در اوایل قرن بیست و یکم، طی حمایت های محافل صهیونیستی،« طرح خاورمیانه بزرگ» از سوی غرب به رهبری آمریکا ، توسط « نئوکان ها » عرضه گردید که درصدد بیثباتکردن سراسر منطقه از شمال آفریقا تا ایران بود. بر این اساس، آمریکا با حمایت کشورهای قدرتمند غربی ، به افغانستان و عراق، حمله نظامی کرد که منجر به ظهور فرآیند گروههای تکفیری سلفی و تروریستی شد. این روند با وقوع بهار عربی که پیامد آن بازآرایی مرزها ، سقوط رژیمهای سکولار که سالها از فعالیت اسلام گرایان جلوگیری میکردند، شتاب گرفت. آمریکا از تغییر نمادین رژیم در تونس، مصر،… پشتیبانی کرد و سپس در پی سقوط دولت بشار اسد در سوریه برآمدکه ناکام ماند. اجرای برنامه های طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا ، موجبات گسترش جداییطلبی قومی ، افراط گرایی و تروریسم( سفی گری، وهابیگری) ، تهدید استقلال و تمامیت ارضی دولتهای ملی در منطقه را موجب گردید. مبارزه با افراطگرایی وهابی به بهانهای مضاعف برای مداخله در امور خاورمیانه و شمال آفریقا بدل شد و برای سازمانهایی مانند حزب کارگران کردستان ترکیه (پ.ک.ک) و حزب اتحاد دموکراتیک کردستان سوریه (پ.ی.د) که در جبهه جنگ با افراطگرایان قرار گرفتند مشروعیت آفرین شد. اینک طرح آمریکایی خاورمیانه بزرگ در حال افول است، واشنگتن درصدد تدوین طرحهای نوین برای سلطه بر جهان اسلام از طریق بازآرایی نقشه منطقه برآمده است. اما ، ناکامی نسبی پروژه بهار عربی و شکست برنامه های غرب به رهبری آمریکا در عراق و افغانستان با شکست داعش در سوریه و عراق و قدرتمندی جبهه مقاومت ضدصهیونیستی و بحران جهانی لیبرالیسم و شکاف در اتحادیه اروپا و شکلگیری نظم جهانی چند قطبی ، فرصتهای جدیدی برای همکاری منطقه ای، ایجاد ثبات در منطقه را مهیا کرده است.
منطقه آسیای مرکزی ،هر چند مرز مشخصی برایش تعیین نشده است، اما معمولا آن را شامل کشور هایی محسوب می کنند که پیش از این از ایران ستانده شده اند و حالا رسماً از شوروی سابق، جدا و مستقل شده اند.و نامشان دارای پسوند «ستان» است: ازبکستان- ترکمنستان- تاجیکستان- قرقیزستان- قزاقستان، به علاوه افغانستان. « جاده ابریشم »، اهمیت تاریخی در جایگاه ارتباطی منطقه با اروپا و شرق آسیا را داراست. منطقه مذکور دارای منابع نفت- گاز – ذخایر غنی معدنی، است که اهمیت آن در دوران معاصر آشکار شده است. اینک ، آسیای مرکزی با حدود ۴ میلیون کیلیومتر مربع مساحت، بیش از ۷۰ میلیون تن جمعیت، واقع شدن در منطقه هارتلند سنتی، برای قدرتهای بزرگ ، همانند: روسیه- چین- هندوستان- اتحادیه اروپا، به محل رقابت تبدیل شده است.
کشورهای روسیه و ایران، ، با آگاهی از طرحهای نوین آمریکا، طی روند هماهنگی و همکاری ، به سوی تدوین طرح منطقه ای جدید هدایت می شوند. علاوه بر تهران و دمشق و بغداد که همواره مورد تهدید و تحدید افراطیون قومی، مذهبی تحریک شده از سوی غرب قرار داشتند، آنچه مسکو را به اتخاذ این رویکرد رهنمون کرد، تجربه موفق شان طی جنگهای چچن، استفاده از ظرفیت فرهنگ اسلامی در مبارزه با افراطیون سلفی/ وهابی ، بود. گفته می شود مطالعات چنین طرح منطقه ای باید به شکل محرمانه در بالاترین سطوح پی گیری شود، اصول چنین طرحی قاعدتاً مورد قبول کشور های روسیه و ایران قرار خواهد داشت. اساس طرح منطقه ای مذکور، که نطفه آن در روند تعاملات دوجانبه بسته شد، بر اصول همکاری راهبردی دوجانبه: مسکو ـ تهران، قرار دارد .در طرح مذکور، روسیه قدرت اصلی در آوراسیا، ایران ، رهبری فرهنگی این منطقه بر عهده دارند. با لحاظ و توجه به شرایط جدید سوق الجیشی/ ژئوپلیتیک خاورمیانه و شمال آفریقا ، طرح منطقه ای مذکور، برای ایجاد تحول در راستای همگرایی قدرت های منطقه، در محور«آوراسیاگرایی»، به مثابه نقشه راهی قلمداد و قابل عرضه است. در طرح مذکور بر ضرورت محدودکردن نفوذ آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا و حمایت از جریان ،ضد اشغالگری بهجای ضدیت با تعامل با غرب و آمریکا تاکید میگردد، چنین رویکردی با شعارهای بایدن در جریان کارزار انتخاباتیاش، انتظارات واقعی اکثریت مردم آمریکا نیز تضادی ندارد. در طرح منطقه ای مذکور،اهمیت تضاد بین اسلام مترقی و ضد استعماری با تروریسم وهابی( سلفی گری / وهابیت) می تواند مورد توجه و تاکید قرار بگیرید.
اهداف طرح منطقه ای مذکور را می توان چنین ترسیم کرد:
۱- پایان دادن به منازعات میان کشورهای منطقه، ایجاد جبهه واحد علیه تروریسم و توطئه های آمریکا
۲- ممانعت از آمریکا برای به ثمر رسی اهداف اش، جلوگیری از تحقق طرح سلطه آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا .
۳- بهرهگیری از فرصت ناکامی طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا ، جهت تحقق گزینه طرح منطقه ای
« آوراسیاگرایی»
۴- طی ائتلافی سیاسی، با رویکردی عقیدتی ، فراهم سازی تعامل بیشتر مسیحیت و اسلام مترقی.
۵- کاهش اثرات ویرانگر سیاستهای استعماری غرب به رهبری آمریکا در منطقه ، تشکیل ائتلافهای منطقهای مبتنیبر ایجاد تعادل در منافع راهبردی ، هم زیستی مسالمت آمیز بین الاقوامی، بین الادیانی .
۶- فراهم سازی زمینه مشارکت برای سایر کشورهای منطقه، بویژه : افغانستان- پاکستان- عراق- سوریه- مصر، و…..، که مردم آنها با طرد ایدئولوژی نئولیبرال ، خواستار ایجاد جهان چندقطبی برای پاسداری از هویت فرهنگی خویش هستند.
روسیه و ایران، به نمایندگی از مسیحیت ارتدکس و اسلام ناب، هر یک پیشینه مهمی را دارند و با تکیه بر ظرفیت ها، فرصت ها، قادر هستند ، مسئولیت های آتی فرهنگی، راهبردی، سوق الجیشی / ژئوپلیتیک اوراسیا و شمال آفریقا را عهدهدار شوند. در چنین طرح بزرگی روسیه «هارتلند» آوراسیا و قدرت اصلی در عرصه بینالمللی علیه فرآیند جهانیسازی آتلانتیکگرایی است. از منظر فرهنگی نیز همکاری ایران و روسیه در قیاس با اندیشه منحط مسیحیّت صهیونیستی میتواند الگوی خوبی برای جهان مسیحیت باشد. تاثیر ایران و نقش عامل شیعه در خاورمیانه در سالهای اخیر تقویت شده است. جمهوری اسلامی ایران اکنون در برابر مساله چگونگی تحقق گام دوم انقلاب قرار دارد. جغرافیای شیعه به غیر از ایران شامل جمهوری آذربایجان، عراق، سوریه، لبنان، یمن، بحرین و افغانستان میشود. تشیع یک فرهنگ واحد است و جهان شیعه مانند سایر مناطق جهان اسلام در نتیجه سیاستهای استعماری غرب تجزیه شده است.
مردم ایران به واسطه بازگشت به ریشههای خود و شورش علیه سلطه جوئی غرب، به سبب برخورداری از یک راهبرد نهادینه، می توانند الگویی برای سایر جوامع منطقه باشند. جمهوری اسلامی ایران،با تجربه منحصربهفردی از انقلاب معنوی در جهان معاصر، فرهنگ شهادتطلبی، الگویی بی تا برای مبارزه سازشناپذیر ، حفظ آرمانهای انقلابی، در برابر فشارهای خارجی است. کوشش ترکیه ، بویژه پس از حاکمیت حزب عدالت و توسعه، نقشی مهم در گسترش تروریسم در سوریه و عراق داشت و از این رو نمیتواند الگوی مناسبی باشد. با نهاییشدن، معرفی و اجرای طرح مذکور، احتمال زیادی وجود دارد که برخی متحدان سنتی غرب و آمریکا در منطقه، بویژه ترکیه و عربستان در برابر دوراهی سرنوشتساز قرار گیرند. مسلما، راهکار ادامه وفاداری به واشنگتن « آتلانتیک گرایی» یا، هم سو یی با « آوراسیا گرایی» آینده دولتهای منطقه را تعیین خواهد کرد.