بسم الله رحمان رحیم
گفت که:
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند این مباش که مضمون نمانده است
سبک هندی معنی آفرینی است و نگاه نو به مضامین. گاهی در عمق ذره ای صحراها را کشف می کند و گاهی چنان تراکیب غریب و دور از ذهن می آورد که پس از تحقیق زیاد تنها مصداق “کوه کندن و کاه درآورن” ثابت می شود. از ابیات ساده ای مانند:
به روزِ حشر فغانی ز بازپرس مترس
تو بی کسی و غریبی، تو را که می پرسد؟
گرفته تا
حیرت دمیده ام گلِ داغم بهانه ای است
طاووس جلوه زار تو آیینه خانه ای است
هر دو بیت سبک هندی است، و در این مسیر شاعران سبک هندی دنبال معانی جدید و دیدگاههای جدید می روند و ادعاهای دارند مانند کلیم که می گوند:
منم کلیم به طورِ بلندی از همت
که استفاده معنی جز از خدا نکنم
شاعر ما و دوست گرانقدرم محمد مهدی خانمحمدی با اولین محموعه شعرش پا به عرصه شعر و ادبیات گذاشته است. برخی از غزلهای خانمحمدی با اینکه امروزی است، رگه های شعر هندی نیز دارد. مثلا در شعر تجلی اش که در مورد حضرت باری تعالی است، مخاطب شعر هندی با خواندن این شعر پی می برد که خانمحمدی به سبک هندی علاقه دارد، چرا؟ چون هم وزن شعرش یکی از اوزان محبوب سبک هندی است یعنی مفاعلین مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و هم دریکی دو بیت به صراحت تمایل شاعر را به سبک هندی نشان می دهد: مثلا در بیتی می گوید:
تویی پیداتر از پیدا، نمی بینیم پیدا را
چرا مانند ماهی ها نمی بینیم دریار را
حالا بیتی از صایب را بخوانیم که می گوید:
با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است
زنده از دریاست ماهی و ز دریا غافل است
این تشابه، سرقت نیست، توارد هم نیست، این تنها انس با سبک هندی و قرابت ذهنی و علاقه مندی به سبک هندی است که هردو شاعر را مجبور کرده مثل هم فکر کنند که هر دو بیت به اعتبار مصراع اول از نظر موضوع تا حدودی مختلف اند یا حد اقل دیدگاهشان متفاوت از همدیگر است.
در بیت دیگری از همین غزل میگوید:
تویی روشن ترین مضمون بکر دفتر هستی
ولی از زودیابی ها نفهمیدیم معنا را
که باز یکی از محبوب ترین مضامین سبک هندی پرداختن به همین خود مسئله مضمون یابی است مثلا در جای دیگر نیز میگوید:
پیشِ مردم شاعر زنجیری ام
بسکه با زلف تو مضمون ساختم
همانطور که عرض کردم، غزلهای خانمحمدی رگه های شعر هندی دارند که گاهی لطیف اند و نامحسوس و گاهی هم زمخت و از جنس شعر بیدل مانند بیتی که می گوید:
زندگی خواب حبابی بود روی دوش موج
موج سرگردان و موهوم سراب کهنه ای
یا بیتی دیگر از این شعر که باز هم برای بنده که بیشتر مخاطب سبک هندی بوده ام، عطر و بوی همین سبک را دارد که:
تا دمِ پیری دویدم، یک نفس، اما کجا؟
دیر فهمیدم که هستم آسیاب کهنه ای
بنده حتی با خواندن بیتی مانند:
در تن فرسوده ام، امید رفتن مانده است
شوق پروازم، ولی در بند قابِ کهنه ای
یاد شکست رنگ بیدل می افتم و یا این بیت صایب که:
ز بی غمی نبود رنگ و روی من بر جای
ز ضعف، رنگ مرا قوت پریدن نیست
اما علاقه شاعر ما به سبک هندی کاملا تقلیدی نیست و در برخی از ابیاتش رنگ و بوی تازه ای به خود گرفته و آن را اندکی جلوتر برده و بیشتر به فضای امروز نزدیک کرده است مانند:
تا کاروانِ پس از ما پیدا کند راه از چاه
یا رد پا یاکه پایی در جاده جا می گذاریم
که قبلا بیدل گفته است که:
که می آرد پیام دوستان رفته زین محفل
مگر از نقش پایی بشنویم آواز پا اینجا
ولی خانمحمدی با آورن تعبیر “پا را جا گذاشتن”، بیت را به هشت سال دفاع مقدس و یا مدافعان حرم نیز متصل کرده است که بسیار زیبا است و ارزشمند.
در بیت دیگری بیدل میگوید که:
این قدر ریش چه معنی دارد
غیر تشویش چه معنی دارد
ولی برخورد خانمحمدی با همین مضمون که بسیار گفته شده، تازه است:
به ظاهر سازی پشمینه ات درویش می خندد
هر از گاهی به این بی ریشگی ها ریش می خندد
خانمحدی تصویر سازی هم می کند، مثلا در رباعی ذیل که می گوید:
دیشب پدرم دوباره مجنون شده بود
با بید حیاط خانه صحبت می کرد
قبلا این مصراع جامی را شنیده ایم که:
آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون
وقتی این مصراع در بیتی از غزل خانمحمدی می آید با دلیل شاعرانه ی مصراع اول، چنین تغییرشکل می دهد:
درد دارم، مثل تاک پیر می پیچم به خویش
آنقدر مردم که از چشمم نریزد غوره ای
خانمحمدی رباعی های خوبی هم دارد که من دوست داشتم در این مجموعه تعداد رباعیات بیشتر بود. در یکی از رباعیاتش مشاهده خود را به روش سبک هندی چنین می نویسد:
گاهی فکر بهشت و طعم رطبش
گاهی ترس جهنم و تاب و تبش
از سجده کافرانه هم هیچ نگفت
سجاده همیشه مهر دارد به لبش
که بسیار رباعی زیبا است و جای آفرین دارد.
با خواندن یکی از رباعیاتش که می گوید:
کنجی خلوت نشست پهلوی خودم
زندانی شد میان بازوی خودم
تا صبح به من گفت: چرا تنهایی؟
هی سربسرم گذاشت زانوی خودم
به یاد رباعی عرفی شیرازی افتادم که شنیدنش برای شما هم شاید خالی از لذت نباشد که گفت:
دوشینه که برد برد بر دوشم بود
زانو چو عروس نو، در آغوشم بود
پوشیدنیی نداشتم غیر از چشم
چیزی که به زیرِ سر نهم، گوشم بود
تمایل خانمحمدی به سبک هندی در اشعار آیینی و ارزشی اش بسیار کمرنگ به نظر می رسد و فقط در یکی دو مورد با قسمتی از بیت با چنین رویکردی برخورد می کنیم که آن هم زیاد قابل توجه نیست.
با این حساب خانمحدی بیشتر در غزلهایش و رباعیاتش به سبک هندی تمایل نشان داده است که موفق آمیز هم بوده است.
برای موفقیت این دوست شاعرم بسیار دعاگویم و حرفم را با دو بیت از دو غزلش به پایان می رسانم:
میان این همه اذکار بعدِ بوسه ی تو
دعای زیرِ لبم غیرِ یا لطیف نبود
آقای خانحمدی از بهترین ها✨❤️