اشاره: محسن قاسمی، نویسنده اهل شیراز که سالهاست ساکن جزیره کیش است و تا کنون داستانهای زیادی را در قالبهای داستانکوتاه و رمان نوشته که با طعم طنز همراه بوده. یکی از کارهای شاخص او :”تاکسینامه” هست که سالهاست از رادیو اجرا میشود.
فرهنگ اسلامی: خوانندگان ما می خواهند بیشتر از شما بدانند.
محسن قاسمی: من محسن قاسمی هستم متولد ۱۳۳۹ هجری شمسی. بیشتر زندگیم را در شیراز گذراندم و همانجا متولد شدم و همانجا بزرگ شدم. از سن تقریبا بیست سالگی چون علاقه شدیدی به داستان و مخصوصا تئاتر داشتم، مدتی دقیقا زمانی که انقلاب شروع شد، یعنی اوایل انقلاب بود، شاید بگویم یک ماه قبلِ ۲۲ بهمن، یک تأتری به نام “زر و زور و تزویر” در محلهمان برگزار کردیم که مورد استقبال قرار گرفت و از همان زمان من علاقه پیدا کردم به نویسندگی ولی به شکلی بود که فقط و فقط برای خودم می نوشتم و به کسی هم نشان نمی دادم. می نوشتم و سعی می کردم که داستانهای بنویسم که بیشتر حالت نمایشی داشته باشند. بعد از مدتی که تحصیلاتم را در شیراز تمام کردم و دیپلمم را گرفتم و خارج از کشور رفتم. حدود هفت سال در کشور کویت بودم. و آنجا هم محیط مناسبی برای نوشتن من بود و خیلی کمک کرد در نوشتن من چون تنها بودم و این خودش سبب میشد که بنشینم و فکر کنم در رابطه با نوشتههایم. خلاصه وقتی پس از هفت سال از کویت بازگشتم به زبان عربی کاملا تسلط پیدا کرده بودم. انگلیسی را هم در حدی که مکالماتِ روزمره را بتوانم بفهمم و به قول معروف گلیم خود را از آب دربیاورم، بلدم. بعد که آمدم کیش و از سالِ هشتاد وارد کیش شدم و همینجا هم ساکن شدم.
فرهنگ اسلامی: اولین داستانی که نوشتید، چه بود؟
محسن قاسمی: اولین نوشتهی من “فرصتِ از دست رفته” هست که زمانی که کویت بودم نوشتم، یعنی حدوده ۲۷ یا ۲۸ سال پیش. وقتی آمدم کیش و وارد کلاسهای داستاننویسی استاد حسن بِیگی شدم و داستانهایم را برای ایشان خواندم. همین “فرصتِ از دست رفته” را. و نکاتِ ضعف و قوتش را به من گفتند. خلاصه آموزش داستاننویسی را به شکل رسمی و به شکل حرفهایِ در کیش شروع کردم ولی اولین داستانی که چاپ کردم که کتاب شد مجموعه “دایی کمال” بود که شاملِ بیش از ۳۰ داستان کوتاه هست که هر قسمتش مجزا از قسمتِ دیگر هست. شخصیتش یکی است ولی داستانها از همدیگر مجزا هست و حالتِ سریالی دارد. و کتاب دوم هم که “تاکسی نامه” بود که آن هم باز همین حالت را دارد. به شکل طنز نوشته شده است. هم “دایی کمال” طنز هست و هم “تاکسی نامه” طنز هست.
پس در واقع داستان “فرصت از دست رفته” اولین داستانی بوده که نوشتم چون من داستان کوتاه می نویسم. رمان هم دارم.
بعد یک رمانی بود به نام “به خاطر ایما” که این هم داستان جالبی هست که آماده چاپ هست البته اگر امکان چاپش فراهم شود. ولی “فرصت از دست رفته” به زودی در تهران چاپ شده و منتشر خواهد شد.
فرهنگ اسلامی: داستاننویسهای محبوب شما چه کسانی هستند؟ از نویسندههای ایرانی و خارجی.
محسن قاسمی: داستان نویس های محبوب من چه کسایی هستند؟ یکی جلال آل احمد هست. به خاطر این دوستش دارم که من معتقدم یک نویسنده همیشه باید یک قدم از مردم خودش جلو تر باشد و بتواند مسائل و مشکلاتِ آنها را درک کند. چارهسازی کند و به شکل داستان به مردم اعلام کند. چرا به شکل داستان ؟ چون اگر قرار باشد یک مسئله را همین طوری توضیح دهد حالتِ نصیحت پیدا می کند، و چون ما مردم اکثرا نصیحت پذیر نیستیم ولی وقتی به شکل یک داستان باشد، خیلی خوب درک می کنیم. اینکه جلال آل احمد هم مسئلهاش همین هست. در داستانهای که نوشته، روی معضلاتِ اجتماعی تکیه کرده و آن را به شکل داستان در آورده است و با زبانِ خیلی شیوا و نثر خیلی خوبی که حتی امروز بعد از سالهای سال که به خوبی درک می شود. اگر به زبانِ ساده بگوییم که پیچیده نویسی ندارد و هر کسی میتواند از داستانهایش استفاده کند. از نویسندگانِ خارجی هم، نویسندهای که خیلی برایم مهم بود و با کتابش آشنا شدم “مارکِز” هست که رمان “صدسال تنهایی” او خیلی برایم جالب بود و همین باعث شد که چند کتابِ دیگرش را نیز بخوانم. یکی دیگر از نویسندگانِ خوب خارجی که مد نظرم بود “ارنست همینگوی” هست که ترجمهاش را میخواندم و نه اینکه به زبان اصلی باشد، البته این هم خیلی برایم جالب بود.
فرهنگ اسلامی: موضوع داستان های شما معمولاً چیست؟
محسن قاسمی: من معتقدم که مردم گرایش به طنز دارند یعنی ترجیح میدهند که یک طنزی بشنوند و علاقه نشان بدهند به طنز و من هم سعی کردهام بازبان طنز گفتههای خودم را به مردم ابلاغ کنم و مسائل را طنز به آنها گوشزد کنم. حالا این طنز شامل معضلاتِ اجتماعی هم میشود یعنی دوست داشتم معضلاتِ اجتماعی را از طریقِ طنز به مردم بگویم چون خواهانِ بیشتری دارد.طبیعتا وقتی یک نویسنده می نویسد، دوست دارد مطالبش دیده بشوند و خوانده بشوند. نه اینکه در یک کتابخانه بمانند و هیچ سودی نداشته باشند. بلکه یک نویسنده دوست دارد همه آن را بخوانند و نظر بدهند در مورد آن. و من هم بهخاطر اینکه مردم علاقه نشان بدهند به این مسئله، آن دستمایه طنز را در این داستانها بهخصوص “دایی کمال” و “تاکسی نامه” آوردم و بیشتر معضلاتِ جامعه را از طریق طنز و به زبانی ساده بیان کردم و این برایم خیلی مهم بود که به زبان ساده باشد و هر گروه سنی میتواند از اینها استفاده کند.
فرهنگ اسلامی: چگونه یک داستان در ذهن شما شکل میگیرد؟
محسن قاسمی: باید بگویم که در اکثر مواقع داستانی که به مغزم خطور می کند به شکل سوژه اولیه هست که خیلی مهم هست، یعنی اینکه مطلب چه باشد. و در مرحله بعد به فکر شکل و شمایلی میافتم که میخواهم به او بدهم. مثلا من وقتی صبح ساعت پنج و نیم یا شش بیدار میشوم و نماز میخوانم و بعد میخواهم دوباره بخوابم و ساعت هفت هشت بیدار شوم، در بین این ساعات در ذهنم خطور می کند و همین طور که دراز کشیدهام قبل از اینکه خوابم ببرد، سوژهها به طور ناخودآگاه به ذهنم می آید. بعد سریع این را مینویسم که یادم نرود. از آنجا که من “راننده تاکسی” هستم و امرار معاشم از این طریق هست، آن سوژه را همان موقع که پشت ماشین نشستهام و در حالِ رانندگی هستم، پرداختش میکنم و به سوژهام شاخ و برگ میدهم و داستان را پشت فرمان می سازم و بعد میآیم و مینویسم.
فرهنگ اسلامی: داستانسراها معمولا به شعر هم علاقهمند بوده و گاهی هم شعر مینویسند. شما چطور؟
محسن قاسمی: من شعر را خیلی دوست دارم. مخصوصا شعر کلاسیک را. ولی متاسفانه خودم مجموعه شعر ندارم چندتا شعر گفتهام برای خودم ولی نه به شکلی که مجموعه باشد و بخواهد چاپ شود.
فرهنگ اسلامی: میتوانید در مورد “تاکسی نامه” توضیح بیشتری دهید؟
محسن قاسمی: باید عرض کنم که من چون راننده تاکسی هستم، یکسری اتفاقاتی هستند که واقعا در تاکسی اتفاق میافتند یعنی کتاب اولم که “تاکسی نامه” اول چاپ شد، حدود چهل تا داستان دارد. این چهل تا داستان شاید یکی یا دوتاش واقعی باشند ولی بقیه همه تخیلاتِ خودم هستند به این شکل که وقتی مسافری سوار میشد، مثلا یک مسئلهایِ پیش می آمد و یک صحبتی می کرد. من این را به عنوان سوژه میگرفتم و پرداخت میکردم و شاخ و برگش میدادم و به آن طنز اضافه میکردم و مینوشتم. بعد در یکی از همین روزهایی که در تاکسینامه نوشته بودم، رادیو هم گوش میدادم که رادیو صبا در برنامهاش گفته بود که اگر شما هم علاقه دارید و داستانی دارید، برای ما بفرستید. من هم همین کار را کردم و فرستادم که همان موقع با من تماس گرفتند و گفتند که نمونه کارهایتان را برایمان بفرستید که من یک کار دیگر داشتم به اسم “نیم وجبی” که در باره موبایل بود و آن را برایشان فرستادم که خیلی جالب بود برایشان. استقبال کردند و آن را هم اجرا کردند در رادیو. بعد گفتند که دیگر چه چیزهایی دارید که من “تاکسینامه” را فرستادم برایشان. البته ناگفته نماند که من قبل از “تاکسینامه” “دایی کمال” را برایشان ارسال کردم، اما چون داستانهای “دایی کمال” نسبتا طولانی بود و هر قسمت تقریبا سه چهار صفحه میشد و زمان برنامهی آنها نیم ساعت بیشتر نبود، گفتند که اینها خیلی بلند هستند و اگر داستان کوتاهتری دارید، آن را برایمان بفرستید که من همان “تاکسینامه” را برایشان ارسال کردم که از هفت سال پیش تا الآن دارند اجرا میکنند و من حدود هشتاد یا نودتا داستانهای “تاکسینامه” را ارسال کردم که چهل تا از آنها در کتاب اول من آمدند و چهلتای دیگر هم در کتاب دوم که هنوز چاپ نشده است که الآن هفته یک بار یکی از داستانها را دارند پخش میکنند و اینجا هم مورد استقبال قرار گرفته است. حتی دوستانی که در کیش هستند هم اصرار دارند که هر وقت داستان تازهای نوشتید، حتما برای ما هم بگذارید که استفاده بکنیم.
فرهنگ اسلامی: نظر شما در رابطه به داستانهای کوتاه چیست؟
محسن قاسمی: در رابطه با داستانهای کوتاه که به نظر من واقعا باید یک نویسنده قوی باشد که بتواند داستانهای کوتاه بنویسد. به خاطر اینکه این داستانها آنقدر کوتاه است که مجالی برای شخصیتپردازی و فضاسازی و غیره نیست و توانایی زیادی میخواهد که نویسندگی با کوتاه ترین جملات اهداف خودش را به خواننده برساند و این کار بسیار سخت و مشکلی است که کار هر نویسندهای نیست ولی خودم آن را دوست دارم چون یک حسنی که داستانهای کوتاه دارد این است شما حتی میتوانید در اتوبوس هم آن را بخوانید که خیلی کوتاه است و در چهار و پنج دقیقه تمام میشوند و ادامهدار نیستند که نتوانید بقیه داستان بخوانید. حتی در پیادهروی میتوانید چند تا داستان را بخوانید که این یکی از مزیتهای این نوع داستان است برای خوانندگان.
فرهنگ اسلامی: به نظر شما یک داستان کوتاه باید دارای چه عناصر و خصوصیاتی باشد؟
محسن قاسمی: از نظر من داستان کوتاه در مرحله اول سوژهاش خیلی مهم است که چه باشد:؟ هر داستانی، هر رمانی، هر نوشتهای یکسری زیرساختهایی میخواهد که باید داشته باشد: مثل شخصیتپردازی، فضاسازی و نثر خوب. این چیزهایی هست که هر داستان باید داشته باشد ولی به نظر من و گذشته از این ها چیزهایی که هست و باید باشد، یک سوژه خیلی خوب مهم است. سوژهای که بروز باشد. مثلا الآن من بخواهم یک داستانی در رابطه با انقلاب کبیر روسیه بنویسم. هر چند که تاریخ چیزی هست که در همه حال به درد انسانها خورده و میخورد، ولی د نظر من این در اولویت کاری من نیست. من امروز در رابطه با اوضاع مملکت خودم و معضلاتی که خودمان داریم با آنها دست و پنجه نرم میکنیم، باید بنویسیم. من باید توانا باشم و قلمم اینقدر رسا باشد که معضلاتی که در اجتماع خودمان است را درک بکنم و بعد آنها را روی صفحه بیاورم. برایشان راه و چاره پیدا کنم، ابلاغ کنم به مردم یا کسانی که علاقمندند به این موضوع. بخاطر همین مسئله، سوژه خیلی مهم است که الآن مردم خواهانش هستند. من میتوانیم داستانی بنویسم که که البته ربطی به جامعه امروزی نداشته باشد. به نظر من آن حس و آن تحرک خواننده خیلی مهم است. شاید تعداد محدودی این کار را بخوانند و علاقه نشان بدهند ولی از نظر من داستان باید موضوع روز باشد تا آنجایی که امکان دارد معضلات اجتماعی را بیان کند. اگر هم موضوع تکراری است، نویسنده از یک دیدگاه جدید به موضوع نگاه بکند، تا یک چیز تازهای برای خواننده داشته باشد. پس ضمن این مواردی که گفتم، داستان باید به زبان ساده باشد و خیلی صریح و راحت، پیچیدهنویسی نداشته باشد در جامعه امروزی ما که حالا سطح مطالعه روزانه مردم خیلی پایین است قلمبه گوئی نمیتواند محرک باشد، چرا؟ چون آن کسی که علاقه آنچنانی به خواندن ندارد، اگر یک داستان پیچیده را بگذارید جلویش، سریع آن را پرت میکند. چرا؟ چون چیزی از آن داستان نمیفهمد ولی اگر یک داستانی باشد که خیلی به زبان ساده و راحت نوشته شده باشد و نویسنده به این موضوع دقت داشته باشد که خواننده را بکشاند به آخر داستان یعنی با نوشتارش، با نثرش، با سوژه و به اصطلاح با ابزاری در دست دارد برای نوشتن، خواننده را همراه خودش بکشد یعنی همیشه یک محرکی به خواننده بدهد که داستان را ول نکند و تا آخرش بخواند. به نظر من اگر نویسنده همچین کاری را بکند و در مرحله اول سادهنویسی خیلی تاثیر دارد در این موضوع.
فرهنگ اسلامی: فضای کیش را چگونه ارزیابی میکنید؟
محسن قاسمی: من فکر میکنم که نه تنها در کیش بلکه تقریبا در تمام ایران، داستاننویسها در داستانها از یک بعد خاصی پیروی میکنند و مینویسند. البته سبکهای نویسندههای مختلفی که من در ذهنم هستند، به این شکل هست که یک عده طرفدار داستان و رمان های عشقی هستند، یک عده طرفدار داستان و رمان حادثهای هستند. نویسندههای کیش آنچنان زیاد نیستند شاید از انگشتهای دستم بیشتر نباشند. به خاطر همین مسئله سخت است که داستانهای خوبی را پیدا کنیم در رابطه با همین موضوعاتی که گفتم. میشود پیدا کرد ولی خیلی کم است. به نظر من نویسندههای کیش یک مقداری باید از آن فضایی که در آن هستند، پایشان را فراتر بگذارند و زمان آن رسیده است که یک تحولی به داستانها داده بشود، بخصوص با توجهای به نسل امروزی ما که علاقهای به خواندن ندارند، باید یک محرکی داشته باشد که این بر میگردد به نویسنده. و دیدگاه من این است که یک انقلابی در رمان و داستانهای کوتاه رخ بدهد تا یک حرکتی بشود که مردمی که به خواندن علاقهای ندارند با این انقلاب پیش آمده تغییر ذائقه بدهند و کتابخوان بشوند.
فرهنگ اسلامی: انقلاب اسلامی چه تأثیری روی داستاننویسی داشته است؟
محسن قاسمی: از زمانی که انقلاب شد، به طبع نه تنها انقلاب سیاسی که یک انقلاب فرهنگی هم شد. اگر دقت کرده باشید چندی از انقلاب نگذشته بودکه جنگ عراق علیه ایران شروع شد و این جنگ خودش باعث شد که سیر حرکت داستان نویسی ما تغییری پیدا کند و به سمت دفاع مقدس حرکت کند و با توجه به اینکه ضرورت زمان بود و نوشته با رابطه با جنگ یک نیازی بود که گفته میشد. اکثر نویسندههای ما به این سمت رفتند و روند داستان نویسی در ایران عوض شد. پس انقلاب اسلامی بهنظر من راه نویسندگان ما را به یک سمتی برد که اصلا قبلا کسی از آن اسم هم نبرده بود. این است که اگر سیر تحولی این مسئله را از زمانی که انقلاب شد تا الان در نظر بگیریم، اصلا قابل مقایسه نیست با زمانِ حکومت پهلوی. به طبع، تعداد نویسندگان به نظر من خیلی بیشتر از قبل شده بود وقتی تعداد نویسندگان زیاد بشود و علاقهمندی به نویسندگی زیاد بشود و این برمیگردد به همان انقلاب اسلامی که نقش بسزایی داشته در تعبیر راه و سیستم نویسندگی نویسندگی و نثر و حتی ادبیات ما که خیلی تاثیر گرفته بود از انقلاب اسلامی.
فرهنگ اسلامی: خیلی ممنون از لطف شما. از اینکه در خدمت شما بودیم خرسندیم و اگر در آخر نکتهای هست، باز هم میشنویم و استفاده میکنیم.
محسن قاسمی: حالا گذشته از داستانهایی که نوشتم. داستانی هم هست به نام “قدرت پنهان”. این اثر بصورت رمان است. البته صفحاتش خیلی زیاد نیستند ولی یک داستان بلند است. علاوه بر قدرت پنهان یک داستان دیگری هم دارم به نام “ادریس” که آن هم آماده است. قدرت پنهان و بیشتر یا شاید بتوانم بگویم همهی داستانهای کوتاه که نوشتم، همه قابلیت فیلم شدن را دارند یعنی میتوان از روی آنها سریال یا فیلم سینمایی ساخت. نوشتههای من اکثرا حالت نمایشنامه نویسی داشته است و من نمایشی مینوشتم که قابلیتی را دارد که از آن آن فیلم ساخته بشود. حالا فیلم سینمایی یا فیلم کوتاه.
مصاحبه کننده: سید احمد شهریار