من از دیار دهلی ام و لاهور از کوچه های کابل و تهرانم(شهریار)
شعر فارسی در شبه قاره پاک و هند دارای تاریخی بس دراز است و شاعران بزرگی درطول تاریخ در شبه قاره به فارسیگویی پرداختهاند . عدهای از شاعران از محدوده جغرافیایی ایرانِ روزگاران پیشین به منطقه هند سفر کردند. در زمان سلطان محمود غزنوی، فرخی سیستانی و عنصری بلخی و سپس در رکاب جانشینان محمود، هنرمندان و شاعران ایران به منطقه شبه قاره وارد شدند. که ازجمله سرآمد آن شاعران، مسعود سعد سلمان ساوجی را میتوان نام برد.
با مراوداتی که از ایران با آن منطقه میشد و با برپایی حکومتهای مسلمان، زبان فارسی هم به عنوان زبان نخبگان علمی و سیاسی به هند رسید. ورود فارسی و استقبال گسترده مردم از آثار شعر و نثر فارسی با آنکه زبان مادریشان فارسی نبود، شعر گفتن به فارسی را برگزیدند و حقیقت این است که به خوبی در آسمان شعر فارسی درخشیدند. مانند امیر خسرو دهلوی. این سلسله تا اواخر دوره امپراطوری مغولی هند ادامه داشت. در گذر تاریخ باز شاهد این امر هستیم که شاعران بسیاری چون صائب تبریزی، عرفی شیرازی و غیره از ایران به هند رفتند و در آنجا شهرتی به هم زدند و اسلوب کلامشان به مشام جان مردم آن منطقه شیرین آمد و بسیاری تلاش کردند که به سبک و اسلوب این شاعران شعر بگویند. در مرحله بعد در پیروی از شاعران یاد شده شاعرانی چون بیدل دهلوی که در عظیم آباد پتنه زاده شد، فرصت ظهور یافتند که بیتردید از بزرگترین شعرای سبک هندی محسوب میشوند. بعد از آن دوره، غالب دهلوی در آسمان شعر فارسی شبه قاره طلوع کرد. او به شعر فارسی بسیار میبالید و آن را مایه مباهات کشور خویش میپنداشت اما تاریخ ثابت کرد که آنچه موجب ماندگاری غالب دهلوی در تاریخ ادبیات شد تنها سرودههای فارسی او نبود بلکه آنچه را که او مجموعه بی رنگ مینامید، نیز او را سرآمد شاعران زبان اردو کرد:
فارسی بین تا ببینی نقش های رنگ رنگ
بگذر از اردو که مجموعه بی رنگ من است(غالب)
آخرین شاعر بزرگ فارسی گوی شبه قاره همانا علامه محمد اقبال بود. هموکه با سروده های نغز خویش برای عضر خود پیام آوری کرد. از مجموعه اسرار خودی به عنوان نخستین دفتر شعرش گرفته تا ارمغان حجاز به عنوان آخرین مجموعۀ شعرش، که شامل هزاران بیت به زبان فارسی است، علامه دیدگاهها و نظریات ماندگار خود را به زبان فارسی به خوانندگان خود و مخاطبین خود تقدیم کرد و با وجود گذشت چندن دهه از آن روزگار، محققان و نظریهپردازان رازهای نهفته سخنان اقبال را کشف میکنند.
با تمام این تفصیلات، واقعیت این است که پس از اقبال، خورشید زبان فارسی در شبه قاره روی به افول آورد و ما کمتر شاهد ظهور شاعرانی در آن پایه در شبه قاره هستیم. اما چنانچه پیشینیان گفتهاند در ناامیدی بسی امید است و ما شاهد طلوع ستاره های دیگری در پهنه آسمان شعر فارسی در شبه قاره هستیم. یکی از آن ستارگان که امید میرود چون پیشینیان خود بدرخشد و شاید او هم در آیندۀ نزدیک تبدیل به خورشیدی درخشان شود، جناب آقای سید احمد شهریار است.
جناب آقای سید احمد شهریار شاعری جوان از خطه بلوچستان پاکستان است که برخی سرودههایش در پختگی و جزالت با سرودههای پیران ایران و جهانِ فارسی پهلو می زند. وی به زبان های اردو و فارسی شعرهای ناب و نغزی سروده و هر خواننده و شنوندهای را با قوت تمام به خود جذب میکند. برای صحبت کردن از سروده های اردوی او فرصتی دیگر بایسته است و بنده در این مدت کم به چند خصوصیت سرودههای فارسی او به بهانۀ چاپ و رونمایی از کتاب مجموعه غزل شهریار با عنوان:” پیرهن گم کردهام”خواهم پرداخت.
به دلیل ارتباط دوستانهای که با ایشان دارم و بیشتر اوقات سروده های ایشان را پس از اندک زمانی از سرایش، افتخار خواندنشان نصیبم میشود، با اغلب نوشتهها و سرودههایش آشنا هستم. به نظر میرسد اشعار فارسی احمد شهریار را در مرحله اول به دو قسمت می توان تقسیم کرد. او خود نیز در دفتر شعرش، آنها را به دو بخش امروز و دیروز تقسیم کرده است.
نخست آن دسته از سروده هایی که رنگ و بوی سبک هندی میدهند و همانطور که قبلاً به خود آقای شهریار گفتهام، این سروده ها بیدلانهای های او هستند. دایرۀ واژگانی، ترکیبها، تشبیه ها و استعاره ها و همۀ آرایه ها یادآور شاعران بزرگ سبک هندی و شاعران بزرگ هندی و پاکستانی الاصل فارسیگو میباشند. در غزلی با مطلع:
شعلۀ آه گرم من، سرو بلند قامتی شرح سکوت مطلقام زلزلۀ قیامتی(ص۶۱)
بیتی زیبا امده است:
آه که باز درخور زلف شب آفرین تو یک دو مژه نداشتم، اشک ستاره نسبتی
که آن بیت معروف بیدل را یادآور میشود:
نزاکتهاست در آغوش میناخانه حیرت مژه برهم مزن تا نشکنی رنگ تماشا را
یا ابیات دیگری از یک غزل دیگر را ملاحظه فرمایید:
پیکر آب و گل شود، کاش که سنگ، دل شود رویش غم! کرم نما! جوشش درد، همتی
شعله نه دود داشتمی، هر چه نبود داشتم ننگ وجود داشتم عمر عدم بضاعتی
که یادآور بیت بیدل است:
ما به هستی از عدم پُر بی بضاعت آمدیم باختن رنگی ندارد در بساط نرد ما
شهریار در همین بیت از غزل خود به شیوه گرامر اردو با حرف نفی نه که بین شعله و دود آمده، وجود هر دورا نفی کرده است. شیوه ای که در فارسی مرسوم نیست.
دمید فقر و تهی دستی از درنگ حباب ز خود نرفت که دریا فتد به چنگ حباب
پیش از این ترکیب “موج زخودرفته” را اقبال در پیام مشرق استفاده کرده بود. شهریار«ز خود رفتن» را به حباب منسوب کرده است.
همچنین در این غزل ردیف حباب یادآور کاسۀ استغای ارباب معرفت از دنیاست که وارونه است و خود از واژگان پرکاربرد در سبک هندی و سرودههای بیدل است.
پرنده نیست در این آسمان ابرآلود پریده از قفس چشم خویش رنگ حباب
رنگ پریدگی و پریدن رنگ هم یکی از ترکیبات پر کاربرد بیدل است. و معنی رنگ حباب در آخر مصراع دوم نیز به مفهوم اردو به کار رفته است. اینجا رنگ به معنی مثل و مانند است.
در غزلی دیگر نیز حباب و مضمون آن آمده است:
ز منظر عقل، چشم دریا شدن ندارد حباب دریا مگر شود غرق سنگ آهی سفینه روی آب دریا
مثل سوسن پیش تو چندین زبان لالم هنوز آه از این حیرت که من آیینه میبالم هنوز
که به زیبایی تشبیه سوسن به زبان و با وجود داشتن چندین زبان از گلبرگ هاِی آن، الکن است. چنین تعبیراتی در سبک هندی و آن هم در سروده های بیدل بسیار یافت می شود.
ترکیب آیینه بالیدن اگر چه ترکیبی جدید است اما رنگ و بوی فارسی شبه قاره را به خوبی منعکس کرده است.
دسته دوم از سرودهای احمد شهریار شامل آن دسته از از اشعار اوست که به سبب حضور طولانی مدت شهریار در ایران و نشست و برخاست او با شاعران پرآوازه معاصر چون دکتر علیرضا قزوه و غیره رنگ و بوی کاملاً ایرانی میدهد و بین آنها در مضامین و موضوعات، با سرودههای دیگر شعرای طراز اول معاصر فارسی در ایران نمیتوان به راحتی تمییز قائل شد. او در این گونه سروده ها چنان ماهرانه اصطلاحات و ترکیب و تعابیر روز فارسی را در کلام فارسی خود به کاربرده که اگر کسی از آموزش ابتدایی او که به اردو بوده و شاید زبان مادری اش بلوچی باشد، نتواند باور کند که اینها، سرودههای یک شاعر غیر ایرانی است. البته در پرانتز باید گفت که او برای ما یک هم وطن و یک هم زبان شیرین گفتار است. این دسته از سرودههای شهریار را که خود او هم در بخش امروزین سرودههایش جا داده، اغلب شامل شعرهای آئینی و مذهبی اوست. شهریار در این بخش از سرودههایش در کنار شاعران ایرانی، همدرد و همراه مردم ایران به نظر میرسد:
این مادران پُرند ز فریاد رولهها چون رولههایشان شده نذر گلولهها
مردم گرسنهاند چرا ای عزیز مصر گندم مگر ندارند سولهها
در پایان عرایضم نکتهای عرض میکنم و آن این که در تاریخ ادبیات در باب شاعران بزرگ فارسی ساکن شرق ایران در شبه قاره خواندهایم که بیشتر آنها چون غالب دهلوی و اقبال آرزوی آمدن به ایران و استشمام هوای جان فزای ایران را در “صمیم” قلب میپروراندهاند، اما قسمت یارشان نبوده و شاید هم قسمت بد شعر فارسی بوده که چنین بزرگانی، رنگ ایران را به چشم خویشتن ندیدند. اما دربارۀ شهریار وضعیت کاملاً فرق دارد. او خوشبختانه سالهاست در این دیار سکنی گزیده و حالا دیگر یکی از ما ایرانیان شده است. خاک و تربت کلامش از دیار پاکستان است و تربیت شعریش در ایران و با ایرانیان است. اطمینان دارم که در آینده به این فرصت طلایی پیش آمده برای شهریار، محققان صحّه خواهند گذاشت و او بیش از این آموخته ها و تجارب شعریش را در پهنۀ آسمان شعر فارسی به مشتاقان تقدیم خواهد کرد.
دکتر علی بیات، دانشیار دانشگاه تهران