳۹۳٫
مؤسسه راهبردی دیدهبان معاونت محتوایی، «فرقهها در جنگ نرم»، بولتن پژوهشی- تحلیل سراج، شماره ۴، اردیبهشت ۱۳۹۲٫
نهلا غروری نائینی و شهرزاد غروری الخوانساری، «نفاق از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)»، سفینه، شماره ۴٫
بینام، «حجاج ایرانی چگونه و به دستور چه کسی به خاک و خون کشیده شدند»، باشگاه خبرنگاران جوان، نوزدهم مهر ۱۳۹۲٫
بینام، «عاشورا، تداوم اسلام محمدی»، پاسدار اسلام، سال هفتم، شماره ۸۱، شهریور،۱۳۶۷٫
زهرا سعیدی،«کدام کشورها به عراق برای حمله به ایران کمک مالی کردند؟»، سایت برهان، ۲۶/۱/ ۱۳۹۴.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیأت دولت در تاریخ ۱۷/۰۷/۱۳۸۴٫
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم، ۳۰/۰۶/ ۱۳۸۱.
بیانات مقام معظم رهبری، پیام به کنگره حج، ۲۶/۰۸/۱۳۹۳٫
نویسنده: ملیحه نیکروش رستمی[۱]
[۱] . دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه مازندران.
[۲]. امام سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، چاپ چهارم، ۱۳۸۵، جلد ۲۰، ص۲۳۶٫
[۳] . علیرضا کرباسیون،«اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریکایی»، دومین کنگره بین المللی امام خمینی(ره)، ۱۳/۰۳/۱۳۷۷، ص ۵۹٫
[۴] . صحیفه امام، جلد۲۰، ص۲۳۶٫
[۵] . مجید فلاح پور، «ابعاد و مرزهای اسلام ناب محمدی(ص) از دیدگاه امام خمینی(ره)»، فصلنامه مصباح، سال یازدهم، شماره ۴۱، ۱۳۸۱، صص۳۴-۳۵٫
[۶] . صحیفه امام، جلد ۱۰، ص۴۴۸، بیانات امام خمینی(ره) در جمع گروهی از دانشجویان عربستان سعودی مقیم ایران،۱۱/۸/۱۳۵۸٫
[۷] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص۱۲۰، پیام به ملت مسلمان پاکستان و علمای پاکستان به مناسبت شهادت سید عارف حسینی، ۱۴شهریور ۱۳۶۷٫
[۸] . صحیفه امام، جلد ۴،ص۳، مصاحبه با روزنامه فرانسوی فیگارو، ۲۲/۷/۱۳۵۷٫
[۹] . صحیفه امام، جلد۴، ص۳۶۰٫
[۱۰] . صحیفه امام، جلد۵، ص ۴۳۷، مصاحبه امام خمینی با روزنامه «تمپو» از اندونزی.
[۱۱] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۳۴۰، حکم انتصاب جناب آقای جنتی به سمت ریاست سازمان تبلیغات اسلامی،۱۴ فروردین ۱۳۶۸٫
[۱۲] . صحیفه امام، جلد ۲۰، ۲۸/۰۴/۱۳۶۵٫
[۱۳] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص۱۴۳، در دیدار با آقای ناطق نوری، نماینده وقت مجلس شورای اسلامی، ۲۸/۶/۱۳۶۷٫
[۱۴] . صحیفه امام، جلد۲، ص ۳۶، در دیدار با علما، فضلا و طلاب حوزه علمیه نجف، ۲۳/۸/۱۳۴۴٫
[۱۵] . رادیو
[۱۶] . صحیفه امام، جلد ۲، ص۳۲، سخنرانی در جمع علمای نجف، ۲۳ /۸/۱۳۴۴.
[۱۷] . صحیفه امام، جلد ۲۰، ص۳۳۸، پیام برائت از مشرکان و تبیین وظایف مسلمین و مشکلات جهان اسلام به زائرین بیت الله الحرام، ۶/۵/۱۳۶۶٫
[۱۸] . امام خمینی(ره)، ولایت فقیه؛ حکومت اسلامی، پیشین، ص۱۳۳٫
[۱۹] . صحیفه امام جلد ۲۱ ، ص ۱۲۰.
[۲۰] . مقام معظم رهبری نیز بر ضرورتِ شناخت و معرفی اسلام براساس قرآن و سنت که منابع اصلی اسلام هستند، و نه معرفی اسلام بر اساس خواسته ها و امیال دیگران تأکید دارند: «من با اصرار میخواهم به نخبگان سیاسی و فرهنگی خودمان این توصیه را بکنم که مبانی اسلام را آنچنانی که از کتاب و سنت فهمیده میشود، بیان کنند و در مقابل نگاه پرسشگر مردم دنیا یا مردمی از داخل کشور خودمان قرار بدهند. این بسیار بد است که بعضی از ما احیانا به خاطر احساس حقارتی که در مقابل غربیها میکنند، سعی کنیم افکار اسلامی را آنجوری بیان کنیم که با نظرات غربی تطبیق بکند؛ این بسیار نامناسب و ناشایسته است. ما امروز معارفی داریم؛ ادبیات سیاسیِ ما در دنیای امروز دارای جذابیت است. یک عدهای چون خودشان دلباختهی به مفاهیم غربی هستند، افکار اسلامی، مبانی حکومتی و قواعد گوناگون اجتماعی در اسلام را جوری بیان میکنند که با مبانی غربی تطبیق کند؛ برای اینکه آنها خوششان بیاید! ما باید این فکر را بکنیم که این نوآوری اسلامی را که تاکنون برکات خودش را به این روشنی نشان داده است- بااینکه ما در عمل نواقص زیادی داشتهایم- بتوانیم به دنیا تفهیم کنیم؛ به دنیا بشناسانیم. امروز مشتاقان معارف معنوی واقعی و راستین- معارف معنوی راستین، نه آنچه که بعضی از مکاتب انحرافی به عنوان معنویت بیان میکنند- در دنیا بیشمارند؛ زیادند. زندگی مادی، چرخ و پَر زندگی ماشینی، مردم بسیاری را به ستوه آورده است. مکتب اسلام میتواند دریچهای در مقابل آنها باز کند؛ عالَم نوی را به آنها نشان بدهد. ما نباید در بیان حقایق اسلامی، نوآوریهای اسلامی را با تطبیق با مبانی غلط دیگران از بین ببریم و این جلوه را خراب کنیم. ما از یاد گرفتن از دیگران ننگ نداریم. هرچه را که بلد نیستیم، از دیگران یاد میگیریم. آن حرف خوبی که دیگران بگویند، آن را از آنها میپذیریم؛ این دستور اسلام است؛ اما آنجایی که میخواهیم سخن اسلام را بیان کنیم، باید سخن اسلامِ ناب را فراهم بکنیم».[۲۰]
[۲۱]. سعید اصفهانیان، راه فردا؛ در مقایسه اسلام ناب محمدی(ص) با اسلام آمریکایی، تهران: مؤلف، ۱۳۹۱، ص۸۲٫
[۲۲] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۰۴٫
[۲۳] . سیدمحمدصادق حسینی، درآمدی بر اسلام ناب، تهران، موسسه چاپ و نشر عروج،۱۳۸۹، ص ۱۶۸٫
[۲۴] . صحیفه امام، جلد ۱۷، ص ۴۲۵٫
[۲۵] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۴۲۶٫
[۲۶] . آیت قنبری، «جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینی (ره)»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۵، تابستان ۱۳۷۸٫
[۲۷] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۸۶٫
[۲۸] . صحیفه امام، جلد ۱۷، ص ۱۶٫
[۲۹] . صحیفه امام، جلد ۷، ص ۳۳۴٫
[۳۰] . صحیفه امام، جلد ۱۳، ص ۱۹۶٫
[۳۱] . صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۶۸٫
[۳۲] . صحیفه امام، جلد ۱۸، ص ۲۸٫
[۳۳] . صحیفه امام، جلد ۱۸، ص ۲۹٫
[۳۴] . صحیفه امام، جلد ۱۶، صص ۲۴-۲۵٫
[۳۵] . خانوادۀ شهدا، جانبازان و اسرا.
[۳۶] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۵۷٫
[۳۷] . صحیفه امام، جلد ۷، ص ۳۲۷٫
[۳۸] . صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۲۶۲٫
[۳۹] . سیدمحمدصادق حسینی، درآمدی بر اسلام ناب، پیشین، ص ۱۶۹٫
[۴۰] . صحیفه امام، جلد ۳، ص ۴۳۲٫
[۴۱] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۸۸٫
[۴۲] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۸۰٫
[۴۳] . صحیفه امام، جلد ۳، ص ۲۰۴٫
[۴۴] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ۲۷۵٫
[۴۵] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۷۶٫
[۴۶] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۴۰٫
[۴۷] . محمدجواد باهنر، دین شناسی تطبیقی، پیشین، ص۱۶٫
[۴۸]. غلامحسین مقیمی، «نظریه دوفطرتی امام خمینی(ره) و پیامدهای سیاسی آن»، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، شماره ششم، زمستان۱۳۹۴، ص۱۶٫
[۴۹]. محمد میرزایی، «پیدایش پدیده نفاق در اسلام از منظر قرآن»، مجله آموزه های قرآنی، شماره ۱۴، زمستان ۱۳۸۳ ، ص ۱۲۱٫
[۵۰]. محمد قدیر دانش، «رسول خدا و استراتژی ایشان در برابر خط نفاق»، ماهنامه معرفت، شهریور۱۳۸۷، شماره ۱۲۹، صص۱۵-۱۲٫
[۵۱] . سیدمحمدصادق حسینی، درآمدی بر اسلام ناب، پیشین، ص۱۷۳٫
[۵۲] . داود مهدویزادگان، «نفاق؛ اصطلاح سیاسی قرآن کریم»، فصلنامه حکومت اسلامی، سال هجدهم، شماره دوم، تابستان ۱۳۹۲، پیاپی ۶۸، ص ۴۰٫
[۵۳] . علیرضا محسنی تبریزی و محمود رجبی و علی سلیمی، «تبیین اجتماعی نفاق: الگویی تلفیقی براساس آموزههای قرآنی»، دوفصلنامه نظریههای اجتماعی متفکران مسلمان، سال دوم، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ص ۱۰۵٫
[۵۴] . نهلا غروری نائینی و شهرزاد غروری الخوانساری، «نفاق از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)»، سفینه، شماره ۴، صص ۶۱-۶۰٫
[۵۵] . و من الناس من یقول آمنا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین. (بقره:۸).
[۵۶] . صحیفه امام، جلد ۹، ص ۳۳۶، پیام رادیو تلویزیونی به ملت مسلمان ایران (رابطه دین و سیاست)، ۲ شهریور ۱۳۵۸.
[۵۷] . صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۴۷۱، سخنرانی در جمع اعضای شورای اسلامی کارگران و پرسنل ارتش (هوشیاری ملت)، ۴ تیر ۱۳۵۹.
[۵۸] . صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۲۳۳٫
[۵۹] . کاظم قاضیزاده و محمدعلی طیسی، «جریانشناسی نفاق و بررسی انگیزههای آن در انقلاب نبوی از دیدگاه قرآن کریم»، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، سال چهارم، شماره ۱۵، زمستان ۱۳۷۸، ص۸و ۱۱٫
[۶۰] . صحیفه امام، جلد ۱۱، ص۲۳۴٫
[۶۱] . صحیفه امام، جلد ۱۲، ص ۴۷۱٫
[۶۲] . المنافق قوله جمیل و فعله الداء الدخیل. (غرر الحکم، حدیث. ۱۵۷۸)
[۶۳] . بالکذب یتزین اهل النفاق. (غرر الحکم، حدیث . ۴۲۲۲)
[۶۴] . غرر الحکم، حدیث. ۱۵۷۸.
[۶۵] . صحیفه امام، جلد ۱۱، ص ۵۰۲٫
[۶۶] . مصطفی شاهمحمدپور، نفاق و منافقان، قم: میراث انبیاء، پاییز ۱۳۹۳، ص۳۱٫
[۶۷] . صحیفه امام، جلد ۱۱، ص۵۰۳٫
[۶۸] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم، ۳۰/۰۶/ ۱۳۸۱.
[۶۹] . علیرضا محسنی تبریزی و محمود رجبی و علی سلیمی، «تبیین اجتماعی نفاق: الگویی تلفیقی براساس آموزههای قرآنی»، پیشین، صص۱۰۵- ۱۰۶٫
[۷۰] . کاظم قاضیزاده و محمدعلی طیسی،«جریانشناسی نفاق و بررسی انگیزههای آن در انقلاب نبوی از دیدگاه قرآن کریم»، پیشین، ص ۱۲٫
[۷۱] . علیرضا محسنی تبریزی و محمود رجبی و علی سلیمی، «تبیین اجتماعی نفاق: الگویی تلفیقی براساس آموزههای قرآنی»، پیشین، ۱۰۶٫
[۷۲] . نهلا غروری نائینی و شهرزاد غروری الخوانساری، «نفاق از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)»، پیشین، ص ۶۳٫
[۷۳] . کاظم قاضیزاده و محمدعلی طیسی، «جریانشناسی نفاق و بررسی انگیزههای آن در انقلاب نبوی از دیدگاه قرآن کریم»، پیشین، صص ۱۷-۲۸٫
[۷۴] . داود مهدویزادگان، «نفاق؛ اصطلاح سیاسی قرآن کریم»، فصلنامه حکومت اسلامی، پیشین، صص ۴۸-۴۹٫
[۷۵] . صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۲۶۰، سخنرانی در جمع ائمه جمعه استان کرمان (حفظ وحدت و توجه به تکلیف)، ۴خرداد ۱۳۶۱.
[۷۶] . نهلا غروری نائینی و شهرزاد غروری الخوانساری،«نفاق از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)»، پیشین، ص ۶۱٫
[۷۷] . برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: داود مهدویزادگان، «نفاق؛ اصطلاح سیاسی قرآن کریم»، پیشین، ص ۵۶٫
[۷۸] . صحیفه امام، جلد ۳، ص ۲۱۱٫
[۷۹] . نهلا غروری نائینی و شهرزاد غروری الخوانساری،«نفاق از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)»، پیشین، صص ۶۱-۶۲٫
[۸۰] . بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما(نساء:۱۳۸).
[۸۱] . إن الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنم جمیعاً(نساء: ۱۴۰).
[۸۲] . داود مهدویزادگان، «نفاق؛ اصطلاح سیاسی قرآن کریم»، پیشین، صص ۴۷-۴۸٫
[۸۳] . علیرضا محسنی تبریزی و محمود رجبی و علی سلیمی، «تبیین اجتماعی نفاق: الگویی تلفیقی براساس آموزههای قرآنی»، پیشین، ص ۹۴٫
[۸۴] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیأت دولت در تاریخ ۱۷/۰۷/۱۳۸۴٫
[۸۵] . نهلا غروری نائینی و شهرزاد غروری الخوانساری، «نفاق از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)»، پیشین، ص ۶۱٫
[۸۶] . صحیفه امام، جلد ۳، ص ۲۱۱، پیام به اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا (اسلامی نبودن رژیم)، ۴ مرداد ۱۳۵۶.
[۸۷] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، فصلنامه ۱۵ خرداد، دوره سوم، سال ششم، شماره ۲۰، تابستان ۱۳۸۸، ص ۱۳۲٫
[۸۸] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، پایگاه تخصصی عاشورا، ص ۷۱٫
[۸۹] . سلمان علوی نیک و سیدضاءالدین علیانسب، جریان شناسی انجمن حجتیه، قم: زلال کوثر، ۱۳۸۵، ص۹۷٫
[۹۰] . ع.باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، تهران: نشر دانش اسلامی، ۱۳۶۲، ص ۳۰٫
[۹۱] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، پیشین، ص ۷۳٫
[۹۲] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، صص ۱۳۳-۱۳۴٫
[۹۳] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، صص ۱۳۴-۱۳۵٫
[۹۴] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، پیشین، ص ۷۴٫
[۹۵] . مؤسسه راهبردی دیدهبان معاونت محتوایی، «فرقهها در جنگ نرم»، بولتن پژوهشی- تحلیل سراج، شماره ۴، اردیبهشت ۱۳۹۲، ص ۱۰٫
[۹۶] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، صص ۱۳۴-۱۳۵٫
[۹۷] . صحیفه امام، جلد۱۵، ص ۱۶، سخنرانی در جمع روحانیون تهران (شهدای هفتم تیر – وظایف مردم و مسئولان)، ۱۰ تیر ۱۳۶۰.
[۹۸] . صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۵-۱۶٫
[۹۹] . ضیاءالدین صبوری، پارتیزان های زیرزمینی می آیند، هفته نامه پگاه حوزه، شماره۷۳، یازدهم آبان۱۳۸۱، صص۹-۶٫
[۱۰۰] . سلمان علوی نیک و سیدضاءالدین علیانسب، جریان شناسی انجمن حجتیه، پیشین، صص ۷۵ و۷۶٫
[۱۰۱] . باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، صص ۳۲-۳۳-۳۴٫
[۱۰۲] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، ص۷۳٫
[۱۰۳] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، صص ۱۳۸و ۱۳۴٫
[۱۰۴] . سلمان علوی نیک و سیدضاءالدین علیانسب، جریان شناسی انجمن حجتیه، پیشین، ص ۱۲۷٫
[۱۰۵] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، پیشین، ص ۷۳٫
[۱۰۶] . سلمان علوی نیک و سیدضاءالدین علیانسب، جریان شناسی انجمن حجتیه، پیشین، ص ۷۸٫
[۱۰۷] . آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت وعدالت، قم: مرکز نشر اسراء،۱۳۷۹، صص ۳۷۳- ۳۷۵٫
[۱۰۸] .آیت الله سبحانی، «انتظار فرج»،کلام اسلامی، ۱۳۸۶، سال شانزدهم، شماره ۶۲، ص ۱۵۱-۱۵۲٫
[۱۰۹] . أفضل أعمال أمتی انتظار الفرج.
[۱۱۰] . آیت الله سبحانی، «انتظار فرج»،کلام اسلامی، ۱۳۸۶، سال شانزدهم، شماره ۶۲، ص ۱۵۳٫
[۱۱۱] . مرتضی داوودپور، «نقش انتظار فرج در انسجام اسلامی گروههای سیاسی-اجتماعی و وظایف دولت زمینهساز»، فصلنامه مشرق موعود، سال سوم، شماره یازدهم، پاییز ۱۳۸۸، ص ۳۹٫
[۱۱۲] . سلمان علوی نیک و سیدضاءالدین علیانسب، جریان شناسی انجمن حجتیه، پیشین، صص ۵۵ و ۵۶٫
[۱۱۳] . باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص۴۳٫
[۱۱۴] . سلمان علوی نیک و سیدضاءالدین علیانسب، جریان شناسی انجمن حجتیه، پیشین، صص ۵۵ و ۵۶٫
[۱۱۵] . مرتضی داوودپور، «نقش انتظار فرج در انسجام اسلامی گروههای سیاسی-اجتماعی و وظایف دولت زمینهساز»، پیشین، ص ۴۲٫
[۱۱۶] . صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۴-۱۵، سخنرانی در جمع مسئولان و کارکنان وزارت پست (برداشتهای مختلف از انتظار فرج)، صبح ۱۴ فروردین ۱۳۶۷.
[۱۱۷] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»،پیشین، ص ۱۶۰٫
[۱۱۸] . امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، پیشین، صص۳۳-۳۴٫
[۱۱۹] . صحیفه امام، جلد ۱۸، ص ۲۶۹، سخنرانی در جمع مردم و مسئولین نظام (برکات میلاد و مبعث پیامبر)، ۱ دی ۱۳۶۲.
[۱۲۰] . صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۴-۱۵٫
[۱۲۱] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۶٫
[۱۲۲] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، پیشین، ص ۷۳٫
[۱۲۳] . مؤسسه راهبردی دیدهبان- معاونت محتوایی، «فرقهها در جنگ نرم»، بولتن پژوهشی- تحلیل سراج، شماره ۴، اردیبهشت ۱۳۹۲، ص ۹٫
[۱۲۴] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، ص ۱۵۰٫
[۱۲۵] . مؤسسه راهبردی دیدهبان-معاونت محتوایی، «فرقهها در جنگ نرم»، بولتن پژوهشی-تحلیل سراج، شماره ۴، اردیبهشت ۱۳۹۲، ص۱۰٫
[۱۲۶] . آیتالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، پیشین، ص ۷۶٫
[۱۲۷] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، ص ۱۵۸٫
[۱۲۸] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۴٫
[۱۲۹] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۵٫
[۱۳۰] . صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۱۶-۱۷٫
[۱۳۱] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، پیشین،، صص ۷۳-۷۴٫
[۱۳۲] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، ص ۱۳۸٫
[۱۳۳] . همان، ص ۱۴۱٫
[۱۳۴] . جمعی از نویسندگان، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه، ص ۷۴٫
[۱۳۵] . اعضا و وابستگان انجمن حجتیه.
[۱۳۶] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۸۱، پیام به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات (منشور روحانیت)، ۳ اسفند ۱۳۶۷.
[۱۳۷] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، ص ۱۵۲٫
[۱۳۸] . باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص ۹۶٫
[۱۳۹] . مؤسسه راهبردی دیدهبان-معاونت محتوایی، «فرقهها در جنگ نرم»، بولتن پژوهشی-تحلیلی سراج، شماره ۴، اردیبهشت ۱۳۹۲، ص ۱۰٫
[۱۴۰] . ابوالفضل صدقی، «جریانشناسی انجمن حجتیه»، پیشین، ص۱۵۵٫
[۱۴۱] . مؤسسه راهبردی دیدهبان-معاونت محتوایی، «فرقهها در جنگ نرم»، بولتن پژوهشی-تحلیلی سراج، شماره ۴، اردیبهشت ۱۳۹۲، ص ۹٫
[۱۴۲]. صحیفهامام، جلد ۲۱، ص ۲۰۴، ۱۴/۹/ ۱۳۶۷، بیانات امام در مراسم تجلیل و تقدیر از جهادگران جهاد سازندگی.
[۱۴۳] . بیانات مقام معظم رهبری، پیام به کنگره حج، ۲۶/۰۸/۱۳۹۳٫
[۱۴۴] . مؤسسه راهبردی دیدهبان معاونت محتوایی، «فرقهها در جنگ نرم»، بولتن پژوهشی- تحلیلی سراج، شماره ۴، اردیبهشت ۱۳۹۲، ص ۱۰٫
[۱۴۵] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۸۶٫
[۱۴۶] صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۸۶٫
[۱۴۷] . صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۳۳۳٫
[۱۴۸] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۸۶٫
[۱۴۹] . صحیفه امام، جلد ۲۰، ص ۳۴۱٫
[۱۵۰] . صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۳۳۳٫
[۱۵۱] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۱٫
[۱۵۲] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۸۵، ۲۹ تیر ۱۳۶۷، پیام به ملت ایران در سالگرد کشتار خونین مکه (قبول قطعنامه ۵۹۸).
[۱۵۳] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۶۸٫
[۱۵۴] . صحیفه امام، جلد ۳، ص ۲۱۱، ۴ مرداد ۱۳۵۶، پیام به اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا (اسلامی نبودن رژیم).
[۱۵۵] . صحیفه امام، جلد ۱۴،ص ۵۲۶، ۸ تیر ۱۳۶۰، سخنرانی در جمع اعضای ستاد جهاد سازندگی (مبارزه و جهاد در مکتب اسلام).
[۱۵۶] . صحیفه امام، جلد ۱۴، صص ۵۱۹-۵۲۱٫
[۱۵۷] . صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۵۲۰٫
[۱۵۸] . صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۵۲۲٫
[۱۵۹] . صحیفه امام، جلد ۱۴، ص ۲۰۳، ۲۸ اسفند ۱۳۵۹، سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی (کمال مطلق خواهی انسان).
[۱۶۰] . سیدمحمدصادق حسینی، درآمدی بر اسلام ناب، پیشین، ص ۱۷۲٫
[۱۶۱] . صحیفه امام، جلد ۱۷، ص ۳۱۲٫
[۱۶۲] . حمید صالحی، «نقش و عملکرد کشورهای اروپایی در طول جنگ عراق علیه ایران»، پژوهشنامه دفاع مقدس، سال اول، شماره ۱، بهار ۱۳۹۱، صص ۱۱۴-۱۱۵٫
[۱۶۳] . عربستان سعودی تنها به کمک مالی از رژیم بعث عراق نپرداخت هواپیماهای جاسوسی آواکس آمریکا که در عربستان مستقر بودند اطلاعات لازم را در اختیار رژیم صدام می گذاشتند.
[۱۶۴] . زهرا سعیدی،«کدام کشورها به عراق برای حمله به ایران کمک مالی کردند؟»، سایت برهان، ۲۶/۱/ ۱۳۹۴.
[۱۶۵] . زائران خانه خدا، مراسم برائت را همه ساله با الهام از تعالیم اسلام و قرآن برگزار میکنند و در آن، ضمن دعوت مسلمانان به اتحاد، بیزاری خود را از دشمنان اسلام به ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی اعلام میدارند.
[۱۶۶] . بینام، «حجاج ایرانی چگونه و به دستور چه کسی به خاک و خون کشیده شدند»، باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۹مهر ۱۳۹۲٫
[۱۶۷] . صحیفه امام، جلد ۱۵، صص ۲۹۰-۲۹۱، ۱۸ مهر ۱۳۶۰، پیام به پادشاه عربستان سعودی (انتقاد از عملکرد مأموران سعودی).
[۱۶۸] . صحیفه امام، جلد ۲۰، ص ۳۴۹٫ ۱۲ مرداد ۱۳۶۶، پیام به آقای مهدی کروبی، سرپرست حجاج ایرانی (کشتار زایران ایرانی).
[۱۶۹] . صحیفه امام، جلد ۳۰، ص ۳۵۰٫
[۱۷۰] . صحیفه امام، جلد ۲۰، ص ۳۵۱٫
[۱۷۱] . علیرضا محمدی،«حمایت از صدام با رمز کشتار حجاج»، روزنامه جوان، ص ۹٫
[۱۷۲] . صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۵۰۶٫
[۱۷۳] . صحیفه امام، جلد ۱۶، ص۳۳۱٫
[۱۷۴] . صحیفه امام، جلد ۱۵، ص ۲۹۲٫
[۱۷۵] . الیوم یس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون.
[۱۷۶] . بینام،«عاشورا، تداوم اسلام محمدی»، پاسدار اسلام، سال هفتم، شماره ۸۱، شهریور،۱۳۶۷ص۶٫
[۱۷۷] . بشیراحمد بت، پیشین، ص ۱۲۰٫
[۱۷۸] . صحیفه امام، جلد ۱۶، ص ۱۳۸٫
[۱۷۹] . صحیفه امام، جلد ۱۸، ص ۴۰۹٫
[۱۸۰] . سیدمحمدصادق حسینی، درآمدی بر اسلام ناب، پیشین، ص۱۷۵٫
[۱۸۱] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۸۰٫
[۱۸۲] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۷۸٫
[۱۸۳] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۹۸٫
[۱۸۴] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۴۲۴٫
[۱۸۵] . امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، پیشین، ص ۱۳۳٫
[۱۸۶] . صحیفه امام، جلد ۱۸، ص ۵۳٫
[۱۸۷] . صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۲۱٫
[۱۸۸] . صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۳۳۶٫
[۱۸۹] . صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۵۰٫
[۱۹۰] . امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، پیشین، ص۱۳۲٫
[۱۹۱] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۲۷۸٫
[۱۹۲] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۸۷٫
[۱۹۳] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۸۷٫
[۱۹۴] . ولایت فقیه، پیشین، ص ۱۳۱٫
[۱۹۵] . صحیفه امام، جلد ۲، ص ۴۸۹٫
[۱۹۶] . محمد محمدی ریشهری، «فلسفه برائت از مشرکین»، میقات حج، تابستان ۱۳۷۲، شماره ۴، ص ۳۹٫
[۱۹۷] . بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۱۲۴، حدیث ۱ .
[۱۹۸] . صحیفه امام، جلد ۱۸، ص ۹۲٫
[۱۹۹] . صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۲۱٫
[۲۰۰] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۷۶٫
[۲۰۱] . جاهلان زاهد.
[۲۰۲] . عالمان پرده در (رسوا و بیحیا).
[۲۰۳] . صحیفه امام، جلد ۲۰، ص ۳۱۵٫
[۲۰۴] . بخشی از آیه ۳ سوره توبه: «در روز حج بزرگ از جانب خدا و پیامبرش به مردم اعلام میشود که خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند».
[۲۰۵] . صحیفه امام، جلد ۱۹، ص ۲۵٫
[۲۰۶] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۳۹۴٫
[۲۰۷] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۳۹۵٫
[۲۰۸] . صحیفه امام جلد۱۳، ص ۲۹۸ .
. [۲۰۹]صحیفه امام، جلد۱۸، ص ۵٫
[۲۱۰] . صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۱۲۰٫
[۲۱۱] . صحیفه امام، جلد۲۰، ص۳۳۹٫
[۲۱۲] . ولایت فقیه، پیشین، ص۱۳۷٫
[۲۱۳] . صحیفه امام، جلد۲، ص۳۷۳٫
[۲۱۴] . صحیفه امام، جلد ۱۸، ص۲۸۶٫
[۲۱۵] . صحیفه امام، جلد۱۵، ص ۴۴۰ .
[۲۱۶] . ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، پیشین، ص۱۴۶٫
[۲۱۷] . صحیفه امام، جلد۲۱، ص۲۵۸٫