در ” ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی ” چه گزینه هائی در مقابل دولت آمریکا قرار دارد؟
بحث بر سر این نیست که به کاخ سفید واشنگتن چه کسی می آید ویا از آن چه چیزی بیرون میرود . وموضوع بحث نیز شخصیت و سیر و سیرت جو بایدن و دونالد ترامپ نیست که آیا تفاوت آنها لفظی است ویا معنوی ؟ ویا اصلا آنها با هم یک ” جو ” تفاوت دارند ویا ندارند . بحث بر سر این است که در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی چه گزینه هائی در مقابل سیاست خارجی آمریکا قرار دارد . اینک با ذکر چند مقدمه به نتیجه گیری می پردازیم :
یکم : نخست باید بگوئیم منظور ما از ” ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی ” کجاست؟
منظور ما از ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی منطقه ای است که در آن تمدن اسلامی بوجود آمده است ، یعنی آسیای غربی و آفریقای شمالی و اروپای جنوب غربی.
دوم : نزدیک به نیم قرن است که حرکت های اسلامی در این ظرف جغرافیائی بویژه در آسیای غربی و آفریقای شمالی شکل گرفته است. وبا پیروزی انقلاب اسلامی موج اسلام خواهی در این منطقه شدت و سرعت بیشتری یافته است.
سوم : نوزائی حرکت های اسلامی در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی ادامه سیر تکاملی تاریخ است . این نوزائی در مقابل تمدن غرب نیست بلکه حتی به یک معنی در ادامه آن است. بدین معنی که تمدن غرب به نیاز های زیستی انسان پاسخ داد و پاسخ های خوبی هم داد : در پزشکی آنتی بیوتیک به مخاطرات بیماری های عفونی پایان دادند ویا از آن مخاطرات کاستند . در حمل ونقل و ارتباطات و مهندسی و علوم فضائی و ژنتیک تحولات مهمی رخ داد واینک تمدن نوین اسلامی در صدد است به نیاز های سرشتی انسان پاسخ دهد . تمدن غرب “چگونه از چیستی خود محافظت کردن” را به ما آموخت وتمدن نوین اسلامی “چگونه کیستی خدائی خود آفریدن ” را به ما خواهد آموخت . ولی در سیاست حرکت ها نوین ومترقی اسلامی در مقابل نظام جهانی دو قطبی قرار گرفتند.
علت این رویاروئی نوع وجنس سیاست ورزی های حرکت های اسلامی نبود بلکه بیشتر نوع برداشت و برخورد دو قطب نظام جهانی با این حرکت ها بود وهست.
چهارم : برداشت وبرخورد دو قطب نظام جهانی با این حرکت ها تا اندازه ای متفاوت بوده است . روسیه در دوران سیاست ورزی های مارکسیستی به تاریخ اهمیت وژیه ای می داد . اصولا مارکسیست ها نوعی فلسفه تاریخ را ارائه می دادند که آمیخته ای از نظریه های القلئی و اغوائی و داده های تاریخی بود . از طرف دیگر روسها از نزدیک با جهان اسلام در تماس و تصادف بوده اند و بخشی از این جهان در داخل امپراطوری آنها قرار داشت واینک در حوزه نفوذ آنان قرار دارد . اندیشه ورزی در مفهوم تحولات تاریخی در روسیه سابقه کمی ندارد از این رو روسها بهتر از رقیب سیاسی و شریک استراتژیک خود یعنی آمریکائی ها توانستند با این تحولات کنار بیایند که به این مسئله بازخواهیم گشت .
ولی آمریکائی ها وارث یک امپراطوری بودند و هستند که با زور _ از تفنگ برای قتل عام میلیونها سرخ پوست بگیرید تا بمب اتمی برای ارعاب تمام مردم جهان – و زر – از طلا ونفت در قاره آمریکا بگیرید تا الماس و نفت در آفریقا و اورانیوم و نفت در آسیا – و تزویر – از افسانه هولوکاست بگیرید تا داستان فتح ماه و از نمایشنامه یازده سپتامبر بگیرید تا ادعانامه مبارزه با داعش – بوجود آمده است وبنابراین زمامداران این کشور تصور می کنند برای همیشه می توانند با زر و زور و تزویر بر جهان جکومت کنند و همیشه هم پیروز هر میدان ممکن ویا نا ممکنی باشند.
پنجم : روسیه متوجه تغییر روند تاریخ در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی نه به موقع ولی بالاخره شد. وقتی که شنی های تانکهای ارتش سرخ در باطلاق خاک و خون مردم افغانستان فرو رفت ، وقتی موج اسلام خواهی آسیای مرکزی و قفغاز را فرا گرفت ، وقتی که سربازان ازبک و تاجیک و قرقیز و آذری از میدان های جنگ افغانستان با قرآن به موطن خود بر گشتند و وقتی که در تاجیکستان مردم آماده شدند از پنج تا ده در صد جمعیت کشور خود را در راه احیای اسلام قربانی بدهند روس ها متوجه شدند که روند تاریخ در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی تغییر کرده و این منطقه در یک پیچ جدید تاریخی قرار گرفته است و ناگزیر باید با آن هماهنگ شد تا موجودیت و حتی منافع موجود حفظ شود و از آن بالاتر به منافع جدید دسترسی پیدا کنیم. از این رو روسها دست به اقدامات زیر برای تطابق با تحولات محیطی دست زدند:
- از افغانستان خارج شدند وپای خود را از روی گلوی مردم فقیر و ضعیف افغانستان برداشتند.
- از مارکسیسم به ناسیونالیسم تغییر موضع دادند و شیفت کردند و از ادامه بازی در نظام جهانی دو قطبی سرباز زدند. و ایالت های مسلمان نشین را بعنوان کشورهای مستقل مشترک المنافع با روسیه معرفی نمودند وبین این ” نوکشورها ” نقاط ملتهبی را برای مداخلات احتمالی در روز مبادا باقی نهادند مثل قره باغ بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان و سمرقند وبخارا بین ازبکستان و تاجبکستان.
- سعی کردند روابط روان و سالمی با محور مقاومت اسلامی که روند جدید تاریخ را در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی نمایندگی میکند برقرار کنند و در این راه تا آنجا جلو رفتند که جمهوری اسلامی ایران را شریک راهبردی خود شناختند وشک نداشته باشید که اگر روزی “سازمان ملل مسلمان ” تاسیس و تشکیل شود روسیه به حکم جمعیت مسلمان خود اگر از بنیانگذاران آن نباشد حتما یکی از اعضای تاثیرگذار آن خواهد بود کما اینکه چین و هند نیز چنین موقعیتی خواهند داشت.
ششم: آمریکا ولی رفتار متفاوتی در مقابل این تحولات محیطی در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی داشت ودارد. اقداماتی که برهبری و حمایت آمریکا و همراهی غرب در مقابل انقلاب اسلامی صورت گرفت باین ترتیب است:
- ایجاد و تقویت گروهکهای تروریستی در ایران اسلامی نظیر منافقین ، فرقان ، کوموله و….
- ایجاد وتقویت گروه های مارکسیستی وشبه مارکسیتی که تعداد آنها در سالهای اول انقلاب به ده ها گروه بالغ میشد.
- حمایت از گروهکهای تجزیه طلب در نقاط مرزی کشور
- ایجاد جنگ تحمیلی علیه انقلاب اسلامی با نیروی نظامی صدام و تقویت آن بوسیله مزدورانی از کشور های عربی و حمایت مالی ارتجاع عرب و حمایت نظامی ، سیاسی ، تبلیغاتی ، تجهیزاتی و اطلاعاتی آمریکا و سایر کشور های غربی.
- کودتای نوژه
- استفاده از حزب خلق مسلمان برای ایجاد جنک داخلی در ایران که این توطئه با حمایت و همت مردم آذربایجان و مشارکت انقلابی هیئت بنیانگذار حزب و اعلام انحلال حزب خنثی شد.
- جنگ روانی بی سابقه علیه انقلاب اسلامی وایجاد اسلام هراسی و ایران هراسی در مقیاس جهانی.
- تهاجم فرهنگی علیه مردم ایران و مسلمانان در سایر کشورهای اسلامی.
- حمایت از چهره های ورشکسته سیاسی و نظریه پردازان تجدید نظر طلب و انقلابیون پشیمان و دنیا دوست و هنرمندان وطن فروش که به سیاه نمائی کشور خود می پردازند.
- جنگ هروئین وسایر مواد مخدر صنعتی در ایران با استفاده از خاک افغانستان و پاکستان ( مثلث طلائی) بمنظور اقدام علیه مردم ایران و تبلیغات اغواگرانه و گمراه کننده مبنی بر این که بازار این مواد اروپا است نه ایران در حالیکه ایران امروز به یکی از گرفتار ترین کشور در این زمینه مبدل شده است.
- محاصره اقتصادی ایران
- محاصره سیاسی ایران
- محاصره بانکی ایران
- محاصره تبلیغاتی ایران
- تجهیز و تمویل دشمنان کوچک وبزرگی که علیه محور مقاومت اسلامی بوجود آورده اند .
- ترور مقامات کشوری و لشگری و چهره های ذی نفوذ در محور مقاومت اسلامی.
- تاسیس طالبان
- تاسیس القاعده
- تاسیس جبهه النصره
- تاسیس احرار الشام و……
- تحمیل جنگ تروریستی به ملت و دولت استقلال طلب و مستقل سوریه
- ترور چهره های انقلابی در لبناان ، سوریه ، عراق ، افغانستان ، پاکستان ، بحرین و….
- ترور سرداران مبارزه با تروریست ها نظیر سردار سلیمانی و سردار ابو مهدی المهندس و….
- ایجاد پایگاههای متعددنظامی در اطراف ایران یعنی در عراق ، ترکیه ، جمهوری آدزبایجان ، افغانستان ، قطر ، عربستان ، بحرین و….
- حمله به کشور مستقل و آزادی خواه یمن
- و دهها توطئه کوچک .بزرگ دیگر
ولی نتایجی که تا امروز آمریکا گرفته بدین ترتیب است:
۱-تخریب راهبردی روابط خود با جمهوری اسلامی ایران
۲-افزایش رشد حرکت های اسلامی مترقی و مردمی در سرتاسر ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی
۳-شکست متوالی رژیم اشغالگر قدس در مقابل محمور مقاومت اسلامی در لبنان و غزه
- پایان اسطوره ابرفدرتی آمریکا وافزایش نفوذ رقبای سیاسی آن نظیر روسیه و رقبای اقتصادی آن نظیر چین و مخالفان ایدئولوژیک آن نظیر جمهوری اسلامی ایران در جهان.
- افول سیطره جهانی امریکا.
- ارتقای نفوذ انقلاب اسلامی در سراسر ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی از سطح احساس به سطح ادراک.
- آشکارتر شدن چهره انکار شده اسلام ناب محمدی .
- ظاهر و آشکار شدن حقیقت و حقانیت نظام سیاسی امامت.
- پشرفت های سریع و وسیع ایران در علوم بویژه علوم هسته ای ، نانو ، سلول های بنیادین
- افزایش صادرات غیر نفتی و صنعتی ایران بگونه ای که امروز ایران در آستانه تحقق آرمان افتصاد بدون نفت قرار گرفته است.
- خود کفائی ایران در صنایع نظامی تا حد بازدارندگی .
- تقویت جایگاه حرکت های انقلابی اسلامی در عراق ( الحشد الشعبی ) ، فلسطین ( المنظمه الجهاد الاسلامی فی فلسطین و….) ، لبنان ( حزب الله ) یمن ( انصار الله ) و…
- تشکیل یک بلوک سیاسی جدید با حضور ایران ، روسیه و چین در آسیا
- افزایش و یا پدایش گرایش به اسلام در سراسر اروپا و آمریکا
- افزایش واگرائی بین اروپای ژرمن ، رومن و فرانک با اروپای انگلو ساکسون
- وموارد دیگری که خارج از این مجال است.
نتیجه گیری:
این همه شکست برای سر عقل آمدن امپریالیزم آمریکا باید کافی باشد. سیستم ها برای حفظ بقای خود یا باید محیط را با خود منطبق کنند ( راهی که غرب به رهبری آمریکا تا امروز در مقابل انقلاب اسلامی رفته است ) ویا خود را با تحولات محیطی منطبق کنند ( راهی که روسیه پیمود ) . راه نخست به بن بست رسیده است و نومحافظه کاران آمریکائی از هانتینگتون تا فوکویاما در نظریه پردازی و از جرج بوش تا دونالد ترامپ در سیاست در همه کوشش ها و پویش های خود ناکام مانده وباعث سرشکستگی غرب شده اند . تنها راه باقی مانده برای غرب قبول واقعیت و تطابق با تحولات محیطی است . لازمه پذیرش این راهبرد قبول روی کار آمدن رژیم های واقعا مردم سالار در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی بویژه در عربستان و فلسطین اشغال شده است.
آیا امپریالیزم آمریکا سرعقل آمده است؟.
باید منتظر رفتار دولت جدید در آمریکا ماند و دید . ترامپ نشان داده که هرگز آماده پذیرش واقعیت نیست . او حتی واقعیت های کشور خودش را نمی بیند و نمی شناسد چه برسد به واقعیت های مربوط به تحول در جهان امروز و متاسفانه بایدن نیز نشان نداده که آمادگی پذیرش واقعیت را دارد. ولی مسئله این است که اگر تو واقعیت را نبینی ، واقعیت ترا می بیند ودر زیر پای خود قرار می دهد این قانون تاریخ است.