میزگرد با حضور : حسین رویوران، محمدحسن زورق، احمد کاظمزاده، سید رضا میرابیان
رویوران: بسم الله الرحمن الرحیم. موضوعی که برای بحث این جلسه انتخاب کردیم آزادی و حقوق بشر و تحولات سیاسی در عربستان است. از لحاظ سیاست داخلی و خارجی و اتحادها و ائتلافها، عربستان در آستانۀ تحول بزرگی است. دلایل مختلفی برای این تحول هست؛ یکی از آنها کاهش حضور آمریکا در منطقه با عقبنشینی از افغانستان و احتمال عقبنشینی از عراق است. در شورای همکاری خلیج فارس، رقابتهای زیادی وجود دارد، و هر کشور به سویی در حرکت است. همچنین، جنگ یمن و آزادسازی مأرب قطعاً نقطۀ تحول بزرگی در یکسرهسازی جنگ خواهد بود. مجموعۀ این تحولات بیرونی قطعاً در داخل عربستان هم تأثیرگذار خواهد بود.
ما این جلسه را به عربستان اختصاص دادیم تا بیشتر و بهتر بدانیم که در آیندۀ عربستان چه احتمالاتی وجود دارد.
میرابیان: من سعی کردم مطالب را دربارۀ عربستان دستهبندی کنم. محورهای این دستهبندی را همراه با خلاصهای دربارۀ هر محور، به ترتیب اولویت و اهمیت، بیان میکنم:
(۱) مسائل داخلی و موقعیت محمد بن سلمان؛ (۲) موضوع یمن، که آنقدر مهم است که میتواند هم مسئلۀ داخلی هم مسئلۀ خارجی عربستان باشد؛ (۳) جمهوری اسلامی ایران؛ (۴) پروندۀ هستهای: شاید هیچ کس در دنیا، بعد از اسرائیل، به اندازۀ سعودیها دربارۀ این موضوع سینه چاک نمیکند-چه با تحریف و تطمیع و چه با زیرآبی رفتن! (۵) شورای همکاری و بازسازی و یکسانسازی روابط در قبال ایران؛ (۶) روابط با آمریکا؛ (۷) روابط با اسرائیل؛ (۸) روابط با سوریه؛ (۹) روابط با عراق.
راجع به امور داخلی عربستان، من زیاد به گذشته برنمیگردم. به نظر میرسد که بهتازگی پدیدهای اتفاق افتاد. آقای محمد بن سلمان ناگهان یک دور قمری در شورای همکاری زد و بعد از آن، یک جلسۀ دوساعته به عنوان سران شورای همکاری به ریاست خودش در ریاض گذاشت. به گفتۀ بندۀ خدایی، سران کشورها موتور هواپیماهایشان را هم خاموش نکردند و از شورای همکاری به این جلسه آمدند!
رویوران: هیچجا آقای ملک سلمان وجود ندارد!
میرابیان: تصور من این است که سناریو این بود که آقای محمد بن سلمان میخواست به خاندان آلِ سعود، شورای همکاری، و جهان پیام دهد که از این به بعد، او پادشاه این کشور است و به رغمِ میلشان باید با او تعامل کنند. حالا آقای بایدن نمیخواهد به عربستان بیاید و جواب تلفنها را نمیدهد، اما آقای مکرون مجبور شد بیاید، و دیگران هم مجبورند بیایند.
به نظرم، جلسۀ اخیر بعد از آن سفر یک نقطۀ عطف و آغاز یک مرحلۀ جدید در تاریخ سیاسی عربستان و خاندان آلِ سعود است. ایشان در این مدت نشان داد که قسیّالقلب و بسیار پُررو است و اعتمادبهنفس دارد. او توانست همۀ نهادهای نظامی را زیر چتر خود بگیرد. در خاندان آلِ سعود، تصفیهای کرد که در تاریخ ۸۰سالۀ این خاندان هیچ کس جرئت آن را نداشت-حتی عبدالعزیز هم جرئت نکرد چنین قساوتی نشان دهد و افراد را لتوپار کند و به مهمیز بکشد. به نظرم، ایشان آنقدر اعتمادبهنفس داشت که بتواند چنین کاری را انجام دهد. ما همیشه فکر میکردیم که باید پدر بمیرد تا او این کار را بکند، اما دیدیم که ایشان بر مرگ پدر سبقت گرفت و کار را شروع کرد.
این کار اهمیت زیادی دارد و میتواند از این به بعد در تعامل عربستان با دیگر کشورها اثر بگذارد. دیگران هم تکلیفشان را میدانند که از این به بعد با چه عربستانی روبهرو هستند: عربستان محمد بن سلمان، نه عربستان ملک سلمان!-البته، قبلاً هم در عمل همینطور بود. پیامدهای این تغییر بر اسرائیل، عراق، سوریه، و روابط با آمریکا سرشِکن میشود.
موضوع دیگر، که مهم است و از چند سال پیش آغاز شدهاست، یک نوع دگردیسی در بستر پوستۀ مذهبی عربستان (وهابیت) است. شورای علما، افتا، و جامعۀ عربستان زیر و رو شدهاند. چه کسی فکر میکرد که سواحل عربستان، در فاصلۀ ۷۰ کیلومتری مکه، مرکز خوانندهها، رقاصهها، کابارهها، و مشروبات الکلی باشد؟ تصور آن تا دو سال پیش واقعاً دشوار بود، اما بالاخره این کار را کردند. چه کسی فکر میکرد که اسرائیل یک خاخام یهودی را به عنوان مرجع تقلید بزرگ یهودیان در ریاض تعیین کند؟
بنسلمان خیلی اعتمادبهنفس دارد که دست به این کارها میزند، اما این به معنای آن نیست که در آینده اتفاقی در عربستان نمیافتد. سفیر وقت انگلیس در تهران، در سال ۱۳۵۰، وقتی در جشن هنر شیراز حضور داشت و اتفاقاتی را که در آنجا صورت گرفت دید، گفت حکومت شاه با این کار سرنگون میشود.
اعمال محمد بن سلمان هم بازتولید خشونت میکند. بالاخره، جامعۀ عربستان متدین است. اگرچه حکومت دینی نیست و سکولار است، این کارها در آیندۀ نه چندان دور در عربستان خشونت را بازتولید خواهد کرد و اوضاع را به هم خواهد ریخت. اینکه چه وقت باشد معلوم نیست، اما محمد بن سلمان با این دست فرمان نمیتواند جلو برود. من این را چندین سال پیش گفتم و هنوز هم بر این اعتقاد هستم که این روند نمیتواند بهسلامت پیاده شود چون عربستان سرزمینی نیست که این مسائل را بهراحتی بپذیرد.
مسئلۀ دوم یمن است. آقای احمد عبدالعزیز، در لندن، به خبرنگاری که از او سؤال کرد: «چرا جنگ یمن را شروع کردید؟» گفت: «من نکردم. برو از کسانی که شروع کردند بپرس! [یعنی از محمد بن سلمان بپرس.]» محمد بن سلمان هم در فرودگاه به او جواب داد و او را به زندان برد!
مسئلۀ یمن به آیندۀ محمد بن سلمان گره خوردهاست. آیا محمد بن سلمان جانش را برای یمن خواهد داد؟ آیا آیندۀ سیاسی خود را خواهد داد؟ یکی از دلایلی که محمد بن سلمان مقاومت میکند و زیر بار صلح یا آتشبس نمیرود و حاضر نیست تجاوز و تحریم یمن را لغو کند آیندۀ سیاسی اوست. بالاخره، جنگ را او شروع کرده و نزدیک به هفت سال ادامه دادهاست. درست است که نیازی به پاسخگویی به مسئولان و خاندان آلِ سعود یا به افکار عمومی و مطبوعات ندارد، اما توقف جنگ تکانۀ شدیدی در دستگاههای امنیتی و نظامی عربستان ایجاد خواهد کرد. سعودیها در این ماجرا تلفات سنگینی دادند. گزارشهایی که از چند ماه گذشته داریم خبر از این میدهد که سعودیها دارند نیروهای خود را در یمن جمع میکنند. یک نمونۀ ساده این بود که دو ماه پیش، نیروهایشان را از پایگاهشان در استان لحج-که در زمان علی عبدالله صالح، بزرگترین پایگاه زمینی بود-خارج کردند، و یک ماه پیش، کلّ نیروهایشان را از عدن از راه زمین و هوا و دریا بیرون بردند. اخیراً، القدس العربی مخابره کرده بود که بر اساس تصاویر ماهوارهای، سعودیها پایگاههایشان را در یمن جمع میکنند و واحدهای کوچک در آنجا باقی میگذارند.
اینکه سعودیها نیروهایشان را در مرز مستقر میکنند از نظر من مهمتر است. در یک ماه گذشته، وزیر دفاع انصارُ الله، دولت نجات ملی، و یک مقام بلندپایۀ دیگر (اگر اشتباه نکنم، رئیس ستاد مشترک انصارُ الله) اعلام کردند که «ما نمیتوانیم با این روند جلو برویم و ناچاریم، بهتدریج، جنگ را به داخل خاک عربستان بکشیم.» پاشنۀ آشیل عربستان خاک خودش است. سعودیها در خاک خودشان نمیتوانند مقاومت کنند. ارتش عربستان به هیچ عنوان قدرت و توان مقاومت در برابر انصارُ الله را ندارد. الآن، انصارُ الله بر ارتفاعات جازان مسلط است؛ فقط فرمان بدهند، وارد شهر میشوند، اما به دلایل دیگری وارد نمیشوند. حتی یک نفر تلویحاً گفته بود که «ما نمیتوانیم از سه استان خودمان چشمپوشی کنیم: عسیر، نجران، و جیزان.» اگر این اتفاق بیفتد، شرایط جنگ برای محمد بن سلمان بسیار پیچیدهتر خواهد شد. به تجربۀ گذشته، هیچ سرباز عربستانی تحمل مقاومت ندارد.
یک ماجرا از گذشته را خدمت شما میگویم. وقتی آقای سلطان ولیعهد بود، یک بار برای معالجه به آمریکا رفته بود. پسرش خالد، که رئیس ستاد مشترک بود، برای اینکه جایگاه خود را بین دستگاههای نظامی تثبیت کند، به همین انصارُ الله حمله کرد. آن زمان اینها نیروهای پراکنده در کوهستان بودند اما نیروهای سعودی را لتوپار و ۱۵ افسر سعودی را اسیر کردند. پدر از آمریکا به عربستان بازگشت و پسرش را گوشمالی داد؛ گفت: «من به شما گفتم با اینها درگیر نشوید» و افسران سعودی را با واسطه آزاد کرد.
بنابراین، پاشنۀ آشیل عربستان در داخل خاک خودش است. الآن، عربستان خودش نمیجنگد بلکه چند لایه مزدور دارد-از جمله، نیروهایی از خودِ یمن یا از اتیوپی. تا حالا هم، هرچه جنگیدهاند با حضور این نیروها بودهاست. حتی در مرزهای عربستان، اولین لایۀ مستقر نیروهای سعودی نیستند.
بنابراین، میتوان گفت سرنوشت یمن به نحوی میتواند سرنوشت محمد بن سلمان را رقم بزند و بر آیندۀ عربستان تأثیرگذار باشد.
آقای عبدالملک حوثی در روز ولادت پیامبر(ص) یک طرح صلح ششمادهای را مطرح کرد و از پایان بمبارانها، پایان تحریمها، و چند مطلب قابلِ توجه دیگر سخن گفت. نکتۀ مهم این بود که گفت تمام مزدوران و همۀ نیروهای خارجی باید از یمن خارج شوند و عربستان باید غرامت جنگی بدهد. او از موضع بالا صحبت کرد. میدانید که الآن نیروهای انصارُ الله در حومۀ مأرب هستند؛ مشکل این است که سعودیها از نیروهای مردمی سپر انسانی ساختهاند، و انصارُ الله نمیخواهند جنگ را خانهبهخانه کنند. اغلب قبایل-از جمله، قبیلۀ مراد که بدترین و سرسختترین قبیله است-با دولت نجات ملی هماهنگ شدند. حتی شش حزب معروف (حزب سوسیالیست، حزب ناصریسم، حزب اصلاح، و…) نماینده فرستادند و علیه عبدِ ربه منصور موضع گرفتند که «کشور را به باد دادی و به مزدوران وابسته کردی» و به صنعا نماینده فرستادند که حاضرند همکاری کنند. بحث فقط این است که چگونه وارد شهر شوند و کار را تمام کنند.
معاون وزیر خارجۀ آمریکا در امور خاورمیانه مقالهای در نشریۀ مرکز مطالعات استراتژیک آمریکا منتشر کرده که حرف خیلی مهمّی دارد. او گفتهاست: «دشمنان واشنگتن بهزودی در جنگ یمن پیروز و بر منابع انرژی در یمن مسلط خواهند شد…. قبل از اینکه دیر شود، آمریکاییها باید خودشان مستقیماً وارد عمل شوند.» البته، آمریکاییها سعی میکنند موضوع انرژی را در یمن برجسته نکنند، اما میگویند یکی از دلایل سرنگونی علی عبدالله صالح نافرمانی او از آمریکا در واگذاری امتیاز نفت یمن بود. در دهۀ ۱۹۸۰ م.، آمریکاییها مطالعۀ عظیمی دربارۀ منابع نفتی یمن در مأرب، شبوه، و جوف انجام دادند. میگویند ذخایر نفت و گاز یمن از مخازن نفت شرق عربستان بیشتر است، و آمریکاییها آن را به عنوان ذخیرۀ آیندۀ خودشان در نظر گرفتهاند. جالب است که نمایندۀ بایدن تاکنون هفت سفر به مأرب داشتهاست، و عمان و عربستان مذاکره و تلاش میکنند که این نقطه را از دست ندهند.
مطلب بعدی جمهوری اسلامی ایران است. بعد از رفتن ترامپ، سعودیها احساس کردند که بیپناه شدهاند؛ برای همین، روابط با قطر و اردن و عراق را، شتابزده، بازسازی کردند و به ایران هم پیغام دادند که حاضرند مذاکره کنند. مذاکرات در عراق در چهار دور برگزار شد. دورِ پنجم یا ششم هنوز ماندهاست. مذاکرات حاشیهای در اَمّان (اردن) بود.
معضل اساسی سعودیها موضوع هستهای و ظرفیت ایران است. صحبت اخیر سردار رشید هم به نظر میرسد باعث اضطراب سعودیها شد. من دیدم که بی.بی.سی خیلی روی این موضوع مانور میداد که سردار رشید گفتهاست: «اگر اقدامی علیه ما صورت گیرد، هر کس که زمین یا پایگاه یا مسیر بدهد… در معرض تهدید است.» این ادعای بزرگی است؛ معنای آن این است که عربستان، امارات، و قطر-که در بحث ترور سردار نقش داشتند-این مشکل را پیدا خواهند کرد.
سعودیها واقعاً نگران و متحیر هستند. آنها در ابتدا خواستند ایران را سپر بلای خود کنند و ما را در مقابل انصارُ الله قرار دهند تا مشکل را حل کنیم. ما گفتیم کمک میکنیم، اما نمیتوانیم در یمن دخالت یا انصارُ الله را مجبور کنیم. سخنگوی وزارت خارجۀ ما گفت: «ما هیچ وقت راجع به منافع ملّی خودمان از دوستان و همپیمانانمان چیزی نمیخواهیم»؛ یعنی تلویحاً به سعودیها گفت که از ما توقعی نداشته باشند و خودشان مشکل را حل کنند. سعودیها پیام را گرفتند اما نتوانستند کاری بکنند.
سفر وزیر خارجۀ امارات به سوریه هم سعودیها را بهشدت نگران کرد. آنها میگویند: «اگر قرار باشد شرایط اینطور بماند، پس ما در منطقه چهکارهایم؟ ما برای دولتهای [وابسته به غرب] منطقه برادر بزرگتر هستیم.» ظاهراً، سعودیها در هفتههای اخیر با مصریها و کشورهای شورای همکاری مذاکره کردهاند که یک توافق نانوشته یا نوشته با هم داشته باشند و از این به بعد، مواضعشان را با هم هماهنگ کنند. پای مصریها را هم به این ماجرا کشاندند، که از این به بعد، در هر موضعگیری در برابر ایران باید هماهنگ عمل شود. اسنادی که نشان میدهد این سفر در چه تاریخی انجام شدهاست موجود است. سعودیها تلاش میکنند که هم از قافله عقب نیفتند و هم تنها سراغ رابطه با ایران نروند.
با روند کنونی، فردا بحرینیها هم سر خود را بیکلاه میبینند و چون میبینند زور عربستان به جایی نمیرسد، زیرآبی میروند. بحرینیها شکنندهاند، و عربستان تنها یار غار آنهاست.
بنابراین، شرایط برای عربستان خوب نیست. باور من این است که سعودیها هنوز در مذاکرات جدی نیستند و نمیخواهند در برابر ایران در موضع ضعف قرار بگیرند. الآن، احساس میکنند در موضع ضعف هستند و ایران برتری خود را نشان دادهاست؛ لذا، میخواهند مواضع خودشان را هماهنگ کنند تا بتوانند با ایران گفتوگو کنند.
مسئلۀ هستهای هم که برای سعودیها قوزِ بالا قوز است! آنها به ما گفتند: «ما را هم مشارکت بدهید.» ما گفتیم: «ما آمریکا را که بیرون رفت مشارکت نمیدهیم؛ شما که کارهای نیستید!» سخنگوی ما گفت: «اگر بخواهید، ما شما را در جریان روند مذاکرات قرار میدهیم، اما اگر بخواهیم با شما مشارکت کنیم، فردا رژیم صهیونیستی میگوید: “ما هم هستیم.” لذا، موضع ما رسماً این است که ممکن است شما را در جریان مذاکره قرار دهیم، اما شما را در مذاکره دخالت نمیدهیم.» این چیزی است که الآن سعودیها را بهشدت نگران کردهاست.
راجع به موضع شورای همکاری، سعودیها بعد از رفتن ترامپ خیلی تلاش کردند و سفرهایی به قطر و عمان انجام دادند. همین سفر اخیر دورهای محمد بن سلمان سابقه نداشت. سعودیها همیشه نسبت به عمانیها بهشدت بدبین بودند و هیچ وقت حاضر نشدند که عمان در بحث یمن میانجیگری کند. با اینکه عمانیها در بحث یمن بهترین و صادقترین میانجی هستند، سعودیها به آنها مهلت و فضا نمیدادند. در این سفر، محمد بن سلمان مجبور شد به عمان برود، و مجموع قراردادهایی که با عمان امضا کرد نزدیک به ۳۰ میلیارد دلار ارزش دارد-اگرچه، عملی نمیشود!
به نظر میرسد که به رغمِ اینکه سعودیها تلاش کردند روابطشان را با شورای همکاری بازسازی کنند، همین حالا روابط عربستان با امارات شکرآب شدهاست چون بین امارات و عمان اختلافات شدید مرزی وجود دارد و این دو با هم مشکل جدّی دارند.
لذا، به رغم تلاشهای سعودیها برای اینکه شورای همکاری را یکپارچه و یکدست نشان دهند، باور من این است که این شکنندگی در شورای همکاری بوده و خواهد بود و حتی الآن شدیدتر شدهاست.
دربارۀ آمریکا، به نظر میرسد که کار دیگر از دست سعودیها خارج شدهاست و آن را فراموش کردهاند. وال استریت ژورنال اخیراً اعلام کرد که سعودیها از آمریکا اجازه خواستهاند که از مخازن قطر و کویت و دیگر کشورهای منطقه موشک بگیرند چون موشکهای پدافند هوایی و بالستیک و تاو و پاتریوت را کم آوردهاند. ظاهراً، آمریکاییها به آنها موشک نداده اما اجازه دادهاند که از مخازن کشورهای همسایه بردارند. میخواهم بگویم که الآن روابط با آمریکا شکننده است.
وقتی وزیر دفاع آمریکا میخواست وارد عربستان شود، او را راه ندادند. پشت سر آن، خالد بن عبدالعزیز، از امرای بزرگ عربستان، بیانیه داد و گفت: «ما در موضعگیری خود مستقل هستیم. اینطور نیست که تابع فشار و زور باشیم.» اما جالب اینجاست که در همان زمان، فرستادۀ دومای روسیه در ریاض داشت با سعودیها مذاکره میکرد!
روابط عربستان با آمریکا خوب نیست و شکننده و کج دار و مریز است. ظاهراً، سفرها و تلاشهای آمریکاییها هنوز نتوانستهاست این بیاعتمادی و شکنندگی را در روابط از بین ببرد. البته، سعودیها نمیتوانند از زیر یوغ آمریکا و چتر امنیتی و دفاعی آمریکا بیرون بیایند، اما اینکه این روابط به چه قیمتی بازسازی شود به آینده مربوط است.
در مورد روابط با سوریه، رئیس سازمان امنیت سوریه با همتای سعودیاش مذاکره داشت و سعودیها چراغ سبز نشان دادند، اما ولید المعلم بازی را به هم زد و همان لحن گذشته را نسبت به سعودیها به کار برد. علیرغم همۀ تلاشها، هیچ پیشرفتی در روابط سوریه و عربستان ایجاد نشدهاست. البته، به نظر میرسد که امارات، عمان، و اردن (بدون مشورت با سعودیها) با سوریه بستهاند. تُرکها هم پیغام دادهاند.
دربارۀ روابط با عراق، به نظر میرسد که سعودیها از زمان آقای عبادی توسعۀ روابط را آغاز کردهاند. عراقیها همیشه به ما میگفتند: «وقتی شما نمیآیید، دیگران به ما نزدیک میشوند. شما بیایید تا دیگران به ما نزدیک نشوند.» در زمان آقای عادل عبدالمهدی روند توسعۀ ارتباط برقرار بود و در زمان آقای کاظمی سرعت بیشتری پیدا کرد.
قراردادها و یادداشتهای تفاهم زیادی نوشته شده و سعودیها مبالغ زیادی را برای سرمایهگذاری تعهد کردهاند اما جز در استان الانبار کاری در عراق انجام ندادهاند. این چیزی است که من اطلاع دارم. چون انبار استان سُنینشین، مرکز اهلِ سنت عراق، و هممرز با عربستان است، توانستهاند آنجا را بازسازی کنند. در گزارشهای اخیر، آمریکاییها میگویند استان الانبار اصلاً زیر و رو شده و شکل و شمایل دیگری پیدا کردهاست. تجار سرمایهگذاری کردهاند و صنایع راه افتادهاست.
اما سعودیها نمیدانند در عراق با که طرف هستند. آنان میبینند که لایههای سخت قدرت در عراق با آنها سازگار نیست و هر آن ممکن است با یک تغییر همه چیز به هم بریزد؛ لذا، هنوز آن اعتماد لازم را ندارند.
زورق : ویژگی آقای میرابیان این است که خیلی مختصر و مفید صحبت میکنند. در فرمایش ایشان مطالب تکراری نیست، و خیلی عالمانه صحبت میکنند.
بگذریم. اختراع ماشین چاپ دنیای سیاست را متحول کرد. نقش افکار عمومی پس از آن در مقدرات سیاسی تعیینکننده شد. وقتی سکولاریسم دنیا را گرفت، توجیه دینیِ قدرتهای مستبد رنگ باخت. در ایران، از قدیم شایع بود که سلطان را ظلّالله (سایۀ خدا) میدانستند، و در قانون اساسی زمان پهلوی نوشته شده بود که سلطنت موهبتی الهی است که تا روز قیامت بین فرزندان ذکور خاندان پهلوی باقی خواهد ماند. بنابراین، توجیهکنندۀ سلطنتْ خدا بود.
توجیه سکولاریسم چه بود؟ مردم! منتها کشورهای غربی این هنر را داشتند که نماد مردم را بگیرند و نهاد قدرت را حفظ کنند. عربستان ۱۰۰ سال است که در مقابل این روند ایستادهاست.
در ایران، انقلاب مشروطه شد. یک موقعی مشروطۀ واقعی بود و مدرس نمایندۀ مجلس ما شد؛ یک زمان هم مشروطۀ نمایشی بود و اعضای مجلس را نخستوزیر و رئیس سازمان امنیت تعیین میکردند، ولی ظاهراً میگفتند مشروطه است.
عربستان سعودی بر توجیه دینی بر اساس مذهب حنبلی مبتنی بود؛ در نتیجه، انتخابات یا اعتراضات یا تظاهرات یا مجلس واقعی نداشت، اما زندان و اعدام و ترور و شاه داشت. عربستان از کجا لطمه خورد؟ از آنجا که تمام تخمِ مرغهایش را در سبد تروریسم گذاشت. البته، خودش بهتنهایی این کار را نکرد؛ بلکه جمعبندی اسرائیل، ارتجاع عرب، و آمریکاییها این بود که باید جنگ شیعه و سُنی راه بیفتد و با ترور به قضیه پایان داده شود.
اگر این جنگ تروریسم به نتیجه میرسید، عربستان همچنان میتوانست با توجیه دینی جلو برود. اشتباه در این بود که آمریکاییها زیادهروی کردند و خواستند از تروریسم برای ملکوک کردن اصل اسلام هم استفاده کنند. این عادی نبود که یک ردیف قربانی را بچینند و یک ردیف بچۀ ۱۲ساله آنها را با هفتتیر بکُشند و فیلمش را در اینترنت پخش کنند یا از سر بریدن فیلمبرداری کنند و پشت صحنه «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» بگویند. با این تحلیل، فکر میکردند قطعاً پیروز خواهند شد.
اگر ایران و محور مقاومت نباشند، آنها تاریخ را هرطور بخواهند مینویسند. در مورد جنگ جهانی دوم همینطور است. بر خلاف ادعاهایی که میکنند، ژاپن اصلاً در جنگ دخالت نداشت، و مردم آلمان هم واقعاً رژیم خودشان را میخواستند و پای آن ایستادند و جنگیدند، طوری که آلمانِ بعد از جنگ مرد کم آورد! آلمان یک رژیم دیکتاتور ضدّ مردم نداشت و آلمانیها از ما بهتر جنگیدند، اما وقتی جنگ تمام شد، هیتلر را مظهر خباثت و شرارت معرفی کردند.
اینها امیدوار بودند محور مقاومت بشکند. چرا نشکست؟ این تصمیم شجاعانۀ حزبالله لبنان و ایران و سردار سلیمانی بود. اول، حزبالله لبنان تصمیم گرفت که در هر حال به نفع مردم سوریه وارد جنگ شود، در حالی که تروریستها در ظاهر پرچم اسلام را بلند کرده بودند. بعد، ایران هم وارد جنگ شد. در نهایت، تروریسم شکست خورد. وقتی تروریسم شکست خورد، وهابیت و مذهب حنبلی زیر سؤال رفت.
الآن، عربستان سعودی میخواهد پیچی را که باید در ۱۰۰ سال طی میکرد در یک دهه طی کند، و این ممکن نیست! اینکه میفرمایند در ۹۰ کیلومتری مکه کاباره راه انداختهاند عجیب نیست؛ ۳۰ سال پیش هم که به جده میرفتیم زنها لُخت بودند. ولی آن بخش مذهبیِ توجیهگر این شرایط باور کرده بود که اینها یک حکومت دینی هستند. سکولاریسم و بیدینی نمیتواند با خدا پیوند داده شود. وقتی خدا را کنار بگذارند، باید چیزی را جانشین او کنند که معمولاً نمادی از مردم است. اگر آن چیز واقعی باشد، ثبات ایجاد میشود.
یکی از دلایل اینکه ایران ۴۰ سال است مقاومت میکند این است که واقعاً بخشی از مردم در صحنه هستند. عربستان نه توانسته نماد مردمی را بیاورد و نه توانسته نماد مذهبی را حفظ کند. این بحران بسیار خطرناکی است که بعید است آلِ سعود بتوانند از آن خارج شوند-مخصوصاً، با شخصیتی که محمد بن سلمان از خود نشان دادهاست.
در این شرایط، باید آدمی روی کار بیاید که چهرۀ دموکراتیک داشته باشد، حرفهای دموکراتیک بزند، و کارهای دموکراتیک بکند. در این شرایط، اتفاقاً باید از اهرمهایی مثل خاشقچی استفاده کرد. برای گذار از دوران اتکا به توجیه دینیِ حکومت به توجیه مردمیِ حکومت باید از این شرایط استفاده میکردند. خاشقچی این وضعیت را درک کرده بود و میخواست این مسیر را تسهیل کند، ولی او را با آن شکل کُشتند.
مسئلهای که در این میان دیده نمیشود مقاومت شیعه در عربستان است. سانسور خبری شدیدی وجود دارد که کسی مطلع نشود در آنجا چه خبر است. شرایط هولناکی بر مناطق شیعهنشین عربستان حاکم است: حکومت وحشتناک سرنیزه! مناطق شیعهنشین جنوب عربستان در مرز یمن-که مذهب اسماعیلی دارند-نیز از این شرایط متنفرند. دلیلی وجود ندارد که ما قبول کنیم اکثریت مردم عربستان حنبلی هستند. این دروغ است. اکثریت مردم عربستان، هرچه باشند، حنبلی نیستند. بخش عظیمی در اطراف شیعۀ ۱۲امامی هستند؛ بخشی در مناطق و استانهایی که ذکر کردیم شیعۀ اسماعیلی هستند؛ اهل حجاز هم مالکی هستند؛ بنابراین، نباید حنبلیمذهبها زیاد باشند.
این شرایطی است که در عربستان وجود دارد. رژیم عربستان در حال سقوط است. بزرگترین اشتباه این است که تصور کنیم این رژیم سر جای خودش باقی میماند و بگوییم: «حالا که اینها باقی هستند، مسئلۀ یمن را حل کنیم.» به نظر من، سیاستی که تا امروز پیش گرفته شده-که به بقای این رژیم کمک نشود-درست بودهاست.
اما پاشنۀ آشیل منطقه عراق است. فرمودند که در یک استان سنّینشین، عمران و آبادی را زیاد کردهاند. در منطقۀ کُردنشین هم همین کار را کردهاند. اما شیعه در همان شرایط قبلی خود باقی است، و برای او عمران و آبادی زیادی ایجاد نشدهاست. این مسئلۀ مهمّی است.
میرابیان: من نکتهای را راجع به منطقۀ شرقیه بگویم. این منطقه مرکز جریان عوامیّه بود و تخریب شد، و سعودیها آن را بازسازی کردند. از لحاظ رفاه و عمران، منطقۀ شرقیه امروز آباد است و مشکلی ندارد. مشکل شرقیه این است که علما و مراجع تقلید و آدمهای وجیه آنجا عمدتاً تابع حوزۀ علمیه نجف و (از ترس حکومت) بهشدت محافظهکارند؛ اما نسل جوان مثل آتش زیر خاکستر است و هر زمان فرصت پیدا کند، خود را نشان خواهد داد.
رویوران: من عرایضم را در سه بخش مطرح میکنم. بحث نخست انسجام در حاکمیت عربستان است. انسجام در خاندان حاکم در هر نظام سیاسی-مخصوصاً، نظام موروثی-بسیار مهم است. این شرایط از گذشته متغیر بودهاست. زمانی انسجام بالا بود. بعد از فوت عبدالعزیز، اختلافاتی پیش آمد و به نوعی کودتا شد. فیصل وقتی به مصر رفته بود کشته شد. خالد هم مُرد.
عبدالله با توافقی این خاندان را جمع و بین ۳۶ فرزند عبدالعزیز توازن ایجاد کرد. خودش دو ولیعهد، یکی از این و یکی از آن خاندان، قرار داد. تلاش او بر این بود که انسجام به حاکمیت برگردد.
اما از زمانی که ملک سلمان روی کار آمده، تمام رفتارها در جهت بر هم زدن این انسجام بودهاست. بازداشت شاهزادگان، مصادرۀ اموال آنها، و مسائلی از این قبیل نشاندهندۀ این است که محمد بن سلمان بالاترین میزان تنش را در خاندان حاکم ایجاد کردهاست. او حتی بزرگِ خاندان عموی خودش (احمد) است را زندانی کردهاست، در حالی که چنین چیزی در جامعۀ سنّتی عربستان و در خاندان حاکم اصلاً متعارف نیست.
محمد بن سلمان میزان درگیری، تنش، و رقابت را در خاندان حاکم بالا بردهاست. در آیندۀ عربستان، انسجام حاکمیت به یک متغیر اساسی تبدیل میشود. جالب است که الآن، شاهزادههای زیادی در خارجِ عربستان (انگلیس، فرانس، هلند) علیه نظام این کشور صحبت میکنند.
آقای سعید شهابی، که بحرینی است، میگفت: «ما هر یکشنبه در لندن در مقابل سفارت عربستان جمع میشویم تا به اِشغال بحرین اعتراض کنیم. خانوادهای بود که ما هر هفته آنها را میدیدیم و با آنها سلاموعلیک پیدا کرده بودیم. یک بار از آنها پرسیدم: “شما بحرینی هستید؟” گفتند: “نه، ما سعودی هستیم.” بعد، متوجه شدم این خانم همسر ملک عبدالله است، و آن دو دختر دختران ملک عبدالله هستند که به دولت سعودی اعتراض میکنند!» این نشان میدهد که اختلاف زیادی در حاکمیت درگرفتهاست. این اختلاف میتواند در آینده یک متغیر بسیار مهم و تأثیرگذار باشد.
محمد بن سلمان به دنبال مشروعیت از طریق انسجام حاکمیت نبود بلکه میخواست جنگی با عنوانِ طوفان قاطعیت راه بیندازد و خود را در جنگ به عنوان یک قهرمان معرفی کند اما به این نتیجه نرسید!
نکتۀ دوم دربارۀ جامعۀ عربستان است. جامعۀ عربستان یک جامعۀ سنّتی است. در جامعۀ سنّتی، به دلیل اینکه نهادهای سنّتی شناختهشده هستند و حاکمیت کاملاً با آنها خو گرفتهاست، مدیریت جامعه خیلی آسان است.
در جامعۀ بدوی، قبیله و عشیره نهاد اصلی است. شاید بهترین فردِ خاندان آلِ سعود برای مدیریت سنّتی جامعه ملک عبدالله بود. در گارد ملی، او از هر قبیله چند صد نفر را جذب و با تمام شیوخ و عشایر ارتباط بسیار نزدیکی ایجاد کرده بود. به هر حال، چون جامعۀ سنّتی برای حاکمیت تعریفشده و شناختهشده بود، مدیریت آن هم خیلی آسان بود.
اما الآن تحولاتی جدّی به طور طبیعی در دنیا در جریان است، و عربستان هم نمیتواند مستثنا باشد-از همین بحث موبایل و فضای مجازی گرفته تا مسائل دیگر. چند روز پیش، دادگاه برای خانمی فقط که یک توییت زده بود حکم قتل در ملأ عام صادر کرد. در خیابان، کسی شمشیر در دست گرفته بود که سر او را از تن جدا کند، و او فریاد میزد: «من فقط یک توییت زدهام!» نزدیک به یک ربع بین مردم گفتوگو بود، تا اینکه توانستند او را از پشت بگیرند و سرش را جدا کنند. الآن، عدۀ زیادی به خاطر اظهارِ نظر در فضای مجازی دربارۀ جنبشهای مطالبۀ حقوق زنان و رانندگی و… در زنداناند. البته، بخشی از این مسائل در دورۀ محمد بن سلمان حل شدهاست، اما اینکه به خانمها مجوز رانندگی بدهند کافی نیست.
عربستان در انتقال از یک جامعۀ سنّتی به جامعۀ لاییک گامهای زیادی برداشتهاست. بیحجابی در جامعۀ عربستان خیلی زیاد است-البته، فضای مکه و مدینه این اجازه را نمیدهد. نکتهای که در کنار این تحول هست و کنترلشده هم نیست و نظام توان کنترل آن را ندارد این است که به دلیل سرعت فرآیند مدرن شدن، سفر به خارج هم خیلی زیاد شدهاست. در گذشته، سفرها محدود بود، و یک نفر حداکثر تا لبنان و سوریه و مصر میرفت؛ سعی میکردند به محیطهای همگون بروند. الآن، از ترکیه گرفته تا اروپا و آمریکا و کانادا، سفر زیاد شدهاست. متأسفانه، در سفرهای خارجی آدمهای بیحجاب را زیاد میبینید. شدت تحولات بسیار بالاست، و عدم تسلط نظام بر این تحولات یک خطر بالقوه برای آنان است.
نکتۀ دیگری که وجود دارد بحث فساد اجتماعی است، که نظام در برآمدن آن نقش دارد. در گذشته، ادارهای برای امر به معروف و نهی از منکر داشتند؛ الآن، سازمان تفریحات جایگزین سازمان امر به معروف شدهاست، که کارش در واقع امر به منکر است: مانکن میآورند، خواننده میآورند، رقاصه میآورند، هنرپیشه میآورند، و جشنهای فرهنگی برگزار میکنند.
اختلاف بر سر این مسائل زیاد است. یادم هست که یکی از روحانیان بزرگ وهابی گفت: «دارد اختلاط بین پسر و دختر صورت میگیرد. اینها فسق و فجور و خلاف شرع است.» در جواب او گفتند: «اشکالی ندارد»! روحانیت هم با محمد بن سلمان با سر به پایین میآید. این نکته بسیار مهم است. فساد از بالا به پایین با تحولات اجتماعیِ از پایین به بالا فرق میکند. در عربستان، هر دو، مانند دو لبۀ قیچی، جامعه را در معرض تحولات گسترده قرار دادهاند. این تحولات، به دلیل عدم تسلط حاکمیت بر آن، میتواند به خطر تبدیل شود.
آقای میرابیان به سیاستهای منطقهای و بینالمللی اشاره کردند. بعد از انقلاب ایران، عربستان شورای همکاری را ایجاد و تلاش کرد که کمبود توان و قدرت را با جمعی کردن شورای همکاری جبران کند. الآن، شورای همکاری بهکل از هم پاشیدهاست: اختلاف بین عربستان و قطر هنوز وجود دارد، و امارات هم در برقراری ارتباط با رژیم صهیونیستی یا توافق با ترکیه و سفر به ایران خودسر عمل میکند.
سفر اخیر محمد بن سلمان ناگهانی و برنامهریزینشده بود. اجلاس اخیر هم ناگهانی بود. عربستان به دنبال این است که این کشورها را یک بار دیگر جمع کند، ولی بعید است که چنین اتفاقی بیفتد.
در یمن، امارات، برای اینکه امتیازی به انصارُ الله بدهد، یکباره از مناطق حدیده و تعز عقبنشینی کرد تا آنها احساس نکنند که امارات دشمن است و ابوظبی و دوبی را با موشک بزنند. در جنگ، ۱۰۰ کیلومتر عقبنشینی خیلی مهم است، آن هم در جبههای که با تلاش زیادی توانستند به آنجا برسند و دست بالا را هم در آن جبهه داشتند. در همین اجلاس اخیر، بعضیها-از جمله، امیر کویت و پادشاه عمان-نیامدند. محمد بن سلمان، به رغم اینکه خودش به پنج کشور سفر کرد، نتوانست اجلاس را با سران شش کشور برگزار کند.
غربیها دربارۀ آلزایمر سلمان و اینکه او افراد را درست نمیشناسد گزارشهای زیادی منتشر کردهاند-مخصوصاً، منابع آمریکایی در این زمینه صحبتهای زیادی دارند.
جایگاه منطقهای عربستان در قالب شورای همکاری و اتحادیۀ عرب تقریباً از بین رفتهاست. عربستان و قطر آن همه پول خرج کردند و سوریه را، که مؤسس اتحادیۀ عرب است، بیرون انداختند. الآن، شرایط عوض شدهاست: نه توان ریختوپاش دارند، نه تسلط ۱۰ سال پیش را بر اتحادیۀ عرب دارند. الآن به سوریه میگویند به اتحادیۀ عرب بازگردد، اما سوریه میگوید: «ما به اتحادیۀ عرب بازگردیم، یا اتحادیۀ عرب به ما؟» این نشان میدهد که جایگاه اینها در سازمانهای منطقهای، که ابزاری در اختیارشان بود، چه وضعی پیدا کردهاست.
مسائل یمن را آقای مهرابیان تقریباً به طور کامل گفتند. واقعاً، مأرب نقطۀ تحول جنگ است. یکسرهسازی جنگ در داخل یمن و گسترش احتمالی آن به داخل خاک عربستان نقطۀ تحول است. الآن، انصارُ الله در چند صد متری شهر مأرب هستند و اگر اراده کنند وارد شهر میشوند؛ ولی-همانطور که گفتند-به دنبال این هستند که خونریزی نشود. انصارُ الله به دنبال توافق است.
جنگ یمن میتواند کمر عربستان را بشکند. ارتباط یمنیها با اسماعیلیهای جنوب عربستان از قدیم کاملاً تعریفشده است، و اینها خود را عموزادۀ همدیگر میدانند؛ لذا، در بخشی از این استانها، برای یمنیها خیلی راحت است که وارد عربستان شوند. تا الآن، انصارُ الله حتی یک گلوله به جاهایی که اسماعیلیها هستند پرتاب نکردند و سعی کردند هیچ خونریزیای اتفاق نیفتد. یمنیها حتی نسبت به سعودیها هم این کار را نکردند و فقط پایگاههای نظامی و فرودگاهها را هدف قرار دادند.
نکتۀ دیگر بحث آمریکا و غرب است، که با عربستان رابطۀ همپیمانی داشتند. آنها به عربستان کمک میکردند و امکانات میدادند. الآن، گفتمان عربستان برای غرب قانعکننده نیست و ارتباط گذشته وجود ندارد. این ارتباط در سطح نظامیان و نهادهای نظامی نهادینه است اما در ابعاد سیاسی دچار چالش جدی شدهاست. نمایشهایی از قبیل سفر مقامات عربستان به چین و روسیه هم معادلات را تغییر نمیدهد. از لحاظ تصویر بیرونی، اینکه عربستان مستقل است و از غرب روگردان شده و به سوی شرق رفته گویای واقعیت نیست؛ لذا، اختلاف بین غرب و محمد بن سلمان روزبهروز بیشتر خواهد شد. البته، دخالت غرب در تغییر افراد در عربستان بهراحتی اتفاق نمیافتد، اما این دخالت میتواند به صورت عمومی اتفاق بیفتد.
همۀ اینها نشان میدهد که عربستان هم در سطح حاکمیت، هم در سطح تحولات سریع اجتماعی، و هم در سطح سیاست خارجی و همپیمانیهای منطقهای آبستن حادثه است.
میرابیان: دربارۀ حجاب، در گذشته هم این ممنوعیت نبود، ولی در مکه و مدینه و استانهای قسیم (که مرکز وهابیت است) رعایت میشد.
رویوران: بیشترین تعداد داوطلب برای جنگیدن با داعش در سوریه از همین قسیم بود!
میرابیان: مطلب دیگرِ قابلِ توجه این است که مذهب فقهی زیدیها حنفی است، اما انصارُ الله سیاستی دارد که بهانه دست عربستان ندهد. دو-سه میلیون نفر یمنی در عربستان زندگی میکنند. اتفاقاً، از زمانی که انصارُ الله شهرها را بمباران میکنند، احترام سعودیها به یمنیهای ساکن عربستان-از روی ترس-بیشتر شدهاست. یمنیهای ساکن عربستان به یمن رفتوآمد و پول منتقل میکنند.
در گذشته، مردم عربستان بابت سفرهایشان به آمریکا و اروپا معروف بودند. بعد از آمدن محمد بن سلمان و لغو قانون همراهی با محارم، زنان و دختران بدون شوهرانشان به خارج میروند. قبلاً نمیتوانستند بدون مَحرم از یک استان به استان دیگر بروند اما الآن به خارج از کشور هم میروند. این تحول جدیدی است.
رویوران: جامعۀ عربستان جامعۀ رفاه است. دولت واقعاً ریختوپاش زیادی در داخل میکند. مهمترین فروشگاه در عربستان بنداود نام دارد. هر زمان آنجا بروید، شلوغ است. مردم پول دارند و خرید میکنند. اما این رفاه سبب ایجاد مشکلات و تنوعطلبی جامعه شدهاست. هر سفر خارج بر جامعه و رفتار مردم اثر میگذارد. ظاهر عربستان کاملاً پوشیده است، اما زیر این پوشیدگی متأسفانه مفاسد زیادی وجود دارد!
کاظمزاده: حرفهای خوبی گفته شد. من چند نکته اضافه میکنم. عربستان از معدود کشورهایی است که بقای آن در داخل و خارج کاملاً به هم پیوسته است. انگار عواملی که منجر به بقای این کشور میشوند دو روی یک سکه هستند، آن هم با این همه تناقض و تعارضات، که دوستان بهدرستی به آنها اشاره کردند. در بین این عوامل، دو عامل کلیدی بودند، که اتفاقاً به هر دو شوک گستردهای وارد شدهاست. زلزلهای در عوامل بقایی که رژیم سعودی تا الآن داشت روی دادهاست، اما شدتش آنقدر نبوده که به ویرانی تبدیل شود و در حدّ یک شوک بودهاست.
اتفاقاً، اینجور شوکها بعضی مواقع نقش مثبتی ایفا میکند. وقتی زلزله عمیق و غافلگیرکننده باشد، مثل انقلاب ایران، در مقابل آن کاری نمیشود کرد: موج سونامی میآید و همه را زیر میگیرد! ولی وقتی شدت زلزله کم باشد، اگر طرف باهوش باشد، میتواند جلوی ویرانیهای بعدی را بگیرد و آن را به فرصت تبدیل کند.
نکتۀ ظریفی که میخواهم بگویم همینجاست. درست است که به عربستان شوک وارد شد، اما همین شوک آنان را قدری به تکاپو انداخت که جلوی اتفاقات بعدی را بگیرند. این نکتهای است که باید به آن بیشتر دقت کنیم. اگر بیش از اندازه به زلزلهای که فکر میکنیم در آنجا روی خواهد داد خوشبین باشیم، حریف را دستِ کم گرفتهایم.
آقای میرابیان هم بهزیبایی اشاره کردند که محمد بن سلمان دستی به سوی ما دراز کرد، ولی وقتی دست خالی برگشت، سریع دستبهکار شد که همه را علیه نیروهای مترقی بسیج کند. آنها از این هشدار سیگنالهایی دریافت کردهاند. سعودیها در این کارها، به گمان خودشان، همیشه دست برتر را داشتهاند. اینکه آمریکا و غرب و اسرائیل را تحریک کنند روش همیشگی آنهاست: پول میدهند و تحریک میکنند. در مواردی، رو شدهاست که چه پیشنهادهایی به کشورهای دیگر دادهاند-بهخصوص، به آمریکا تا علیه ایران وارد عمل شود. در واقع، ترامپ آنها را یک بار لو داد.
اگر از این منظر به مسئله نگاه کنیم، شوکی که به عوامل خارجی بقای سعودی وارد شد این بود که در عربستان نفت کشف شد. میدانیم که اصلاً سعودیها به دنبال نفت نبودند. آنها به دنبال آب بودند و شرکتهایی را آورده بودند که منابع آب را شناسایی کنند. حسب اتفاق، در دهۀ ۱۹۳۰ م.، در عربستان نفت کشف شد. جنگ جهانی دوم که اتفاق افتاد، اهمیت نفت برای قدرتهای بزرگ آشکار شد، و جایگاه عربستان هم برای آنها اهمیت پیدا کرد. دیدار معروف عبدالعزیز و روزولت در عرشۀ آن کشتی معروف هنوز هم از رویدادهای تاریخی و نقاط عطف است که روابط عربستان و آمریکا را برای چند دهه شکل داد. موضوع تفاهم عبدالعزیز و روزولت مبادلۀ امنیت و نفت بود: قرار شد عربستان نفت غرب آمریکا را تأمین کند، و متقابلاً، آنها امنیت عربستان را تأمین کنند.
این فرمول ادامه داشت، تا اینکه از دورۀ اوباما، کمکم شوکهایی به آن وارد شد. شاید خیلیها دربارۀ تنشی که در روابط آمریکا و عربستان ایجاد شد مبالغه کنند، اما مسئلۀ مهم در این میان همچنان نفت بود! در آمریکا، در راستای همراه شدن با تحولات بینالمللی (که گفته میشود امنیت کرۀ زمین به دلیل افزایش گازهای گلخانهای با تهدید جدّی مواجه شدهاست و آمریکا، به عنوان بزرگترین تولیدکنندۀ گازهای گلخانهای، مکلف به همکاری دراینباره است) دربارۀ نفت و انرژی یک تغییر پارادایم انجام شد.
در این زمینه، در آمریکا دو رویکرد مختلف وجود دارد: دموکراتها همراه و همگاماند چون به این نتیجه رسیدهاند که باید از منابع انرژی فسیلی دور شوند و سراغ انرژیهای تجدیدپذیر بروند؛ اما جمهوریخواهان، به دلیل ارتباط با شرکتهای نفتی، نه تنها شدیداً مقاومت نشان میدهند بلکه یک گام هم به پیش رفتهاند. (در دورۀ ترامپ، در این عرصه سرمایهگذاری کردند و بدعتهای ناهنجاری به جا گذاشتند.)
در دولت کنونی، آقای بایدن قویترین دیپلماتش را-که جان کری بود-به وزارت محیط زیست منصوب کرد. دولت آمریکا بهتازگی به معاهدۀ پاریس هم برگشتهاست. به نظرم، این تغییر نگاه و رویکرد آمریکا راجع به نفت و انرژیهای فسیلی بر روابطشان با عربستان اثر گذاشت.
نکتۀ ظریفی که در این زمینه وجود دارد این است که شاید دولت بایدن هم به سرنوشت دولت ترامپ دچار شود و چهارساله باشد. در سنّت سیاسی آمریکا، رئیسجمهوری که بر سر کار میآید عموماً دو دوره در قدرت میماند. در گذشته، این سنّت در بیشتر اوقات رعایت شده بود. این سنّت در مورد ترامپ شکسته شد، و این احتمال برای بایدن هم وجود دارد.
جمهوریخواهان از الآن بهشدت برای انتخابات ۲۰۲۴ م. برنامهریزی میکنند، و خودِ ترامپ بهشدت تمایل دارد که برگردد. انتخابات میاندورهای کنگره، که سیگنال مهمّی است، سال آینده برگزار میشود. مبارزات انتخابات میاندورهای از الآن به طور آهسته شروع میشود. اگر در این فاصله اتفاقی برای ملک سلمان بیفتد، زمینۀ احیای بحران جانشینی در عربستان فراهم میشود.
اگر این اتفاق در دورۀ دموکراتها بیفتد، احتمال اینکه محمد بن سلمان بتواند این بحران را مدیریت کند خیلی کم خواهد بود، اما اگر این دوره طولانی شود و به دورۀ جمهوریخواهان برسد، این پشتوانه را خواهد داشت.
البته، با اینکه روابط آمریکا با عربستان ضعیف شدهاست، چیزی که این خلأ را برای سعودیها-و بهخصوص، شخص محمد بن سلمان-پُر کردهاست برقراری رابطه با اسرائیل است. من معتقدم که سرویسهای اطلاعاتی-امنیتی اسرائیل محمد بن سلمان را بهشدت حمایت میکنند. تا الآن هم او با اتکا به این سرویسها توانسته به بقای خود ادامه دهد. به احتمال زیاد، از این به بعد هم این حمایتها ادامه خواهد داشت.
نکتۀ دیگری که تا الآن به عنوان عامل بقای خانوادۀ سعودی عمل میکرد و بعد از این میتواند به عامل تضعیف تبدیل شود تضعیف جایگاه علمای سنّی و کلاً مذهب در خاندان سعودی است. زمانی که بنای حکومت سعودی گذاشته شد، معاملهای بین سیاستمداران و روحانیان (یا سیاست و مذهب) صورت گرفت، و قدرت بین آلِ سعود و آلِ شیخ تقسیم شد. به موازات معاملۀ نفت در برابر امنیت (که یک تحول عمده در عرصۀ خارجی بود و به بقای حکومت کمک کرد)، در داخل هم تقسیم قدرتی بین دین و سیاست صورت گرفت.
در دورۀ محمد بن سلمان، سیاست دارد بر مذهب احاطه پیدا میکند و مذهب را کنار میزند. تصور میشد این تغییر واکنشهایی به دنبال داشته باشد و زمینههای مشروعیت داخلی خودِ بنسلمان را هم تضعیف کند.
اما باز هم نتیجه به این بستگی دارد که معادله چهطور بچرخد. گفتیم که در عرصۀ سیاست خارجی، وقتی حمایتهای آمریکا ضعیف شد، ورود اسرائیل آن را جبران کرد. الآن، پرسش این است که در عرصۀ سیاست داخلی چه کسی میخواهد خلأ تضعیف مذهب را پُر کند. به نظر نمیرسد که چیزی بتواند این خلأ را به نفع محمد بن سلمان پُر کند. به لحاظ نظری، زمینههای تضعیف بقای خاندان و محمد بن سلمان وجود دارد، اما اینکه زمینههای بالقوه به بالفعل شود هیچ چارچوب مشخصی ندارد. در این زمینه، برخی عوامل نامعلوم نقش بیشتری دارند؛ مثلاً، همانطور که گفتم، اگر مرگ سلمان در دورۀ دموکراتها اتفاق بیفتد و زمینه را برای بحران جانشینی فراهم کند، احتمال اینکه زمینههای بالقوه فعال شوند وجود دارد. چرا؟ به خاطر اینکه انتقال قدرت اخیر در خاندان سعودی در زمان جمهوریخواهان صورت گرفت، و در آن زمان، کسانی مثل ترامپ و نتانیاهو پشت محمد بن سلمان بودند. آنها کمک کردند که زمینه را برای کودتای سفید در داخل خاندان فراهم کنند. در این مقطع، شاید بتوان گفت این پشتوانهها وجود ندارد. اینجا بعضی از تعبیرِ شانس و تقدیر استفاده میکنند. به نظرم، مهمترین عامل تعیینکننده همین است.
من از همان ابتدا به این جمعبندی رسیده بودم که بین جنگ یمن و بحران جانشینی در سعودی ارتباط کاملاً آشکاری وجود دارد. اگر جنگ یمن نبود، محمد بن سلمان نمیتوانست در این موقعیت قرار بگیرد. جنگ یمن به کمک او آمد. اگر الآن محمد بن سلمان در فکر پایان جنگ یمن است، به این دلیل است که فکر میکند جنگ یمن کارکرد خود را حداقل برای شخص او داشتهاست. درست است که میلیاردها دلار به خزانۀ دولتی خسارت وارد شد و صدها هزار نفر کشته شدند، اما جنگ برای شخص ایشان مفید بود. از نظر ایشان، انگار اصلاً اتفاقی نیفتادهاست. کسانی که حسّ انساندوستی دارند میگویند این اتفاقات بد بودهاست؛ اما برای محمد بن سلمان، که داعیۀ کسب قدرت به هر طریق ممکن را دارد، این اتفاقات باید میافتاد و طبق برنامه هم اتفاق افتاد.
نکتۀ دیگری که به کمک محمد بن سلمان آمدهاست-و شاید بتوان گفت از خلأهای محور مقاومت است-این است که عربستانِ محمد بن سلمان، با تمام کارکردهای منفیاش در داخل و خارج، بستههای فریبندهای مثل طرح ۲۰۳۰ یا طرح نئوم را مطرح کردهاست. شاید ما بگوییم این طرحها قابلِ اجرا نیست، ولی اینها برای افکار عمومی داخلی (بهخصوص، قشر جوان) کاملاً غرورآفرین است. اینکه سعودی از شرکتهای مایکروسافت و فیسبوک سهام بخرد برای نسل جوان عربستان کاملاً جذاب و فریبنده و حامیپرور است. اگر از این منظر نگاه کنیم، طرفداران محمد بن سلمان حتماً در داخل بیشتر هم میشود. درست است که او حمایت علمای سُنی را از دست میدهد، ولی حمایت بخشی از نسل جوان را کسب میکند. این متغیری است که ما شاید به آن توجه نکنیم. ما داریم جامعۀ خودمان را میبینیم. الآن چه کسی با نسل جوان بهتر ارتباط برقرار میکند؟ چه کسی دارد افکار نسل جوان ما را هدایت میکند؟ همین را در عربستان در نظر بگیرید.
از آن طرف، وقتی قتل جمال خاشقچی اتفاق افتاد، کسانی که مدعی حقوق بشر و آزادی بودند در معرض انتخاب دشواری قرار گرفتند: از یک طرف نقض حقوق بشر صورت گرفت، و از طرف دیگر منافع تجاری و اقتصادی در راه بود. کدام را باید انتخاب میکردند؟ اغلب دومی را انتخاب کردند. مکرون رئیسجمهور کشوری است که-حداقل، در ادبیات غربی-مدعیِ مهد آزادی است و ادعای حقوق بشر دارد، ولی همین مکرون پیشقدم شد و محمد بن سلمان را از پیگرد قضایی که بعد از قتل خاشقچی برای او ایجاد شد نجات داد. چرا؟ چون محمد بن سلمان از او سلاح خرید. با این کار، مکرون راه را برای دیگران هم باز کرد.
حکومت سعودی بستههایی را تحت عنوان طرح نئوم یا طرح ۲۰۳۰ آماده کردهاست که میلیاردها دلار پول در آنهاست. این برای شرکتها و سرمایهگذاران جذاب است. در انتخاب بین منافع اقتصادی و ارزشهای سیاسی، همیشه دومی را قربانی اولی میکنند و منافع را ترجیح میدهند.
در مجموع، اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم، خیلی نمیتوان به عوامل بیثباتی داخل عربستان دل بست. محمد بن سلمان یک پاشنۀ آشیل دارد، و آن هم زمان مرگ پدرش است. اگر این مرگ زود اتفاق بیفتد، احتمالاً او به دردسر میافتد چون-تا جایی که من بررسی کردم-کنار آمدن با این مسئله برای دولت بایدن خیلی سخت خواهد بود.
رویوران: در عربستان سعودی، به دلیل اینکه وهابیت و دین از پایههای نظام است، دینگریزی جامعه خیلی بالاست. جوانها کاملاً سکولارند. من جوانهای سعودی را در جاهای مختلف دیدهام؛ این گرایش در آنها بهشدت بالاست.
شهر نئوم اولین شهر جهان خواهد بود که با هوش مصنوعی اداره میشود و الگوی جدیدی از شهرهای آینده را مطرح میکند. ممکن است این طرح غرورآفرین باشد، اما چشمانداز ۲۰۳۰ تا در عمل به رفاه مردم منجر نشود نمیتواند خیلی دوام بیاورد. الآن به عنوان یک مقصد مطرح است که نظام به آن سوی حرکت میکند و غرورآفرین است، اما اگر به نتیجه نرسد یا دولت نتواند سرمایهگذاریهای پیشبینیشده را برای آن انجام دهد، بسیاری از این شعارها کارکرد معکوس پیدا میکند.
زورق: اگر، به احتمال یک در هزار، بخواهند گزینۀ نظامی را علیه ایران به کار بگیرند، از چه کشورهایی میشود استفاده کرد؟ افغانستان که فعلاً چنین ظرفیتی ندارد. پاکستان به دلیل مسائل داخلی چنین ظرفیتی را ندارد. ترکمنستان همینطور. جمهوری آذربایجان و ترکیه هم همینطور. هرکدام از اینها وارد این عرصه شوند دچار مشکل خواهند شد.
میماند آمریکا و اسرائیل. آمریکا اگر بخواهد وارد شود باید از نیروی دریاییاش استفاده کند و امکانات و تسهیلات هم دارد، منتها باید دید حساب هزینه-فایدهاش چهطور است. اگر اسرائیل بخواهد عمل کند، از طریق همکاری با کشورهای مرتجع عرب وارد میشود؛ بنابراین، من فکر میکنم هشدار سردار رشید درست و واقعبینانه بودهاست.