تهاجم فرهنگی و انحراف نسل جوان در ممالک اسلامی
در قرون اخیر با کمال تأسّف در میان جوانان و به اصطلاح طبقه روشنفکر مسلمان، تمایلاتى در جهت غربگرایى و نفى اصالت هاى اسلامى و تسلیم و تقلید دربست از مکاتب غربى پدید آمده است و بدبختانه این گرایش در حال گسترش است، ولى خوشبختانه احساس مىشود که طلیعه یک بیدارى و آگاهى در برابر این گونه تمایلات کورکورانه و خوابآلود آشکار مىشود. ریشه این گمراهى خوابآلود، تصوّر غلطى است که این گروه، از مقرّرات اسلامى در اذهان خویش دارند. عدم تحرّک اجتهاد در طىّ قرون به این تصوّرات غلط کمک کرده است. وظیفه مسئولان و هادیان قوم است که هر چه زودتر به شکل منطقى در برابر این قبیل گرایش هاى ناصواب بایستند. علل و عوامل این جریان بر کسى پوشیده نیست؛ چیزى که نباید کتمان کرد این است که جمود و رکود فکرى که در قرون اخیر بر جهان اسلام حکمفرما شد و مخصوصاً بازایستادن فقه اسلامى از تحرّک، و پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته، و پرهیز از مواجهه با روح زمان یکى از علل این شکست به شمار مىرود. امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانونگذارى است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامى ریشه بگیرد تا این ریسمان استعمار فکرى غربى از دست و پاى مسلمانان باز شود.[۱]
به عنوان یک دغدغه جدی در اندیشه، گفتار و تقریرات شهید مطهری می توان دریافت که انحراف نسل جوان به وسیله ابزارهای فرهنگی از طریق کشورهای معاند نظام اسلامی نیز خیلی خطرناک است و دشمنان همواره از عناصر و نیروهای وابسته و منحرف داخلی برای دست یابی به اهداف خود بهره می گیرند و از آنها به مثابه بازوی اجرایی خود در انحراف فکری و فرهنگی جوانان استفاده می کنند و همانطور که اشاره شده است؛ «در عصر ما به تقلید از اروپائیان و به علل دیگر، نویسندگانى بدبین پیدا شدهاند که زهرهایى از این راه به جان جوانان مىریزند و آنان را بىعلاقه به زندگى و احیاناً وادار به خودکشى مىکنند و از طرف عوامل مرئى و نامرئى مورد تشویق قرار مىگیرند و روز به روز بر عددشان افزوده مىگردد.»[۲] از این رو، جریان استعمار فرهنگی از نویسنده ها و ابزار فرهنگی برای انحراف نسل جوان بهره می گیرد. به عنوان نمونه، در یکی از نوشته های شهید مطهری تاکید شده است که، «در عین حال جوانان خام را مىتوان با تحریک احساسات و تعصبات قومى و نژادى و وطنى علیه اسلام برانگیخت و رابطه آنان را با اسلام قطع کرد؛ یعنى اگرچه نمىشود احساسات مذهبى دیگرى به جاى احساسات اسلامى نشانید، ولى مىشود احساسات اسلامى را تبدیل به احساسات ضد اسلامى کرد و از این راه خدمت شایانى به استعمارگران نمود. لهذا مىبینیم افرادى که بکلى ضد دین و ضد مذهب و ضد خدا هستند، در آثار خود و نوشتههاى پوچ و بىمغز خود از اوضاع ایران قبل از اسلام حمایت مىکنند. هدفشان روشن و معلوم است.» [۳] از منظر شهید مطهری، «نسل جوان ما مزایایى دارد و عیب هایى؛ زیرا این نسل یک نوع ادراکات و احساساتى دارد که در گذشته نبود و ازاینجهت باید به او حق داد. در عین حال یک انحرافات فکرى و اخلاقى دارد و باید آنها را چاره کرد. چاره کردن این انحرافات بدون در نظر گرفتن مزایا یعنى ادراکات و احساسات و آرمانهاى عالى که دارد و بدون احترام گذاشتن به این ادراکات و احساسات میسر نیست. باید به این جهات احترام گذاشت. رودربایستى ندارد؛ در نسل گذشته فکرها این اندازه باز نبود، این احساسات با این آرمانهاى عالى نبود. باید به این آرمانها احترام گذاشت. اسلام به این امور احترام گذاشته است. اگر ما بخواهیم به این امور بىاعتنا باشیم محال است که بتوانیم جلو انحراف هاى فکرى و اخلاقى نسل آینده را بگیریم. روشى که فعلًا ما در مقابل این نسل پیش گرفتهایم که روش دهانکجى و انتقاد صِرف و مذمّت است و دائماً فریاد ما بلند است که سینما این طور، تئاتر این طور، مهمانخانههاى بین شمیران و تهران این طور، رقص چنین، استخر چنان، و دائماً واى واى مىکنیم درست نیست. باید فکر اساسى براى این انحرافها کرد. درد این نسل را باید درک کرد فکر اساسى به این است که اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلى و فکرى، دردى که نشانه بیدارى است، یعنى آن چیزى را که احساس مىکند و نسل گذشته احساس نمىکرد.»[۴]
بعد از این طرح مسئله، مطهری در مقدمه کتاب عدل الهی به بر این موضوع اشاره می کند که عصر ما از نظر دینى و مذهبى خصوصاً براى طبقه جوان، عصر اضطراب و دودلى و بحران است. مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و سؤال ها بوجود آورده و سؤالات کهنه و فراموش شده را نیز از نو مطرح ساخته است.[۵] علاوه بر اینها، دشمنان برای رسیدن به اهداف خود سعی در تهاجم به فرهنگ اسلامی جوانان دارند و مترصد هستند از هر ابزاری برای انحراف جوانان بهره بگیرند و همانطور که مطهری به جامعه ایرانی هشدار می دهد؛ «فعالیتهایى که عناصر ناپاک مىکنند که از طرفى کوشش مىکنند به هر وسیله که هست طبقه جوان را به سوى فساد بکشانند و از این راه میان آنها و مفاهیم عالى و مقدس دینى جدایى بیندازند و از طرف دیگر فعالیتهاى دیگرى مىشود که یک تضاد مصنوعى میان دین و مذهب از یک طرف و علم و دانش از طرف دیگر به وجود بیاورند.»[۶] به عنوان یک نمونه تاریخی در خصوص نقش فساد اخلاقی در فروپاشی تمدن، شهید مطهری به اندلس اشاره می کند و در این زمینه تاکید می کند که تهاجم فرهنگی دشمنان منجر به سقوط فرهنگی و سیاسی این سرزمین شد؛ «اندلس را که یکى از کشورهاى قدیمى و متمدن عظیم بود در نظر بگیرید. خیلى از حکما و ادبا و فلاسفه اسلامى از این سرزمین بودهاند و هنوز مسجدهاى تاریخى باعظمتى در آن وجود دارد.
بی توجهی به مسائل جوانان و گرایش آنها به اندیشه های الحادی و مکاتب انحرافی از تهدیداتی است که جوان مسلمان را تهدید می کند و به تعبیر مطهری؛ «نسل جوان افکار و ادراکات و احساساتى دارد و انحرافهایى. تا به دردش یعنى به افکار و ادراکات و احساساتش رسیدگى نشود، نمىشود جلو انحرافاتش را گرفت. اتفاقاً دیگران از راه شناختن درد این نسل، آنها را منحرف کردهاند و از آنها استفاده کردهاند. مکتبهاى ماتریالیستى که در همین کشور به وجود آمد و اشخاصى فداکار درست کرد براى مقاصد الحادى، از چه راه کرد؟ از همین راه. مىدانست که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکرى که به سؤالاتش پاسخ بدهد؛ یک مکتب فکرى به او عرضه کرد. مىدانست که این نسل یک سلسله آرمانهاى اجتماعى بزرگى دارد و درصدد تحقق دادن به آنهاست؛ خود را با آن آرمانها هماهنگ نشان داد. در نتیجه افراد زیادى را دور خود جمع کرد با چه فداکارى و صمیمیتى! بشر همین قدر که به چیزى احتیاج پیدا کرد چندان در فکر خوب و بدش نیست. معده که به غذا احتیاج پیدا کرد به کیفیت اهمیت نمىدهد، هرچه پیدا کند با آن خود را سیر مىکند. روح هم اگر به حدى رسید که تشنه یک مکتب فکرى شد که روى اصول معین و مشخصى به سؤالاتش پاسخ دهد و همه مسائل جهانى و اجتماعى را یکنواخت برایش حل کند و جلویش بگذارد، اهمیت نمىدهد که منطقاً قوى است یا نیست. بشر آن قدرها دنبال حرف محکم و منطقى نیست، دنبال یک فکر منظم و آماده است که یکنواخت در مقابل هر سؤالى جوابى بگذارد. ما که کارمان فلسفه بود مىدیدیم که آن حرفها چقدر سخیف است، اما چون آن فلسفه در یک زمینه احتیاجى عرضه شده بود و از این حیث یک خلئى وجود داشت، جایى براى خود باز کرد.»[۷]
مطهری بعد از ذکر مصادیق تاریخی در خصوص نقش دشمنان در اضمحلال فرهنگی نسل جوان، تاکید می کند باید فرهنگ زدایی غربی را مورد توجه قرار دهیم و در مقابل تلاش دشمنان برای ترویج فرهنگ فاسد غربی ایستادگی نمائیم تا از این طریق بتوانیم از جوانان حراست نمائیم؛ «نوعى، استعمار فرهنگى زدایى، و نوعى رُفت و روب و خانه تکانى لازم است. به عنوان مثال؛ اشاعه فساد به عنوان آزادى و تمدن، قلب و مسخ و تحریف فرهنگ اسلامى به عنوان فرهنگ ایرانى، مبارزه با ادبیات فارسى اسلامى، تفکیک اسلام از روحانیت و تز اصلاح روحانیت و به اصطلاح تز آمریکایى اسلام منهاى روحانیت و… . ثانیاً دستهایى در کار است براى بازگرداندن اوضاع به حال سابق و ثالثاً گروه هاى چپگرا هستند که اساساً مىخواهند نهضت را به سوى کمونیسم سوق دهند. رابعاً گروه هاى لائیک هستند که مى خواهند مانند نهضت مشروطه و نهضت استقلال عراق و نهضت ملى ایران پس از آنکه با قدرت روحانیت مرحله اول را که مرحله نفى و طرد دشمن است پشت سر گذراندند، کنار بزنند و بد نام کنند و خود به اصطلاح ثمر را بچینند.» [۸]
[۱]. مرتضی مطهری، ختم نبوت، پیشین، ص۱۰۱٫
[۲]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱، ص۱۰۱٫
[۳]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱۴، ص۵۷٫
[۴]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۴، صص۵۲۹-۵۲۸٫
[۵]. مرتضی مطهری، عدل الهی، پیشین، ص۱۳٫
[۶]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۵، ص۱۸۴٫
[۷]. مرتضی مطهری، ده گفتار، تهران، انتشارات صدرا،۱۳۸۹، صص۲۲۴-۲۲۳٫
[۸]. مرتضی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد۱۰، ص۱۵٫