اقتصاد مقاومتی از بایستههای تعالی و رستگاری اقتصاد ملی در جمهوری اسلامی ایران و برآمده از آموزههای ناب اسلامی و اندیشههای ناب اقتصادی در سیرۀ معصومین(ع) است. این مفهوم با الگوی اقتصاد اسلامی مطابقت کامل دارد، همۀ حوزههای اقتصادی (تولید، توزیع، مصرف) را در بر میگیرد، و باید در سطوح فردی و اجتماعی و ملی تحقق یابد تا نظام اقتصادی کشور ایمن شود و بُنیان مرصوص در جامعۀ ایرانی محقق شود.
مقاومسازی اقتصاد نیازمند برخی شرایط و لوازم است که سبب میشوند عملیاتی کردن مؤلفهها و سیاستهای کلی اقتصادی مقاومتی با موفقیت بیشتری همراه شود. در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، چهار عرصۀ مهم بسترساز اقتصاد مقاومتی هستند: فکر، علم، معنویت، و زندگی. رعایت موازین منطبق با هریک از این عرصهها میتواند جامعۀ ایرانی را در مسیر آرمانهای اقتصادیاش-که در دهۀ چهارم انقلاب اسلامی ذیل عنوانِ اقتصاد مقاومتی قرار میگیرد-یاری کند و فرهنگ اقتصادیِ متناسب با مقاومسازی اقتصاد ملی را استحکام بخشد.
مقدمه
مکتب اسلام، به گواهی تاریخ، از موفقترین و کارآمدترین مکاتب برای بنیان گذاشتن یک جامعۀ سالم به شمار میرود و در اقتصاد نیز از مکاتب ساختۀ دست بشر کارآمدتر است. الگوها و مبانیای که قرآن برای حلّ مشکلات پیشنهاد میدهد همواره توانستهاست جامعه را از بحرانهای تاریخی، سیاسی، اقتصادی، و… برهاند و به سوی کمال رهنمون شود.
از مواردی که در پایداری و بقای جامعه تأثیر بسزا دارد وجود اقتصاد پویا در جامعه است. وضعیت سالم، عادلانه، و روبهرشدِ مسائل اقتصادی به سلامت دیگر بخشهای جامعه نیز منجر خواهد شد. خدا انجام فعالیتهای اقتصادی را مایۀ قوام اجتماع قرار دادهاست؛ برای رونق اقتصادی، پیشنهادهایی مانندِ بهرهبرداری از دانههای روغنی، بهرهوری از زنبور عسل، استفادۀ بهینه از آبهای گوناگون، و بهرهبرداری از زمین را مطرح کردهاست؛ و عواملی چون ربا، رشوه، بیکاری، مصرفگرایی، گناه، ناسپاسی، احتکار، و تبذیر را از مشکلات اقتصادی یک جامعه دانستهاست.
در حال حاضر، بحرانهای اقتصادی بسیاری از کشورهای بزرگ دنیا را در سراشیب سقوط قرار دادهاست. اقتصاد مبتنی بر سرمایهداری لیبرال نتوانسته پاسخگوی نیازهای اساسی مردم باشد، و تولید کالاها به شکل بیمارگونه به سوی مصرفگرایی محض رفته و زمینههای اتلاف سرمایۀ بشری را فراهم آوردهاست. اقتصاد مقاومتی، که در رویارویی با اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد وابسته و مصرفکننده قرار میگیرد، میتواند راه حلّ خوبی برای از بین بردن این بحرانها باشد. اقتصاد مقاومتی بر مبانی نورانی قرآن کریم و اقتصاد اسلامی مبتنی است، و با تکیه بر آن، میتوان از مشکلات اقتصادی عصر حاضر رهایی جُست (قبادی ۱۳۹۲، ۱).
بیتردید، یکی از مهمترین ابعاد استقلال-که از شعارها و اهداف اصلی انقلاب اسلامی ایران نیز بودهاست-استقلال اقتصادی است. جمهوری اسلامی ایران توانستهاست طیّ چهار دهۀ گذشته، بهرغمِ دشمنیهای رنگارنگ نظام سلطۀ جهانی و مزدورانش، دستاوردهای فراوانی در زمینۀ استقلال (سیاسی، فرهنگی، نظامی) کسب کند و برای دستیابی به استقلال اقتصادی و تحقق اقتصاد مقاوم، پیشرو، درونزا، عدالتمحور، و (به معنای حقیقیِ کلمه) مستقل تلاش کند؛ اما رهبر معظم انقلاب یکی از محورهای اصلی هشدارها، رهنمودها، و مطالبات خود را حرکت جهادی و همهجانبۀ مسئولان و آحاد مردم برای رسیدن به استقلال اقتصادی و تحقق الگوی اقتصادی بومی و علمیِ برآمده از فرهنگ انقلابی و اسلامی اعلام کردهاند. طیّ سالهای گذشته، حداقل در ۱۴ مورد، نامگذاری سالها برای گفتمانسازی در چارچوب تحقق این هدف بزرگ بودهاست.
رهبر انقلاب، به دنبال جنگ تحمیلی اقتصادی تمامعیار دشمنان، سیاستهای کلّی اقتصاد مقاومتی را (که تنها نسخۀ جامع و کاربردی برای خنثیسازی توطئههای دشمنان و پیشرفت کشور و دستیابی به اقتصاد مستقل و یک الگوی الهامبخش از نظام اقتصادی اسلامی است) در ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ به رؤسای سه قوه ابلاغ کردهاند. این حرکت جهادی ایشان را باید سرلوحۀ عمل قرار داد (بکتاشیان ۱۳۹۲، چکیده).
میتوان گفت که اقتصاد مقاومتی الگوی مطلوب اقتصادیِ انقلاب اسلامی ایران است. این الگو در پی راهکارهایی است که آسیبپذیری کشور را در برابر تهدیدهای اقتصادی کاهش دهد. البته، این الگو از مقتضیات زمان و مکان تأثیر میپذیرد (عسکری ۱۳۹۲، ۱).
در پیشرفت اسلامی-ایرانی با رویکرد اقتصاد مقاوم، «پیشرفت» به مفهوم رشد همهجانبۀ کیفی برای رسیدن به جامعۀ مطلوب و توأم با معنویت و متکی بر فرهنگِ توسعهیافته است. عرصههای اساسی پیشرفت به چهار حوزه قابل تقسیم است: (۱) تفکر و اندیشهورزی، (۲) علم و نوآوری، (۳) معنویت، و (۴) زندگی توأم با امنیت و عدالت و رفاه در سایۀ حکومت مردمی (علایی، ۱۴؛ افتخاری ۱۳۹۲، ۱۰).
مقاومسازی اقتصاد ملی و عملیاتیسازی اقتصاد مقاومتی در جامعۀ ایرانی نیازمند تمرکز بر این چهار عرصۀ پیشرفت متعالی است. مقام معظم رهبری دراینباره میفرمایند: «عرصههای این پیشرفت را به طور کلی بایستی مشخص کنیم. چهار عرصۀ اساسی وجود دارد» (بیانات ۱۰/ ۹/ ۱۳۸۹). «باید در طراحی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، بر چهار عرصۀ فکر، علم، معنویت، و زندگی تکیه شود. در این میان، موضوعِ فکر بنیانیتر از بقیۀ عرصههاست» (بیانات ۱۴/۱۲/۱۳۹۱).
نهادینهسازی گفتمان اسلامی علم، فکر، معنویت، و زندگی در جامعۀ ایرانی میتواند به بهبود شرایط اقتصاد مقاومتی کمک کند. در اینجا، به دنبال بررسی این چهار عرصه هستیم.
- ۱. پیشرفت در عرصۀ فکر
از مهمترین امتیازات انسان بهرهگیری از اندیشه است. در اهمیت تفکر و نقش آن در شکلگیری تحولات فردی و اجتماعی، بررسیهای بسیاری انجام شدهاست؛ در ارزش و اهمیت آن همین بس که پیامبران الهی دعوت خود را از تحول فکری شروع کردند-بدین ترتیب که در آغاز تحولی ژرف در ساحت اندیشۀ انسان پدید آوردند تا تحولات عمیق و تمدنآفرین را بر پایۀ اندیشۀ توحیدی در جوامع بشری برپا کنند.
خِردورزی پیششرط پیشرفت افکار و تحولات در انسان و تکامل اوست. قرآن مجید پیاپی مردم را به ارشاد عقل میخواند و راه اندیشیدن و خردمندی و به کار بستن دستورهای عقل را مینمایاند. عبدالحسین زرینکوب، در کتاب کارنامۀ اسلام، دراینباره مینویسد: «توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما میکرد از اسباب عمده در آشنایی مسلمین با فرهنگ و دانش انسانی بود. قرآن مکرر مردم را به فکر و تدبر در احوال کائنات و به تأمل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود، و یک جا شهادت صاحبان علم را تالیِ شهادت خدا و ملائکه خوانده بود-که این خود، به قول امام غزالی، در فضیلت و ثبات علم کفایت داشت» (زرینکوب ۱۳۸۲، ۲۶؛ به نقل از: محصص ۱۳۹۰، ۹۵-۸۹).
کثرت آیات قرآن مجید که انسان را به تفکر هدفمند فرامیخواند نشان میدهد که نتیجه و ثمرۀ عالی تفکرْ ازدیاد نظام معرفتی، باز شدن درهای دانش، تکامل نظام اجتماعی-فرهنگی، و رشد صنعتی است. تفکر و تدبر اسلامی دارای ابعاد مختلف نهفتۀ عبرتاندوزی و دانشافزایی است و حرکت توأمان فرد و جامعه را تضمین میکند.
برخی تحقق خِردورزی به معنای صحیح و اسلامیِ آن را به استواری ایمان منوط دانسته و نوشتهاند: «تبلور ایمان در وجود انسانْ اندیشۀ او را شکوفا میکند و به خلاقیت منجر میشود؛ در مقابل، شکها و تردیدها مانع از تفکر و خلاقیت است. به عبارت دیگر، اعتماد نکردن به موضوعِ عمل یا اندیشه و تردید در دستیابی به نتیجه هیجانات کوری همچون ترس، اضطراب، و یأس را بر انسان مسلط میسازد و جریان اندیشه را متوقف و سرچشمۀ فیاض اندیشه را به بیابانی تفتیده مبدل میکند. وقتی انسان خود را در پیوند با معدن قدرت و دانایی و خلاقیت و رحمت میبیند، در حقیقت، از مواهب آن برخوردار و از دانایی و خلّاقیت سرشار میشود (محصص ۱۳۹۰، ۹۵-۸۹). بنابراین، قدرت تفکر فصل ممیّز نوع انسان از حیوان است. در پرتو همین امتیاز ذاتی، انسان به شناخت دقیق و همهجانبه از خالق هستی، هدف و مقصد آن، اشیا، پدیدهها، افکار، گرایشها، و نگرشهای پیرامون خود میپردازد و میتواند از مجهولات خود پرده بردارد.
در مجموعِ آیات قرآن کریم، مشتقات مادۀ فکر ۱۸ بار به کار رفتهاست. ابنِ منظور در بیان معنای لغویِ فکر میگوید: «فَکر یا فِکر به کار گرفتن ذهن در یک موضوع معیّن است.» (الفَکرُ وَ الفِکرُ اِعمالُ الخاطِرِ فِی الشَّیءِ.) راغب اصفهانی در تبیین معنای دو واژۀ فکر و تفکر میگوید: «فکر نیرویی است که علم را به سوی معلوم رهنمون میشود؛ و تفکر به حرکت درآوردن این قوه بر اساس نظر عقل است، که فقط برای انسان امکانپذیر است نه حیوان. تفکر فقط در چیزی به کار میرود که تصویر صورتی از آن در قلب ممکن باشد.»
ابنِ سینا در بیان معنای اصطلاحیِ فکر چنین میگوید: «مراد از فکر در اینجا [منطق] حرکت و انتقال انسان از امور حاضر در ذهنش (تصورات یا تصدیقات، خواه یقینی باشند یا ظنّی و خواه وضعی باشند یا تسلیمی) به امور غیرِ حاضر است، آنگاه که تصمیم و عزم چنین حرکتی را داشته باشد.» ملّا هادی سبزواری در تعریف اصطلاحیِ فکر میگوید: «فکر عبارت است از حرکت ذهن [از مجهول] به مقدمات پیشین و بازگشت از مقدمات به سوی مطلوب» (کلانتری ۱۳۹۰، ۳۲-۳۳).
میتوان فکر را تلاش و کوششی ذهنیای دانست که انسان صاحبِ عقل (به تعبیر فلاسفه، حیوانِ ناطق) میتواند برای رسیدن به مقصود و مقصدی انجام دهد. انسان، به عنوان موجودی صاحبِ عقل، میتواند ذهن خویش را برای رسیدن به مقصد و مقصود خود به کار اندازد و با تنظیم و بررسی یک دانسته، به کشف نادانستهای برسد. در این نگرش، اندیشه نوعی فعالیت و کوشش ذهنی انسان محسوب میشود که برای کشف ندانستهها صورت میگیرد (جمشیدی ۱۳۸۵، ۲۹).
مقام معظم رهبری دراینباره به برخی روایات اشاره میکنند و معتقدند که فکر کردن یک عبادت تلقی میشود و زندگی در پرتوِ آن معنا مییابد: «در اسلام هست که “تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَبعینَ سَنَه.” (یک ساعت فکر کردن ارزشش از عبادتِ سالها بیشتر است.) اگر شما فکر کردید، عبادتتان هم معنا پیدا میکند، تلاش سازندگیتان هم معنا پیدا میکند، مبارزهتان هم معنا پیدا میکند، دوستتان را میشناسید، دشمنتان را هم میشناسید» (حدیث ولایت ۱۳۷۸، ۱۱۸).
در جای دیگر، به تفکر به مثابۀ یک عبادت اشاره میکنند اما معتقدند که هر تفکری عبادت نیست بلکه فکر صحیح و درست را مورد توجه قرار میدهند: «از جملۀ آن عبادات، تفکر است. در بعضی از روایات هست که “مِن عِبادَهِ اَربَعینَ سَنَه” یا “سَبعینَ سَنَه”-البته، فکر کردنِ درست» (حدیث ولایت ۱۳۷۵، ۱۴۵).
مبنای درست فکر کردن را اسلام مشخص میکند؛ تفکری مدّ نظر است که الهی و توحیدی باشد: «ما دیدگاهی داریم، فکری داریم، مکتبی داریم که اساس این نظام بر آن بنا شدهاست، و آن مکتب اسلام است، تفکر الهی است، تفکر توحیدی است» (حدیث ولایت ۱۳۷۲، ۷۹).
مقام معظم رهبری اولین عرصۀ پیشرفت را به حوزۀ فکر مربوط میدانند و معتقدند که باید برای آن برنامهریزی کرد: «در درجۀ اول، پیشرفت در عرصۀ فکر است. ما بایستی جامعه را به سمت یک جامعۀ متفکر حرکت دهیم. این هم درس قرآنی است. شما ببینید در قرآن چهقدر لِقَومٍ یَتَفَکَّرون، لِقَومٍ یَعقِلون، اَفَلا یَعقِلون، یا اَفَلا یَتَدَبَّرون داریم. ما باید جوشیدن فکر و اندیشهورزی را در جامعۀ خودمان به یک حقیقتِ نمایان و واضح تبدیل کنیم. البته، این از مجموعۀ نخبگان شروع خواهد شد، بعد سرریز خواهد شد به آحاد مردم. البته، این راهبردهایی دارد، الزاماتی دارد. ابزار کارْ آموزش و پرورش و رسانههاست، که باید در برنامهریزیها، اینها همه لحاظ شود و بیاید» (بیانات ۱۰/۹/۱۳۸۹).
به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، دو طرز تفکر در برابر پیشرفت وجود دارد: یک تلقی که زمینههای پسرفت و عقبماندگی را فراهم میکند، و تلقی دیگری که مایۀ عظمت و خوشبختی جامعه خواهد بود. تفکر درست پیشرفتهای علمی و صنعتی را به ارمغان میآورد: «در کشورهایی که از کاروان پیشرفتهای علمی و صنعتی عقب ماندهاند، دو طرز تفکر وجود دارد: یک طرز تفکر غلط و مایۀ بدبختی ملت است؛ یک طرز تفکر درست است» (حدیث ولایت ۱۳۷۰، ۲۸۶).
ایشان، در جای دیگر، تفکر سالم را زمینهساز رستگاری یک جامعه معرفی میکنند و معتقدند که هرگاه تفکر منطقی در یک جامعه حکمرانی کند، آن جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت قرار خواهد گرفت و انحرافی در آن مشاهده نخواهد شد: «هرگاه در میان ملتی تفکر سالم و نجاتبخش در سطح وسیعِ جوانان نورسته گسترش و عمق یابد، فلاح و رستگاری آن جامعه و آن ملت محتوم و تخلفناپذیر میگردد» (حدیث ولایت ۱۳۷۷، ۱۳).
آنچه میتواند در ساختن بنای یک جامعه بر اساس تعالیم عادلانۀ قرآن کریم و بالا بردن سطح زندگی یک ملت کمک شایانی کند تفکرِ منبعث از اسلام و توحید است (حدیث ولایت ۱۳۷۵، ۵۸)، و در پرتو تفکر و تحقیق علمی است که نیازهای جامعۀ پیشرفتمدار و ارزشی برطرف خواهد شد: «تنها چیزی که میتواند پاسخگوی این نیاز باشد کسب علم، تحقیق علمی، و تفکر است.» (حدیث ولایت ۱۳۷۴، ۱۳۲). برای پیشرفت جامعه، مسئولان باید برای دستیابی به عزت و نقطههای رفیع به تفکر اسلامی بازگردند (حدیث ولایت ۱۳۶۹، ۴۳۴).
باید توجه داشت که پیشرفت در عرصۀ فکر برای پیشبرد امور مملکت اسلامی نباید از اصول اساسی منحرف شود. باید سعی شود که تفکر و اندیشهورزی در مسیر پیشرفت و تعالی نظام اسلامی بر اساس مبانی و مؤلفههای اسلامی حرکت کند. برای حلّ این مسئله و پیشرفت در عرصۀ فکر، باید سعی شود تا جلسات اندیشهورزی در حوزه و دانشگاه برقرار و برای مدیریت این جلسات برنامهریزی مناسب صورت گیرد، تا از طریق گسترش فکر و پیشرفت در عرصۀ علوم، حرکتهای صحیحی در مسیر شکوفایی کشور در عرصههای مختلف صورت گیرد، و با فکر صحیح، مسیرهای بیراهۀ رشد و فرصتسوزی از بین روَند: «یکی از کارهای لازم تشکیل جلسات فکری وسیعی است که مجموعۀ دانشجویی همراه با مجموعۀ حوزوی، با برنامهریزی خوب، میتواند به وجود بیاورد تا بنشینند دربارۀ مسائل گوناگون فکر کنند. گسترش فکر و پراکندن فکرِ درست و صحیح میتواند همان ثمراتی را ببخشد که ما در زمینههای مسائل علم و فناوری و پیشرفت علوم از دانشجو توقع داریم: یعنی شکوفایی، آوردن حرف نو به میدان اندیشه، با یک حرکت صحیح و جهتگیری درست. یکی از کارها این است. یکی از کارها مشخص کردن اصول است. ما اصولی داریم که باید از این اصول تخطی نشود؛ یعنی به نام فکرپردازی و اندیشهپردازی، از اصول انحراف پیدا نشود. اصولْ شاخصهای راه صحیح و صراط مستقیم است…. این صراط مستقیم را باید شناخت، باید کشف کرد. هیچ کس در محدودۀ صراط مستقیم زندانی نشده. اجبار به پیمودن صراط مستقیم در هیچ کس نیست. این اصول کسی را اجبار نمیکند، الزام نمیکند، محدود نمیکند؛ بلکه این اصول انسان را هدایت میکند و به او میگوید که “اگر چنانچه بر طبق این اصول حرکت کردی، به آن نتیجۀ مطلوب خواهی رسید؛ اگر از این اصول تخطی کردی، به هدف نخواهی رسید…. بیراهه دو اِشکال دارد: یک اِشکال این است که انسان به سرمنزل مقصود نمیرسد؛ اِشکال دیگر این است که وقت انسان تلف میشود، فرصتها از دست میرود» (حدیث ولایت ۱۳۸۷، ۱۴۸).
مقام معظم رهبری به راهبرد عمومیسازی نظریه و تفکر اشاره میکنند و معتقدند با معرفی کردن تفکر به عنوان یک ارزش در محیطهای دانشگاهی و حوزوی، میتوان به پیشرفت فکر کمک کرد. ایشان ساز و کار این راهبرد را اینگونه ترسیم میکنند: «باید تولید نظریه و فکر تبدیل به یک ارزش عمومی در حوزه و دانشگاه شود، و در قلمروهای گوناگون عقل نظری و عملی از نظریهسازان تقدیر به عمل آید، و به نوآوران جایزه داده شود، و سخنانشان شنیده شود تا دیگران نیز به خلاقیت و اجتهاد تشویق شوند. باید ایدهها در چارچوب منطق و اخلاق و در جهت رشد اسلامی با یکدیگر رقابت کنند و مصاف دهند تا جهان اسلام اعادۀ هویت و عزت کند و ملت ایران به رتبهای جهانی که استحقاق آن را دارد بار دیگر دست یابد» (حدیث ولایت ۱۳۸۱، ۷۴).
در ادامه، ایشان به عنصر مشاوره و مناظره به عنوان یکی از راهبردهای بیدار کردن عقل جمعی و رواج دادن تفکر در میان اعضای جامعه اشاره میکنند: «برای بیدار کردن عقل جمعی، چارهای جز مشاوره و مناظره نیست؛ و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتوگوی آزاد با حمایت حکومت اسلامی و هدایت علما و صاحبنظران، تولید علم و اندیشه دینی-و در نتیجه، تمدنسازی و جامعهپردازی-ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. برای علاج بیماریها و هتاکیها و مهار هرجومرج فرهنگی نیز بهترین راه همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام حمایت و نهادینه شود. به نظر میرسد که هر سه روشِ تشکیل کرسیهای نظریهپردازی، کرسیهای پاسخ به سؤالات و شبهات، و کرسیهای نقد و مناظره روشهایی عملی و معقول باشند؛ و خوب است که حمایت و مدیریت شوند به نحوی که هرچه بیشتر، مجال علم گسترش یافته و فضا بر دکانداران و فریبکاران و راهزنان راه علم و دین تنگتر شود» (حدیث ولایت ۱۳۸۱، ۷۴).
در مجموع، میتوان گفت که پیشرفت در عرصۀ فکر و بهرهبرداری از فکر و عمل مردم در راه اعتلا و پیشرفت کشور به معنای شکوفا کردن استعدادهای انسانی و بهرهمندی از آنها برای تعالی جامعۀ اسلامی است. باید در حوزۀ فکر و علم تلاش کرد تا خودباوری و ایمان به فکر بومی در سرمایههای انسانی نهادینه شود، زیرا اعتقاد نداشتن به کارآیی تفکر بومی و ملی وابستگی و نابودی استعداد جوانان ایرانی را در پی خواهد داشت: «بهرهبرداری از فکر و عمل مردم در راه اعتلای کشور یعنی استعدادها را شکوفا کردن و معطل نگذاشتن. از اوایل انقلاب، همیشه امام(ره) خطاب به جوانان، دانشجویان، متفکران کشور، و کسانی که دارای استعداد بودند میگفت که “به خودتان ایمان بیاورید، نیروی خودتان را باور کنید، و بدانید که میتوانید.” این درست در مقابل تعالیمی بود که در دوران طولانی استبداد در این کشور تلقین میشد که مردم ایران نمیتوانند. ما در دوران انقلاب هم دیدیم همان کسانی که اسلام را به معنای حقیقیِ خود باور نداشتند به این معنا هم باور نداشتند. همیشه چشم آنها به بیرون مرزهای کشور بود و به مردم و تواناییهای آنها اعتقاد نداشتند. این فکر و این توجه را هم امام(ره) در این نظام نهادینه کرد که استعدادهای جوان این کشور احساس توانایی کنند. و شما بعد از انقلاب هرچه از نشانههای علم و پیشرفت علمی و صنعتی در کشور مشاهده میکنید ناشی از این است. هرجا که نشانههای وابستگی مشاهده میشود-که به معنای تحقیر ملت ایران و استعدادهای اوست-ناشی از نقطۀ مقابل این تفکر است» (حدیث ولایت ۱۳۸۰، ۵۱).
اعتلای جامعۀ اسلامی و پیشرفت جامعه در گروِ رشد فکری است، اما سؤالی که در این راستا پیش میآید این است که در مسیر شکوفایی استعدادها و تفکر در جامعه، چه ظرفیت و حدّی وجود دارد؛ به عبارت دیگر، انسانها از چه میزان رشد فکری برای حرکت به سوی الگوی بومی پیشرفت برخوردارند؟ بر اساس رویکردهای اسلامی، رشد و تعالی جامعه هیچ حد و مرزی در عرصۀ تفکر ندارد؛ انسان میتواند آزادانه به تفکر بپردازد و از این طریق، در معنویت، علم، و امور اجتماعی رشد کند. البته، اگر دامنۀ تفکر در جامعه محدود شود و از آزادی فکر در جامعۀ اسلامی جلوگیری شود، زمینههای رکود و عقبماندگی فراهم میشود. شهید باهنر در این خصوص میگوید: «یک جامعه چهقدر از نظر خلقت و طبیعت آمادگی رشد فکری دارد؟ بسیار زیاد! میتواند آزاد بیندیشد و فکر کند و در رشتههای مختلف علمی و فکری و اجتماعی و معنوی پیشرفت کند. اما وقتی از این آزادی فکر جلوگیری شد و آفات و زنگارهایی ایجاد گردید که مانع شکوفایی و ثمر دادن این سرمایۀ معنوی گشت، آن آفات باعث رکود و عقبماندگی میشود» (باهنر ۱۳۸۷-۱، ۱۶۹-۱۶۸).
- ۲. پیشرفت در عرصۀ علم
علم از برجستهترین و ارزشمندترین کمالات انسان است. بشر، بر اثر نیروی فطری حقیقتطلبی، در طول تاریخ حیات خود تلاشهای بسیاری برای کسب علم صورت دادهاست. ارزش بسیار والای علم سبب شدهاست که کامل ترین موجود در دایرۀ هستی، که واجد همۀ کمالات به صورت بینهایت است، خود را متّصف به این صفت والا و نیز اولین معلم بشر بداند.
علم از نظر لغوی به معنای معرفت و دانستن، یقین کردن، استوار کردن، اتقان، و فضل است (نبویان ۱۳۸۷، ۱۷۳-۱۶۹). فلاسفه و حکما ادراکات عقلی را علم و علمِ حقیقی را عبارت از آگاهی به حقایق اشیا دانسته و تنها منشأ مدرکات و علوم مفید را عقل تعریف کردهاند و معتقدند علم ادراک مطلق یا حصول اشیا نزد عقل است. متکلمان دایرۀ تعریف علم را به یقینیات محدود کرده و معتقدند هرچه موجب تمیز اشیا از یکدیگر میشود علم است. تجربهگرایان علم را مبتنی بر اشیای مرئی و سمعی و لمسی میدانند-بنابراین، از نظر آنان، علمْ عینی است و شامل سلیقههای شخصی و تخیلات نظری نمیشود. بعضی دیگر تنها هرچه هویتساز باشد را علم میدانند. استاد شهید مطهری کشف قوانین کلّی در مورد هر چیز را علم میداند (احتشام، ۱۳۸۸: ۴۶). فرهنگ لغت کمبریج، در تعریفی مشابه، آوردهاست که علم گزارشی از جهان دربارۀ خصوصیات و ماهیت بدیع اشیا به دست میدهد (حقیقت، ۱۳۸۷: ۳۸؛ به نقل از:Audi, 1995: 701).
علم در قرآن مجید نور و روشنایی معرفی شدهاست: «بگو: آیا نابینا و بینا یکساناند یا تاریکیها و روشنایی برابرند؟» (قُل هَل یَستَوِی الاَعمَی وَ البَصیرُ اَم هَل تَستَوِی الظُّلُماتُ وَ النّور/ رعد: ۱۶٫) در جای دیگر آمدهاست: «و نابینا و بینا یکسان نیستند، و نه تیرگیها و روشنایی و نه سایه و گرمای آفتاب.» (وَ ما یَستَوِی الاَعمَی وَ البَصیرُ وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النّورُ وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الحَرور/ فاطر: ۱۹-۲۱٫) در این آیات، انسانی که علم ندارد به کور و تاریکی و انسان صاحبِ علم به بینا و روشنایی تشبیه شدهاند. در جای دیگر، علم «خیرِ فراوان» معرفی شدهاست: «[خدا] به هر کس که بخواهد حکمت میبخشد، و به هر کس حکمت داده شود بهیقین خیری فراوان داده شدهاست.» (یُؤتِی الحِکمَهَ مَن یَشاءُ وَ مَن یُؤتَ الحِکمَهَ فَقَد اوتیَ خَیراً کَثیراً/ بقره: ۲۶۹٫) بنا بر آنچه ذکر شد، ماهیت علم در قرآنْ نور، روشنایی، و خیرِ فراوان است (احتشام ۱۳۸۸، ۴۶-۴۷).
مقام معظم رهبری دراینباره معتقدند که اهتمام به علم و پیشرفت علمی یکی از شاخصههای مهمّ اصولگرایی است که بهشدت مورد توجه اسلام و آموزههای دینی قرار دارد: «از جملۀ شاخصههای مهمّ اصولگرایی، یکی اهتمام به علم و پیشرفت علمی است. شما ببینید چه زمانی در آغاز پیدایش اسلام گفته شد که “طَلَبُ العِلمِ فَریضَهٌ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ وَ مُسلِمَه” یا “… مُؤمِنٍ و مُؤمِنَه.” یعنی همان وقت که نماز و زکات و این چیزها آمد، “طَلَبُ العِلم…” هم آمد، “اُطلُبُوا العِلمَ وَ لَو بِالصّین” هم آمد. من بارها تکرار میکنم…. جامعه بدون علم نخواهد توانست آرمانهای خودش را بالا بیاورد؛ مثل این است که انسان حرف حقّی داشته باشد اما اصلًا زبان گفتنش را نداشته باشد. نداشتن علم اینطوری است. علم موجب میشود که شما بتوانید آن آرمانها، آن اهداف، و آن خطّ روشن و جادۀ روشنِ صراط مستقیمی را که در دست و اختیار شماست مطرح کنید و کسان بیشتری را از بشریت به آن هدایت کنید. علم نداشته باشید، این امکانپذیر نخواهد بود. بنابراین، علم-که وسیلۀ رشد ملّی و بشری و انسانی و اوج گرفتن در محیط عام بشریت است-جزء چیزهای لازم است، و باید به این اهتمام داشته باشید» (حدیث ولایت ۱۳۸۵، ۸۸).
علم، به مثابۀ ابزار کسب دانش (هیوود ۱۳۸۳، ۲۴)، در یک نظام اسلامی باید هدف و محتوایی در راستای سازندگی داشته باشد-که به تعبیر شهید باهنر، حاصلش ایجاد یک نظام اجتماعی اسلامی و فرهنگ اسلامی در جامعه است. علم در مسیر پیشرفت و آبادانی جامعه بسیار مفید خواهد بود، و حوزۀ علم در نظام اسلامی مربوط به حوزۀ نفع جامعه است؛ به تعبیر دیگر، «تمام آن چیزهایی که برای راه انداختن زندگی یک انسان در این دنیا لازم است آموختنِ آنها و کسب مهارت در این فنون و علوم از مسائل ضروری و از فرایضی است که در حوزۀ فرهنگ اسلامی و علم اسلامی لازم است» (باهنر ۱۳۸۷-۴، ۱۶۳).
در فرهنگ اسلامی، علم و فراگیری مهارت از ابزار پیشرفت تمدن محسوب میشود. به اعتقاد نویسندۀ کتابِ قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام، تمدن اسلامی مبتنی بر دانش عملی است و علم از اصالت برخوردار است: «تمدن اسلامی به لحاظ نظری مبتنی بر دانش-بهویژه، دانش عملی-است: در واقع، هنگامی که به سلسلهمراتب ارزشها در جامعۀ اسلامی مینگریم، دانش، بی هیچ رقیب و منازعی، در مقام نخست نشستهاست و اصالت دارد. حکومت اسلامی در ساحت نظر و اندیشه حکومت دانش و دانشمندان به منظور استنباط و اجرای درست احکام دین در جامعه است؛ بنابراین، علم و دانش شرط اساسی حاکم در تمدن اسلامی است، که مذاهب مختلف اسلامی بر آن اجماع و اتفاق نظر دارند» (فیرحی ۱۳۷۸، ۹۰، با تلخیص).
از آنجا که تمدنسازی از اهداف الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت محسوب میشود، توجه به ریشههای علمی در این زمینه مهم است. در مقالۀ «سُنت علمی در تمدن اسلامی» پیرامون اهمیت این موضوع آمدهاست: «مهمترین عامل تمدنساز در هر جامعه نظام علمی-به معنای اعمّ آن-است؛ به عبارت دیگر، هر تمدنی از یک نظام علمی قدرتمند، پویا، و زاینده برخوردار بودهاست. ریشههای تمدن اسلامی را نمیتوان بدون نظام علمی که برخاسته از آموزههای اسلامی است شناخت و تحلیل کرد. بهیقین، یکی از مهمترین عوامل رشد و شکوفایی تمدن اسلامی مبانی و اصول برآمده از آموزههای اسلامی دربارۀ نظام یاددهی و یادگیری و تحقیق و نوآوری است. تمدن استوار و زایندهای که در جهان اسلام پدید آمد-و تا چند قرن، برجستهترین و غنیترین تمدن جهانی محسوب میشد-به مکتبی تعلق داشت که علم و عالم در آن جایگاهی منحصربهفرد دارد، مکتبی که قرائت بحقّ آن منشأ تولید علم و مبدع نوآوری و گشایشگر فضای تعلیم و تحقیق است» (رحیمی ۱۳۹۳، ۷۱-۷۲).
از آنجا که جمهوری اسلامی ایران تلاشی برای دستیابی به مدینهُ النبی و حیات طیبه است و الگوی پیشرفت چنین هدفی را پیگیری میکند، توجه به علم و فراگیری آن به عنوان یک سُنت علمی در تمدنهای اسلامی راهگشای بسیاری از مشکلات جامعه خواهد بود.
شهید مطهری معتقد است که علم زمینههای رشد و تعالی تمدن و جامعۀ اسلامی را در سیاست، اقتصاد، تجارت، پزشکی، کشاورزی، صنعت، بازرگانی، و… فراهم میکند و در عین حال، برطرفکنندۀ نیازها، آفرینندۀ استقلال اقتصادی و اجتماعی، و افزایندۀ عزت جامعه خواهد بود. ایشان علت اهمیت علم برای کسب عزت و استقلال اقتصادی-اجتماعی جامعه را اینگونه تشریح میکند: «در دنیا، تحولی به وجود آمده که همۀ کارها بر پاشنۀ علم میچرخد، و چرخ زندگی بر محور علم قرار گرفتهاست. همۀ شئونات حیات بشر با علم وابستگی پیدا کرده، به طوری که هیچ کاری و هیچ شأنی از شئون بشر را جز با کلید علم نمیتوان انجام داد» (مطهری ۱۳۸۹، ۱۷۷). چنین تعبیری در آیۀ ۷۸ سورۀ قصص مشاهده میشود، که منشأ ثروت و قدرتِ قارون را علم دانستهاست: «گفت: این ثروت را با دانشی که دارم به دست آوردهام.» (قالَ اِنَّما اُوتیتُهُ عَلَی عِلمٍ عِندی.)
بر همین اساس، آیتالله خامنهای تأکید میکنند که در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و مقاومسازی اقتصاد ملی، علم یکی از عرصههای پیشرفت خواهد بود: «عرصۀ دوم-که اهمیتش کمتر از عرصۀ اول است- عرصۀ علم است. در علم باید ما پیشرفت کنیم. البته علم هم خودْ محصول فکر است. در همین زمان کنونی، در حرکت به سمت پیشرفت فکری هیچ نبایستی کوتاهی و کاهلی به وجود بیاید. خوشبختانه، چند سالی است که این حرکت در کشور شروع شده: نوآوری علمی و حرکت علمی و به سمت استقلال علمی حرکت کردن. علم هم اینجوری است دیگر؛ بلافاصله در قالب فناوریها و اینها خودش را نشان میدهد. در موارد زیادی، محصول حرکت علمی هم (مثل این مسئلۀ مورد بحث ما) از چیزهای بلندمدت نیست؛ نزدیکتر و ثمرۀ آن دمِ دستتر است. کار علمی را بایستی عمیق و بنیانی انجام داد. این هم یک عرصۀ پیشرفت است.»
در جای دیگر، ایشان پیشرفت در عرصۀ علم را شرط اساسی و لازم پیشرفت عمومی کشور میدانند: «دنبال پیشرفت هستیم و پیشرفت علمی را شرط لازم پیشرفت عمومی کشور میدانیم» (بیانات ۱۵/۵/۱۳۹۲).
اهمیت پیشرفت علمی در رشد و تعالی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را اینگونه باید توضیح داد: از آنجا که توسعه نوعی فرآیند مشارکت عمومی عامگراست که برای بیشینهسازی انرژی مهارشده و پاسخگویی به نیازهای جسمانی، معنوی، روحانی، و اجتماعی مردم و برای رشد و شکوفایی استعدادهای آنان در جامعه ساماندهی میشود، بین پیشرفت در عرصۀ علم (توسعۀ علمی) و پیشرفت پایدار رابطۀ تنگاتنگی وجود دارد. پیشرفت در عرصۀ علم از طرفی مشتمل بر توسعۀ فناورانه است که بخشی از پیشرفت اقتصادی تلقی میشود و از طرف دیگر، بخش قابل اعتنای پیشرفت فرهنگی را تشکیل میدهد.
برای تبیین بهترِ نسبت پیشرفت در عرصۀ علم با الگوی پایدارِ اسلامی-ایرانی پیشرفت، دو تعریف از پیشرفت علمی ارائه میشود: «پیشرفت علمی در یک تعریف عبارت است از ارتباط مستمر، هدفدار و متوازن بین علم، تکنولوژی، آموزش، و فرهنگ در یک جامعه. در تعریفی دیگر، آمدهاست که پیشرفت علمی به تولید و کاربرد دانش به گونهای که موجب بهبود و ارتقای سطح زندگی مردم میشود اشاره دارد. پس، پیشرفت در عرصۀ علم به مثابۀ توسعۀ توان پیشبینی و مدیریت تحولات و رویدادها برای رسیدن به نتیجۀ مطلوب است. از این حیث، پیشرفت علمی بخش اعظم و حیاتی برنامۀ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت خواهد بود» (نوروززاده، رضایی ۱۳۸۸، ۲:۱۱-۱۲).
به اعتقاد جرارد دگره (Gerard Degre)، حرکت علم از نظام اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی مستقل نیست، میان اجزای نظام فکری یک فرهنگ رابطۀ متقابل وجود دارد، و پیشرفت در عرصۀ علم مشروط به نوع تماس علم با بخشهای دیگرِ نظام فکری فرهنگ است (ابراهیمی ۱۳۷۱، ۴۱). در واقع، میان فرهنگِ دانشمحوری و پیشرفت در عرصۀ علم ارتباط وجود دارد-به این معنا که وجود فرهنگ دانشمحور از ارکان تولید علم است. فرهنگ دانشمحور به افراد جامعه امکان و آزادی میدهد که کنجکاوی کنند، به اکتشاف بپردازند، دیگران را در دانش خود سهیم کنند، و در دانش دیگران سهیم شوند. در چنین فرهنگی، شاخص تولید علم افزایش مییابد.
جامعۀ ایران برای حفظ عرصههای فکری در هویت گذشتۀ خویش باید بر اساس فرهنگ اسلامی به تولید علم و دانش بپردازد. هویت یک جامعه به دانش و فرهنگ تولیدیِ آن وابستگی دارد، جامعۀ مستقل نیازمند دانش مستقل است، و حفظ هویت و ارزشهای یک جامعه باید دور از وابستگیهای فکری و علمی و در گروِ تولید دانش بومی و خودی باشد (غروی نایینی و دیگران ۱۳۹۱، ۲۵۹).
جامعهای که از فرهنگ علمی و پشتیبانی حاکمیت از علم و پژوهش برخوردار باشد زمینۀ جهش دارد و اگر با ایمان به خدا و ارزشهای الهی پیوند داشته باشد، میتواند در جهت انسانی و ارزشهای متعالی و ارتقای کیفی زندگی حرکت کند. بر این اساس، لازمۀ توسعه و موفقیت در الگوهای بومی پیشرفتْ تحول در عقاید، فرهنگ عمومی، و معیارهای… تولید علم و نظریهپردازی است» (منصوری ۱۳۸۳، ۵).
پرسش عمدهای که دراینباره مطرح میشود این است: وقتی دربارۀ تولید علم، نظریهپردازی، و بومیسازی علوم در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بحث میشود، کدام علم مورد نظر است؟ آیا هر علمی میتواند کشور اسلامی را به اعتلای مادی و معنوی برساند؟ راهبرد علمگرایی در راستای پیشرفت منوط به کدام ملاکهاست؟
آنچه از فحوای کلام آیات و روایات، اندیشههای بزرگان دینی، و بیانات مقام معظم رهبری برمیآید این است که هر علم و دانشی نمیتواند پیشرفت و رشد را برای جامعۀ اسلامی فراهم آورد، بلکه علوم نافع مورد نظر است. دانشِ بدون عمل و کاربرد سودمند نیست، و تنها دانشهای کاربردی را میتوان در زمرۀ علوم نافع به حساب آورد. کاربردی شدن علوم به توسعه، رشد، و پیشرفت آنها خواهد افزود. امام علی(ع) میفرمایند: «نافعترین علمْ دانشی است که بِدان عمل شود»؛ همچنین، فرمودهاند: «علم برای کسی که به آن عمل کند مایۀ رشد است» (اخوان کاظمی ۱۳۹۰، ۱۲). از منظر روایات، علم نافع علمی است که در جهت و در خدمت صلاح و مصالح دینی و دنیایی باشد. به تعبیر امام علی(ع)، محصول علم باید عملی برای زندگی مادّی و معنوی بشری باشد (اخوان کاظمی ۱۳۹۰، ۱۶).
نافع بودن علم در الگوی پیشرفت شرایطی دارد: ایمان و تقوا، اجرایی شدن، مطابقت با واقعیت، رفع نیاز جامعۀ اسلامی، خدمت به جامعۀ انسانی، و حلّ مشکلات مسلمانان (مطیع، یاوری ۱۳۹۱، ۲۴۳).
شهید مطهری ایمان و دین را شرط اساسیِ کاربردی و نافع بودن علم میداند؛ به این معنا که علم مورد نظر جامعۀ اسلامی در مسیر پیشرفت و تعالی باید مقرون به دین اسلام باشد و از این پیوند است که سعادت جامعه تحصیل میشود: «شکّی نیست که علم بهتنهایی ضامن سعادت جامعه نیست. جامعه دین و ایمان لازم دارد…. ایمان هم اگر مقرون به علم نباشد مفید نیست بلکه وبال است…. اگر ما میخواهیم دین صحیح داشته باشیم، اگر میخواهیم از فقر رهایی یابیم، اگر میخواهیم از مرض نجات پیدا کنیم، اگر میخواهیم عدالت در میان ما حکمفرما باشد، اگر میخواهیم آزادی و دموکراسی داشته باشیم، اگر میخواهیم جامعۀ ما بر خلافِ حال حاضر به امور اجتماعی علاقهمند باشد، منحصراً راهش علم است…. آن هم علمی که عمومیت داشته باشد و از راه دین به صورت یک جهاد مقدس درآید» (مطهری ۱۳۸۹، ۱۸۵-۱۸۶).
شهید باهنر در پاسخ به اینکه «کدام علم برای پیشرفت انقلاب اسلامی کارآمد و مفید خواهد بود؟» به نافع و مسئولانه بودن اشاره میکند: «در ذیل آیهای در قرآن در زمینۀ داستان سلیمان و به دنبال مسئلۀ سِحر و اینکه کسانی به دنبال آموزش سِحر هستند، میفرماید: “اینها چیزهایی میآموزند که به آنها زیان میبخشد و برایشان سودی ندارد.” (وَ یَتَعَلَّمونَ ما یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم/ بقره: ۱۰۲٫) معلوم میشود حوزۀ علم حوزۀ نفع جامعه است، حوزهای است که بتواند مفید باشد. همین تعبیر را مولا علی بن ابیطالب در نهجُ البلاغه میفرماید: “وَ وَقَفوا اَسماعَهُم عَلَی العِلمِ النّافِع” (نهج البلاغه، خ ۱۹۳)؛ یعنی این گوشها و هوش و حواس خود را متوجه آن علومی کردهاند که این علوم برای آنها نافع و سودمند باشد، نه علومی که صرفاً جنبۀ یک نوع آموزش و آگاهی دارد، اما برای آنها، برای جامعهشناسان، برای اخلاقشان، و برای آیندهشان نفعی نداشته باشد. جمله دیگری است از امام علی(ع) در بحار الانوار که از کتابِ خصال نقل شدهاست که “عَلِّموا صِبیانَکُم ما یَنفَعُهُمُ اللّهُ بِه.” (به کودکان خود چیزی را بیاموزید که برای آنها سودمند باشد و خدا در سایۀ این علوم به آنها نفع و سود بدهد.) روایتی است از امام کاظم(ع) که میفرماید: “اَولَی العِلمِ بِکَ ما لا یَصلُحُ لَکَ العَمَلُ اِلّا بِهِ وَ اَوجَبُ العِلمِ عَلَیکَ ما اَنتَ مَسئولٌ عَنِ العَمَلِ بِهِ.” شایستهترین دانش برای تو آن است که عملت جز بِدان سامان نپذیرد، و واجبترین دانش برای تو آن است که از عمل به آن پرسیده میشوی، و لازمترین دانش برای تو آن است که به صلاح قلبت ره بنماید و تباهیاش را برایت روشن سازد، و نیکفرجامترین دانش آن است که بر عمل زودگذر تو بیفزاید؛ پس به دانشی که ندانستنش زیانی به تو نمیرساند سرگرم مشو و از دانشی که رهاکردنش بر نادانی تو میافزاید غافل مباش (حلوانی ۱۳۹۰، ۱۹۰). علمی که از همه اولی و ضروریتر است که به دنبالش بروی آن علمی است که عمل تو جز در سایۀ آن علم اصلاح نمیشود، یعنی آن علمی که نتیجهاش عمل صالح باشد. (عمل صالح عملی است که بارور باشد، پویا باشد، مثمر باشد، و بتواند برای احیای جامعه و راه انداختن حیات اجتماعی مردم مفید باشد.) بعد، به دنبالش میفرماید: “واجبترین عملْ آن چیزی است که تو در برابرش مسئولیت داری.” ما از اینجا علمی استفاده میکنیم که نتیجهاش عملی باشد، که آن عمل به دنبال تعهد و مسئولیت میآید. اینجا فرهنگ متعهدانه و علم مسئولانه مطرح است، یعنی علمی که به دنبالش مسئولیت و تعهد را در انسان بیدار کند و در راه انجام مسئولیت به انسان راه نشان بدهد و چارهساز باشد» (باهنر ۱۳۸۷-۴، ۱۵۷-۱۵۸).
بر اساس چنین اعتقادی، حرکت به سوی پیشرفت علمی وظیفۀ مطلوب اسلام است: «پیشرفت علمی و پیگیری عقلانیت علمی… کاری است مطلوب اسلام و مورد نظر و مورد تحریص و تحریض اسلام. ما، به عنوان مسلمان و مؤمن به این آیین، وظیفه داریم کار علمی و رسیدن به اوج علمی را هم در حرکت فردی خودمان و هم در برنامهریزی جمعی کشور دنبال کنیم. این وظیفه است. نگاه به این قضیه باید به این شکل باشد» (حدیث ولایت ۱۳۸۳، ۱۴۵).
با توجه به این مسئله، علم یکی از ارکان و عرصههای مهمّ پیشرفت اسلامی محسوب میشود. به تعبیر مقام معظم رهبری، علم نافع و مسئولانه میتواند زمینههای رشد و تعالی جامعه، اقتدار اقتصادی، سعادت جامعه، عزت جهانی، و پیشرفت اقتصادی را فراهم آورد. چنین است که اهمیت کار علمی و پیشرفت علمی در مسیر رشد پایدار بسیار زیاد است: «ببینید اهمیت کار علمی چهقدر است؛ اهمیتش درجۀ یک است. اگر ما برای یک کشور عزت و آبرو و رفاه و اقتدار جهانی و پیشرفتهای علمی بخواهیم، باید از طریق علم وارد شویم. من نمیگویم برای سعادت یک جامعه علم کافی است. میبینیم که در دنیا کشورهایی هستند که علم هم دارند اما واقعاً سعادتمند نیستند و در مشکلات فراوانی دست و پا میزنند. قطعاً، علم نه فقط یک شرط لازم بلکه یک شرط لازمِ بسیار مهم است و باید در کشور پیش برود. بنابراین، اهمیت علم معلوم است. اگر امروز کشوری از لحاظ علمی پیشرفت نکرد، نه اقتصادش پیشرفت خواهد کرد، نه اقتدار جهانیاش پیشرفت خواهد کرد، و نه زندگی مردم پیش خواهد رفت. بالاخره، علم باید در کشور پیش برود-بهخصوص که ما عقبماندگی داریم و باید تلاش شود. دوم اینکه در کشور ما از لحاظ تواناییهای بشری، امکان پیشرفت علمی هست. ما از لحاظ استعداد از سطح متوسط دنیا بالاتریم» (حدیث ولایت ۱۳۷۸، ۹۸).
نقش پیشرفت علمی و تأثیر علم در پیشرفت به حدّی است که میتواند ایران را به الگوی مطلوب پیشرفت تبدیل کند. این تحول میتواند سازندۀ جامعۀ پیشرفتۀ عادلانۀ معنوی باشد، که ماده و معنا در آن بهاعتدال مورد توجه قرار میگیرند. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، «ملت ایران [باید] به پیشرفت علمی و پیشرفت مدنی و پیشرفت اجتماعیای برسد که برای بقیۀ کشورهای اسلامی الگو شود؛ کما اینکه حرکتهای اسلامی در کشورهای دیگر نشان میدهد که ملت ایران تا الآن هم الگو شده، منتها روزی که شما بتوانید قلههای علم و ایمان و همزیستیهای انسانی و اخلاقی را فتح کنید و جامعۀ پیشرفتۀ عادلانۀ معنویِ برخوردار از ماده و معنا را به وجود آورید» (حدیث ولایت ۱۳۸۳، ۲۶۹).
به علت اهمیت این مسئله، قدرت پیشرفت علمی و گشودن افقهای نوین در عرصههای مختلف علمی باید مورد توجه مسئولان قرار گیرد: «ما در این زمینهها باید کار کنیم. در زمینۀ علوم تجربی، باید کار و تلاش کنیم. قدرت پیشرفت علمی و باز کردن راههای نو و گشودن افقهای جدید را باید در خودمان به وجود بیاوریم. همت ما باید این باشد. توقع این است.» (حدیث ولایت ۱۳۸۳، ۲۲۰).
نکتۀ اصلی و حساس که در این زمینه باید به آن توجه داشت رابطۀ دین و علم در مسیر پیشرفت جامعه است. آیا دینداری مانع رشد و پیشرفت علمی خواهد بود یا اینکه بر شتاب و گسترۀ آن خواهد افزود؟ توجه به این مسئله میتواند بر سیاستگذاریهای عرصۀ علم و نگرشها پیرامون جهش علمی اثرگذار باشد. بر خلاف نگرش غربی به این موضوع، که دینداری و ارزشهای دینی را مانع پیشرفت علم میداند (Weber 1963, 265; McClelland 1961, 345)، در رویکرد اسلامی و متعالی، ایمان و دینداری شرط پیشرفت علمی است.
در گفتمان اسلامی، اعتقاد بر این است که رشد علم نیازمند تحمل سختی است. بر اساس ارزشهای دینی اسلام، مشکلات در مسیر علمافزایی را باید تحمل کرد زیرا علم یک مقولۀ ارزشی و متعالی شناخته میشود: «یک نقطۀ دیگر در کشور ما وجود دارد که میتواند یک وسیلۀ مثبت به حساب آید و آن دینداری است. در دهههای اخیر-بهخصوص، از قرن نوزدهم میلادی به این طرف-سعی کردند چنین وانمود کنند که دینداری عایق و مانع علم و پیشرفت علمی است، اما درست بهعکس است، [و] پیشرفت علمی احتیاج به نوعی ایمان دارد. آدم لااُبالی و بی بند و بار و هرزه و کسی که دنبال بازده نقد و بازده شخصی است معمولًا دنبال تحقیقات دشوار علمی نمیرود. اگر ایمان بتواند بر دل انسان حکومت کند، این کمک خواهد کرد که انسان دنبال کار دشوار تحقیق علمی برود…. تحقیق علمی، ضمن اینکه شیرین است، دشوار است و محرومیت و مشکلات دارد. میبینید که یک سوداگر بازاری دلال چهقدر درآمد پیدا میکند، اما یک عالِم اینطور نیست. ممکن است عالِم اوقاتش تلخ باشد که مثلاً امکانات زندگی ندارد اما در دل حاضر نیست به هیچ قیمتی این وضع خودش را با آن وضع سوداگر عوض کند…. قدر علم را عالِم میداند. دنبال علم رفتن زحمت دارد، گاهی محرومیت دارد، گاهی مشکلات دارد. اگر ایمانی در دل انسان حاکم باشد، کمک خواهد کرد که انسان بتواند این راه دشوار را طی کند» (حدیث ولایت ۱۳۷۸، ۹۸).
ارکان پیشرفت در عرصۀ علم
با بررسی اندیشههای آیتالله خامنهای، میتوان دریافت که پیشرفت در عرصۀ علم به چند بُعد اساسی اشاره دارد: فراگیری علم از کشورها و مراکز پیشرفتۀ علمی، تولید علم، اقتدار علمی، و جهاد علمی.
در سیاستهای کلی علم و فناوری جمهوری اسلامی ایران هم به این مؤلفهها توجه شدهاست. سیاست کلّی علم و فناوری عبارت است از جهاد مستمرّ علمی با هدف کسب مرجعیت علمی و فناوری در جهان، با تأکید بر: (۱) تولید علم و توسعۀ نوآوری و نظریهپردازی؛ (۲) ارتقای جایگاه جهانی کشور در علم و فناوری و تبدیل ایران به قطب علمی و فناوری جهان اسلام؛ (۳) توسعۀ علوم پایه و تحقیقات بنیادی؛ (۴) تحول و ارتقای علوم انسانی (بهویژه، تعمیق شناخت معارف دینی و مبانی انقلاب اسلامی با تقویت جایگاه و منزلت این علوم، جذب افراد مستعد و باانگیزه، اصلاح و بازنگری در متون و برنامهها و روشهای آموزشی، و ارتقای کمّی و کیفی مراکز و فعالیتهای پژوهشی مربوط)؛ (۵) دستیابی به علوم و فناوریهای پیشرفته با سیاستگذاری و برنامهریزی ویژه (سیاستهای کلی علم و فناوری ۱۳۹۳، ۱).
در ادامه، به بررسی این مؤلفهها در عرصۀ پیشرفت علمی میپردازیم.
(الف) اقتدار علمی. هرچند مقولۀ اقتدار در سیاست و مباحث حکومتی مطرح میشود (بال، پیترز ۱۳۸۴، ۳۷-۴۱؛ دال ۱۳۶۴، ۷۰-۷۲)، اما در گفتمان اسلامی، علم و اقتدار با یکدیگر ارتباط وثیقی دارند به گونهای که علم از بسترهای اقتدار در حکومت اسلامی محسوب میشود (افتخاری ۱۳۸۰، ۸۵-۸۶).
پیشرفت در عرصۀ علم یا توسعۀ علمی نمونهای از اقتدار ملّی و بستری برای توسعه در همۀ امور است (فریدون ۱۳۸۱، ۱۰۶:۲). با توجه به تحولات جهان معاصر، تولید علم و دانش به ابزار ماندگاری و نقشآفرینی کشورها تبدیل شدهاست (کلانتری ۱۳۹۰، ۷۸). مقام معظم رهبری دراینباره میفرمایند: «علم، پیشرفت علمی، و فراگیری نیاز اول کشور ماست. البته، همۀ علوم فقط علوم تجربی نیست؛ همۀ علوم باید در جای خود پیگیری شود، و کشور ما میتواند. بنابراین، نتیجۀ نکتۀ اول این است که شما، که مشتی از خرمن عظیم نخبگان کشور هستید، میتوانید در ایجاد قدرت ملی و در سازندگی و آیندۀ کشور مؤثر باشید» (حدیث ولایت ۱۳۸۶، ۱۰۷).
شرایط فوق زمینههای ایجاد اقتدار مادی و معنوی را برای حکومت فراهم میآورد؛ و همین امر سبب میشود سرمایهگذاریهای کلانی در حوزۀ علم، فناوری، و نخبهپروری صورت گیرد: «اگر چنانچه بر روی مسئلۀ علم و فناوری و نخبهپروری سرمایهگذاری کنیم، حتماً در یکی از بااولویتترین کارها سرمایهگذاری کردهایم. پیشرفت علمی-و به دنبال آن، پیشرفت فناوری-به کشور و ملت این فرصت و این امکان را خواهد داد که اقتدار مادی و معنوی پیدا کند» (حدیث ولایت ۱۳۸۹، ۱۶۰-۱۶۱).
اقتدار علمی نتیجۀ این نوع سرمایهگذاریها و سیاستگذاریهاست.این نوع اقتدار از جانب یک رهبر سیاسی یا یک گروه یا نظام سیاسی-بر پایۀ دانش، تخصص، عقلانیت، و فناوری-در سطوح مختلف داخلی و بینالمللی اِعمال میشود. بر اساس این تعریف، منظور از اقتدار علمی آن دسته از ویژگی هایی است که به علم ماهیتی از جنس قدرت و اعتبار میدهد (ساجدی و دیگران ۱۳۹۱، ۱۲۲).
در رویکرد قرآنی، دانش از اصالت برخوردار است و بر قدرت تقدم دارد (سیدباقری ۱۳۹۰، ۹۶). رهبر معظم انقلاب اسلامی به این نگرش پایبندند و معتقدند که علم منشأ قدرت و پیشرفت است و میتواند مولّد اقتدار باشد: «اسلام برای علم ارزش ذاتی قائل است؛ لیکن، علاوه بر این ارزش ذاتی، علم قدرت است. یک ملت برای اینکه راحت زندگی کند، عزیز زندگی کند، با کرامت زندگی کند احتیاج دارد به قدرت. عامل اصلی که به یک ملت اقتدار میبخشد علم است. علم هم میتواند اقتدار اقتصادی ایجاد کند، هم میتواند اقتدار سیاسی ایجاد کند، هم میتواند آبرو و کرامت ملّی برای یک ملت در چشم جهانیان به وجود بیاورد. یک ملت عالِم، دانا، تولیدکنندۀ علم در چشم جامعۀ بینالمللی و انسانها طبعاً باکِرامت است. پس علم، علاوه بر کرامت ذاتی و ارزش ذاتی، این ارزشهای بسیار مهمِ اقتدارآفرین را هم دارد» (بیانات ۱۵/۵/۱۳۹۲).
ایشان در جای دیگر میفرمایند: «علم و دانش برای یک ملت و برای یک فرد مایۀ اقتدار است. “مَن وَجَدَهُ صالَ وَ مَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیه.” کسی که این قدرت را پیدا کند دست برتر را دارد، و آن کسی که نتواند قدرت علمی را به دست بیاورد زیردست باقی میماند و دیگران بر او دست برتر را خواهند داشت. علم و فناوری یک چنین خصوصیتی دارد. امروز، حرکت کشور در جهت به دست آوردن دانش و فناوری در بسیاری از رشتهها-بهخصوص، در رشتههای بسیار نو و برترِ کشور-مشهود است» (بیانات ۱/۱/۱۳۹۰).
«پیشرفت علمی را دستِ کم نگیرید. این پیشرفتها خیلی مهم است. علم پایۀ پیشرفت همهجانبۀ یک کشور است. این حدیث را من یک وقتی خواندم: «اَلعِلمُ سُلطان.» علم اقتدار است. هر کس این اقتدار را داشته باشد میتواند به همۀ مقاصد خود دست پیدا کند. این مستکبران جهانی به برکت علمی که به آن دست پیدا کردند توانستند به همۀ دنیا زور بگویند. البته، ما هرگز زور نخواهیم گفت، اما علم برای ما به عنوان یک پیشرفت حتماً لازم است» (بیانات ۱۴/۱۱/۱۳۹۰).
علم و دانش، به مثابۀ عامل اقتدار و پیشرفت در جامعه و یکی از ارکان اقتصاد مقاومتی، باید همنشین انگیزهها و ارزشهای الهی باشد؛ به عبارت دیگر، «راه جدید این است که یک ملتی با دارا بودن ابزار علم و اقتدار علمی، که همه چیز دیگر را به دنبال خودش میآورد، انگیزههای الهی و ارزشهای الهی و اخلاق الهی را در دنیا علَم کند» (حدیث ولایت ۱۳۸۹، ۱۶۰).
چنین اقدامی سبب میشود که زمینههای ارتقای قدرت بینالمللی در بستر اقتدار علمی فراهم آید. جمهوری اسلامی میتواند سیاست برتر و الهی را در مجامع بینالمللی نهادینه سازد. این امر، در نهایت، جایگاهی ممتاز را برای ایران در عرصههای اقتصادی، سیاسی، علمی، و ارزشی به ارمغان خواهد آورد: «… منشأ قدرت اقتصادی و سیاسیشان هم قدرت علمی است. ما این طرف دنیا حرفهای حقّ زیادی داریم. حرفمان را شجاعانه میزنیم؛ منطقمان را در صحنههای رویاروییِ منطقی هم اثبات میکنیم؛ در عمل هم، البته چون توفیق الهی شامل حال این ملت شده و ایمان دارد، به قدر ایمان خودش پیشرفت میکند-یعنی نتوانستهاند به آرزوهای خودشان در مورد این ملت برسند. اما احتیاج به یک چیز دیگری هم داریم، و آن عبارت است از قدرت بینالمللی، تا بتوانیم این راه را بیدغدغه، درست، به طور کامل، همهجانبه، و بی کم و کاست ادامه دهیم و به اهداف و آرمانهایمان برسیم. این قدرت را (قدرت اقتصادی، سیاسی، و نفوذ فرهنگی) چهطوری به دست آوریم؟ پایه و مایۀ همۀ اینها قدرت علمی است. یک ملت با اقتدار علمی است که میتواند سخن خود را به گوش همۀ افراد دنیا برساند، با اقتدار علمی است که میتواند سیاست برتر و دست والا را در دنیای سیاسی حائز شود. اقتصاد هم به دنبال اینها به دست میآید. پول تابع تواناییهاست. امروز اینطوری است. علم را میشود به پول تبدیل کرد و از لحاظ اقتصادی هم قوی شد. این جایگاه علم است» (حدیث ولایت ۱۳۸۴، ۲۵۵).
(ب) تولید علم و برخورداری از دانش پیشرفته. در اسلام، برای علم و دانش حد و مرزی نیست، و همۀ دورانهای عمر دوران علم و تلاش و سازندگی و تعالی به شمار میآید. جوامع اسلامی باید در جهان دارای برترین و بالاترین شاخصها و عملکردهای علمی باشند و از لحاظ رشد دانش و تحقیق و ابتکارات علمی نیز در بالاترین سطح باشند. در نهج البلاغه آمدهاست که بیماریِ نادانی و بیسوادی خطرناکترین و تلخترینِ بیماریهاست، و علم و دانش و ریشهکن کردن فقر علمی و نادانی و بیسوادی مقدمه و زمینۀ هر نوع رشد و تحول است (دُری نجفآبادی ۱۳۷۴، ۱۴۰).
مقام معظم رهبری نیز به این موضوع اشاره کرده و معتقدند که برای رسیدن به پیشرفت علمی، که در رأس همۀ کارهایی است که به هدف پیشرفت پایدار انجام میگیرد، تولید علم و ریشهکنی فقر علمی لازم است: «این را بدانید که اعتقاد راسخ بر این است که پیشرفت علمی و رشد علمی در رأس همۀ کارهای اساسی برای پیشرفت کشور باشد؛ یعنی مهمترین زیرساخت کشور زیرساخت انسانی است به وسیلۀ علم. ما باید خود را از فقر علمی نجات دهیم؛ این مسئلۀ اول و اساسی ماست. تجربۀ ۲۰ و چند سال گذشته، بارها و بارها، این را به ما نشان داده و برای ما اثبات کردهاست» (حدیث ولایت ۱۳۸۴، ۱۹۷).
در مسیر ریشهکن کردن فقر علمی و رسیدن به پیشرفت در عرصۀ علم، دو راهبرد وجود دارد: یکی تولید علم، و دیگری فراگیری علوم نافع از کشورها و مراکز تحقیقاتی جهانی. البته، اتخاد این دو راهبرد برای رسیدن به موفقیت نیازمند تلاش و امیدواری است: «ما چند پیشفرض داریم: یکی این است که پیشرفت علمی ضرورت حیاتی کشور در علوم مختلف است-البته، رتبهبندی علوم یکی از کارهای مهم است. پیشفرض دوم این است که این پیشرفت علمی اگرچه با فراگیری علم از کشورها و مراکز پیشرفتهترِ علمی حاصل خواهد شد، اما فراگیری علم یک مسئله است، تولید علم یک مسئلۀ دیگر است. نباید ما در مسئلۀ علم واگن خودمان را به لوکوموتیو غرب ببندیم. البته، اگر این وابستگی ایجاد بشود، یک پیشرفتهایی پیدا خواهد شد-در این شکی نیست؛ لیکن دنبالهروی، نداشتن ابتکار، [و] زیردست بودنِ معنوی لازمۀ قطعیِ این چنین پیشرویای است، و این جایز نیست. بنابراین، ما باید علم را خودمان تولید کنیم و آن را بجوشانیم. هر پلهای از پلهها که انسان در مدارج علم بالا برود، او را آماده میکند برای برداشتن گام بعدی و رفتن به یک پلۀ بالاتر. این حرکت را بایستی ما از خودمان، در درون خودمان، با استفادۀ از منابع فکری و ذخایر میراث فرهنگی خودمان ادامه بدهیم و داشته باشیم. سوم اینکه این پیشرفت علمی بایستی با خودباوری اولاً، امید به موفقیت ثانیاً، حرکت جهادگونه ثالثاً همراه باشد…. ما فرض را بر این گذاشتیم که پیشرفت علمی بایستی با نگاه بومی و با تکیه به فرهنگ خودمان باشد (فرهنگ ما یعنی اسلام و مواریث ملیِ پسندیدۀ ما) و نیز ناظر به نیازهای کشور. این بایستی مجموعۀ حرکت علمی ما را تشکیل بدهد. بدانیم که وقتی حرکت انجام گرفت، امید رسیدن به موفقیت وجود دارد» (حدیث ولایت ۱۳۸۷، ۱۴۴-۱۴۵).
رهبر انقلاب معتقدند که تولید علم و نوآوری علمی نیازمند جرئت علمی است: «برای نوآوری علمی-که در فرهنگ معارف اسلامی از آن به اجتهاد تعبیر میشود-دو چیز لازم است: یکی قدرت علمی و دیگری جرئت علمی. البته قدرت علمی چیز مهمی است. هوش وافر، ذخیرۀ علمیِ لازم، و مجاهدت فراوان برای فراگیری از عواملی است که برای به دست آمدن قدرت علمی لازم است، اما این کافی نیست. ای بسا کسانی که از قدرت علمی هم برخوردارند، اما ذخیرۀ انباشتۀ علمی آنها هیچجا کاربُرد ندارد، کاروان علم را جلو نمیبرد، و یک ملت را از لحاظ علمی به اعتلا نمیرساند. بنابراین، جرئت علمی لازم است» (حدیث ولایت ۱۳۷۹، ۱۷۲).
در کنار تولید علم، برخورداری از دانش پیشرفته مورد توجه است. برای اعتلای علمی جامعه، لازم است که اقتباس علمی هم صورت گیرد. چنین نگرشی در سند چشمانداز ۲۰سالۀ جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. در سند مزبور ذکر شدهاست که «با اتکال به قدرت لایزال الهی و در پرتو ایمان و عزم ملی و کوشش برنامهریزیشده و مدبرانۀ جمعی و در مسیر تحقق آرمانها و اصول قانون اساسی، در چشمانداز ۲۰ساله، ایران کشوری برخوردار از دانش پیشرفته، توانا در تولید علم و فناوری، [و] متکی بر سهم برتر منابع انسانی و سرمایۀ اجتماعی» خواهد بود (سازمان مدیریت ۱۳۸۲، اصل دوم سند).
مقام معظم رهبری معتقدند که اقتباس علم امری مثبت و پسندیده است، اما باید توجه داشت که اقتباس علمی مبتنی بر پذیرش فرهنگ و مبانی اعتقادی علومِ دریافتی نباشد. ضمناً، اقتباس و اخذ علوم از سایر کشورها نباید منحصراً به ترجمه خلاصه شود، بلکه باید مبادی و نقاط مثبت این علوم بومیسازی شوند: «پیشرفت علمی و اقتباس علمی (که من به اقتباس معتقدم، اما به ترجمۀ محض و اکتفا به ترجمه معتقد نیستم) کاری لازم است، و اسلام هم ما را به این امر میکند. به هر حال، گرفتن علم از دیگران با گرفتن فرهنگِ دیگران اشتباه نشود. این مغالطۀ بزرگی است که کسی بگوید: “علم غربیها خوب است، پس فرهنگ و سیستم زندگی و اخلاقشان هم خوب است.” نه. اینها باهم ملازمهای ندارد. علمشان خوب است، اما این علم پروریده و ساختۀ این فرهنگ نیست. حتی این فرهنگ به این علم ضرر هم میزند. علم مولدها و عناصر به وجود آورندۀ خاصّ خود را دارد؛ باید آنها را پیدا کرد. فرهنگ بی بند و باری، بیدینی، خودپرستی، گرایش به پول و ماده، و اصیل دانستن مادّیگری و ارزشهای مادّی فرهنگهای غلطی است که امروز غرب دچار اینهاست. اگر آن مردمْ پارسا و صالح و نیکوکار و کماعتنا به زخارف دنیا بودند، این دانش برای دنیا مفید میشد-همچنان که در دورۀ شکوفایی اسلامی در قرن چهارم و پنجم و ششم هجری، برجستگان علمیای به وجود آمدند و دانش را به اوج قلۀ آن روز رساندند و به هیچ وجه فرهنگی که امروز در غرب رایج است (فرهنگ بی بند و باری و بیدینی و امثال اینها) بر آنها حاکم نبود…. ابنِ سیناها، محمد بن زکریای رازیها، خوارزمیها، و دیگران، اینها در فرهنگی مثل فرهنگ غرب رشد نکردند؛ همچنان که دانشمندان بزرگ غرب و کسانی که دانش غرب را پایهگذاری کردند هرگز در چنین فرهنگی رشد نکردند. بنابراین، پیشروی و برتری علمی غرب را به هیچ وجه به معنای برتری فرهنگ غرب ندانید» (حدیث ولایت ۱۳۸۱، ۸۱-۸۲).
برای تولید علم و دریافت دانشهای پیشرفته از جهان، آموزش از عوامل اصلی و زمینهساز است. در این میان، دانشگاهها از ارزشمندترین نهادهایی هستند که جامعه برای پیشرفت علمی-و در نهایت، توسعۀ پایدار و اقتدار علمی-به آنها نیازمند است (کلانتری ۱۳۹۰، ۹۸:۲؛ افتخاری، نادری ۱۳۸۸، ۱۰۷-۱۰۲). آموزش عالی رکن اصلی توسعۀ ملی و پیشرفت در هر کشور است. نیروی انسانی ماهر، که محصول مستقیم آموزش عالی است، علاوه بر رسالت فرهنگی، بُردار اصلی پیشرفت، بومیسازی علوم کاربردی و نافع، و اقتدار علمی به شمار میآید؛ از این رو، توجه به این بخش و ارزیابی مستمرّ روند تحول آن از اولویتهای اصلی در مدیریت سرزمینی کشور محسوب میشود، و نمی توان آن را بدون یک سیاست و تدبیر حسابشده رها کرد (کلانتری ۱۳۹۰، ۷۸:۲).
یکی از نقشهایی که نهادهای دانشگاهی و مراکز تحقیقاتی در فرآیند اقتدار و پیشرفت علمی ایفا میکنند ابتکارات علمی و پرهیز از تقلیدگرایی است: «ما باید دنبال علم و پیشرفت علمی باشیم. البته، پیشرفت علمی هم با تقلید حاصل نخواهد شد، با ابتکار و شکستن مرزها و پیش رفتن و فتح مناطق ناگشوده حاصل خواهد شد. وظیفۀ دانشگاهها و مراکز تحقیق خیلی سنگین است. مسئولان دولتی هم باید این پایه و اساس را-که همان تحقیق است-مورد توجه قرار دهند و بدانند که نه علم و نه فناوری بدون وجود مراکز فعال تحقیقاتی پیشرفتی نخواهد داشت. هم دانشگاههای ما، هم مراکز تحقیقاتیِ خارج از دانشگاهها باید مورد حمایت و توجه قرار بگیرند» (حدیث ولایت ۱۳۸۴، ۱۹۶).
(ج) جهاد علمی. جهاد از ریشۀ جَهد (به معنای زحمت و مشقت) و جُهد (به معنای بذل طاقت، کوشش، و تلاش بسیارِ توأم با سختی) است. فقها در معنای اصطلاحیِ جهاد گفتهاند: «جهاد عبارت است از بذل جان، مال، و توان در راه اعتلای اسلام و بر پا داشتن شعائر دین» (عزیزان ۱۳۹۰، ۱۱).
قرآن، در کنار دستور جهاد، عنصر مال و جان را مطرح میکند: «در راه خدا، با مال و جانتان جهاد کنید.» (وَ جاهِدوا بِاَموالِکُم وَ اَنفُسِکُم فی سَبیلِ اللَّهِ./ توبه: ۴۱٫) جهاد با مال معنای مشخصی دارد. مصداق بارز جهاد با جان جنگ رزمی و شهادت در راه خداست اما میتوان مصادیق دیگری از قبیل جهاد علمی را نیز برای آن در نظر گرفت (ساجدی و دیگران ۱۳۹۱، ۱۲۶).
مقام معظم رهبری در تفسیر آیۀ فوق میفرمایند: «جهاد یعنی حضور در میدان با مجاهدت، با تلاش، با هدف، و با ایمان؛ این میشود جهاد…. جهاد با نفس کجاست؟ فقط به این است که توی میدان جنگ برویم و جانمان را کف دست بگیریم؟ نه. یکی از انواع جهاد با نفس هم این است که شما شب تا صبح را روی یک پروژۀ تحقیقاتی صرف کنید و گذر ساعات را نفهمید. جهاد با نفس این است که از تفریحتان بزنید، از آسایش جسمانیتان بزنید، از فلان کار پُرپول… بزنید، و در این محیط علمی و تحقیقی و پژوهشی صرف وقت کنید تا یک حقیقت زندۀ علمی را به دست بیاورید و مثل دستۀ گل به جامعهتان تقدیم کنید. جهاد با نفس این است» (حدیث ولایت ۱۳۸۹، ۶۷).
بنابراین، جهاد و حرکتهای جهادی صرفاً مربوط به جنگ نیست و عرصههایی نظیر علم را هم در بر میگیرد: «جهاد یعنی مبارزه. در زبان فارسی، جنگ و ستیزهگری معنای مبارزه را نمیدهد. میگویی: “من دارم مبارزه میکنم. مبارزۀ علمی میکنم.”» (حدیث ولایت ۱۳۸۳، ۱۹۴).
میتوان گفت که جهادگرایی در عرصۀ علم و دانش با آرمانگرایی پیوند دارد: «آرمانگرایی در علم باید مورد توجه باشد. آرمانگرایی در علم یعنی [اینکه] در زمینۀ مسائل علمی باید دنبال قله بود. این توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. من به شما عرض بکنم: امروز، درس خواندن، علمآموزی، پژوهش، و جدیت در کارِ اصلی دانشجویی یک جهاد است» (بیانات ۱۶/۵/۱۳۹۱). چنین رویکردی به علم سبب میشود که «یک نهضت علمی آغاز شود و دانشگاهیان و نخبگان به سمت جهاد علمی سوق داده شوند» (بیانات ۴/۲/۱۳۹۱).
بنابراین، جهاد علمی از منظر رهبری عبارت است از تلاش بیوقفه و جهادی در عرصۀ علم برای پیشرفت جامعۀ اسلامی، که با خطرپذیری همراه خواهد بود. به تعبیر ایشان، «در این حرکت، تنبلی و تنآسایی و محول کردن کار به یکدیگر جایز نیست. حرکتِ جهادگونه باید کرد. جهاد فقط در میدان جنگ نیست؛ در میدان علم هم، مثل بقیۀ میادین زندگی، جهاد لازم است. جهاد یعنی تلاش بیوقفه همراه با خطرپذیری (در حدّ معقول البته) و پیشرفت و امید به آینده.» (حدیث ولایت ۱۳۸۷، ۱۴۴-۱۴۵).
ایشان معتقدند حرکت تولید علم و نگاه مجاهدتآمیز به کار علمی و تلاش علمی در کشور باید مورد توجه مسئولان و کارگزاران حکومتی قرار گیرد (بیانات ۱۵/۵/۱۳۹۲) زیرا پیوند جهاد و حوزههای مختلف علم و دانش یک ارزش است و میتواند استقلال حقیقی و پیشرفت پایدار را برای جامعه به ارمغان آورد. مقام معظم رهبری چنین فرآیندی را بهخوبی تصویر میکنند: «ترکیب جهاد و دانشگاه و تلفیق جهاد (که یک امر ارزشی معنوی است) با علم و دانش و با دانشگاه دارای پیام است؛ نشان میدهد که میتوان علم جهادی و نیز جهاد علمی داشت. این همان کاری است که شماها مشغولید. علمِ شما علم جهادی است، با جهاد و با اجتهاد همراه است، دریوزهگری و منتظر نشستن برای هدیه شدن علم از این سو و آن سو نیست. دنبال علم میروید تا آن را بهدست بیاورید. این علم جهادی و علم برخاسته از مجاهدت و اجتهاد و تلاش است. از طرفی، شما مشغول جهاد هستید. جهاد یعنی مبارزه برای یک هدف والا و مقدس. میدانهایی دارد. یکی از میدانهایش حضور در نبردهای مسلحانۀ رایج جهانی است. میدان سیاست هم دارد، میدان علم هم دارد، میدان اخلاق هم دارد. ملاک در صدق جهاد این است که این حرکتی که انجام میگیرد جهتدار و مواجه با موانعی باشد که همت بر زدودن این موانع گماشته میشود. این میشود مبارزه. جهاد یعنی یک چنین مبارزهای، که وقتی دارای جهت و هدف الهی بود، آنوقت جنبۀ تقدس هم پیدا میکند. شما مبارزۀ علمی میکنید زیرا این کار شما به طور واضح دشمنان بسیار سرسختی دارد که نمیخواهند این حرکت علمی و تحقیقی انجام بگیرد. هرچه بتوانیم ما این فرهنگ را در جامعه گسترش دهیم و آن را پایدار و استوار کنیم، کشور را به سمت سربلندی و عزت و استقلال حقیقی بیشتر پیش بردهایم» (حدیث ولایت ۱۳۸۳، ۴۹).
ایشان، در جای دیگر، دربارۀ جهاد علمی و عملی میگویند: «اگر میخواهید کشور ایران آباد شود، رفاه و رونق اقتصادی، پیشرفت همهجانبه، عزت سیاسی، امنیت اجتماعی، امنیت شغلی، دانش و پیشرفتِ تحقیقات از یک طرف و معنویت از یک طرف این کشور را روشن و نورانی کند، دو چیز را باید در نظر بگیرید. این دو چیز وظیفۀ همۀ قشرها-مخصوصاً، قشرهای آگاه-است: یکی اینکه در سازندگی کشور همه باید با هم شرکت کنند، دوم اینکه در سازندگی نفْس خود کوشش کنند. “وَ توبوا اِلَی اللهِ جَمیعاً اَیُّهَا المُؤمِنونَ لَعَلَّکُم تُفلِحون.” فلاح و رستگاری به این است که همۀ ما راه توجه به خدا، تضرع و توسل به پروردگار را به عنوان یک راه روشن داشته باشیم. هیچکدام بهتنهایی کافی نیست. مبادا کسی خیال کند که مملکت بدون فعالیت و تلاش سازندگی [و] فقط با ذکر خدا گفتن آباد خواهد شد. ابداً! باید تلاش کرد، باید مجاهدت کرد، هم مجاهدت علمی، هم مجاهدت عملی» (حدیث ولایت ۱۳۷۴، ۹۸).
با توجه به اهمیت علم و دانش برای پیشرفت و استقلال همهجانبه در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، آیتالله خامنهای به راهبرد فعالیت علمی جهادی اشاره میکنند تا زمینههای طراحی و عملیاتیسازی الگوی بومی پیشرفت فراهم و نیل به رستگاری و تعالی مادّی و معنوی تسهیل شود: «کار علمی در دانشگاه و در کشور باید جهادی باشد. کار علمیِ جهادی انجام بگیرد» (بیانات ۶/۵/۱۳۹۲).
- ۳. پیشرفت در عرصۀ زندگی
اینیاسی زاکس، در کتابِ بومشناسی و فلسفۀ توسعه، میگوید که در گزینش و طراحی الگوهای پیشرفت بومی یا محلی، چند رکن مهم وجود دارد: (۱) استقلال و سیادت بومیان در امر تصمیمگیری و جستوجوی سبک بومی خاص برای هر زمینۀ تاریخی، فرهنگی، و بومزیستی؛ (۲) به رسمیت شناختن و ارضای منصفانۀ نیازهای همۀ انسانها؛ (۳) رعایت اقتضائات بومزیستی، به معنای جستوجوی توسعهای هماهنگ با طبیعت (زاکس ۱۳۷۳، ۴۴-۴۵).
باید اذعان کرد که هر الگوی پیشرفت، با توجه به مقتضیات جامعه، سبک خاصّی برای زیستن و زندگی دارد. اقتصاد مقاومتی هم نیازمند زیست مؤمنانه و مبتنی بر آموزههای سبک زندگی اسلامی-ایرانی است. انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران، با ایجاد تحول عظیم معنوی در جهان، جامعیت اسلام را به عنوان مکتبی که پاسخگوی نیازهای امروز جامعه است به ظهور رساند. این نظام، به واسطۀ ماهیت اسلامی و برخاسته از مکتب الهی، اکنون در حال عرضۀ الگویی برای سعادت زندگی دنیوی و اُخروی مسلمانان و حتی بشریت است. بدون شک، سعادتی که (با نگاهی به زندگی جاودان در آخرت) دنیایی آباد، سالم، و همراه با عدالت اجتماعی را به ارمغان آورد مبنای تحول در جهان خواهد شد و سهم حقیقی جهان اسلام را جلوهگر خواهد ساخت. این سهم حقیقی زمانی به تحقق میپیوندد که در برابر اندیشههای مادّی مسلط فعلی بر عرصۀ زندگی بشر، الگویی متناسب با ابعاد مادی، معنوی، و فطری انسانها ارائه شود.
از سوی دیگر، ارزشهای یک جامعه در عرصۀ فردی و اجتماعی، فراتر از توسعۀ اقتصادی، جهتگیری و نتایج پیشرفت و توسعه را تحتالشعاع قرار میدهند. سرمایههای انباشتۀ مادّی و انسانی در اختیار ارزشها و اعتقادات جامعه قرار میگیرند. اینکه چگونه یک جامعه توسعۀ اقتصادی را با ارزشهای خود منطبق کند به تعریفی که از زندگی ارائه میدهد و حدّی که میان مادّیت و معنویت قائل میشود بستگی دارد (رضایی ۱۳۸۹، ۱۲۶).
در فرآیند توسعۀ غربی، هدف جوامع برخورداری انسانها از زندگی با کیفیت خوب است. جوامعی که در برنامهریزیها و سیاستهای اجتماعی خود دو عامل مهمّ مبدأ و معاد را در نظر نمیگیرند حداکثرسازیِ گزینههای انتخاب مردم را شاخص کیفیت خوب به شمار میآورند-نظیر آنچه در حداکثرسازی مطلوبیت و حداکثرسازی سود قابل مشاهده است. از نظر قرآن، چنین جوامعی نه تنها از زندگی با کیفیت خوب برخوردار نیستند بلکه از زندگی تنگ برخوردارند: «هر کس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگی تنگ و سختی خواهد داشت، و در روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم» (طه: ۱۰۴). اثر دنیویِ نادیده گرفتن آن دو عامل زندگی تنگ، و اثر اُخروی آن نابینایی است.
از نظر قرآن، که دعوتکننده به دو عاملِ مبدأ و معاد است، کیفیت خوب یعنی تأمین گزینههایی که جامعه را به حیات طیبه برساند. در سورۀ نحل، آیۀ ۹۷، چنین میفرماید: «هر کس از مرد و زن عمل صالحی انجام دهد و مؤمن باشد قطعاً او را با حیات طیبهای حیات حقیقی بخشیم» (خلیلی ۱۳۹۱، ۳۱).
جامعۀ دینی که اسلام وعدۀ تحقق آن را دادهاست متشکل از افرادی است که حول محور واحد (خدامحوری) بسط یافتهاند، دارای بینشها و گرایشها و ارزشها و باورهای خاصاند، در پرتو ایمان و هجرت و حرکت و جهاد و مبارزه به کمک و یاری همنوعان میشتابند، و ولایت (دوستی و سرپرستی و رهبری) خدای متعال و انبیا و اولیای الهی را پذیرفتهاند. این افراد، تحت لوای فرهنگ و روش رفتاری واحد-که برگرفته از تعالیم دینی و وحیانی است-هویت واحد دینی دارند. اسلام، در قالب ارائۀ برنامههای مدوّن و در قالب معجزۀ جاویدان پیامبر(ص) و در قرآن و آموزههای دینی، سلامت و سعادت زندگی دنیوی و اُخروی جمعی انسانها-بهویژه، مؤمنان-را تضمین میکند. تأسیس چنین جامعۀ دینی همواره بزرگترین آرمان ادیان الهی و حاملان رسالتهای دینی بودهاست. انسان دینی باید، با پایبندی به آموزههای برگرفته از دین، در پی تحقق حیات طیبه و سبک زندگیای باشد که دین وعدۀ آن را دادهاست (فولادی ۱۳۹۲، ۵۲).
بر این اساس، رهبر انقلاب اسلامی معتقدند که یکی از مهمترین بخشهای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت دستیابی به شاخصهای مطلوب در عرصۀ زندگی است (ابطحی، آرزمجو ۱۳۹۰، ۹۱) و این عرصه را سومین رکن الگوی پیشرفت میدانند: «عرصۀ زندگی، که شامل عدالت و امنیت و حکومت و رفاه و این چیزها میشود، یکی از این چهار عرصه است» (بیانات ۱۰/۹/۱۳۸۹). ایشان در جای دیگر بیان میکنند: «عرصۀ سوم عرصۀ زندگی است. همۀ چیزهایی که در زندگی یک جامعه به عنوان مسائل اساسی و خطوط اساسی مطرح است در همین عنوانِ عرصۀ زندگی میگنجد-مثل امنیت، مثل عدالت، مثل رفاه، مثل استقلال، مثل عزت ملّی، مثل آزادی، مثل تعاون، مثل حکومت. اینها همه زمینههای پیشرفت است، که باید به اینها پرداخته شود» (بیانات ۱۰/۹/۱۳۸۹).
پیشرفت در عرصۀ زندگی به موضوع سبک زندگی اشاره دارد، که در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و فرآیند اقتصاد مقاومتی، ناظر به زندگی اسلامی-ایرانی است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «سبک زندگی تابع تفسیر ما از زندگی است. هدف زندگی چیست؟ هر هدفی که ما برای زندگی معیّن کنیم، برای خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعی [و] متناسب با خود، یک سبک زندگی به ما پیشنهاد میشود» (بیانات ۲۳/۷/۱۳۹۱).
«اگر ما به این مقولات به طور جدی نپردازیم، پیشرفت اسلامی تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامی شکل نخواهد گرفت. هرچه ما در صنعت پیش برویم، هرچه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامی به معنای حقیقی کلمه نکردهایم. باید دنبال این بخش زیاد کار کنیم، زیاد تلاش کنیم» (بیانات ۲۳/۷/۱۳۹۱).
میان سبک زندگی و پیشرفت اسلامی ارتباط وثیقی برقرار است: «یکی از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامی عبارت است از سبک زندگی کردن، رفتار اجتماعی، شیوۀ زیستن. اینها عبارهٌ اُخرای یکدیگر است. این یک بُعد مهم است» (بیانات ۲۳/۷/۱۳۹۱).
برای شناخت کامل عرصههای پیشرفت اسلامی، لازم است منظور از سبک زندگی و پیشرفت در ابعاد گوناگونِ آن مشخص شود. آیتالله مصباح یزدی دراینباره میگویند: «سبک زندگی اسلامی به مجموعۀ موضوعات و مسائل مورد قبول اسلام در عرصۀ زندگی اشاره دارد. معیار رفتار ما در جامعۀ اسلامی باید مبتنی بر اسلام و آموزههای اسلامی باشد. خدامحوری [و] حاکمیت ارزشهای اسلامی در زندگی از مهمترین معیار[های] اسلامی بودن سبک زندگی اسلامی است. باید زندگی فردی و اجتماعی ما مبتنی بر اسلام و رهنمودهای قرآنی باشد؛ در این صورت، میتوان امیدوار بود که زندگی ما به سبک و شیوۀ اسلامی است» (مصباح یزدی ۱۳۹۲، ۵).
در تعریفی دیگر آمدهاست: طیف رفتاریای که یک اصل انسجامبخش بر آن حاکم است و عرصهای از زندگی را زیر پوشش دارد و در میان گروهی از افراد جامعه قابل مشاهده است و الزاماً برای همگان قابل تشخیص نیست-اگرچه، محقق اجتماعی میان آن و بقیۀ طیف رفتارهای افراد جامعه تمایز قایل میشود. آیتالله مهدوی کنی در کتاب دین و سبک زندگی میگویند: «سبک زندگی عبارت است از الگوی همگرا یا مجموعۀ منظمی از رفتارهای درونی و بیرونی، وضعهای اجتماعی، و داراییها که فرد یا گروه بر مبنای پارهای از تمایلات و ترجیحها (سلیقه) و در تعامل با شرایط محیطی خود ابداع یا انتخاب میکند؛ یا بهاختصار، سبک زندگی الگو یا مجموعۀ نظاممند کنشهای مرجّح است» (مهدوی کنی ۱۳۸۷، ۷۸).
مقام معظم رهبری مختصات سبک زندگی را اینگونه بیان میکنند: «سبک زندگی… مثل مسئلۀ خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزی، تفریحات، مسئلۀ خط، مسئلۀ زبان، مسئلۀ کسبوکار، رفتار ما در محلّ کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسی، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهای که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهای ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه [است]. اینها آن بخشهای اصلی تمدن است که متن زندگی انسان است. تمدن نوین اسلامی در بخش اصلی از این چیزها تشکیل میشود. اینها متن زندگی است. این همان چیزی است که در اصطلاح اسلامی به آن میگویند عقل معاش. عقل معاش فقط به معنای پول درآوردن و پول خرج کردن نیست، که چگونه پول در بیاوریم [یا] چگونه پول خرج کنیم. نه. همۀ این عرصۀ وسیعی که گفته شد جزء عقل معاش است…. اگر ما در این بخشی که متن زندگی است پیشرفت نکنیم، همۀ پیشرفتهایی که در بخش اول کردیم نمیتواند ما را رستگار کند، نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانی ببخشد-همچنان که میبینید در دنیای غرب نتوانسته: در آنجا افسردگی هست، ناامیدی هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بیهدفی و پوچی هست، با اینکه ثروت هست بمب اتم هست، پیشرفتهای گوناگون علمی هست [اما] قدرت نظامی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را، اصلاح کنیم» (بیانات ۲۳/۷/۱۳۹۱).
بر اساس جهانبینی و انسانشناسی خاص در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، میتوان در عرصۀ زندگی به سبک خاصّی رسید و نقطۀ مطلوب را در چهار بُعد یا ضلع زندگی ترسیم کرد: (۱) ارتباط با مبدأ (خدا و جهان غیب)، (۲) ارتباط با خود، (۳) ارتباط با دیگران، (۴) ارتباط با طبیعت (ترخان ۱۳۹۲، ۲۸۹).
نکتۀ اساسی این است که چه نوع سبک زندگی یا پیشرفتی در عرصۀ زندگی مورد نظر است. آیا برای دستیابی به پیشرفتهای تمدن غربی باید از الگو و سبک زندگی غربی تقلید کرد، یا بین پیشرفت و نوع زندگی غربی ارتباطی وجود ندارد؟ در کتابِ گفتارهای تربیتی چنین آمدهاست: «ممکن است برای بعضی این سؤال مطرح شود که چگونه کشورهای اروپایی یا محیطهای دیگر، با وجود اینگونه آلودگیهای اخلاقی یا فسادهای اجتماعی، آن همه از نظر علمی و صنعتی پیشرفت کردهاند. آیا این فسادها با آن پیشرفتهای علمی مزاحمت و منافات دارد؟ من فکر میکنم یکی از اشتباهات بزرگ که بسیاری از جوامع جهان سوم و نیز جامعۀ ما گرفتار آن هستند همین مسئله باشد. این جوامع وقتی آن پرتاب موشک یا تسخیر کرۀ ماه یا کارخانههای عظیم و بزرگ یا شکافتن دل اتم و انواع پیشرفتهای علمی را در کنار کابارهها و مراکز فساد و فحشا و اینگونه مسائل میبینند تصور میکنند این دو مسئله با هم منافات ندارند (یعنی اگر یک جامعه بخواهد به آن پیشرفت برسد، باید این فسادها را هم داشته باشد) و متأسفانه در انتخاب هم، به جای انتخاب اصلح، انتخاب افسد میکنند؛ یعنی جوامع عقبمانده و بهاصطلاح در حال رشد، وقتی که میخواهند مقلّد باشند، به جای اینکه به مصداق آیۀ شریفۀ «فَبَشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَه» (به رحمت من بشارت دِه آن بندگان را که چون سخن را بشنوند، نیکوترینِ آن را عمل میکنند./ زمر: ۱۸-۱۷) آن سخن را که بهتر و مفیدتر است برگزینند، [آنچه] بهتر و زودتر میتواند شهوات و تمایلات نفسانی را اشباع کند… را میگیرند…. در محیطهای بهاصطلاح مترقی و متمدن، پیشرفتهای علمی بسیار مطلوب و قابل تحسین است. اما ما میبینیم که خودِ آنها از اینگونه فسادها به عنوان آفت پیشرفت یاد میکنند؛ یعنی وقتی آمار زیاد فحشا و سقط جنین و روابط نامشروع و آمار فراوان طلاق و امثال آن را میدهند، آن را به عنوان یک آفت اجتماعی و یک خطر تلقی میکنند؛ میگویند: “جامعۀ ما با داشتن این اعتیادهای خطرناک، این فسادها، و این افزایش آمار در زمینۀ فحشا یا طلاق به کجا میرود؟ این مسئله را به عنوان یک درد و مشکل و مسئله ذکر میکنند» (باهنر، ۱۶۷-۱۶۸).
آیتالله خامنهای نیز چنین بینشی دارند و معتقدند اینکه تمدن غربی در زمان حاضر پیشرفت صنعتی و علمی داشتهاست به آن معنا نیست که عرصۀ زندگی آنها هم مناسب است و دستیابی به پیشرفتهای مختلف منوط به تقلید از سبک زندگی غربی است. پیشرفت در ابعاد گوناگون با سبک زندگی غربی رابطۀ لازم و ملزوم ندارد، تحصیل یک تمدن پیشرفته صرفاً به علت یک نوع زندگی خاص نیست، و سایر کشورها برای اینکه به پیشرفت دست یابند احتیاجی به تقلید از سبک زندگی غربی ندارند.
با این اوصاف، برای دستیابی به تمدن پیشرفته و نقطههای اوج پیشرفت متعالی، لازم است تا سبک زندگی و شیوۀ معاش جامعۀ ایرانی متناسب با فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ایرانی طراحی و تدوین شود: «نمیشود یک تمدن را به صِرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، [یا] ثروت دارد قضاوت کرد و تحسین کرد در حالی که در داخل آن، این مشکلات فراوان سراسر جامعه و زندگی مردم را فراگرفته[است]. اصل اینهاست. آنها ابزاری است برای اینکه این بخش تأمین شود تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگی کنند، با امنیت زندگی کنند، پیش بروند، حرکت کنند، [و] تعالی انسانیِ مطلوب پیدا کنند. یک مقولهای در اینجا مطرح میشود و سر برمیآورد به عنوان مقولۀ فرهنگ زندگی. باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگی را تبیین کنیم، تدوین کنیم، و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم. البته، اسلام بُنمایههای یک چنین فرهنگی را برای ما معیّن کردهاست. بُنمایههای این فرهنگ عبارت است از خِردورزی، اخلاق، [و] حقوق. اینها را اسلام در اختیار ما قرار دادهاست» (بیانات ۲۳/۷/۱۳۹۱).
ایشان، در جای دیگر، سبک زندگی را بخش نرمافزاری تمدن و هستۀ بنیادین تمدن اسلامی محسوب میکنند که بخشهای ابزاری پیشرفت تحت تأثیر آن قرار دارند: «مفهومی که میتواند اهداف نظام اسلامی را تا حدود زیادی در خود جمع کند و به ما نشان دهد مفهوم پیشرفت است. پیشرفت تداعیکنندۀ حرکت است، راه است، اما متوقفشدنی نیست و همینطور ادامه دارد. ما، اگر از منظر معنویت نگاه کنیم که هدف انسان رستگاری و فلاح و نجاح است، باید به سبک زندگی اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگاری معنوی اعتقادی هم نداشته باشیم، برای زندگی راحت [و] زندگی برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی، باز پرداختن به سبک زندگی مهم است؛ بنابراین، مسئله مسئلۀ اساسی و مهمّی است…. اگر پیشرفت همهجانبه را به معنای تمدنسازی نوین اسلامی بگیریم، بالاخره یک مصداق عینی و خارجی برای پیشرفت با مفهوم اسلامی وجود دارد. اینجور بگوییم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامی ایجاد یک تمدن نوین اسلامی است. این محاسبۀ درستی است. این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزاری است؛ یک بخش دیگر بخش متنی و اصلی و اساسی است. به هر دو بخش باید رسید. آن بخش ابزاری چیست؟ بخش ابزاری عبارت است از همین ارزشهایی که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بینالمللی، تبلیغ، و ابزارهای تبلیغ. اینها همه بخش ابزاری تمدن است…. اما بخش حقیقی آن چیزهایی است که متن زندگی ما را تشکیل میدهد، که همان سبک زندگی است که عرض کردیم. این بخش حقیقی و اصلی تمدن است» (بیانات ۲۳/۷/۱۳۹۱).
بنابراین، پیشرفت در عرصۀ زندگی فرآیندی است که در آن، در کیفیت و کمیّت زندگی فردی و اجتماعی انسان بر مبنای اندیشۀ ناب اسلامی تحول اساسی پدید میآید تا نیازهای اساسی (مادی و معنوی) انسان را در همۀ ساحتهای زندگیاش تأمین کند. این تغییر و تحول واجد چنین ویژگیهایی است:
(۱) ارادی، هدفمند، برنامهریزیشده، و در حکم تکلیف شرعی است.
(۲) در همۀ ابعاد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و زیستی، شکل متعادل و متوازن و پایدار دارد.
(۳) جامع و فراگیر است و رابطۀ انسان را با خود، خدا، دیگر انسانها، نهادهای اجتماعی، و طبیعت و جهان هستی تنظیم میکند.
(۴) استعلا و تکامل حقیقی بشر و دستیابی به حیات طیبه در زندگی دنیایی و برخورداری از نعمتهای جاودانه و رضوان الهی در آخرت را هدف میگیرد.
(۵) بر عمل کامل به جامعیت اسلام در ابعاد گوناگون زندگی انسان مبتنی است.
(۶) منعطف و منطبق با شرایط و مقتضیات عصری و مکانی است.
(۷) تأمینکنندۀ غایتها و مقصدهای مورد نظر دین در ساحتهای گوناگون زندگی انسان است.
زمانی که عرصۀ زندگی در الگوی پیشرفت تکامل یابد، اسلام به طور کامل در سطح جامعه و افراد آن پیاده شدهاست. پیشرفت در عرصۀ زندگی با ویژگیهای زیر قابل شناسایی است:
(۱) دینباوری: نظام فلسفی حاکم بر دین مبتنی است.
(۲) دینمداری: نظام حقوقی آن بر مبنای آموزههای دین است.
(۳) دینداوری: نظام هنجاری و کارکردی آن مطابق با دین و خواستههای آن است.
(۴) دینطلبی: نظام آرمانی و مقاصد آن مبتنی بر دین است.
بنابراین، جامعه اسلامی در پرتو پیشرفت در عرصۀ زندگی مشخصات کلّی ذیل را خواهد داشت:
(۱) به لحاظ ساختاری، رشید و رشدیافته است؛ یعنی ساختار آن کامل و موزون و استوار است و بر مبنای دانش و حکمت برقرار شدهاست.
(۲) فضای گفتمانی و فرهنگیِ حاکم بر آن فرهنگ و گفتمان توحیدی است.
(۳) زمینهها و بسترهای موجود در آن (همۀ نظامها و خُردهنظامهای آن) بر پایۀ عدالت و قسط است و سامانههای گوناگون آن در حال تعادل هستند.
(۴) کارکرد عمومی آن رشددهندگی، پویایی، و بالندگی است.
(۵) برای دیگر کشورها، الگو و شاهد و نمونه است.
(۶) در درون، از انسجام و همبستگی و هماهنگی برخوردار است.
(۷) در بیرون، عزت و قدرت و اقتدار دارد.
(۸) روابط اعضا و ماهیت رهبری و هدایت امور آن بر پایۀ ولایت است.
(۹) در همۀ ابعاد، مستقل و خودبسنده و خوداِتکاست.
(۱۰) غایت کلّی و جهتگیری اصلی آن تأمین آخرت در بستر دنیاست.
انسانهایی که در این جامعۀ توسعهیافته (به مفهوم اسلامی) زندگی میکنند از مشخصات رفتاری و کارکردی کلّی زیر برخوردار خواهند بود:
(۱) دربارۀ خود، تزکیه
(۲) دربارۀ خدا، معرفت و عبودیت
(۳) دربارۀ ولیّ خدا، معرفت و پیروی
(۴) دربارۀ دیگر انسانها، تعاون و خیرخواهی مسئولانه
(۵) نسبت به جامعه و امور اجتماعی، مشارکت و مسئولیتپذیری اصلاحگرانه
(۶) دربارۀ طبیعت و موهبتهای آن، تسخیرناپذیری و بهرهبرداری قانعانه (نقیپورفر، احمدی ۱۳۸۷، ۸۶-۸۷).
- ۴. پیشرفت در عرصۀ معنویت
به اعتقاد شهید باهنر در کتابِ گذرگاههای الحاد، پیشرفت در عرصۀ معنویت در فطرت انسانی نهفتهاست، و انسان به صورت فطری به پیشروی در عرصۀ ارزشها و کمالطلبی علاقه دارد: «از دید اسلام، انسان دارای فطرتی است که او را متوجه خیرطلبی و کمالطلبیِ بینهایت و مطلقخواهی میکند. اصلاً، انسان خداگرا، کمالطلب، و اوجخواه است. انسان از بستر ماده پرواز میکند و میخواهد به سوی بینهایت جلو برود. این در سرشت انسانها نهفتهاست و یک امر افسانهای و خُرافی نیست که به بشر تعلیم داده باشند یا بشر عصای شکستهای برای پای لنگش پیدا کرده باشد. مسئلۀ خداجویی و خداطلبی از عالیترین ابعاد انسان سرچشمه میگیرد [و] از عمق فطرت و سرشت انسان زبانه میکشد» (باهنر ۱۳۸۷، ۹۴).
ایشان در کتابِ انسان و خودسازی پیشرفت در عرصۀ معنویت و حرکت انسانها به سوی ارزشهای الهی و خدا را اینگونه ترسیم میکند: «سائقههای معنوی و ملکوتی، که اصلاً هدف از خلقت انسان رشد و تکامل آنهاست و بایستی در جهت آنها حرکت کند، الی غیر النّهایه، تا رسیدن به الله (که الله هم لایتناهی است)، ادامه خواهد داشت. بنابراین، حرکت تعاملی ما در جنبههای معنوی پایانناپذیر است. اینها حد و مرز ندارد. راه همچنان برای حرکت مستمر و مستدام و بدون پایان باز است. برای آنکه این حرکت متوقف نشود و پایانناپذیر باشد، باید جهت این دگرگونیها و این تکامل به سوی خدا باشد. خدا هم که بیمنتهاست؛ نقطهای نیست که آدم بتواند بگوید: “به آن نقطه رسیدم” و متوقف بشود. این سیر الی الله به صورت دائم و لایزال برای انسان ادامه دارد» (باهنر ۱۳۸۷، ۲۴-۲۵).
فارابی در کتابِ احصاء العلوم بیان میکند که فضیلت، سعادت، و پیشرفت در جامعه زمانی به وقوع میپیوندد که در حکومت و جامعه، افعال و سنن و عادات و اخلاق نیکو رواج یابد (خاتمی ۱۳۸۰، ۱۷۶)، و از این طریق، معنویت و ارزشهای دینی گسترش یابند.
نشانۀ پیشرفت یک جامعۀ اسلامی این است که اکثریت افراد آن دل به معنویت مورد تأیید عقل بسپارند و برای حفظ چنین معنویتی حاضر به فداکاری باشند (حسنزاده ۱۳۹۰، ۲۷۴). در واقع، معنویت مهمترین عرصۀ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت محسوب میشود: «عرصۀ چهارم، که از همۀ اینها مهمتر است و روح همۀ اینهاست، پیشرفت در عرصۀ معنویت است. ما بایستی این الگو را جوری تنظیم کنیم که نتیجۀ آن این باشد که جامعۀ ایرانی ما به سمت معنویت بیشتر پیش برود. باید برای همه روشن شود که معنویت نه با علم، نه با سیاست، نه با آزادی، نه با عرصههای دیگر هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه معنویت روح همۀ اینهاست. میتوان با معنویت قلههای علم را صاحب شد و فتح کرد-یعنی معنویت هم وجود داشته باشد، علم هم وجود داشته باشد. دنیا در آن صورت دنیای انسانی خواهد شد، دنیایی خواهد شد که شایستۀ زندگی انسان است. دنیای امروز دنیای جنگلی است. دنیایی که در آن علم همراه باشد با معنویت، تمدن همراه باشد با معنویت، ثروت همراه باشد با معنویت، این دنیا دنیای انسانی خواهد بود. البته، نمونۀ کامل این دنیا در دوران ظهور حضرت بقیهاللَّه (ارواحنا فداه) اتفاق خواهد افتاد» (بیانات ۱۰/۹/۱۳۸۹).
بر این اساس، اقامۀ معنویت و اخلاقیات در جامعه باید در فضای عمومی رایج شود، و یکی از وظایف حکومت اسلامی استقرار معنویت و اخلاق اسلامی است: «امروز کشور احتیاج دارد که فضای عمومی آن فضای معروف، اقامۀ حق، اقامۀ عدالت، و میل به معنویت باشد. نظام اسلامی فقط به این اکتفا نمیکند که زندگی اقتصادی و مادّی مردم را آباد کند. این یکی از وظایف حتمی اوست؛ اما در کنار این وظیفه، اقامۀ معروف، اقامۀ روح دینی، استقرار اخلاق اسلامی، استقرار روح برادری و صمیمیّت در میان همۀ آحاد ملت، و احیای روح عزت و استقلال نیز جزء وظایف اسلامی است…. امروز، اگر در دنیا ظلم و سلطه وجود دارد و تمدن خشن غربی دنیا را از فضای خشونت و ظلم و زورگویی و ناحقگویی (تسلط قدرتها بر ملتها، غارت اموال ملتها به وسیلۀ مراکز جهانی) پُر کردهاست، اینها به خاطر انزوای معنویت و اخلاق انسانی است. وقتی معنویّت و اخلاق و فضیلت منزوی شد و کسی جرئت نکرد در دنیا فضایل اخلاقی را به عنوان ارزشهای تراز اول مطرح کند، شر و فساد غلبه خواهد کرد… و صاحبان پول و زور برای باز کردن راه به سوی هدفهای خود هیچ مانعی را ملاحظه نخواهند کرد» (حدیث ولایت ۱۳۸۰، ۱۵۶).
بنابراین، در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، اخلاق و معنویت عامل پیونددهندۀ پیشرفت با اسلام است (مطهری ۱۳۸۹، ۱۴). معنویت و اخلاقیات موجود در جامعه هدف پیشرفت و زندگی انسانها را مشخص میکنند. در صورت تزلزل در مؤلفههای معنوی جامعه، حرکت و تلاش انسانی بی ثمر خواهد بود، گزینش الگوهای پیشرفت با اِشکال روبهرو میشود، و به علت زوال هویت حقیقی در جامعه، ممکن است کارگزاران جامعه در گزینش راهبردها و مسیرهای پیشرفت و تعالی اشتباه کنند و حتی از تجربیات ناقص دیگران بهره بگیرند: «اگر ذخیرۀ معنوی در وجود انسان از حدّ لازم پایینتر روَد، انسان دچار لغزشها و گمراهیهای بزرگی خواهد شد. معنویت در وجود یک انسان برای او مایۀ هدفدار شدن است؛ زندگیِ او را معنا میکند و به آن جهت میدهد-همچنان که آرمانهای معنوی و اخلاقی زندگی یک جامعه و یک کشور و یک ملت را جهتدار میکند، به تلاش و مبارزۀ آنها معنا میدهد، و برای انسان هویت میسازد. وقتی یک ملت و یک کشور از آرمانهای اخلاقی و معنوی تهی شد، هویت حقیقی خود را از دست میدهد و مثل پَر کاهی میشود: گاهی به این طرف، گاهی به آن طرف میرود؛ گاهی دست این، گاهی هم دست آن میافتد» (حدیث ولایت ۱۳۸۱، ۸۸-۸۹).
شهید صدر معتقد است که برای حرکت به سوی پیشرفت و بالندگی و حلّ مشکلات انسانی، باید به سلاح معنویت و دین مسلح شد زیرا دین (بهویژه، اسلام) قوانینی در اختیار انسان میگذارد که با همۀ ساختارها و اهداف انسانی هماهنگی دارد. اسلام چیزی که با درون و برون انسان و نیازهای جامعۀ بشری هماهنگ نباشد بر انسانها واجب نمیکند. همه چیز به توحید پایان میپذیرد، توحید از امور فطری است، و فطرت بنیاد برپایی اجتماع توحیدی است. توحید و معنویت زمینههای رشد و شکوفایی را فراهم میآورند (مریجی ۱۳۹۲، ۲۶).
راهبرد پیشنهادی شهید صدر این است: «رشد و توسعۀ غرب به دلیل صحت و درستیِ راهکارهای غربی نبود بلکه به دلیل همراهی و همکاری اروپاییها با این پروژهها بودهاست…. ما باید راهکارهای بدیلی انتخاب کنیم که با تاریخ، فرهنگ، و بینش ما نسبت به انسان و جهان هماهنگ باشد. امت اسلامی باید بپذیرد که اسلام همان شخصیت تاریخی و ذات واقعی و کلید موفقیت سلف صالح او میباشد. از این رو، باید آن را به عنوان نقطۀ عزیمت به سوی رشد و بالندگی برگزینند تا علاوه بر پیشرفت و شکوفایی اینجهانی، سعادت اُخروی او را هم تضمین کنند» (مریجی ۱۳۹۲، ۲۸).
امام خمینی(ره) در این خصوص دیدگاه مشابهی دارند. به نظر ایشان، غرب صرفاً در بُعد مادّی پیشرفت کردهاست و تنها توانستهاست با استفاده از علم و فناوری بر طبیعت چیره شود و از آن برای افزایش امکانات و رفاه خود بهره گیرد، ولی در تعالی معنوی انسان و تأمین نیاز به معنویت و اخلاق ناتوان است. دوریِ غرب از معنویت باعث شده که بسیاری از پیشرفتهای علمی غرب، که دارای کارکردهای مفید و مثبت است، علیه بشریت مورد استفاده قرار گیرد؛ به عنوان نمونه، غرب از انواع فناوریها-که باید برای افزایش رفاه بشر به کار رود-استفادۀ مخرب میکند و آن را برای ساخت سلاح و به راه انداختن جنگ و کشتار انسانها به کار میگیرد و سرزمینها را به نابودی میکشاند.
امام(ره) معتقدند که برای حلّ مشکلات اجتماعیِ پیشرفت باید به سراغ معنویت و اخلاق رفت. بر اساس این دیدگاه، توسعۀ صرفاً مادّی ناقص خواهد بود و نمیتواند به همۀ نیازهای انسان پاسخ گوید. انسان، همانطور که به امکانات مادّی مناسب و رفاه و آسایش احتیاج دارد، نیازمند معنویت نیز هست. پیشرفت بدون معنویت و دور از اخلاقْ خودخواهی و زیادهخواهی را به دنبال دارد، که ثمرۀ آن ساخت سلاحهای نابودکنندۀ بشریت است (طاهری بنچناری ۱۳۸۸، ۱۸۲-۱۸۳).
دراینباره، مقام معظم رهبری بر این باورند که معنویت و ارزشهای اخلاقی از زمینههای انحرافِ پیشرفت جلوگیری میکند، و هرگونه خدشه در معنویتگرایی (در مسیر پیشرفت و توسعۀ جامعه) نواقصی برای بشریت پدید خواهد آورد: «عشق به معنویت و ارتباط با خدا مهمترین عاملی است که پیشرفت یک ملت را-به معنای واقعی خودش-تضمین میکند. اگر این نشد، همۀ آنچه که دستاوردهای به معنای عرفی و رایج جهانِ پیشرفته محسوب میشود ممکن است در راههای غلطی مصرف شود؛ یعنی ممکن است یک کشور از لحاظ رفتارهای اجتماعیاش منضبط [و] مؤدب و بااخلاق باشد، ثروت و علم را هم به دست بیاورد، اما در عین حال، همین ثروت و علم و همین انضباط مردمی را برای نابود کردن یک ملت دیگر به کار گیرد. این غلط است. این در منطق ما درست نیست [ که] علم خودش را به کار بگیرد برای ایجاد سلاحی مثل بمب اتم-که وقتی یک جایی فرود افتاد، دیگر باگناه و بیگناه و مسلح و بچۀ کوچک و شیرخوار و انسانهای مظلوم را نگاه نمیکند و فرقی نمیگذارد و همه را نابود میکند. علمی که در این راه به کار بیفتد و کشوری که این را داشته باشد و تحولی که بخواهد به اینجا منتهی شود مورد تأیید ما نیست، و ما چنین تحولی را دوست نمیداریم. خداپرستی، عشق به معنویت، عاطفۀ انسانی در هر تحول، و عواطف و محبت در انسانها باید تقویت بشود، و در این جهت باید راه برویم» (حدیث ولایت ۱۳۸۵، ۱۸۵-۱۸۶).
ایشان، در جای دیگر، اثرات دوری از معنویت در فرآیند توسعۀ کشورهای غربی را فروپاشی مکاتب سیاسی و اقتصادی غرب اعلام کردهاند و در نقطۀ مقابل، معنویتگرایی و اندیشههای توحیدی را زمینهساز شکوفایی تمدن اسلامی دانستهاند: «در قرن پانزدهم هجری، این مکاتب سیاسی و اقتصادی غرباند که پای در گِل و دچار ضعف و فروپاشی و هزیمتاند؛ و اسلام، با بیداری مسلمانان و بازیافت هویت خویش و با مطرح شدن اندیشۀ توحیدی و منطق عدالت و معنویت، دور تازهای از شکوفایی و عزت خویش را آغاز کردهاست. کسانی که در گذشتهای نه چندان دور آیۀ یأس میخواندند و نه تنها اسلام و مسلمین بلکه اساس معنویت و دینداری را در برابر هجوم تمدن غرب از دست رفته میپنداشتند امروز سر بر افراشتن اسلام و تجدید حیات قرآن و اسلام و متقابلاً ضعف و زوال تدریجی آن مهاجمان را به چشم میبینند و با زبان و دل تصدیق میکنند» (حدیث ولایت ۱۳۸۷، ۴۶).
ایشان علت این روند را چنین توضیح میدهند: «در دنیا، انقلابها، حکومتها، ادارهها، و ریاستها از آنجا عیب پیدا میکند و منحرف میشود که از این جنبه (یعنی جنبۀ معنویت، جنبۀ رابطه با خدا، جنبۀ ارتباط و اتصال قلب به خدا) غافل میمانند. ارتباط با خدا را نباید دستِ کم گرفت. همه چیز ما در گروِ این رابطه است. این رابطه است که دل ما را قرص میکند تا از دشمنیها هراس نکنیم. این رابطه با خداست که دلهای ما را از محبت به مؤمنین و پویندگان راه خدا پُر میکند تا اختلاف نظرها و اختلاف سلیقهها را نبینیم. این رابطه با خدا و اتصال به خداست که موجب میشود ما برای اهوای خودمان حقیقت را زیر پا نگذاریم و مصلحت را فدای غرض شخصی نکنیم. این رابطۀ با خداست که موجب میشود ما از راه خدا منحرف نشویم و از پیمودن این راه، پشیمان و خسته و ملول نگردیم. این رابطۀ با خدا همیشه ممکن است، و هیچوقت دیر و محال نیست» (حدیث ولایت ۱۳۶۹، ۱).
بر اساس چنین رویکردی، حضور معنویت در فرآیند پیشرفت و زندگی نقطۀ افتراق الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت با الگوهای رایج غربی توسعه است.
اگر پیشرفت اسلامی از این عنصر اساسی دور شود، خیرات مادّی و معنوی از جامعۀ اسلامی رخت بر خواهد بست، و تلاشهای جامعۀ اسلامی برای پیشرفت و تعالی چیزی جز سرگرمی در زندگی و تأمین معاش نخواهد بود: «حضورتان را حفظ کنید و در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب مؤثر باشید؛ در عین حال، رابطۀ معنوی و قلبی خودتان با خدا را از طریق عبادت و توجه و ذکر و حضور و معنویت و استمداد از خدا و توکل به او و انجام نوافل و فرایض خوب کنید. بشر امروز، در چارچوب تمدنهای مادّی دنیا و تحت تربیت مکتبهای حاکم بر جهان، انسانی یکبُعدی است؛ اگر سرگرم زندگی میشود، غالباً از معنویت غافل میگردد. در کشورهای دور از معنویت (مثل بسیاری از جوامع اروپایی و غیر آنها-که البته بین این کشورها هم کموبیش افراد اهل معنا هستند) نظام غیرِ معنوی و مادّی است. در آنجا، مردم سرگرم زندگی و مادّیت و تأمین شکم و رفاهاند و اصلاً از معنویت و ارتباط قلبی با خدا و توجه و ذکر و دعا و تضرع و گریه و نافله یادشان نمیآید و در غفلت کامل، که بزرگترین بلا و آفت برای انسان است و او را از همۀ خیراتِ موجود محروم میکند، به سر میبرند» (حدیث ولایت ۱۳۶۸، ۳۸۴).
به همین دلیل، ایشان تأکید زیادی بر معنویتگرایی دارند و معتقدند که خلأ معنویت در زندگیهای مادّی باید ترمیم شود: «این گرایش معنوی و عشق به معنویت را در خودتان تقویت کنید. امروز، نه فقط کشور بلکه دنیا و همۀ جوانهای آن به این معنویت نیاز دارند. امروز دنیا در خلأ معنویت زندگی میکند» (حدیث ولایت ۱۳۸۳، ۱۵۷).
چنین راهبردی از شاخصهای مهم مدینهُ النبی است که پیامبر اسلام(ص) بر آن تأکید داشتند. پیامبر(ص) ایمان و معنویت را عنصر اصلی برای ساختن یک جامعۀ الگو و اسوه میدانستند، به گونهای که معنویت پیشبرندۀ نظام نبوی محسوب میشود.
برای اینکه الگوی پیشرفت به تعالی برسد، لازم است تا نفحۀ معنویت و ایمان در جامعه دمیده شود: «پیامبر اکرم این هدف را دنبال میکرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد، با این امید که در زمان مساعد این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همۀ دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا، پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورَد. اینکه چهقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چهقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند بسته به همت آنهاست. پیغمبر نمونه را میسازد و به همۀ بشریت و تاریخ ارائه میکند. نظامی که پیغمبر ساخت شاخصهای گوناگونی دارد. شاخص اول ایمان و معنویت است. انگیزه و موتور پیشبرندۀ حقیقی در نظام نبوی ایمانی است که از سرچشمۀ دل و فکر مردم میجوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت درمیآورد. پس شاخص اول دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادنِ اعتقاد و اندیشۀ درست به افراد است» (حدیث ولایت ۱۳۸۰، ۳۶).
جمعبندی نهایی
پایههای پیشرفت اسلامی-ایرانی مقاومکنندۀ اقتصاد جمهوری اسلامی ایران خواهند بود. در این راستا، چهار مؤلفۀ فکر، علم، معنویت، و زندگی اثر مستقیم بر اقتصاد مقاومتی دارند. دانشبنیان بودن اقتصاد مقاومتی ارتباط مستقیم با فکر و علم دارد؛ و تحکیم پایههای اقتصاد مقاومتی نیازمند فکر، دانایی، حکمت، و بینش عمیق است. وجود مسئولان و مردمِ اهل علم و تفکر تحقق اقتصاد مقاومتی را تسهیل میکند.
سبک زندگی اسلامی-ایرانی هم بستر لازم برای پیادهسازی اقتصاد مقاومتی خواهد بود. اصول و منش زندگی غربی و لیبرالی با آموزههای اقتصاد مقاومتی منطبق نیست، و زیست مؤمنانه عامل شکلگیری مؤلفهها و سیاستهای کلّی اقتصاد مقاومتی خواهد بود.
در نهایت، معنویت عامل اصلی موفقیت الگوی اقتصاد مقاومتی و پیشرفت پایدار است. فقدان ارزشها، معنویت، یا ایمان حقیقی هر الگوی اقتصادی را شکننده و غیرِ مقاوم خواهد ساخت. این عنصر معنویت و ایمان است که اقتصاد و معیشت ملّی را پایدار، مستحکم، مقاوم، و مرصوص، و مدل منطبق را در جامعۀ ایرانی محقق خواهد ساخت.
منابع
× قرآن کریم.
× کلانتری، ابراهیم. ۱۳۹۰٫ «موانع تفکر صحیح از دیدگاه قرآن کریم.» ماهنامۀ معرفت، مردادماه.
× ابطحی، سید حسین، هانیه آرزمجو. ۱۳۹۰٫ «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت در عرصۀ زندگی فردی.» فصلنامۀ مطالعات راهبردی بسیج، زمستان.
× حلوانی. ۱۳۹۰٫ نزهه الناظر و تنبیه الخاطر. ترجمۀ عبدالهادی مسعودی. قم: سازمان چاپ و نشر دارالحدیث.
× افتخاری، اصغر، مهدی نادری. ۱۳۸۸٫ «رابطۀ دانشگاه با قدرت سیاسی در جهان سوم»، فصلنامۀ معرفت در دانشگاه اسلامی، پاییز.
× افتخاری، اصغر. ۱۳۸۰٫ اقتدار ملی: جامعهشناسی سیاسی قدرت از دیدگاه امام خمینی(ره)، تهران: سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی.
× افتخاری، اصغر. ۱۳۹۲٫ «نرمافزارگرایی امنیتی و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت»، دوفصلنامۀ مطالعات قدرت نرم، بهار و تابستان.
× ساجدی، اکبر و دیگران. ۱۳۹۱٫ «اقتدار علمی در اندیشۀ سیاسی اسلام»، فصلنامۀ مطالعات انقلاب اسلامی، زمستان.
× هاشمی رفسنجانی، اکبر. ۱۳۷۹٫ مجموعۀ مقالات اولین همایش اسلام و توسعه، تهران: دانشگاه شهید بهشتی.
× هیوود، اندرو. ۱۳۸۳٫ مقدمۀ نظریه سیاسی، ترجمۀ عبدالرحمن عالم، تهران: قومس.
× زاکس، اینیاسی. ۱۳۷۳٫ بوم شناسی و فلسفۀ توسعه، ترجمۀ سید حمید نوحی، تهران: کیان.
× اخوان کاظمی، بهرام. ۱۳۹۰٫ «تحقق علم نافع، راهبردی بنیادین در اصلاح و اعتلای علمی کشور.» فصلنامۀ مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، زمستان.
× جلال بکتاشیان. ۱۳۹۲٫ بررسی اندیشههای اقتصادی رهبر معظم انقلاب، امام خامنهای، با تکیه بر اقتصاد مقاومتی.» اصفهان: سازمان تبلیغات اسلامی استان اصفهان.
× حسنزاده، حسین. ۱۳۹۰٫ «نسبتشناسی عدالت و پیشرفت.» در «عدالت در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت.» خردنامۀ همشهری، خرداد.
× بال، آلن، گای پیترز. ۱۳۸۴٫ سیاست و حکومت جدید، ترجمۀ عبدالرحمن عالم، تهران: قومس.
× منصوری، جواد. ۱۳۸۳٫ «فرهنگ، سیاست و تولید علم.» فصلنامۀ اندیشۀ انقلاب اسلامی، بهار.
× احتشام، حسن. ۱۳۸۸٫ «خاستگاه تولید علم در قرآن.» فصلنامۀ انسانپژوهی دینی، تابستان.
× عسکری، حسین. ۱۳۹۲٫ مبانی و راهکارهای اقتصاد مقاومتی با تأکید بر تأمین مالی صنعت نفت و گاز ایران (پایاننامۀ کارشناسی ارشد اقتصاد). تهران: دانشگاه علامۀ طباطبایی.
× علایی، حسین. ۱۳۹۰٫ «مؤلفههای تأثیرگذار بر تدوین الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت با توجه به تجربیات دوران دفاع مقدس.» فصلنامۀ سیاست دفاعی، بهار.
× مطیع، حسین، سوده یاوری. ۱۳۹۱٫ «ملاک علم نافع در دانشگاه اسلامی بر اساس قرآن و احادیث.» فصلنامۀ مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، تابستان.
× حسینپور، داوود و دیگران. ۱۳۹۱٫ «تدوین عرصۀ زندگی بر مبنای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت»، فصلنامۀ مدیریت سازمانهای دولتی، پاییز.
× فیرحی، داوود. ۱۳۷۸٫ قدرت، دانش و مشروعیت. تهران: نشر نی.
× دال، رابرت. ۱۳۶۴٫ تجزیه و تحلیل جدید سیاسی. ترجمۀ حسین ظفریان. تهران: نشر مترجم.
× نوروززاده، رضا، ندا رضایی. ۱۳۸۸٫ «توسعۀ علمی در جمهوری اسلامی ایران: موانع، ابعاد و راهکارها.» چالشهای تولید علم. جلد دوم، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک.
× سازمان مدیریت و برنامهریزی. ۱۳۸۲٫ سند چشمانداز در افق ۱۴۰۴، ابلاغیات مقام معظم رهبری. تهران: سازمان مدیریت و برنامهریزی.
× سیدباقری، سید کاظم. ۱۳۹۰٫ «ماهیت و مؤلفههای قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم.» فصلنامۀ کتاب نقد، تابستان و پاییز.
× سیاستهای کلی علم و فناوری. ۱۳۹۳٫
× حقیقت، سید صادق. ۱۳۸۷٫ روششناسی علوم سیاسی. قم: انتشارات دانشگاه مفید.
× نبویان، سید محمود. ۱۳۸۷٫ جستارهایی در باب دین و دنیای مدرن. قم: انتشارات پرتو ولایت.
× مریجی، شمسالله. ۱۳۹۲٫ «شهید صدر و چالشهای پیشِ روی جامعۀ اسلامی.» فصلنامۀ معرفت سیاسی، بهار و تابستان.
× زرینکوب، عبدالحسین. ۱۳۸۲٫ کارنامۀ اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر.
× فریدون، عبدالحسین. ۱۳۸۱٫ «سیاستها و راهبردهای علم و فناوری در کشور.» در سیاستها و راهبردهای علم، فناوری و فرهنگ (مجموعۀ مقالات چهل و چهارمین نشست رؤسای دانشگاهها و مراکز علمی-تحقیقاتی)، جلد دوم، تهران: انتشارات وزارت علوم.
× خاتمی، سید محمد. ۱۳۸۰٫ آیین و اندیشه در دام خودکامگی: سیری در اندیشۀ سیاسی مسلمانان در فراز و فرود تمدن اسلامی. تهران: انتشارات طرح نو.
× ایمانی سطوت، علی. ۱۳۷۸٫ «مبانی فرهنگی اقتدار علمی در ایران.» نشریۀ نگرش راهبردی (ویژهنامۀ اقتدار علمی، اقتدارملی).
× رضایی، علیرضا. ۱۳۸۹٫ شاخصهای توسعه از منظر اسلام، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی(ره)، بهار و تابستان.
× رحیمی، غلامحسین. ۱۳۹۳٫ «سنت علمی در تمدن اسلامی»، فصلنامۀ تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، بهار.
× خواجهسروی، غلامرضا، جواد علیپور. ۱۳۹۰٫ «جمهوری اسلامی ایران و پیشرفت علمی.» در کلانتری، ابراهیم. ۱۳۹۰٫ مروری بر کارنامۀ سیسالۀ نظام جمهوری اسلامی ایران. جلد ۲، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
× ترخان، قاسم. ۱۳۹۲٫ مبانی کلامی و عرصههای پیشرفت. جلد اول، تهران: نشر پیام عدالت.
× ابراهیمی، قربانعلی. ۱۳۷۱٫ اجتماع علمی و رابطۀ آن با توسعۀ علمی (پایاننامۀ کارشناسی ارشد جامعهشناسی). تهران: دانشگاه تهران.
× دُری نجفآبادی، قربانعلی. ۱۳۷۴٫ «توسعه، فرهنگ و دیدگاههای امام خمینی(ره).» در مقالات اولین کنگرۀ بررسی اندیشههای اقتصادی امام خمینی(ره). بیتا. تهران،: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
× فیضی، مجتبی. ۱۳۹۲٫ «درآمدی بر سبک زندگی اسلامی.» ماهنامۀ معرفت، اردیبهشت.
× فولادی، محمد. ۱۳۹۲٫ «سبک زندگی دینی؛ جامعه و انسان دینی»، ماهنامه معرفت، سال بیست و دوم، شماره ۱۸۶، خرداد ۱۳۹۲٫
× رهنمایی، محمدتقی. «تحولات آموزش عالی در ایران طیّ سه دهۀ ۸۵-۱۳۵۵»، در کلانتری، ابراهیم. ۱۳۹۰٫ مروری بر کارنامۀ سیسالۀ نظام جمهوری اسلامی ایران. جلد ۲، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
× مصباح یزدی، محمدتقی. ۱۳۹۲٫ «سبک زندگی اسلامی، ضرورتها و کاستیها.» ماهنامۀ معرفت، اردیبهشت.
× باهنر، محمدجواد. ۱۳۸۷٫ انسان و خودسازی. تهران: نشر شاهد و دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
× باهنر، محمدجواد. ۱۳۸۷٫ گذرگاههای الحاد. تهران: نشر شاهد و دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
× باهنر، محمدجواد. ۱۳۸۷٫ گفتارهای تربیتی . تهران: نشر شاهد و دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
× باهنر، محمدجواد. ۱۳۸۷٫ مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، تهران: نشر شاهد.
× جمشیدی، محمدحسین. ۱۳۸۵٫ رخ اندیشه (روششناسی شناخت اندیشههای سیاسی). تهران: کلبۀ معرفت.
× مهدوی کنی، محمدسعید. ۱۳۸۷٫ دین و سبک زندگی. تهران: دانشگاه امام صادق(ع).
× شیرودی، مرتضی، احمد عزیزخانی. ۱۳۹۲٫ «تأثیر موعودگرایی شیعی بر توسعۀ سیاسی جوامع شیعه در دوران غیبت-مبتنی بر سه مؤلفۀ حکمت، محبت و عدالت.» فصلنامۀ پژوهشهای سیاست اسلامی، پاییز.
× قبادی، مهری. ۱۳۹۲٫ مبانی اقتصاد مقاومتی از دیدگاه قرآن و حدیث (پایاننامۀ کارشناسی ارشد معارف اسلامی). تبریز: دانشگاه شهید مدنی.
× مطهری، مرتضی. ۱۳۸۹٫ «فریضۀ علم.» در ده گفتار. تهران: انتشارات صدرا.
× مطهری، مرتضی. ۱۳۸۹٫ نظری به نظام اقتصادی اسلام. تهران: انتشارات صدرا.
× محصص، مرضیه. ۱۳۹۰٫ «تأمّلی بر رهیافت قرآن کریم به مقولۀ نوآوری برای نیل به توسعۀ اسلامی.» ماهنامۀ معرفت، مرداد.
× عزیزان، مهدی. ۱۳۹۰٫ جهاد اقتصادی: الزامات، عوامل و موانع. قم: انتشارات زمزم هدایت.
× نوابخش، مهرداد. ۱۳۹۰٫ «بررسی نقش دانشگاه آزاد اسلامی در رشد و توسعۀ کمّی و کیفی علمی کشور.» در کلانتری، ابراهیم. ۱۳۹۰٫ مروری بر کارنامۀ سیسالۀ نظام جمهوری اسلامی ایران. جلد ۲، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
× طاهری بنچناری، میثم. ۱۳۸۸٫ فرهنگ و تمدن غرب از دیدگاه امام خمینی(ره). تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
× خلیلی، نصرالله. ۱۳۹۰٫ «معیارها و شاخصهای توسعۀ انسانی از منظر اسلام.» فصلنامۀ معرفت اقتصادی، بهار و تابستان.
× نقیپورفر، ولیالله، محمدرضا احمدی. ۱۳۸۷٫ «شاخصهای اقتصادی توسعۀ انسانی از دیدگاه اسلام.» فصلنامۀ اقتصاد اسلامی، پاییز.
× غروی نایینی، نهله و دیگران. ۱۳۹۱٫ «فرهنگ علمورزی در دانشگاه اسلامی.» فصلنامۀ فرهنگ در دانشگاه اسلامی، تابستان.
× Audi, Robert. 1995. The Cambridge Dictionary of Philosophy. Cambridge: Cambridge University Press.
× Weber, Max. 1963. The Sociology of Religion. trans. by Ephraim Fischoff. Beacon Press.
× McClelland, David. 1961. The Achieving Society, New Jersey: Princeton.