در لغت ابابیل به معنی دسته های پرنده های کوچک است . برخی کبوتر و پرستو را از جمله معانی ابابیل دانسته اند . اهمیت این واژه بدلیل سوره ای از قرآن مجید است که در آن به مسئله حمله سپاه فیل سوار ابرهه به مکه اشاره شده است در حمله ابرهه به کعبه سپاه فیل سوار ابرهه خود را کاملا پیروز میدان می دانستند ولی از پرندگان کوچکی که سنگ ریزه هائی را در منقار داشتند شکست خوردند و به عبرت تاریخ تبدیل شدند.
آری اگر کبوتر با فیل بجنگد یک جنگ نامتقارن است و در آن پیروزی با کبوتر است .
کبوترکوچک ،چالاک و برای فیل دست نیافتنی است در حالیکه فیل برای کبوتر یک هدف گنده و دست یافتنی است .
حمله اصحاب فیل به مکه، که سوره اى از قرآن هم بدان اختصاص یافته، به لحاظ واقعیت تاریخى و کیفیت وقوع مورد علاقه پژوهشگران تاریخ عرب قبل از اسلام است، برخى خاورشناسان و نویسندگان شرقى، آن را بر مفاد کتیبه دوم به جاى مانده از ابرهه مربوط به سال ۵۴۷ میلادى (Ry 506) و اشاره پروکوپیوس مورخ بیزانسى قرن ششم میلادى درباره لشکرکشى ابرهه به ایران و انصراف و بازگشت سریع او، تطبیق کرده اند. غالب محققان، اعم از شرقى و غربى، این حمله را به حدود سال ۵۷۰ میلادى مربوط دانسته اند که جداى از پیکار مندرج در کتیبه Ry 506است. لشکرکشى ابرهه به مکه در زمان عبدالمطلب و ناکامى و هلاکت وى و سپاهیانش موضوع مهمى است که بحث ها و سؤال هاى فراوانى را در اذهان پژوهشگران تاریخ عرب و اسلام برانگیخته است. از یک سو مهم ترین و نزدیک ترین منبع و مأخذى که در این باره وجود دارد و ماجراى این لشکرکشى و سرانجام آن را نمایانده، قرآن مجید است. در سوره فیل به اجمال از تضلیل کید و خنثى سازى توطئه اصحاب فیل و چگونگى درهم کوبیده شدن آنان از جانب خداوند سخن به میان آمده است. از سوى دیگر، در قرآن اسمى از ابرهه برده نشده و نیز از زمان، نقطه عزیمت و دیگر جزئیات این هجوم هم سخنى به میان نیامده است، اگرچه روایات تفسیرى و تاریخى، جزئیات ماجرا را تحت عنوان حمله ابرهه، حاکم حبشى یمن به مکه براى تخریب کعبه تفصیلا بیان کرده اند.
در منطقه جنوبى شبه جزیره عربستان سرزمینى خوشبخت و برخوردار از طبیعت حاصل خیز و خرم قرار دارد که به یمن موسوم است. این سرزمین که از دو سو با آب هاى دریاى سرخ و خلیج عدن (دریاى عرب) احاطه شده از نظر بازرگانى و مواصلاتى موقعیتى ممتاز داشته و از گذشته هاى بسیار دور پیوسته دست خوش تحولات سیاسى بسیارى بوده است. امپراطورى بیزانس و همسایه غربى این سرزمین در آن سوى ساحل دریاى سرخ، یعنى حبشه، همواره به این منطقه به چشم طمع مى نگریسته و بارها بدان دست اندازى نموده بودند. این دست اندازى ها با انگیزه هاى سیاسى و عمدتاً اقتصادى همراه بود. اما از زمانى که حبشه دین مسیحى را رسماً پذیرفت و رابطه آن با روم نزدیک تر شد، هم کیشى آن دو، انگیزه مذهبى ترویج مسیحیت در سرزمین یمن را بر انگیزه هاى سابق افزود. روانه شدن هیئتى از امپراطورى روم به یمن در اواسط سده چهارم میلادى و تأسیس کلیساهایى را در طفار و عدن۶ باید در جهت تحقق چنین انگیزه اى ارزیابى نمود.
کشتارى که ذو نواس، آخرین بازمانده ملوک حمیر در نجران یا مناطق دیگر یمن از مسیحیان به راه انداخت و انعکاس این خبر به دربار حبشه و روم، عکس العمل قیصر و نجاشى را برانگیخت، به گونه اى که بر اساس کتیبه حصن غراب، موسوم به ۶۲۱ CIH مکتوب به تاریخ ۶۴۰ سبئى برابر با ۵۲۵ میلادى حبشى ها با لشکرى گران به سرزمین یمن هجوم آورده و بخش هایى از نواحى ساحلى آن را تصرف کردند. از این سنگ نوشته بر مى آید که نبرد حمیریان با مهاجمان به مدت هفت سال به درازا کشیده و سرانجام به سقوط ذونواس و تسلط کامل حبشى ها بر یمن انجامیده است.
نام ابرهه و پیچیدن آوازه اش در تاریخ با همین لشکرکشى حبشیان به یمن پیوند خورده است. چگونگى به قدرت رسیدن او در روایات تاریخى چه در منابع رومى و حبشى و چه منابع عربى ـ اسلامى به گونه هاى متفاوت حکایت شده است.
در گزارش پروکوپیوس قیسارى (قیصریه اى) مورخ رومى، آمده است که هلستیائوس، پادشاه حبشه پس از لشکرکشى به یمن و پیروزى بر حمیریان، مردى از میان آنان به نام ازیمیفائوس را که مسیحى بود برایشان پادشاه ساخت و گروه زیادى از حبشیان در آن جا ماندند و به حبشه بازنگشتند. این گروه همراه جمعى دیگر اندک زمانى بعد بر ضد ازیمیفائوس برخاستند و او را دست گیر و زندانى کردند و شخص دیگرى موسوم به آبراموس را به جاى وى به پادشاهى برگزیدند. در ادامه گزارش پروکوپیوس آمده است که چون پادشاه حبشه از این داستان آگاه شد به قصد تنبیه آبراموس و سرکوبى شورشیان سه هزار سپاهى را به سردارى یکى از بستگانش به آن جا گسیل داشت، اما سپاهیان او به آبراموس پیوستند و سپهسالار خود را کشتند و در همان جا ماندگار شدند.
در روایت محمد بن اسحاق، ابرهه جزئى از لشکریان حبشى بود که نجاشى به سردارى اریاط به یمن فرستاد. او ذونواس را کشت و سال ها بر یمن حکم راند، آن گاه ابرهه در کار حبشیان یمن با وى به مخالفت برخاست و تفرقه در میان سپاهیان حبشى افتاد که در نهایت، ابرهه به او پیشنهاد جنگ تن به تن داد و در این نبرد او را بفریفت و به دست غلامش او را کشت و سپاه ارباط به ابرهه پیوستند و حبشیان به دور او گرد آمدند.
اما ابن کلبى چنین نقل مى کند که نجاشى لشکرى را با هفتاد هزار جنگ جو و با دو سردار که یکى از آن دو ابرهه الاشرم بود، به جنگ ذونواس فرستاد. آنان بر ذونواس چیره شدند و ابرهه حاکم صنعاء شد و چیزى هم براى نجاشى نفرستاد. سپس نجاشى سپاهى به سردارى اریاط براى سرکوبى ابرهه به یمن فرستاد. پس از ورود سپاه به یمن، ابرهه پیشنهاد جنگ تن به تن به حریف خویش داد، اما نیرنگ زد و غلام خود را در کمین او نشاند و آن غلام در موعد مقرر، از پشت سر اریاط در آمد و او را از پاى درآورد.
ادامه ماجرا را پروکوپیوس چنین گزارش کرده است: پادشاه حبشه پس از آگاه شدن از واقعه مرگ اریاط به خشم آمده، سپاه دیگرى براى سرکوبى ابرهه فرستاد، لکن این لشکر هم پس از روبه رو شدن با آبرامیوس و مردانش تلفات سنگینى را متحمل شد و باقى ماندگان به حبشه بازگشتند، از آن پس پادشاه ترسید و سپاه دیگرى بر ضد آبرامیوس نفرستاد تا کمى پس از درگذشت هلستیائوس، آبرامیوس متعهد شد که خراج سالانه اى به پادشاه جدید حبشه بپردازد و بدین ترتیب پادشاهى خود را در یمن تقویت کند.
این قسمت از داستان در روایت ابن اسحاق و ابن کلبى تقریباً به گونه اى دیگر حکایت شده است و صحبت از فرستادن نامه اى از سوى ابرهه براى نجاشى همراه با موى سر و کیسه اى از خاک یمن و اظهار بندگى و فرمانبردارى از اوست و سپس خوشنودى نجاشى از این کار و ابقاى ابرهه در سرزمین یمن.
در روایت هاى سریانى و یونانى نیز تا حدى شبیه این مطالب، از لشکرکشى پادشاه حبشه به یمن و پیروزى بر ذونواس و سپس روى کار آمدن ابراهام یا آبرامیوس سخن به میان آمده است.
بنابراین، گر چه روایات رومى و حبشى با گزارش هاى تاریخ نگاران مسلمان در جزئیات و برخى جوانب مسئله تا حدى با هم متفاوت اند یا احتمال مى رود بخش هایى از ماجرا به افسانه آمیخته باشد، اما به لحاظ تاریخى این مقدار مسلم است که شخصى به نام ابرهه در سپاه حبشه وجود داشته و همراه آنان براى سرکوبى ذونواس حمیرى به یمن اعزام شده و پس از یک نزاع داخلى بین حبشیان، به قدرت رسیده است.
مهم ترین اسناد تاریخى اى که از لشکرکشى ابرهه به مناطق شمال و شمال غربى جزیره العرب در دست است، یکى گزارش پروکوپیوس، مورخ دربار امپراطورى بیزانس در کتاب جنگهاى ایران و روم است که در سال هاى ۵۴۵ ـ ۵۵۴ میلادى به رشته تحریر در آورده، و دیگرى کتبیه اى است که از ابرهه بر جاى مانده و در سال ۱۹۳۵ میلادى توسط ریکمانس بر صخره اى در نزدیکى چاه مریغان در شرق وادى تثلیث علیا یافته شد و به Ry 506معروف است.
اینک تاریخ بصورت باژگونه ای در حال تکرار شدن است .امروز ابرهه از یمن به عربستان و مکه حمله نکرده بلکه ابرهه [که امروز نامش محمد بن سلمان است ] از عربستان به یمن حمله کرده است . و فیل او فانتوم و سایر جنگ افزارهای غربی از انواع مختلف است و در مقابل لشگر او،ابابیل امروز ،به پهبادهای ساخته دست دانشمندان جوان یمن مبدل شده و امروز نیز ابابیل یمن فیل های ابرهه اماراتی و سعودی را از پای در آورده اند ویکبار دیگر پیروزی حق بر باطل را مجسم ساخته اند.
نظر شما چیست؟
دست خدا با برادران یمنی است و هر روز پیروزی های بیشتری کسب خواهند کرد
کاملا موافقم
من هم کاملا موافقم
ابرهه امروز آمریکاست نه دولت سعودی