یکی از پراستفادهترین واژههای شعر فارسی “عشق” است. کلمهی “عشق” را میتوان در میانِ ابیات هر شاعری که اسمش به ذهنِ مخاطب میآید، دید و اصلا فرقی ندارد که آن شاعر در چه دوره یا منطقهای زندگی میکرده است. عشق یکی از مهمترین کلیدواژههای شاعران فارسی بوده و هست:
وا فریادا ز عشق، وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر کامِ من شکسته دادا دادا
ورنه من و عشق، هرچه بادا بادا (ابوسعید ابوالخیر)
.
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشتِ کسی کو غمِ عشق خورد (فردوسی)
.
سعدی نگفتمت که مرو در کمندِ عشق
تیرِ نظر بیفکند افراسیاب را (سعدی)
.
ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی
من دوش نامِ دیگرت کردم که دردِ بی دوا (مولانا)
.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوامِ ما (حافظ)
.
وادی عشق بسی دور و دراز است ولی
طی شود جادهی صدساله به آهی گاهی (اقبال لاهوری)
.
حریفیهای عشق از هر کس و ناکس نمیآید
شنای قلزمِ آتش ز خار و خس نمیآید (بیدل دهلوی)
.
همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست
کوردل آنکه نیابد به جهان، جای تو را (امام خمینی)
.
در آستانِ به خونخفتگانِ وادی عشق
برون ز عالمِ اسباب خانه میسازم (آیت الله خامنهای)
.
گاهی بهجای کلمهی “عشق”، معنای آن را میتوان در اشعار کلاسیک دید، مثلا:
بوی جوی مولیان آید همی
یادِ یارِ مهربان آید همی (رودکی)
.
مثلِ عکسِ رخِ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بینِ من و تو فاصلههاست (فاضل نظری)
یعنی کاربردِ کلمهی “عشق” چنان گسترده و زیاد است که این کلمه را میتوان از حمد خداوند متعال تا توصیف معشوقِ مجازی هر کجا دید و استفادههای متفاوت از آن را شاهد بود. اما چیزی که در استفاده از این “کلمه” مشترک است، جنبه عرفانی و تقدس آن است، یعنی در شعر کلاسیکِ ما، کلمهی عشق دارای یک تقدس خاصی بوده و هست و در اشعار عرفانی مستعدِ بالابردنِ انسان و رسانیدنِ او به خداوندِ متعال است. حتی در شعرهایی که با این کلمه عشقِ مجازی را توصیف و تمجید میکنند، نیز شاعر یک گونه قداستِ نسبی برای معشوق قائل بوده و او را طوری تعریف و تمجید میکند که مخاطب تحتِ تأثیرِ صفاتِ معشوقهی شاعر قرار بگیرد، نه اینکه بیاید و جسمِ معشوقِ شاعر را در ذهنش مجسم کند. ممکن است این صفات هم خوب باشند از نوعِ مهربانی و غیره و هم بد از نوع ظلم و بیاعتنایی به عاشق، اما با استفاده از این کلمه در واقع شاعرِ عاشق غیرتش را به تصویر کشیده و از هرگونه توصیف که باعث به تصویر کشیدن قسمتی از بدنِ معشوقهاش بشود، پرهیز میکند. نه، اینکه در شعر فارسی اصلا از این گونه ابیات نباشند، نه. ولی تعدادشان بسیار بسیار اندک بوده و به حساب نمیآید.
شاعرِ کلاسیک نه تنها اینکه جمالِ معشوق را که همواره در پردهی عفت بوده، به مخاطبان خود نشان نمیدهد که گاهی خود نیز نمیتواند آن را ببیند و یا برای دیدن آن باید در عشق کامل بشود:
ز عشقِ ناتمامِ ما، جمالِ یار مستغنیست
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را (حافظ)
.
فارغ ز تیرگی نگرد روی آفتاب
کاین دیده آزمودهی نظارهی کسیست (عرفی)
.
عمرها تربیتِ دیدهی بینا کردم
تا تو را یک نظر از دور تماشا کردم (صائب)
.
ممکن است برخی سوال کنند: پس اشعار عاشقانه چه؟ مگر اینطور نیست که بسیاری از شاعرانِ متعهد نیز شعر عاشقانه گفتند؟
بله، اما قضیهی شعر عاشقانه فرق دارد. امروز حتی از میانِ شاعرانِ حوزوی و طلبه، نیز تعدادی از شعر عاشقانه حمایت میکنند و دلیلشان هم این است که یک طلبه دینی هم در عین حال یک انسان عادی هست و خداوند عشق را در ذات انسان نهادینه کرده است و عاشق شدن یک چیز فطریست و از طرفی هم اگر عاشق شاعر باشد، قطعا این تجربه باارزشش را در قالب اشعار بیان خواهد کرد که عشق بهترین دستمایهی شعر است. یک شاعر طلبه هم میتواند عاشق همسرش باشد و در وصف او شعر عاشقانه بگوید ولی این شعر عاشقانه قطعا دارای یک چارچوبِ مشخص و مقدسی خواهد بود و از هرگونه توصیفِ قسمتهای بدن به دور.
اما آفتی که امروزه به جانِ شعرِ فارسی افتاده و متأسفانه تعدادِ زیادی از جوانها را به دنبال خودش کشاندهاست، شعر اروتیک یا شعر بی آئینی است. شعری که سروکارش با توصیفِ مضامینِ از جنس شهوت است و هدفش هم وسوسه کردن و کشاندنِ مخاطبانِ جوان به این احساس مذموم. برخی از شاعرانِ سرشناسِ این نوع اشعار از خارج از کشور این جریان را هدایت و رهنمایی میکنند و هر جملهی رکیک را که دلخواهشان باشد، در قالبِ مصراع نوشته و به اسمِ شعر به خورد مخاطبان میدهند. در واقع این جریان با شعر کلاسیک که سرمایهی باافتخار کشور ایران بوده و هست، کاملا مغایرت داشته و تقلیدِ ناموفقِ شعر غرب است. هرچند میشود به طور حتم گفت که این جریان هم مثلِ بسیاری از جریانهای بیاساس دیگر، زیاد دوام نخواهد آورد، اما حیفِ آن انرژی جوانانی که صرفِ نوشتن چنین اشعار میشود و به جای اشعارِ پرمغز که میتواند برای رشد ذهنی و روحانی مخاطبان در خدمتِ آنها باشند، دارند اشعاری را تولید میکنند که قطعا در حضور پدر و مادر و یا خواهر و برادرشان نمیتوانند بخوانند!