جاهل و جامد از دیدگاه شهید مطهری

1 392

در میان همه مقدسات بشر، دانش یگانه چیزى است که همه افراد، از هر نژادى و تابع هر طریقه و مسلکى، آن را مقدس مى‏شمارند و به رفعت و عظمت و تقدس آن اعتراف دارند. محبوبیت و احترام دانش نه تنها ازآن‏جهت است که بهترین ابزار زندگى است و در مبارزه حیاتى به انسان نیرو مى‏دهد و توانایى مى‏بخشد و تسلط او را بر طبیعت مستقر مى‏سازد؛ زیرا اگر چنین بود مى‏بایست انسان با آن چشم به دانش نگاه کند که هر ابزار و وسیله کار دیگرى را مى‏بیند.[۱] در عین حال، مظهر مقدّس‏ترین همکاری ها، اتّحادها، پیمان ها و همبستگی ها نیز اتّحاد دین و دانش است. براى بشریّت هیچ چیز گران‏تر و مشئوم‏تر از جدایى دین و دانش نیست. این جدایى، تعادل اجتماع بشرى را از بین مى‏برد. هم دنیاى قدیم و هم دنیاى جدید، گاه دچار بى‏تعادلى شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانى مردم گرایشهاى دینى خود را جدا از علم جستجو مى‏کردند. این، بیمارى عمده دنیاى قدیم بود، همچنان که بیمارى عمده دنیاى جدید این است که عدّه‏اى در جستجوى علم منهاى دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی هایى که بشر امروز را تهدید مى‏کند ناشى از این است که علم را جدا از ایمان مى‏خواهد. هماى سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وى عمیقاً پى ببرد که به این هر دو اصل مقدّس نیازمند است، بداند که مرغى است که به دو بال نیاز دارد، بالى از دانش و بالى از ایمان.[۲] مطهری در این زمینه به سیره آیت الله بروجردی در روش حمایت توامان از علم و دین تاکید می کرد و در یکی از بیانات خود اشاره می کند که از مزایا و خدمات ایشان، توجه به «همکاری دین و علم» است[۳] و پیرامون این قضیه چنین توضیح می دهند؛ «یکى از مزایاى برجسته معظم له که نماینده طرز تفکر روشن وى بود علاقه‏مندى وى به تأسیس دبستانها و دبیرستانهاى جدید تحت نظر سرپرستان متدین بود که دانش‏آموزان را هم علم بیاموزند و هم دین. معظم له دیانت مردم را در بى‏خبرى و بى اطلاعى و بى‏سوادى آنها جستجو نمى‏کرد، معتقد بود که اگر مردم عالم شوند و دین هم به‏طور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم‏ متدیّن. آن مقدارى که من اطلاع دارم مبالغ زیادى از وجوه و سهم امام را اجازه داد که صرف تأسیس بعضى از دبستانها و دبیرستانها شود. در بیلان چاپى دبیرستان کمال نارمک خواندم که مبلغى در حدود هشتصد هزار ریال با اجازه ایشان بابت سهم امام به دفتر آن مدرسه پرداخته شده است. هرچند درباره مدارس جامعه تعلیمات اسلامى اطلاع دقیقى ندارم اما مى‏دانم کمکهاى شایانى کرده است. این اقدام معظم له بسیار قابل تحسین است. هرچند این اقدام نیز نسبت به آنچه باید بشود ناچیز است اما با توجه به اینکه در گذشته افرادى بودند و الآن هم وجود دارند که آبادى دین را در خرابى این مدارس و معدوم شدن علوم جدید مى‏دانسته و مى‏دانند معلوم مى‏شود که عمل معظم له بسیار ارزشمند بوده است.»[۴]

مطهری منشاء طرح ایده جدایی دین و علم را در عقاید مذهبی اروپا می داند[۵] و در این زمینه اشاره می کند که «در دنیاى اروپا یک مسئله فوق‏العاده مهم، مسئله تضاد علم‏ و دین‏ است. خیال نکنید که این مسئله، مسئله‏اى بوده که چهار تا دانشمند از خود درآورده‏اند، ریشه آن در عقاید مذهبى مسیحیّت و یهودیّت- که هر دو تورات را به عنوان عهد عتیق کتاب آسمانى مى‏دانند- وجود دارد که یا باید دین داشت و به بهشت نعمتها رفت، خورد، خوابید، شلنگ انداخت، از این سر تاخت به آن سر و از آن سر به این سر، اما چشم هایت بسته باشد، و یا اگر چشم هایت باز شد باید بروى در فلاکت زندگى کنى و مفلوک بار بیایى.» [۶]

ایشان در جایی دیگر، شکل گیری ایده خطرناک جدایی علم و دین را از منظر عقاید و اندیشه های دو گروه جاهل و جمود فکری مورد بررسی قرار می دهد و چنین توضیح می دهد که دو بیمارى خطرناک همواره آدمى را در این زمینه تهدید مى‏کند: بیمارى جمود و بیمارى جهالت. نتیجه بیمارى اول توقف و سکون و بازماندن از پیشروى و توسعه است، و نتیجه بیمارى دوم سقوط و انحراف است. جامد از هرچه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمى‏گیرد، و جاهل هر پدیده نوظهورى را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقى موجه مى‏شمارد. جامد هر تازه‏اى را فساد و انحراف مى‏خواند و جاهل همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش مى‏گذارد. جامد میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمى‏گذارد. از نظر او دین مأمور حفظ آثار باستانى است. از نظر او قرآن نازل شده است براى اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالى که هست میخکوب نماید. از نظر او با قلم نى نوشتن، از قلمدان مقوایى استفاده کردن، در خزانه حمام شستشو کردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتى سوختن، جاهل و بى‏سواد زیستن را به عنوان شعائر دینى باید حفظ کرد. جاهل برعکس، چشم دوخته ببیند در دنیاى مغرب چه مد تازه و چه عادت نوى پیدا شده است که فوراً تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روى آن بگذارد. جامد و جاهل متفقاً فرض مى‏کنند که هر وضعى که در قدیم بوده است جزء مسائل و شعائر دینى است، با این تفاوت که جامد نتیجه مى‏گیرد این شعائر را باید نگهدارى‏ کرد و جاهل نتیجه مى‏گیرد اساساً دین ملازم است با کهنه پرستى و علاقه به سکون و ثبات.[۷] از این رو؛ «در قرون اخیر مسأله تناقض علم‏ و دین‏ در میان مردم مغرب زمین زیاد مورد بحث و گفتگو واقع شده است. فکر تناقض دین و علم دو ریشه دارد: یکى اینکه کلیسا پاره‏اى از مسائل علمى و فلسفى قدیم را به عنوان مسائل دینى که از جنبه دینى نیز باید به آنها معتقد بود پذیرفته بود و ترقیات علوم، خلاف آنها را ثابت کرد. دیگر از این راه که علوم وضع زندگى را دگرگون کرد و شکل زندگى را تغییر داد. جامدهاى متدین نما همان طورى که به پاره‏اى مسائل فلسفى بى‏جهت رنگ مذهبى دادند، شکل ظاهر مادى زندگى را هم مى‏خواستند جزء قلمرو دین به شمار آورند. افراد جاهل و بى‏خبر نیز تصور کردند که واقعاً همین‏طور است و دین براى زندگى مادى مردم شکل و صورت خاصى در نظر گرفته است و چون به فتواى علم باید شکل مادى زندگى را عوض کرد، پس علم فتواى منسوخیت دین را صادر کرده است. جمود دسته اول و بى‏خبرى دسته دوم فکر موهوم تناقض علم و دین را به وجود آورد.»[۸]

مطهری در برخی از یادداشت های خود به نفی مسئله تناقض دین و علم‏ می پردازد و براساس مبانی و تفکر اسلامی اشاره می کند که در اسلام، میان علم و دین تناقض وجود ندارد و این تقابل در اندیشه غربی برآمده از مفروضات اشتباه است. ایشان در توضیح این مسئله می فرمایند که؛ بعضى که در منطق خود خیلى افراط مى‏کنند، براى دین هیچ گونه فایده‏اى قائل نیستند و صد درصد آن را مضر و زنجیر و مخدر مى‏دانند و بعلاوه مولود جهل نیز مى‏دانند. اما بعضى دیگر فواید دین را انکار ندارند ولى مى‏گویند که جلوگیر علم است و ناسازگار با علم است؛ اگر مى‏شد بشر از هر دوتا استفاده کند خوب بود ولى به منزله دو دوایى است که هر دو به تنهایى خوبند ولى باهم نمى‏سازند، یا مثل دو خدمتکار در یک خانه‏اند که هر دو خدمت مى‏کنند و صاحب‏خانه از هر دو راضى است اما عیب این است که خودشان با هم نمى‏سازند و دشمن یکدیگرند. حق این است که مسأله تناقض علم‏ و دین‏ در حقیقت تناقض علم‏ و دین‏ نیست، تناقض متدینین (به ادعا) و علماست، جنگ بین اغراض و اهواء پرچمداران هر دو است، یعنى جنگ بى‏دینى با بى‏دینى است که غرض و منافع دو دسته با یکدیگر اصطکاک پیدا مى‏کند و به نام علم‏ و دین‏ تمام مى‏کنند، و یا جنگ جهل و جهل است، یعنى یا علما از دین بى‏خبرند و یا متدینین از علم و یا هر دو و در نتیجه سوء تفاهم پیدا مى‏شود و جنگ پیدا مى‏شود. پس در حقیقت‏ جنگ بین علم و دین نیست، جنگ بین اغراض و بى‏دینى‏هاست و یا بین جهل ها و بى‏علمى‏ها. پس مرجع و منشأ این خیال و توهم، یا لادینى و غرض است و یا بى‏علمى و جهل.  علت اصلى فرض ناسازگارى، سوابق تیره و گل‏آلود بلکه خون‏آلود میان حامیان علم و حامیان دین در اروپاست. کلیسا اولًا مسائلى را به عنوان دین به زور تحمیل مى‏کرد که با عقل سازگار نبود چه رسد به دین، ثانیاً این عقاید را به زور تحمیل مى‏کرد و شکنجه‏هاى طاقت‏فرسا مى‏داد.[۹] در حقیقت در اروپا مدتى بعنوان دین بر اجتماع (نه بر دلها) مانند یک حکومت دیکتاتور حکومت مى‏کرد و این حکومت را از دست آنها (بلکه از دست اولیا و متولیان دین) گرفته و حکومت آنها را ساقط شد. از نظر اروپاییان دین یعنى یک کابوس وحشتناک، یک اختناق فکرى، یک خفه‏شو و فضولى‏نکن، یک هیولاى سهمگین. اینها سبب شد که بى‏دینى به عنوان عکس‏العملى علیه این اختناقها، نه به عنوان یک فکر و قانون فکرى پیدا شد. چیز دیگرى که سبب شد بى‏دینى و الحاد به عنوان عکس‏العمل پیدا شود، عقاید سخیف و خرافه کلیسا بود که با هیچ وسیله قابل اصلاح نبود. اسلام به علم دعوت کرده و طورى هم دعوت کرده که با علوم تجربى و تفحص و تحقیق در طبیعت سازگار است. ثانیاً اصل اصول اسلام یعنى خداشناسى با تفحص و تحقیق در طبیعت روشن تر مى‏شود؛ مانند تثلیث نیست که با علم تجربى و عقل، هیچ‏کدام ارتباط نداشته باشد بلکه ضد عقل باشد.

از نظر اسلام مراکز علم یعنى آزمایشگاهها، مدارس، محراب عبادت به شمار مى‏روند. منشأ فرض تضاد علم و دین یکى این است که در دین تعصب است و در علم تعصب نیست، دیگر اینکه در دین تسلیم و ایمان بدون دلیل است یعنى تعبد است و در علم تعبد و تسلیم وجود ندارد، سوم اینکه در دین کوته‏فکرى و عدم اطلاع است و در علم همه بلندفکرى و اطلاع است. در اسلام کوته‏فکرى نیست، زیرا اولًا واسطه در عبادت و استغفار میان بنده و خالق قائل نیست. این خود یک عقبه بزرگى است میان دانشمند و دین. اسلام هر کسى را موظف مى‏کند نداى فطرت خود را پاسخ گفته، بلاواسطه با خدا مرتبط شود. ثانیاً در اسلام خداپرستى به شکل تجسیم و تشبیه و صورت‏پرستى و هیکل‏پرستى نیست، خدا مظهر حسى ندارد: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ. ثالثاً عبادت و پرستش را منحصر به آنچه در معابد صورت مى‏گیرد ندانسته، بازار و خیابان و محل کسب و محل کسب علم و محیط خانواده را نیز معبد شناخته بدون اینکه ارزش مسجد و معبد را پایین آورد. رابعاً طرز نظر اسلام راجع به دنیا از کوته‏فکرى منزه است. خامساً دین را از همه دانسته و طبقه خاصى را متولى دین نشناخته، کسى را به دین نزدیکتر دانسته که در فضایل انسانى تقدم داشته باشد (مقاله بهشتى در مرجعیت و روحانیت). در اسلام تناقضى میان قطعیات علم و نصوص دین وجود ندارد.[۱۰]

بعد از توضیحات فوق الذکر، شهید مطهری نتیجه گیری می کند و در یک جمع بندی تاکید می کند که «علم‏ و دین‏ باید باهم باشند. کسى انکار ندارد ضرر علم بى‏دین و دین بى‏علم را الّا اینکه بعضى‏ها مى‏گویند این دو به منزله دو دوایى هستند که خودشان با هم سازگار نیستند و مسأله تناقض علم‏ و دین‏ را مطرح مى‏کنند. به عقیده ما فکر تناقض از بد کار کردن بعضى پرچمداران علم و بعضى پرچمداران دین پیدا شده، نه اینکه واقعاً بین این دو تناقض وجود داشته باشد.» [۱۱]

[۱]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد‏۶، ص۲۷٫

[۲]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، پیشین، جلد‏۳، ص۳۱۲ و مرتضی مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۹۴، ص۱۰۰٫

[۳]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد‏۲۰، صص۱۵۷-۱۵۶٫

[۴]. مرتضی مطهری، «مزایا و خدمات مرحوم آیت‏الله بروجردى» در شش مقاله، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۵، ص۲۶۳٫

[۵]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد‏۱۳، ص۳۵۰٫

[۶]. مرتضی مطهری، مسئله شناخت، پیشین، ص۲۸٫

[۷] . مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد‏۱۹، صص۱۱۱-۱۱۰٫

[۸] . مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، پیشین، صص۹۹-۹۸٫

[۹]. مرتضی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد‏۴، صص۱۶۵-۱۶۳٫

[۱۰]. مرتضی مطهری، یادداشت های شهید مطهری، جلد‏۴، صص۶۵-۱۶۴٫

[۱۱]. مرتضی مطهری، یادداشت های شهید مطهری، جلد‏۴، ص۱۵۸٫

1 نظر
  1. رضا می گوید

    علم و دین همیشه باهم باید باشد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.