انقلابها، ذائقهی انسانها و نگاه و تلقّی آنان را نسبت به جهان، جامعه و خویشتن تغییر میدهند و همین دگرگونی، دگرگونی در زبان و احساس و حتّی در قلمرو قالب و شکل را نیز در پی دارد. انقلاب بزرگ صنعتی در اروپا، انقلاب مارکسیستی در شوروی و انقلاب مشروطه در ایران، نمونههای روشنی هستند که گواه حضور تفکّر تازه در عرصهی اجتماعی و فروریختن باورهای قبلی و در نتیجه آفریدن هنر و ادبیاتی متناسب با فضای تازه و نیازهای تازه هستند.
در عصر مشروطه، گسترده شدن افق نگاه شاعر و نویسنده به دلیل تجربههای تازهی اجتماعی، ظهور موضوعاتی تازه و بیسابقه یا کمسابقه را در حوزهی ادبیات باعث میشود و قلمرو سرودن و نوشتن را وسعت میبخشد؛ عرصهای که پیش از آن حسّاسیت هیچ نویسنده و شاعری را برنمیانگیخت. پرداختن به مسألهی آزادی، بروز احساسات ملّی و وطنگرایانه، طرح نابسامانیهای اجتماعی و دردها و رنجهای رنجبران و کارگران و بهرهگیری از قالبهای نوین مانند تصنیفها، نمایشنامهها، رمانها و… پدیدههایی هستند که پیش از آن سابقه نداشتهاند. گرچه فضای ادبی و هنری به شدّت متأثّر از فرهنگ فرنگ است و شیفتگیها و غربباوریها بر شیوهی زندگی و نگرش جامعه و در نتیجه بر سیاست، اقتصاد، وضعیّت فکری و فرهنگی جامعه اثر گذارده است.
به همین دلیل در نقد و تحلیل آثار ادبی و ذوقی، همچون همهی مقولههای دیگر، باید زمینهها، شرایط، تحوّلات اجتماعی و سیاسی و دگرگونیهای فرهنگی و حتّی معیشتی را فراچشم داشت تا نقد و تحلیل، همهسونگرانه و واقعبینانه باشد. بنابراین اگر موقعیت تاریخی تولّد یک اثر ادبی و هنری را نشناسیم، بررسیها و قضاوتها فاقد ارزش و اصالت خواهد بود.
شعر انقلاب اسلامی، پارهای از پیکر انقلاب اسلامی و فرزند و میوهی آن است و باید متناسب با نشیب و فرازها و تحوّلات سریع و شتابناک جامعه، بررسی و مطالعه گردد. بنابراین شعر اوایل انقلاب (دورهی مبارزه و تظاهرات و درگیریهای خیابانی) باید با حال و هوای خاصّ خودش سنجیده شود. آنان که با فضای امروز و احساس امروزین، شعر دیروز را محک میزنند، در داوری خویش به کژراهه خواهند رفت. شاعر، درونمایهی شعر خویش را از تجربیات درونی و دریافتهای بیرونی مییابد و به مدد توانمندی خویش در مضمونیابی و آفرینندگی و احیاناً تأمّل انتقادی در آثار گذشتگان میپرورد و عرضه میکند. اگر شاعر در لحظههای متفاوت خویش، احساسهای گونهگون و گاه متناقض دارد، طبیعیست در تحوّلات ژرف و بنیادین هم در طرح و ساختار کلّی شعر و حتّی هم در واژگان و اوزانی که با جوششهای شعری او همزماناند تفاوت و تحوّل احساس شود.
«همفری هاوس» در کتاب خود به نام «دنیای دیکنز»[۱] که نمونهی شایان تحسینی از نقد جامعهشناختیست، نظر خود را به تناوب بین بخشهایی که گزارش صحنهی متغیّر تاریخی روزگار دیکنز است و ارائهی انعکاس این دگرگونی در رمانهای دیکنز، بیان میکند.[۲] نویسنده در تحلیل خویش، تأثیر موفقیتهای صنعتی بین سالهای ۱۸۷۰ ـ ۱۸۱۲ را بر آثار دیکنز کاملاً نشان میدهد.
انقلاب اسلامی واقعهای بزرگ، تحوّلی بنیادین و آرمانی در جامعه بوده و هست و حادثهها و لحظههای آن، آشکار و پنهان، به دنیای شعر راه مییابند. وقوع حادثههای بزرگ، لحظههای خطیر و سترگ، لحظههایی که با حیات و مرگ انقلاب و جامعه پیوند داشت، نمیتوانست و نباید بر سرودهها و احساس شاعران بیتأثیر باشد. سخن از نوع دریافت و نحوهی بازتاب حادثهها و لحظهها نیست؛ بلکه سخن از ناگزیری تأثیر و تأثّر شاعر است و همین مطالعهای دقیق و عمیق میطلبد تا میزان تأثّر شعر و شاعر و تأثیر متقابل شاعران در مجموعهی حوادث و جریانهای انقلاب شناخته شود. جز این، باید دید شاعر چقدر خود با لحظهها زیسته و از تجربههای عاطفی بهره گرفته است. چرا که شعر عصر ما از فقدان تجربههای حسّی شاعرانه رنج میبرد و جماعت شاعر و نویسنده بیش از گذشته به تجربهها و احساسات عینی[۳] نیازمند است. نکتهای که نباید از آن غفلت ورزید، جدّی گرفتن امروز است و نقد و تحلیل عالمانه و صادقانهی ادبیات انقلاب اسلامی. واگذار کردن این مهم به فردا، تنها به این بهانه که هنوز یک دوره پایان نیافته است تا بتوان به جمعبندی و تحلیل آن نشست، کاری ناسنجیده و ناصواب است. بسیاری از تذکرهنویسان دیروز ـ با همهی ضعفهای اغماضناپذیر ـ شاعران عصر خویش را معرّفی کرده و گاه نیز به نقل و نقد سرودههایشان پرداختهاند. هیچکس نمیتواند ابوالفضل بیهقی را به دلیل نگارش تاریخ ارزشمندش در دورهی غزنوی ـ دورهای که در هنگام نگارش تاریخ، پایان نیافته بود و برخی حادثهها نیز به یک یا دو دهه فاصله نقل و طرح میشد ـ محاکمه کند. متأسّفانه کسانی که ناباورانه یا اصولاً ناهمخوان و ناهمخون با این دورهاند و یا زحمت مرور و مطالعهی آثار این دوره را به خویش ندادهاند چنین انگاره و القایی دارند. اگر این ضرورت امروز تحقّق نیابد، نسلهای بعد که احیاناً در چنین فضایی تنفّس نکردهاند بیشک نخواهند توانست به خوبی و دقت آنهایی که در حادثهها زیسته و تنفّس کردهاند به بیان و تبیین شعر و هنر این دوره بپردازند.
اگر آگاهی ما از زوایای زندگی و آثار بسیاری از چهرههای بزرگ علمی و ادبی و تاریخی کشورمان کم است، شگفتآور نیست. یا شگفتانگیزتر و دردآورتر آن است که اطلاعات ما نسبت به برخی از بزرگان معاصر نیز کم و ناچیز و گمگوشهها در زندگی و اندیشه و آثار آنان فراوان است. حلقههای مفقوده در ادبیات نزدیکترین دوره به ما یعنی عصر مشروطیت آنقدر زیاد است که فقدان دیوان اشعار دستکم چند نمونه شعر از یک شاعر ما را از دریافت درست تحوّلات شعر دورهی مشروطیت محروم ساخته است. مجموعهی شعر خانم شمس کسمائی گم شده است. از سرودههای میرزادهی عشقی، لاهوتی، تقی رفعت و… اندکی در دست ماست و این تأسّف و دریغ را کسانی به خوبی درمییابند که در اندیشهی تحقیق و تتبّع جدّی در این دوره برمیآیند.
باید ادبیات عصر انقلاب را جدّیتر و دقیقتر پیگرفت. در همین جا به نکتهای که ضرورت جمعآوری آثار و پیگیری تحوّلات فکری و روحی شاعران و نویسندگان این دوره را ضروریتر میسازد باید اشاره کرد و آن حذف برخی سرودهها و آثار، توسّط خود شاعر و نویسنده است. برخی از شاعران و نویسندگان امکان ردیابی و رصد را از پژوهشگران به هر دلیل میگیرند. در مجموعه دفترهای چاپشدهی شعری، سرودههایی آشنا از شاعران دیده نمیشود؛ سرودههایی که با حافظهی مردم گره خورده و گاه نیز بسیار ارزنده و خاطرهانگیز است. گاه نیز شعری مثلهشده و غیرقابل انطباق با اصل یافت میشود. مثلاً برخی شاعران، سرودههای دورهی جنگ هشت ساله را در چاپ مجموعه شعرهایشان قلم گرفتهاند! احیاناً برخی شعارهای تحقّق نایافته یا مسائلی که در تحوّلات سیاسی فرهنگی پیش آمده و یا نشیب و فرازهای روحی و فکری شاعر نیز در این پالایش و زدایش مؤثّر بوده است. به هر حال این کار به لحاظ اخلاقی و اجتماعی، ستوده یا نکوهیده، از نظر گاه ادبی، بستن پنجرهها و کور کردن روزنههاییست که به شناخت بهتر و دقیقتر این دوره کمک میکند.
سیر تحوّل در محتوای شعر انقلاب
نخستین سرودههای عصر انقلاب را اگر به سال شروع جدّی انقلاب، یعنی سال ۱۳۵۷ برگردانیم، حال و هوای شعاری چشمگیرتر و پررنگتر است. در این سال، برخی شعارها که سازندهی عمدهی آنها شاعران مطرح نیستند از جوهرهی شعری برخوردارند. جامعهی ایرانی قرنهاست که با شعر خوگر است و زندگیاش آمیخته با نغمههای آسمانی حافظ، سوگسرودههای عاشورایی و ضربالمثلهاییست که ایجاز و اعجاز در آنها موج میزند. شعر، آنچنان با فرهنگ ما آمیخته است که از لایلای گهواره تا سنگ مزار با ما همراه است. به تعبیر نزار قبّانی شاعر معاصر عرب: «اگر نیشتر بر رگمان بزنند، چیزی سبز میجوشد. تصوّر نکنید نفت است؛ شعر است». گرچه او این سخن را در توصیف عرب و گرایش او به شعر گفته است، امّا بر روح هنرمند و ذائقهی شعرگرای ایرانی نیز منطبق است.
در دورهی حرکتهای مردمی و تظاهرات خیابانی و دیوارنوشتهها، این جوششها کاملاًمحسوس است. شعارهای ارتجالی در کنار سرودههای تند و شعاری و عموماً مقطعی، سرودههای انقلابی که شبیه تصنیفهای دوران مشروطه و گاه متفاوت با آن است نیز دیده میشود. شعر برخی از سرودهها از شاعران مشهور عصر مشروطه مانند فرّخی یزدی و برخی از شاعران گمنام و به ندرت مشهور است. از مهمترین ویژگیهای سرودههای این دوره به ویژگیهای ذیل میتوان اشاره کرد:
۱ـ ترسیم افقهای روشن پیروزی
فضای یأسآلود و سراسر بنبستی که شاعر پیش از انقلاب ترسیم میکرد، فرومیشکند. شاعر با بهرهوری از شکوه و شور حرکتهای مردمی و باورهای عمیق مذهبی که پیروزی حقطلبان را حتمی و صبحی قریب[۴] را نوید میدهد، با سرانگشت شعر، فرداهای روشن را نشان میداد: «هان ای خدایان! / در روز بار عام / حتّی / تمثال بیمثال شما را / یارای ادای تظّلم نداشتیم / آری، حتّی خری به دست تظّلم / زنجیر عدل و داد شما را تکان نداد!».[۵] «باری هرجا قدم به خاک نهادید / صدها نهال عاطفه خشکید / صدها درخت فاجعه رویید / اینک / هرچند تاج تخمه به گهواره بستهاید».[۶] «باری امید بس عبثی دارید! / زیرا که شب / آبستن طلوع شگفتیست!»[۷]
شعر این دوره دیگر از شب و زمستان و وحشت و بنبست آکنده نیست. اگر هم از وحشت و انجماد و زمستان و پاییز سخن میرود، سرانگشت شعر به سمت روشنیست. شاعر، چشمانداز فضایی بیزندان و آسمانی بیسقف را دریافته است. شعر سیاسی دیروز ـ اگر این عنوان رسا و فراگیر باشد ـ عمدتاً سایههای یأس و مرگ و خزانهای بیبرگی با خویش دارد. در شعر اخوان ثالث ـ که باید او را پیشقراول سرایندگان شعر اجتماعی و سیاسی در حوزهی شعر نیمایی خواند ـ و در شعر فروغ و دیگران این دریافت و استنتاج مشهود است. حتّی سرودههای شاعران معترض قبل از انقلاب کمتر توفندگی و جوشندگی و خروش و خشم سرودههای این دوره را دارند.
۲ـ طرح فقر و محرومیت و زراندوزی و غارت سرمایههای جامعه
پیش از این برخی از شاعران که عمدهی آنها گرایشهای سیاسی خاص داشتند، در کنار دو جریان شعری روشنفکران غیرمذهبی و شاعران مذهبی با زبانی نمادین و تمثیلی و گاه عریان و شعارگونه، از فقر و محرومیت، استثمار و غارت تودههای جامعه، و زراندوزی و چپاول سرمایههای ملّی توسّط عوامل حکومت و سرمایهداران سخن میگفتند. در سرودههای خسرو گلسرخی، سیاوش کسرایی، اخوان ثالث، شاملو، فروغ و شاعران مذهبی همچون نعمت میرزازاده (م. آزرم)، طاهره صفّارزاده، موسوی گرمارودی، حمید سبزواری و… نمونههایی از این دست مسائل میتوان یافت. گاه نیز اینگونه سرودهها نوعی ژست سیاسی برای شاعران محسوب میشد.[۸]
در هنگامهی طرح این فقر طاقتسوز، گاه شعلههای اعتراض، دامن سکوت و سکون مخاطبها را فرامیگرفت. شاعر آشفته و خشماگین، سکوت، اضطراب و ترس، به انتظار حادثه نشستن محرومان و ستمدیدگان را محکوم میکرد: «در سجاف کوچهباغ / اضطراب / گامهای عابران خسته را، / شماره میکند / رهگذر / غروب را به روی شاخههای خشک / روبهروی چشمههای بیتپش / نظاره میکند. / برزگر، خیال خویش را، / به بوی نان گرم آفتاب، / پر نمیدهد / سایهی پرندهای / از بهارزایی قنات خشک / روستای خفته را خبر نمیدهد / فقر / خوش نشسته روبهرو / روبهروی زرد زخم آفتاب / روبهروی سایههای ممتد ملال / روبهروی باغهای خواب / روبهروی ریگ، شن، سراب / در هجوم هول / پشت پلک روستا / میتوان شکوفههای خواب را، نظاره کرد / میتوان کلاف ابر را / دور دوک صبحدم، هماره دید»…[۹]
۳ـ غلبهی شعارگونگی و عنصر تفکّر بر دیگر عناصر شعری
ضرورتها، نیازها و عطش اجتماعی، فضای سیاسی و مبارزاتی و هیجانها و التهابهای شاعرانهای که متأثّر از اوضاع و شرایط خیزش و قیام مردمی بود، به شدّت شعر را تحت تأثیر قرار داد. سرودههای آغاز انقلاب، گاه سیاسی محض و فاقد ویژگیهای لازم شعری مانند زبان استوار، ایماژها و صور خیال زنده و تازه هستند. سرودهها از این جهت به دورهی مشروطه بسیار شبیه میشوند. شاعر به پیام بیش از هر چیز میاندیشد. لحن شعر خطابیست و عنصر تفکّر و تکیه بر پیام مشخّص سیاسی، عرصه را بر دیگر عناصر شعر تنگ میکند. در حالی که در یک شعر خوب، هیچ عنصری نباید عرصه را بر عنصر دیگر تنگ کند؛ عاطفه پا به پای تخیّل، آهنگ و زبان پا به پای هم و همهی عناصر همدست و همراه در یک مجموعهی همخوان باید به انتقال پیام شاعر کمک کنند. اینگونه سرودهها از انسجام و گاه ایجاز لازم برخوردار نبودند. شعر در مدار تکرار میچرخید و تنها پاسخی به تشنهکامی و عطش جامعه به این نوع سرودهها بود. برخی از این سرودهها، بینام و بینشان، در کنار پیامها و اطلاعیهها بر دیوارها نصب میشد و یا در تظاهرات خوانده میشد و بعدها که اندکی فضا برای تنفّس باز شد، در روزنامهها و مجلّات به چاپ میرسید.
۴ـ محتوا و مضامین محدود
به دلیل تنفّس در فضای واحد (مبارزه با حاکمیت و نظام ستم)، درونمایه و محتوای شعر حول محور موضوعاتی معدود و محدود میچرخید. سوژه وموضوع عمدهی سرودهها، مبارزه، وحدت، خودآگاهی، شهادت و… بود. گاهی تصویرها به دلیل شباهت موضوع نیز به هم نزدیک میشد.[۱۰] در حوزهی قصّهها و داستانهای همین سالها نیز مشابهت و محدودیت موضوعات کاملاً محسوس است. امّا در عمدهی این سرودهها خیزش، جوشش و تپندگی واژهها بر تندخویی و هیجان مخاطب میافزود و همین سرودههای برانگیزاننده و حرکتبخش، نقشی جدّی و شگرف در مبارزهی مردم داشت.
۵ـ بیگانهستیزی و غربستیزی (مبارزه با روشنفکری ساختگی و خودباختگی)
بازگشت به خویشتن که به شکل جدّی و دقیق قبلاً توسّط سیّدجمال و اقبال لاهوری و سپس در سخنرانیها و نوشتههای دکتر شریعتی مطرح شده بود، به قلمرو شعر نیز راه یافت. پیش از انقلاب، سهم هیچکس در ستیز با روشنفکری ـ روشنفکران بیدرد و خودباخته ـ در حوزهی شعر، به اندازهی شاعران متعهّد و روشناندیش مسلمان نیست. گرچه برخی شاعران دیگر نیز از بیتحرّکی و بیدردی اینان نالیدهاند: «مردابهای الکل / با آن بخارهای گس مسموم / انبوه بیتحرّک روشنفکران را / به ژرفنای خویش کشیدند / و موشهای موذی / اوراق زرنگار کتب را / در گنجههای کهنه جویدند». و در جای دیگر صریحتر و تلختر و گزندهتر: «من میتوانم از فردا / در پستوی مغازهی خاچیک / بعد از فروکشیدن چندین نفس از چند گرم جنس دست اوّل خالص / و صرف چند بادیه پپسیکولای ناخالص / و پخش چند یا حق و یا هو وغ وغ و هوهو / رسماً به مجمع فضلای فکور و فضلههای فاضل روشنفکر / و پیروان مکتب داخ داخ تاراخ تاراخ بپیوندم»…[۱۱]
در سروههای طاهرهی صفّارزاده، موسوی گرمارودی، حمید سبزواری و برخی شاعران که در این دوران هنوز نام و آوازهای ندارند ـ مستقیم و غیرمستقیم ـ ستیز با روشنفکری محسوس و چشمگیر است. بیهویتی، بریدگی از فرهنگ جامعه، بیدردی و نشستن در حاشیهی حادثهها و به تحلیلی تحلیلرفته بسنده کردن، شناسنامهی روشنفکران است که با سرانگشت شعر ورق میخورد: «هماکنون که نعش تو را به ناکجا میبرند / او در کافهای نشسته و ودکا مینوشد / و مرگ تو را تحلیل علمی میکند… / بر او ببخش خواهرم! / روشنفکر است».[۱۲]
۶ـ اندیشهها و مضامین مذهبی
در طول دوران مبارزه و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هویت مذهبی انقلاب، موجی وسیع و گسترده از مضامین و واژگان و در بیانی کلّیتر فرهنگ اسلام را به فراخنای شعر کشانید. شعر از آیات و روایات سرشار بود. ستایش و یادکرد از چهرههای درخشان تاریخ اسلام به ویژه ابوذر، عمار، حرّ، سمیّه، مالک اشتر و مبارزان و مجاهدان و شهیدان بزرگی چون جلال آلاحمد، دکتر شریعتی و… در سرودههای این دوره احساس میشد. احساسات شورانگیز مذهبی در تار و پود شعر تنیده بود و سرودهها با بهرهوری از این اندیشهها و طرح حماسهی شکوهمند عاشورای حسینی به تهییج و تحریک عواطف میپرداخت.
۷ـ طرح چهرههای ملّی و اسطورههای تاریخی
گرچه طرح چهرههای ملّی و اشاره به اسطورهها کمفروغتر از اندیشههای مذهبی در سرودهها چهره مینمود امّا اشعار این دوره خالی از این مسائل نیست. اشاره به داستان ضحّاک، کاوهی آهنگر، سیاووش و کاربرد واژگان دیو، اهریمن و…. در شعر و اشعار مردم شنیده میشود.
در برخی از سرودهها و سرودها و شعارها، مصراعها و ابیاتی از گذشتگان نیز به کار میرفت که مصراع «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»[۱۳] از آن جمله است. احیای برخی مضامین شعر مشروطیت و استفاده از سرودههای شاعران برجستهی عصر مشروطه که مضامین ملّی در شعر آنها وجود دارد مانند فرّخی یزدی، نسیم شمال، عارف و عشقی در لابهلای شعارها و سرودهها به چشم میخورد.
۸ـ مردمگرایی و مردمباوری
در شعر سالهای اختناق، نوعی نفرت و ناباوری نسبت به مردم احساس میشود. شاید مشاهدهی بیتفاوتیها، در خود خزیدنها، نظارهگر بیدرد حادثهها و فاجعهها بودن دستاویز تاختن به مردم است. به دلیل همان یأس که پیشتر از آن سخن رفت، شاعران نسبت به فردای این مردم چنان یأسزده و ناباورند که گاه بالحنی تند و شکننده با آنان سخن میگویند: «مردم، / گروه ساقط مردم / دلمرده و تکیده و مبهوت / در زیر بار شوم جسدهاشان / از غربتی به غربت دیگر میرفتند / و میل دردناک جنایت / در دستهایشان متورّم میشد».[۱۴]
شعر شاملو از ناامیدی مطلق و لحن پرخاشگرانه نسبت به مردم لبریز است. در مجموعههای «هوای تازه» و «باغ آینه» از این دست سرودهها فراوان میتوان یافت. بعدها یکی از شاعران پاسخی نرم به او داد: «نفرین مباد جنگل آتشگرفته را / این رهروان دیده شبیخون / وز چشمزخم اهرمن از هم گسیخته / دیگر سزای سرزنشی نیستند، مرد! / هرگز مباد نفرت از این مردم»…[۱۵]
۹ـ بازگشت به عشق عارفانه
دورهی پیش از انقلاب، سرودن شعر گناهآلود (کفرگونه) و در کنار آن غزل عاشقانهی زمینی، فراگیر و گسترده در سرودهی شاعران به چشم میخورد. در سرودههای شاملو، نصرت رحمانی، نادرپور و… گاه به حوزهی مقدّسترین ارزشهای دینی حمله میشد. همانگونه که در قلمرو رمانها و داستانهای این زمان همین ویژگی موج میزد. دو جناح روشنفکر غربگرا و روشنفکران شرقگرا با تفکّرات مادّی، با زبان طنز و کنایه و تمسخر و گاه صریح و روشن، باورهای مذهبی را به سخره میگرفتند و در کنار آن، خیل شاعران از بیان عریانترین و بیپردهترین لحظهها و صحنههای جنسی و التذاذهای جسمی پروایشان نبود، فریدون تولّلی، فروغ فرّخزاد، سیمین بهبهانی، اخوان ثالث، نادر نادرپور و…[۱۶] از این دست شاعران محسوب میشوند. گرچه برخی از آنها همچون اخوان بعدها رویکردی به سمت سرودههای عمیقتر با نگاهی و تأمّلی در مسائل اجتماعی و سیاسی دارند.
در عصر انقلاب، عشق عارفانه با بهرهگیری کمرنگتر از اصطلاحات رایج عرفان سنّتی دوباره شعر را باز مییابد. در دوران اوجگیری مبارزه، عشق هماره با شهادت، خون، ایثار و وصال محبوب و… همراه است. این دست سرودهها با عاشقانهترین حماسهی تاریخ اسلام یعنی عاشورا امتزاج و پیوند مییابند و با آمیزهای از عشق و حماسه، فضایی تازه و بابی نو در شعر انقلاب میگشایند: «شیرمردا! به تو در بیشهی آهن چه گذشت؟ / بر تو در حجم شب دشنه و دشمن چه گذشت؟ / پشت آن پنجرهی منفعل از تابش ماه / بر تو ای اختر پاک شب میهن چه گذشت؟ / زیر آوار جنونآور شلّاق و سکوت / چه به روح تو فرود آمد و بر تن چه گذشت؟ / بر دلت؛ ـ روزنهی عاشق خورشید بهار ـ / در سیهچال بدون در و روزن چه گذشت؟ / بر لبت در دل تاریکترین لحظهی عشق / جز پیام گل و آیندهی روشن چه گذشت؟».[۱۷]
شعر در سال ۱۳۵۷ باید بیش از این کاویده و مطالعه و شناسانده شود. گرچه در حوزههای دیگر ادبی مانند قصّهنویسی (قصّهی کودکان، نوجوان و بزرگسالان)، طنز، شعارگویی و شعارنویسی، سرود و… میدان تحقیق فراخ است و متأسّفانه کاری درخور و شایسته انجام نپذیرفته است. با اینهمه، پیشتر از آن که آثار این دوره محو و گم و فراموش شود باید با دقّت و وسواس، و رها از سمتگیریها و حبّ و بغضهای متداول، دقیقاً مطالعه و بررسی گردد.
* منابع:
– Humphrey House, The Dickens World, Oxford university press.
ـ قرآن کریم.
ـ امینپور، قیصر؛ تنفّس صبح؛ انتشارات سروش؛ ۱۳۶۴؛ تهران.
ـ باقری، عبّاس؛ صبح در پرگار؛ انتشارات برگ؛ ۱۳۶۳؛ تهران.
ـ دیچز، دیوید؛ شیوههای نقد ادبی؛ ترجمهی محمّدتقی صدقیانی و دکتر غلامحسین یوسفی؛ انتشارات علمی؛ ۱۳۶۶؛ تهران.
ـ صالحی، بهمن؛ کسوف طولانی؛ انتشارات طاعتی؛ ۱۳۶۷؛ رشت.
ـ فرّخزاد، فروغ؛ تولّدی دیگر؛ انتشارات مروارید؛ ۱۳۷۰؛ تهران.
ـ موسوی گرمارودی، علی؛ در فصل سرخ مردن؛ انتشارات راه امام؛ ۱۳۵۷؛ تهران.
ـ میرزازاده، نعمت؛ سحوری؛ انتشارات رواق؛ ۱۳۵۷؛ تهران.
[۱] هاوس، ص ۱۴۹٫
[۲] دیچز، صص ۵۵۳ و ۵۵۴٫
[۳] Objective.
[۴] قرآن کریم؛ سورهی هود؛ آیهی ۸۱؛ «ألیس الصّبح بقریب؟».
[۵] شاعر، به افسانهی تظلّمِ خری به درگاه انوشیروان عادل اشاره دارد! پیش از این شاعر، دکتر شریعتی نیز گفته بود: «عدالت انوشیروان را تنها خری باور کرد!».
[۶] وقتی ولیعهد کوچک بود، تاج را به گهوارهی او میبستند.
[۷] امینپور؛ صص ۶۶ و ۶۷٫ شاعر، این شعر را در تیرماه ۱۳۵۷ سروده است.
[۸] به عنوان مثال، به «کارو» میتوان اشاره کرد که از زبان کارفرما میگوید: «دوستان! همکاران! / پند این پیر جهاندیده همه گوش کنید / تا به پایان نرسد سال و مه غارتگر / خون انسان ستمدیده به نیرنگ و فسون / بچکانید و قدح پشت قدح نوش کنید».
[۹] باقری؛ صص ۳۲ و ۳۳٫
[۱۰] تصویر «آینده» به «طلوع خورشید» و ترسیم «نظام ستم» به «شب و ضحّاک و دیو و…» از این دست تصاویر مشابه است.
[۱۱] فرّخزاد، صص ۹۱ و ۱۴۰٫
[۱۲] موسوی گرمارودی، ص ۲٫
[۱۳] مصراع دوم این بیت «حافظ» است که: «خلوت دل نیست جای صحبت اضداد / دیو چو بیرون رود، فرشته درآید».
[۱۴] فرّخزاد، ص ۹۲٫
[۱۵] میرزازاده، ص ۱۰۲٫ همچنین بنگرید به: «آوازهای نسل سرخ» نوشتهی عبدالجبّار کاکایی؛ روزنامهی اطّلاعات.
[۱۶] از جملهی سرودههایی که حرمت ارزشهای اعتقادی را پاس نداشتهاند، میتوان به سرودههای نصرت رحمانی، و شعر قم نادرپور و… و از شعرهای گناهآلود و عریان، میتوان به بسیاری از سرودههای فروغ فرّخزاد تا قبل از تولّدی دیگر و حتّی در تولّدی دیگر اشاره کرد.
[۱۷] صالحی. (این سروده دربارهی آزاد شدن زندانیان سیاسی در بهمن ۱۳۵۷ سروده شده است).