شعله ور شدن زبانه های آتش جنگ قراباغ، بار دیگر علاوه بر شکل دادن به بحث های گسترده نظامی و امنیتی و نگرانی ها بخاطر تلفات انسانی و احتمال بروز فجایعی نظیر فجایع روی داده در دوره بروز بحران و جنگ قراباغ از ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۴ ، مباحث فرهنگی و دینی گسترده ای را نیز به همراه آورده است. در جمهوری آذربایجان دو جریان عمده را می توان از هم تفکیک کرد. یک جریان به سردمداری حکومت این کشور تاکید بر این دارد که جنگ قراباغ یک جنگ وطنی و ملی است و جمهوری آذربایجان حق دارد اراضی از دست رفته خود از جمله قراباغ را از ارامنه جدایی طلب این منطقه و کشور ارمنستان بازپس گیرد و به همین خاطر در اجرای این عملیات نظامی صاحب حق است. جریان دیگری که در جمهوری آذربایجان مشاهده می شود، علاوه بر اینکه ابعاد وطنی و سرزمینی این جنگ تاکید دارد، بر بعد اسلامی و دینی و مذهبی جنگ نیز پافشاری دارد. در میان این جریان، جمله ای منتسب به رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر اینکه “قراباغ خاک اسلام است”، نصب العین قرار داده شده است. گرچه، درباره سندیت انتساب این جمله به رهبر معظم انقلاب اسلامی و شرایط زمانی بیان احتمالی آن، دیدگاه های مختلفی بیان می شود. اما، موضع رسمی و دولتی جمهوری اسلامی ایران نیز که همواره تلاش می شود صرف نظر از ملاحظات سیاسی و امنیتی، موضعی منطبق بر حق و عدالت باشد، بر این تاکید دارد که تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان باید احیاء شود و مساله ارامنه قراباغ نیز باید بر اساس حق و عدالت و بطور ریشه ای حل شود.
این موضع ساده سازی شده، در بطن ناپیدا و جزییات خود شامل نکات بسیار ظریف و دقیقی است که می تواند مبنای منطقی و عقلانی راه حلی صلح آمیز و انسانی برای بحران بسیار پیچیده قراباغ باشد. زیرا، بحران قراباغ را نه صرفا می توان بحرانی سرزمینی دانست، آنچنان که حاکمیت جمهوری آذربایجان سعی بر القای آن دارد و نه می توان آن را صرفا خصومتی قومی دانست، آنچنان که پان ترکیست ها و ترکیه و صهیونیست ها و رژیم اسراییل بر آن پای فشاری می کنند و نه بحرانی مذهبی و دینی دانست، آنچنانکه برخی گروه های دیندار جمهوری آذربایجان و ایران معتقد به آن هستند. در واقع، بحران قراباغ به ملغمه ای از بحران های سرزمینی و قومی و مذهبی و حتی سیاسی – امنیتی بین المللی تبدیل شده است و ظاهرا حل آن فراتر از اختیار جمهوری آذربایجان و ارمنستان و ارامنه قراباغ رفته است. و متاسفانه جمهوری اسلامی ایران نیز به دلایل مختلف در معادلات امنیتی این منطقه ندیده گرفته شده است. اما، دشمنان اسلام و مداخله کنندگان اجنبی بخواهند یا نخواهند تاریخ و فرهنگ قفقاز در فرهنگ و تاریخ ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی تنیده شده است و به هیچ وجه جدا شدنی نیست و این ریشه و پیشینه خواه ناخواه بر آینده تاثیر دارد و تعیین کننده سرنوشت است. کما اینکه هفتاد سال تلاش متمرکز نظام آهنین کمونیستی شوروی برای تعریف هویتی جداگانه برای جمهوری آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و سایر جمهوری هایی که در طول تاریخ این در حوزه تمدنی قرار داشته اند، نتوانست این ریشه را نابود کند. در قفقاز مظلوم این تعریف و تحریف هویتی شاید جدی تر و بی رحمانه تر از سایر حوزه ها عملیاتی شد. در جمهوری آذربایجان مظلوم تر از تمامی جماهیر دیگر، این تحریف هویتی چنان عملیاتی شد که حتی تلاش شد مذهب و نام و هویت این سرزمین تغییر یابد یا محو گردد.
با آنکه در نظام کمونیستی شوروی، هویت تمامی جمهوری ها بر اساس تمییز قومیتی بنا شده بود، در جمهوری آذربایجان حتی این نیز به گونه ای دیگر اجرا شد. به نحوی که نظام کمونیستی سعی در نادیده گرفتن اقوام مسلمان داشت و تلاش کرد هویتی جدید در این جمهوری ایجاد کند که هیچ مبنا و ریشه تاریخی ندارد و حتی با مبانی تقسیم جماهیر در شوروی نیز سازگاری نداشت. نظام کمونیستی در چند سال نخست حاکمیت خود بر اساس سیاست تاسیس جمهوری ها بر منبای تمییز قومیتی، قراباغ را از جمهوری آذربایجان جدا کرد و به ارمنستان سپرد و سپس در سال ۱۹۲۲ برای پیشبرد سیاست خاص خود در جمهوری آذربایجان مجددا با نقض مبانی تقسیم جماهیر بر اساس تعلقات قومی، قراباغ را به ترکیب جمهوری آذربایجان بازگرداند تا تعریف و تحریف هویتی مردم جمهوری آذربایجان را راحت تر عملیاتی کند. در این دوره بود که سرود “برادر شده اند” ساخته و مناطق و محلات ارمنی نشین در باکو و سومقاییت و گنجه ، مهمترین مراکز جمعیتی و اقتصادی و فرهنگی جمهوری آذربایجان گسترش داده شد و مهمتر از آن تلاش شد ازدواج ها و اختلاط خونی میان خانواده های مسلمان و ارمنی وسعت یابد و مردمی با هویت نوین شکل گیرد که هیچ گاه یادی از پیشینه تاریخی خود نکند. حتی پس از فروپاشی شوروی و استقلال جماهیر شوروی نیز همین هویت نوین جعل شده در زمان شوروی، در شکل دهی به ایدئولوژی حزب “آذربایجان نوین” مبنا قرار گرفت و تحت نام “آذربایجان گرایی”، هویتی مخلوط از ترک گرایی و یهودگرایی و تحریف تاریخ و ایران ستیزی در دستور کار فرهنگی و هویتی حاکمیت جمهوری آذربایجان قرار گرفت و همان سیاست هویت زدایی که در زمان شوروی با محور قرار دادن اختلاط فکری و حتی خونی دنبال می شد، امروزه نیز با محور قرار گرفتن آمیزش فکری و روحی با یهود و صهیونیسم در جمهوری آذربایجان در حال اجراست. در این میان، برغم جنگ و خون ریزی که میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه ارمنی نشین قراباغ روی داد، تلاش شد در ابتدا این جنگ، صرفا نزاعی سرزمینی تلقی شود و خللی به تعریف هویتی برجای مانده از زمان شوروی وارد نکند. اما، رفته رفته با دخالت های خارجی و افزایش دخالت های عواملی نظیر ترکیه و پان ترکیسم و اسراییل و صهیونیسم جنبه های قومی به این نزاع داده شد و اکنون نیز تلاش می شود که با جهت دادن به برخی جریان ها در جمهوری اسلامی ایران و جهان اسلام، به نزاع بر سر قراباغ جنبه مذهبی و دینی داده شود. اما، جمهوری اسلامی ایران براساس تحلیل و ارزیابی درست از اوضاع و تحولات منطقه قفقاز برغم حضور حداقلی ایران در این منطقه در مقایسه با حضور حداکثری اجانب و رقبا در قفقاز و با اتکاء به ریشه های مشترک تاریخی و فرهنگی با تمامی اقوام و جریان های دینی و فرهنگی و فکری اصیل قفقاز از جمله آذربایجانی ها و ارمنستانی ها و ارامنه قراباغ توانسته است برغم به جان خریدن انواع و اقسام اتهامات ناروا، موضعی خداپسندانه و عدالت محور در رویکرد به حل منازعه قراباغ داشته باشد و نه تنها خود را در مقابل هجمه ها و تبعات منفی این بحران که تازه ترین مصداق آن را در موج اخیر “ایران ستیزی” در رسانه های جمهوری آذربایجان مشاهده کردیم، محافظت کند، بلکه راه را برای تحقق حقوق مردم جمهوری آذربایجان و ارامنه قراباغ و رهایی ارمنستان از این بحران خونین دستکم به لحاظ فکری هموار کند. البته، شرط پیموده شدن این راه نیز به کار بسته شدن عقل سلیم و درایت در میان حاکمان و سردمداران آذربایجانی ها و قراباغی ها و ارمنستانی هاست تا خود را از آلت دست بیگانگان شدن برهانند و آینده را به کمک ریشه های تاریخی و فرهنگی مشترک خود بدون دخالت بیگانگان بنا کنند. کافی است به نقش منفی که در همین سال های اخیر رژیم صهیونیستی و ترکیه در بحران قراباغ ایفاء کرده اند ، توجه شود.
از همان آغاز روند نفوذ سرطانی رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان در دهه های گذشته که بخصوص در ابعاد امنیتی و نظامی و فروش تسلیحات ویرانگر گسترش یافت و از همان آغاز روند نزدیکی این رژیم به ارمنستان که در سال گذشته به تصمیم گیری درباره افتتاح سفارت ارمنستان نزد این رژیم جنایتکار منجر و در سال جاری اجرایی شد، آگاهان به تاریخ و فرهنگ و مسایل قفقاز هشدار می دادند که این حضور اسراییل تبعات بسیار خطرناکی درپی خواهد داشت. همچنین از همان آغاز یکه تازی پان ترکیست ها در جمهوری آذربایجان و نیز شرایط فراهم شدن برای وهابی های وابسته به سعودی در این جمهوری ، این هشدار نیز داده شده بود که رسوخ و نفوذ داده شدن هویت های جعلی به قفقاز خطرناک و بازی با آتش است. همچنین این هشدار نیز داده می شد که کوچ دادن ارامنه مهاجر از سوریه و لبنان به قراباغ و ارمنستان خواسته دشمنان منطقه و زیانبار است. اما متاسفانه این بازی های خطرناک تا حد زیادی محقق شده و حیات مردمان قفقاز را تهدید کرده است. اکنون شعله ور شدن مجدد جنگ قراباغ و فرصتی که برای پان ترکیسم و صهیونیسم و گروه های تروریستی تکفیری و جریان های افراطی ارمنی در منطقه ایجاد شده است، بیانگر این است که مساله قفقاز را باید ریشه داران و صاحبان اصلی این منطقه خود با گفتگو و تفاهم حل کنند و حل این مساله با دخالت اجانب و با تداوم جنگ امکان پذیر نیست. زیرا، اگر تسلط نظامی و حاکمیتی بر این اراضی بدون توجه به تفاوت های فرهنگی و قومی و مذهبی ، اختلاف و نزاع را حل می کرد، این نزاع در همان اوایل دهه ۱۹۹۰ که ارامنه با استفاده از قدرت نظامی و حمایت گسترده اجانب بر قراباغ و نواحی اطراف آن مسلط شدند، حل می شد. شکست راه حل نظامی ارامنه در اوایل دهه ۱۹۹۰ و شروع راه حل نظامی جاری آذربایجانی ها در هفته های اخیر ، به خودی خود گواه روشنی است بر ضرورت گفتگو و تفاهم برای حل مساله قراباغ با الگویی که جمهوری اسلامی ایران براساس حق و عدالت ارایه می دهد.
جمهوری اسلامی ایران و منطقه قفقاز و جمهوری های آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و بخش شعله ور قفقاز یعنی قراباغ که در طول تاریخ بخشی از ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی و پاره ای از امپراطوری های مسلمان و کشور ایران بوده اند، چنان قرابت های فرهنگی و آمیختگی تاریخی و ریشه ای دارند که در هر راه حلی برای بحران قراباغ باید در نقطه مرکزی آن قرار داشته باشند، وگرنه هر راه حلی برای این بحران، بی ریشه و سست و فاقد آینده مطمئن خواهد بود.
برهان حشمتی کارشناس مسائل قفقاز