در میان همه مقدسات بشر، دانش یگانه چیزى است که همه افراد، از هر نژادى و تابع هر طریقه و مسلکى، آن را مقدس مىشمارند و به رفعت و عظمت و تقدس آن اعتراف دارند. محبوبیت و احترام دانش نه تنها ازآنجهت است که بهترین ابزار زندگى است و در مبارزه حیاتى به انسان نیرو مىدهد و توانایى مىبخشد و تسلط او را بر طبیعت مستقر مىسازد؛ زیرا اگر چنین بود مىبایست انسان با آن چشم به دانش نگاه کند که هر ابزار و وسیله کار دیگرى را مىبیند.[۱] در عین حال، مظهر مقدّسترین همکاری ها، اتّحادها، پیمان ها و همبستگی ها نیز اتّحاد دین و دانش است. براى بشریّت هیچ چیز گرانتر و مشئومتر از جدایى دین و دانش نیست. این جدایى، تعادل اجتماع بشرى را از بین مىبرد. هم دنیاى قدیم و هم دنیاى جدید، گاه دچار بىتعادلى شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانى مردم گرایشهاى دینى خود را جدا از علم جستجو مىکردند. این، بیمارى عمده دنیاى قدیم بود، همچنان که بیمارى عمده دنیاى جدید این است که عدّهاى در جستجوى علم منهاى دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی هایى که بشر امروز را تهدید مىکند ناشى از این است که علم را جدا از ایمان مىخواهد. هماى سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وى عمیقاً پى ببرد که به این هر دو اصل مقدّس نیازمند است، بداند که مرغى است که به دو بال نیاز دارد، بالى از دانش و بالى از ایمان.[۲] مطهری در این زمینه به سیره آیت الله بروجردی در روش حمایت توامان از علم و دین تاکید می کرد و در یکی از بیانات خود اشاره می کند که از مزایا و خدمات ایشان، توجه به «همکاری دین و علم» است[۳] و پیرامون این قضیه چنین توضیح می دهند؛ «یکى از مزایاى برجسته معظم له که نماینده طرز تفکر روشن وى بود علاقهمندى وى به تأسیس دبستانها و دبیرستانهاى جدید تحت نظر سرپرستان متدین بود که دانشآموزان را هم علم بیاموزند و هم دین. معظم له دیانت مردم را در بىخبرى و بى اطلاعى و بىسوادى آنها جستجو نمىکرد، معتقد بود که اگر مردم عالم شوند و دین هم بهطور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدیّن. آن مقدارى که من اطلاع دارم مبالغ زیادى از وجوه و سهم امام را اجازه داد که صرف تأسیس بعضى از دبستانها و دبیرستانها شود. در بیلان چاپى دبیرستان کمال نارمک خواندم که مبلغى در حدود هشتصد هزار ریال با اجازه ایشان بابت سهم امام به دفتر آن مدرسه پرداخته شده است. هرچند درباره مدارس جامعه تعلیمات اسلامى اطلاع دقیقى ندارم اما مىدانم کمکهاى شایانى کرده است. این اقدام معظم له بسیار قابل تحسین است. هرچند این اقدام نیز نسبت به آنچه باید بشود ناچیز است اما با توجه به اینکه در گذشته افرادى بودند و الآن هم وجود دارند که آبادى دین را در خرابى این مدارس و معدوم شدن علوم جدید مىدانسته و مىدانند معلوم مىشود که عمل معظم له بسیار ارزشمند بوده است.»[۴]
مطهری منشاء طرح ایده جدایی دین و علم را در عقاید مذهبی اروپا می داند[۵] و در این زمینه اشاره می کند که «در دنیاى اروپا یک مسئله فوقالعاده مهم، مسئله تضاد علم و دین است. خیال نکنید که این مسئله، مسئلهاى بوده که چهار تا دانشمند از خود درآوردهاند، ریشه آن در عقاید مذهبى مسیحیّت و یهودیّت- که هر دو تورات را به عنوان عهد عتیق کتاب آسمانى مىدانند- وجود دارد که یا باید دین داشت و به بهشت نعمتها رفت، خورد، خوابید، شلنگ انداخت، از این سر تاخت به آن سر و از آن سر به این سر، اما چشم هایت بسته باشد، و یا اگر چشم هایت باز شد باید بروى در فلاکت زندگى کنى و مفلوک بار بیایى.» [۶]
ایشان در جایی دیگر، شکل گیری ایده خطرناک جدایی علم و دین را از منظر عقاید و اندیشه های دو گروه جاهل و جمود فکری مورد بررسی قرار می دهد و چنین توضیح می دهد که دو بیمارى خطرناک همواره آدمى را در این زمینه تهدید مىکند: بیمارى جمود و بیمارى جهالت. نتیجه بیمارى اول توقف و سکون و بازماندن از پیشروى و توسعه است، و نتیجه بیمارى دوم سقوط و انحراف است. جامد از هرچه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمىگیرد، و جاهل هر پدیده نوظهورى را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقى موجه مىشمارد. جامد هر تازهاى را فساد و انحراف مىخواند و جاهل همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش مىگذارد. جامد میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمىگذارد. از نظر او دین مأمور حفظ آثار باستانى است. از نظر او قرآن نازل شده است براى اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالى که هست میخکوب نماید. از نظر او با قلم نى نوشتن، از قلمدان مقوایى استفاده کردن، در خزانه حمام شستشو کردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتى سوختن، جاهل و بىسواد زیستن را به عنوان شعائر دینى باید حفظ کرد. جاهل برعکس، چشم دوخته ببیند در دنیاى مغرب چه مد تازه و چه عادت نوى پیدا شده است که فوراً تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روى آن بگذارد. جامد و جاهل متفقاً فرض مىکنند که هر وضعى که در قدیم بوده است جزء مسائل و شعائر دینى است، با این تفاوت که جامد نتیجه مىگیرد این شعائر را باید نگهدارى کرد و جاهل نتیجه مىگیرد اساساً دین ملازم است با کهنه پرستى و علاقه به سکون و ثبات.[۷] از این رو؛ «در قرون اخیر مسأله تناقض علم و دین در میان مردم مغرب زمین زیاد مورد بحث و گفتگو واقع شده است. فکر تناقض دین و علم دو ریشه دارد: یکى اینکه کلیسا پارهاى از مسائل علمى و فلسفى قدیم را به عنوان مسائل دینى که از جنبه دینى نیز باید به آنها معتقد بود پذیرفته بود و ترقیات علوم، خلاف آنها را ثابت کرد. دیگر از این راه که علوم وضع زندگى را دگرگون کرد و شکل زندگى را تغییر داد. جامدهاى متدین نما همان طورى که به پارهاى مسائل فلسفى بىجهت رنگ مذهبى دادند، شکل ظاهر مادى زندگى را هم مىخواستند جزء قلمرو دین به شمار آورند. افراد جاهل و بىخبر نیز تصور کردند که واقعاً همینطور است و دین براى زندگى مادى مردم شکل و صورت خاصى در نظر گرفته است و چون به فتواى علم باید شکل مادى زندگى را عوض کرد، پس علم فتواى منسوخیت دین را صادر کرده است. جمود دسته اول و بىخبرى دسته دوم فکر موهوم تناقض علم و دین را به وجود آورد.»[۸]
مطهری در برخی از یادداشت های خود به نفی مسئله تناقض دین و علم می پردازد و براساس مبانی و تفکر اسلامی اشاره می کند که در اسلام، میان علم و دین تناقض وجود ندارد و این تقابل در اندیشه غربی برآمده از مفروضات اشتباه است. ایشان در توضیح این مسئله می فرمایند که؛ بعضى که در منطق خود خیلى افراط مىکنند، براى دین هیچ گونه فایدهاى قائل نیستند و صد درصد آن را مضر و زنجیر و مخدر مىدانند و بعلاوه مولود جهل نیز مىدانند. اما بعضى دیگر فواید دین را انکار ندارند ولى مىگویند که جلوگیر علم است و ناسازگار با علم است؛ اگر مىشد بشر از هر دوتا استفاده کند خوب بود ولى به منزله دو دوایى است که هر دو به تنهایى خوبند ولى باهم نمىسازند، یا مثل دو خدمتکار در یک خانهاند که هر دو خدمت مىکنند و صاحبخانه از هر دو راضى است اما عیب این است که خودشان با هم نمىسازند و دشمن یکدیگرند. حق این است که مسأله تناقض علم و دین در حقیقت تناقض علم و دین نیست، تناقض متدینین (به ادعا) و علماست، جنگ بین اغراض و اهواء پرچمداران هر دو است، یعنى جنگ بىدینى با بىدینى است که غرض و منافع دو دسته با یکدیگر اصطکاک پیدا مىکند و به نام علم و دین تمام مىکنند، و یا جنگ جهل و جهل است، یعنى یا علما از دین بىخبرند و یا متدینین از علم و یا هر دو و در نتیجه سوء تفاهم پیدا مىشود و جنگ پیدا مىشود. پس در حقیقت جنگ بین علم و دین نیست، جنگ بین اغراض و بىدینىهاست و یا بین جهل ها و بىعلمىها. پس مرجع و منشأ این خیال و توهم، یا لادینى و غرض است و یا بىعلمى و جهل. علت اصلى فرض ناسازگارى، سوابق تیره و گلآلود بلکه خونآلود میان حامیان علم و حامیان دین در اروپاست. کلیسا اولًا مسائلى را به عنوان دین به زور تحمیل مىکرد که با عقل سازگار نبود چه رسد به دین، ثانیاً این عقاید را به زور تحمیل مىکرد و شکنجههاى طاقتفرسا مىداد.[۹] در حقیقت در اروپا مدتى بعنوان دین بر اجتماع (نه بر دلها) مانند یک حکومت دیکتاتور حکومت مىکرد و این حکومت را از دست آنها (بلکه از دست اولیا و متولیان دین) گرفته و حکومت آنها را ساقط شد. از نظر اروپاییان دین یعنى یک کابوس وحشتناک، یک اختناق فکرى، یک خفهشو و فضولىنکن، یک هیولاى سهمگین. اینها سبب شد که بىدینى به عنوان عکسالعملى علیه این اختناقها، نه به عنوان یک فکر و قانون فکرى پیدا شد. چیز دیگرى که سبب شد بىدینى و الحاد به عنوان عکسالعمل پیدا شود، عقاید سخیف و خرافه کلیسا بود که با هیچ وسیله قابل اصلاح نبود. اسلام به علم دعوت کرده و طورى هم دعوت کرده که با علوم تجربى و تفحص و تحقیق در طبیعت سازگار است. ثانیاً اصل اصول اسلام یعنى خداشناسى با تفحص و تحقیق در طبیعت روشن تر مىشود؛ مانند تثلیث نیست که با علم تجربى و عقل، هیچکدام ارتباط نداشته باشد بلکه ضد عقل باشد.
از نظر اسلام مراکز علم یعنى آزمایشگاهها، مدارس، محراب عبادت به شمار مىروند. منشأ فرض تضاد علم و دین یکى این است که در دین تعصب است و در علم تعصب نیست، دیگر اینکه در دین تسلیم و ایمان بدون دلیل است یعنى تعبد است و در علم تعبد و تسلیم وجود ندارد، سوم اینکه در دین کوتهفکرى و عدم اطلاع است و در علم همه بلندفکرى و اطلاع است. در اسلام کوتهفکرى نیست، زیرا اولًا واسطه در عبادت و استغفار میان بنده و خالق قائل نیست. این خود یک عقبه بزرگى است میان دانشمند و دین. اسلام هر کسى را موظف مىکند نداى فطرت خود را پاسخ گفته، بلاواسطه با خدا مرتبط شود. ثانیاً در اسلام خداپرستى به شکل تجسیم و تشبیه و صورتپرستى و هیکلپرستى نیست، خدا مظهر حسى ندارد: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ. ثالثاً عبادت و پرستش را منحصر به آنچه در معابد صورت مىگیرد ندانسته، بازار و خیابان و محل کسب و محل کسب علم و محیط خانواده را نیز معبد شناخته بدون اینکه ارزش مسجد و معبد را پایین آورد. رابعاً طرز نظر اسلام راجع به دنیا از کوتهفکرى منزه است. خامساً دین را از همه دانسته و طبقه خاصى را متولى دین نشناخته، کسى را به دین نزدیکتر دانسته که در فضایل انسانى تقدم داشته باشد (مقاله بهشتى در مرجعیت و روحانیت). در اسلام تناقضى میان قطعیات علم و نصوص دین وجود ندارد.[۱۰]
بعد از توضیحات فوق الذکر، شهید مطهری نتیجه گیری می کند و در یک جمع بندی تاکید می کند که «علم و دین باید باهم باشند. کسى انکار ندارد ضرر علم بىدین و دین بىعلم را الّا اینکه بعضىها مىگویند این دو به منزله دو دوایى هستند که خودشان با هم سازگار نیستند و مسأله تناقض علم و دین را مطرح مىکنند. به عقیده ما فکر تناقض از بد کار کردن بعضى پرچمداران علم و بعضى پرچمداران دین پیدا شده، نه اینکه واقعاً بین این دو تناقض وجود داشته باشد.» [۱۱]
[۱]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۶، ص۲۷٫
[۲]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، پیشین، جلد۳، ص۳۱۲ و مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۹۴، ص۱۰۰٫
[۳]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۰، صص۱۵۷-۱۵۶٫
[۴]. مرتضی مطهری، «مزایا و خدمات مرحوم آیتالله بروجردى» در شش مقاله، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۵، ص۲۶۳٫
[۵]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱۳، ص۳۵۰٫
[۶]. مرتضی مطهری، مسئله شناخت، پیشین، ص۲۸٫
[۷] . مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱۹، صص۱۱۱-۱۱۰٫
[۸] . مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، پیشین، صص۹۹-۹۸٫
[۹]. مرتضی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد۴، صص۱۶۵-۱۶۳٫
[۱۰]. مرتضی مطهری، یادداشت های شهید مطهری، جلد۴، صص۶۵-۱۶۴٫
[۱۱]. مرتضی مطهری، یادداشت های شهید مطهری، جلد۴، ص۱۵۸٫
علم و دین همیشه باهم باید باشد