اشاره: اعظم سعادتمند متولد قم و اهل قم و ساکن شهر قم است. او تحصیلات را دوره دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک طی کرده و در، دانشگاه دوره کارشناسی فیزیک خوانده است و سپس به خاطر علاقهای که به ادبیات عرفانی داشت، در رشته تصوف و عرفان اسلامی تحصیل کرد و موفق به کسب درجه کارشناسی ارشد در تصوف و عرفان اسلامی شد. او سالها است که که دبیر آموزش و پرورش است در شهر قم زندگی می کند. اول دبیر فیزیک بود ولی بعد تغییر رشته داد و به خاطر علاقه شخصی که داشت به فعالیتهای فرهنگی روی آورد و فعلا در قسمت امور پرورشی کار میکند و گاهی هم روش تفکر درس میدهد.
فرهنگِ اسلامی: شما هم در فیزیک و هم در عرفان تحصیل و تحقیق کرده اید ولی چگونه به شعر علاقهمند شدید؟ اولین شعرتان را چه زمانی و در چند سالگی سرودید؟
اعظم سعادتمند: در مورد علاقه به شعر باید عرض کنم که ما بطور خانوادگی به ادبیات علاقه داشته ایم. پدرم خیلی علاقه داشتند به ادبیات. ما از بچگی کتاب شاهنامه و رباعیات خیام را در خانهمان داشتیم. همیشه شعرهای شعر ای پارسی گوی را میخواندم. همیشه با شعر سروکار داشتیم. حتی مادرم هم همیشه دوبیتیهای فائز و دوبیتیهای بابا طاهر را میخواندند. این نغمهها برای من خیلی آشنا بودهاند بنابر این یک علاقهی خانوادگی بین ما وشعر هست. خواهرها و برادرها هم همینطور هستند. ما همه به شدت به ادبیات علی الخصوص به شعر علاقه داریم. دو نفر از خواهرهای دیگر من هم شعر میگویند. حالا شاید خیلی جدی آن را دنبال نکنند. یعنی این علاقه و استعداد در خانوادهی ما وجود دارد. اینکه از چه زمانی به شعر علاقهمند شدم باید بگویم که این علاقه انگار از اول با من بوده است. اولین شعرم را فکر میکنم قبل از اینکه مدرسه بروم، گفتم. یعنی مصرعهای موزون میگفتم. یا حتی ابیاتِ موزون میگفتم ولی چونکه آن موقع سواد نوشتن نداشتم، شعرهایم را نمینوشتم. اولین شعرم را دومِ ابتدایی بودم که گفتم که به تقلید از یکی از شعرهای کتابِ فارسیمان بود. من آن شعر را کمی تغییر داده بودم و یک سری از کلماتش را جابهجا کرده بودم و فکر میکردم حالا این شعر خودم هست. بعد از آن هم شعر میگفتم ولی خیلی به طور جدی نبود. یعنی از همان دوره دبستان، حتما سالِ یکی دو تا شعر میگفتم ولی برایم جدی نبود اما این گرایش وجود داشت. پولی برایم جدّی نبود که فکر کنم شاعر بشوم، یا اینکه به من بگویند: “تو شاعری!” نه به این شکل نبود. هدف من این بود که دانشگاه بروم و در همان درسی که میخوانم، پیشرفت بکنم، ولی بعد از دانشگاه که مشغول به تدریس شده و معلم شدم، همیشه احساس میکردم یک چیزی در وجودِ من کم است، یک قسمتی در زندگیام کم است که باید باشد و من به آن بیتوجهی کردهام. احساس میکردم به قسمتهایی از روحم بیتوجهام که بعد یکی از دوستان گفتند که: “شما که اینقدر به شعر علاقه دارید و شعر میخوانید، در قم یک انجمنی وجود دارد به اسمِ انجمنِ شعر که در اطراف شهر هست.” و من رفتم آنجا. اولین بار در سالِ هشتادودو که رفتم آنقدر جذب جو انجمنِ شعر قم شدم، اینقدر جوِ خوبی بود، اینقدر شاعرانِ خوبی آنجا رفت و آمد داشتند و آدم آنجا اینقدر شعرهای خوب میشنید که من فکر میکنم اگر کسی شاعر هم نبود و در آن انجمن میرفت، حتما از آنجا شاعر بیرون میآمد. شاید برای من هم چنین اتفاقی افتاد. من دفعهی اول که رفتم، آنقدر شعرِ خوب شنیدم که هنوز یادم هست کلاس نقدِ شعر بود که توسط آقای لیلهکوهی اداره میشد. دوستان شعر میخواندند و آقای لیلهکوهی نقد میکرد. با اینکه قبلا شعر میگفتم ولی اینکه مقید بشوم و غزل بگویم یا مقید بشوم و یک قالبِ خاصی را امتحان بکنم، نبود. فقط ابیاتی میگفتم که یا سپیدوار بودند، یا نو یا چند بیت موزون. ولی من آنقدر جذبِ فضای این جلسه شدم که وقتی برگشتم خانه، یک غزل کامل گفتم و وقتیکه جلسه بعد شرکت کردم، نمیدانم آن اعتماد به نفس را از کجا پیدا کرده بودم که دستم را بالا کردم که من هم شعر میخوانم و شعر خواندم و دوستان آنقدر من را تشویق کردند که احساس کردم “وای من چقدر آدم بااستعدادی هستم و یا چرا تا الآن به این استعدادی که در وجودم بوده، توجه نکرده بودم!” خیلی تشویق شدم. من فکر میکنم آن برخورد اولیه که دوستان شاعر من در انجمن شعر قم با من داشتند، خیلی تعیینکننده بود. یعنی من که کسی بودم که با هیچکس آشنایی نداشتم و ذاتا هم آدم خجالتی هستم و خیلی نمیتوانم در اولین برخورد با آدمها ارتباط گرم و صمیمی برقرار کنم، ولی اینقدر برخورد آنها خوب بود که من احساس کردم که من میتوانم شعر بگویم و احساس کردم که چقدر خوب است و من هم میتوانم شعر بگویم و شاعر بشوم. از آنجا بود که این کلاسها را ادامه دادم و همچنان دارم این راه را طی میکنم و میخواهم که ادامهاش بدهم.
* اعظم سعادتمند در سه حوزه فیزیک، عرفان و شعر کار کرده است.
* اعظم سعادتمند: پیش از روی آوردن به شعر همیشه احساس می کردم چیزی در وجود من کم است.
* در انجمن شعر قم، شاعران خوبی رفت و آمد داشته اند.
* سه مجموعه شعر گنجشک های پائیز، باران پس از برف و لیلی آذراز اعظم سعادتمند منتشر شده اند.
در مورد اولین شعر حالا در واقع خیلی یادم نمانده است ولی عرض کردم که اولین شعری که گفتم را با توجه به یکی از شعرهای کتاب فارسی بود که آقای مصطفی رحماندوست گفتهاند که در آخرش “روز خوب پیروزی ۲۲ بهمن” یا چنین چیزی بود که در کتابمان بود در فارسی دوم دبستان. من یک سری از کلماتِ آن را جابهجا کرده بودم. ولی میتوانم بگویم که اولین شعر مستقلی که گفتم که دیگر واقعا همه چیزش از فکر خودم بود را زمان رحلت امام خمینی گفتم. من تحت تاثیر غمِ از دست دادن امام خمینی یک شعر گفته بودم که بیشتر شعر نو بود و این اولین شعری بود که همه چیزش کامل از فکر خودم بود.
فرهنگِ اسلامی: آیا تا الآن از شما مجموعه شعری هم چاپ شده است؟ چند تا و با چه اسمهایی؟
اعظم سعادتمند: بله، سه مجموعه شعر از من چاپ شدهاند که اولین مجموعه شعرم “گنجشکهای پاییز” نام دارد که آن را انتشارات فصل پنجم اولین بار منتشر کرد، و الان قرار است چاپ دومش با یک مقدار تغییرات، توسط انتشارات دیگری منتشر بشود که خودم نیز منتظر هستم که چاپ دومش در بیاید. گنجشکهای پاییز، شعرهای دهه ۸۰ من هستند. یعنی همان سال ۸۲ که من به صورت جدی وارد فضای شعر شدم و احساس کردم دلم میخواهد شاعر بشوم و به من بگویند یک شاعر تا سال ۸۹، چون این مجموعه در سال ۹۰ منتشر شده است. پس “گنجشکهای پاییز” شعرهای دهه ۸۰ من هست که هنوز من این مجموعه را دوست دارم و واقعا هم موردِ لطف قرار گرفت یعنی هر کس که این مجموعه را خونده بود، خیلی مشوق من شد. حالا آنهایی که خواندند، من نمیگویم تعداد زیادی خواندند، همان تعداد که مجموعه را خواندند خیلی به آن لطف داشتند، خیلی تشویقهاشان موثر بود برای من، خیلی به من انگیزه داد. و هنوز این اثری مجموعهای آن که من اگر بخوام حس بگیرم، احساس کنم دلم میخواهد شعر بگویم، “گنجشکهای پاییز” را میخوانم. یک سری احساسات خیلی خاصی را در “گنجشک های پاییز” تجربه کردم که هنوز که هنوز است برای من هیجان انگیز هستند و هنوز که هنوز است به من انرژی میدهند، یک طوفانی در من ایجاد میکند که وقتی که این مجموعه را خودم میخوانم دلم میخواهد شعر بگویم. مجموعه دوم من “باران پس از برف” بود که مشتمل بر شعرهای سال ۹۰ تا ۹۴ من هست. انتشارات کتاب فردا منتشرش کرد. “باران پس از برف” هم مجموعهای از یک سری عاشقانههای خاصی بود. ببینید من اعتقاد دارم که هر مجموعه شعری برآیندِ یک دوره خاصی از زندگی است. “گنجشکهای پاییز” برایند دوره خاصی از زندگی من بود و “باران پس از برف” هم همینطور. شاید برآیندِ دورهای بود که من آرامش خیلی خاصی را تجربه میکردم و عاشقانه هایش عاشقانههای خاصی بود. به نظرِ خودم فضای این کتاب خیلی متفاوت است. نه تنها متفاوت از “گنجشکهای پاییز” که متفاوت از خیلی عاشقانههایی که تا آن زمان خودم خوانده بودم. یعنی یک فضای روحی متفاوتی را تجربه کرده بودم و در این مجموعه هم دقیقاً احساس میکنم. اکثر شعرها روایتمحورند و در کل مجموعهای است که من خیلی دوستش دارم. یک آرامش در این مجموعه هست و یک عاشقانه هائی که خیلی خیلی خاص هستند در این مجموعه. حسی هست که من خودم نسبت به آن دارم و عاشقانههایش آمیخته با رگههای آیینی هست. بقول یکی از دوستان که میگفت: “این یک مجموعه شعرِ عاشقانه-آیینی هست”. و سومین کتابم هم کتاب “لیلی آذر” که سال ۹۶ انتشارات شهرستان ادب منتشرش کرد. “لیلی آذر” را هم همینطو. برآیندِ یک دوره دیگری از زندگی من هست و به نظر خودم نسبت به دو کتاب قبلیام کتابِ رو به جلو بوده و سعی کردم تجربه های جدیدی را در این کتاب داشته باشم عاشقانههایی که حالا یا تجربه خودم باشند و یا تجربه دیگران باشند. باید بگویم که من شعرهایم کلا شعرِ وقوعگرایی هستند یعنی سعی کردم یک چیزی در درونم باشد و بعد بنویسم. هیچوقت “سعی” نکردم که شعر بگویم. همیشه شعر خودش به سراغ من آمده است و من بعد سعی کردم که به آن شعرسروسامان بدهم. این خیلی برای من مهم است. فکر میکنم “لیلی آذر” هم همینطور. “لیلی آذر” رو هم خیلی دوست دارم و البته یک جورِ دیگر. یعنی هر کدام از مجموعههای شعرم را به نوعِ منحصر به فرد دوست دارم. شاید چون هرکدام یبه نحوی زندگینامه یک دوره خاصی از زندگی من هست.
* هر شاعری باید زبان فطری خودش را کشف کند.
* مدح ائمه و معصومین بخشی از شعر متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست.
* شاعر می کوشد تا جهان زیباتر شود.
* کسی که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد می تواند شعر عرفانی بگوید.
فرهنگِ اسلامی: آیا علاوه بر شعر، دیگر رشتههای ادبیات را هم امتحان کردهاید؟
اعظم سعادتمند: من به طور تخصصی غزل میگویم یعنی طوری که غزل من را سیراب میکند، طوری که غزل احساس من را درگیر میکند، آنقدر که غزل شوق نوشتن به من میدهد و طوری که غزل به من انرژی و هیجان میدهد، هیچ قالبِ دیگری نمیدهد. ولی قالب های دیگر را تجربه کردم. سعی کردم رباعی بگویم، دوبیتی بگویم، سپید را هم دوست دارم. میتوانم بگویم که بعد از غزل، آن قالبی را که خیلی دوست دارم، قالبِ سپید هست. حالا تجربههایی کردم، گرچه منتشرشان نکردم ولی قالبِ سپید را هم دوست دارم. اما در باره دیگر رشتههای ادبیات مثل داستان، رمان و داستان کوتاه، نه ولی جزء آرزوهایم هست. یعنی یکی از آرزوهایم این است که یک رمان بنویسم و احساس میکنم، میتوانم بنویسم. خیلی دلم میخواهد داستان بنویسم و این تجربه را داشته باشم ولی هنوز متأسفانه مؤفق نشدم این کار را انجام بدهم.
فرهنگِ اسلامی: از کلاسیک، نو و سپید بیشتر به کدام نوع شعر تمایل دارید؟ نظرتان در باره بقیه قالبها چیست؟
اعظم سعادتمند: من غزل را دوست دارم. غزل برای من یک موهبت الهی است و قابل توصیف نیست واقعا. خیلی به من انرژی میدهد. اگر من هزارتا شعر خوب در قالبهای دیگر بخوانم، وقتیکه یک غزلِ خوب میخوانم، یک انرژی دیگر میگیرم. حالا برای من این طور بوده است. انگار روح و فطرتِ من با غزل سازگارتر است. چون من اعتقاد دارم، هر شاعری یک زبان فطری دارد یعنی ممکن است زبان فطری یک نفر غزل باشد، زبان فطری یک نفر رباعی باشد، یکی دوبیتی باشد، یکی زبان فطریاش سپید باشد. من فکر میکنم هر شاعری باید زبان فطری خودش را پیدا کند و احساس من این است که زبان فطری من غزل است و در غزل بهتر میتوانم احساس خودم را نمایان بکنم و بهتر میتوانم خودم را نشان بدهم و بهتر میتوانم حرفهایم را بزنم. در مورد بقیه قالبها عرض کنم که من کلا شعر دوست دارم. حالا این که گفتم غزل، بخاطر این بوده است که غزل زبان فطری من است. هرکسی اگر بتواند زبان فطری خودش را پیدا بکند که فرقی نمیکند کدامیک از قالبهای شعر باشد، اگر به آن قالب شعر بگوید، میتواند آن را به اعلی درجه خودش برساند. من هرچیزی که شعر باشد و احساسِ من را درگیر بکند و برایم هیجانانگیز باشد و من را تکان بدهد، برای من جذاب است و دیگر خیلی فکر نمیکنم که قالبش چه هست.
فرهنگِ اسلامی: نظرتان در باره شعر آیینی چیست؟ شعر آیینی چه موضوعاتی را شامل میشود؟
اعظم سعادتمند: ببینید امروزه شاید در مورد شعر آیینی خیلیها فکر میکنند که شعرآیینی حتماً در مدح یا برای عزاداری یکی از ائمه باشد یا فضائل یکی از ائمه و بزرگان دین باشد. این درست است و این هم بخشی از تعریف شعرِ متعهد و آئین مند هست ولی تمام آن نیست من فکر میکنم شعر آئین مند خیلی گستردهتر از این هست. هر شعری که دارد تبلیغِ انسانیت میکند. هر شعری که به ما میگوید انسان باشیم، به ما یادآوری می کند که این جهان جهانِ گذرایی است و مقصد ما جهان دیگری است که باید با همدیگر مهربان باشیم، باید عاشق باشیم، باید خوب زندگی کنیم، باید به یاد خدا باشیم، میشود شعرآیینی.اینکه حتما مثلا من شعری بگویم که برای یکی از ائمه و آن را فقط شعر آیینی بدانم این طور نیست. نه، خیلی شرایطش گستردهتر است و آنچه در ذهنِ من هست این هست که اکثرِ اشعاری که ما در ادبیات فارسی داریم میتوانند شعرِ آیینی باشند. به هر حال ببینید اکثر کسانی هم که که در ادبیات هستند و چه داستان مینویسند و چه شعر میگویند، دغدغههای انسانی دارند، دغدغههای اخلاقی دارند. خیلی کم پیش میاید که یک بخواهد قلم بزند در راه اینکه بخواهد مثلا ترویج بی اخلاقی بکند. من فکر میکنم که واقعا اکثر کسانی که دارند شعر میگویندو داستان مینویسند، واقعا احساس میکنند که یک چیزی انسانی و فطری در وجودشان هست که باید آن را به جهان عرضه بکنند، به خاطر اینکه جهان زیباتر بشود و همه اینها در حقیقت یک آثار آیینی است. پس هر موضوعی که اخلاقی و انسانی باشد، ترویج زیبایی باشد و ترویج این باشد که خدایی وجود دارد و جهان زیبا است، ترویج امیدواری باشد، اینها همه میتوانند شعر آیینی باشند.
* اختناق حاکم در عصر اموی و عباسی سبب شد تا در مورد بعضی از معصومین (ع) اطلاعات کمتر و آثار هنری کمتری داشته باشیم.
* ما در شعر متعهد و آئینی کمی ظاهر بین شده ایم.
* پس از پیروزی انقلاب اسلامی زنان شاعر خوب درخشیدند.
* در شعر جنسیّت چندان موضوعیت ندارد. شعر زبان انسانیت است.
فرهنگِ اسلامی: بنابر این منظر تشعار مولوی، حافظ و سعدی تماماً اشعار آئینی هستند شما از محضر کدام اساتید بهرهمند بودهاید و در چه حد؟
اعظم سعادتمند: در تجربه انجمنِ شعر قم، بهره من از آقای لیله کوهی خیلی کم بود. فکر میکنم یکی دو جلسه آقای لیلهکوهی در ابتدا بودند. بعد فکر میکنم آقای سید مهدی حسینی بودند در انجمن، یعنی چند ماهی ایشان بودند و من سرِ کلاسهای ایشان میرفتم که در آن ابتدای کار کلاسهای ایشان خیلی خیلی دست من را گرفت. بعد از ایشان آقای هدایتی آمدند و مسئول انجمنِ شعر شدند برای چندین سال و ما سر کلاسهای آقای هدایتی میرفتیم. میتوانم بگویم که من خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم؛ اینکه غزلِ خوب چیست؟ چطور باید شعر گفت؟ و چطور و چگونه به شعر باید نگاه کرد؟ همه این ها را مدیون کلاسهای آقای هدایتی هستم. گاه گاهی هم استاد مجاهدی میآمدند انجمن. یکی دو بار من پیشِ ایشان شعر خواندم. آن تشویقهایی که ایشان کردند در همان موارد خیلی محدود، خیلی برایم راهنما بوده و به من خیلی امید و انگیزه داد. ولی بعد از آن حالا چند سالی هست که سرِ کلاسِ استادِ خاصی نرفتم. ولی من فکر میکنم، همین که آدم آثار بزرگان را میخواند، خودش حکمِ یک کلاس را دارد. وقتی من آثار منزوی را میخوانم، از ایشان یاد میگیرم. آثارِ قیصر را میخوانم، یاد میگیرم، آثار فروغ و سهراب برا میخوانم، یاد میگیرم. من فکر میکنم که یک سری از این یادگرفتنها اینطور نیست که من حتما باید بروم سرِ کلاس استادی بنشینم و رودررو از ایشان یاد بگیرم. خیلی وقتها هنگامی که من آثار بزرگان را میخوانم، خودش باعث میشود که من خیلی چیزها یاد بگیرم.
فرهنگِ اسلامی: چرا ما آنقدری که باید و شاید روی شعر توحیدی تمرکز نداریم؟
خانم اعظم سعادتمند: اگر در گذشته ما شعر توحیدی داشتهایم، دلیلش این بوده است که واقعا شاعرانِ ما عارف میشدند. یعنی یک مقاماتی را درک میکردند و به یک سر کشف و شهودی میرسیدند و آن وقت خواه و ناخواه شعرِ توحیدی هم میگفتند ولی من نمیدانم در میانِ شاعرانِ امروز کسی هست که مقاماتی را در عرفان کسب کرده باشد و کشف و شهودی داشته باشد یا نه؟ منظور من این است که برای این هدف شما واقعا باید کار کرده باشید و واقعا باید به خدا نزدیک شده باشید و یک سری مراحل را در ایمان طی کرده باشید که بتوانید شعر توحیدی بگویید. وگرنه اینکه من بنشینم و بگویم که “من میخواهم شعرِ توحیدی بگویم”، اینطور نمیشود و در نتیجه اگر یک شعرِ توحیدی مثل مثنوی مولوی خلق میشود، نتیجه مراحلی است که شاعر طی کرده است و نکتهی دیگر این که بعد از انقلاب شعرِ متعهد و آیینی رونق پیدا کرد و منظور من از شعرِ آیینی آن بخش شعرهای هستند که در مدح یا منقبتِ ائمه (ع) باشند. این نوع شعرها بههرحال یک رنگ و بوی تازهای پیدا کرد. شاید به دلیل اینکه آنکه ائمه پرچمدار توحید گرائی، آزادی خواهی و عدالت طلبی بوده اند. اکثرِ آدمهای این دنیا خدا را قبول دارند. بالآخره یک دینی دارند. یا مسیحیاند، یا مسلمانند. خدا را همه قبول دارند. ولی آنچه که باعث تفاوتِ ما میشود، مسئله ولایت ائمه اطهار (ع) است. شاید چون اکثرِ ما دغدغهی حقانیت این ولایت را داشتیم، بیشتر سعی کردیم که شعری که میگوییم، در مدح و مرثیه ائمه اطهار (ع). پس به نظر من شعرِ توحیدی شعری است که منظر رفیع شاعر عارف را نشان می دهد، گاهی شاعر اصلا فقیه بوده است، آیت الله بوده است و عارف بوده است واقعا. شاید الآن هم داشته باشیم چنین شاعرانی ولی اکثر شاعران اینطور نیستند.
فرهنگِ اسلامی: دلیل اینکه در شعر امروز، در باره برخی از ائمه معصومین (ع) شعر کمتر سروده شده است، چیست؟ و چه راه حلی را برای رفع این نقیصه توصیه میکنید؟
اعظم سعادتمند: اینکه در موردِ بعضی از ائمه (ع) کمتر شعر سروده شده، شاید به خاطر این است که در موردِ این ائمه (ع) اطلاعات تاریخی کمتر در دست داریم. مثلا در موردِ امام علی (ع)، ما تاریخ کامل حکومتِ ایشان را و قبل از حکومتِ ایشان را داریم و جزئیاتِ زیادی در این باره در تاریخ آمده است، ولی در موردِ بعضی از ائمه (ع) به خاطر آن خفقانی که در عصر آنان بر جامعه حاکم بوده است – چه در دوران بنی امیه و چه در دوران بنی عباس – اطلاعاتی کمی به دستِ ما رسیده است. دیگر اینکه این نقیصه واقعا به دلیلِ کم کاری خود ما هم بوده است، یعنی ما متوجه نبودیم که چهارده معصوم (ع) نورِ واحدند و همه پرچمداران آزادی و عدالتند و باید برای همه اینها شعر بگوییم. به عبارت دیگر این به خاطر غفلتِ ما شعرا هم بوده است. و شاید یکی از دلایلش این باشد. منظورم این است که در شعرِ آیینی ما کم کاری شده است. مثلا اگر ما بخواهیم برای یکی از ائمه (ع) شعر بگوییم، اول میخواهیم نگاه کنیم به صحن و سرای ایشان، به گلدسته و گنبدِ ایشان. ولی اگر ما کمی نگاهمان را تغییر بدهیم و احادیث و ادعیهای که از آن معصوم (ع) به جا مانده، را بخوانیم، این ضعف جبران میشود. یعنی آن ضعفِ اطلاعاتِ تاریخی که از آن زمانها وجود داشته، از این طریق جبران خواهد شد. اگر من ادعیه و احادیث را بخوانم و بتوانم شعرهای آیینی خوبی در مورد ائمهای که در موردشان کمتر شعر گفته شدهاند، بگویم به وظیفه خود عمل کرده ام. پس عرض کردم که ضعفِ بزرگِ این کار به خودِ ما برمیگردد که ما تا حدودی ظاهربین شدهایم. من فکر میکنم این قابل جبران بوده و هنوز فرصت هست که ما این نقیصه را جبران کنیم. گرچه در سالهای اخیر حرکتهای خوبی اتفاق افتاده است که در موردِ ائمهای که کمتر شعر گفته شده است، یک سری از شاعران معاصر دغدغهی این کار را دارند و دارند در این زمینه شعر میگویند. پس ما نیاز به مطالعه داریم. مثلا از امام هادی (ع)، زیارت جامع کبیره و زیارت غدیریه به یادگار ماندهاند. ما باید یک دور صحیفهی سجادیهی امام سجاد (ع) را بخوانیم – من خودم را دارم میگویم – و وقتی ما این ادعیه را بخوانیم، مطمئنا آنقدر پر انگیزه میشویم که شاید بتوانیم سالها برای این پرچمداران آزادی و توحید شعر بگوییم.
* نمی توانیم بگوئیم یک زن حتماً باید شعر زنانه بگوید.
* شاعران در ابتدای کار باید در کلاس های نقد شعر شرکت کنند و شعر خود را به نقد بگذارند.
* شاعر نباید مغرور شود و از نقد شعر خود را بی نیاز بداند.
* مرید و مرادی در شعر پدیده خوبی نیست.
فرهنگِ اسلامی: در باره شعرِ بانوان در گذشته و امروز نظرتان چیست؟ و چه کسانی را شاعران موفق زن میدانید؟
اعظم سعادتمند: من اعتقاد دارم که ما شاعرانِ خوبِ زن همیشه داشتیم اما در گذشته به دلیل اینکه شاعران زن نمیتوانستند رفت و آمد داشته باشند یا حتی از حقِ سواد محروم بودند، نامی از آنها نمانده است. همه میدانیم که در گذشته شاعرانِ بزرگ و شاعرانی که نامشان ماندگار شدند، اکثرا شاعرانی بودند که به نحوی با دربار مرتبط بودند. یا مثلا شاعرانِ مرد سواد داشتند، شعرهایشان را مینوشتند و شعرشان میماند، ولی زنها از نعمتِ سواد بیبهره بودند و سواد را برای زن چیزِ خوبی نمیدانستند، حتی برخی از شاعرانِ ما اعتقاد داشتند که زن نباید سواد داشته باشد و این را برای زن مضر میدانستند. من اعتقاد دارم که ما زنانِ شاعر هم داشتیم که شعر هم میگفتند ولی چون اشعارشان مکتوب نشدند، به دستِ ما نرسیدند. چه بسا همین لالاییهای که امروز به دستِ ما رسیدهاند، شاید شعرِ شاعرانِ زن بوده که سینه به سینه منتقل شده و اکنون به دستِ ما رسیدهاند. اما بعد از اینکه این محدودیتها کنار رفتند، شاعرانِ زن هم فرصتی پیدا کردند که خودشان را نشان بدهند. شما نگاه کنید بعد از انقلاب ما تعدادِ خیلی زیادی از شاعرانِ زن داریم. شاعرانِ زن که خوب هم دارند شعر میگویند و به اعتقادِ من – و من این را به عنوان یک مخاطب جدی ادبیات میگویم – اگر بخواهیم از میانِ کسانی که همین الآن دارند شعر میگویند، بهترین شاعرانی را انتخاب بکنیم، مطمئن باشید اکثرا از بینِ زنانِ شاعر خواهند بود. من این را بهعنوان یک مخاطب جدی ادبیات میگویم که الآن خانمهای شاعر خیلی از آقایان بهتر دارند شعر میگویند. نگاهشان تیزبینانهتر است. جدیدتر دارند شعر میگویند. خلاقانهتر دارند شعر میگویند. و من فکر میکنم که در گذشته اگر نامی چندان از زنانِ شاعر نمانده است، بهخاطر این است که واقعا محدودیت برایشان ایجاد میکردند و اجازه نمیدادند که اینها رشد بکنند. اما شما نگاه بکنید بعد از انقلاب ما خیلی شاعرانِ خوبی داریم.
فرهنگِ اسلامی: تفاوتِ شعر زنان با شعر آقایان را چگونه ارزیابی میکنید؟ چه موضوعاتی هستند که فکر میکنید مخصوص شاعرانِ زن هستند تا شاعرانِ مرد؟
اعظم سعادتمند: در مورد تفاوت شعر زنان در گذشته و امروز باید بگویم که امروز زنانِ شاعر بیشتر سعی میکنند در شعر، خودشان باشند. جزئینگرانهتر نگاه کنند. دغدغههای خودشان را بدون خجالت بگویند. بگذارید این را بگویم که من خیلی اعتقاد به شعرِ زنانه و مردانه ندارم. اعتقاد دارم هرکسی خودش باید باشد. یعنی یک زن احتمال دارد نگرشش مردانه باشد و شعرش هم مردانه بشود. یا ممکن است آقایی احساساتش خیلی لطیف باشد و از نظرِ روحی احساساتش زنانه باشد. بنابراین اشکالی ندارد. ممکن است کسی با خواندنِ شعرش احساس بکند که شاید یک زن این شعر را گفته است. بنابراین خیلی اعتقاد ندارم که من چون یک زن هستم، شعرهایم هم حتما باید زنانه باشند و یک شاعرِ دیگر چون آقا هست، باید حتما شعرش هم مردانه باشد. ممکن است یک سری از احساساتِ من مثلِ آقایان باشند و حتما در شعرهایم هم به همین شکل نمود پیدا میکنند. ولی تفاوت شعرِ زنان در گذشته و امروز در این است که امروز زنان جزئینگرانهتر نگاه میکنند و اگر در گذشته از جنیستِ خودشان در شعر فرار میکردند و یک سری مسائلی که مربوط به زنان بودند را بیان نمیکردند، الآن این شکلی نیست. خیلی راحتتر از دغدغههایشان میگویند، خیلی راحتتر خودشان را در شعر بیان میکنند. خانمهای شاعر سعی کردند که آن ظلمی که به زنان شده – که جای گفتنِ تک تکِ آنها نیست – و چیزهایی که مربوط به زنان هست را در شعرشان بیاورند و عنوان بکنند.
به نظرِ من، ما بهجای اینکه بیاییم و بگوییم شعرِ مردان و شعرِ زنان، باید بگوییم شعرِ انسان. زن و مرد هر دو انسانند و هر دو میتوانند در مورد موضوعات انسانی و چیزهایی که به ذهنشان میرسند و چیزهایی که دغدغهی فکرشان هستند در مورد مسائل اخلاقی و در موردِ مسائل جهانی شعر بگویند. اگر واقعا شاعر، شاعرِ صادقی باشد، بههرحال یک شاعر خانم و یک شاعر آقا ممکن است یک سری تفاوتهای روحی داشته باشند که آن تفاوتهای روحی خودش را در شعر نشان بدهند. ولی من به این اعتقاد ندارم که بگوییم یک زن باید حتما شعر زنانه بگوید و حق ندارد شعرهایی بگوید که خیلی اندیشهمحور باشند، فلسفی باشند و در موردِ مسائلِ جهانی باشند. اصلا چنین چیزی نیست. هر شاعری – چه زن و چه مرد – میتواند آن چیزهایی که دغدغهاش هست را به زبان بیاورد و در مورد آن شعر بگوید. من این دیوارکشی ها را قبول ندارم ولی فکر میکنم این پدیده در کشورِ ما به نحوی دارد مد میشود ولی من آن را قبول ندارم.
بله یک سری تجربهها مخصوص شاعران زن هستند. مثلا یک زن میتواند مادر بشود. این یک تجربهی منحصر به فرد است. پس ممکن است این تجربهی مادریاش را در شعرش هم منعکس بکند. این درست است. ولی دلیل نمیشود که بگویم یک شاعرِ مرد نمیتواند از این تجربه حرف بزند. شاید یک شاعر مرد دلش بخواهد یک شعری بگوید از زبان یک مادر. این چه اشکالی دارد؟ از نظرِ من این هیچ اشکالی ندارد. یا مثلا یک شاعر زن بخواهد از زبان یک مرد، یک شعری بگوید. مثلا شعری را بگوید که راوی آن یک آقاست. این چه اشکالی دارد؟ شاید آن شاعرِ زن واقعا تجربه یک پدر را در وجود خودش حس کرده و آن را روی کاغذ بیاورد؛ طوری که هرکسی آن شعر را بخواند، حس کند که نکند این شعر را یک شاعر مرد گفته است. در واقع هر کسی یک سری روحیات و تواناییهایی دارد. شاید یک شاعر زن بتواند خودش را در جای یک مرد قرار داده و از زبان او شعر بگوید و یک شاعرِ آقا خودش را جای یک زن بگذارد و از زبان او شعر بگوید. من فکر میکنم نباید تقسیمبندی کنیم.
فرهنگِ اسلامی: نقدِ شعر (چه از نوعِ نوشتاری و چه از نوعِ جلساتِ شعر) چه تأثیری بر شعرِ شاعران دارد؟ آیا این به معنای وادار کردنِ یک شاعر به نوشتنِ آنگونه که منتقد از او میخواهد، نیست؟
اعظم سعادتمند: من اعتقاد دارم وقتی یک شاعر تازه کارش را شروع کرده است، حتما باید جلسه نقد شعر برود. خیلی مهم است. یعنی وقتی آدم هنوز ابتدای کار هست، این نقدها خیلی بهدرد میخورند. من در تجربیات شخصی خودم، آن سالهایی که تازه شعر را شروع کرده بودم، جلسات نقد خیلی به من کمک کرد. خیلی باعث میشد که فکرم باز بشود و جهانبینیام گستردهتر بشود. زمانی که شاعر تازه کارش را شروع میکند، شاید ذهنش تا حدودی آن گستردگی لازم را نداشته باشد ولی وقتی که در جلسات نقد میرود و وقتی شاعرانی که کار کردند و شاعرانی که تجربه بیشتری دارند، در موردِ شعرِ او نظر میدهند، این باعث میشود که جهانِ آن شاعر هم گسترده بشود. اما زمانی که شاعر به یک جایی رسید و فکر کرد که الآن خودش یک فکرِ مستقل دارد و الآن یک جهانبینی خاصی پیدا کرده است، به نظرِ من – من نمیگویم دیگر شعرش را برای نقد نگذارد– میتواند شعرش را برای نقد بگذارد، ولی در عین حال میتواند به برخی از نقدها اهمیتی ندهد. یعنی شعرش را بخواند و نقدهای دیگران را بشوند. اما پس از چند سالی شاعر خودش قوتِ تشخیص پیدا میکند و میتواند تشخیص بدهد که کدام نقد درست است و کدام نقد نادرست است و به بهتر است به نقدهای نادرست هیچ اهمیتی ندهد. گاهی حتی من اعتقاد دارم که شاعر اگر شعرش را برای نقد نگذارد، شاید خیلی بهتر باشد. فکر میکنم یک شاعر آمریکایی هست که شعرهایش را برای نقد برای یک شاعر همعصرِ خودش میفرستاده که برایش نقد ولی نقدهای آن شاعر را نمیپذیرفت و امروزه میگویند چقدر خوب شده که نقدهای آن شاعر را نپذیرفته است. چراکه شعرهایش همانطور که خودش میگفت و به همین شکلی که امروز هستند، بهترند و باعث ماندگاریاش شدهاند. نه اینکه شاعر مغرور بشود و پس از اینکه دو سه سال کار کرد، بگوید من دیگر نیاز به نقد ندارم، نه. همیشه نیاز به نقد هست. ولی گاهی شاعر خودش احساس میکند که کاری که دارد انجام میدهد درست است، یعنی به کارش ایمان دارد. اگر شاعر به کارش صددرصد ایمان دارد، نقدها را بشنود و خودش تمییز بدهد. چیزی را که فکر میکند درست است، را قبول بکند و نقد نادرست را کنار بگذارد.
* اعظم سعادتمند: در میان شاعران دهه هفتاد کسانی هستند که شعر آنها را دوست دارم.
* جهان در عصر ما سال به سال نا امن تر شده است.
* مولوی در شعر خود نه از درد که از درمان سخن گفته است.
* شعر شاعران افغانستان و ایران به هم نزدیک است.
ببینید آسیبی که نقدِ شعر، مخصوصا در جلسات دارد، این است که بعد از مدتی اکثرِ کسانی که در کارگاههای شعر شرکت میکنند، شبیهِ استادِ خودشان شعر میگویند. من این را بارها دیدهام و این یک آسیب است. اینکه شاعر بتواند فردیتِ خودش را حفظ بکند مهم است به همین دلیل هم میگویم – و این نظرِ من است البته – که در سالهای اول شاعر در جلساتِ نقدِ شعر شرکت بکند ولی بعدِ چند سال نقدها را گوش بکند ولی سعی بکند که از سیطرهی آن استاد خودش را رها بکند وگرنه ما بارها دیدهایم که در کارگاههای شعر همه شاعرهایی که گرد و حولِ یک استاد هستند، شعرشان شبیهِ آن استاد میشوند. هیچکدام نمیتواند به پای استاد برسد، به همین خاطر همیشه ضعیف میمانند و همیشه بهعنوان شاعرِ ضعیف قلمداد میشوند و یا بهعنوان شاعری قلمداد میشوند که از فلان آقا تقلید میکنند و ما نمونههایی هم داریم ولی نمیخواهم اسم ببرم.
فرهنگِ اسلامی: شما خود در بسیاری از جشنوارهها داور بودهاید، شعرِ شاعرانِ جوانِ امروز را در چه سطح میبینید؟
خانم اعظم سعادتمند: درست است، من چند جشنواره را داوری کرده بودم. ببینید شاعران چند دسته هستند و اگر منظور شما از شاعران امروز شاعرانِ دههِ هفتاد باشند و شعرِ جوانتر و شاعرانِ متولدِ دههِ هفتاد به بعد باشد، باید بگویم که این شاعران به چند دسته تقسیم میشوند. متأسفانه تعدادِ زیادی از شاعرانِ متولدِ دههی هفتاد، مقلدِ شاعرانِ معروفِ دههی هفتاد هستند، چون معمولا هر یک از این شاعران که شاعرانِ خوب و تأثیرگذاری هم هستند، اکثرا کارگاههای شعر دارند و همان آسیبی که گفتم اینجا وجود دارد. اینها گردِ یکی از شاعرانِ مشهورِ دههی هفتاد جمع شدند و اکثرا دارند کارهای آنها را تقلید میکنند. یعنی میبینید که یک چیزِ مضر و آسیبزایی به اسمِ مرید و مرادی ایجاد شده است. یعنی یکسری از شاعرانِ متولدِ دههی هفتاد شدند مریدِ یکسری از شاعرانِ مشهورِ دههی هفتاد. من نمیخواهم بگویم آن شاعرانِ مشهور شاعرانِ بدی هستند، نه. اتفاقا آنها در جایگاهِ خودشان خیلی هم شاعران خوب و تأثیرگزاری هستند ولی باعث شده است که این شاعران متولد دههی هفتاد، شاعران مقلد به حساب بیایند و ما چیزِ تازهای را در شعرهایشان نبینیم. من وقتی شعرهای خیلی از شاعران متولدِ هفتاد را میخواندم در داوریها، میگفتم: “اِ اینکه شعرش شبیهِ آن شاعر است و این شبیهِ فلان است و آن شبیهِ آن یکی شاعر.” یعنی دقیقا میتوانستم متوجه بشوم که ایشان کارگاهی آن شاعر را میرفته یا ایشان مقلد یا مریدِ فلان شاعر هست، یعنی این شکلی خیلی زیاد بود. ولی چندتا معدود شاعرانِ خوبی هستند در میان شاعرانِ متولدِ دههی هفتاد که من واقعا شعرشان را دوست دارم و از شعرشان لذت میبرم و خیلی امیدوارم به آنها که اینها شاعرانی باشند که مستقل فکر میکنند و در زمینهی همان غزل – چون من بیشتر در زمینهی شعر کلاسیک و غزل داور بودم – احساس میکنم میتوانند ادامه دهندهی راه غزل باشند و چیزهای خوبی را در شعرهایشان میبینم.
نکتهای دیگر که در موردِ شاعرانِ دههی هفتادند، این است که شاعرانِ دههی هفتاد تکاپوی زیادی داشتند. مرتب سعی میکردند در شعرشان چیزِ جدیدی بیاورند، مثلا ردیفِ جدیدی، قافیهای جدیدی، یک کارِ جدیدی داشته باشند و من احساس میکنم که آن هیجانی که ما در شاعرانِ دههی هفتادمان داشتیم، باید بگویم که من درمیان شاعرانِ متولدِ دههی هفتادمان کمتر دیدهام و نمیخواهم بهطور قطعی و صددرصدی صحبت بکنم. شاید تا آنجایی که من میشناسم نیست. و میگویم که این عدمِ تکاپو هم بهخاطر همان مرید و مراد بازی است و این آسیبزا هست.
البته اوضاعِ فرهنگی و اجتماعی هم تأثیر دارد، چون دههی هفتاد، دههی بود که جنگ تمام شده بود و کشور داشت به سمتِ سازندگی میرفت. انگار یک جوی بود که همه یک هیجان و تکاپوی خاصی داشتند ولی شرایطِ اجتماعی فعلی هم روی شعر شاعرانِ متولدِ دههی هفتاد تأثیر داشتهاند. باید از چند بعد بررسی بشود، ولی در کل میگویم که معدود شاعرانی در دههی هفتاد هستند و من آنها را میشناسم و کارهایشان را دنبال میکنم و لذت میبرم از خواندن آثارشان.
* دیدار شاعران با رهبر انقلاب حس خوبی در شاعر ایجاد می کند.
* اگر همه مردم دنیا شاعر شوند فضای تنفس بیشتر می شود.
* شاعر باید فردیت خود و زبان خودش را کشف کند.
فرهنگِ اسلامی: شاعر روح لطیف و حساسی دارد و از مسائل دوروبرش بیشتر از افراد عادی رنج میبرد. در دنیای امروز که با سلطه آمریکا همهسو جنگ و بیعدالتی است، شما بعنوان شاعر چه عکس العملی نشان میدهید؟ آیا شعری در این زمینه دارید؟
اعظم سعادتمند: بله درست است. جهان، جهانِ خیلی ناآرامی هست. در این عمری که من تا الآن داشتم، میتوانم بگویم که انگار سال به سال جهان، ناآرامتر شده است؛ جنگها، خونریزیها، انفجارها، بیعدالتیها روزبهروز دارند بیشتر میشوند. اما اگر اینها باعث بشوند که حتما یک شاعر شعر بگوید، اینطور نیست من فکر میکنم. شاعران شاید در مواجهه با جنگ، در مواجهه با سختیها و بیعدالتیها دو دسته میشوند. عدهای میآیند و اعتراضِ خودشان نسبت به رنجهایی که وجود دارند، میگویند، یعنی این عده درد را بیان میکنند، ولی عدهای دیگر سعی میکنند که شعرشان درمان باشد و از درمان حرف بزنند. پس از عشق سخن میگویند. بنابراین وقتی ما شعرِ یک شاعر را میخوانیم، در اشعارش هیچ اثری از آن دوران حمله مغول نمیبینیم، درحالیکه خودش در همان دوران میزیسته است. مثلا مولانا که میخوانیم – یعنی تا آنجایی که من خواندم – میدانیم که مولانا حمله مغول را درک کرده است، ولی شعرش سراسر وجد و سماع و شادی است. شاید مولانا در پی درمان بوده و میخواسته بگوید: “ای مردم، درمانِ درهای شما عشق است”. و من فکر میکنم که ممکن است که همه این بیعدالتیها، جنگها و سختیها باشند و شاعر عکس العملش بهجای اینکه بیان آن دردها باشد، بیانِ درمانِ آن دردها باشد و مرتب از عشق بگوید. یا نه، ممکن است شاعر یک شاعرِ درونگرایی باشد که همه آن رنجها را میبیند ولی فقط از رنجِ خودش میگوید. یعنی بستگی به آن “منِ” شاعر هم دارد که منش یک منِ شخصی است یا منِ اجتماعی است. نیز بستگی به جهانبینی شاعر هم دارد که الآن جهانبینی شاعر اینطوری هست که میخواهد درد را بیان کند یا درمان را.
در موردِ خودم باید بگویم که من گاهی درد را دیدم و گاهی هم سعی کردم از درمان بگویم. من کلا شاعر تنوعِ طلبی هستم. خیلی تنوعِ موضوع برایم جذاب است. به همین خاطر فکر میکنم، هم شعری که از درد بگوید دارم و هم شعری که از درمان بگوید.
فرهنگِ اسلامی: تا کنون با شاعرانِ مسلمانِ کشورهای دیگر هم برخورد داشتهاید؟ نظر آنها در باره دنیای امروز را چگونه یافتهاید؟
اعظم سعادتمند: حقیقتش من غیر از شاعرانِ افغانستانی با شاعرانِ مسلمانِ کشورهای دیگر برخوردی نداشتم. دلیلش هم این هست که افغانستانیهای غزیز زیادی ساکنِ قم هستند و ما شاعرانِ خوبی از افغانستان داریم. در موردِ شاعرانِ افغانستان بگویم که افغانستان خیلی شاعرانِ خوبی دارد. شاید به خاطر آن رنجی که کشیدند، وقتی آدم شعرشان را میخواند مالامال از رنج است و حسِ خیلی لطیفی دارند. خیلی از شاعرانیِ افغانستان، شاعرانِ موردِ علاقهی من هستند و من شعرهایشان را دنبال میکنم. البته گرچه از نظرِ من خود شاعرانِ افغانستان هم دو دسته میشوند؛ یک دسته کلماتِ خاصِ و عناصر که مربوط به کشورشان را خیلی خوب میآوردند در شعرهایشان. ولی من فکر میکنم نسلِ جدیدِ شاعرانِ افغانستان که در ایران هستند و متولد شده ایران و بزرگ شده ایران هستند، شعرشان با شعرِ ایران دیگر خیلی تفاوتی ندارد، یعنی من نمیتوانم یک مرزیِ بکشم و بگویم که فلان شاعر به این دلیل و این دلیل شاعرِ افغانستان است. یعنی در شعرهای این شاعران عناصر کشورشان کمرنگتر شدهاند. ولی یک سری شاعرانِ افغانستانی که در این زمینه سابقهدارتر هستند، من زبان آنها را خیلی دوست دارم، یعنی یک زبان و طنطنهی خاصی را دارند که برای من خیلی جذاب است.
فرهنگِ اسلامی: شما از جمله شاعرانی هستید که در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری هم حضور و شعرخوانی داشتید، آن دیدار را چگونه یافتید؟
اعظم سعادتمند: دیدار شاعران با رهبر یک دیدارِ خیلی خاصی است. اینکه رهبرِ یک کشور اینقدر به شعر اهمیت بدهد که با شاعران دیدار داشته باشد، این خیلی جذاب و منحصر به فرد هست به نظر من. خیلی حسِ خوبی است وقتی شما آنجا شعر میخوانید و موردِ تشویق رهبرِ مملکت قرار میگیرید، یک حسِ خیلی خیلی خوب و انگیزه خیلی خیلی خوبی به شاعر میدهد. جو، جوی خوبی است ولی فکر میکنم در چند سالِ اخیر میشد که شعرهای بهتری خوانده بشود. من فکر میکنم که در چند سالِ اخیر، شعرهایی که خوانده شدند، شاید به قدرت شعرهایی نبودند که سالهای قبل خوانده میشدند. شاید هم یکی از دلایلش این است که شاعرانِ زیادی متقاضی شرکت هستند و شاید یک نوع سهمیهبندی میشود که من در جریانش نیستم. ولی در کل میگویم که همین که رهبرِ مملکت که بزرگترین شخصیت سیاسی مملکت هست و باوجود آن همه دغدغه و فعالیتهایی که دارد، یک زمانی را اختصاص میدهد به اینکه شعر گوش بدهد و در موردِ شعرها نظر بدهد و جالب این است که نظرات ایشان خیلی هم تیزبینانه و نکتهسنجانه هست، خیلی منحصر به فرد و خیلی جذاب است.
فرهنگِ اسلامی: چه انتظاراتی از شاعران عصر خود دارید؟
اعظم سعادتمند: همه ما که در حالِ حاضر داریم شعر میگوییم، تلاشمان این هست که سعی کنیم یک نگاهِ جدیدی به ادبیات داشته باشیم و سعی میکنیم که جهانبینی خودمان را داشته باشیم و این ارزشمند است. من انتظار دارم که شعرِ خوب بشنوم. انتظار دارم که شاعران سعی کنند واقعا از فکرِ و احساس خودشان شعر بنویسند. مقلد نباشند. من وقتی یک شعرِ خوب میخوانم، چیزی در وجودِ من فعال میشود و باعث میشود که من هم یک شعرِ خوب بگویم. یعنی مثلِ پاسکاری در فوتبال میماند. ننمیدانم این مثالِ خوبی هست یا نه. یعنی من شعری را میگویم و حسِ من باعث برانگیخته شدنِ حسِ شاعرِ دیگری میشود که او هم یک شعرِ خوب بگوید و باز شعرِ خوبِ او باعث میشود یک نفرِ دیگر هم شعرِ خوب بگوید. شاید وقتی یک چیزِ جدیدی به ذهنِ من برسد، باعث بشود چیزِ جدید دیگری در ذهنِ شاعرِ دیگری نیز فعال بشود، یعنی مثلِ سیمهای جریانِ برق که بههم ربط دارند که وقتی برق از یک سیم عبور میکند، باعث ایجادِ جریانِ برق در سیمِ دیگری هم میشود. من انتظار دارم که شاعران نگاهِ خودشان را در ادبیات بیاورند و دقت کنند، چون هرچقدر شعرِ خوب زیاد بشوند، باعث میشوند من هم بتوانم شعرِ بهتری بگویم.
نکتهی دیگری که میخواستم در این زمینه بگویم این است که فکر نکنیم که اگر یک نفر شعر خوب گفت و شاعرِ خوبی بود، جای ما تنگ شده است. نه. من فکر میکنم که اگر همه مردمِ کرهی زمین هم شاعر بشوند، باز جا دارد، یعنی شاعران مثلِ درخت هستند برای زمین که باعث میشوند آدم بتواند نفس بکشد. شما وقتی شعر یک شاعر را میخوانید، در واقع دارید در فضای روحِ آن شاعر تنفس میکنید و باعث میشود تسکین پیدا بکنید، چون چه آن شاعر از درد بگوید، چه از درمان، باعث میشود شما تسکین پیدا بکنید. اگر از درد میگوید، یعنی یکی هست که دردِ شما را بفهمد. اگر از درمان میگوید، یعنی درمانِ دردِ شما این است. بنابراین من فکر میکنم که یک کم تنگنظریها را کنار بگذاریم. یک کم تحملِ سلیقههای متفاوت را داشته باشیم. فکر نکنیم که اگر شاعری طوری شعر میگوید که موردِ پسندِ من نیست، باید حذف بشود. من احساس میکنم گاهی جو یک کم تنگنظرانه شده است. هرکسی یک گروهی و یک جمع از دوستانی را برای خودش تشکیل داده است که باید اینطوری شعر بگویند. پس آنهایی که اینطور شعر نمیگویند، شاعر نیستند. در اینستاگرام. مثلا میگویند: “شعرِ خوب بخوانیم”. بعد همه دوستانِ خودشان را تأیید میکنند که مثلا اینها شعر خوبند، درصورتیکه نباید اینطور باشد. یا طوری همدیگر را میکوبند و میگویند که شما نباید اینطوری شعر بگویید. این زبان، زبانِ شعر امروز هست، این زبان، زبان شعرِ امروز نیست. من فکر میکنم که اینها را هر شاعری باید خودش تأیید بکند. ما حق نداریم برویم و به شاعر بگوییم که زبانِ شعر تو ایراد دارد یا ایراد ندارد. خودش اینطوری لذت میبرد. من گفتم که هر شاعر باید زبانِ فطریِ خودش را کشف بکند و آن نوع شعر گفتن که خودش از گفتنش لذت میبرد، را باید خودش کشف بکند. تنگنظرانه نگاه نکنیم. هر کس کارِ خودش را بکند. فکر نکنیم که هرکه مثلِ ما فکر نمیکند و شعر نمیگوید، او شاعر نیست و فقط ما شاعریم.
فرهنگِ اسلامی: فضای شعر پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
اعظم سعادتمند: خیلی متنوع شد، یعنی من فکر میکنم پس از انقلاب خیلی چیزهایی جدیدی آمدند، نگاههای جدیدی و جهانبینیهای جدیدی آمدند در شعر. در خود شعرِ آیینی ما، اگر همین شاخه مدح و منقبت معصومین(ع) را هم در نظر بگیریم، خیلی رشد کرده است. مثلا شما شعر آیینی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب را بیایید مقایسه بکنید، چقدر نگاهِ جدید و چقدر شعرهای جدید اضافه شدهاند. اینها همهاش پیشرفت است. حتی شعرِ عاشقانه. شما هرکدام از شاخههای شعر را در نظر بگیرید به همین صورت است. البته شاید هنوز زود باشد که بیاییم و در این مورد صحبت بکنیم ولی من خیلی امیدوارم به شعر که حتما میتواند باز هم به قله برسد و فکر میکنم ما باز هم شاعرانی خواهیم داشت که در قله خواهند بود.
فرهنگ اسلامی: با توضیحات شما مرز های شعر آئینی و شعر بی آئینی روشن تر شد. از این که در این مصاحبه شرکت کردید سپاسگذاریم.
نمونه اشعار:
شب دلتنگی زائرسرا
تبت پایین میآید سرفههایت خوب خواهد شد
دوباره شهر من حال و هوایت خوب خواهد شد
صدایم میزنی در کوچهها با لهجۀ آذر
زمستانی که داری در صدایت خوب خواهد شد
غمی که با وجود خندۀ پهن نمکزارت
سرایت کرده در جغرافیایت خوب خواهد شد
شکایت کم کن ای نیزارهایت طعمۀ آتش
صبوری کن که پایان حکایت خوب خواهد شد…
به دست او که درمان میکند درد طبیبان را
به لطف عشق،درد بی دوایت خوب خواهد شد
دوباره میرسد از هر طرف مهمان ناخوانده
شب دلتنگی زائرسرایت خوب خواهد شد
یا وَجیهَهً عِندَاللّه!
از بستر بیماری خود پا شدنی نیست
بی لطف شما، شهر مداوا شدنی نیست
رفتیم به دیدار حکیمان و طبیبان
گفتند که با دانش آنها، شدنی نیست
این زخم که بر پیکر ما دست خودی زد
آنقدر عمیق است که حاشا شدنی نیست
کُند است چنان رفتن هر ثانیه، انگار
شب، این شب عقربزده، فردا شدنی نیست
هرقدر که پیراهن گلدار بپوشد
بی نور شما باغچه زیبا شدنی نیست
رخصت بده بانوی عزیزم بنویسم
بی عطر حرم، چشم غزل وا شدنی نیست
فرزند زمزم
ای خالق راز و نیاز عاشقانه
در پیشگاه عشق مخلوقی یگانه
ای آسمان پیشانیات، ای ابر ای کوه
سجادۀ تو دشتهای بیکرانه
دارند در دستانِ هنگامِ قنوتت
گنجشکهای بیشماری آشیانه
تسبیح میگویی تمام خلوت شب
با رودها با اشکهایت دانه دانه
فرزند زمزم! کیستی، اهل کجایی؟
در چشمهایت داری از کوثر نشانه
فریاد عاشوراست موج پرچمی که
وادی به وادی میبری بر روی شانه
وقتی که در حال مرور کربلایی
عالم سراسر میشود پروانهخانه
این بیت آخر با خودش دارد درودی
بر مادرت، آن شهربانوی زمانه
دلتنگ
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
و ایمان دارم ای مهرت قیامتها به پا کرده
گنهکارانِ چون من عاشقت را زود میبخشند
پر از حس غریب روزهای آخر سالَم
پر از دودی که برمیخیزد از خاکستر اسفند
دلم امشب شبیه کوچههای تا حرم تنگ است
دلم در حسرت ایوان دلباز شما تا چند؟
و غمگینم به قدر شانۀ سنگین گاریها
که ساکم را به سختی تا خیابان تو آوردند
و مسکینم به قدر آن گدایانی که در غربت…
فقط امّید دارم از تو ای شاه نجف لبخند
::
نشستم گوشۀ صحنت برایت شعر میخوانم
اگر این لحظهها حس میکنم هستم سعادتمند
گریههای یتیمانه
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟
به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟
کدام دامن پُر مهر میشود بالِش؟
به گریههای یتیمانه خواب خواهد داد؟
کدام عشق به این سفرههای نان و نمک
پس از عبور تو رنگ و لعاب خواهد داد؟
مرا هر آینه او از سکوت پر کردهست
هم او که آه مرا بازتاب خواهد داد
برای آنکه بگیریم انتقامت را
خدا به گردش دنیا شتاب خواهد داد
زمانهای که به زهرا چنین جفا کردهست
مگر سلام علی را جواب خواهد داد؟!
اندوه چهل سال
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم…
تمام ابرها بر شانۀ من گریه میکردند
گرفتم آسمان خسته را زیر پر و بالم
نمیدانی چطور آرام کردم کودکانت را
گرفتم قطرههای اشک را با گوشۀ شالم
ببین بر چهرۀ من ردّ پای باد و باران را
ببین بیعمر نوح امروز، بانویی کهنسالم!
نشد لبریز در طوفان غمها کاسۀ صبرم
به آن پروردگاری که خبر دارد از احوالم
اگر عمری بماند تا کنارت سیر بنشینم
برایت شرح خواهم داد از اندوه چهل سالم
::
میان رفت و آمدهای قایقهای سرگردان
به غیر از کشتیات راه نجاتی نیست در عالم
خطبهی طوفانی
آرزوی کوهها یک سجدۀ طولانیاش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش
دستهایش شاخهٔ طوباست مشغول دعاست
ماه و خورشید و فلک در سایهٔ نورانیاش…
میوزد از منبرش فریادهای «یاحسین»
شامها ویرانهٔ هر خطبهٔ طوفانیاش
در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است
عبدوَدها کشته، از شور حماسیخوانیاش
اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا
چشمهها میجوشد از هر واژهٔ قرآنیاش
آیههای یقین
اعماق آیههای یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته
او راز آفرینش هر جوی و جنگل است
او – چشمهای که قلب زمین را شکافته –
از مهر اوست سبزه اگر خاک نرم را
یا صخرههای کوهنشین را شکافته
همنام آنکسیست که بیشکّ و بیگمان
با یک اشاره ماهِ مبین را شکافته
پیداست از نگاه حزینش که دیده است
یک روز سخت پیکر دین را، شکافته…
گوشهی ایوان
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
یک عمر از این بام به آن بام پریدم
حالا که به بام تو رسیدم نفسی نیست
بانو! دل دل کندن از این خانه ندارم
هر گوشۀ دنیا بپرم جز قفسی نیست
جان را که به لب آمده بستم به ضریحت
جز مرگ در این لحظه برایم هوسی نیست
ای کاش سرم گوشۀ ایوان تو باشد
آن دم که در این سینۀ تنگم نفسی نیست
زیر باران
رد میکنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان
شاید که دلداری دهی رانندهای را
وقتی شکایت میکند از راهبندان
میآوری تا کوپه کیف مادری را
که ناتوان راهی شده سوی خراسان
شاید صدامان کردهای با نام کوچک
در غربت یکریز شهری نامسلمان
شاید تو را یک صبح جمعه دیده باشیم
که چای میریزی برای ندبهخوانان
گاهی میاندیشم در این سرما کجایی؟
شاید کنار آتش یک مرد چوپان
شاید تو را هر جای دنیا دیده باشیم
در زیر باران…زیر باران… زیر باران…
کاسههای سامرا
خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر… آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست
تابلوهای کنار جاده میگویند نیست
چند فرسخ بیشتر از راه ما، تا راه راست…
رو به رویم ناگهان درهای بازِ خانهات
بر لبم نام کریمی، چون امامِ مجتباست
احتمال ریزش یکریز باران قطعی است
در دلم اندوه عصر جمعههای کربلاست
آسمان یک کاشی از محراب تو، دریا فقط
گوشهٔ سجادهات در نیمهشبهای دعاست
از کراماتت چه باید گفت وقتی با تو است
آنچه یک حرفش فقط با آصف بن برخیاست
از کبوترهای شهرم نامهای آوردهام
حالشان خوب است اما روحشان اینجا رهاست
راستی! حال کبوترهای بامت خوب شد؟
در صدای من طنین انفجار گریههاست
سکّهها جاریست از چشمانم اما باز هم
دستهایم رو به سویت کاسههای سامراست
تنهاییات!
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است
در عکسها دیدم مزارت را و عمریست
شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است
از هر غریب و آشنا پرسیدم از تو
گفتند بیش از هر کسی مهماننواز است
مردی که زانو زد جمل با ضرب تیغش
میلرزد آن وقتی که هنگام نماز است
در باد، بیرقهای خونین محرم
در امتداد پرچمت در اهتزاز است
تنهاییات، تنهاییات، تنهاییات، مرد!
بیش از تمام دردهایت جانگداز است…
مصاحبه کننده: سید شهریار حسینی