محمد علی مجاهدی (پروانه): سید احمد شهریار مخاطب را غافلگیر می کند

0 808

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی به تاریخ ادبیات کشورهای فارسی زبان نگاه می‌کنیم، تعامل هند و پاکستان به لحاظ ادبی و فرهنگی با فرهنگ و ادبیات فارسی راه‌آوردهای بسیار قابل تأملی داشته است. فقط در عصر صفویه بیش از سیصد و چهارصد نفر بلکه بیشتر از شعرای ایران عازم هند می‌شوند و در آنجا سبکِ هندی اشاعه پیدا می‌کند. در عصرِ حاضر خوشبختانه به خاطر مهاجرتِ برادران پاکستانی و افغانستانی‌ ما به ایران این تعاملات ادبی و فرهنگی ابعادِ بیشتری پیدا کرده است. و ما در شهرِ قم شاهدیم که تنی چند از شعرای هند و پاکستان در میان شعرای عزیزِ قمی خوش درخشیده‌اند و آثارشان آثارِ بسیار دلنشین و شورآفرین بوده است.

سید احمد حسینی که ما او را با نام احمد شهریار می‌شناسیم، زادگاهش کویته پاکستان است و سالهاست که در شهرِ قم متوطن است. اگر در باره او بخواهیم صحبت کنیم، چند جنبه را باید لحاظ کنیم: یکی جنبه شخصی و منش اجتماعی و خصلتِ انسانی اوست که جوانی است فروتن، خاکسار، مؤدب و در عین حال سخت‌کوش. یکی از شاخص‌ترین صفت‌ها، خصلتِ نقدپذیری‌ اوست. اگر امروز ما شاهدیم که سروده‌های او بازتابِ وسیعی پیدا می‌کند و مخاطبانِ خاصِ خود را دارد، به خاطرِ همان نقد پذیری‌ است که داشته است. و من آینده بسیار روشنی را برای او پیش بینی می‌کنم و امیدوارم که روزبروز در عرصه آفرنیش آثارِ ادبی موفق‌تر باشند.

و اما از نظر شعری، سروده‌های او هم چند ویژگی دارد – تا آنجا که من فرصت کردم و در چند نمونه از آثار او دقت کردم – یکی خصلت غافلگیر کردن مخاطب است و این خیلی مهم است که مخاطب شعر شما اصلا انتظارِ شنیدنِ حرفی را ندارد که شما اتفاقا همان سخن را در قالبِ شعر بیان می‌کنید و این یک تلنگری است که به ذهنِ مخاطبِ خودتان وارد می‌کنید و این همان برقراری ارتباطِ صمیمی با مخاطب است که در خصلت و ویژگی خیال‌انگیزی شعر هست. تا پنجاه شصت سال پیش همه بر این عقیده بودند که اصلی ترین عنصرِ شعری عنصرِ خیال است و روی خیال‌آلود بودنِ شعر و وهم‌آلود بودن شعر تکیه می‌کردند که شعر کلامی است برخاسته از خیال ولی در عصرِ ما فقط مخیل بودن شعر مطرح نیست بلکه از شعر انتظار دارند که مخیِل هم باشد یعنی در ذهنِ مخاطب ایجاد خیال‌انگیزی، ذهنِ مخاطب را درگیر شعر کند و شاعر سهمِ مخاطب را از شعر نگه دارد. این مطلبی است که در سروده‌های شهریار به وضوح دیده می‌شود.

دومین خصیصه‌ی شعری او این است که با تسلطی که به زبان اردو، زبان عربی و زبان فارسی دارد و رشته‌ی تحصیلی‌شان در همین زمینه‌ها بوده است، از وسعتِ دایره واژگانی برخوردار است، یعنی در سرودن شعر مشکل استخدام واژه و به خدمت گرفتنِ لغتِ خاصی را پیدا نمی‌کند. شهریار به خاطر مطالعاتی که در زمینه‌ی ادبیات فارسی داشته، بسیاری از آثار را از فارسی به اردو ترجمه کرده، و یا از متون اردو به فارسی برگردانده‌ و این تلاش‌های بی‌وقفه از آقای شهریار یک شاعر موفقی ساخته است.

استفاده از شگردهای مختلفِ شعری: در آثار او خصوصا از پارادوکس، از صنعت تضاد یا طباق به نحوِ احسن سود می‌برد.

ویژگی دیگرِ سروده‌های شهریار این است که انسان کاملا باورمندی ایشان را و غیرت دینی او را در سروده‌هایش به وضوح و روشنی می‌بیند، یعنی شعر غیور و باورمند در عرصه‌ی سروده‌های شهریار جای پا دارد و این امر بسیار مغتنمی ا‌ست برای شهریار که شاعری است دردمند و دردشناس که با بی‌تفاوتی از کنارِ ناهنجاری‌ها عبور نمی‌کند و گه‌گاه در لباس اعتراض در شعر این حالتِ روحی ایشان نمود پیدا می‌کند.

استفاده از عباراتِ عربی: در سرودنِ اشعار ملمع او موفق است. انسان می‌بیند که از عباراتی استفاده می‌کند که نشان می‌دهد که کاملا در ادبیات عرب دستی دارد و در نهایتِ مهارت از این فن استفاده می‌کند.

حالا برویم سراغِ نمونه‌های شعری او که می‌شود این مطالب را در آثارِ ایشان به وضوح دید.

وقتی که به ساحتِ نبوی اهانت می‌شود، شاعرِ ما از خود واکنش نشان می‌دهد. به سروده‌ای برخوردم از آقای شهریار که دالِّ بر واکنشِ ایشان است نسبت به این عملِ غیرِ انسانی:

بی صلِّ علی هیچ دعا را نشناسیم

آیینه‌ترین آینه‌ها را نشناسیم

چون بوذر و سلمان ادب‌آموزِ حصیریم

این ترکیب را ملاحظه بفرمایید. ادب آموزِ حصیر بودن. می‌توانست از واژه‌ی فقر یا از کلماتِ دیگری استفاده بکند، نه، فقر یکی از نمادهایش همین حصیر است، همان بوریایی که از آن بوی ریا نمی‌آید.

چون بوذر و سلمان ادب‌آموزِ حصیریم

دارایی اسکندر و دارا نشناسیم

در جسمِ شما روحِ ابوجهل دمیده‌ست

این نیست که ما لحنِ صدا را نشناسیم

دشمن شناسی در شعر شهریار نمودِ بارزی دارد و به او می‌گوید که خود را پشتِ عبارات پنهان نکنید، چرا که ما از لهجه‌ی شما، از لحن صدای شما و گفتارتان شما را می‌شناسیم و فریب نمی‌خوریم. یا فرض کنید وقتی که در بابِ یکی از اصحابِ باوفای مولا امیرالمؤمین علی علیه السلام از میثم تمار صحبت می‌کنند، مطلب را به گونه‌ای به ذهنِ مخاطب القاء می‌کند که ماندگاری و استمرارِ گلخروش این پیرمردِ صحابی را نشان می‌دهد:

فقط به پیکرِ او اکتفا نمود عدو

صدای میثم تمار را که دار نزد

جسمِ او را به دار کشید. گلخروشِ او را نتوانست از میان بردارد. گلخروشِ او قرن‌هاست که پژواکِ خود را دارد و امروز هم ما گلخروش‌های ابوذرگونه‌ی میثمِ تمار را شاهدیم.

قرآن در شعر شهریار: انسان وقتی این شعر را می‌خواند، عمقِ اعتقاد و ژرفای باورمندی شهریار را به این کتابِ آسمانی احساس می‌کند:

به فیضِ سوره‌ی اِسراء رسد به عرشِ معلی

هزار هم که دعا بال و پر نداشته باشد

حالا اگر بال و پر دعای ما شکسته است و نمی‌تواند اوج بگیرد ولی با مددِ سوره اسراء که داستان عروجِ رسول گرامی اسلام (ص) را روایت می‌کند، می‌تواند به آن پروازی که دلخواهش هست نایل بیاید.

تو از کلامِ خداوند حرف می‌زنی ای عشق

چگونه حرفِ تو در من اثر نداشته باشد

یعنی سخنِ قرآن سخنِ فطرت است و با فطرتِ انسان‌ها کار دارد و لذا وقتی پای آیه‌ی قرآن و سوره‌ی قرآن و کلامِ قرآن به میان می‌آید، فطرتِ انسانیِ انسان پذیراست، و این اثربخشی را در خودش می‌بیند. این هم یک نشانه‌ است.

بعد می‌رسیم به جنبه‌های اعتقادی شاعر به مقوله مهمِ امامت و ولایت و خلافت که به بحثِ امام شناسی بر می‌گردد و مواردی عدیده‌ای را می‌توان از آثارِ او به عنوان نمونه ذکر کنیم:

خدای من کسی‌ست که محمدش ثنا کند

خدای من کسی‌ست که ثناگرش محمد است

خوشا به حالِ ما که ما ز امتِ محمدیم

خوشا به حالِ امتی که رهبرش محمد است

بگو که شهریارم و غلامِ خاندانی‌ام

که اولش محمد است و آخرش محمد است

اشاره به حضرت بقیه الله الاعظم دارد که نامِ اصلی و مبارک ایشان نام جدشان است.

یا در عرصه‌ی آفرینش آثارِ متضاد، مضمون متضاد و پارادوکسیکال کردن شعر:

روزه‌دارانِ سکوتیم، از صدای ما مپرس

یک جهان فریاد را در چشمِ نم آورده‌ایم

هم در سکوتِ ما فریاد است، هم در جریانِ اشکِ چشمِ ما می‌توان این گلخروش را تماشا کرد که با زمزمه‌ی آب هم‌آوایی دارد.

اما عمقِ باورهای عاشورایی ایشان:

تشنه‌ی دیدار بودم، گفتم ای عباس، آب

دست‌های ساقیِ کوثر به فریادم رسید

هرکجا از خستگی افتادم و گفتم: حسین

مادرم زهرا، به پیغمبر، به فریادم رسید

این سوگند در اینجا چه قشنگ نشسته‌است در قالبِ شعر.

آنکه از بالای نیزه حاجتم را داده بود

در تنوری زیرِ خاکستر به فریادم رسید

در این نگاه، این فراز و فرودی که ما می‌بینیم، وجود ندارد. خورشید‌ی است که همیشه می‌درخشد، منتها این درخشش از چشمِ بسیاری از نامحرمان پنهان است.

به علی (ع) چه تهمت‌‌ها که نمی‌زدند و در اثرِ تبلیغاتِ سوء معاویه. تا جایی پیش رفتند که وقتی حضرت (ع) در محراب به شهادت رسیدند، خیلی از این مسلمان‌های سالخورده رو به هم می‌کردند و می‌پرسیدند: مگر علی (ع) نماز هم می‌خواند؟

تا گفت علی نماز هم…؟ آه از شنیدنش

آلِ علی و خیلِ ملایک گریستند

این همانجاست که حرف را تکمیل نمی‌کند. تا گفت علی نماز هم… یعنی داشتند صحبت می‌کردند که علی نماز هم نمی‌خوانده و تکمیل مطلب را به عهده‌ی مخاطب می‌گذارد تا عمقِ فاجعه را خودش کندوکاو کند و با تمامِ وجود آن را دریابد.

در زمینه‌ی غلو: نسبت الوهیت دادن به حضرات معصومین خصوصا حضرت علی (ع) کار ناشایسته‌ای است ولی شهریار خیلی رندانه در این باب سخن می‌گوید:

در بابِ خدا نبودنِ تو

داریم یقینِ شک برانگیز

یعنی هرکاری می‌کنیم دلمان خودش را نمی‌تواند متقاعد بکند، از بس کارهای علی (ع) شباهت دارد به معجزات الهی

دیوانه‌ی نامِ حیدرم من

نامی که بود بسی جنون‌خیز

شهریار در تضمین: شهریار در تضمین‌هایی که از اشعارِ حافظ دارد، موفق عمل کرده‌ است. خصوصا در زمینه‌ی شعر عاشورایی و مواردی از این دست:

هفت آسمان ز شعله‌ی آهم مشجر است

باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است

شما این را از زبان آقا امام حسین (ع) و اصحاب آقا امام حسین (ع) بشنوید که از یزید می‌پرسند:

در این مهِ حرام ندانم چه کرده‌ایم

کت خونِ ما حلال‌تر از شیرِ مادر است؟

تسکینِ دردهای تو را گریه بر حسین

تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرر است

تجربه این را نشان می‌دهد که مسلما به درمان قطعی می‌گذرد.

یارب چه‌ها گذشت بر آن کاروانیان

کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

ما ریزه‌خوارِ سفره‌ی دردیم و اشک و آه

با پادشه بگوی که روزی مقدر است

این نوع بی اعتنایی به ارباب زر و زور و قناعت و بسندگی از یک شاعر هدفمند و باورمند خیلی عزیز و گرانبهاست.

شبِ عاشورا به نوشته برخی از اربابِ مقاتل، وقتی آقا امام حسین (ع) مشخص کردند که فردا هرکس با من باشد، به شهادت خواهد رسید، چراغ را خاموش کردند تا شرم و حیا باعث نشود که همراهانِ امام نتوانند آزادانه تصمیم بگیرند. چراغ را خاموش کردند و فرمودند که هرکس می‌خواهد ما را ترک کند، ترک کند، من حتی بیعتم را از آنها برداشتم و در روز آخرت هم پاسخگو نخواهند بود. این نهایت بزرگی و کرامت آقا امام حسین (ع) است در شبِ عاشورا.

بدا آنان که از این کاروان رفتند و می‌گفتند:

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

همین که دیدند نه کار دارد جدی می‌شود، پس کشیدند.

و می‌دانست حر باید به سوی شاه برگردد

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسمِ منزلها

خجالت می‌کشند امواج و می‌گریند و می‌گویند:

کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها؟

سرت را در تنوری زیرِ خاکستر نهفت اما

نهان کی ماند آن رازی کزاو سازند محفل‌ها

تضمین شاید یکی از کارهای بسیار دشواری باشد که شاعر با آن مواجه است، برای اینکه بافتِ شعری تو – چه به لحاظِ ساختاری و چه به لحاظِ محتوایی باید هم‌افق با شعر حافظ یا شعر دیگری باشد که به استقبالِ شعرش رفته‌ای. این هماهنگ ساختن، کارِ بسیار دشواری است، یعنی اگر غیر از آن باشد، مثلِ وصله‌ی ناجوری می‌ماند که بر اندامِ شعر خودش را نشان می‌دهد.

و اما نمونه آخری که در باره‌ی آن صحبت می‌کنم و خصوصا یک بیتش خیلی با دلِ من بازی کرده و گاهی اوقات زبانِ حالِ من شده است و عرضِ حالی اگر خواستم خدمتِ حضرت ابی عبدالله (ع) بکنم، همین بیت را بر زبان آورده‌ام.

من و صد عقده و یک بابِ حوائج گفتن

کو به تأیید نظر حلِ معما می‌کرد

آسمان خیره در آیینه‌ی اوصافِ حسین

واندران آینه صدگونه تماشا می‌کرد

ما می‌گوییم که عزای امام حسین (ع) از روزِ خلقتِ حضرت آدم (ع) بوده و حتی حضرتِ آدم (ع) برای امام حسین (ع) گریسته است. ببینید شاعر چقدر هنرمندانه این مطلب را به تصویر کشیده است.

گفتم از نقطه‌ی آغازِ عزا گوی به من

گفت آن روز که این گنبدِ مینا می‌کرد

این قدمت و پیشنگی را می‌رساند به روزِ خلقت که ما متونِ روایی زیادی داریم برای آن.

و اما این بیت که خیلی من دوست دارمش:

کمی از خاکِ شفا داشته‌ باشند اگر

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد

خیلی قشنگ است. خیلی راحت به دلِ انسان می‌نشیند و اشکِ انسان را در می‌آورد و آن باورِ زلالِ ولایی شاعر را چه قشنگ به تصویر می‌کشد.

به‌ هر حال امیدواریم که شهریار در آینده‌ای نه چندان دور به جایگاهی که درخورِ اوست و بایسته و شایسته‌ی اوست، برسد و ما هم از بالندگی او به خود ببالیم که مدتی در خدمتشان بودیم و از شنیدن سرود‌ه‌های او لذت برده‌ایم.

قرارِ ما قرارِ بی‌قراری‌ست

اگر در ما قراری مانده باشد

سوارِ رفته را دریاب، دریاب

ازو شاید غباری مانده باشد[۱]

همو داند طریقِ شهریاری

اگر در شهر، یاری مانده باشد

 

السلام علیک یا بقیه الله و رحمه الله و برکاته

[۱]  استاد مجاهدی.

مصاحبه کننده: سید احمد شهریار

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.