امام رضا ودوچهره سیاست عباسی

0 207

بنام خدا

بنی عباس وامام رضا:

قضاوت البته کار دشواری است . ولی گاهی انسان ناگزیر به انجام کار های سخت وصعب میشود که قضاوت یکی از آنهاست .

دشواری در قضاوت از التزام به عدالت ناشی میشود وگرنه اظهار نظر های ناعادلانه که چه دشواری دارد ؟

ما گاه در مورد خودمان هم نمیتوانیم عادلانه قضاوت کنیم .وخودرا گاه ظالمانه می ستاییم ویا ظالمانه متهم میکنیم ،  چه برسد به هنگامی که میخواهیم در مورد دیگران قضاوت کنیم . وقتی که قضاوت در مورد خود چنین دشوار باشد در مورد دیگران چه میتوان گفت؟ دیگران از اعضای خانواده انسان شروع میشود تا به اقوام و دوستان وهمسایگان وآشنایان وهمکاران و هم میهنان وهمکیشان و … برسد . هرچه این دایره در جغرافیا وسیع ترودر تاریخ عمیق تر شود این قضاوت دشوار تر میشود . از “اینجا” و”اکنون” که فاصله میگیریم کار پیچیده وراه ناهموارترمیشود . حال ما میخواهیم در مورد عباسیان  ونوع رابطه آنان با امامان بویژه امام رضا قضاوت کنیم یعنی در مورد کسانیکه صدها سال پیش از ما وهزاران کیلومتر دور از ما زیسته اند وما امروز واینجا میخواهیم در مورد آن روز وآنها قضاوت کنیم . کار میبینید که چقدر دشوار است .

قطعات متراکم حوادث گوناگون چهره واقعیت تاریخ را میپوشانند به طوریکه گاه انسان درمقابل کوهی از وقایع خودرا از کشف حقیقت ناتوان می بیند ولی اگر این قطعات را پاره پاره کنارهم بگذارید شکل واقعی رخدادها ظاهر خواهد شد وخورشید واقعیت در افق تاریخ پدیدار خواهد شد  . ولی  از کجا آعاز کنیم ؟ ما امروز سر صحنه تاریخ قرار گرفته ایم میخواهیم ببینیم چه اتفاقی افتاده است . می بینیم که صحنه جرم پیش روی ماست ولی واقعا جرم چیست ؟مجرم کیست ؟

آیا سر نخی دردست هست؟ گاه کار آگاهان از شواهد کوچک نتایج بزرگ میگیرند ما چه شواهدی در دست داریم وچه نتایجی میتوانیم گرفت ؟ جرمی اتفاق افتاده است . این را میبینیم . جرم را کاملا واضح می بینیم.

جرم بزرگ ، ناکامی وسرگذشت اندوهبار  ما مسلمانان جهان است . خدادر قرآن مجید به ما وعده داده است که عزت برای خدا وپیامبر ومومنین است ولی چرا ما امروز در کمال ذلت زندگی میکنیم بگونه ای که در بلاد اسلامی مسلمانان حتی قادر نیستند سرنوشت خود را خود تعیین کنند و کارتعیین سرنوشت آنها بدست دیگران  افتاده است ؟

 

اگر در گوشه ای دست  به چنین کاری بزنند هدف همه گونه توطئه قرار میگیرند از جنگ نظامی بگیرید تا جنگ اقتصادی وروانی و سیاسی و… گذشته از آنچه در حق انقلاب اسلامی ایران کردند ومی کنند ببینید وببینیم وضع رقت بار مسلمانان در فلسطین ، یمن ، میانمار ، بوسنی ، عربستان  ، سوریه ، افغانستان و…را . جرم کاملا آشکار است ولی مجرم کیست ؟ وشرکای او در این جرم بزرگ  اکنون کجاهستند ؟

 

با تمام ابهاماتی که هست یک مساله روشن است وآن اینکه علی ابن موسی را ” رضا ” نامیده اند چرا؟ آیا از این روزن می توان راهی بسوی حقیقتی که کتمان شده است گشود ؟ به این مساله باز خواهیم گشت .

مسئله دیگری که روشن است این است که پس از شهادت امام رضا تشیع محمدی گرفتار تفرق جدید نشد واز طرف دیگر پس از احمدبن حنبل نیز امام جدیدی برای اهل سنت ظهور نکرد چرا؟ پس تا کنون سه سر نخ واضح را بصورت سه سئوال مطرح کرده ایم:

  • چرا امام علی ابن موسی را ” رضا ” نامیدند؟
  • چرا پس از امام رضا شیعه گرفتار تفرقه جدید نشد؟
  • چرا پس از احمد ابن حنبل امام جدیدی در اهل سنت ظهور نکرد؟

اگر بتوانیم به این سه سئوال پاسخ دهیم قسمت قابل توجهی از مسئله حل شده است .

یک بار دیگر بعنوان این نوشته نگاه کنیم : ” امام رضا ودوچهره سیاست عباسی ”  آیا نمی توانستیم بجای آن عنوان ، این عنوان را مطرح کنیم: ” امام صادق ودوچهره سیاست عباسی ” ؟ ویا ” امام حسن عسکری ودو چهره سیاست عباسی ” ؟ پرسش دیگر چنین است : آیا بهتر نبود بجای سیاست عباسی میگفتیم سیاست مامون در مقابل امام رضا؟ پاسخ هردو پرسش منفی است .

واقعیت های سیاسی معمولا بیشتر از معادلات قدرت سرچشمه میگیرند تا از تمایلات واحساسات سیاستمداران . تمایلات شخصی یک سیاستمدار تعیین کننده راهبرد های او نیستند . سیاستمدار بند بازی است که روی بند قدرت حرکت میکند وکوچکترین اشتباه موجب سقوط او خواهد شد . بنابراین راهبرد های امپراطوران عباسی در مقابل امامان اسلام از واقعیت های سیاسی نشئت میگرفت نه از احساسات شخصی آنان وتا واقعیتها تغییر نمی کرد ویا درک آنان از واقعیتها تغییر نمیکرد آن راهبرد ها نیز تغییر نمی نمود .

از این رو کسانیکه سیاست مامون در مقابل امام رضا را به تمایلات شیعی او نسبت میدهند به درک کاملی از مفهوم راهبرد های عباسی نرسیده اند .

قبل از هرگونه بحث در مورد مسائل سیاسی تاریخ اسلام باید به مفهوم عینی انقلاب وارتجاع در این تاریخ توجه کنیم .

دشمنان اسلام که جای خود دارند ما مسلمانان نیز وزن تحولات ناشی از بعثت نبوی در تاریخ جهان را بسیار کمتر از حدی که بود وهست دیده ایم . بعثت محمدی سرآغاز یک انقلاب جهانی در تاریخ بود – وهست – که ما آن را ندیدیم ویا گاه ندیده گرفتیم . واز آن بیشتر ما به امامت محمدی بی توجهی وحتی بی مهری نموده ایم . بعثت محمد سر آغاز انقلاب جهانی اسلام است وهجرت او سر آغاز امامت اوست وامامت او یک زلزله در ارکان نظامات سیاسی جهان بوجود آورده است .

پیامبر برای اولین بار در تاریخ عملا حق تعیین سرنوشت سیاسی را به مردم بازگردانید . او جامعه مدنی را برای اولین بار د رتاریخ در مدنیه تاسیس کرد . جامعه مدنی یک جامعه فرا قومی و بی طبقات منفصل اجتماعی است که در آن از هرگونه تبعیض خبری نیست .

نظام سیاسی پیامبر در مدینه نه سلطنت بود ونه خلافت . نظام سیاسی او نظام مردم سالار امامت بود که استکبار قریش آن را تاب نیاورد وتاب نیاورده است.

استکبار قریش بیشتر الگوی سیاسی کسروی وقیصری پارس وروم را در نظر داشت تا امامت محمدی را. این واقعیت تلخی است که نمی توان آن را از نظر دور داشت . تاریخ بیش از هزار و چهارصد سال تجربه تلخ را پشت سر گذاشته است تا به تدریج برای درک فلسفه نظام سیاسی امامت آماده شود .

استکبار قریش بعثت محمد را ابزار قدرت خود یافت به همین دلیل پرچمداران سپاه ارتجاع عرب که با انقلاب محمد می جنگیدند وسه جنگ خونین بدر واحد وخندق را براو تحمیل کردند پرچمداران سپاه انقلاب محمد در عصر فتوحات شدند وآسیای غربی وآفریقای شمالی واروپای جنوب غربی را بتدریج فتح کردند ودو امپراطوری جهانگیر را متلاشی ساختند وبر خرابه های آن دو، دو امپراطوری اموی وعباسی را تاسیس کردند. پیشاپیش این خوشه چینان انقلاب محمد ، بنی امیه قرار داشتند.

در سده های نخست هجری حکومت کنندگان پدیده ای بودند وحکومت شوندگان پدیده ای دیگر. حکومت شوندگان سه آرزوی بزرگ داشتند : جهانگیر شدن بعثت نبوی ، تحقق امامت محمدی وآزادی توده های بشری وحکومت کنندگان سه آرزوی دیگر داشتند: تاسیس یک امپراطوری جهانی ،  تفوق ابدی یر ملتها وخاموش ساختن مشعل مقاومت علوی وفاطمی واین سه آرزو همیشه با آن سه آرزو در تعارض بود .

در تعارض این آرزو ها جامعه به دو اقلیت ویک اکثریت تقسیم شده بود : اقلیتی که مدافع وضع موجود بود ومنافع خود را تعقیب میکرد و اقلیتی که مخالف و معارض وضع موجود  بود وآن را رفض میکردواکثریت خاموش.

درجنگها دامن گستری که به رهبری آن دو اقلیت در گرفت ( جنگ نیابتی طلحه وزبیر با علی معروف به جنگ حمل در بصره ، جنگ مستقیم علی ومعاویه در صفین وجنگ نیابتی خوارج نهروان با علی در نهروان ) اکثریت نخست روی به محمد وآل محمد آورد واز علی در مقابل معاویه حمایت نمود وبعد  در مقابل دسیسه های دم افزون دمشق تاب وتوان خود را بتدریج از دست داد وپس از ترور وشهادت نا جوانمردانه علی در پای تخت استیلای قریش از نفس افتاد وزمینگیر شد.

پس از سه فاجعه بزرگ عاشورا در سال ۶۱ هجری وقتل عام انصار رسول الله وفرزندانشان در سال ۶۲ هجری وحمله “ابرهه وار”   لشگر یزید  به کعبه در سال ۶۳ هجری اکثریت نسبت به روند حوادث و ماهیت ارتجاع اموی حساس شد وزمینه یک بیداری فراگیر در قلمرو اسلامی فراهم آمد. این بیداری یک انقلاب نوین را در درون خود می پرورید و دقیقا در چنین شرایطی بود که بنی عباس به این انقلاب نوشکفته و یا شاید باید بگوئیم ناشکفته خیانت کردند و با شعار الرضا من آل الرسول بر اواج انقلاب سوار شدند و ناگزیر در نخستین دوره تعامل خود با مردم از قدرت نرم و سیاسیتهای فرهنگی ، مذهبی و اجتماعی استفاده کردند که اوج این سیاستها در عصر مامون بازی سیاسی ولایت عهدی تحمیلی بود و پس از شکست این سیاستها روی به قدرت سخت و سیاستهای امنیتی و اختناق سیاسی آوردند و دوران امام رضا نقطه عطفی است که در آن قدرت سخت اموی جای قدرت نرم را گرفت و با شهادت امام رضا ، اختناق بی سابقه ای بر قلمرو اسلامی حاکم شد.

اختناقی که برای نهادینه شدن آن احمد ابن حنبل فتوای تاریخی خود را صادر کرد وگفت از حاکم تبعیت کنید ولو فاسق و فاجر و ظالم باشد و به این دلیل پس از این فتوا ، نیازی به فتوای دیگری برای تثبیت سلطه سلاطین جور وجود نداشت تا مذهب دیگری جانشین مذهب حنبلی شود. مذهبی که از شاخ و برگهای آن وهابیت و از میوه های آن داعش و القاعده بوده است. این مقطع از تاریخ اسلام جای تحقیق و تدبر فراوانی دارد  که باید بدان پرداخت.

 

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.