بنام خدا
یک : بیایید باهم و با شهدا پیمان ببندیم که به خود دروغ نگوییم .
مگر ما به خود نیز دروغ میگوییم ؟ پاسخ با کمال تاسف مثبت است . متاسفانه آنقدر که به خود دروغ میگوییم به هیچ کس دیگر تا کنون دروغ نگفته ایم .دروغ مگر چیست که ما تصور میکنیم که از آن در مورد خودمان استفاده نمیکنیم ؟ دروغ سخن نا درست است .حرف خلاف حقیقت وواقعیت است . قول ناحق است . ضد صدق است . تغییر درک خود _ ویا دیگران _ از واقعییت موجود است . وما کم آیا به خود دروغ گفته ایم ؟
ولی چرا وچگونه ما به خود دروغ میگوییم ؟ وقتی که واقعیت مطلوب ما نیست واز طرف دیگر شجاعت لازم را برای تغییر واقعیت نداریم وضمنا از عذاب وجدان بیم داریم آنگاه واقعیت را آنگونه برای خود تعریف میکنیم که مطابق آنچه مطلوب است تلقی شود ودر نتیجه نه تنها وظیفه ای برای تغییر آن برعهده ما نباشد که حتی تمکین در برابر آن وطیفه ما باشد وبدین دلیل نمی کوشیم واقعیت را آنچنانچه هست بشناسیم بلکه میکوشیم آنرا آنچنانچه می پنداریم باید باشد به خود معرفی کنیم واین اولین قدم در دروغگویی به خود وفریب خویشتن است . دروازه “دروغ پذیری ” هنگامی که باز شد راه برای پذیرش دروغهای دیگر نیز باز وبازتر میشود وانگیزه ما برای رد آنها کم وکمتر میگردد در این شرایط بیشتر دروغهایی را مپذیریم که در جهت توجیه وضع موجود تاثیر بیشتری دارند وحتی فراتر از توجیه آنرا تزیین میکنند .
یکی از مهمترین واقعیت ها برای ما ” خود ” ماست . خودی که در پیدایش آن مستقیما نقش داریم وباید عواقب نقشی که در پیدایش آن داریم را بپذیریم واز طرف دیگر ” حب ذات ” سبب میشود نتوانیم بت خیالی که از خود در مقابل خود ساخته ایم را بشکنیم وبناچار دست به توجیه آن می زتیم وهر سخن روا ویا ناروا که دراین جهت گفته شود را میپذیریم وباور میکنیم .
خودستایی یکی از نتایج طبیعی این فرآیند است . وچون این بت سازی در ذهنیت صورت میپذیرد ونه در واقعیت از این رو بدون هیچگونه محدودیتی توسعه پیدا می کند بگونه ای که رابطه ما با واقعیت بتدریج کم وکمتر میشود در صورتی که سرنوشت ما در واقعیت تعیین شده ومیشود نه در ذهنیت واین خطای راهبردی مارا از واقعیت بیگانه وبیگانه تر میسازد در حالیکه آنچه در واقعیت با آن روبرو هستیم موقعیت مارا ساخته نه مجموعه ای از توهمات وتخیلات . توهمات وتخیلاتی که در ذهن ما بصورت واقعیت بتدریج خود را باز سازی کرده اند و ما را در دام خود گرفتار ساخته اند .
کشف خود – آنچنانکه هستیم ونه آنچنانکه دوست داریم ویا دوسست دارند باشیم- مسئولیتی است که بر عهده ماست .
دو: بیائید باهم پیمان ببندیم که ” خود ” را بشناسیم .
کشف ” خود ” اولین گام در راه آزادی است . بدون خود آگاهی نمی توان به آزادی رسید . آزادی چیست؟ تعریفی که غرب از آزادی میکند موهوم وکاملا بی معنی است . غرب میگوید تو آزادی وهر کاری میخواهی بکن بشرط آنکه به دیگران آسیبی نرسانی ولی این تعریف آزادی را مشروط به یک شرط محال کرده است . مگر میتوانند انسانها بدون تاثیر وتاثر بر یکدیگر زندگی کنند ؟ غرب میگوید خود کشی آزاد است زیرا این تصمیمی است که یک نفر در مورد خودش گرفته است .ولی با هر خودکشی چندین رابطه حساس اجتماعی فرو میریزد احتمالا یک رابطه پدر – فرزندی ویک رابطه مادر – فرزندی ویک رابطه زن وشوهری واحتمالا یک یا چند فرزند یتیم نتیجه یک خودکشی خواهند بود که قربانی یک سرگذشت دردناک میشوند وجامعه باید نتایج خسارت زای آنرا تحمل کند وبپذیرد . هر خانواده نابسامان ودر هم شکسته کانون گسترش انواع آلودگی ها وبیماریهای اجتماعی خواهد بود .ونیز غرب می گوید همجنس بازی آزاد است زیرابراساس میل آنان صورت می پذیرد ولی اگر کسی لقمه را بجای آنکه در دهان خود بگذارد در مخرجش بگذارد آیا غرب این کار را یک کار طبیعی وپسندیده میشمارد ویا یک بیماری روانی ؟ حقیقت این است که غذا باید در دهان گذاشته شود تا از طریق مری وارد معده وسپس روده شود ومواد مغذی آن جذب شود ومواد زائد از طریق مخرج دفع گردد. واسپرم باید وارد رحم زن شود ودر آنجا با تخمک ترکیب شود ونهایتا امر تولید مثل تحقق یابد . همانقدر که گذاشتن غذا در مخرج احمقانه ومضر است همانقدر وباید گفت بمراتب خطرناکتر همجنس بازی احمقانه وزیان آور است . مگر دو دختر بیچاره و واژگون بخت در خانه ژان پل سارتر – فیلسوف مشهور فرانسوی – بدلیل همجنس بازی او وهمخوابه اش گرفتار بیماری روانی نشدند وبرای همیشه از یک زندگی طبیعی محروم نشدند ؟
آزادی یک معنی وتنها یک معنی دارد وآن یک معنی چنین است : بین ” خود ” و ” خدا ” هیچ مانعی نباید وجود داشته باشد . خود بعنوان یک موجود ممکن محتاج مطلق وخدا بعنوان وجودمطلق.
از این رو تا خود را نشناسیم وبه خود آگاهی نرسیم وتا خدارا نشناسیم آزادی را نیز نمی توانیم شناخت وراه آزادی را نمی توانیم شناخت .
خود را از سه منظریا بهتر بگوییم سه بعد زیستی وسرشتی وتاریخی باید شناخت واین سه شناخت وقتی که در کنار هم قرار بگیرند یک تصویرب سه بعدی را از ” خود “بوجود می آورند .
یکم : خود زیستی:
از نظر زیست شناسی انسان یک حیوان است باتمام نیاز ها ودر نتیجه تمایلاتی که تمام حیوانات دارند نظیر نیاز به آب ، اکسیژن ، غذا ، استراحت ، امنیت ومیل جنسی وتمایل به تامین آنها .
از نظر زیست شناسی هیچ تفاوت بنیادین بین انسان وسایر حیوانات وجود ندارد وما وسایر حیوانات نیازها وتمایلات مشترکی داریم که باید آنها را تامین وارضا کنیم .
بنابراین تمایلات زیستی بین ما وسایر گروه های جانوری مشترک بوده وعمومیت دارد واین تمایلات تماما سیری پذیر هستند چون نیازهای زیستی ما عموما محدود هستند . بنابراین چارلز داروین وژان باتیست لامارک وپیروانشانشان اشتباه نکردند اگر انسان را با سایر حیوانات مقایسه ومطالعه کردند ولی آنها تنها به بعد ریست شناختی انسان توجه کردند و بعد دیگر او را – که سایرآن را حیوانات ندار ند – از یاد بردند .
دوم : خود سرشتی
بعد دوم وجود ما بعد سرشت شناختی ماست که از بعد اول مهمتر واساسی تر است وبعد اول مقدمه ای برای تامین نیاز های بعد دوم است . ماتریالیست ها اشتباه نکردند که کوشیدند بعد اول وجود انسان را بشناسند . کوشش آنها در شناخت بعد اول وجود انسان بسی مغتنم وسزاوار ستایش وتکریم است ولی اشتباه بزرگ آنها انکار بعد اصلی وجود انسان است وآن بعد سرشتی وجود انسان است .
انسان از نظر سرشت شناختی تمایل به قدرت مطلق وعلم مطلق وعدالت مطلق وزیبایی مطلق و لطف مطلق ونوآوری مطلق دارد وقدرت ودانایی وعدالت وزیبایی ولطف وخلاقیت مطلق خداست وانسان هم علم حضوری نسبت به صفات ربوبی دارد وهم از آن مهمتر تمایل ذاتی نسبت به صفات ربوبی دارد وهمین تمایل سبب تمدن آفرینی در جامعه بشری شده ومیشود ولی الزاما انسان نسبت به فلسفه همه تمایلات خود آگاهی ندارد وهمین ناآگاهی از فسفه وجودی بعضی از تمایلات انسان – چه تمایلات زیستی وچه تمایلات سرشتی – موجب مشگلات فراوانی در جامعه بشری شده ومیشود .
میل به قدرت مطلق سبب پیدایش انواع قدرتها در جامعه بشری شده ومیشود ولی ناآگاهی از فلسفه این تمایل موجب پیدایش قدرتهای امپریالیستی از زمان داریوش وکوروش تا زمان چرچیل وترامپ شده است وصفحه زمین را از خون بیگناهان رنگین ساخته است .میل به دانش مطلق انواع علوم را ایجاد کرده ولی ناآگاهی از فلسفه این تمایل موجب پیدایش سلاح کشتار جمعی نظیر بمبهای شیمیایی ، فسفری ، اتمی و……شده است .میل به عدالت مطلق سبب پیدایش علوم قضایی وگسترش حقوق شده ونا آگاهی از فلسفه آن راه را بروی انواع کجروی ها گشوده است . میل به زیبایی مطلق هنر را بوجود آورده ولی نا آشنایی با فلسفه وجودی آن هنر را باستخدام ابتذال وامپریالیسم در آورده است. میل به لطف مطلق نهاد ها وروابط لطیف را ایجاد کرده ولی نا آشنایی با فلسفه آن این نها ها را در گرداب عوام فریبی وریاکاری فرو میگیرد .میل به خلاقیت مطلق تکنولوژی را ایجاد کرده ولی نا اشنایی با فلسفه آن تکنولوژی را باستخدام انواع قدرتهای ضد بشری در می آورد .
آگاهی از فلسفه وجودی تمایلات سرشتی بهشت آگاهی وبرخورداری های سلامت آفرین را بوجود می آورد ونا آگاهی از آن جهنم نا خود آگاهی وآتش سوزان نابسامانیهای گوناگون را . هم در این دنیا وهم در دنیای دیگر . وبزرگترین مانع در راه آگاهی از فلسفه وجودی تمایلات سرشتی میل کورکورانه وعنان گسیخته به شهوات است . وقتی انسان تسلیم بدون چون وچرای نیروی سهمگین شهوات خود شد از درک فلسفه وجودی تمایلات سرشتی خود باز میماند وهیزم خشک آتشدان دوزخ میشود ونه شکوفه بهار آفرین بهشت برخورداری وکامیابی . همانطور که شده و میشود .
کشف خود سرشتی یک فتح بزرگ در تاریخ تمدن بشری است و باید گفت که فتح الفتوح این تاریخ است. وبزرگترین دروغ تاریخ فلسفه وسیاست وجامعه شناسی وهنر وفیزیک و اقتصاد ماتریالیسم بوده است . ما بعنوان بشریت در چاله زباله های ماتریالیسم واندیشه های ارتجاعی مدرنیته افتاده ایم وباید ازاین چاله – که از انواع دروغ های رنگارنگ ساخته شده – خود را بیرون بیاوریم وخود را از کثافتهای آن بشوِییم و ” خود راستین ” خود را از نو کشف کنیم.
همین جا تکلیف خود را با ماشین تعیین کنیم . ما میگوییم ماشین بی گناه است . هیچ رابطه بین تکنولوژی وسکولاریسم وجود ندارد . دنیا طلبان قرنها از منبر برای دشنام دادن به اسلام وقرآن وپیامبر وعلی ابن ابیطالب وسایر معصومین علیهم السلام – بطور مستقیم وغیر مستقیم – استفاده کردند وامروز دارند همان کار را با منابر جدید یعنی فضای مجازی وماهواره وتلویزیون و….. انجام میدهند وبرای آنکه ما را از منابر جدید محروم کنند فلسفه می سازند وتئوری می بافند وبه نام نظریات علمی وفلسفی به خورد ما می دهند که ماشین را اگر پذیرفتی باید فرهنگ غرب – با همه خصوصیات آن – را هم
بپذیری .
در این حالت ما معمولا دو دسته میشویم : عده ای بخاطر ماشین فرهنگ وفلسفه مدرنیته را میپذیرند واندیشه واحساس خود را بدست آن میسپارند وبصورت اسرای برده داری نوین در میآیند وعده ای دیگر در گریز از الحاد وکفر وفسق وفجور مدرنیته ماشین را نفی میکنند ومی خواهند با شمشیر بجنگ موشک وبا چهار پایه بجنگ ماهواره بروند ودر هر دوصورت غرب پیروز شده است . در حالت اول به ماشین سواران سکولار افزوده ودر حالت دوم از انسانهای موحد ومجهز به تکنولوژی امروز کاسته است.
سخن آخر اینکه ، جامعه اسلامی جامعه بی دروغ است. مبارزه با دروغ وظیفه هر زن و مرد مسلمانی است. آنهاکه ما را از خدا جدا می خواهند و ریشه پیدایش ما بعنوان یک ملت از نهاد نبوت در تاریخ جدا می کنند و مارا به اروپا و اروپا را به خود منتسب می نمایند و دم از قوم آریا ، نژادآریا و میراث آریا می زنند و ریشه های تاریخی ما در حرا و منا و مدینه و کربلا را عامدانه بدست نسیان می سپارند ، دروغگویانند و انها که دروغ های آنها را در این مملکت تکرار می کنند نیز دروغگویند و باور کردن جاهلانه دروغ های آنان باندازه واقعیت دروغگوئی آنان خطرناک است.