از منظر ریشه تاریخی بحث خودپرستی در جوامع، باید اشاره کرده که بشر قدیم و جدید دارای چنین روحیه ای بوده است و علت نقض حقوق دیگران و بی توجهی به مصالح جمعی در ادوار تاریخی، منفعت طلبی بوده است و در تشریح چنین روحیه و خصلتی باید اشاره کرد؛ «آیا علت اینکه بشر قدیم آزادى و حقوق را محترم نمىشمرد طرز تفکر فلسفىاش بود؟ فقط یک چیز و آن منفعت طلبى بود. بشر قدیم به حکم طبیعت فردى خودش منفعت طلب و سودطلب بود، از هر وسیلهاى مىخواست به نفع خودش استفاده کند. یکى از وسایل، افراد بشر بودند.
همان طورى که از چوب و سنگ و آهن و گوسفند و گاو و اسب و قاطر مىخواست به نفع خودش استفاده کند، از انسان هم مىخواست استفاده کند. آن وقتى که درختى را مىکاشت یا مىبرید، چیزى که دربارهاش فکر نمىکرد خود آن درخت بود، فقط درباره خودش فکر مىکرد. اگر گوسفند را چاق مىکرد و آن وقتى که سرش را مىبرید چه منظورى داشت؟ جز منافع خودش چیزى را در نظر نمىگرفت. همینطور اگر افراد دیگر را برده مىگرفت و بنده خودش مىکرد و حقوقشان را سلب مىکرد، به خاطر منفعت طلبى خودش بود. پس آن علتى که در دوران گذشته بشر را وادار به سلب آزادى اجتماعى و پایمال کردن حقوق اجتماعى دیگران مىکرد، حس منفعت طلبى او بوده است و بس. حس منفعت طلبى بشر امروز چطور؟ هست یا نیست؟ بله هست، آن که فرقى نکرده است. دهان بشرِ امروز براى بلعیدن، اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست.
نه علم توانسته است جلوى آز را بگیرد نه تغییر قوانین. تنها کارى که کرده این است که شکل و فرم قضیه را عوض نموده است، محتوا همان محتواست؛ یک روپوش، یک زرورق روى آن مىگذارد. بشر قدیم یک موجود صریح بود، هنوز به حد نفاق و دورویى نرسیده بود. فرعون مردم را استعباد مىکرد، رسماً هم مىگفت: وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ موسى چه مىگویى؟ اینها بندگان و بردگان ما هستند. دیگر یک روپوش روى استثمار و استعباد خودش نمىگذاشت. اما بشر امروز به نام جهان آزاد و دفاع از صلح و آزادى، تمام سلب آزادیها، سلب حقوقها، بندگیها و بردگیها را دارد، چرا؟ چون آزادى معنوى ندارد و در ناحیه روح خودش آزاد نیست و چون تقوا ندارد. على علیه السلام جملهاى دارد که مىفرماید: انَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخیرَهُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَهٍ وَ نَجاهٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَهٍ تقواى الهى کلید هر راه راستى است. بدون تقوا انسان به راه راست نمىرود، راه خود را کج مىکند. بدون تقوا انسان اندوختهاى براى آخرت ندارد. بدون تقوا بشر آزادى ندارد: وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَهٍ تقواست که بشر را از هر رقّیتى آزاد مىکند.»[۱] با توضیحات فوق، اولین اثر ایمان این است که پشتوانه اخلاق است، یعنى اخلاق که خود یک سرمایه بزرگ زندگى است، بدون ایمان اساس و پایه درستى ندارد. زیربناى همه اصول اخلاقى و منطق همه آنها بلکه سر سلسله همه معنویات، ایمان مذهبى یعنى ایمان و اعتقاد به خداست. کرامت، شرافت، تقوا، عفت، امانت، راستى، درستکارى، فداکارى، احسان، صلح و سلم بودن با خلق خدا، طرفدارى از عدالت، از حقوق بشر و بالاخره همه امورى که فضیلت بشرى نامیده مىشود و همه افراد و ملتها آنها را تقدیس مىکنند و آنهایى هم که ندارند تظاهر به داشتن آنها مىکنند، مبتنى بر اصل ایمان است، زیرا تمام آنها مغایر با اصل منفعت پرستى است و التزام به هریک از اینها مستلزم تحمل یک نوع محرومیت مادى است. آدمى باید دلیلى داشته باشد که رضایت به یک محرومیت بدهد. آنگاه رضایت مىدهد که محرومیت را محرومیت نداند. این جهت آنگاه میسر است که به ارزش معنویت پى برده و لذت آن را چشیده باشد.[۲] به همین دلیل است که مطهری نسبت به بی مسئولیتی افراد نسبت به جامعه انتقاد می کند و بر دو مولفه مسئولیت و تکلیف اجتماعی تاکید می ورزد.[۳] این دو مولفه، باعث می گردد تا افراد به جای توجه به منافع شخصی و یا گروهی، بر منافع جمعی تاکید ورزند. شهید مطهری در کتاب آزادی معنوی، مسئولیت اجتماعی را یکی از مولفه های مهم انسانیت معرفی می کند و اذعان می دارد؛ «معیار دیگر براى انسانیت، مسئولیت و تکلیف است که البته این بیشتر از کانت شروع شده، بعد هم در زمان ما روى آن خیلى تکیه کردهاند. مىگویند انسان آن کسى است که احساس تکلیف کند، در مقابل انسانهاى دیگر احساس مسئولیت کند، احساس کند که مسئول جامعه خویش است و حتى مسئول خودش است، مسئول عائله خودش است. مسئله مسئولیت در زمان ما دامنه وسیعى پیدا کرده است، خیلى هم روى آن تکیه مىشود.»[۴]
در خلقت و طبیعت، علاوه بر خودخواهى و منفعت طلبى علایق دیگرى هم هست و آن علایق ناشى از خودخواهى نیست، از علاقه مستقیم به غیر ناشى مىشود. آن علایق است که منشأ فداکاریها و گذشتها و رنج خود و راحت غیر خواستنها واقع مىشوند. آن علایق است که نمایش دهنده انسانیت انسان است.[۵] بنابراین، از منظر امیال درونی انسانی، «انسان یک شخصیت مرکّبى دارد؛ نیمى از وجود انسان حیوانیت است که تمایل به شهوت و خشم و منفعت طلبى فردى دارد و جز در پى منفعت فردى خود نیست ولى نیم دیگر شرافت است، انسانیت است، وجدان است، محبت است، احسان است، فداکارى است. و این دو جنبه همواره با یکدیگر در تنازع و کشمکش مىباشند و هر کدام مىخواهد قدرت را قبضه کند. انسان مظهر یک تضاد درونى است.»[۶] از این رو، زمانی که فرد و جامعه از انسانیت به دور می شود، منافع شخصی و گروهی را بر منافع ملت های دیگر ترجیح می دهد. نمونه تاریخی چنین مشکلی در جامعه جهانی، رفتار بین المللی قدرت های بزرگ می باشد و همانطور که مطهری مثال می زند، «شخصیت هاى ملى مثل چرچیل جنایت هاى بزرگ را با کمال افتخار و سربلندى انجام مىدهند. همین ملت مؤدب و معقول انگلستان حاضر است براى منافع استعمارى، ملتى دیگر را به سفلیس و سوزاک و تریاک گرفتار کند. در این وقت خودیت و منفعت پرستى است و همه صفات سوء ناشى از خودپرستى از قبیل دروغ و بىعفتى و خیانت و ظلم و دنائت هست اما در ملت نه در فرد، یعنى خودى و منفعت طلبى باز هم دهان باز مىکند براى بلعیدن اما با حلقى وسیع تر و اشتهایى خطرناک تر. دزدها هم گاهى با هم در کمال صفا و صمیمیت زندگى مىکنند، در صورتى که با عابر راه بیچاره، مىکنند آنچه نباید بکنند، یعنى خودِ باندى پیدا مىکنند… حساب انسانیت حساب خداپرستى (خدا یعنى وجود مطلق و حق مطلق) یعنى حق پرستى است. خداپرستى است که تعصب ها و تبعیض ها را از بین مىبرد.»[۷] بنابراین، مصلحت گرایی فردی و گروهی در جامعه جهانی منجر به شیوع جنایت ها، پایمال کردن حقوق ملت ها، نادیده گرفتن ارزش های انسانی نظیر روحیه صلح و تعاون بین المللی، تجاوز به ملت های آزاده و… می شود که امروز جهان را به آغوش ناامنی و تهدیدات فراگیر جهانی کشانده است و دستاورد آن تشویش افکار عمومی بین المللی و حس فقدان امنیت در ملت ها است.
روحیه منفعت طلبی منجر به ترویج سیاست حیوانی و شیطانی در جهان شده است که در تقابل با مصالح ملت های آزاده است. جریانات انحرافی که صرفاً مترصد دست یابی به اهداف شیطانی و حیوانی خود هستند، سیاست عادلانه و صحیح را بر نمی تابند و همانطور که شهید مطهری اشاره می کند، اعتقادشان بر این است که؛ «سیاست اینهمه صداقت و صراحت برنمىدارد، یک مقدار خدعه و دغلبازى هم باید در آن قاطى کرد. چاشنى سیاست دغلبازى است.»[۸]
[۱]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۳، صص۴۴۳-۴۴۲٫
[۲]. مرتضی مطهری، بیست گفتار، پیشین، صص ۱۶۱-۱۵۷ و مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۳، صص۷۶۲-۷۶۱٫
[۳]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۲۳، صص۶۶۵-۶۶۴٫
[۴]. مرتضی مطهری، آزادی معنوی، پیشین، ص۲۳۸٫
[۵]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱۹، ص۱۸۳٫
[۶]. مرتضی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد۱، ص۱۰۲٫
[۷]. مرتضی مطهری، یادداشتهای شهید مطهری، جلد۸، ص۳۲۱٫
[۸]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار شهید مطهری، جلد۱۶، ص۵۹۷٫