نگاه دکتر علی داوودی به کتاب «پیراهن گم کرده ام»

0 415

من اگر بخواهم کمی در برای مجموعه شعر احمد شهریار به نام “پیرهن گم کرده‌ام” صحبت کنم، باید بگویم که به گمانِ خیلی‌ها واقعا امر عجیبی‌ست که کسی در کشور پاکستان شعر فارسی بگوید و شعری در این طراز یعنی به حدِ پذیرفته شدن و منطبق با معیارها و اسلوب شعر قابل پذیرش. این ناشی از یک اشتباه و عدم شناخت ماست که از سابقه زبان فارسی و و همینطور از زبان فارسی آگاهی نداریم. زبان فارسی برای قرون متمادی زبان رسمی شبه قاره و کشور پاکستان بوده و هنوز هستند بسیاری که عشق می‌ورزند به این زبان و این زبان را فرا می‌گیرند و بالاتر از آن‌ها کسانی هستند که به این زبان شعر می‌گویند. احمد شهریار یکی از جمله نمونه‌های این اشخاص هست که در یک دهه‌ی اخیر، چهره‌ی آشنا و نام آشنایی در افق شعر زبان فارسی – اگر نگویم شعر ایران، چونکه در شعر پاکستان هم ایشان را می‌شناسند و همینطور در محافل و مجالس شعر فراتر از مرزهای ایران.

این کتاب در واقع اولین کتاب شعر مستقل آقای احمد شهریار هست. کتابی با عنوانِ “پیرهن گم کرده‌ام”. کتاب حاوی غزلیاتِ آقای احمد شهریار هست و شاملِ دو بخش کامل مجزا و منفک. شعرهای با اسلوب و قواعد شعرِ دیروز زبان فارسی و بخش دیگری شعر با معیارها و رویکردهای امروزه زبان فارسی. خود شاعر هوشمندانه این دو فصل را از هم جدا کرده است و ما می‌بینیم که به عنوان دیروز و امروز این دو فصل غزل را در پی هم آورده است. هر کدام از این شعرها و هر کدام از این بخش‌ها در نوع خودش، منسجم و یکپارچه است و اثری کامل.

من سعی می‌کنم عرایضم را با شاهدمثال‌هایی که از این کتاب‌ هست، عنوان کنم که خیلی هم به بحث نگذرد. میگوید که:

نمی‌فهمند رنجِ لمسِ دستانِ خیالی را

چنان ابری که اندوهِ بزرگِ خشکسالی را

من آن سنگم که روزی، روزگاری آدمی بوده

که با جانش خریده انتظارِ احتمالی را

بیا همسایه‌ها شاکی شدند از من، بیا برگرد

بیا تا گریه‌ام کمتر بیازارد اهالی را

این یک شعر است از یک فصل کتاب. فصلِ دیگری کتاب میگوید:

آنچه نا گم کردنی بوده‌ست من گم کرده‌ام

آتشم را درمیانِ سوختن گم کرده‌ام

آه! یوسف بی قرار است و پدر، چشم‌انتظار

شرمسارم، شرمسارم، پیرهن گم کرده ام

ببینید، شعر اول برآمده از زندگی و تجربه زیستی حالات انسان امروز بود و شعر دوم متوسل به معیارها و جهان گذشته شعر فارسی.

شعرهای این مجموعه در چند محور کلی قرار دارند. بیشتر شعرها عاشقانه هستند ولی کمابیش ما اشعار اجتماعی هم در این شعرهای می‌بینیم. در یکی شعرها که خیلی متفاوت‌تر از آن شعری که خواندم، می‌گوید:

این مادران پُرند ز فریادِ روله‌ها!

چون روله‌هایشان شده نذرِ گلوله‌ها

 

مردم گرسنه‌اند، چرا ای عزیزِ مصر!

گندم مگر ذخیره ندارند سوله‌ها؟

ببینید، اینجا بحث صرفا بحثِ زبان نیست و نوآوری در حیطه‌ی قافیه و فانتزی و تفننی به ادبیات و غیره. پس اینجا نگاه، نگاهِ اجتماعی‌ست. حالا شاعری که ما در این کتاب نوعا با اشعار عاشقانه‌ای او مواجه هستیم – حالا بگوییم عاشقانه و یا معرفه النفس مثل

تا ابد در خاطرت عکسِ خدا را داشتی

سنگِ من! خود را اگر آیینه می‌پنداشتی

می‌بینیم که این شعر کجا و آن شعر کجا! لذا در باره این کتاب به نوعی می‌توان گفت که حاصل لحظات مختلف و اساسا ادوار مختلف در تجربه شعری آقای احمد شهریار هست. اما آن چیزی که از مجموع شعرهای این کتاب به نظر می‌آید و رویکردهای مختلف آن، این است که آقای احمد شهریار به زبان فارسی آشناست. آشنا بودن به این معنی نیست که صرفا بتوانی یک زبان را بفهمی و به آن زبان حرف بزنی. نه. من می‌خواهم مرحله بالاتر از آن را عرض کنم یعنی کسی که می‌تواند شعر بگوید اساسا به یک حوزه و یک لایه‌ی دیگری از زبان سروکار دارد و آن حوزه‌ی تعبیر و رمز است، و این توفیق برای هرکسی حاصل نمی‌شود، ای بسا حتی اگر به آن زبان تکلم کند، اما تسلط بر زبان شعری در واقع آشنایی با انواع و اقسام کنایه‌ها، تکیه‌کلام‌ها و تعبیرات است. در همان شعری که می‌خواند، می‌گوید.

داشتم یک دم هوای شانه‌ات را در سرم

هوای کسی را در سر داشتن، این زبان زبانِ عرفی نیست که. می‌گوید:

نازِ شمشیرت، سری بر شانه‌ام نگذاشتی

شهرت‌ام مدیونِ رسوایی‌ست، باور کن، مرا

خوارِ چشمِ دشمنان کردی ولی گل کاشتی

حالا جالب اینجاست که در “خوارِ چشمِ دشمنان کردی” خوار را با واو و الف آورده است که در واقع ایهام خوار کردن را با خار باهم آورده است. پس شاعر صرفا به این زبان تکلم نمی‌کند. در واقع به این زبان فکر می‌کند و با این زبان زندگی می‌کند و این حد آشنایی یعنی دارد به این زبان عشق می‌ورزد و صرفا با تکیه به زبان فارسی شعر حاصل نمی‌شود. من می‌خواهم نشانه‌ی این عشق را با گواهی و تاکید خود آقای شهریار بیاورم. شعری دارد که می‌گوید که:

تاریخِ تکه تکه‌ی دورانم

من نقشه‌ی بزرگِ خراسانم

هر قطره‌خون که از مژه‌ام افتاد

فریاد زد که لعلِ بدخشانم

در بلخ‌ام و مسافرِ تبریزم

در زابل و اسیرِ سمنگانم

چون باد می‌وزد به هوای تو

تبریز و بلخ و قونیه در جانم

من همصدای نغمه‌ی داوودم

آهنگِ رودخانه‌ی پغمانم

خاکم اگرکه، خاکِ سمرقندم

تقدیمِ خالِ هندوی ترکانم

هرجا که عشق می‌دمد از خاک‌اش

آنجاست سرزمینِ نیاکانم

من از دیارِ دهلی‌ام و لاهور

از کوچه‌های کابل و تهرانم

ببینید این در واقع حاصل آن عشق هست که شاعر را و اهلِ یک زبان را می‌کشاند به آن حوزه که بتواند در لایه‌های دیگری از زبان مستقر بشود و با آن ابزار با ما صحبت کند. علی حال؟؟؟ این مجموعه کم ندارد از این عبارات و تکه‌های حکمی، عاشقانه و اعتراض. در تکلمه سخنانم عرض کنم که احمد شهریار شعرش برآیند اتفاقی‌ است که در چند دهه‌ی شعر معاصر روی داده است و اتفاقی که در واقع بعد از انقلاب اسلامی روی داده است از جمله فاکتورهای رجعت به ادبیات کلاسیک و رجعت به گذشته ادبیات هم در حوزه زبان و هم در حوزه معانی و اما از ویژگی‌های ممتازی که هم در شعر – شعر معاصر مثل نوکلاسیک وجود دارد و از دلایلی که احمد شهریار توانسته است خوب بهره بگیرد و بعنوان یک چهره‌ی موفق ظاهر بشود، بحثِ احیای سبک هندی هست و توجه به ویژگی‌های زبانی که در سبکِ هندی روی داده است و از آنجا که احمد شهریار آشنایی بسیار خوبی دارد با بحثِ زبان و ظرافت‌های شعرِ هندی، ما می‌بینیم که توانسته است سند توقیع در این شاعر باشد و ما شعرهای از ایشان بشنویم که در طراز شعرهای موفق امروز می‌درخشند. من با نمونه‌ی یکی از این نوع شعرهای عرایضم را جمع می‌کنم که:

جز حرف راست هیچ نگوید زبان ما

تیر شکسته را نپذیرد کمان ما

ما را به عشق کشتی و ما زنده تر شدیم

رنگی بجز بهار ندارد، خزانِ ما

بلبل بیا به غمکده‌ی ما که از فراق

شاخ گل است هر مژه خونچکان ما

انصافا بیت به بیتش مرحبا دارد و احسنت دارد. شاعری که این روزها رویه‌ی دیگری در شعر خود اختیار کرده است ولی ما بینیم که شعر واقعا شعرِ پخته‌ای هست. می‌گوید:

پا در رکاب باش که در راه زندگی

شور نفس بود جرس کاروان ما

یارب هزار بار به عنقا حلال باد

بر خوان فقر مائده‌ی استخوان ما

پرواز ماست رو به تنزل که شهریار

در زیر خاک ساخته‌اند آشیان ما

و باید به شهریار درود فرستاد و واقعا باید تقدیر کرد از شاعری که توانسته است در این فاصله‌ی زمانی که از آغاز آن می‌گذرد، این دیگر زیستی را انجام بدهد و از آن مرحله وابسته بودن به چارچوب شعرهای مکتوب سنتی رها شده و با توجه به تجربه‌ی زیستی همچنان شاعری‌اش را حفظ کند و بُعدِ دیگری از شعر را به نمایش بگذارد. این کتاب شهریار در واقع نشانِ اراده‌ی یک شاعر است در تحول و همینطور تشکر از انتشاراتی که این کتاب را و کتاب‌هایی از این دست را در حوزه زبان فارسی منتشر می‌کند و کمک می‌کند به توسعه‌ی زبان فارسی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.