غرب هرچه از نظر صنعت پیش مىرود قدرت نفاق بیشترى مىیابد؛ بنابراین، عصر ما عصر نفاق شده است و وسایل عظیم تبلیغاتى براى واژگون جلوه دادن حقایق به کار مىرود و استعمار نوین آنها را در انحصار خود دارد و از رادیو، تلویزیون، مطبوعات درجه اول، فیلم هاى سینمایى و غیره در راه واژگون جلوه دادن حقایق و یا در راه تخدیر و مسموم کردن افکار عامه مردم فعالیت مىکنند. [۱]
مطهری در خصوص ابزار جریان نفاق یا استعمار نوین اشاره می کند و می گوید: «بشر امروز با نام اعلامیه حقوق بشر و تشکیل جمعیت هاى طرفدار آن، به نام تبلیغ دین و در ظاهر تبشیر و در باطن استعمار، و به نام مؤسسات فرهنگى نشر کتاب (نظیر مؤسسه فرانکلین) و به نام مؤسسات بهداشتى مثل بیمارستانهاى مسیحى و مؤسسات خیریه و اقتصادى و به نام کمک به دول ضعیف مقاصد پلید خود را انجام مىدهد. بشر دیروز کار چنگیزى را به نام چنگیز مىکرد. فرعون رسماً مىگفت: «وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ» ولى بشر امروز کار چنگیز و تیمورى را در قیافه معصوم عیسوى و محمدى انجام مىدهد. همه جنایتها را در زیر یک سرپوش طلایى انجام مىدهد، ماده تلخ را با کپسول شیرین مىخوراند. آرى طبقه آزادى از کف داده متوجه و مستشعر به حقوق و آزادیهاى خود شده و مستشعر به وسائل تحصیل آنها از قدرت و اتحاد و تشکل و برنامه و حتى ایدئولوژى شده است اما طبقه آزادى کُش از او زودتر از خواب برخاسته و خود را مجهزتر کرده است.»[۲] در قرآن موضوع نفاق و منافق یک هشدار و عبرت و آگاهی بخشی است. البته اگر مقصود همان مردم آن زمان مىبودند، شاید لازم نبود که صدها آیه به این مطلب اختصاص داده شود، و معلوم مىشود که نفاق در همه زمانها هست. عملًا هم مىبینیم در جهان ما هرچه تاریخ سیر خود را ادامه مىدهد دو چهرگى بیشتر و فاصله چهرهها زیادتر مىشود، الفاظ از معانى و ژستها از حقیقت بیشتر فاصله مىگیرند، عبارات و اعمال بىمحتواتر مىشود. چه زمانی بشر قدیم مىتوانست زیر روپوش جمله کمک هاى اقتصادى به کشورهاى درحال توسعه بهره کشى و استثمار کند؟ بردگى قدیم بردگى بود، نامش هم بردگى بود، اما بردگى امروز نامش آزادى است و شکلش آزادى است ولى محتوایش بردگى است. این خطر به این صورت است که کفر در زیر نقاب اسلام ظاهر مىشود، از اسلام براى خود سنگرى مىسازد.[۳]
مطهری به صورت انتقادی بیان می کند؛ «از مختصات [چنین] بشر نفاق است. انسان در مقابل حیوانات مختصاتى دارد. انسان را حیوان ناطق مىگویند. ناطق بودن یکى از مختصاتش است؛ مختصات زیادى دارد. یکى از مختصات بشر در مقابل حیوانات نفاق است. نفاق یعنى به اصطلاح عوامانه جوفروشى و گندمنمایى، در زیر کاسه نیمکاسهاى داشتن. این از خواص بشر است. پیغمبر اکرم فرمود: انّى لا اخافُ عَلى امَّتى مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِکاً … وَ لکِنّى اخافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ. فرمود من از مؤمنها بر اسلام بیم ندارم، از کافرهاى صریح هم بر اسلام بیم ندارم ولى از منافق بر اسلام بیم دارم. نفاق در عصر ما به اوج خودش رسیده است.» [۴] رسولاللَّه از ناحیه نفاق و منافق اعلام خطر مىکند، زیرا عامه امت، بى خبر و ناآگاهند و از ظاهرها فریب مىخورند و باید توجه داشت که هر اندازه تفکر عمومی ضعیف باشد، بازار نفاق داغتر است. مبارزه با احمق و حماقت، مبارزه با نفاق نیز هست زیرا احمق ابزار دست منافق است. قهراً مبارزه با احمق و حماقت خلع سلاح کردن منافق، و شمشیر از دست منافق گرفتن است.[۵] در کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر تاکید شده است که دستاوردهای علمی نتوانسته است انحرافات بشری را درمان کند و حتی بر وسعت نفاق و دورویی در جهان افزوده است.[۶]
مطهری در این زمینه توضیح می دهد بشر علم را همچون ابزارى براى هدف هاى خویش استفاده مىکند، امّا هدف بشر چیست و چه باید باشد؟ علم دیگر قادر نیست هدف هاى بشر را عوض کند؛ ارزشها را در نظرش تغییر دهد، مقیاس هاى او را انسانى و عمومى بکند. آن دیگر کار دین است، کار قوّهاى است که کارش تسلّط بر غرایز و تمایلات حیوانى و تحریک غرایز عالى و انسانى اوست. علم همه چیز را تحت تسلّط خویش قرار مىدهد مگر انسان و غرایز او را. انسان علم را در اختیار مىگیرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کار مىبرد؛ امّا دین انسان را در اختیار مىگیرد، جهت انسان را و مقصد انسان را عوض مىکند. ویل دورانت در مقدّمه لذّات فلسفه درباره انسان عصر ماشین مىگوید؛ ما از نظر ماشین توانگر شدهایم و از نظر مقاصد فقیر. انسان عصر علم و دانش با انسان ما قبل این عصر در اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است، هیچ فرق نکرده است. لاجرم، «علم نتوانسته است آزادى از هواى نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است ماهیّت حجّاجها، چنگیزها، نادرها، ابومسلمها، سزارها را عوض کند. آنها با همان ماهیّت بعلاوه مقدار زیادى نفاق و دورویى و تظاهر بر جهان حکومت مىکنند با این تفاوت که علم دست آنها را درازتر کرده است، تیغ یک ذرعیشان تبدیل شده به موشک بمبافکن قارهپیما.» [۷]
نفاق یک تهدید داخلی جهان اسلام محسوب می شود[۸] و براساس تقریرات شهید مطهری، «خطر نفاق از خطر کفر خیلى بیشتر و افزون تر است، براى اینکه نفاق همان کفر است ولى در زیر پرده؛ کفرِ در زیر پرده است. حال تا این پرده دریده بشود و آن چهره کریه کفر ظاهر بشود چقدر نفوس فریب خورده و گمراه شدهاند!»[۹] مطهری در “مسئله نفاق” اشاره می کند؛ «حال چگونه است که قرآن اینهمه روى مسئله منافق تکیه کرده است خصوصاً که در کتب آسمانى پیشین یا اسمى از منافقین نیست یا اگر هست بسیار کم است، براى این است که هر چه بشر بدوىتر و از تمدن دورتر بوده و در درجات پایینتر زندگى مىکرده است، از صراحت بیشترى برخوردار بوده است؛ یعنى آنچه که در درون داشته است از فکر و احساسات و عواطف و از رغبات و بىمیلىها و از مهربانیها و خشمها و از ایمانها و بىایمانىها، هر چه داشته است همان را ظاهر مىکرده است؛ و هر چه بشر پیش رفته و تکامل پیدا کرده است (نمىخواهم بگویم خود این نوعى تکامل است ولى از تبعات تکامل است) قدرتش بر تصنع هم- که نفاق نوعى تصنع است- افزایش پیدا کرده است؛ کما اینکه اگر ما مردم عصر خودمان را با صدر اسلام مقایسه کنیم نفاق هزاران درجه بیشتر شده است. یک وقتى من با خودم فکر مىکردم که اساساً اگر عصر ما را از نظر انسانى بخواهند ارزیابى کنند نه از نظر صنعتى، اگر یک جنبه انسانى را بخواهند ملاک و مشخِص عصر و زمان ما قرار بدهند، باید بگویند عصر نفاق. اگر بگویند در عصر ما بزرگترین ماشینى که ابتکار و اختراع شده است چه ماشینى است؟ به نظر من ماشین قلب حقایق است، اینکه بشر اینهمه توانایى پیدا کرده است که حقایق را وارونه جلوه بدهد.»[۱۰] مطهری در گفتار «اسلام و نیازهاى جهان امروز» از نفاق به عنوان «بزرگترین پدیده عصر ما» یاد می کند[۱۱] و در پاسخ به این سوال مهم که بارزترین مشخّص عصر ما، ظاهرترین پدیدههاى اجتماعى عصر ما و بزرگترین کارخانههاى زمان ما چیست؟ اشاره می کند؛ «بزرگترین پدیده عصر ما نفاق است. نفاق یعنى اینکه بشر جورى فکر بکند جور دیگرى حرف بزند، یعنى فاصله میان دل و زبان. دائماً مىگویند فاصله طبقاتى. فلان کس چرا باید میلیاردر باشد دیگرى خاک نشین باشد؟ البته غلط است. ولى فاصلهاى از فاصله طبقاتى بیشتر، این فاصله میان دل و زبان است که در بشر امروز پیداست، این فاصله میان ظاهر و باطن است، فاصله میان ادعا و عمل است، فاصله میان گفتار و کردار است. در کدام عصر و زمان این مقدار مفاهیم مقدس بشرى استعمال شده است؟ در کدام عصر و زمان اینقدر دم از اخلاق و صلح و امنیت و آزادى و مساوات و برادرى و برابرى و انسانیت و حقوق بشر زدند و در کدام عصر به اندازه زمان ما این مفاهیم را ملعبه قرار دادند و با اینها بازى کردند؟ از آن سر دنیا با هواپیمایش حرکت مىکند و بمبهاى آتش زا را روى سر مردم بىگناه مىریزد، بعد مىگوید تصمیم آمریکا در دفاع از آزادى راسخ است. آن بلوک دیگر را هم در چکسلواکى دیدید. بزرگترین پدیدهاى که در عصر ما هست پدیده نفاق است و بزرگترین کارخانهاى که در عصر ما اختراع شده است کارخانه قلب حقایق است. این است بزرگترین نیاز بشر و مادر همه نیازها در عصر حاضر. بشر دردش همه از ناحیه دنیاى بیرون نیست، بیشتر از ناحیه خودش است. یک سلسله مسائل است که در سطح پایینتر از طبیعت بشر است، یعنى طبیعت او بر آن حکومت مىکند و آن در دست طبیعت بشر ابزار است و جز ابزار چیزى نیست. علم از این قبیل است. علم قدرت ندارد بر طبیعت بشر مسلط بشود. طبیعت بشر، علم را به هر درجه که برسد در اختیار خودش مىگیرد، استخدام مىکند و مثل یک ابزار از آن استفاده مىنماید. عقل و قانون و فلسفه و فکر و صنعت از این قبیل است. بشر با این قدرت علمى و فنى خود که مىبینیم امروز آهنگ سفر افلاک کرده است ، در دریا و صحرا و فضا نقطهاى نیست که نتواند آنجا را تسخیر کند، یک جا که مانده است و آنجا را دیگر قدرت ندارد، نفس و روح خودش است. با این همه پیشرفتها در مرحله علم و فن، در ناحیه آدمیت و خوى انسانى و انسانیت چقدر جلو آمده؟ یک قدم نیامده، چون کار علم و فن نیست، کارِ ایمان است.[۱۲]
توضیحات فوق نشان می دهد که مشکل ترین مبارزهها مبارزه با نفاق است که مبارزه با زیرک هایى است که احمق ها را وسیله قرار مىدهند. این پیکار از پیکار با کفر به مراتب مشکل تر است؛ زیرا در جنگ با کفر، مبارزه با یک جریان مکشوف و ظاهر و بىپرده است و اما مبارزه با نفاق، در حقیقت مبارزه با کفر مستور است. نفاق دو رو دارد: یک رو ظاهر که اسلام است و مسلمانى و یک رو باطن که کفر است و شیطنت، و درک آن براى تودهها و مردم عادى بسیار دشوار و گاهى غیر ممکن است و لذا مبارزه با نفاقها غالباً به شکست برخورده است زیرا بعضی شعاع درکشان از سرحد ظاهر نمىگذرد و نهفته را روشن نمىسازد و آنقدر بُرد ندارد که تا اعماق باطن ها نفوذ کند.[۱۳] باید توجه داشت که مطهری تاکید می کند؛ «نمىشود منافق را در دنیا از میان برد؛ هست، بشر است منافق مىشود. بشر وقتى در جامعهاى قرار گرفت که دید اگر بخواهد برخلاف اصولى که مردم آن جامعه به آن اعتقاد دارند تظاهر کند جامعه او را درهم مىکوبد، فوراً تظاهر مىکند، به همان لباس در مىآید ولى جامعه خودش باید آگاه باشد و گول تظاهر و فریب را نخورد. باز اینجاست که ما مىبینیم پیغمبر اکرم از آن طرف راجع به خطر نفاق شدیداً اظهار نگرانى مىکند، از طرف دیگر راجع به اینکه امتش جاهل باشند و تجزیه و تحلیل نداشته باشند و در مسائل غور نکنند اظهار نگرانى مىکند. پیغمبر از دو چیز اظهار نگرانى کرده است: از نفاق و منافق، و دیگر از اینکه توده امت جاهل و نادان باشند. در آنجا فرمود: انّى لا اخافُ عَلى امَّتى مُؤْمِناً وَ لا مُشْرِکاً تا آنجا که فرمود: وَ لکِنّى اخافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنافِقِ الْجَنانِ عالِمِ اللِّسانِ، در اینجا مىفرماید: انّى لا اخافُ عَلى امَّتِىَ الْفَقْرَ وَ لکِنْ اخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ؛ من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم نگران نیستم یعنى کمىِ ثروت، امت من را از پا در نمىآورد، آن چیزى که من از آن نگران هستم فقر معنوى و فکرى و فقر اندیشه است. اگر غناى اندیشه باشد ثروت مىآید اما و لو ثروتشان از دنیا بگذرد، مثل ثروت امروز کشورهاى اسلامى که همین نفت بزرگترین منبع ثروت دنیاست و بیشترش در کشورهاى اسلامى است، ولى فقر اندیشه داشته باشند فایدهاى به حالشان ندارد. حالا اگر دو خطر با هم پیدا بشود یعنى از یک طرف منافقها، بىدینهاى متظاهر زیرک، متظاهرها و ریاکارها و مدلّسها پیدا بشوند و از طرف دیگر مردم، جاهل و نادان باشند، آنها اینها را ابزار خودشان قرار مىدهند.»[۱۴] به عنوان مصادیق کفر و نفاق در جهان معاصر، شهید مطهری به کمونیسم به عنوان کفر و صیهونیسم به عنوان نفاق صریح اشاره می کند و در این زمینه هشدار می دهد؛ «ما امروز دو خطر بزرگ داریم، دو خطر بزرگ متوجه عالم اسلام است. قضیه الجزائر با همه اهمیتى که دارد جنبه محلى دارد، اما این دو خطر که عرض مىکنم عمومى است و از لحاظ سیاست خارجى عالم اسلام فوقالعاده اهمیت دارد. آن دو خطر یکى کمونیزم است و دیگر صهیونیزم یعنى خطر جهود؛ یکى کفر صریح است و دیگرى نفاق. این دو در تمام کشورهاى اسلامى بساط جاسوسى خود را پهن کردهاند. خدا مىداند که در سال چند میلیون دلار براى این کار صرف مىشود. این دوتا شاهرگ اسلام را مىزنند، مثل دو تیغه قیچى به کار افتادهاند که ریشه اسلام را ببُرند. مسلمانان باید کاملًا هوشیار باشند و به این دو خطر توجه داشته باشند. شما مىشنوید در کشورهاى عربى روابط فلان دولت با فلان دولت چه شد، سوریه با مصر چطور، اردن با سوریه چطور، عربستان سعودى چطور. بدانید که در همه این قضایا انگشت اسرائیل در کار است.»[۱۵]
[۱]. مرتصی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد۴۱، ص۱۰۱٫
[۲]. مرتصی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد۱، ص۵۹٫
[۳]. مرتصی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد۷، ص۲۴۹٫
[۴]. مرتصی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۵، ص۱۵۲٫
[۵]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱۶، صص۳۴۰-۳۳۹٫
[۶]. مرتصی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۳، صص۳۵۸-۳۵۷٫
[۷]. مرتضی مطهری، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، پیشین، ص۸۸٫
[۸]. سیدمحمدصالح هاشمیگلپایگانی، درسنامه مسئله نفاق، تهران، انتشارات بینش مطهر، ۱۳۹۴، صص۲۳-۲۲٫
[۹]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۵، ص۲۱۱٫
[۱۰]. مرتضی مطهری، پانزده گفتار (دفاع از سیزده، مسئله نفاق، روابط بینالملل اسلامی، لزوم تعظیم شعائر اسلامی، نهضت آزادیبخش اسلام، اسلام و نیازهای جهان امروز و…)، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۹۶، ص۱۰۴٫
[۱۱]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۱، صص۴۵۹-۴۵۸٫
[۱۲]. مرتضی مطهری، پانزده گفتار، صص۱۰۵-۱۰۴٫
[۱۳]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱۶، ص۳۳۸٫
[۱۴]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۵، صص۲۱۴-۲۱۳٫
[۱۵]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۵، ص۳۵۴٫