گفتگوی تحلیلی با حضورِ: علیاکبر اشعری، حسین رویوران، محمدحسن زورق، احمد کاظمزاده
کاظمزاده: در طول تاریخ، مهمترین حربۀ اسرائیل و یهود ایجاد نفاق و نفرت بین مسلمانها بودهاست. بعداً، آنان این سیاست را به میان مسیحیان هم کشاندند. الآن، اقلیت یهودی در دنیا با حربۀ ایجاد اختلاف و تفرقه توانسته بر چهار میلیارد مسلمان و مسیحی حکمرانی کند؛ دقیقاً با همین حربۀ ساده ولی غیرِ اخلاقی.
آنها انتظار داشتند که به سعودیها یا همپیمانان سعودیها نزدیک شوند تا نفرت بین شیعیان و ایران (به عنوان مظهر و رهبر شیعی در جهان) و دیگر کشورهای عربی به رهبری عربستان (به عنوان کشور سُنی) را عمیق کنند. اینکه سعودیها از خطوط قرمز قبلی گذشتند و برخورد حذفی با حزبالله را در ماههای اخیر در دستور کار قرار دادند-که در نهایت، حزب الله را به واکنش واداشت-یک تحلیل بیشتر ندارد، و آن این است که این کار با تحریک و تشویق اسرائیلیها صورت گرفت.
یکی از موفقیتهای حزبالله در این مدت این بود که توانست با گروههای غیرِ شیعی ائتلاف کند. حزبالله هیچوقت نگذاشت که حربۀ اسرائیل برای جدایی شیعه از بقیۀ اقوام و تحریک بقیه علیه حزبالله به نتیجه برسد. الآن، اسرائیل و عربستان دقیقاً دارند عکس همین کار را انجام میدهند. وقتی میشل عون پس از مدتها از فرانسه به لبنان بازگشت، همه گفتند او آمده که علیه حزبالله وارد عمل شود، ولی حزبالله با درایت توانست او را در این مدت در کنار خود نگه دارد. الآن که اختیارات و قدرت از عون به دامادش باسیل واگذار شده، اسرائیلیها و سعودیها درست این نقطه را نشان کردهاند چون میدانند که باسیل ظرفیت میشل عون را ندارد. آنها دارند او را بهشدت تحریک میکنند. باسیل هم اخیراً علیه حزبالله سخنانی گفت.
خلاصۀ کلام این است که سعودیها الآن به دو دلیل بیپروا وارد شده و حزبالله را هدف گرفتهاند: نخست، انگیزهای که خودشان داشتند؛ دوم، اسرائیلیها که در کنار سعودیها ایستادند. این در واقع حاصل نزدیکی و عادیسازی روابط است.
زورق: احساس من این است که دشمنان انقلاب اسلامی قبل از اینکه بخواهند به جمهوری اسلامی یا لبنان بپردازند دارند بال و پَر جمهوری اسلامی را میزنند. در عراق، ماجرای انتخابات به صورت یک فتنه درآمد، طوری که برخی از نیروهای مترقی در انفعال قرار گرفتند. امروز، آخرین وضعیت عراق چیست؟ اگر دولتی مثل دولت مالکی روی کار بیاید، احتمالاً تظاهرات خیابانی با دلارهای آمریکایی تکرار خواهد شد!-شبیه همان ماجراهایی که به استعفای عادل عبدالمهدی منجر شد. اگر عراقیها به دولتی که آنها میخواهند تن دهند، محور مقاومت تهدید میشود.
در سوریه، سیاست این بود که این کشور را چنان تخریب کنند که-با وجود تمام فشارهایی که به بشار اسد آوردند-اگر بتوانند، بشار اسد را از طریق سیاسی به سوی خود بکشانند. خوشبختانه، تا امروز، بشار اسد از خود ثبات قدم نشان دادهاست.
در یمن، تمام تلاششان را کردند که سیاست زمین سوخته را به اجرا درآورند. هر هفته، هواپیماهای بمبافکن دهها بار یمن را بمباران کردند. («دهها» که میگویم شامل ۹۰ یا ۹۹ هم خواهد بود!) دهها پرواز یعنی زدنِ همه چیز. ولی این اقدام موفقیتآمیز نبود.
یکی از جاهایی که اسرائیل و عربستان دوست دارند-اگر بتوانند-بزنند حزبالله است. شرط زدن حزبالله این است که (۱) شرایط اقتصادی اجتماعی بر مردم لبنان تنگ شود؛ (۲) رهبران گروههای لبنانی که عامل غرب هستند علیه حزبالله جدیتر، و آنها که به حزبالله گرایش دارند نسبت به غرب نرمتر شوند.
اگر بتوانند وضعیت جدیدی ایجاد و حزبالله را در داخل لبنان محاصره کنند، احتمال ترور سید حسن نصرالله امروز بیش از گذشته خواهد بود؛ بنابراین، حفظ امنیت سید حسن نصرالله و حفظ موجودیت حزبالله در لبنان مسئلۀ مهمّی است. بعد از این، فشار بر حزبالله را زیاد و سعی میکنند حتی در حزبالله ریزش ایجاد کنند. اخیراً، من برای اولین بار دیدم سید حسن نصرالله یک ساعت صحبت کرد و لبخند نزد، در حالی که او آدم خندهرویی است.
کاظمزاده: چند روز پیش ترسی در وجود من افتاده بود که نکند اتفاقی بیفتد. مذاکرات وین طوری پیش رفته که اسرائیلیها حتماً میخواهند کاری بکنند. ممکن است حتی بایدن را ترور کنند. آنها به دنبال سوژهای هستند که بتوانند صفحۀ بازی را به هم بریزند. در خبرها، تحلیلی از منابع اسرائیلی آمده بود که مقامات آنها توصیه کردهاند که اگر بنا شد به ایران حمله کنند، اولویتشان باید این باشد که تمام سیستمهای راداری ایران را پیشاپیش از کار بیندازند.
اشعری: اگر واقعیت این باشد که ایران محور مقاومت علیه استکبار است، کارهایی که امثال سید حسن نصرالله میکنند را یک جور میتوان تحلیل کرد؛ اگر بگوییم عربستان صحنهگردانی میکند و ما و محور مقاومت در موضع انفعال قرار داریم، جور دیگری میتوان تحلیل را پیش برد. برداشت من در مجموع این است که مصلحت امروز جامعۀ اسلامی این است که رهبری جبهۀ مقاومت در کشورهای عربی به عهدۀ سید حسن نصرالله باشد.
رویوران: زمانی که فرانسه سوریه و لبنان را تحت استعمار داشت، تقسیم این سرزمین به دو کشورِ لبنان و سوریه بر اساس نیازهای اسرائیل بود، که داشتند آن را به وجود میآوردند. از همان اوایل، نطفۀ لبنان را بر این اساسِ ناکارآمد بسته بودند که اولین کشوری باشد که اسرائیل را به رسمیت بشناسد چون نمیتواند از خود دفاع کند. این برنامهریزی را فرانسه انجام داده بود. (اگرچه، اتفاقی که افتاد این بود که حتی مصر، که قویترین کشور عربی بود، در مقابل اسرائیل تسلیم شد و پیمان کمپ دیوید را امضا کرد!)
بعد از سال ۱۹۸۲ م.، اسرائیل بهراحتی در لبنان آمد و رفت داشت. اگر روند حوادث را بخوانید، میبینید که عوامل اسرائیل به لبنان وارد میشدند و چند نفر را ترور میکردند. تروریست اسرائیلی درِ خانه را میزد، به فرد شلیک میکرد، و بعد سوار قایق میشد و میرفت؛ به همین راحتی! خانۀ بازماندۀ همین شخص الآن جایی در بیروت است. در زدند، با پیژامه آمد و در را باز کرد، او را کشتند و رفتند، و قایق منتظر تروریست اسرائیلی بود.
خیزش اسلامی کلّ طرح غرب در منطقه را به هم زد. تغییر الگوی لبنان از سازش به مقاومت تحول بسیار بزرگی بود. غربیها برای اینکه این الگو را به هم بزنند در دو سال اخیر بلایی سر لبنان آوردند که واقعاً باید-به قول خودشان-درس عبرتی برای همه باشد. جامعۀ لبنان ساختار خاصّی دارد. مردم به خارج از کشور میروند و کار میکنند، پولی جمع میکنند و برمیگردند، پول را در بانک میگذارند و با سود آن زندگی میکنند. در لبنان، ۴۵ میلیارد دلار پسانداز مردم وجود داشت. با تبانی آمریکا و اتحادیۀ بانکداران، این پول یکشبه ناپدید شد. تا همین الآن، یک نفر نمیگوید این پول کجا رفت. شهروند لبنانی که یک میلیون دلار در حساب بانکیاش داشت پولش کجا رفت؟ بانک جوابگو نیست.
نزدیک به ۲۰ میلیون لبنانی وجود دارد؛ سه میلیون در داخلاند، و ۱۷ میلیون در دنیا پراکندهاند. در مورد چندین لبنانی که در دفتر صدا و سیما با ما کار میکردند، بدون استثنا، هر خانواده یکی-دو نفر را در خارج داشت که برای آنها دلار میفرستادند. این زندگی لبنانیهاست. پسانداز این جامعه را گرفتند. از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۰ م.، طیّ ۳۰ سال، هر دلار در لبنان معادل ۱۵۰۰ لیر بود؛ الآن یک دلار معادل ۳۰ هزار لیر شدهاست!
برنامهریزی کردند و به دنبال این بودند که جامعۀ لبنان را عبرتی برای بقیه کنند تا کسی از مقاومت حمایت نکند. اما چه اتفاقی افتاد؟ اولاً، کمترین آسیب را حزبالله دید چون بنیادش بر مقاومت است. چه کسی ضربه خورد؟ آنها که لیر میگرفتند: مسیحیها، سُنیها، و طرفداران آقای نبیه برّی. عُمدۀ پولهای دولتی دست این سه قشر است. اگر کسی مثلاً معادل دو هزار دلار لیر میگرفت، یکمرتبه، این مبلغ معادل ۲۰۰ دلار شد. بعد، کمکم ارزش حقوقش به ۱۰۰ و بعد به ۵۰ دلار رسید!
اتفاقاً، غرب با این کار مردم را به سوی حزبالله برد. مردم احساس میکنند که غرب این بلا را بر سر آنها آورد و تنها کسی که میتواند به دهن غرب بزند حزبالله است. حزبالله الآن احساس میکند که مردم مشکل دارند اما احساس خطر امنیتی ندارد. خطر اجتماعی و اقتصادی وجود دارد. یک کارشناس میگفت: «ما برآورد کردیم که حزبالله کلّ لبنان را ظرف ۴۸ ساعت میتواند بگیرد اما چنین تصمیمی ندارد.»
آنچه اتفاق افتادهاست طرحی است که عربستان هم سردمدار آن نیست. عربستان در حاشیۀ آمریکاست، و آمریکا مدیریت میکند که لبنان را زمین بزند. این طرح را به خانمِ شیا، سفیر آمریکا در بیروت، دادهاند که اجرا کند. با یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار، سفارتی بزرگتر از بغداد در منطقهای در لبنان ایجاد کردهاند. یک بخشِ آن یک شهر فرهنگی (شامل سینما و آمفیتئاتر) است. اِن.جی.اوهایی ایجاد کردهاند که جوانان لبنانی را جذب میکند. ظهر میروند و شب بیرون میآیند، و همۀ تفریحات مجانی است. سفارت محلّ بسیج و ساماندهی شدهاست. سی.آی.اِی اعلام کردهاست که در دو سال گذشته، هفت میلیارد دلار در لبنان خرج کردهاست. هفت میلیارد دلار شوخی نیست. این نشان میدهد که طرح چهقدر بزرگ است.
الآن، حزبالله منسجمترین نیروی سیاسی در لبنان است. حتی نیروی میشل عون و دامادش باسیل دارد از هم میپاشد. آنها حرفهایی میزنند که جزء توافقاتشان با حزبالله نیست. سید در صحبتهای اخیرش گفت: «بهموقع، در مورد پیشنهادهایی که دربارۀ فدرالیسم مطرح شدهاست بحث خواهم کرد.» بقیه بهشدت منفعلاند، ولی حزبالله همچنان منسجم است.
میخواستند لبنان را به الگویی برای ترساندن محور مقاومت تبدیل کنند اما موفق نشدند. به همین دلیل، سید حسن نصرالله از موضع لبنان برخورد نمیکند تا نشان دهد که در سطح منطقه، سخنگوی تمام ملت عرب است. او به عنوان محور مقاومت صحبت میکند؛ در مورد شهادت شیخ نمر در عربستان، یمن، عراق، سوریه، و فلسطین صحبت میکند.
لبنان اتفاقاً جایگاهش را تثبیت کرده و توطئۀ بسیار بزرگی را پشت سر گذاشتهاست. الآن در آمریکا بحث میکنند که با این لبنان چه کنند: همین سیاست را ادامه دهند یا سیاستها را تغییر دهند؟ غرب بر سر دوراهی تصمیم قرار گرفتهاست، اما موضع حزبالله عوض نشده و اتفاق خاصّی نیفتادهاست.
زورق: محور اصلی صحبتهای اخیر سید حسن نصرالله این بود که بعضی در عراق میگویند: «جمهوری اسلامی دوست ماست؛ آمریکا هم دوست ماست» و بعضی میگویند: «آمریکا دوست ما و جمهوری اسلامی دشمن ماست.» بعد گفت: «مقایسه بین قاتل و شهید اشتباه است» و کارنامهای از آمریکا و عربستان ارائه کرد. اینجا من فکر میکنم نیمنگاهی به مسائل داخل عراق داشت. چه کسی میگوید آمریکا دوست است و ایران هم دوست است؟ مصطفی کاظمی!
رویوران: البته، همۀ رهبران عراق، منافقانه، آن را به زبان میآورند.
زورق: اگر همه بگویند که فاجعه بیشتر است، ولی همین که مصطفی کاظمی میگوید هم خطرناک است.
رویوران: در عراق، قبل از اعلام نظر دادگاه فدرال، نتایج انتخابات را تأیید کردند. مجلس باید ظرف دو هفته از تأیید نتایج اولین جلسۀ خود را برگزار کند. در اولین جلسۀ مجلس جدید، یک نفر رئیس سِنّی پارلمان میشود، و اولین سؤال پیشِ رو دربارۀ ائتلاف بزرگ است.
یک گزینه این است که دو گروه اصلی و بزرگ شیعه، یعنی چارچوب هماهنگی و صدریها، با هم باشند. تا الآن، دو-سه دور گفتوگو اتفاق افتادهاست. صدریها گاهی میگویند اتحاد بین این دو بیمعناست؛ گاهی هم میگویند که حاضرند ائتلاف کنند. هر دو را میگویند. آقای قاآنی هم گفته بود نظر ما بر این است که شیعه کنار هم باشند.
صدریها تاکنون قدری ناز کردهاند ولی احتمال اینکه ائتلاف کنند بیش از آن است که ائتلاف نکنند. صدریها به تشکیلات عریض و طویل نیاز دارند و خرجهای زیادی دارند. تمام اینها را با حضور در حاکمیت تأمین میکنند و زهد در قدرت نخواهند کرد. خیلیها این جمله را میگویند. در نهایت، دیگر گروههای سیاسی جرئت ندارند قبل از آنکه وضعیت شیعه روشن شود تصمیمی بگیرند چون ائتلاف هماهنگی ۹۲ کرسی و صدریها ۷۳ کرسی دارند، و اینها با هم اکثریت میشوند.
زورق: آیا مقتدی صدر حاضر است با مالکی کار کند؟
رویوران: تا الآن، چند جلسه داشتهاند. در جلسۀ اول، مقتدی به خانهاش در حنانه دعوت کرد (او برای خود در منطقۀ حنانۀ نجف یک منطقۀ سبز درست کردهاست) اما مالکی را دعوت نکرد. در جلسۀ اخیر، که در بغداد در خانۀ ابوحسن عامری بود، مالکی و صدر بودند.
تاکنون، نزدیک به پنج بار در نجف و بغداد در خانههای مقتدی و عامری جلسه گذاشتهاند. آقای صدر در این جلسات گفتهاست: «من در مورد آقای مالکی وتو دارم،» اما آقای مالکی این را رد کرد. چارچوب هماهنگی هم حاضر به حذف آقای مالکی نیست و میگوید: «با هم ائتلاف میکنیم. بعد از آن، برای هر کس که خواست نامزد شود رأی میگیریم. شما پیشاپیش تعیین نکن که چه کسی باشد و چه کسی نباشد.»
الآن در خیابانهای بغداد مینویسند: «توقیعان خالدان» (دو امضای جاوید)، و منظورشان یکی امضای حکم اعدام صدام و یکی امضای حکم ایجاد حشدُ الشعبی است. این دو امضا از آقای مالکی است. زیر آن هم نوشتهاند: «این دو نشان میدهد که او آدمی قوی و تصمیمگیر است.» هیچ کس حاضر نشد اعدام صدام را امضا کند. طبق قانون، رئیسجمهور باید امضا میکرد. هرچه مالکی گفت، طالبانی امضا نکرد. مالکی گفت: «اختیار را به منِ نخستوزیر واگذار کن.» طالبانی واگذار کرد. مالکی هم بلافاصله امضا کرد، و صبح فردا صدام اعدام شد! این نشان میدهد که مالکی انسان شجاعی است.
سُنیها و کُردها منتظرند ببینند چه میشود. همه منتظرند. چرا؟ چون اگر شیعه با هم باشند، خودشان اکثریت را دارند، اما اگر شیعه جدا از هم باشند، هرکدام بخواهند دولت تشکیل دهند به بقیه نیاز دارند و باید باج بدهند. این اولین بار است که در عراق، شیعه میتواند با اکثریت بهراحتی وارد حاکمیت شود بدون اینکه به این و آن باج دهد-البته، به شرط اینکه مقتدی انعطاف به خرج دهد.
اعتراض معترضان به انتخابات هم به نتیجه نرسید. رئیس دادگاه فدرال اینها را جمع کرد و گفت: «من بین دو انتخاب قرار دارم: نخست، بر اساس دلایل متقنی که آوردهاند که این انتخابات زیر سؤال است، انتخابات را باطل کنم. اگر انتخابات باطل شود، چه کسی باید دوباره انتخابات را برگزار کند؟ آقای کاظمی که زیر سؤال است! انتخاب دوم این است که انتخابات را بر اساس مصلحت امضا کنم، و شما با هم کنار بیایید. هر وقت دلتان خواست، زودرس یا غیرِ زودرس، میتوانید دوباره انتخابات برگزار کنید، ولی باید پارلمانی باشد که تصمیم بگیرد. من هیچ راهی جز اینکه مصلحتاندیشانه تصمیم بگیرم ندارم و نمیتوانم بر اساس قانون جلو بروم.»
زورق: این خبر در رسانهها اعلام شد؟
رویوران: من با بعضیها صحبت کردم و مطلع شدم. این خبر داخلی است. خلاصه، این آقا نتیجۀ انتخابات را تأیید کرد و گفت: «به رغمِ شائبهها، انتخابات را تأیید میکنیم.»
الآن، بحث این است که اول کاظمی باید برود. در اولین جلسۀ مجلس، بعد از اینکه رئیس سِنّی انتخاب شد، اولین سؤال این است که ائتلاف بزرگ کیست. اگر صدریها و مالکی نتوانند با هم کنار بیایند، چارچوب هماهنگی همچنان ۹۰ و خُردهای رأی دارد. با اینکه این همه به آرای مردم خیانت کردند و در انتخابات دست بردند، طرفداران مقاومت دست و پا بسته نیستند.
من با آقای علی مؤمن، مشاور ویژۀ آقای مالکی، تلفنی صحبت کردم. او از قول آقای مالکی گفت: «من این وضعیت شترمرغی را یکسره میکنم. این را که آدمهایی مثل کاظمی و عبادی در قدرت باشند که همه قبول دارند اعضای سرویسهای خارجیاند تمام میکنم.» متأسفانه، عبادی هم با ام.آی-۶ مرتبط است.
خلاصه، آقای مالکی این بار خیز برداشته که کار را یکسره کند. قصدش جدّی است، و تاکنون هیچ سازشی از خود نشان ندادهاست.
زورق: چیزی در ذهن من خلجان ایجاد کردهاست. آقای مالکی الآن دبیرِ کل و نفر اول حزبالدعوه است، که حزب شهید صدر بود. آقای مقتدی صدر هم همۀ افتخارش را از انتساب به شهید صدر و خاندان صدر گرفتهاست. به نظر میرسد اینجا پای برخی سری مسائل خصلتی در میان است، نه مسائل عقیدتی.
رویوران: متأسفانه، بحثی که الآن وجود دارد خصلتی است. شما درست میگویید! پدر مقتدی، محمدصادق صدر، اعلام مرجعیت کرد بدون اینکه یک مجتهد اجتهاد ایشان را تأیید کند. زمانی که از ایشان خواستند که اسم یک مجتهد را ببرد، گفت: «من یک بار به شهید سید محمدباقر صدر گفتم اینطور و اینطور است. گفت: “شما واقعاً مجتهدی.”» کلّ استدلالی که آورد همین یک جمله بود. هیچکدام از علمای حوزه (آقایان خویی، شاهرودی، سیستانی، و غروی) او را تأیید نکردند.
او با چه چیز جلو آمد و مرجع و فراگیر شد؟ بر احساسات ناسیونالیستی و عربی سوار شد و با سران قبایل ارتباط برقرار کرد. ایشان مثل همۀ مراجع از درون حوزه بالا نیامد بلکه از خیابان بالا آمد! بعد، برای اینکه خودش را توجیه کند، حوزه را ساکت و صامت و خود را پویا و فعال دانست.
ایشان در ابتدا با نظام کنار آمد. بسیاری از بعثیها وارد جریان او شدند. خیلی از شاگردان او بعثی هستند. خودش هم با زد و بند با نظام این کار را کرد. اما بعد از حدود هفت-هشت سال، با نظام اختلاف پیدا کرد، و نظام او و دو پسرش را کُشت. اتفاقاً، آن دو پسر او معمّم بودند، اما به مقتدی گفته بود: «نمیخواهد معمّم شوی. برو درس خودت را بخوان.» صدام صدر و دو پسرش مصطفی و معمر را کُشت، و مقتدی که در دبیرستان بود یکباره وارث خاندان صدر شد.
بعد از اعدام صدام، نظام به سید جعفر، پسر آیتالله سید محمدباقر، اجازه داد که به خارج برود. او به انگلیس رفت و به او پناهندگی دادند و الآن هم سفیر عراق در لندن است. مقتدی میگوید: «نامزد من برای نخستوزیری سید جعفر است.» مشکل اینجاست!
در عراق، پس از دورۀ صدام، یک دوره حرکتهای ناهنجار داشتیم. تا همین الآن، مردم عراق دارند هزینۀ حرکتهای ناهنجار را میپردازند. اینها چه کسانی هستند؟ همان بعثیها هستند! بعد از سقوط، بعثیها صدری شدند. در جریان صدر، تا دلتان بخواهد بعثی میبینید!
زورق: آیا هیچ تلاشی برای جذب آقایان مقتدی و سید جعفر صدر صورت گرفتهاست؟
رویوران: خدا حاج قاسم را رحمت کند. یک بار به آنها پیشنهاد داده بود که «یکی از بچههای ما کنار بچههای شما بیاید تا بیشتر با هم آشنا شویم.» آنها موافقت کردند، و یک نفر رفت و نزدیک به دو سال در جمع صدریها بود. او در گزارشی نوشته بود: «این مجموعهای است که انسجام فکری ندارد. عصبیتی به طرفداری از شخص آنها را جمع کردهاست. این تنها چیزی است که میتوان گفت!»
قیس خزعلی و عصائب بخشی از صدر بودند. قیس اعلام کرد: «من نمیخواهم در این مجموعۀ نامنسجم که آدمهای بعثی در آن حضور دارند باشم» و از آنها جدا شد. آقای کعبی هم بیرون آمد. خیلیها بیرون آمدند. متأسفانه، هرچه جریان صدری از آدمهای خوب خالیتر شد، منحرفان بیشتر شدند.
با آقای سید کاظم حائری در قم صحبت شد-پدر مقتدی گفته بود: «بعد از من، آقای حائری و آقای شاهرودی اعلم هستند.» ایشان به مقتدی زنگ زد و پرسید: «تو مقلد که هستی؟» گفت: «من مقلد شما هستم.» اما همۀ صدریها میگویند که مقلد مقتدی هستند، در حالی که او مقدمات را هم تمام نکردهاست! خیلی جالب است.
خدا آقای سیستانی را حفظ کند. ایشان میگوید: «اگر اتفاقی برای من بیفتد، حوزۀ نجف از هم میپاشد»؛ لذا، به دنبال آقای لنکرانی فرستاد و ایشان را از ایران به نجف برد و بزرگترین سالن حرم را به ایشان اختصاص داد تا درس خارج را برگزار کند. دو هزار طلبۀ نزدیک به اجتهاد پای درس ایشان حاضر میشوند. چرا؟ چون آقای سیستانی دلسوز حوزه است و نمیخواهد حوزه از هم بپاشد. از الآن، دارد او را برای جایگزینی خودش آماده میکند و از آقای لنکرانی با عناوین خاص و با احترام و تجلیل یاد میکند. این نشان میدهد که حوزه مسیر خاصّ خودش را دارد.
جریان مقتدا یک جریان سیاسی است، نه حوزوی. متأسفانه، خیلی هم به درون آن رخنه شدهاست. هیچ کس تا الآن موفق نشده راهِ حلّی برای نظم دادن به این جریان ارائه دهد.
بعد از اینکه پدر و برادران مقتدی را کشتند، صدام از رئیس دفترش پرسید: «سید محمد صدر باز هم پسر دارد؟» گفت: «یک پسر دیگر دارد که دانشآموز دبیرستان است.» گفت: «بروید او را بیاورید.» رفتند و او را از کلاس آوردند و گفتند: «صدام میخواهد تو را ببیند.» او از ترس خودش را خیس کرد! اینها ماندند که چه کنند. یک نفر رفت و به صدام گفت. گفت: «او را به حمام ببرید و تمیزش کنید و از خودتان به او لباس بپوشانید.»
او را با لباس محافظان صدام آوردند. صدام به او گفت: «پدرت آدم بزرگی بود. من رانندهای که این اشتباه را مرتکب شد اعدام میکنم چون عراق را از یک شخصیت بزرگ محروم کرد. برای اینکه با خانوادۀ شما اعلام همبستگی کنم، یک هدیۀ کوچک را که یک ماشین بنز آخرین مدل است با یک میلیون دلار به شما هدیه میدهم. پایین است. سوارش شو و برو.» این را تلویزیون نشان دادهاست. مقتدی گفت: «من رانندگی بلد نیستم. در دبیرستان درس میخوانم و ۱۸ سالم نشدهاست.» صدام به یکی از افرادش گفت: «تو رانندۀ او میشوی و او را تا دمِ خانه میرسانی.»
زورق: آن پول را چه کار کرد؟ یک میلیون دلار خیلی پول است!
رویوران: نمیدانم. تازه این به دهۀ ۱۹۹۰ م. مربوط است، که حقوقها ماهانه چهار دلار بود. با حقوق ماهانه، یک کارمند میتوانست فقط یک شانه تخمِ مرغ بگیرد.
زورق: این روایتی که گفتید قطعی است؟
رویوران: اینکه گفتم صورتجلسه است.
زورق: اینکه یک ماشین بنز به او داده شد؟
رویوران: این را همه میدانند. الآن، یک خانم اوکراینی در کنار مقتدی است. او اعلام اسلام کرده و گفتهاست: «من دوست دارم کلفت شما در دفترتان باشم.» او را در دفتر خودش گذاشتهاست.
زورق: چندساله است؟
رویوران: حدود ۲۷ سال دارد.
زورق: این پدیده خیلی خطرناک است.
رویوران: خیلیها به او میگویند که معلوم نیست این دختر اوکراینی با چه هدفی اینجاست.
کاظمزاده: تا جایی که من میتوانم حدس بزنم، با توضیحاتی که آقای رویوران از گذشتۀ صدرارائه دادند، با اطمینان میتوان گفت که تا ایشان نخستوزیری را نگیرد با مالکی ائتلاف نمیکند؛ یعنی به این شرط ائتلاف میکند که آقای مالکی بپذیرد که نخستوزیر از صدریها باشد. اگر مالکی این را بپذیرد، صدر در کنار مالکی و بقیۀ شیعیان قرار میگیرد و ائتلاف شیعه تشکیل میشود: ائتلاف اکبر، با حضور شیعیان و شاید بدون نیاز به دیگران. اگر مالکی نپذیرد (که به احتمال زیاد، نمیپذیرد)، با توضیحاتی که آقای رویوران دادند، مقتدی به احتمال زیاد با سُنیها و کُردها ائتلاف میکند، و آمریکا و بقیه هم سریعاً پشت این ائتلاف قرار میگیرند. در این صورت، میتوان گفت کاظمیِ دیگری در صحنۀ سیاست عراق متولد میشود که مسیر کاظمی را به همین شکل ادامه میدهد.
من، شخصاً، این سناریو را از بقیۀ سناریوها محتملتر میدانم؛ فضای سیاسی و خواست قدرتهای جهانی این را طلب میکند. نمیدانم نظر آقای رویوران این باشد یا نه، ولی جمعبندی من این است که متأسفانه این اتفاق میافتد. در گذشته هم این رخداد تجربه شدهاست. این سناریو یک بازی با حاصلجمعِ صفر است. در چنین بازیهایی، برد یکی مساویِ باخت دیگری است. بازی بین مقتدی و مالکی همین است. اگر این کشاکش ادامه پیدا کند، جدول زمانی انتخاب نخستوزیر و انتخابات ریاستجمهوری به تعویق خواهد افتاد. اگر بخواهیم سناریوهای پیشِ رو را یکییکی در نظر بگیریم، یکی این است که روند تشکیل دولت جدید، به رغمِ تأیید مصلحتی نتیجۀ انتخابات، بسیار طولانی خواهد بود.
رویوران: تحقق چیزی که شما میگویید بسیار بعید است. چرا؟ صدریها ۷۰ کرسی دارند-۷۳ تا بود، اما فکر میکنم در بازشماری یکی-دو تا را از دست دادند. سُنیها دو لیست دارند: ۳۸ نفر از لیست حلموسی و ۳۳ نفر از لیست خمیس خنجر. اینها مقابل هم هستند. نهایتاً، یکی از این دو گروه را میشود جذب کرد. بین کُردها، لیست بارزانی ۳۲ نفر و یک لیست پراکنده ۳۱ نفر در مجلس دارند. اتحادیۀ میهنی و امتداد هم که با هم متحد نشدهاند. اگر صدر فهرست حلموسی و بارزانی را اضافه کند، باز هم نمیتواند اکثریت را به دست آورد.
آقای مالکی گفته بود: «من هیچگاه با مسعود بارزانی دست نمیدهم» ولی چند روز پیش به اربیل رفت و توافقاتی هم با بارزانی کرد. صدریها با ائتلاف با یک گروه کُرد و یک گروه سُنی نمیتواند اکثریت (۱۶۵ کرسی) را به دست بیاورد، اما آقای مالکی میتواند.
کاظمزاده: من توضیحی بدهم؛ بعد، شما سخن خود را ادامه دهید. فرمایش شما در مورد انتخابات قبلی درست بود. در انتخابات قبلی، اصلاً فرد موضوعیت نداشت؛ تشکل معنا داشت. اما مهمترین مؤلفۀ انتخابات جدید تغییر استان به شهرستان و جایگاه از احزاب به افراد بود. تا جایی که من میدانم، در مجلس جدید تعداد زیادی نمایندۀ مستقل هست که به هیچ حزبی وابسته نیستند و شناورند. اگر چند تا از همان یک میلیون دلارهایی که گفتید بفرستند، قضیه حل خواهد شد!
رویوران: اکثر نیروهای چارچوب هماهنگی نیروهای احزاب هستند. البته، در عراق فساد هست؛ متأسفانه، پول فاسد هم زیاد است.
زورق: یک نکتۀ دیگر هم هست. امروز در این جلسه بهخوبی توضیح دادید که پشت پردۀ انتخابات عراق واقعاً چه بود: چهقدر مهندسی شد، و در پوشش الکترونیکی شدن انتخابات، چه دخل و تصرفهایی صورت گرفت که در نبودِ سیستم الکترونیکی امکانپذیر نبود. الکترونیکی شدن در واقع پوششی برای یک تقلب و یک فریب بزرگ بود. سازمان ملل، آمریکا، اروپا، عربستان، اسرائیل، و خیلیهای دیگر در این فریب بزرگ نقش داشتند، و حاصلش این شد که الآن در عراق هست.
بالاخره، این برنامهریزیها و پروژهسازیها برای رسیدن به هدفی است که از سوی بازیگران دنبال میشود. سؤال اصلی این است: آیا اینها به هدفشان رسیدهاند و باید فرض بگیریم که پروژه تمام شدهاست، یا اینکه هنوز وسط پروژه هستیم و این پروژه ادامه پیدا میکند؟ من به دومی معتقدم. فکر میکنم این پروژه-که با تقلب شروع شد-زمانی به مقصد نهایی میرسد که دولتی با حضور مقتدی، بارزانی، حلبوسی، و جمعی از مستقلان تشکیل شود مگر اینکه واقعاً اتفاقی صورت بگیرد که کلّ بازی را به هم بزند، که من الآن چنین چیزی را در صحنه نمیبینم.
رویوران: آنهایی که تقلب کردند قطعاً هدفی داشتند، اما به نظر من موفق نشدند که آن را کامل اجرا کنند؟ طرحشان به صورت جزئی اجرا شد. یکی از دلایلِ اینکه این وضعیت جدید به وجود آمده کامل نشدن اجرای آن برنامه است.
کاظمزاده: در ادبیات سیاسی غربی، مهرهچینیها و اینکه شما کدام مهره را تکان دهید خیلی مهم است. خودِ شما بهدرستی فرمودید که صدام، که به هیچ کس رحم نمیکرد، مقتدی را نشان کرده بود چون فهمیده بود که این آدم میتواند خیلی مسائل را ایجاد کند. بقیه هم این پتانسیل را شناختهاند.
رویوران: تا وقتی نخستین جلسۀ مجلس برگزار شود، همۀ احتمالات وجود دارد. من نمیخواهم نفی کنم. تا الآن نتوانستند، اما نمیدانم که از اینجا به بعد میتوانند یا نه.
زورق: خوب است وارد بحث یمن شویم. ما مؤلفههای صحبتهای سید حسن نصرالله را تحلیل میکنیم. احساس من این است که نگرانی سید حسن نصرالله نسبت به عراق در رابطه با همین احتمالی است که آقای کاظمزاده مطرح میکنند: تداوم جریانی که منجر به روی کار آمدن حکومتی ائتلافی در عراق شود که خود را در اختیار منافع و انقلاب عراق قرار ندهد.
بحث دیگر دربارۀ یمن است. میخواهیم ببینیم اوضاع یمن چهطور است. البته، در صحبتهای ایشان نگرانیای دربارۀ یمن دیده نمیشد، و خیلی از یمن تقدیر کرد.
اشعری: اینکه یمنی ها یک کشتی را با تجهیزات نظامی گرفتند و عکسهای آن هم منتشر شد کار بزرگی بود.
رویوران: این کشتی حامل یک محمولۀ نظامی (شامل انواع نفربر و سلاح) و برخی اقلام غیرِ نظامی بود. از یک کشتی که محمولهاش نظامی است قطعاً یک سری افراد حفاظت میکنند. انصارالله نیروی دریایی بزرگی ندارد؛ تعدادی قایق و شناور کوچک دارد. به گونهای کشتی را محاصره کردند که آنها دیدند در همه جا نیرو هست؛ لذا، تسلیم شدند و مقاومت نکردند.
این آغاز عملیات دریایی انصارُ الله است. انصارُ الله با این عملیات در عمل این پیام را رساند که بابُالمندب در دست آنهاست. این کشتی را بدون امکانات گرفتند؛ دیگر حساب بقیۀ کارها را بکنید. این یک بحث مهم است. انصارُ الله الآن وضع خوبی دارد. البته، عربستان در یمن سیاست زمین سوخته را دنبال میکند و همه چیز را از بین میبرد. روزانه، بین ۶۰ تا ۹۰ پرواز جنگی در یمن صورت میگیرد.
زورق: یعنی هفتهای ۴۰۰ پرواز!
رویوران: اتفاقاً، اینها در چنین شرایطی بقیۀ استان جوف (به مساحت حدود ۱۵۰۰ کیلومتر مربع) را آزاد کردند. آن منطقه در زمان علی عبدالله صالح هم دست سعودیها بود و بخشی از یمن است، ولی به عنوان بازارچۀ مرزی در اختیار سعودیها بود. در برخی مناطق هم اینها به سوی جیزان حرکت کردند. برای ایجاد یک نوع توازن و بازدارندگی در مقابل عربستان سعودی، با موشک و پهپاد کارهایی را انجام میدهند. در مجموع، عربستان در برابر یمن گزینهای جز تسلیم ندارد!
زورق: خبر فرود نیروهای آمریکایی و انگلیسی در المهره چه بود؟
رویوران: تعداد اندکی در منطقۀ مهره-که چسبیده به عمان است-در کنار نیروهای سعودی و در پایگاه سعودیها مستقر شدند. در منطقۀ مهره، مردم شدیداً ضدّ سعودی و طرفدار و همکار انصارُ الله هستند. این نیروها جرئت ندارند از پایگاه بیرون بیایند.
منطقۀ مأرب قلمرو قبایل مرادی هستند. ابنِ ملجم مرادی از همین منطقۀ مأرب است. اینجا شش-هفت تیره از بنیمراد ساکن هستند. انصارُ الله چهار-پنج تیره از آنها را جذب کردهاست. یکی-دو تا ماندهاند.
الآن، نیروهای انصارُ الله در آستانۀ شهر هستند و میتوانند به شهر وارد شوند، اما بین دو گزینه هستند: اینکه درگیر جنگ شهری شوند و شهر را بگیرند یا منتظر شوند تا توافق شود. انصارُ الله تصمیم گرفته توافق شود. مردم این منطقه شافعی هستند. انصارُ الله اتفاقاً در موضع خوبی است.
زورق: مسئلۀ دیگر افشای ماهیت انتخابات اخیر در عراق است. چیزی که نقل کردید که قاضی دادگاه فدرال با این گروهها جلسه داشتهاست باید به اطلاع مردم عراق رسانده شود. این کار انجام شدهاست؟
رویوران: خیر.
زورق: این حقّ مردم عراق است که واقعیتها را بدانند.
کاظمزاده: من قبل از جلسه همۀ خبرهای عراق را خواندم. یک دهمِ توضیحاتی که فرمودند در خبرها نیست.
رویوران: در مراسم تنفیذ آقای رئیسی، ما رئیس قوۀ قضائیه و رئیس دادگاه فدرال عراق را دعوت کردیم و آنها را احترام کردیم و در صف اول نشاندیم. این کار خیلی خوبی بود. رئیس قوۀ قضائیۀ عراق گفت: «ما بحث آقای قاسم سلیمانی را با جدّیت پیگیری میکنیم. او مهمان عراق بود. ما فرزند عشایریم. عشایر بچهاش را میدهد که کشته شود اما مهمانش را نمیدهد.» البته، متأسفانه، این ها هم با ما و هم با آمریکا و با همه رابطه دارند.
زورق: منظورم این نیست که به مسئلۀ تقلب پرداخته شود. بله، ایشان برای عراق مصلحتاندیشی کرد و احترامش باید حفظ شود، ولی آیندۀ عراق به تبیین این مسئله نیاز دارد.
مسئلۀ دوم این است که جریان صدر نه تنها مشکل عراق بلکه مشکل مقاومت است و بر سرنوشت کلّ مقاومت اثر میگذارد.
البته، حرمت شهید محمدباقر صدر و حرمت خاندان صدر باید حفظ شود. بالاخره، امام موسی صدر از آنهاست، و آیتالله العظمی صدر از مؤسسان حوزۀ علمیۀ قم است. این خانواده در جهان تشیع خانوادۀ خاصّی هستند. نسل آنها تا موسی بن جعفر(ع) همه از سادات و علمای دین بودند.
اما این مسئله هم باید حل شود که یک گروه مبتنی بر هیجان به اضافۀ خواستهای سیاسی و نفوذی که در آن شده میتواند در آینده پدیدۀ خطرناکی باشد. باید در همۀ اتاقهای فکر در مورد چگونگی حلّ این مسئله فکر شود.
اشعری: من به نظرم میرسد که ماجرای مشروطیت و انقلاب اسلامی تا حدّی راهنمایی میکند که چه باید کرد. در مشروطیت، شیخ فضلالله وقتی به تهران آمد امام جماعت مسجد بازار شد. از گذشته، یک مجتهد تراز اول در آنجا نماز میخواندهاست. ایشان در مواجهه با علمای دینی، که کج دار و مریز عمل میکردند، خیلی نتوانست موفق شود و شهید شد. در انقلاب اسلامی، حضرت امام(ره) در مشهد و قم معارض داشت اما طوری مدیریت کرد که آنها نتوانستند قد عَلم کنند.
سالها، همه منتظر بودند که در عراق و سوریه کسی عَلم شود که عدالتخواه باشد و بخواهد نظام اسلامی برپا کند، اما نشد. تبلیغات غربی اجازۀ این کار را نمیداد. الآن، سید حسن نصرالله در این عرصه محور شدهاست، و تنها راهْ کمرنگ کردن اوست. شما ببینید که آیتالله نجفی مرعشی و آیتالله گلپایگانی در سال اول انقلاب اعلامیۀ مشترک دادند که هرچه امام(ره) بگوید نظر آنها هم همان است، اما بقیه این کار را نکردند. بعضی (مثل آقای شریعتمداری) حتی در برابر امام(ره) ایستادند و کارهای خطرناکی کردند. الآن هم همین است. به نظر من، نمیتوان اینها را حذف کرد. مردم باید با عقلانیت به باور برسند که چه کسی میتواند رهبری جهان عرب را به عهده بگیرد. اگر در عراق کسی مثل شهید سید محمدباقر حکیم بود، خیلی خوب بود: کسی که بتواند طوری مدیریت کند که حرکت انقلاب اسلامی آسیب نبیند. اما آقای صدر هیچوقت نمیتواند خود را با سید حسن نصرالله در یک تراز ببیند.
زورق: شهید سید محمدباقر حکیم ظرفیت این کار را داشت ولی به شهادت رسید.
اشعری: کما اینکه شهید صدر هم این ظرفیت را داشت ولی شهید شد.
زورق: بحث ما دربارۀ سید حسن نصرالله و محور مقاومت بود. ما به این نتیجه رسیدیم که نگرانیای که از صحبتهای سید حسن نصرالله احساس میشد درست است. اینکه گفت قاتل و قربانی یکی نیستند واقعاً به مسائل داخلی عراق اشاره داشت، و اینکه عربستان برای حذف سید حسن نصرالله دندان تیز کردهاست یک خطر جدّی است.