روایتی از یک دیدار| متن و امضایی که یادگاری ارزشمند شد+ عکس

0 30
روایتی از یک دیدار| متن و امضایی که یادگاری ارزشمند شد+ عکس

خبرگزاری فارس مازندران ـ قربانعلی مسافر| دقیقا همین امروز بود؛ یک سال گذشته، آن روز جمعه که تا سر صبح چشم وا کردیم دنیا دور سرمان چرخید و چشم‌مان تیره و تار شد.

ساعت یک و ۲۰ دقیقه بامداد روز جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸، فرودگاه بغداد و جسمی که بی‌سر شد، دستانی که از بدن جدا شدند و پیکری که قطعه قطعه…

به بزرگترین و بهترین آرزویش رسید ولی یک ملت را داغدار کرد، نه نه، یک ملت نه بلکه یک جامعه اسلامی و یا حتی ملت‌های آزادی‌خواه جهان را در داغ خود سیاه‌پوش کرد.

هولناک‌ترین خبر طی چند سال گذشته بود که بسیاری از افراد شنیدند؛ ” حاج قاسم شهید شد”؛ ساده در حد چند کلمه ولی پر از دلهره، تشویش و ترس به اندازه یک دنیا.

مرد بود؛ مردِ میدان.

همه عزادار بودند، پیراهن مشکی بر تن، گریان و پر از بغض ولی در این بین فرزندان کوچک و نوشکفته شهدای جوان و سرافراز مدافع حرم که پدران‌شان دوشادوش سردار سلیمانی در جبهه‌های سوریه و عراق جان‌فشانی کردند بسیار سوزناک‎تر، دردآورتر و داغدارتر

هر چه قدر در توصیف حال و روز یک سال گذشته‌شان بگوییم نمی‌توانیم آن را به رشته تحریر درآوریم و با زبان قاصر و گنگ به بیان بیاوریم. فقط یادگاران شهدای مدافع حرم خودشان می‌دانند که چه کشیدند و چه بر سر و به حال و روزشان آمده است.

“زهرا” دختر ۱۳ ساله شهید مدافع حرم مهندس مصطفی زال‌نژاد دقیقا از یک سال قبل می‌گوید؛ ۱۳ دی ۱۳۹۸ و این‎گونه تعبیر می‌کند که آن روز “دوباره یتیم شدم، دوباره بی‌بابا شدم”.

زهرا زال‌نژاد دختر ۱۳ ساله شهید مدافع حرم مصطفی ‌زال‌نژاد با اشاره به اینکه پدر شهیدم در ۲۲ آبان ماه سال ۱۳۶۱ در خانواده‌ای مذهبی و عاشق اهل بیت به دنیا آمد، گفت: بابای من فارغ‌التحصیل رشته الکترونیک بود، از نوجوانی علاقمندی زیادی به پوشیدن لباس مقدس سپاه داشت و از سال ۱۳۸۳ جذب سپاه پاسداران شد.

دختر شهید زال‌نژاد با توصیف روزهای در کنار پدر بودن به آشنایی با سپهبد شهید سردار دل‌ها؛ حاج قاسم سلیمانی اشاره کرد و با زبان ساده و بی‌آلایش نوجوانی گفت: بابای شهیدم از سال ۱۳۸۸ به مأموریت‌های برون مرزی مختلف اعزام شد و در تعداد زیادی از آنها با حاج قاسم سلیمانی بود.

پدرم به حاج قاسم علاقه خاصی داشت و صمیمیت زیادی بین آنها برقرار بود، شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده مقاومت در سوریه بود و مأموریت بابای شهیدم و حاج قاسم در کنار هم و دوشادوش هم بود.

وقتی که پدرم از مأموریت باز می‌گشت همیشه از در کنار شهید سلیمانی بودن می‌گفت و از آن روزها تعریف می‌کرد که فرمانده‌شان چه کارهای بزرگی می‌کرد، پدرم همیشه می‌گفت در روزها و لحظات سخت مأموریت، حاج قاسم اوج روحیه و انگیزه بود و به آنها انرژی می‌داد و می‌گفت به اهل بیت و ائمه متوسل شوند.

وقتی بابا برای اعزام به مأموریت آماده می‌شد مادرم همیشه به بابا می‎گفت که سلام مرا به حاج قاسم برسان.

بابای مصطفای شهیدم می‌گفت که حاج قاسم همیشه برای همسران مدافعان حرم پیام داشت و اعلام می‌کرد سلام گرم مرا به خانواده‌تان برسانید، سلام مرا به همسرهای خود برسانید و به آنها بگویید که شما هم هر لحظه در اجر جهاد که همسران‌تان می‌روند به همان اندازه شریک هستید.

سردار سلیمانی در هر حال به فکر همرزمان و نیروهای خودش بود، به آنها بسیار اهمیت می‎داد و برای‌شان ارزش قائل بود.

پس از شهادت پدرم، سه بار به دیدار “حاج قاسم” رفتیم، یک بار دیدار رسمی بود ولی دو بار از نزدیک با سردار سلیمانی دیدار و گفت‎وگو کردیم، اولین دیدار نزدیک و صمیمانه با سردار در سپاه پاسداران تهران بود که تک به تک با خانواده شهدای مدافع حرم دیدار کرد، با آنها صحبت کرده و با آنها عکس‌های یادگاری گرفت.

در دیدار با سردار سلیمانی در تهران با هم سر یک سفره ناهار خوردیم و روز بسیار زیبا و به یادماندنی به همراه مامان و “محمدطاها” داداش ۷ ساله‌ام داشتیم البته دومین دیدار پس از یادواره شهدا در شهرستان بابل بود که با خانواده شهدای مدافع حرم مازندران دیدار و گفت‌وگوی صمیمانه داشت.

بعد از سخنرانی در یادواره شهدای بابل در سپاه پاسداران این شهرستان به دیدار سردار سلیمانی رفتیم، من در این دیدار از سردار سلیمانی خواهش کردم که انگشتر خود را به من هدیه دهد، آن انگشتر زیبا را از سردار دل‌ها هدیه گرفتن که الان در دست مادرم است.

در این دیدار سردار سلیمانی برایم دست‌نوشته‌ای به یادگار گذاشت که در آن نوشت: “زهرای عزیزم از خداوند خواهانم که تو را از رهروان راه حضرت زهرا و بابای عزیزت قرار دهد” و زیر این متن با امضای خود برایم یادگار ارزشمندی برجای گذاشت.

شب شهادت سردار سلیمانی یعنی ۱۳ دی ۱۳۹۹ در خانه مادر بزرگم بودم، یاد دارم آن شب خیلی دلتنگ بابای شهیدم بودم و با گریه و بغل گرفتن عکس “بابا مصطفی” خوابم برد و خوابیدم.

صبح که بیدار شدم حال پدربزرگ و مادر بزرگم اصلا خوب نبود و گفتند که سردار سلیمانی دیشب شهید شد، اول این خبر را اصلا باور نکردم ولی بعد از طریق تلویزیون این خبر را شنیدم و پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی را که اعلام کردند سردار بزرگ و عزیز اسلام و سردار دل‌ها آسمانی شد و روح بلند و ملکوتی حاج قاسم در فرودگاه عراق به ملکوت اعلا پیوست.

بعد بابای شهید همیشه می‌گفتم سردار پدرم است، واقعا سردار سلیمانی را از ته دلم دوست داشتم و علاقمندی صمیمانه باعث شد تا کمتر نبود پدر را با وجود این مرد بزرگ احساس کنم، سردار سلیمانی پدر همه بچه‌های شهدای مدافع حرم بود و با شهادت حاج قاسم دوباره یتیم شدم.

رابطه عمیق با سردار سلیمانی باعث شد تا در همه دل‌ها ماندگار شود و همیشه در مراسم شهدای مدافع حرم حضور سردار سلیمانی و پدر شهیدم را احساس می‌کنم.

خیلی دوست دارم تا بار دیگر بابای عزیز و مهربانم را در آغوش بگیرم، بابا خیلی زود از پیش ما رفت و از سردار سلیمانی و پدرم می‌خواهم دعا کند تا ما را عاقیت به خیر شویم و همیشه راهرو راه شهدا…

از خدا می‌خواهم تا همیشه راهرو راه شهدا باشیم زیرا پدرم در وصیت‌نامه خود بسیار تأکید داشت تا بر انجام واجبات و ترک محرمات اصرار داشته باشیم و دوباره از خدا می‌خواهم تا ما به توصیه شهدا عمل کنیم، اعمال ما مورد قبول امام زمان(عج) باشد و بتوانیم در رکاب حضرت حجت بجنگیم.

به گزارش فارس، درست یک سال است مردی بزرگ را از دست دادیم، جوانمرد و بزرگمردی که در طول ۶۲ سال عمرش سالیان زیادی را فقط به مردم خدمت کرد، مردم داخل و خارج کشور.

مردی که از محله قنات ملک استان کرمان وارد میدان شد، مرد میدان شد و در میدان برای خدا با خدا معامله کرد، “حاج قاسم” قهرمان زندگی هر کوچک و بزرگ است، پیر و جوان، زن و مرد تا الگو باشد و باعث رستگاری در دنیا و آخرت.

در روز شهادت سردار دل‌ها، بیایید از خدا بخواهیم به حرمت خون پاک شهیدان مدافع حرم، هشت سال دفاع مقدس و مدافعان وطن ما را به حال خودمان وامگذارد، عاقبت به خیری را رقم زده و زندگی‌مان را در مسیر شهدا و شهادت ختم کند؛ الهی آمین… .

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.