نگاهی به شعر مهدی باقر خان؛ شاعری از دیار هند
چند سال قبل مشهد مقدس دعوت شدم برای شرکت در جشنواره شعر فجر. یکی از برکات این سفر چند روزه آشنایی و دوستی با شاعری به نام مهدی باقر خان بود. شاعری که هم شعر اردو میگوید و هم شعر فارسی و در اشعار اردو از تخلص “معراج” استفاده میکند. شاعری از سرزمین هندوستان که مثل من در ایران غریبه بود و به محض آشنایی با همدیگر باهم دوست شدیم. من مهدی باقر خان را از قبل و دورادور میشناختم و از دوستان خوبم عزیز مهدی و محمد جواد آسمان در مورد ایشان شنیده بودم ولی در سفر مشهد فرصتی دست داد ایشان را از نزدیک زیارت کنم و باب دوستی با این شخصیت علمی و شاعر خوب اردو و فارسی باز بشود که بحمدالله هنوز هم این دوستی ادامه دارد و فکر نمیکنم از آن زمان تا الآن حتی یک هفتهای گذشته باشد که در طی آن هفته حتی شده یک پیامک هم بینمان رد و بدل نشده باشد. من هر برنامهی ادبی و شعری که در ایران برگزار میکنم که در قسمتی از آن باید از شاعران فارسیگوی هند و پاکستان هم دعوت کنم که برای برنامه شعر بفرستند، اولین اسم که در ذهنم میآید، اسم مهدی باقر خان است؛ نه تنها بخاطر این که با مهدی باقر خان دوست باشم، نه. من دوستانِ خوبِ دیگری هم در هند دارم مثل دکتر عزیز مهدی، دکتر اخلاق آهن، دکتر نقی عباس کیفی، دکتر بلرام شکلا و اخیرا هم دوست جدیدی به این جمع اضافه شده است به اسم دکتر سرویش تریپاتی، ولی با این حال سراغ اولین کسی که میروم مهدی باقر خان هستند. ایشان هم هیچ وقت بنده را ناامید نکرده و در اسرع وقت کلیپ شعرخوانی یا صحبتهای خودشان را آماده کرده و برای بنده ارسال میکنند. گاهی هم شعر ندارند ولی برایم خیلی خوشحال کننده است وقتی میگویند سعی میکنند به بهانه این برنامه شعری جدید با این موضوع بگویند. بار اول که این حرفشان را شنیدم فهمیدم ایشان شاعرند و خود را باور دارند و میدانند که میتوانند شعر جدیدی بگویند و در اسرع وقت بگویند. این اعتماد به نفس بسیار مهم است و متأسفانه گاهی وقتها در شاعران کمرنگتر هم هست.
الآن که مطلع شدم اولین مجموعه شعر برادرم مهدی باقر خان به همت نشر شاعران پارسیزبان چاپ و منتشر شده و همزمان در هند و ایران رونمایی شده است، بسیار خوشحال شدم و از ایشان خواستم حداقل پیدیاف کتابشان را برایم بفرستند تا هم بتوانم از سرودههایشان استفاده کنم که البته بیشترشان برایم حکم قند مکرر را داشته و دارند و هم اگر توفیقی داشته باشم، به رسم یادگاری و دوستی چند کلمه در مورد اشعارشان بنویسم که البته نسبت به اشعارشان ارزش چندانی نخواهد داشت.

در مورد این مجموعه اولین چیزی که توجه مخاطب را جلب میکند، اسم مجموعه است: “شیرازِ هند!” شیراز که خواستگاهِ شعر است و شاعرانی همچون حافظ و سعدی و خواجو را به خود دیده و شاعری مانند عرفی شیرازی را به عنوان ارمغان به سمتِ هندوستان فرستاده است که یکی از بزرگانِ سبک هندی به شمار میآید، وقتی نامِ این شهرِ شعر و شاعر پرور در کنارِ هند میآید، گرهخوردگی شعر و تمدن را در ذهنِ مخاطب تداعی میکند که البته این اسم بیشتر اشاره دارد به سرزمین جونپور یعنی زادگاه مهدی باقر خان که به اسمِ شیرازِ هند نیز شناخته میشود.
شاعر اردوزبان و فارسی گویی که در مورد عشق و علاقه خود به زبان فارسی چنین میگویند:
“از کودکی عاشق زبان فارسی بودم. یام هست که بعضی از اقوام و فامیل که آن زمان در حوزهی علمیه قم طلبه بودند، وقتی به هند باز میگشتند، با همدیگر فارسی حرف میزدند و من باوجصود اینکه چیزی از حرفهایشان نمیفهمیدم، اما با شنیدن این زبان، لذت میبردم و زمانی که با الفبای اردو و هندی هم درست آشنان نشده بودم، اصرار میکردم که به من هم زبان فارسی را یاد بدهید و آنها هم به من کلماتی مثل “اسمِ شما چیست؟” و “حال شما چطور است؟” را یاد میدادند. من مدام اینها را تکرار میکردم.”
حالا نه تنها از سال ۲۰۰۸ میلادی به این سو، مدرس کلاسهای زبان فارسی هستند، بلکه از سال ۲۰۱۳ میلادی تدریس زبان فارسی در ماقطع مختلف در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه جامعه ملیه اسلامی دهلی نو را نیز به عهده دارند و این علاقهمندی به زبان فارسی و پشتِ کار ایشان واقعا ستودنی است. یپشرفت این شاعر فارسی دوست را میتوان از این جهت هم مشاهده و اثبات کرد که کسی که به اذعان خود با تکرار جملات مانند “اسم شما چیست؟” در ذهن لذت میبرده است امروز بیتهایی از قبیل:
عمری گذشت و دفتر دلهای عاشقان
از صائب و کلیم و غنی و حزین پر است (بیتی از غزلِ زمین پر است…)
میسراید که بسیار شگفت انگیز است و خوشحالکننده.
یک قدرِ مشترک میان بنده و مهدی باقر خان این است که ما هر دو با شعر اردو شروع کردیم و بعدها به سمتِ شعر فارسی تمایل پیدا کرده و بعدترها کم کم و با تشویق اساتید زبان فارسی جرئت سرایش شعر فارسی را پیدا کردیم. اولین شعر مهدی باقر خان به زبان اردو در مدح مولا امیرالمؤمنین (ع) بوده است و اشعار زیادی هم در مدحِ آقایمان حضرت ولیعصر (عج) دارند. اینجا باید از استاد علیرضا قزوه هم تشکر کرد که باعث خیر شده و مهدی باقر خان را به سمتِ شعر فارسی سوق دادند و از ایشان یک شاعر خوش آتیه ساختند که البته ایشان گلهمند است از وضعیت شعر و زبان فارسی در هند کنونی و انتظارشان خیلی بیشتر از این است که امروز در هند میبینند و با این حال ظهورِ شاعرانی همچون مهدی باقر خان و نقی عباس کیفی را معجزه آخرالزمانی میدانند و کاری که مهدی باقر خان انجام میدهند را کم از مجاهدت نمیدانند!
اینک دفتر شعر این شاعر را باهم مرور میکنیم.

مانند بیشتر مجموعههای فارسی این مجموعه هم با یاد و نام خداوند آغاز میشود که بقول حکیم نظامی گنجوی “کلیدِ درِ گنجِ حکیم” است و به قول فردوسی بزرگ “برترین اندیشه”:
نظارهای که دور و برم هست، رنگِ اوست
یا گر صدای گوشنوازیست، بانگِ هوست
ای قبلهگاهِ قلبِ دو عالم، کجا روم؟
کاین کعبهگاه عطرِ وجودت، چهارسوست (از شعرِ بانگ هو،ص ۲۱)
و چگونه ممکن است حمدِ خداوند بگوید و از محبوب خدا (ص) نگوید که خدا خود حامد اوست؟!
هرچند قلبِ دشمن از کفر و کین پر است
نام بزرگوار تو در هند و چین پر است
سر حلقهی تمامِ بزرگانِ عالمی
از احمد و محمد (ص) تو هر نگین پر است (از شعرِ زمین پر است، ص ۲۲)
این دور دورِ ظلم و ظلمت است و دور پریشانی و درماندگی. نجات از این ورطه تنها به دستِ حضرت صاحبزمان (عج) ممکن است و ما همه منتظران ظهورِ مهدی موعود (عج). مهدی باقر هم یکی از صدها هزاران منتظران بوده و چنین میگویند:
بیا و داد رسولان عشق را بستان
کلید کعبه اگرچه به دستِ سفیانیست
بیا به یاری مستضعفانِ کوخنشین
برس به دادِ جهانی که در پریشانیست (از شعرِ منای محبت، ص ۲۵)
نکتهای که باید به آن دقت کرد این است که برخلاف بسیاری از شاعران که پس از حمد خداوند و ذکر رسول گرامی اسلام (ص)، به سراغِ شعرِ علوی رفته و از امیرالمؤمنین (ع) سخنها میگویند، مهدی باقر خان شعرِ حضرتِ امیر (ع) بعد از شعرِ مهدوی (عج) آورده است که شاید بیش از اینکه به فکرِ توسلِ شخصیِ خود به جنابِ امیر (ع) باشد، به فکرِ دیگران و اوضاعِ آشفته مردمانِ عالم است و دست به دامان حضرت مهدی (عج) شده است که این مسئله تنها با ظهورِ ایشان (عج) از بین خواهد رفت!
بیتِ اولِ شعری که برای حضرت امیر (ع) سروده است بسیار روان و زیباست:
شاهان و بندگان و صغیر و کبیر ما
خاکند پیشِ پای جنابِ امیرِ ما
در چشمهی غذیر، دل و دیده شستهایم
از توست سربلند، دلِ سر به زیرِ ما (از شعر جناب امیر ما، صص: ۲۶ و ۲۷)
چگونه ممکن است از ولی خدا (ع) سخن درمیان بیاید ولی از اولین مدافع ولایت نگوید:
ای شاخِ آن درختِ منزه که طیب است
در باغِ مصطفای دو عالم، ثمر تویی
تو اولین مدافع حق ولایتی
حرزِ رسول، حافظ دین را سپر تویی (از شعر معتبر تویی، صص: ۲۸ و ۲۹)
سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و کربلا از گلِ سرسبد اشعارِ شاعرانِ آیینی و دوستداران خاندان رسول اکرم (ص) بوده و هست. بیتی در این خصوص را باهم میخوانیم:
نیزه و تیغ و سنان ماند و سواران رفتند
هیج در دشت، به جز زخمِ شهیدانش نیست (از شعر نمازِ بیپایان، ص: ۳۳)
در جای جای این مجموعه اشعار مهدوی به چشم میخورند، مثلا ابیات ذیل را ببینید:
ای کوثرِ امید! پر از نورِ سحر کن
این کاسهی خشکیدهی دستانِ دعا را
مردم همه لب تشنهی دیدارِ شمایند
در دهلی و تهران و سمرقند و بخارا (از شعر مدارا، صص: ۳۶ و ۳۷)
مهدی باقر خان یک شاعر مذهبی و در عین حال انقلابی است و ارادت خاصی به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ر) دارد. بیتهای زیر گویای همین ماجراست:
بر لبِ اهلِ دل و صدق و صفا خواهد ماند
نامِ زیبای تو در خاطرهها خواهد ماند
پیکرِ خلقِ خدا غرقِ فنا خواهد شد
از ازل تا به ابد روحِ خدا خواهد ماند
بال از این خانهی تاریک بزن جانب نور
تا سحرگاه همین پنجره وا خواهد ماند (از شعر روحِ خدا، صص ۴۰ و ۴۱)
شعر او در موردِ شهید سردار سلیمانی هم بسیار خواندنی است. یکی دو بیت را اینجا میآوریم:
بر غیرت شهید سلامی بود که او
جایی که دستها نرسیدند، پا گذاشت
این عاشق شهید که بوده که پیرِ ما
در روزِ دفن، در کفنِ او عبا گذاشت (از شعر نقشِ حیاتی، صص: ۴۳ و ۴۴)
انقلاب بیذکر قدس و بیتالمقدس کامل نمیشود. ابیاتِ ذیل در باره فلسطین است:
بیا بنگر! بدون تو شد محصور، بیتالقدس
بیا تا بشکنیئ این هیبت سیمان و پرچین را
فلسطین عاقبت با عزمِ ما آزاد خواهد شد
مبر از یاد خود امید و فتح و عشق و آمین را (از شعر زخمِ شیرین، صص: ۴۵ و ۴۶)
در غزلهای عارفانه، اجتماعی و عاشقانه نیز ابیاتِ زیبایی به چشم میخورند. مثلا این بیتها را ببینید:
عاقبت جمله غباریم، غبار
خاکِ ما سرمهی بیداریهاست (از شعر حرف دل، ص: ۵۲)
چه شد کرامت انسان! کجاست غیرتِ مرد؟
بشر هنوز گرفتارِ تکهای نان است (از شعر میانِ این همه لبخند، ص: ۵۷)
حتی در غزلهای آزاد هم گاهی ابیات مهدوی (عج) به چشم میخورند:
عیسای روزگاری و بیمعجزِ شما
آخر چگونه دردِ جهان را دوا کنیم؟ (از شعر حق نمک، ص: ۶۴)
حافظ چه خوش گفته است که:
حدثی از مطرب و می گوی و رازِ دهر کمتر جوی
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
مهدی باقر خان هم بیتی مشابه دارد:
به دنیا آمدیم و زندگی طرح سؤالی ریخت
نفهمیدیم و آخر هم حیات ما معما شد (از شعر قسمت، ص: ۶۹)
توصیههایی هم دارد که همه از سرِ تجربه است و بسیار مفید:
همیشه دردِ دلت را بگو به حضرتِ دوست
مگو به هرکس و ناکس که دردِ سر دارد (از شعر جهان خبر دارد، ص: ۷۱)
یکی از ابیات که رنگ و بوی فلسفه دارد را نیز ببینید:
مثلِ یک قطره که غرقِ بحر شد
رازِ باقی ماندنِ ما در فناست (از شعر بازتابِ مرگ، ص: ۷۶)
و پس از چند غزل دوباره به یادِ مهدی موعود (عج) افتاده و غزلی را به ساحتِ مقدس ایشان تقدیم میکند:
چقدر منتظرت باشم ای بهارترین
منم ز دلشدگان، چشمانتظارترین
ندیده چشمِ فلک ماه از تو کامل تر
ندیده آینه جز تو کسی نگارترین! (از شعر یارِ یارترین، ص: ۷۹)
و این دلتنگی شاعر را باز به ذکرِ حضرت ولیعصر (عج) وادار میکند:
فرش راهِ تو بماند چشممان تا کی؟
چند جمعه مانده آخر تا ظهورِ تو؟ (از شعر سنگ صبور تو، ص: ۸۴)
هرچند در این مجموعه اشعارِ تصویری و ایماژهای روشن کمتر دیده میشوند ولی اینطور نیست که اصلا نباشند. این بیت را باهم میخوانیم:
همه ناچار بالا رفتنیم و سرنگون گشتن
که هر فواره بالا میرود تا واژگون گردد (از شعر عبرت، ص: ۸۹)
در آخر این دو بیت را هم ببینید که از دو غزلِ دیگر این مجموعه شعرند:
شد رفو پارهای از چاکِ گریبان، اما
کی مداوای غمِ سینهی صدچاک کنم؟ (از شعر معنی پوچ، ص: ۹۱)
با آینه حدیثِ شکستن نگفتهام
آنچه نبود قابلِ گفتن، نگفتهام (از شعر من نگفتهام، ص: ۹۳)
شعر مهدی باقر خان شعری است دغدغهمند با ریشه در باورهای دینی و اجتماعی این شاعر. در این مجموعه کم نیستند ابیاتی که حاصل تجربه شخصی خود شاعر بودهاند و ریشه در عمقِ وجود او دارد.
شاهد بودن رشد و تعالی دوست شاعر بسیار حسِ خوبی است و من هم اکنون سرشارم از این حس خوب!
گل گفتی، خیلی قشنگ ،واقعا کلمات ندارم کہ ستایش کنم. فقط میتوانم کہ تبریک عرض میکنم.
ماشااللہ زندہ و سلامت باشید
خدا قوت