فرهنگ اسلامی: بسم الله الرحمن الرحیم. ابتدا از شرکت شما در این مصاحبه تشکر میکنیم. حتماً جنابعالی اوضاع و احوال قرهباغ را میدانید که در چه وضعیتی قرار دارد. خواهش میکنیم اگر ممکن است تاریخچهای از مسئلۀ قرهباغ از زمانی که به تصرف روسیه در آمد و سپس در اختیار اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت و بعد که پروژه مشهور به ایجاد کشورهای مستقل مشترکالمنافع اجرا شد مطرح بفرمایید.
بهشتیپور: باعث افتخار بنده است که در فرهنگ اسلامی هستم. انشاءالله بتوانیم بحث خوبی راجع به قرهباغ داشته باشیم. تقسیمات سرزمینی بعد از انقلاب بلشویکی که در سال ۱۹۱۷ به پیروزی رسید تا زمانی که خواست معتبر شود و برسمیّت شناخته شود طول کشید؛ تا این که بتواند جمهوریهای متحده را که بعداً شوروی نام گرفت دور هم جمع کند. ابتدا با جنگهای داخلی تحت عنوان سرخها و سفیدها همراه بود. در سال ۱۹۱۸ از این خلأ جنگی استفاده شد و عملاً جمهوری آذربایجان و ارمنستان و گرجستان اعلام استقلال کردند. اما بیشتر از دو سال طول نکشید و بعد از این که کمونیستها مستقر شدند اینها را شکست دادند و از سال ۱۹۲۰ یا ۲۱ نیروهای شوروی در این سرزمینها مستقر شدند و روسها این منطقه را کلاً در اختیار گرفتند. اما استالین در اواخر عمر لنین درسال ۱۹۲۳ طرحی را داد که بر اساس آن تقسیمات قومی مورد توجه قرار گرفت. گفته میشود دلیل اصلی آن این بود که سعی کرد از یک طرف انسان شوروی یعنی انسانی که هویت کشور شوراها را دارد را مطرح کند. از طرف دیگر با بها دادن به خلقهای کُرد، آذری، گرجی و در آسیای مرکزی، تاجیکها، ازبکها، قرقیزها و قزاقها را از همدیگر جدا میکرد که هویت اسلامی اینها را کم رنگ شود و به سمت انشقاقی برود که هرکدام به سمت هویت قومی خودشان کشیده شوند. در عین حال که به هویت قومی اینها بها میداد سعی می کرد که ماهیت سرزمینی پیدا کنند اما زبان روسی بر آنها مسلط بود. در تقسیمات سیاسی و جغرافیایی هم طوری استخوان لای زخم گذاشت تا اختلافاتی برای فردا وجود داشته باشد. از جمله مسائل همین موضوع قرهباغ بود. منطقۀ قرهباغ درون جمهوری آذربایجان بود که اکثریت مردم آن ارمنی بودند ولی آن را در چارچوب آذربایجان قرار دادند و توافق کردند که این منطقه در آذربایجان باشد و عملاً ارتباط زمینی آن را با جمهوری ارمنستان قطع کردند. این مسئلهای شد که آتش زیر خاکستر ماند. البته در آن موقع ارامنه نارضایتیها یشان را اعلام کردند ولی بالاخره به این قضیه تن دادند و یک نوع همزیستی بین ارمنیها و آذریها و گرجی ها شکل گرفت. چون در خود گرجستان هم آذریها و ارمنیها زندگی میکردند. اینها همه در کنار هم بودند و الآن هم در مناطقی در کنار هم هستند.
این موضوع تا سال ۱۹۸۸ که شروع بحران آذربایجان بود ادامه یافت. در واقع نوعی حرکت ملیگرایی ارمنی شکل گرفت برای این که میخواستند مستقل از جمهوری آذربایجان باشند. البته در آن زمان هنوز گورباچف به عنوان دبیر کل حزب کمونیست در شوروی سر کار بود. در سایۀ تئوری گلاسنوست و پروستاریکا به ویژه گلاسنوست که فضای باز سیاسی را مطرح میکرد امکانی فراهم شد که آنها بتوانند خواستههای خودشان را در مورد این که میخواهند مستقل باشند مطرح کنند.
فرهنگ اسلامی: در آن زمان در قره باغ هنوز ارامنه اکثریت داشتند یا آذریها اکثریت داشتند؟
بهشتیپور: ارمنیها اکثریت داشتند.
فرهنگ اسلامی: الآن هم اکثریت دارند؟
بهشتیپور: بله. الآن هم ارمنیها خیلی بیشتر هستند. برای این که در این چند سال آذریها را اخراج کردند. الآن بیش از ۹۰درصد جمعیت قرهباغ ارمنی هستند. البته این شرایط به طور تدریجی به وجود آمد. به هر حال در آن دوران چون اینها اکثریت جمعیت را داشتند خواهان برگزاری همهپرسی بودند و میگفتند: ما میخواهیم یک جمهوری خود مختار و به عبارتی مستقل باشیم. آن زمان سر این موضوع درگیریهایی بوجود آمد. بعضی ارامنه را به شروع درگیری متهم میکنند. بعضیها از نقش کا گ ب در این درگیریها سخن میگویند. به هر ترتیب هرچه بود فتنهای شروع شد. جنگ در قرهباغ شروع شد و تعدادی کشته شدند.
فرهنگ اسلامی: بین ارامنه و آذری ها در قرهباغ درگیری به وجود آمد یا بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان؟
بهشتیپور: این هم یکی از موضوعات اساسی است که آیا در آن موقع فقط تحریکات در قرهباغ بود که درگیر شدند یا این که نقش جمهوری آذربایجان و ارمنستان هم بود. سیاست ارمنستان همیشه بر این بود که این خواستۀ ارامنۀ قرهباغ است و من دخالتی دراین موضوع ندارم. اما واقعیت این بود که ارمنستان عملاً از ارامنۀ قرهباغ حمایت میکرد. این موضوع که پیش آمد، شهری به اسم سویقات در شمال جمهوری آذربایجان وجود دارد که در آنجا جنایت بزرگی رخ داد و تظاهراتی به نفع آذریها در اعتراض به ارامنه برپا شد که به وسیلۀ نیروهای شوروی سرکوب شدند. البته این موضوع خود سوژهای برای افزایش اختلافات بین ارامنه و آذریها شد. به هر حال نکتۀ قابل تأکید این است که این بحران فروکش پیدا کرد و به هر نحوی بود توسط شوروی مدیریت شد و سر و ته قضیه را هم آوردند. در واقع آتش خاموش نشد و تا زمان فروپاشی رسمی شوروی زیر خاکستر ماند. به محض این که در ۱۲دسامبر ۱۹۹۱ بیانیۀ سه جانبه برای فروپاشی شوروی اعلام شد ارامنۀ قرهباغ هم شروع به تظاهرات کردند و پارلمان محلی تشکیل جلسه داد که ما هم حق تعیین سرنوشت داریم. ما هم باید بتوانیم برای آیندۀ خودمان تصمیم بگیریم. این مسئله موجب اختلاف با دولت باکو شد. در آن زمان خود دولت باکو در شرایط بدی قرار داشت. یعنی یعقوب محمد اف کفیل ریاست جمهوری که رئیس پارلمان بود رئیس جمهور موقت شده بود. چون رئیس جمهور قبلی استعفا داده بود. اگر اشتباه نکنم مُطلب اف بود. ضعف دولت محلی باکو و همچنین حمایتی که ارمنستان از ارامنۀ قرهباغ کرد وضعیت را به گونهای تغییر داد که آنها توانستند پیشروی کنند دالان معروف شوشا – لاچین را بگیرند. این منطقه بسیار استراتژیک است چرا که عملاً قرهباغ را از راه زمین به ارمنستان وصل میکند. یعنی میتوانند از طریق زمینی تدارکات و پشتیبانی داشته باشند. در آن موقع ارمنستان با زرنگی تأکید میکرد که ما نقشی نداریم. بلکه ارامنۀ قرهباغ هستند که دارند پیشروی میکنند و این جنگ را ارامنۀ قرهباغ دارند انجام میدهند. در حالی که هم ارمنستان و هم روسیه حمایت میکردند و پشتیبانی لجستیک را آنها تأمین میکردند. در این شرایط آقای هاشمی رفسنجانی با پطروسیان که رئیس جمهوری ارمنستان بود و یعقوب محمد اف که کفیل ریاست جمهوری آذربایجان بود تماس تلفنی برقرار کرد و آنها را متقاعد کرد که به تهران بیایند و توافق آتشبس را امضأ کردند تا بتوانند برای آیندۀ قرهباغ تعیین تکلیف کنند. اما هنوز یک روز هم از آن توافق مهم که میتوانست به استقرار صلح و امنیت کمک کند نگذشته بود که جناح ملی گرای افراطی آذری و روسها که نمیخواستند ایران پرچمدار این صلح باشد هر دو همکاری کردند و خیانتی انجام شد و عملاً مناطق دیگری از آذربایجان از جمله کلبجر سقوط کرد. در صورتیکه اصلاً ربطی به قرهباغ نداشت. کلبجر منطقهای در غرب قرهباغ است که قرهباغ را به ارمنستان وصل میکند اما جزء خاک آذربایجان است و هیچ ربطی هم به قرهباغ ندارد. یعنی در حوزۀ جمهوری خود مختار قرهباغ نبوده است. مناطق جنوبی شوشا، فضولی و جبرئیل را هم اشغال کردند. یعنی ارامنۀ قرهباغ توانستند علاوه بر خود قرهباغ بتدریج هفت تا منطقۀ مهم را در خاک جمهوری آذربایجان اشغال کنند.
خلاصه، این جنگ سه سال طول کشید. یعنی از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۴ طول کشید که بالاخره قرارداد آتشبس در امضأ شد و در سال ۱۹۹۴ آتش بسی با حالت نه جنگ و نه صلح ادامه یافت تا ششم مهر ماه گذشته که جنگ جدید شروع شد. البته در بین این همه سال به صورت محدود درگیریهای کوتاه دو سه روزه وجود داشت، ولی مسئله حل میشد. اینبار مسئله طول کشید.
اما این که چرا جمهوری آذربایجان دراین مرحله دست به این اقدام نظامی زد خودش جای تحلیل دارد.
در این میان هیچ یک از طرفین جمهوری آذربایجان و ارمنستان شروع درگیری را گردن نگرفتند و هرکدام طرف مقابل را متهم کردند. ولی برداشت من به عنوان یک تحلیل گر این است که این بار طرف آذری بود که شروع کرد. دلایلش چه بود؟
۱- جمهوری آذربایجان در چند سال اخیر توانسته بود با افزایش قیمت نفت که از چند سال پیش داشت قراردادهایی را با روسیه و اسرائیل و ترکیه برای ورود تجهیزات نظامی امضأ کند. از نظر ارتش و نیروی نظامی خیلی وضع بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده بود.
۲- به قدرت رسیدن پاشینیان در ارمنستان که یک نخست وزیر غرب گرا بود و تغییرات قانون اساسی ارمنستان به گونهای بود که جایگاه پارلمانی برای رئیس جمهور به وجود آمده بود. یعنی رئیس جمهور مقام تشریفاتی شده بود و نخست وزیر همه کارۀ ارمنستان شد. آقای پاشینیان از همان اول که آمد گرایش به اروپا وغرب داشت. این موجب ناخشنودی روسیه شده بود چون روسیه خیلی رابطۀ نزدیکی با ارمنستان دارد. ارمنستان متحد راهبردی روسیه در قفقاز محسوب میشود. اگرچه مرز مشترکی بین روسیه و ارمنستان وجود ندارد ولی روسیه سالهای طولانی با ارمنستان رابطۀ نزدیک داشت و هر دو در چارچوب سازمان امنیت دسته جمعی، قرارداد نظامی دارند و روسیه پایگاه نظامی در آنجا داشت. این که پاشینیان به سمت غرب رفته بود موجب دلخوری طرف روسی شده بود و روسها با این قضیه کج دار و مریز مدارا میکردند ولی معلوم بود که اصلاً راضی نیستند. آقای پاشینیان از سال ۲۰۱۸ به قدرت رسید. جمهوری آذربایجان از این موضوع که بین روسیه و ارمنستان روابط شکرآب شده به نفع خودش استفاده کرد. عامل آن هم این بود که بین دولت مستقر در خانکندی پایتخت قرهباغ و ایروان اختلافاتی درست کرده بودند. چون در گذشته هم آقای کوچاریان و هم آقای سرکیسیان که قره باغی تبار بودند، رئیس جمهور ارمنستان هم میشدند. ولی این بار آقای پاشینیان هیچ قرابتی با قرهباغ نداشت. یک ارمنی بود ولی متعلق به خاک ارمنستان بود. اختلاف نظرهایی هم به وجود آمده بود. چون قره باغیها بیشتر همکاری با روسها را طلب میکردند و ارمنستان بیشتر گرایش به غربیها داشتند، لذا اختلاف بین خانکندی و ایروان از یک طرف و اختلاف بین مسکو و ایروان از طرف دیگر باعث شد که آقای الهام علیاف فضا را مناسب دید که در این شرایط ریسک کند و اقدامات نظامی انجام دهد. از طرفی حمایت را از طرف ترکیه گرفت. ترکیه قبلاً بیشتر لفاظی میکرد. بیشتر از نظر زبانی حمایتهایی میکرد. ولی این بار خیلی علنی و شفاف همه جوره کمک کرد. از همه بدتر این که گروههای تکویری مسلح که داخل سوریه بودند این امکان را پیدا کردند که به عنوان دفاع از اسلام در برابر ارامنه از طرف ترکیه به آذربایجان بیایند. بنابراین این سه دلیل اصلی بود برای این که جمهوری آذربایجان این حرکت را شروع کند. ارمنستان هم که از نظر نظامی در موقعیت ضعیفتری قرار گرفته بود از روسیه درخواست کمک کرد که روسیه به این درخواست پاسخ نداد. حتی این درخواست را علنی هم کرد. یعنی طی یک نامه رسمی از طرف روسی کمک و پشتیبانی خواست و روسیه پاسخ مثبت نداد. فقط به آذربایجان هشدار داد که ما اجازه نخواهیم داد شما وارد مناطق ارمنی شوید. یعنی غیرمستقیم مجوز صادر کرد که آنها بتوانند مناطق اشغالی را آزاد کنند. بنابراین از این فرصت استفاده شد. از زمانیکه آذریها توانستند شوشا را که یک شهر استراتژیک در ۱۰کیلومتری خانکندی است آزاد کنند این باعث شد که آقای پاشینیا ن سراسیمه به مسکو برود و هر جوری هست روسها را متقاعد کند که طرح صلحی بریزند و اجازه ندهند بیش ازاین پیشروی شود که این به یک توافق آتشبس منجر شد.
همانطور که خدمتتان عرض کردم از سال ۱۹۹۴ آتشبس برقرار بود. ولی این آتشبس نه توانست صلح را برقرار کند و نه جنگ را خاتمه دهد. حالت بلاتکلیفی بین مجموعۀ نیروهای مسلح در آذربایجان و ارمنستان بود. ارمنیها با زرنگی اعلام میکردند که این کار، کار ما نیست بلکه کار ارمنیهای قرهباغ است. چون چهار تا قطعنامه شورای امنیت در سال ۱۹۹۳ از ایشان خواسته بود که از مناطق اشغالی خارج شوند. ارمنستان گردن نمیگرفت و میگفت: ماکارهای نیستیم. ارامنۀ قرهباغ باید طرف مذاکره با آذریها قرار بگیرند. یعنی از زیر بار جنبۀ حقوقی ماجرا خارج میشدند که نیروها را از مناطق اشغالی خارج بکنند.
قبل از این هم سه بار دیگر آتشبس انجام شد ولی نقض شد. چرا؟ برای این که این آتشبسها تعیین تکلیف نکرده بود. گفته شده بود نیروها همین جایی که هستند آتشبس برقرار کنند. نه طرف آذری قبول داشت و نه طرف ارمنی و هر دو طرف یکدیگر را به نقض آتشبس متهم میکردند. اما این بار فرق دارد. چرا؟ درست است که قرارداد صلح نیست ولی همین چیزی که دستشان است به نوعی تعیین تکلیف کرد. آن تعیین تکلیف چه بود؟
از یک طرف اجازه داد که نیروهای ارمنی از مناطق اشغالی آقدام خارج شوند. اولین شهر اشغالی قرهباغ. چون مناطق جبرئیل و فضولی را آذربایجان در درگیریهای نظامی آزاد کرد. ولی طبق توافق آتشبس قرار بود آقدام را نیروهای ارمنی تخلیه کنند. قرار است کلبجر شهر فوقالعاده استراتژیک لاچین آزاد شود. برای این که دستاوردی برای آذریها باشد که موفق شدهاند مناطقی که جزء قرهباغ نیست ولی جزء خاکشان است که اشغال شده بود را آزاد کنند. منتها تکلیف شهرهای خجالی و عسگران را مشخص نکردند. مشخص نیست که آیا فراموش شده است. از نظر تحلیلی من حدس میزنم این گیر داشته و نمیتوانستهاند روی آن توافق کنند، لذا فعلاً روی چیزهایی که میشد توافق کردند که فعلاً جنگ و خونریزی را متوقف کنند. به هر حال هم ارمنیها و هم آذریها خسته شده بودند. این توافق صلح این حسن را دارد که جلوی خونریزی و جنگ را میگیرد. ولی اصلاً راجع به خجالی و عسگران هیچ صحبتی نکردند و این همچنان مسکوت مانده است. این مسکوت ماندن که اصلیترین موضوعی است که در جنگ بوده نشان میدهد که نمیتوانستهاند به توافق برسند. بنابراین توافق کردهاند که آتشبس برقرار بشود بعد طی فرصت پنج سالهای که تعیین کردهاند به نتیجه برسند که چکار باید کرد.
نکتۀ مهم دوم این است که همیشه خواسته ارامنۀ قرهباغ این بود که از نظر زمینی به ارمنستان دسترسی داشته باشند. برای این که از این محاصره خارج شوند منطقهای مثل شوشا لاچین میخواهند که بتواند آنها را به خاک ارمنستان ربط دهد. این نزدیکترین جا است. اینها در این توافق پیشبینی کردهاند که یک فضای ۱۵ کیلومتری در عرض ۵کیلومتر باز کنند که نیروهای روسیه در آنجا مستقر شوند و آنها بتوانند رفت و آمد کنند. برای این که اطمینان داشته باشند که میتوانند به خاک ارمنستان دسترسی داشته باشند این فضا را روسها برای آنها باز کنند. در مقابل آذربایجان هم همیشه درخواست داشت بتواند از نخجوان که از خاک اصلی آذربایجان دور افتاده از راه زمینی ارتباط داشته باشند. چون بین نخجوان و آذربایجان منطقهای به نام مگری وجود دارد. چون در این سالها از طریق ایران این ارتباط زمینی برقرار میشد. در این آتشبس نواری را پیشبینی کردند که بتوانند از نخجوان به خاک اصلی آذربایجان دسترسی داشته باشند. در بند ۹ این توافق آتشبس به این موضوع اشاره شده است که خیلی برای اینها اهمیت دارد. این موضوع خیلی کلیدی است. الآن خیلی بحث و شایعات درست کردهاند که عملاً مرز ایران و ارمنستان را از بین بردهاند. در حالی که این یک دروغ بزرگ است که در رسانهها مطرح میشود. منشاء آن هم رسانههای روسی هستند که نقشهای را منتشر کردهاند که نوار باریکی از نخجوان به سمت آذربایجان میرود. عملاً این نقشه میگوید مرز بین ۳۵ تا ۴۲کیلومتر بین ایران و ارمنستان را حذف کردهاند. در حالی که این یک دروغ بزرگ است. چرا؟ اولاً امکان ندارد طرف ارمنی با چنین طرحی موافقت کند که مرزش با ایران از بین برود. نقشهای که در روسیه منتشر شده متأسفانه طوری طراحی شده که عملاً نشان میدهد مرز ایران با ارمنستان از بین رفته و نوار باریکی از مرز ایران و ارمنستان را قطع کردهاند و در اختیار آذربایجان و نخجوان قرار دادهاند که اینها از نظر زمین با هم ارتباط برقرار کنند. این دروغ محض است. زیرا ارمنستان از نظر غرب با ترکیه و نخجوان هم مرز است و از این نظر به هیچ وجه در طی سالهای گذشته احساس تأمین امنیت برای خودش نکرده است.. از طرف شرق هم که فقط با جمهوری آذربایجان هم مرز است. از شمال هم با گرجستان هم مرز است. کشوری که از طرف شرق و غرب کاملاً در خشکی محصور است یک جای خیلی مهم برایش میماند و آن هم سمت جنوب است که به مرزهای شمال ایران منتهی میشود. بنابراین هیچ وقت طرف ارمنی این مرز را از دست نمیدهد. چون برای ترانزیت شمال و جنوب خود به این مرز نیاز دارد. بنابراین اگر با کشیده شدن این دالان تحت نظارت روسها موافقت کرده صرفاً برای این است که بتواند علاوه بر ایران از طرف زمینی از طریق ارمنستان هم حوزۀ نخجوان را به آذربایجان دسترسی بدهد. نزدیکترین راه به مهریز و جنگلان است که قرار است در آنجا جادهای بکشند که هنوز توضیحات آن را نگفتهاند که چکار میخواهند بکنند. ولی مشخص است که اصلاً ربطی به مرز ایران و ارمنستان ندارد. ضمن این که ارمنستان به هیچ وجه اجازه نمیدهد که مرزش با ایران قطع شود. سؤال این است که این جاده را چه کسی میکشد؟ گفتند: طرف آذربایجان هزینۀ آن را داده است. البته هیچ جزئیاتی درون توافق آتشبس نیست. این که این جاده چند سال طول میکشد که ساخته شود و چه جوری امنیت آن برقرار میشود و این که آذربایجان هم حاضر نیست همۀ تخم مرغهایش را در سبد ارمنستان بگذارد. چون نمیتواند روی این حساب باز کند که همیشه این راهباز باشد. بنابراین ارتباطش را با ایران از دست نخواهد داد. اما ترانزیت از طرف ایران کم خواهد شد. ولی معلوم نیست که این راه کی راه بیفتد. نکتۀ مهم این است که در رسانهها مرتب مطرح میکنند که مرز ایران و ارمنستان از دست رفت. این عملاً تبلیغات روسها و ترکیه است که آمدهاند اینجوری تقسیم کردهاند که دست ایران را کوتاه کنند. ولی این عملاً امکانپذیر نیست که مرز ۳۵ تا ۴۲ کیلومتری را خیلی راحت از بین ببرند. به هر حال آنچه برای آیندۀ این ماجرا مشخص است پنج سال فرجه تعیین شده است. در عین حال طی سه مرحلهای که عرض کردم شهرهایی که مهم بوده را آزاد کردهاند. موارد مورد اختلاف را فعلاً گفتهاند بماند تا ببینند کی میتوانند به توافق برسند. البته گفتهاند حداکثر طی شش ماه آینده مذاکرات آنها شروع خواهد شد. تلاش میکنند که به توافق صلح برسند ولی این مجموعه مشکلاتی که من توضیح دادم نشان میدهد که حالا حالاها این مسئله وجود دارد. بخصوص که تعیین تکلیف برای قرهباغ خیلی مشکل است و هنوز تعیین تکلیف نشده است. از یک طرف اکثریت جمعیت آن که ارمنی هستند خواهان حق تعیین سرنوشت هستند از طرف دیگر جمهوری آذربایجان خواهان تمامیت ارضی و حفظ یکپارچگی کشورش هست. این که چه فرمولی استفاده شود برای این که تمامیت ارضی آذربایجان حفظ شود و هم حق تعیین سرنوشت و حقوق ارامنه حفظ شود خیلی مهم است.
فرهنگ اسلامی: ما سه پدیده داریم که جنبۀ سیاسی و اجتماعی دارد. یکی از آنها پان ترکیزم است که بنیان گذار آن آتاترک است که البته خود آتا ترک، یونانی بود. دومین آن تروریزم است که مبتنی بر ایدئولوژی تکفیر و وهابیت میباشد که ریشۀ آن به لورنس عربستان و تأسیس عربستان سعودی برمیگردد. سوم صهیونیزم است که ریشۀ آن به جنگ جهانی دوم و تأسیس کشور اسرائیل توسط انگلیس برمیگردد. الآن در جمهوری آذربایجان این سه پدیده به هم گره خوردهاند. تروریزم. از طریق انتقال حداقل ۴۰۰نفر از تروریستهایی که در سوریه فعال بودند و به منطقۀ جمهوری آذربایجان و قرهباغ آمدهاند. پان ترکیزم و هم صهیونیزم که اسرائیل در آنجا سفارت دارد و فعال است. این پدیدۀ سهگانه چگونه در جمهوری آذربایجان با هم پیوند خورده است؟
بهشتیپور: ابتدا من یک توضیح خدمت شما بدهم. پدیدۀ پان ترکیزم پوششی برای اهداف توسعه طلبانۀ ترکیه است. اردوغان پدیدۀ نئو عثمانیگری و پان ترکیزم و اخوانی را همزمان دنبال کرده است. یعنی وقتی میخواهد در لیبی دخالت کند با پول قطریها تحت پوشش اخوان المسلمین گرایشهای آنها را ترویج میکند. کسانی که الآن در شرق لیبی حاکم هستند گرایشهای شدید اخوانی دارند و با آنها در چارچوب موضوع اخوانی کار میکنند. اردوغان استراتژی خود را تا شمال افریقا هم توسعه میدهد. اما وقتی میخواهد با آذریها کار کند بهانۀ ترک بودن و آذری بودن را مطرح میکند. ته قضیه نفوذ ترکیه در مناطق قفقاز و آسیای مرکزی است. زمانی که در عراق دخالت میکرد ترکمنهای عراق را بهانه کرد. سابقۀ امپراطوری عثمانی و دفاع از حقوق ترکمنهایی که در کرکوک زندگی میکردند را بهانه کرد. در شهر حماق سوریه هم از پوشش عرفانیها که خیلی در آنجا نفوذ داشتند استفاده کرد. میخواهم عرض کنم که پان ترکیزم یک واقعیت است که ترکیه ۱۰۰درصد به آن دامن میزند. ولی ریشۀ قضیه در دورۀ فعلی به توسعۀ نفوذ آقای اردوغان برمیگردد که در جایی اخوانیگری و در جای دیگر پان ترکیزم و در اروپا سکولاریزم و غربگرایی را دنبال میکند. روابطش را با اسرائیل هم حفظ کرده است. یعنی این خودش پدیدهای است. به امارات عربی و بحرین اعتراض میکند که شما چرا با اسرائیل رابطه برقرار کردید. ولی خودش همچنان روابطش را با اسرائیل حتی در بُعد نظامی حفظ کرده است. به نظر من اینها همه بهانه و پوششی برای مداخله در آذربایجان و قرهباغ یا هر جای دیگر است. هر کدام را هم مطابق با منافع خودش توجیه میکند.
ولی بحث صهیونیستها. از سال ۱۹۹۲اسرائیلیها توجهشان به نفوذ در آذربایجان جلب شد. چرا؟ بیشتر، یهودیهایی که تعدادشان خیلی زیاد نیست و در آذربایجان زندگی میکردند را بهانه قرار دادند. برای نفوذ از آنها استفاده کردند و شروع کردند مناسباتشان را توسعه دادند. استراتژی آنها این بود که میگفتند: همانطور که محور مقاومت در لبنان و شمال فلسطین اشغالی حضور دارد ما هم برای تحریکات و نفوذ خودمان باید در جمهوری آذربایجان که نفت فراوان دارد حضور داشته باشیم. این هم از اسرائیلیهاکه از همین سال این نفوذ را شروع کردند و خیلی هم پیش رفتند. مقادیر خیلی زیادی هم سلاح به طرف آذری فروختهاند. جالب است که در یکی دو سال اخیر از زمانیکه آقای پاشینیان در ارمنستان سر کار آمد آنها هم مناسباتشان را با اسرائیل افزایش دادند. البته قبلاً هم این مناسبات بود ولی خیلی پر رنگ نبود. ولی چند ماه قبل از شروع جنگ، سفارت ارمنستان بعد از سالها در تل آویو شروع به کار کرد. یعنی تا حالا ارمنستان مقاومت میکرد و سفارت ایجاد نمیکردند ولی به هر حال وقتی این سفارت باز شد سه ما ه بعد هم این جنگ شروع شد. معلوم است که اسرائیلیها در ظاهر سعی میکردند خودشان را بیطرف نشان دهند ولی در واقع با طرف آذری بسته بودند و سلاح زیادی را هم در اختیار طرف آذری گذاشتند. غیر از سلاح مشاورههای مختلف هم به آنها دادند. اینها سرمایهگذاری کلان کردهاند تا در آذربایجان باشند برای این که بتوانند روی منطقه تأثیر بگذارند.
اما تکفیریها. تکفیریها قبلاً در سوریه ضربهی بزرگی خورده بودند. دولت اردوغان هم خودش فهمید که چه اشتباه بزرگی کرده است. و به روسیه و ایران نزدیک شد و مذاکرات آستانه را برقرار کرد استانبول مرکزی برای تکفیری شده بود که از اروپا و جاهای مختلف به آنجا بیایند و از آنجا به سوریه گسیل شوند. اخباری که ما داریم این است که این بار دوباره این اشتباه راهبردی را مرتکب شده و حدود ۴۰۰ نفر و تا ۲هزار نفر هم گفتهاند که نیروهای تکفیری را به آذربایجان آوردهاند. چرا؟ به دلیل این که اولاً بتوانند از این پدیده استفاده کنند که شیعه بودن مردم جمهوری آذربایجان را مورد تردید قرار دهند و به بهانۀ حضور در جنگ قرهباغ زمینه و بستری فراهم کنند که در شمال ایران مستقر شوند تا سر بزنگاه وارد منطقۀ مرزی ایران شوند و امنیّت استان های شمال غربی را تهدید کنند به نظر من این یک نقشه بود که با هشیاری ایران و مانورهایی که داد و برخورد صریحی که داشت عملاً این در نطفه خفه شد. ولی این نقشه بود که تکفیریها بتوانند فضای جنگ را تغییر دهند. البته من شخصا معتقدم جنگ قرهباغ نه جنگ مسلمان ارمنی است و نه جنگ ترک با ارمنی است. اینها همه پوششی است برای این که آنها بتوانند در عمل یک سری افکار عمومی را با خودشان همراه کنند. و الا اصلاً بحث آذری بودن، شیعه بودن، ارمنی بودن مطرح نیست. اینجا اختلاف بر سر حاکمیت سرزمینی است. یعنی بهانۀ اصلی اعمال حاکمیتی و مستقر شدن در سرزمین قرهباغ و مناطق اشغالی است. این که آذریها میخواهند بر ارمنیها مسلط شوند اصلاً مطرح نیست. اینها همه پوشش است برای این که افکار عمومی و جمعیتها را با خودشان همراه کنند. دعوا بر سر حاکمیت سرزمین است و این که حضور گروههای تکفیری بستری بود بتوانند که درون ایران نفوذ کنند. حضور اسرائیل بخصوص در مناطق شمال ایران از اول خطرناک بود و الآن هم هست. این واقعیتی است واقعیت این است که ترکیه و جمهوری آذربایجان این امکانات را دراختیار صهیونیستها که دشمن اسلام هستند گذاشتهاند و مسئولیت آن را هم قبول نمیکنند. میگویند ما اصلاً چنین امکانی را در اختیار صهیونیستها نگذاشتهایم. در حالی که میبینیم این پیوند وجود دارد.
فرهنگ اسلامی: : پس این سه مؤلفه که خدمت شما عرض شد همه علیه اسلام هستند. پان ترکیزم و ناسیونالیزم. عاملی است که باعث شد مسلمانها اتحادشان را از دست بدهند همین عامل ناسیونالیزم و ایجاد مرزهای ساکس پیکو و ملیگرایی است که این همه مصیبت را در خاورمیانه ایجاد کرده است.
عامل دوم که عرض شد صهیونیزم است. باز این مؤلفه هم ضد اسلامی بوده است. چون اسرائیل نقاطی که بلاد اسلامی را به هم پیوند میدهد یعنی فلسطین که شمال افریقا، آسیای غربی، به هم وصل می کند را در اشغال خودش در آورده است و میکوشد هویت آن را عوض کند.
نکتۀ سوم تروریزم و تکفیری ها باز هم یک پدیدۀ ضد اسلامی است که به قول خانم بی نظیر بر توبه وسیلۀ انگلیس آمریکا، عربستان و پاکستان ایجاد شده است. در هر سه پدیده انگلستان و آمریکا نقش بنیادی داشته است. شما هم به این اشاره کردید که اصلاً حضور اسرائیلیها در جمهوری آذربایجان هدفگیری روی انقلاب اسلامی است. ازطرف دیگر میبینیم اتحادیۀ اروپا کشور جمهوری آذربایجان را به عنوان یک کشور اروپایی شناخته. الآن تیم فوتبال آذربایجان در جام ملتهای اروپا حضور دارد. آیا این مجموعه حوادث حکایت از نقشه های دور و دراز علیه مردم جمهوری آذربایجان که شیعه هستند ندارد؟
بهشتیپور: چون این بهانۀ آنها بوده که کوههای قفقاز کلاً مرز بین اروپا و آسیا است. اینها درست روی مرز قرارگرفتهاند. یک بار این طرفی و دفعۀ دیگر آن طرفی غش میکنند. یعنی بهانۀ جغرافیایی هم داشتهاند. کوههای قفقاز مرز طبیعی شمالی جنوبی بین اروپا و آسیا است. بنابراین اینها درست در مرز جنوبی قفقاز هستند. لذا این را توجیه میکنند.
فرهنگ اسلامی : البته اینها در جنوب شرقی قفقازند و نه در جنوب غربی.
بهشتیپور: بله. صحبت این است که شما چطور تعریف بکنید. اگر داغستان را در روسیه جزء آسیا حساب کنید پس میتوانید آذربایجان را هم جزء آسیا حساب کنید. اما اگر داغستان را اروپایی بدانید با این که مسلمانند و در قفقاز شمالی هستند در امتداد آذربایجان است. پس باید آذربایجان را هم اروپایی بدانید. بستگی دارد که ما چطور به این موضوع نگاه کنیم.
فرهنگ اسلامی : بُعد سیاسی قضیه اینجاست که اتحادیه اروپا حاضر نبود ترکیه را به عنوان یک کشور اروپایی بشناسد. ولی آیا الآن جمهوری آذربایجان را به عنوان یک کشور اروپایی میشناسد؟ حال این که از نظر جغرافیایی کل اروپا زایدهای بر آسیا است. یعنی شبه قاره اروپا بیشتر از شبه قارۀ هند وسعت ندارد. بلکه کمتر وسعت دارد. بیشتر از شبه قارۀ هند جمعیت ندارد و کمتر جمعیت دارد. هند را جزء آسیا میدانند و یک قارۀ مستقل نمیدانند. ولی آنجا را یک قارۀ مستقل میدانند.
بهشتیپور: بله، از اول نظریهپردازان آنها خطشان را جدا کردهاند.
فرهنگ اسلامی: یعنی اروپا یک پدیدۀ سیاسی است به جای این که یک پدیدۀ جغرافیایی باشد. از طرف مردم دیگر ترکیه اصلاً ترک نیستند. چون اینها فرزندان روم شرقی هستند. بیزانس همان جایی بود که الآن ترکیه وجود دارد. قسطنطنیه همان کنستانتین پل است. کنستانتین در اینجا حکومت میکرد. زبان آنها ترکی است و این به خاطر تسلط سلجوقیان بر انجاست. ولی خودشان اصلاً ترک نیستند و حالا این بساط پان ترکیزم را درست کردهاند. مجموعۀ این قضایا یعنی پان ترکیزم، صهیونیزم و تروریزم و سیاستهای اروپایی حکایت از داستانی بزرگتر از حد جنگ باکو و ارمنستان را از خود نشان میدهد. نظر شما چیست؟
بهشتیپور: اینها از سال ۱۹۹۴ به مدت ۲۶ سال است که اینجا را بلاتکلیف رها کرده بودند. چون سازمان امنیت و همکاری اروپا متولی این قطعنامه شدهاند و آنها هم این را استخوان لای زخم گذاشته بودند. این حالت نه جنگ و نه صلح برای آنها چند تا حُسن داشت.
منافع اول غرب این بود که به هر دو طرف سلاح خود را میفروختند.
دوم حضور نامشروع خودشان را توجیه میکردند. یعنی آمریکاییها به بهانۀ این که میخواهیم امنیت منطقه را تأمین کنیم روابطشان را با گرجستان و آذربایجان نزدیک میکردند. البته ارمنستان به این کار تن نمیداد چون در آن زمان روابطش با روسیه نزدیکتر بود. در زمان آقای پاشینیان اینها تغییر روش دادند. آمریکاییها به دنبال این بودند که این منطقه ناامن بماند تا حضور نامشروع خودشان را بتوانند توجیه کنند. از طرف دیگر اروپایئان و بخصوص فرانسویان و انگلیسیها به دنبال این بودند که مناسباتشان را با ارمنستان و آذربایجان حفظ کنند تا سلاحهای خود را همچنان بفروشند. ولی سازمان امنیت و همکاری اروپا عملاً نفع خود را در این دیده بود که صلح پایدار در منطقه نباشد. چون اگر صلح پایدار در منطقه بود همکاریهای شمال و جنوب یعنی ایران و ارمنستان و گرجستان از یک طرف و ایران و آذربایجان و روسیه از طرف دیگر این همکاریها در همه جهت میتوانست رشد کند. البته اگر استقلال و امنیت در این منطقه بود. ولی ناامنی و بلاتکلیفی عملاً باعث میشد که نتواند چنین همکاری شکل بگیرد. اینها بیشتر روی همکاری شرقی غربی کار میکردند. روسیه به دلیل این که پاشینیان را گوشمالی دهد که سر جای خود بنشیند و از وابستگی به غرب دست بر دارد با آذربایجان همکاری کرد. از آن طرف آمریکاییها درگیر مسائل خودشان بودند. اسرائیل و ترکیه هم یک تنه طرف آذربایجان ایستادند. ایران هم سیاست بیطرفی اتخاذ کرد. گفت: ما نمیخواهیم وارد این جنگ شویم و اشغالگری را محکوم میکنیم. مناطق اشغالی باید آزاد شود. حقوق ارامنه هم باید تأمین شود. ما دوست داریم با آذربایجان و ارمنستان روابط نزدیکی داشته باشیم. به هر حال نمیدانم در این وضعیت آیا قرار است ژئوپلتیک قفقاز جنوبی تحت تأثیر قرار بگیرد یا نه؟ ایران گفته جغرافیای سیاسی منطقه نباید دستخوش تغییرات شود. چون هرگونه تغییری در اینجا قطعاً به زیان امنیّت و ثبات است. ایران به دنبال این است که صلح و ثبات در منطقه برقرار شود و بتواند همکاری خودش را با ارمنستان و آذربایجان توسعه دهد. همکاریهای دوجانبه و حتی سه جانبه را تعریف کند. فعلاً که روسها در این زمینه موفق بودهاند. به نظرم برد اصلی را روسها کردند که قوای نظامی خود را در هر دو طرف مستقر کردند و فعلاً تا پنج سال آینده همه چیز به روسیه گره خورده است. البته آذربایجان اعلام کرد که امکان دارد نیروهای ترکیه در این کشور مستقر شوند ولی واقعیت این که فعلاً در این آتشبس هیچ اسمی از ترکیه نیست. آینده مشخص میشود که جمهوری آذربایجان بتواند امنیت خودش را برقرار کند. به نظرم اکنون همه چیز به نفع روسیه تمام شده و روسیه است که در این معادله سوار کار شده است. حالا این که در آینده به چه سمتی برود معلوم نیست.
فرهنگ اسلامی : تا چه اندازه این جنگ برای سرپوش روی اختلاف و سرکوبی است که در داخل جمهوری آذربایجان وجود دارد. شما قتل عام نارداران را که یادتان هست؟
بهشتیپور: بله. از اول این سیاست بود که آقای علیاف ملیگرایی آذری را ترغیب و گرایشهای اسلامی را سرکوب کند. همیشه از قرهباغ به عنوان یک پوشش برای این کار استفاده میکرد. منتها فرقش این است که الآن سه تا شهر را میخواهد آزاد کند و دو شهر هم که از نظر نظامی آزاد شده است. آن دو شهر دیگر که بلاتکلیف است که نمیدانم میخواهد چکار کند. میخواهم بگویم قبلاً فقط شعار میداد و سرکوب میکرد، ولی الآن عمل هم کرده و یک شور ملی در آذربایجان به نفع خود به وجود آورده که در سایه آن می تواند به سرکوب مردم بپردازد برای مردم جمهوری آذربایجان خیلی دردآور بود که ۱۴درصد خاک آذربایجان عملاً در اشغال بود. حالا او حکومت نظر ملی توانسته برگ برنده را به دست بیاورد. ولی همچنان به عنوان یک عامل سرکوب حساب میشود. دست آقای علیاف به دلیل موفقیتی که به دست آورده بالاتر رفته است. طیف مخالف الهام علیاف هم که خیلی تند بودند صدایشان به جایی نرسید و اینها هم در گوشۀ رینگ هستند و فعلاً آقای علیاف دارد کار را جلو میبرد.
فرهنگ اسلامی: استاد عزیز از لطفی که فرمودید خیلی متشکرم.