کند و کاوی در انسجام و پیوستگی آیات قرآن کریم

0 391

چکیده

قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی است که عهده دار هدایت همه مردم تا روز قیامت است. همانگونه که خداوند در آیات متعددی مردم را به تحدی دعوت نموده است بى‏تردید یکی از لوازم جاودانگی قرآن کریم تا روز قیامت اعجاز این کتاب آسمانی است که در قرآن کریم و روایات معصومان(علیهم السلام) ابعاد آن بیان شده است. در این میان یکی از ابعاد اعجاز قرآن کریم، هماهنگى کامل و نظم و انسجام حاکم در آیات قرآن است که کوچک‏ترین اختلاف و تناقضى در میان آیات و مفاهیم آن وجود ندارد. که در این نوشتار بر آنیم تا پس از اشاره مختصری به وجوه اعجاز قرآن کریم، ادله اعجاز قرآن کریم از حیث هماهنگی و انسجام آیات آن را مورد بررسی قرار دهیم.

 مقدمه

قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی است که از سوی خداوند برای هدایت مردم از ناحیه خداوند بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل شده است و از جاودانگی تا روز قیامت برخوردار است که آیات متعددی از قرآن کریم مردم را در همه اعصار دعوت به تحدی نموده است که به خوبی حکایت از آن دارد که هرگز در توان کسی نیست که کتابی مانند قرآن کریم بیاورد همانگونه که خداوند در آیات متعددی مردم را به تحدی دعوت نموده است که ناتوانی بشر از همان روزهای آغازین نزول وحی تا روز قیامت همگی را به این مطلب رهنمون مى‏سازد که قرآن کریم کتابی است که نه از ناحیه بشر بلکه از ناحیه خداوند نازل شده است. اما اعجاز قرآن کریم دارای ابعاد و جنبه های گوناگونی است که هریک از ابعاد آن قابل بررسی است که بررسی همه جنبه های آن در این نوشتار نمى‏گنجد لذا پس از اشاره مختصری به جنبه های اعجاز قرآن کریم، به جنبه هماهنگی، انسجام و پیوستگی قرآن و ادله آن مى‏پردازیم که این نوشتار به منظور بررسی ابعاد وجه مزبور سامان یافته است.

۱- سیری در ابعاد اعجاز قرآن کریم

یکی از مهمترین مباحث علوم قرآنی که نزد مسلمانان از جایگاه ویزه ای برخوردار است مسأله اعجاز قرآن و وجوه آن مى‏باشد که از یک سو به اثبات صداقت و حقانیت دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دارد و از یک سو یکی از ارکان جاودانگی قرآن کریم تا روز قیامت است. لذا ذیلاً به برخی از وجوه اعجاز قرآن کریم اشاره نموده و در در ادامه اعجاز در بعد هماهنگی و انسجام قرآن کریم و ادله قرآنی و روایی آن را مورد بررسی قرار مى‏دهیم:

۱-۱- قرآن کریم و پیامبر امّی

یکی از ابعاد اعجاز قرآن کریم این است که شخصی که عهده دار رساندن این کتاب آسمانی به مردم شده، انسانی امی است. خداوند در آیات متعددی به این مطلب اشاره کرده است همچون آیه«الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَ‏ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ..»(الأعراف، ۱۵۷) همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مى‏کنند؛ پیامبرى که صفاتش را، در تورات و انجیلى که نزدشان است، مى‏یابند؛ در آیه بعدی نیز مى‏فرماید: «..فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِ‏ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (الأعراف، ۱۵۸) پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‏اش، آن پیامبر درس نخوانده‏اى که به خدا و کلماتش ایمان دارد؛ و از او پیروى کنید تا هدایت یابید!» و نیز در سوره جمعه مى‏فرماید: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ(الجمعه، ۲) و کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى‏خواند و آنها را تزکیه مى‏کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مى‏آموزد هر چند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند!

علامه طباطبایی یکی از ابعاد تحدی قرآن کریم را تحدی به کسى که قرآن بر وى نازل شده‏ یاد کرده است و مى‏نویسد: آوردن شخصى امى و درس نخوانده و مربى ندیده کتابى را که هم الفاظش معجزه است و هم معانیش، امرى طبیعى نیست، و جز بمعجزه صورت نمى‏گیرد: «قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏»(یونس، ۱۶) بگو اگر خدا میخواست این قرآن را بر شما تلاوت نکنم، نمى‏کردم، و نه شما مى‏فهمیدید، شما می دانید که قبل از این سالها در میان شما بودم، آیا باز هم تعقل نمى‏کنید؟ آرى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سالها بعنوان مردى عادى در بین مردم زندگى کرد، در حالى که نه براى خود فضیلتى و فرقى با مردم قائل بود، و نه سخنى از علم بمیان آورده بود، و در مدت چهل سال که دو ثلث عمر او می شود، با این حال آن حضرت در این مدت نه مقامى کسب کرد، و نه یکى از عناوین اعتبارى که ملاک برترى و تقدم است بدست آورد، آن گاه در چهل سالگى‏ ناگهان طلوع کرد، و کتابى آورد، که فحول و عقلاى قومش از آوردن چون آن عاجز ماندند، و زبان بلغاء و فصحاء و شعراى سخن‏دانشان به لکنت افتاد، و لال شد، و بعد از آنکه کتابش در اقطار زمین منتشر گشت، احدى جرئت نکرد که در مقام معارضه با آن بر آید، نه عاقلى این فکر خام را در سر پرورید، و نه فاضلى دانا چنین هوسى کرد، نه خردمندى در یاراى خود دید، و نه زیرک هوشیارى اجازه چنین کارى بخود داد(المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۱، ص۶۳-۶۴). در واقع با این که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درس نخوانده، سوادى یاد نگرفته بود؛ کتابى آورد که مالامال از معارف عقلى و دقایق علمى و فلسفى است، به طورى که این کتاب افکار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب و متفکرین شرق و غرب عالم را مبهوت و متحیر ساخته است و این تفوق بر افکار و اندیشه‏ها تا قیامت ادامه خواهد داشت و پایان نخواهد پذیرفت و این خود از بزرگ‏ترین جنبه‏هاى اعجاز قرآن مجید است(بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، ص۷۳).

۱-۲- اعجاز قرآن در تشریع و قانون گذارى‏

یکی دیگر از ابعاد اعجاز قرآن کریم اعجاز در تشریع و قانون گذاری است که این امر نیز به خوبی جنبه فرابشری بودن آن را نشان مى‏دهد. توضیح اینکه قرآن از ناحیه خداوندی نازل شده که آگاهی کامل به همه امور و همه نیازهای انسانها دارد و هیچ امری و نیازی از انسانها بر وی مخفی نیست لذا قرآن کریم را متناسب با فطرت خداجوی انسان قرار داد. در حالی که مکاتب بشری هیچ گاه إحاطه کامل به امور و نیازهای انسان ندارند، گذشته از آنکه در تشخیص امور دچار اشتباه و طغیان مى‏شوند و لذا نظام فکری آنها سرچشمه از عقول و اندیشه های ناقص و اغراض نفسانی دارد و متناسب با نیازهای فطری انسانی نیست بنابرین هرگز نمى‏تواند انسان را به تکامل و سعادت در دنیا و آخرت برساند.

از سوی دیگر قرآن کریم در تشریع و قانون گذاری همیشه جانب اعتدال را رعایت نموده تا بشریت را از افراط و تفریط در امان دارد. به گفته آیه الله خویی یکى دیگر از ویژگى‏هاى قرآن و جنبه‏هاى اعجاز آن، اعتدال و میانه‏روى در قانون گذارى و دستورات اخلاقى است. قرآن در قانون گذارى، روش اعتدال و میانه‏روى را در پیش گرفته و از هرگونه افراط و تفریط اجتناب نموده است. قرآن تا آن جا به موضوع اعتدال توجه داشته است که آن را براى افراد انسان نیز یک امر لازم و ضرورى دانسته، با زبان آنان از خداوند راه اعتدال و خالى از اعوجاج و روش دور از افراط و تفریط را مى‏طلبد، آن جا که مى‏گوید: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. این جمله در عین اختصار معناى عمیق و ژرفى را در بر دارد که توضیح آن را در تفسیر سوره حمد خواهید خواند. قرآن مجید در آیات زیادى به اعتدال و میانه‏روى در تمام امور دعوت مى‏نماید و به یک روش عادلانه که از افراط و تفریط به دور باشد، رهبرى مى‏کند؛ آن جا که مى‏گوید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ..»(النساء، ۵۸). خداوند به شما فرمان مى‏دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید «..اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏..»(المائده، ۸) عدالت کنید، که به پرهیزگارى نزدیکتر است! «..وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى..»‏(الأنعام، ۱۵۲) و هنگامى که سخنى مى‏گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتى اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»(النحل، ۹۰) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مى‏دهد؛ و از فحشا و منکر و ستم، نهى مى‏کند؛ خداوند به شما اندرز مى‏دهد، شاید متذکّر شوید(بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، ص۹۴-۹۷).

۱-۳- اخبار غیبی قرآن کریم

یکی دیگر از جنبه های اعجاز قرآن کریم خبر دادن از امور غیبی است که این جنبه نیز حکایت از فرابشری بودن قرآن دارد زیرا علم غیب مختص خداست همچنانکه فرمود: «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ‏ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ »(النمل، ۶۵) بگو: «کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب نمى‏دانند جز خدا، و نمى‏دانند کى برانگیخته مى‏شوند!» و نیز فرمود: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ‏ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فی‏ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ» (الأنعام، ۵۹) کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسى آنها را نمى‏داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى‏داند؛ هیچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر اینکه از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه‏اى در تاریکیهاى زمین، و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است.

گفتنی است اگر خداوند بخواهد به برخی از بندگان خویش علم غیب را عطا مى‏کند همچنانکه فرمود: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»(الجن، ۲۶-۲۷) داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏سازد، مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد. به گفته علامه‏‏‏‏طباطبایی با ضمیمه نمودن “عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏‏‏‏‏غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏‏‏‏‏مِنْ رَسُولٍ..”(الجن، ‏۲۶-۲۷) به آیات اختصاص غیب به خدا، مانند”وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها إِلَّا هُوَ..”(الأنعام، ‏۵۹) و”وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ”(هود، ‏۱۲۳) این نتیجه به دست مى‏آید که علم‏‏غیب به اصالت از آن‏‏‏‏‏‏خداست، و به تبعیت خدا دیگران هم مى‏توانند به مقدارى‏‏‏‏‏که او بخواهد به تعلیم او داشته‏باشند(طباطبایی‏‏‏‏‏، ۱۴۱۷ق، ج‏۲۰، ص۵۳).

پیشگویى درباره جنگ بدر، پیشگویى در سرنوشت دشمنان پیامبر، پیشگویى درباره پیروزى اسلام بر تمام ادیان دیگر، پیشگویى درباره جنگ ایران و روم‏، پیشگویى در هزیمت دشمن نیرومند و پیشگویى در سرنوشت ابولهب‏ برخی از نمونه های اخبار غیبی در قرآن کریم است(رک: بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، ص۱۰۸-۱۱۲).

اعجاز قرآن کریم از حیث فصاحت و بلاغت، اعجاز بیانی، اعجاز در معارف و محتوای قرآن کریم، اعجاز در آهنگ و جاذبه قرآن کریم، اعجاز عددی، اعجاز علمی و اعجاز هنری از دیگر وجوه اعجاز قرآن کریم است که به دلیل اجتناب از إطاله کلام از از بیان آن خودداری مى‏کنیم و تنها به اعجاز قرآن کریم از حیث هماهنگى کامل و نظم و انسجام حاکم در آیات آن مى‏پردازیم و در ادامه به نحو مبسوطی به ادله این جنبه از اعجاز قرآن کریم مورد بررسی قرار مى‏دهیم:

۱-۴- انسجام و پیوستگی آیات قرآن کریم

قرآن گرچه در طول ۲۳ سال بر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نازل شده و نزول آیات آن در مراحل و شرایط مختلف بوده است، ولی همه آنها در ارتباط با هم و از نظر معنا دارای انسجام واحدی هستند و خداوند، آیات قرآن را به گونه‌ای بیان کرده که همساز و هم جهت با هم و دارای ارتباط معنایی هستند(مؤدب، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۲).

اعتقاد به پیوند آیات با یکدیگر از نظر مفسران شیعه، اهمیت فراوان دارد و مفسر را به هنگام تفسیر، به همسویی همه آیات و انسجام درونی آنها سوق مى‏دهد و هیچ آیه و یا آیاتی را مستقل از دیگر آیات تفسیر نمى‏کند. در پرتو این دیدگاه، مفسر، کل قرآن را نظام‌مند و مرتبط با هم مى‏داند و بین هر بخش و بخش‌های دیگر آیات، ارتباط وثیقی در نظر مى‏گیرد(مؤدب، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۲). آیه الله خویی هماهنگى کامل و نظم و انسجام حاکم در میان آیات قرآن را یکی از جنبه های اعجاز قرآن کریم دانسته به این معنی که کوچک‏ترین اختلاف و تناقضى در میان آیات و مفاهیم آن وجود ندارد. وی چنین مى‏نویسد: اگر بدین نکته نیز توجه شود که آیات قرآن در مدت بیست و سه سال تدریجا با مناسبت‏هاى مختلف و در حوادث گوناگون نازل شده است. این حقیقت بیش‏تر روشن خواهد گردید که قرآن از ناحیه خداوند بزرگ فرود آمده، از قدرت بشر خارج مى‏باشد زیرا اقتضاى طول زمان و فاصله‏هاى طولانى در نزول آیات قرآن و در عین حال گستردگى آن، این بود که وقتى این آیات در یک جا جمع گردید، در میان آن‏ها ناهماهنگى و اختلاف دیده شود. ولى قرآن در هر دو صورت اعجاز خود را حفظ نموده است: آن روز که قطعه قطعه نازل مى‏شد، در همان متفرق بودنش معجزه بود و زمانى هم که از حالت قطعه قطعه بودن خارج و در یک جا جمع آورى شد، جنبه دیگرى از اعجاز به خود گرفت(بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، با اندکی تلخیص، ص۸۹-۹۰).

۲- ادله هماهنگی آیات قرآن با یکدیگر

بررسی در آیات قرآن و میراث روایی اسلامی اذهان را به آیات و روایاتی که گویای اعجاز در زمینه هماهنگی و انسجام در سراسر قرآن کریم رهنمون مى‏سازد که در ذیل به برخی از مهمترین این ادله قرآنی و روایی اشاره مى‏کنیم:

۲-۱- ادله قرآنی

در میان آیات قرآن کریم که به خوبی دلالت بر عدم اختلاف در قرآن کریم دارد مى‏توان به آیات زیر اشاره نمود:

۲-۱-۱- آیه نفی اختلاف از قرآن

آیه «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»(النساء، ۸۲) آیا درباره قرآن نمى‏اندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏یافتند. یکی از آیاتی است که بیانگر هماهنگی و انسجام منظم سراسر آیات قرآن دارد. آیه الله خویی آیه مزبور را ناظر به هماهنگى کامل و نظم و انسجام حاکم در میان آیات قرآن کریم دانسته و مى‏نویسد: «این آیه شریفه انسان را به یک موضوع فطرى و وجدانى رهبرى مى‏کند که: هر کس در ادعا و گفتار خویش بر کذب و دروغ متکى باشد، در نظریاتش اختلاف و در بیانش تناقض، ظاهر و آشکار خواهد شد ولى این اختلاف و تناقض در کتاب آسمانى (قرآن) وجود ندارد، پس بنابراین، قرآن ساخته و پرداخته فکر بشر نبوده، بر پایه دروغ و افترا بنیان نشده است. پاک و عارى بودن قرآن از اختلاف و تناقض مطلبى نیست که به دلیل و برهان نیازمند باشد بلکه حقیقت روشنى است که حتى عرب آن روز نیز این حقیقت را کاملا درک نموده است و فصحا، بلغا و سخن دانان آن زمان هم بر آن اذعان داشتند»(بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، با اندکی تلخیص، ص۸۹-۹۱).

علامه طباطبایی نیز در تفسیر این آیه مى‏نویسد: مراد آیه این است که مخالفین قرآن را تشویق کند به دقت و تدبر در آیات قرآنى و اینکه در هر حکمى که نازل مى‏شود و یا هر حکمتى که بیان مى‏گردد و یا هر داستانى که حکایت مى‏شود و یا هر موعظه و اندرزى که نازل مى‏گردد، آن نازل شده جدید را به همه آیاتى که مربوط به آن است عرضه بدارند چه آیات مکى و چه مدنى، چه محکم و چه متشابه، آن گاه همه را پهلوى هم قرار دهند تا کاملا بر ایشان روشن گردد که هیچ اختلافى بین آنها نیست. و متوجه شوند که آیات جدید آیات قدیم را تصدیق و هر یک شاهد بر آن دیگرى است، بدون اینکه هیچگونه اختلافى در آن دیده شود، نه اختلاف تناقض، به اینکه آیه‏اى، آیه دیگر را نفى کند و نه اختلاف تدافع که با هم سازگار نباشد و نه اختلاف تفاوت به اینکه دو آیه از نظر تشابه بیان و یا متانت معنا و منظور مختلف باشند و یکى بیانى متین‏تر و رکنى محکم‏تر از دیگرى داشته باشد، «کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ …»، کتابى است که الفاظش شبیه به هم، هر جزء آن با جزء دیگر شبیه است. همین نیافتن اختلاف در قرآن کریم، آنان را رهنمون مى‏شود به اینکه این کتاب از ناحیه خداى تعالى نازل شده، نه از ناحیه غیر او، چون اگر از ناحیه غیر او بود، سالم از اختلاف نمى‏بود، آن هم اختلاف زیاد، چون غیر خداى تعالى از این موجودات که در عالم هست و مخصوصا انسانها [که کفار احتمال مى‏دهند قرآن از ناحیه آنان نازل شده باشد] هر چه و هر کس باشد، بالآخره از چهار دیوارى عالم بیرون نیست و محکوم به طبیعت این عالم است و طبیعت این عالم بر حرکت و دگرگونى و تکامل است، و هیچ واحدى از آحاد موجودات این عالم نیست مگر آنکه اطراف امتداد زمان وجودش مختلف و حالاتش متفاوت است.

وی در ادامه قید «کثیر» در این آیه را قید توضیحى دانسته نه قید احترازی با این توضیح که این آیه مى‏خواهد بفرماید: اگر این قرآن از ناحیه خداى تعالى نبود، در آن اختلافى مى‏یافتند و این اختلاف هم بسیار بود. و سخن کوتاه اینکه آنهایى که اهل تدبر هستند این معنا را از قرآن بطور ملموس و مشاهد مى‏یابند، که تمامى شؤون مرتبط به انسانیت یعنى در مرحله عقائد معارف مبدأ و معاد و خلقت و ایجاد و در مرحله اخلاق فضائل عامه انسانى و در مرحله عمل، قوانین اجتماعى و فردى حاکم در نوع را در بر دارد و هیچ خرد و کلانى را فروگذار نکرده است و در مرحله قصص و آنچه مایه عبرت و اندرز است، بیاناتى دارد که همه اهل دنیا را دعوت کرده است به اینکه اگر شک دارند که این کتاب از ناحیه خداى تعالى است، مثل این بیان را بیاورند.

وی در انتهاء به نکات استنباط شده از این آیه اشاره مى‏کند: اول اینکه قرآن کریم کتابى است که فهم عادى به درک آن دسترسى دارد، دوم اینکه قرآن کریم کتابى است که نه نسخ مى‏پذیرد و نه ابطال و نه تکمیل و نه تهذیب و نه هیچ حاکمى تا ابد مى‏تواند علیه آن حکمى کند، چون چیزى که یکى از این امور را مى‏پذیرد باید طورى باشد که نوعى تحول و دگرگونگى را بپذیرد و چون قرآن اختلاف نمى‏پذیرد، همین خود دلیل است بر اینکه تحول و تغیر را نمى‏پذیرد، پس نسخ و ابطال و چیزى از این قبیل در آن راه ندارد و لازمه این معنا آن است که شریعت اسلامى تا روز قیامت استمرار داشته باشد(المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۵، ص۱۹-۲۱).

آیهالله جوادی آملی نیز آیه مذکور را ناظر به هماهنگی سراسر قرآن با یکدیگر دانسته با این توضیح که پیام آیه مزبور دعوت همگان به تدبّر تامّ در سراسر کتابی است که در طول حدود ربع قرن در شرایط صَعْب و سَهْل، جنگ و صلح، غُرْبت و قربت، اوج و حضیض، سَرّاء و ضَرّاء، هزیمت و عزیمت، شکست و پیروزی و بالاخره در احوال مختلف سیاسی، نظامی، اجتماعی به صورت یکسان و هماهنگ نازل شده است. تحلیل قیاس استثنایی مستفاد از این آیه و تقریر تلازم مقدم و تالی و تقریب بطلان تالی و استنتاج بطلان مقدم از ابطال تالی به استمداد عقل برهانی است که خود از منابع غنی و قوّیِ تفسیر قرآن کریم از درون دین است، نه از بیرون؛ چنانکه در فصل تفسیر به رأی تبیین خواهد شد. غرض آن که، آیه مزبور دعوت به تدبّر در سراسر قرآن می‏کند و دعوی عدم اختلاف به نحو سالبه کلیه را ارائه می‏کند و محصول آن تدبّرِ فراگیر را صحّت این دعوی می‏داند و ادعای مزبور را با آن بَیّنه و گواه صادق همراه می‏کند. وی در ادامه مى‏نویسد: دعوت به تدبّر و ادعای نزاهت از اختلاف، چنانکه شاهد گویایی بر عمومی بودن فهم قرآن است، از بهترین شواهد استقلال قرآن در حجیّت و تبیین معارف و همچنین صحت و کارآیی شیوه تفسیر قرآن به قرآن است؛ زیرا اگر آیات قرآن از هم گسیخته بوده، هر کدام ناظر به مطلب خاص باشد و پیوندهایی از قبیل اطلاق و تقیید، تعمیم و تخصیص، تأیید و تبیین و شرح و تفصیل با یکدیگر نداشته باشد، هیچ کدام موافق با دیگری یا مخالف با آن نخواهد بود؛ زیرا مرز مشترک و پیوند دلالی کلامی و گفتاری با هم ندارد و موافقت و مخالفتْ فرع بر پیوند و هم‏گرایی است؛ در حالی که ادعای هماهنگ بودن آیات ارتباط و پیوند را می‏فهماند؛ چنانکه دعوی نفی اختلاف از سنخ عدم ملکه است. پس حتماً باید بین آنها پیوند برقرار باشد. آنگاه می‏توان گفت: چنین کتابی اگر در تبیین مطالب خویش نیازمند به غیر خود باشد استدلال و برهان این آیه کریمه تامّ نخواهد بود. توضیح این که، اگر مخالفان قرآن، مدعی وجود اختلاف در آن باشند و از راه دلالت لفظی قرآن کریم و با شیوه تفسیر قرآن به قرآن نتوان به شبهات آنان پاسخ داد، از هر راه دیگری این اختلاف متوهَّم حل شود، مانند این که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ارجاع داده شود و آن حضرت نیز بدون شاهدی از الفاظ قرآن اختلاف درونی آن را نفی کرده، مراد آیه را به گونه‏ای بیان کند که آیات قرآنی رو در روی یکدیگر نباشد، مخالفانی که معتقد به عصمت و صداقت آن حضرت نیستند قانع نخواهند شد. به عبارتی دیگر رفع اختلاف متوهَّم به وسیله مرجعی مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بدون شاهد لفظی از قرآن، تنها برای معتقدان به نبوت و عصمت آن حضرت مفید و سودمند است؛ در حالی که محور اصلی و مخاطبان رسمی سخن در این آیه مخالفان دعوی و منکران صحت دعوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و کسانی هستند که به نبوت و عصمت آن حضرت مؤمن نیستند و داوری آن حضرت را بدون شاهدی از قر آن نمی‏پذیرند(تسنیم، ج۱، ص۶۷- ۶۸).

گفتنی است منشأ اختلاف و ناهماهنگی در سخن یک متکلم یا نوشتار یک نویسنده، یا جهل است، یا نسیان و یا هر دو آن. کسی که بر خلاف گذشته سخن می‏گوید یا برای آن است که در گذشته جاهل بوده و اکنون به اشتباهش پی برده است، یا برای آنکه گذشته را فراموش کرده است، و یا اکنون از روی نسیان سخن می‏گوید. امّا اگر متکلّم یک سخن، (والله بکل شی‏ء علیم) باشد به آن صورت که (لا یعزب عنْه مثْقال ذرهٍ فی السَّماوات ولا فی الارض) چنانچه به همه چیز آگاه باشد و مثقال ذرّه و کوچکترین مقداری در زمین و آسمان از او مخفی نماند، چگونه جای جهل برای او وجود دارد؟ چه اینکه اگر متکلّمی منزّه از نسیان باشد و فراموشی در حریم او راه نداشته باشد: (وما کان ربّک نسیّاً) و عین حضور و شهود باشد: (إن الله علی کل شی‏ء شهید) خدایی که جامع علم و شهود است و (إنه بکل شی‏ء محیط) در این صورت چگونه ممکن است زمینه‏ای برای نسیان او وجود داشته باشد؟ چنانکه بخل و امساک فیض و نظایر آن از امور عدمی، نقص و ضعفند و ساحت قدس الهی از آنها منزّه است. بر این اساس، کتاب و کلامی که از ناحیه خدایی این گونه باشد، هیچ گاه جهل و نسیان و بخل و عجز در آن نیست و لذا هیچ اختلافی در آیاتش نخواهد بود(قرآن در قرآن، ص۱۴۰-۱۴۱)

لازم به ذکر است که اشاره به نیاز به امام معصوم(علیه السلام) تا روز قیامت که یکی از ابعاد هدایتی امام در میان مردم، حل اختلاف میان امت در قرآن کریم و استنباط احکام از آن است، ضروری به نظر مى‏رسد.

شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین» مقام پاسخ به شبهه عدم نیاز به ائمه(علیهم السلام) با وجود تبیان بودن قرآن در آیه “..وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ..”(النحل، ۸۹) و آیه و “..ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ..”(الأنعام، ۳۸) قرآن را برخی از آیات را منصوص و مبیّن و برخی دیگر را مختلف فیه دانسته و باید مبیّنى باشد که موارد اختلاف را تبیین کند زیرا روا نبود که در قرآن اختلاف باشد به دلیل آیه “..وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً”(النساء، ۸۲) لذا ناگزیر براى مکلّفین باید مبیّنى وجود داشته باشد تا با براهین واضحه خردها را خیره و حجّت را تمام گرداند، چنانچه در هر یک از امّتهاى پیشین نیز مبیّنى وجود داشته است و پس از پیامبر در موارد اختلاف امّت رفع اختلاف مى‏کرده‏اند و اهل تورات و اهل زبور و اهل انجیل به کتابهاى خود بى‏نیاز از مبیّن نبودند(ابن‏‏بابویه، ۱۳۹۵ق، ج‏۲، ص۶۶۳). توضیح اینکه یکی از نیازهای ضروری مردم برای رشد معنوی و بهره‌وری از هدایت قرآن فهم مراد و مقصود آیات الهی است. خداوند به منظور بهره‌وری بهتر مردم از قرآن کریم رسول خویش را به عنوان «مُبَین» این کلام معرفی کرده و فرموده است: “…وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏”(النحل،۴۴). در آیه”…وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم‏…”(آل عمران، ۷) علم به تأویل قرآن کریم را مختص خویش و راسخان در علم دانسته است. به استناد بسیاری از روایات “راسخان در علم” رسول خدا و امامان معصوم(علیهم السلام) هستند(نک: کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۲۱۳؛ صفار، ۱۴۰۴ق، ص ۱۹۶؛ عیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۱۶۴؛ حرعاملی، ۱۴۰۹ق، ج۲۷، ص۱۷۹). در روایات متعددی مراد از” الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم” که آیات الهی در سینه ایشان موجود است ” در آیه ” بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی‏ صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم…”(العنکبوت، ۴۹) ائمه اطهار(علیهم‌السلام) معرفی شده‌اند(صفار، ۱۴۰۴ق، ۲۰۵؛ کلینی، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۲۱۴؛ حرعاملی، ۱۴۰۹ق، ج۲۷، ص۱۸۰). لذا با مراجعه به اهل بیت(علیهم السلام) و روایات ایشان اختلاف میان امت در احکام و آموزه های قرآنی برطرف خواهد شد. علاوه بر اینکه به گفته آیه الله معرفت با دستیابی به تفسیر و تأویل درستی از آیات قرآن کریم می‌توان به روش تفسیر قرآن و نحوه استنباط از آن پی برد زیرا یکی از نقش‌های اساسی اهل بیت(علیهم السلام) بیان روایات تفسیری، تعلیم اسلوب و روش فهم قرآن کریم بوده است(رک: معرفت، ۱۴۱۹ق، ج۱، صص۴۶۸-۴۶۹).

بى‏تردید با توجه به جدایی ناپذیری قرآن و عترت و ضرورت نیاز به ائمه اطهار(علیهم السلام) از یک سو و نقش اساسی ایشان در رفع اختلاف میان مردم، با ضمیه نمودن آیه نفی اختلاف در قرآن با آیاتی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیاء معصوم ایشان را مبیّن و راسخ در علم مى‏داند مى‏توان چنین دریافت که رفع اختلاف به تمام معنا و در همه ابعاد با توضیح و بیان ایشان صورت خواهد گرفت.

۲-۱-۲- آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ..»

یکی دیگر از آیات قرآن که حکایت از هماهنگی و انسجام سراسر قرآن کریم دارد آیه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(الزمر : ۲۳) است. «خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابى که آیاتش (در لطف و زیبایى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتى مکرّر دارد (با تکرارى شوق‏انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذکر خدا مى‏شود؛ این هدایت الهى است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایى مى‏کند؛ و هر کس را خداوند گمراه سازد، راهنمایى براى او نخواهد بود»

«کِتاباً مُتَشابِهاً» یعنى کتابى است که هر قسمتش شبیه سایر قسمت‏ها است، و این تشابه غیر از تشابهى است که در مقابل محکم استعمال شده، چون تشابه دومى صفت بعضى از آیات قرآن است و در آیه مورد بحث همه آیات را متشابه خوانده، پس این تشابه غیر آن تشابه است، آن تشابه به معناى واضح نبودن معناى آیه است، و این تشابه به معناى آن است‏ که سراسر قرآن آیاتش از این جهت که اختلافى با هم ندارند، و هیچ آیه‏اى با آیه دیگر ضدیت ندارد مشابه یکدیگر هستند. «مثانى»- این کلمه جمع «مثنیه» است که به معناى معطوف است، و قرآن را «مثانى» خوانده، چون بعضى از آیاتش انعطاف به بعضى دیگر دارد، و هر یک دیگرى را شرح و بیان مى‏کند، بدون اینکه اختلافى در آنها یافت شود و یکدیگر را نفى و دفع کنند، هم چنان که فرموده: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»(المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۱۷، ص۲۵۶)

در تفسیر نمونه نیز در تبیین «مَثانِیَ‏» چنین آمده است: این تعبیر ممکن است اشاره به تکرار مباحث مختلف داستانها، سرگذشتها، مواعظ و اندرزها بوده باشد، اما تکرارى که هرگز ملالت‏آور نیست، بلکه شوق‏انگیز است و نشاطآفرین، و این یکى از اصول مهم فصاحت است که انسان به هنگام‏ لزوم چیزى را براى تاثیر عمیق بخشیدن تکرار کند، اما هر زمان به شکلى تازه و صورتى نو که ملالت‏خیز نباشد. بعلاوه مطالب مکرر قرآن مفسر یکدیگر است، و بسیارى از مشکلات از این طریق حل مى‏شود. بعضى آن را نیز اشاره به تکرار تلاوت قرآن و کهنه نشدن بر اثر تکرار تلاوت دانسته‏اند. و بعضى اشاره به تکرار نزول قرآن که یک بار به صورت دفعى بر قلب پیامبر ص در شب قدر نازل شده، و یک بار هم به صورت تدریجى طى ۲۳ سال. این احتمال نیز وجود دارد که مراد تکرار حقیقت قرآن در هر زمان و تجلى تازه‏اى از غیبت از آن با گذشت سال و ماه است. از میان این تفسیرها تفسیر اول مناسبتر به نظر مى‏رسد، هر چند تضادى در میان آنها نیست و جمع همه آنها ممکن است‏(تفسیر نمونه، ج‏۱۹، ص۴۳۲-۴۳۳).

به گفته علامه تهرانی به آیات قرآن از آن جهت «مثانى» گفته مى‏شود که: بعضى مفسّر معناى بعضى دگر است، کأنّه مى‏پیچد و عطف نظر به معناى آن دارد. و مشعر بدین معنى است قوله: کتبا متشبها مثانى «کتابى است که آیاتش همه شبیه به هم است، و ناظر به یکدیگر است.» زیرا در این عبارت جمع کرده است میان اینکه کتاب متشابه است و بعضى از آیاتش به بعضى دگر شبیه است، و میان اینکه آیاتش مثانى است و نظر خود را برداشته و منعطف بر آیات دگر کرده است(نور ملکوت قرآن، ج‏۳، ص۲۰۴).

آیه الله جوادی آملی نیز در نحوه دلالت این آیه بر هماهنگی سراسر قرآن با یکدیگر مى‏نویسد: محتوای آیه مزبور این است که از یک سو سراسر آیات قرآن مجیدْ شبیه، همسان و همتای هم است و از سوی دیگر مُنثنَی، مُنْعطفِ و متمایل به هم است. معنای أنْثِناء، انعطاف و گرایش مطالب یک کتاب علمی این است که هر کدام از مطالب با دیگری مشروح یا مشروحتر و روشن یا روشنتر می‏گردد. چنین کتابی که همه آیات آن به هم گرایش دارد، حتماً مُفَسّر و مُبیّن همدیگر و شارح داخلی خویش است. در واقع «مثانی» نیز یعنی منعطف و به هم پیوسته و گره خورده. تمام آیات قرآن از آغاز تا انجام به هم بسته شده و همگون است و آیات آن نسبت به یکدیگر انثنا، انعطاف و گرایش دارند، پس آیات‏قرآن کریم مانند ستون‏های عمودی و خطوط موازی نیستند که هر یک جدا از دیگری باشند، بلکه مانند خطوط مورّب و منحنی‏اند که به یکدیگر می‏پیوندند. حفظ انسجام و پرهیز از اختلاف برای کتابی که کلامش گاهی از اَزَل است و زمانی از اَبَد، گاهی از مُلک است و زمانی از ملکوت، گاهی از معلوم تجربی است و زمانی از معلوم تجریدی، گاهی از غیب است و زمانی از شهود، گاهی از غضب است و زمانی از رحمت و گاهی از جمال است و زمانی از جلال، گاهی حکمت است و زمانی موعظه و گاهی جدال احسن، گاهی قصه است و زمانی برهان و در تمام این فنون سرآمد و همسان و همتا و هماهنگ است از بارزترین شاهدهای اعجاز و الهی بودن آن است(تسنیم، ج۱، ص۶۷- ۶۸ و ج۱۹، ص۶۲۶-۶۲۷).

۲-۱-۳- تقسیم بندی آیات به محکم و متشابه

محکم- در مقابل متشابه- به معناى استوار و خلل‏ناپذیر، از ریشه «حکم حکما» به معناى «منع منعا» گرفته شده است و معناى بازداشتن و جلوگیرى از هرگونه اخلال‏گرى و تباهى را مى‏رساند. بدین جهت دهانه اسب (لگام) را در لغت عرب «حکمه الفرس» گویند، زیرا لگام او را از سرکشى و ناهم‏وارى در حرکت باز مى‏دارد. راغب اصفهانى گوید: «حکم، اصله: منع منعا لإصلاح» حکم در اصل به معناى منع نمودن و جلوگیرى به کار رفته است. البته جلوگیرى از افساد به جهت اصلاح‏ خواهد بود، لذا هر سخن و گفتارى که رسا و شبهه‏ناپذیر باشد و مورد کج‏فهمى قرار نگیرد، به چنان گفتار- و حتى کردارى- محکم گویند، یعنى مستحکم و خلل ناپذیر. (علوم قرآنى(معرفت)، ص۲۷۲).

شبهه‏انگیز بودن، چنان‏چه گفتار یا کردارى- بر اثر احتمالاتى چند- شبهه برانگیز باشد و مقصود پنهان گردد. در سوره بقره آمده: «إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا» گاوى که دستور ذبح آن صادر گشته اکنون براى ما- بنى اسرائیل- مایه شبهه گردیده روشن نیست که مقصود، کشتن یک گاو معمولى است یا آن که در پس پرده این دستور، رازى نهفته که ما از آن آگاهى نداریم. در آیه ۷ سوره آل عمران «متشابهات» به همین معنا به کار رفته است. برخى آیات، بر اثر وجوه محتمله، ظاهرى شبهه‏انگیز به خود یافته، دست‏خوش کج‏اندیشان قرار گرفته تا با تأویل بردن آن‏ها مایه فتنه گردند و مردم ساده‏لوح را از راه به‏در برند. تشابه از ریشه «شبه» اسم مصدر، به معناى «مثل و همانند» یا «شبه» مصدر، به معناى همانند بودن گرفته شده است، که این همانندى مایه شبهه گردد، زیرا حقیقت پنهان گردیده، حق و باطل به هم آمیخته مایه اشتباه حق به باطل شده است، لذا یک گفتار یا یک کردار حق‏گونه به‏صورت باطل جلوه‏گر گردیده است. اصطلاحا در تعریف آن گفته‏اند: «ما لا ینبى‏ء ظاهره عن مراده؛ آن‏چه ظاهر آن مراد واقعى‏اش را ارائه ندهد». نارسایى لفظ یا عمل موجب گردد که حقیقت و واقع آن آشکار نباشد. این تعریف خود نارسا است، زیرا شامل مبهمات نیز مى‏گردد که نیاز به تفسیر دارند نه تأویل. متشابه باید علاوه بر نارسایى و ابهام، مایه شبهه و اشتباه نیز باشد. لذا راغب اصفهانى- در تعریف متشابه- بهتر گفته است: «و المتشابه من القرآن ما اشکل تفسیره لمشابهته بغیره؛ متشابهات قرآن آن باشد که تفسیر آن مشکل آید، زیرا نمود آن‏چه هست را ندارد و به چیز دیگر شباهت دارد»(همان، ص۲۷۳).

توجه به آیات محکم و متشابه در قرآن و نحوه فهم آیات متشابه بر اساس آیات محکم نیز ناظر به ساختار منسجم قرآن کریم است. در واقع آیات قرآن هم پیوند با یکدیگر، از ساختار منسجمی برخور دارند و با نگاهی جامع نگر به آنها تفسیرشان به شکل کامل تر صورت مى‏گیرد. برای فهم انسجام ساختاری و محتوایی آیات قرآن، لازم است به طبقه بندی «آیات محکم» و «آیات متشابه» و مرجع بودن آیات محکم برای آیات متشابه توجه شود(رک: طباطبایی، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۴۳-۶۴ و ج۲، ص۲۳؛ مؤدب، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۳). توضیح اینکه در آیه هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (آل‏عمران، ۷) خداوند آیات قران کریم را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم کرده است و از این آیه مى‏توان دریافت که برای فهم آیات متشابه باید به آیات محکم رجوع نمود. به عنوان نمونه برخی از آیات قرآن کریم موهم امکان رؤیت خداوند است مانند آیات «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ» (القیامه، ۲۲-۲۳) در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است، و به پروردگارش مى‏نگرد! و نیز آیه «کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»(المطففین، ۱۵) چنین نیست که مى‏پندارند، بلکه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند! در حالی که این آیات در شمار آیات متشابه قرآن است و به منظور اجتناب از فهم نادرست از این آیات لازم است که به آیات محکمی چون «..لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ»(الشورى، ۱۱) هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست! با این توضیح که اگر خداوند قابل رؤیت باشد باشد از این جهت همانند موجودات و اجسام قابل رؤیت خواهد بود و حال آنکه آیه مذکور تصور هرگونه همانندی را برای خدا نفی مى‏کند. آیه محکم دیگر در خصوص مطلب مزبور آیه «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ»(الأنعام، ۱۰۳) است یعنی چشمها او را نمى‏بینند؛ ولى او همه چشمها را مى‏بیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است. توضیح اینکه این آیه به خوبی تصریح مى‏کند که دیده ها هرگز امکان رؤیت خداوند را ندارند در حالی که خداوند همه دیده ها را مى‏بیند.

لذا در روایتی از شیخ صدوق به نقل از امام رضا(علیه السلام) لزوم ارجاع آیات متشابه به آیات محکم قرآن کریم چنین بیان شده است: «مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْکَمِهِ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ثُمَّ قَالَ ع إِنَّ فِی أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً کَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْکَماً کَمُحْکَمِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْکَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْکَمِهَا فَتَضِلُّوا» «هرکس آیات متشابه قرآن را به آیات محکم آن برگرداند به راه راست هدایت شده است. همانا در اخبار ما مانند متشابه قرآن، متشابه و نیز مانند محکم قرآن، محکم وجود دارد پس متشابه آن را به محکم آن برگردانید و از متشابه آن، بدون توجه به محکم آن، پیروی نکنید که گمراه می‌شوید»(ابن‏‏بابویه، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۲۹۰؛ بحارالأنوار، ج۲، ص ۱۸۵).

۲-۲- ادله روایی

علاوه بر مستندات قرآنی که بدان اشارت رفت مى‏توان به ادله روایی نیز بر انسجام و هماهنگی سراسر آیات قرآن با یکدیگر استتناد نمود که ذیلاً به آن مى‏پردازیم:

۲-۲-۱- روایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تبیین آیات موهم اختلاف

شیخ صدوق به اسناد خویش از ابی معمر سعدانی نقل کرده که مردی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و عرض کرد: «همانا من در کتاب نازل شده الهی تردید کرده‏ا‏م حضرت فرمود: چگونه در کتاب نازل شده خداوند شک کرده‏اى گفت از براى آنکه من کتاب خدا را چنان یافتم که بعضى از آن بعضى را تکذیب مى‏کند پس چگونه در آن شک نکنم على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: «إِنَّ کِتَابَ اللَّهِ لَیُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا یُکَذِّبُ بَعْضُهُ بَعْضاً» کتاب خدا بعضى از آن بعضى را تصدیق مى‏کند و بعضى از آن بعضى را تکذیب نمى‏کند و تو را چنان گمان مى‏کنم که عقلى به تو روزى نشده که به آن منتفع شوى» و در ادامه آیات متعددی را که به زعم خویش آن را با آیات دیگر دچار اختلاف انگاشته ذکر کرده و حضرت در مقام رفع اختلاف به وی پاسخ داده‏ا‏ند(ابن‏‏بابویه، ۱۳۹۸ق، ص۲۵۴-۲۶۹). در ذیل به بخشی از این روایت که پیرامون معنای نسیان الهی است اشاره مى‏کنیم:

«أَمَّا قَوْلُهُ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّمَا یَعْنِی نَسُوا اللَّهَ فِی دَارِ الدُّنْیَا لَمْ یَعْمَلُوا بِطَاعَتِهِ فَنَسِیَهُمْ فِی الْآخِرَهِ أَیْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ فِی ثَوَابِهِ شَیْئاً فَصَارُوا مَنْسِیِّینَ مِنَ الْخَیْرِ وَ کَذَلِکَ تَفْسِیرُ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا یَعْنِی بِالنِّسْیَانِ أَنَّهُ لَمْ یُثِبْهُمْ کَمَا یُثِیبُ أَوْلِیَاءَهُ الَّذِینَ کَانُوا فِی دَارِ الدُّنْیَا مُطِیعِینَ ذَاکِرِینَ حِینَ‏ آمَنُوا بِهِ وَ بِرُسُلِهِ وَ خَافُوهُ بِالْغَیْبِ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا فَإِنَّ رَبَّنَا تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عُلُوّاً کَبِیراً لَیْسَ بِالَّذِی یَنْسَى وَ لَا یَغْفُلُ بَلْ هُوَ الْحَفِیظُ الْعَلِیمُ وَ قَدْ یَقُولُ الْعَرَبُ فِی بَابِ النِّسْیَانِ قَدْ نَسِیَنَا فُلَانٌ فَلَا یَذْکُرُنَا أَیْ إِنَّهُ لَا یَأْمُرُ لَنَا بِخَیْرٍ وَ لَا یَذْکُرُنَا بِهِ اما قول خداوند نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ جز این نیست که این را قصد دارد که خدا را در دار دنیا فراموش کردند و بطاعتش عمل نکردند پس خدا ایشان را در آخرت فراموش کرد یعنى از براى ایشان در ثوابش چیزى را قرار نداد پس منسى و فراموش کرده شدند و همچنین است تفسیر قول خداى عز و جل فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا و از نسیان و فراموشى این را قصد میکند که ایشان را ثواب ندهد چنان که دوستان خود را که در دار دنیا مطیع و ذاکر بودند در هنگامى که باو و رسولانش ایمان آوردند و در پنهانى از او ترسیدند و اما قول آن جناب وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا بدرستى که پروردگار ما تبارک و تعالى علوا کبیرا کسى نیست که فراموش کند و بى‏خبر نمیباشد بلکه او است نگاهدارد انا و گاهست که عرب در باب نسیان میگویند که قد نسینا فلان فلا یذکرنا و ترجمه‏اش اینست که فلانى ما را فراموش کرده و ما را یاد نمیکند یعنى از براى ما بخوبى فرمان نمیدهد و ایشان را بآن یاد نمی کند»(التوحید، ص۲۵۹-۲۶۰).

۲-۲-۲- روایت «یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ..»

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روایت دیگری درباره قرآن فرمود: «وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَی بَعْض»(سیدرضی، نهج البلاغه، بی‌تا، ص۱۹۲) ابن میثم بحرانی در شرح این سخن مى‏نویسد: «ینطق بعضه ببعض. أى یفسّر بعضه ببعض کالمبیّن المفسّر للمجمل، و المقیّد المبیّن للمطلق، و المخصّص المبیّن للعامّ. الخامس: و یشهد بعضه على بعض: أى یستشهد ببعضه على أنّ المراد بعض آخر و هو قریب ممّا قبله». ینطق بعضه ببعض، یعنى: برخى از آیات قرآن، مفسّر آیات دیگر است مانند آیاتى که آیه‏هاى مجمل را و مبیّن، و مطلق را مقیّد مى‏کند، و عامّ را تخصیص مى‏دهد. و یشهد بعضه على بعض یعنى: برخى از آیات قرآن گواه برخى دیگر است، و این معنا به مضمون پیش نزدیک است هر چند مراد بخش دیگرى از آیات است(شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج۳، ص۱۶۰).

در واقع از این روایت مى‏توان هماهنگی و انسجام در سراسر آیات قرآن کریم را استنباط نمود. علاوه بر اینکه همانگونه که ابن میثم بحرانی بدان اشارت نمود برخی از مطالب در برخی از آیات به صورت مبهم و مجمل بیان شده در حالیکه همان مطالب در آیات دیگری به صورت مفصل و مبین بیان شده، قرآن نیز خود را “تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ”(النحل، ۸۹) معرفی کرده است. سخن معروف «القرآن یفسر بعضه بعضا» نیز ناظر به روش تفسیری قرآن به قرآن است(رک: معرفت، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۲۲، با اندکی تصرف و تلخیص) لذا این روایت ناظر به روش تفسیری قرآن با قرآن نیز مى‏باشد.

۳- بررسی شبهه تناقض در آیات ناسخ و منسوخ

یکی از اشکالاتی که به هماهنگی سراسر آیات قرآن کریم از دیرباز مطرح است، تناقض و اختلاف در آیات ناسخ و منسوخ در قرآن کریم است. با این توضیح که خود قرآن کریم در آیه «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها..»(البقره، ۱۰۶) هر حکمى را نسخ کنیم، و یا نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن، یا همانند آن را مى‏آوریم و همچنین در آیه: «وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ‏..»(النحل، ۱۰۱) و هنگامى که آیه‏اى را به آیه دیگر مبدّل کنیم [حکمى را نسخ نماییم‏]- و خدا بهتر مى‏داند چه حکمى را نازل کند اعتراف کرده: به اینکه در آن نسخ و تبدیل واقع شده، و بفرضى که ما آن را تناقض گویى ندانیم، حد اقل اختلاف در نظریه هست.

در پاسخ به این مطلب باید توجه داشت که آیات ناسخ و منسوخ نیز که به عنوان روشن‏ترین مصادیق اختلاف در قرآن ذکر شده، طبق اصول محاوره، تناقض به شمار نمى‏آید و از مصادیق اختلاف محسوب نمى‏شود؛ به ویژه آن که در نسخ آیات قرآنى، صاحب سخن هنگام جعل حکم منسوخ، خود از موقتى بودن آن آگاه است و تصمیم بر نسخ آن در آینده دارد؛ ولى به علت مصالحى، موقتى بودن حکم منسوخ را یا بیان نکرده یا با صراحت ذکرى از آن به میان نیاورده است؛ به این ترتیب، ناسخ و منسوخ قرآن، نظیر موردى است که حکمى به صورت موقت اعلام شود و پس از پایان یافتن زمان آن، حکم جدیدى جعل شود. روشن است که در چنین شرایطى، هیچ کس چنین دو حکمى را متناقض و مخالف با یکدیگر نمى‏داند(قرآن‏شناسى(مصباح)، ج‏۱، ص۱۴۶-۱۴۷).

به گفته علامه طباطبایی مسئله نسخ نه از سنخ تناقض گویى است، و نه از قبیل اختلاف در نظریه و حکم، بلکه نسخ ناشى از اختلاف در مصداق است، باین معنا که یک مصداق، روزى با حکمى انطباق دارد، چون مصلحت آن حکم در آن مصداق وجود دارد، و روزى دیگر با آن حکم انطباق‏ ندارد، براى اینکه مصلحت قبلیش به مصلحت دیگر مبدل شده، که قهرا حکمى دیگر را ایجاب مى‏کند، مثلا در آغاز دعوت اسلام، که اکثر خانواده‏ها مبتلا بزنا بودند، مصلحت در این بود که براى جلوگیرى از زناى زنان، ایشان را در خانه‏ها زندانى کنند، ولى بعد از گسترش اسلام، و قدرت یافتن حکومتش آن مصلحت جاى خود را باین داد: که در زناى غیر محصنه تازیانه بزنند، و در محصنه سنگسار کنند. و نیز در آغاز دعوت اسلام، و ضعف حکومتش، مصلحت در این بود که اگر یهودیان در صدد برآمدند مسلمانان را از دین برگردانند، مسلمانان بروى خود نیاورده، و جرم ایشان را ندیده بگیرند، ولى بعد از آنکه اسلام نیرو پیدا کرد، این مصلحت جاى خود را بمصلحتى دیگر داد، و آن جنگیدن و کشتن، و یا جزیه گرفتن از آنان بود. و اتفاقا در هر دو مسئله آیه قرآن طورى نازل شده که هر خواننده مى‏فهمد حکم در آیه بزودى منسوخ میشود، و مصلحت آن حکم دائمى نیست، بلکه موقت است، در باره مسئله اولى مى‏فرماید: (وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَهَ مِنْ نِسائِکُمْ، فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنْکُمْ، فَإِنْ شَهِدُوا، فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ، حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ، أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا(النساء، ۱۵) «و کسانى از زنان شما که مرتکب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبید! اگر گواهى دادند، آنان [زنان‏] را در خانه ها (ى خود) نگاه دارید تا مرگشان فرارسد؛ یا اینکه خداوند، راهى براى آنها قرار دهد». که جمله اخیر بخوبى مى‏فهماند: که حکم زندانى کردن موقت است، پس این حکم تازیانه و سنگسار، از باب تناقض گویى نیست. و در خصوص مسئله دوم مى‏فرماید: (وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ، لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ، فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا، حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ‏، «بسیارى از اهل کتاب، از روى حسد- که در وجود آنها ریشه دوانده- آرزو مى‏کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال کفر باز گردانند؛ با اینکه حق براى آنها کاملا روشن شده است. شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید؛ تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد». که جمله اخیر دلیل قاطعى است بر اینکه مصلحت عفو و بخشش موقتى است، نه دائمى(المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏۱، ص۶۷).

نتیجه گیری

  1. قرآن کریم و پیامبر امّی، اعجاز قرآن در تشریع و قانون گذارى،‏ ‏اخبار غیبی قرآن کریم، انسجام و پیوستگی آیات قرآن کریم، اعجاز قرآن کریم از حیث فصاحت و بلاغت، اعجاز بیانی، اعجاز در معارف و محتوای قرآن کریم، اعجاز در آهنگ و جاذبه قرآن کریم، اعجاز عددی، اعجاز علمی و اعجاز هنری از مهمترین وجوه اعجاز قرآن کریم است.
  2. آیه نفی اختلاف در قرآن کریم از یک سو گویای جنبه اعجاز در هماهنگی و انسجام سراسر آیات قرآن کریم است و از سوی دیگر گویای روش تفسیری قرآن با قرآن است.
  3. بى‏تردید با توجه به جدایی ناپذیری قرآن و عترت و ضرورت نیاز به ائمه اطهار(علیهم السلام) از یک سو و نقش اساسی ایشان در رفع اختلاف میان مردم، با ضمیه نمودن آیه نفی اختلاف در قرآن با آیاتی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیاء معصوم ایشان را در مبیّن و راسخ در علم مى‏داند مى‏توان چنین دریافت که رفع اختلاف به تمام معنا در همه ابعاد با توضیح و بیان ایشان صورت خواهد گرفت.
  4. آیه نفی اختلاف در قرآن کریم و نیز توصیف قرآن به وصف «مثانی» و تقسیم بندی آیات به محکم و متشابه و ضرورت ارجاع متشابهات به محکمات در شمار ادله قرآنی بر هماهنگی و انسجام قرآن کریم است و روایاتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در آن سخن از تصدیق، شهادت و نطق برخی آیات به آیات دیگر نیز در شمار ادله روایی اعجاز مذکور مى‏باشد.

 

 

 

فهرست منابع:

  1. قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازى، قم،‏ دار القرآن الکریم( دفتر مطالعات تاریخ ومعارف اسلامى)، ۱۳۷۳ ش،‏ ‏چاپ: دوم‏
  2. ابن‌بابویه قمی، محمد بن‌علی، التوحید، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ق. با استفاده از ترجمه محمد على اردکانى،‏ ‏اسرار توحید-ترجمه التوحید، تهران‏، اسلامیه‏، چاپ: اول‏
  3. ……………..، عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، انتشارات جهان، ۱۳۷۸ق.
  4. ……………..، کمال الدین و تمام النعمه، چاپ دوم، تهران‏: اسلامیه‏، ‏۱۳۹۵ق‏.
  5. ابن میثم بحرانی، میثم بن على بن میثم، شرح‏نهج‏البلاغه، بى‏جا، دفتر نشر الکتاب، ‏۱۳۶۲ش، چاپ دوم‏، با استفاده از ترجمه‏ شرح‏ نهج ‏البلاغه، مترجم: قربانعلى ‏محمدى ‏مقدم-على‏ اصغر نوایى‏ یحیى ‏زاده‏، مشهد، بنیاد پژوهشهاى ‏اسلامى ‏آستان ‏قدس ‏رضوى،‏ ‏چاپ: اول، ‏۱۳۷۵ش،
  6. پهلوان، ‏منصور، کمال الدین-ترجمه پهلوان،‏ قم:‏ دار الحدیث، ‏۱۳۸۰ش، چاپ اول‏.
  7. جوادی‌آملی، عبدالله، تسنیم، قم: مرکز نشر إسراء، ۱۳۷۹ و ۱۳۸۳ش.
  8. جوادی‌آملی، عبدالله(۱۳۸۵ش)؛ قرآن در قرآن، قم، اسوه مرکز نشر اسراء.
  9. ……………….، تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، ۱۴۰۹ق.
  • حسینى تهرانى، سید محمد حسین، نور ملکوت قرآن، مشهد، انتشارات نور ملکوت قرآن‏، ۱۴۲۱ق.
  • خویى، سید ابوالقاسم موسوی، البیان فى تفسیر القرآن، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.‏ ‏با استفاده از ترجمه محمد صادق نجمى و هاشم هاشم زاده هریسى،‏ ‏بیان در علوم و مسائل کلى قرآن،‏ ‏تهران، وزارت ارشاد، چاپ: اول‏
  • راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن،‏ به کوشش صفوان عدنان داودى،‏ دارالعلم الدار الشامیه، دمشق- بیروت‏۱۴۱۲ ق.‏
  • سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، انتشارات قم: دار الهجره، بی‌تا.
  • صفار، محمد بن‌حسن، بصائر الدرجات، قم: انتشارات کتابخانه آیهالله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ مدرسین، قم، ۱۴۱۷ق.
  • عیاشی‌، محمد بن‌مسعود، تفسیر العیاشی، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی،‏ تهران: چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ق.
  • کلینی، محمد بن‌یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب‏‏الإسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  • مجلسی‌، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الاطهار(علیهم السلام)، بیروت: مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.
  • مصباح یزدى، ‏محمد تقى، قرآن‏شناسى، قم‏، موسسه آموزشى وپژوهشى امام خمینى(ره)، ‏۱۳۸۰ش.
  • معرفت، محمد هادی، التفسیر والمفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۴۱۹ق.
  1. ……………، علوم قرآنى، قم‏، موسسه فرهنگى التمهید، ۱۳۸۱ش، چاپ: چهارم‏
  • مکارم‌شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب‏‏الإسلامیه، ۱۳۷۴ش.
  • مؤدب، سید رضا و سید محمد موسوی مقدم، اهم مبانی تفسیر قرآن از منظر مفسران شیعه، مجله شیعه شناسی، شماره ۲۸، ۱۳۸۸ش.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.