عراق: تفرقۀ نیروهای مترقی، رسالت محور مقاومت

0 244

با حضورِ علی‌اکبر اشعری، حسین رویوران، محمدحسن زورق، محمدعلی مهتدی، پیروز نوروزیان

رویوران: بسم الله الرحمن الرحیم. بحث ما در مورد عراق است. معمولاً، نقطۀ حلّ بحران سیاسی یا مشروعیت در هر کشور انتخابات است، اما متأسفانه، در عراق مسئلۀ انتخابات خود به نقطۀ شروع بحران تبدیل شده‌است. این مشکل به مکانیزم‌های نظام سیاسی، سهم‌خواهی گروه‌ها، و اختلاف‌های نهادینه‌شده برمی‌گردد.

در عراق، هویت واحدی به عنوان شهروندی وجود ندارد؛ میراث اِشغالگران آمریکایی این جامعه را به شیعه و سُنی و کُرد تقسیم کرده‌است. جالب است که این گروه‌های اجتماعی منافعشان را نه در کنار یکدیگر که جدا از هم می‌بینند. این وضع عراق را دچار بحران عجیب و غریبی کرده‌است.

به رغم اما و اگر‌هایی که در مورد نتایج انتخابات اخیر وجود داشت، دادگاه از روی مصلحت ناچار شد نتایج را تأیید کند چون گزینه‌های قابلِ قبول دیگری وجود نداشت. قانون انتخابات را مجلس تعیین می‌کند. بدون مجلس، اگر دادگاه فدرال بطلان انتخابات را اعلام می‌کرد، معلوم نبود چه خواهد شد. با توجه به ملاحظاتی که در مورد قانون انتخابات الکترونیک پیدا شد و عراق از ۱۸ استان به ۸۳ حوزۀ انتخاباتی تبدیل شد، معلوم نبود چه کسی باید قانون جدید را تعریف کند.

بعد از بحران نتایج انتخابات، بحران جلسۀ نخست پارلمان پیش آمده‌است. در جلسۀ اول، با انتخاب رئیس سِنی، سه کار باید به‌سرعت انجام می‌شد: (۱) تعریف ائتلاف بزرگ، (۲) انتخاب رئیس مجلس، (۳) انتخاب رئیس‌جمهور. پس از آن، رئیس مجلس ائتلاف بزرگ را به رئیس‌جمهور معرفی کرده و او را به تشکیل دولت جدید مکلّف می‌کند.

مجلس جدید در همان جلسۀ اول دچار بحران شد. بعضی‌ها به رئیس سِنی (المشهدانی) حمله کردند. نهایتاً، با انتخاب‌هایی که توسط دادگاه فدرال اتفاق افتاد، مجلس معلق شد. الآن همه منتظرند که راهِ حلّی خارج از چارچوب قانون پیدا شود: ایجاد یک ائتلاف فراگیر که در بر گیرندۀ دو ائتلاف بزرگ شیعی باشد.

گفت‌وگو‌ها بین چارچوب هماهنگی و جریان صدر ادامه دارد، و برخی دیدارهای سیاسی در همین چارچوب اتفاق افتاده‌است. موضوع اصلی و مهم وضعیت فعلی عراق است و اینکه آیندۀ عراق چه خواهد شد.

نوروزیان: ما می‌خواهیم دربارۀ مسئلۀ انتخابات، روند دولت‌سازی، و در نهایت دربارۀ آینده بحث کنیم. در سال ۲۰۱۸ م. در عراق انتخابات برگزار شد، اما تنها ۴۵٫۵ درصدِ مردم در آن شرکت کردند. شرکت آن ۴۴٫۵ درصد به ساخت دولتی منجر شد که برخی از شیعیان دربارۀ آن به توافق نرسیده بودند. شهید سلیمانی بین دو گروه اصلی شیعه هماهنگی و همدلی ایجاد کرد، وگرنه، ممکن بود ناهماهنگی‌های دامنه‌داری پدید آید که عواقب ناخوشایندی داشته باشد.

ساختاری که آمریکایی‌ها در عراق به وجود آودند دموکراتیک و بر اساسِ هر نفر یک رأی نیست بلکه ساختاری شبیه به لبنان (یعنی طایفه‌ای) است: در عراقِ امروز، رئیس‌جمهور باید کُرد، رئیس مجلس باید سُنی، و نخست‌وزیر باید شیعه باشد؛ در حالی که در ساختار دموکراتیک (مانندِ ایران)، این مناصب باید بر اساس انتخابات تعیین شوند.

در ابتدا، مرحوم جلال طالبانی رئیس‌جمهور شد که در میان مردم کردستان عراق نفوذ جدّی داشت. پس از ایشان، مسعود بارزانی به ریاست‌جمهوری فؤاد حسین اصرار داشت، ولی برهم صالح به ریاست‌جمهوری و عادل عبدالمهدی به نخست‌وزیری عراق رسیدند. آمریکایی‌ها در برابر عادل عبدالمهدی موضع گرفتند و کوشیدند که علیه نخست‌وزیر-که مشی انقلابی نیز داشت-در شهرهای شیعه‌نشین اغتشاش و تظاهرات و حرکت‌های ساختارشکن ایجاد کنند. شکّی نیست که آن اغتشاشات یک توطئۀ عربی-عبری-غربی بود. متأسفانه، آن اغتشاشات در شهرهای شیعه‌نشین اتفاق افتاد، و مرجعیت هم کوششی برای حفظ دولت عادل عبدالمهدی نکرد. نه خیابان‌های موصل یا اربیل یا انبار بلکه خیابان‌های شهرهای شیعه دولت شیعه را سرنگون کرد!

از سرنگونی دولت عادل تا دولت آقای کاظمی چهار ماه وقت بود. در آن چهار ماه انشقاق، احزاب شیعه نتوانستند با هم تفاهم کنند که یک نفر بهتر را بیاورند؛ آن‌قدر معطل کردند تا به مصطفی کاظمی رضایت داده شد و دولتی شکل گرفت. سپس، گفتند قانون انتخابات باید عوض شود، و قانون انتخابات را تغییر دادند که به بحران امروز منتهی شد. متأسفانه، نخبگان شیعه به مضرّات این تغییر توجه نکردند. امروز از تقلب صحبت می‌کنند. چه کسی کمیساریای انتخابات را شکل داد؟ تک‌تکِ احزاب بزرگ شیعه و سُنی‌ها و کُردها شکل دادند. آقای بارزانی دو نمایندۀ کُرد تعیین کرد؛ پنج نمایندۀ شیعه و دو نمایندۀ سُنی هم معرفی شدند. همین قضاتی که الآن تقلب کرده‌اند نفرات را معرفی کردند. فؤاد زیدان، رئیس دستگاه قضا، با این نفرات مخالف بود و می‌گفت: «کار انتخابات از این‌ها ساخته نیست؛ هم کار شما لنگ می‌ماند و هم آبروی ما می‌رود.» اصرار کردند. گفت: «من معرفی می‌کنم؛ مسئولیتش با خودتان است.» همین مجلس به آن‌ها رأی داد. کمیساریا هم، که امروز می‌گویند تقلب کرده‌است، دست‌پخت این مجلس بود.

خلاصه، دولت تغییر کرد و دولتِ (به قول خودشان) تکنوکرات روی کار آمد، و تغییر قانون انتخابات و کمیساریا پس از آن روی داد. بعد، گفتند انتخابات زودهنگام برگزار کنیم. انتخابات ۱۰ ماه زودتر از موعد برگزار شد. به مردم گفته شد که در انتخابات شرکت کنند. گروه‌های تشرینی که تظاهرات می‌کردند چند گروه تشکیل دادند که در انتخابات شرکت کنند اما در نهایت نیامدند. به مردم گفته شد که با شرکت در انتخابات، ارادۀ خود را جاری کنند، اما وساطت گروه‌های مرجع و نمایندۀ سازمان ملل هم نتوانست مردم را پای صندوق‌ها بکشاند.

به نظر من، ۳۶ درصدِ مردم آمدند، نه ۴۴ درصد. قبلاً می‌گفتند هر ۱۸ساله که تابعیت عراق را دارد می‌تواند رأی بدهد. سخنگوی کمیساریا روز ۱۸ جولای گفت ۲۴ میلیون نفر واجد شرایط هستند، اما صبح فردای انتخابات گفتند کسانی واجد شرایط هستند که برای کارت گرفتن ثبت‌نام کرده‌اند. ۲۲ میلیون نفر ثبت‌نام کردند، ۱۷ میلیون کارت صادر شد، ۱۴ میلیون کارت گرفتند، و نُه میلیون و ۷۰۰ هزار نفر مشارکت کردند. این درصدی که گفته می‌شود از آن ۲۲ میلیون است؛ در حالی که سه روز قبل از انتخابات، اعدادی برای جمعیت رأی‌دهندۀ هر استان اعلام کردند که جمعشان ۲۵ میلیون نفر می‌شود.

خلاصه، اولین موضوع ما این است که چرا مردم شرکت نکردند، و چرا هر‌ سازی زدند مردم نیامدند. انتخابات را عوض کردند، دولت را تغییر دادند، دولت جایگزین تعیین کردند، سازمان ملل نظارت کرد، ولی مردم شرکت نکردند. حتی نیمی از تشرینی‌ها هم به انتخابات آمدند، ولی همۀ مردم شرکت نکردند.

مردم عراق ثابت کردند که به ساخت سیاسی کنونی که میراث آمریکاست اعتقاد ندارند. در این انتخابات، بیش از ۸۰۰ نفر مستقل حضور داشتند، ولی از مستقل‌ها هم استقبال نشد. به تشرینی‌ها هم رأی ندادند. شیعه، که قبلاً با ۲۲ گروه وارد انتخابات شده بود، این بار با بیش از ۷۰ ‌گروه وارد شد. چرا مردم به رغم همۀ این تغییرات حاضر نیستند به این ساخت وارد شوند؟ واضح است که مردم به مداخلات آمریکا در امور داخلی عراق معترض‌اند و به این ساختار اعتماد ندارند.

با بی‌توجهی مردمی به دعوت مرجعیت، از این به بعد، نهاد مرجعیت با احتیاط بیشتری عمل می‌کند و از این هم محافظه‌کار‌تر می‌شود. مرجعیت با این جمع متکثر همه نوع همراهی کرد، ولی به اندازۀ کافی به دعوتش توجه نشد. این نشان داد که مردم جایی که حرف مرجعیت با رویکرد و دیدگاهشان منطبق است همراهی می‌کنند، اما جایی که این انطباق وجود ندارد وضع فرق می‌کند. حتی استان‌های شیعه‌نشین هم به توصیه‌ها توجه نکردند. این تشتت و اختلاف افزایش پیدا می‌کند. کم‌کم، شیعه (که اکثریت است) بازیچۀ دست اقلیت‌هایی می شود که سازمان‌دهی و وحدت دارند.

اینکه زمینه برای مردم فراهم شود اما ۶۳ درصدِ مردم در انتخابات شرکت نکنند پیامش این است که مردم از این ساخت ناراضی هستند؛ تفاوتی هم ندارد که چه کسی می‌آید. میزان عدم مشارکت مردم در کلّ عراق، به استثنای استان انبار (که عربستان سعودی در آنجا توسعه‌ای یجاد کرده و زمزمۀ تأسیس اقلیم سُنی هم در آنجا شنیده می‌شود)، نسبتاً یکسان است. جا‌های دیگر مثل هم بود، و شیعه و سُنی و کُرد هم فرقی نداشت. پس این مردم برای تغییر به روند‌های کنونی باور ندارند.

نتیجه چه می‌شود؟ من شخصاً بر این باورم که مردم در چند سال اخیر، در گذر از دیکتاتوری به دموکراسی، آن‌قدر دعوای سیاسی دیدند که دیگر به روش‌های به‌اصطلاح دموکراتیک هم اعتماد نمی‌کنند. باید چه کرد؟ مردم احتمالاً به سوی یک نیروی به‌ظاهر تکنوکرات و لیبرال اما اقتدارگرا می‌روند، کسی که این وضعیت را جمع کند. اگر روزی شنیدید که هر آدم اقتدار‌گرا یا هر نظامی به میدان بیاید مردم به او رأی می‌دهند، تعجب نکنید.

اولین درسی که ما از این انتخابات گرفتیم این است که مردم عراق کلّ ساخت ۱۸ساله را قبول ندارند. اگر نفر دیگری ساختار جدیدی را معرفی کند، شاید مردم بپذیرند.

یک خوانندۀ مصری در بغداد کنسرت گذاشت. همه حمله کردند که اسلام رفت. مقتدی صدر بیانیه‌ای داد که در بند اول آن گفت: «از مصر، تمرکز‌گرایی و قدرت برادرم عبدالفتاح السیسی را باید یاد گرفت، نه فساد و دستک و دُنبکش را.» او السیسی را برادر خود می‌داند، در حالی که ما می‌دانیم السیسی مهرۀ دست‌نشاندۀ آمریکاست. به نظر من، این یک عملکرد است.

حالا به سراغ عملکرد احزاب برویم. احزاب شیعه متکثر بودند، اما احزاب سُنی قدری تمرکز پیدا کردند. این خطای اول بود.

در مورد انتخابات، در قانون قبلی حزب مطرح بود. در این دوره، روش را فردی کردند: فرد ثبتِ نام می‌کند، و احزاب حمایت می‌کنند اما مسئولیتی ندارند. متأسفانه، آرای طرف‌داران مقاومت، اگرچه در مجموع بیش از آرای دیگران بود، بین کاندیداهای آن‌ها تقسیم شد؛ اما ائتلاف کاندیداها در طرف دیگر موجب شد که تعداد بیشتری از آن‌ها وارد پارلمان شوند. اگر آقایان فتح متحد بودند، اولاً ۷۱ کرسی داشتند و ثانیاً ۱۷ کرسی را به صدر پاس نمی‌دادند. فتح ۳۰ و خُرده‌ای درصد بیش از صدری‌ها رأی داشت اما منشق شد. بنابراین، شکست امروز به معنای قدرت آقای صدر نیست؛ شکست امروز آقایان در مجلس از انشقاق خودشان است.

مهتدی: من فکر می‌کنم بد نباشد که قدری به گروه های بزرگ هم بپردازیم. به نظر من، در آنچه گفته شد، نقش قدرت‌های خارجی کم‌رنگ بود-البته، اشاراتی به امارات و ترکیه داشتند.

البته، من فکر می‌کنم که ساختار کنونی قدرت در عراق غلط است. شیعه هم متفرق است، و تاکنون کسی نتوانسته این شیعۀ متفرق را با هم متحد کند. خودخواهی و بی‌تقوایی همه‌جا هست. جامعۀ تشیع به مصیبتی مبتلا شده‌است که هر روز به راهی می‌رود: یک روز با محمد بن سلمان می‌نشیند و یک روز از سیسی تعریف می‌کند. پایگاه آن افراد اصیل نیستند، و لشکری از آدم‌های بعثی و نفوذی دارند. اما طرف مقابل هر کار می‌کند در چارچوب یک اتاق فکر است. بازیگران را به هم وصل و برای هرکدام نقشی تعیین می‌کنند. شیعۀ عراق آن اتاق فکر را ندارد و کار روزمره و واکنشی انجام می‌دهد.

پارلمان سابق رأی داد که آمریکایی‌ها باید از عراق خارج شوند. آن زمان، اکثریت کسانی که در این رأی‌گیری شرکت کردند همین شیعیان متفرق بودند. از اول ژانویۀ ۲۰۲۰ م.، دارند علیه حضور آمریکا عملیات می‌کنند و تهدید کرده‌اند که حتی یک سرباز آمریکایی را هم تحمل نخواهند کرد. در این میان، دو هدف دنبال می‌شود:

(۱) عراق کشوری است که تمام مؤلفه‌های قدرت را دارد: جمعیت، آب، نفت، پول، و نیروی انسانی توانمند. اگر این کشور به ثبات و آرامش برسد و بخواهد در منطقه در مقابل محور آمریکا و اسرائیل نقش بازی کند، کلّ معادلات را به هم می‌ریزد.

(۲) عراق پُلی بین حماس و سوریه و لبنان و نوار غزه است. آن‌ها تمام سعی خود را می‌کنند که این پُل را ببندند. بوکمال، در مرز عراق و سوریه، به همین دلیل چند بار توسط آمریکایی‌ها بمباران شده‌است.

اگر می‌بینیم جریان صدر و عزمِ آقای خمیس خنجر و بارزانی-که با صد مَن سریش نمی‌توان آن‌ها را به هم چسباند-با هم ائتلاف می‌کنند و وارد انتخابات می‌شوند، یک اتاق فکر آن‌ها را به هم وصل کرده‌است. خمیس خنجرِ بعثی فاسد، که ۲۰ میلیون دلار از پول‌های صدام را دزدید، چه‌طور به شیعیان وصل می‌شود؟ اتاق فکری هست که این‌ها را به هم وصل می‌کند.

امید برخی به مراجع بود، اما آن‌ها در جریان عادل عبدالمهدی اشتباه بزرگی کردند. مراجع فکر کردند آن‌ها که به خیابان‌ها آمدند و تظاهرات می‌کنند واقعاً مردم‌اند؛ متوجه طرح ترامپ نبودند. آمریکا عادل عبدالمهدی را تهدید کرد که «یا قرارداد با چین را لغو می‌کنی، یا ما تو را می‌اندازیم.» او قرارداد را لغو نکرد، و آمریکایی‌ها از راه‌های مختلف به خیابان‌ها آدم ریختند و تیراندازی کردند و مردم را کشتند و به گردن نیروی پلیس انداختند و در نتیجه، عبدالمهدی را به استعفا وادار کردند. مرجعیت در آنجا از عبدالمهدی حمایت نکرد. این اشتباه بزرگی بود. همان‌طور که توضیح دادند، مرجعیت درخواست کرد که مردم در انتخابات شرکت کنند، اما فقط ۳۶ درصد شرکت کردند. مرجعیت تا حدّی موقعیت خود را از دست داده‌است.

در عین حال، الآن دو کانون هست که می‌تواند فعال باشد و جلوی آمریکا را بگیرد و شیعه را با هم متحد کند: (۱) مرجعیت، (۲) محور مقاومت ضدّ صهیونیستی. شهید حاج قاسم تا وقتی بود می‌رفت و کار را پیش می‌برد-اگرچه، فعالیت حاج قاسم هم ناشی از یک اتاق فکر نبود بلکه حاصل شخصیت و برنامه‌ریزی ایشان و دستیارانش بود. بعد از شهادت حاج قاسم، کار قدری مشکل شده‌است.

از اول، با شیعیان عراق (به‌خصوص، مقتدی صدر) اشتباه رفتار شد. امروز، محور مقاومت برای اینکه آقای بارزانی یا مقتدی حرف مردم عراق را بخوانند هیچ اهرم فشاری ندارد. آقای صدر با محمد بن سلمان، سیسی، و اردوغان ملاقات می‌کند و مردم عراق هم ناراضی‌اند، اما با چه اهرم فشاری می‌توانند او را وادار کنند که این کار را نکند؟ همین در مورد بارزانی هم هست. وقتی که داعش به ۳۰ کیلومتریِ اربیل رسید، او دست‌به‌دامان حاج قاسم شد، و حاج قاسم بارزانی و اربیل را نجات داد. الآن، محور مقاومت اهرم دیگری در کنار بارزانی ندارد که او را وادار کند تا به حقوق مردم عراق احترام بگذارد و به حرف مردم عراق گوش دهد.

اتاق فکری در کار نیست که اهرمی بسازد تا امثال مقتدی و بارزانی نتوانند از چارچوب منافع ملت عراق و مقاومت (که مردم ترسیم کرده‌اند) خارج شوند. اما دیگران دارند کار می‌کنند. حتی اگر چارچوب هماهنگی اکثریت پارلمان را در اختیار داشت و جریان صدر کوتلۀ اکبر نبود، باز هم این‌ها کار خودشان را با خشونت پیش می‌بردند.

آن‌ها آقای مشهدانی را کتک زدند و بیهوش کردند و به بیمارستان بردند و در غیاب رئیس سِنی، خودشان آقای حلبوسی را انتخاب کردند. من شنیده‌ام که امارات در همان چند روز ۹۰ میلیون دلار داده‌است. (به هرکدام از نمایندگانی که مستقل بودند یا در کوتله نبودند بین پنج تا ۱۰ میلیون دلار پول داده‌اند.) اخیراً، من سندی را دیدم که آقای حلبوسی برنامه‌ای تهیه کرده که وقتی قدرت را در دست بگیرد، همراهِ بارزانی با اسرائیل رابطه برقرار کند. این حرف‌ها ساختگی است یا درست است؟ وقتی آقای حلبوسی را با خشونت و پول رئیس پارلمان می‌کنند، حتماً از هر وسیله‌ استفاده می‌کنند تا مقاصدشان را پیش ببرند.

بنابراین، با وضعیتی که الآن هست، من فکر می‌کنم در آیندۀ قابل پیش‌بینی همچنان در عراق شاهد استقرار نخواهیم بود و کشمکش و بی‌نظمی ادامه خواهد داشت.

اگر کسی بخواهد قدرت را به دست بگیرد و سرکوب کند، باید مورد حمایت مراکز قدرت داخلی و خارجی باشد، اما چنین آدمی در عراق نیست. امیدها همچنان به مرجعیت و محور مقاومت اسلامی است. شاید این دو با تشکیل اتاق فکر بتوانند برنامۀ علمی و عملیاتی دقیقی برای آیندۀ عراق در داخل محور مقاومت بریزند و عراق را نجات دهند، وگرنه، باید منتظر ظهور منجی عالم بشریت بود!

زورق: در دهۀ ۶۰، گروهی مأمور رسیدگی به مسائل معاوِدین و رزمندگان عراقی شدند. مرحوم آقای هنردوست محور اجرایی آن کار بود. چند سال در این زمینه کار شد. بعد، سپاه بدر تشکیل و یک اهرم نظامی برای مردم عراق درست شد. گزارش‌های آقای هنردوست همیشه حکایت از اختلاف شیعۀ عراق داشت. ایشان می‌گفت: «ما نمی‌توانیم این‌ها را دور هم جمع کنیم.» ولی بالاخره جمع شدند و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق شکل گرفت.

اختلاف در عراق ریشه‌دار است. چرا شیعه‌ها با هم جمع نمی‌شوند؟ در آن وقت، که ما در جمهوری اسلامی ایران بودیم و آن‌ها از چنگ صدام فرار کرده بودند و هیچ پناهگاهی جز ایران نداشتند و صدام آن‌ها را بی‌رحمانه قلع‌وقمع می‌کرد، هماهنگ کردن کار دشواری بود، چه رسد به الآن که صدام وجود ندارد! صدام در آن موقع خطر مشترک بود. امروز، تعارض منافع هم به وجود آمده‌است.

از طرف دیگر، در ایران هم راجع به مسائل کشور عراق بین کسانی که خواهی‌نخواهی با این مسائل درگیر هستند اشتراک نظر وجود ندارد. شاید اگر بخواهیم مسائل عراق را حل کنیم اول باید از اینجا شروع کنیم. اتاق فکر، که آقای مهتدی به آن اشاره فرمودند، خیلی مهم است. اول باید بین دوستان ملت عراق اشتراک نظر به وجود بیاید. رسانه‌هایی که صدای مردم عراق هستند همه باید بر اساس یک استراتژی عمل کنند.

مسئلۀ دیگر ضعف در درک هویت است. ریشۀ تاریخی این ضعف تضاد بین ملت‌گرایی و اُمت‌گرایی است. حضرت علی(ع) در جنگ صفین بر اساس مصالح اُمت اسلام فکر و عمل می‌کردند. اشعث بن قیس در این جنگ گرایش ملّی پیدا کرد و با عُتبه بن ابی‌سفیان با عنوانِ نجات ملت عرب پیمان بست. او گفت: «ما عرب‌ها همدیگر را می‌کُشیم. فردا اگر از طرف روم و فارس‌ تهدید شویم، چه کسی می‌خواهد زن و بچۀ ما را اداره کند؟» در کشور ما هم، جان‌مایۀ ‌تعارضی که بین جریان مشهور به لیبرال و نیرو‌های خطّ امام پیش آمد همین ملّی‌گرایی بود: یکی اسلام را برای ایران و دیگری ایران را برای اسلام می‌خواست.

 

این ادامۀ همان تعارض قدیمی است. شعاری که از قول یک جریان مطرح شد که می‌گوید مسائل عراق را باید عراقی و دموکراتیک دید تکرار آن جریان قدیمی است. کسی که وارث یک خاندان روحانی و انقلابی است باید خود را بخشی از اُمت اسلام ببیند، نه فقط بخشی از ملت عراق. این یک مسئلۀ بزرگ است. البته، کاستی‌هایی هم که وجود دارد به این مسئله اضافه می‌شود.

گذشته از پولِ ارتجاع عرب، که آقای مهتدی به آن اشاره کردند، فضای رسانه‌ای هم مهم است. در عراق، مردم در روستاها نان ندارند اما دیش ماهواره دارند! غربی‌ها با روش‌های شناخته‌شده‌ای کار می‌کنند که آزمایش شده و بیشتر مبتنی بر اصول مکتب رفتار‌گرایی است. آن‌ها می‌بینند که مخاطب به هر محرک چه پاسخی می‌دهد. این کار فرمول دارد. آن‌ها محیط عراق را تجزیه و تحلیل می‌کنند.

یکی از علمای نجف یک آبدارچی داشته‌است. تصور کنید که چای و قند را در سینی می‌گذاشته و تقدیم آن عالِم می‌کرده‌است. من تردید دارم که آن عالِم از مراجع یا صرفاً یک عالِم مشهور بوده‌است. وقتی ارتش انگلستان عراق را می‌گیرد و یگان نظامی ارتش انگلیس در آنجا رژه می‌رود، همان آبدارچی به عنوان فرماندۀ این نیرو سوار بر اسب جلوی نیرو‌های انگلیسی رژه می‌رود! آن عالِم داخل جمعیت کنار پیاده‌رو به رژۀ نیروهای انگلیسی نگاه می‌کرده‌است؛ او هم از بالای اسب سر تکان می دهد که «السلام علیکم!» آن‌ها تا انتهای کار را نگاه می‌کنند. یک فرماندۀ ارتش را آبدارچی خانۀ یک عالم می‌کنند که ریشۀ روحانیت عراق را دربیاورند و ببینند در عراق چه خبر است.

نیروهای مترقی عراق تا چه اندازه در خانۀ همین چهره‌هایی که نام بردید حضور دارند-همان رئیس مجلس که گفتید، همان بارزانی که از کرج به آنجا رفت؟ این هم یک مسئله است. اگر قرار باشد کار اصلاح شود، نیروهای مترقی عراق برای اصلاح امور کشورشان باید طرح داشته باشند:

(۱) با شرکت نیروهای اطلاعات، حشدُالشعبی، نمایندگان مرجعیت، و نمایندگان رسانه‌های محور مقاومت، باید اتاق پردازش اطلاعات عراق ایجاد کنند و کنار هم بنشینند و مسائل عراق را تجزیه و تحلیل کنند.

(۲) باید یارچینی کنند و نیروهای مترقی و انقلابی عراق را حول محور مقاومت با هم متحد و متفق سازند.

(۳) باید برای درک فضای ذهنی تک‌تکِ چهره‌های اثرگذار در عراق استراتژی داشته باشند و بدانند هرکدام از آن‌ها چگونه فکر می‌کنند، چرا آن‌گونه فکر می‌کنند، و چگونه می‌توان آن‌ها را با فرصت‌ها، تهدیدها، قوت‌ها، و ضعف‌ها آشنا کرد.

(۴) بدانند که چگونه می‌توان در اطراف چهره‌ها حضور داشت بدون اینکه آن‌ها بدانند حضور دارید. این خیلی مهم است.

(۵) باید در ذهن آن‌ها، برای اینکه آن‌ها را به صورت اعتباری یا حقیقی دوباره به عنصر مفیدی برای محور مقاومت تبدیل کنند، تغییرات مطلوب ایجاد کنند. (اعتباری یعنی اینکه نه تنها احساس خطر مشترک کنند که خطر مشترک را درک کنند؛ وحدت حقیقی یعنی اینکه نظر مشترک و مبانی و اصول مشترک داشته باشند.)

(۶) مبارزه با ملّی‌گرایی یک اصل مهم است. عراقی هرگز نباید احساس کند که یک ایرانی برای او تصمیم می‌گیرد؛ یا به‌عکس، ایرانی نباید احساس کند که یک عراقی برای او تصمیم می‌گیرد. باید گام‌به‌گام به مفهوم نبویِ جامعۀ اسلامی و برادری اسلامی در مقیاس منطقه‌ای نزدیک شویم.

منطقۀ جغرافیایی عراق نقطۀ عطف شکل‌گیری اُمت اسلامی است. ارتجاع اگر در عراق پیروز شود در همه‌جا نیرومند می‌شود؛ انقلاب هم اگر در عراق پیروز شود در همه‌جا پیروز می‌شود. از نظر ژئوپلتیک، عراق جا‌ی بسیار حساسی است. این موقعیت ژئوپلتیک در طول تاریخ نقش‌آفرین بوده و الآن هم هست. مسائل ژئوپلتیک راهِ حلّ فوری ندارد و با گفت‌وگوی این‌وآن حل نمی‌شود. مسائل ژئوپلتیک راهِ حلّ تاکتیکی هم ندارد. راهِ حل‌های تاکتیکی مثل مرهم گذاشتن بر زخم است. زخم چرکین باید به شیوۀ سیستماتیک معالجه شود. نیروهای مقاومت باید به فکر طراحی یک سیستم برای آیندۀ این منطقه باشند.

حرف آخر اینکه امنیت قطعات پازل ظرف جغرافیایی تمدن اسلامی به یکدیگر گره خورده‌است؛ از این رو، هر تهدید برای عراق تهدید مستقیم برای ما هم حساب می‌شود. نباید امنیت عراق را شوخی گرفت. نباید فکر کرد که اشکالی ندارد کاظمی بیاید. آمریکا هم او را ساخته و هم با او ساخته‌است! آمریکایی‌ها در این زمینه تجربۀ گرانقدر و دیرپا دارند. به کسی که مُهرۀ آن‌ها شود اجازۀ فرار نمی‌دهند. اگر بخواهد فرار کند، او را می‌کُشند. آمریکایی‌ها برای تسلط بر ملت اسلام طرح و اتاق فکر دارند؛ نیروهای مقاومت هم باید داشته باشند.

رویوران: من می‌خواهم به بعضی از سؤالات جناب آقای زورق پاسخ دهم. مشکل عراق مشکل فرهنگی است. متأسفانه، فرهنگ بدوی بر این کشور حاکم است، حتی بر افرادی که به‌اصطلاح صاحب خاندان مدنی هستند. خاندان حکیم اصالتاً لبنانی هستند؛ خاندان صدر هم همین‌طورند و از بافت عشیره‌ای عراق نیستند؛ اما آقای عمار حکیم و آقای مقتدی صدر الآن گرفتار مسائل مربوط به عشیره شده‌اند. آن که بخشی از فرهنگ بدوی نیست هم گرفتار شده‌است. به جای اینکه جامعۀ بدوی مدنی شود، جامعۀ مدنی گرفتار مسائل جامعۀ بدوی شده‌است! این از مصیبت‌های عراق است. نوع رفتار جامعۀ بدوی با جامعۀ مدنی زمین تا آسمان فرق می‌کند. این نکتۀ مهمّی است. استعمار امروز سعی می‌کند مسائل جامعۀ بدوی (از قبیلِ قوم‌گرایی) را در ایران نیز زنده کند.

نکتۀ دوم: ما در عراق یک حرکت روبنایی داریم: یک سومِ جامعه در چارچوب احزابْ سازمان یافته‌است و دارد عراق را مدیریت می‌کند، اما یک حرکت زیربنایی که فعلاً این نظام را تهدید کرده‌است از جانب دو سومِ دیگر جامعه است که سازمان ندارد. این یک واقعیت است. همه متوجه آن یک سوم هستند؛ دو سومِ دیگر کاملاً به حاشیه رفته و کسی با آن کاری ندارد.

من کاخی را که آقای حلبوسی در فلوجه درست کرده‌است دیدم؛ مساحتش چند کیلومتر مربع است! در انتخابات، در این کاخ روزانه به ۶۰-۷۰ هزار نفر ناهار می‌دادند. رفتارِ بدوی همین است.

منطقۀ سبز، که آقای مقتدی صدر در حنانه درست کرده‌است، پولش از کجاست؟ خرج این منطقه روزانه هزاران دلار است.

پسر یکی از شخصیت‌های سیاسی عراق در آلمان کاخی را به قیمت ۲۵ میلیون یورو خریده‌است. این پول‌ها از کجاست؟ وقتی از آن شخصیت سیاسی سؤال می‌کنند، می‌گوید: «از خودش بپرسید!» همۀ پسر‌ها و داماد‌های او میلیونر شده‌اند. پسر یکی دیگر از شخصیت‌های سیاسی یک هواپیما را متوقف کرد چون او را سوار نکرد.

بخشی از آیندۀ عراق-که دوستان از آن صحبت کردند-به این یک سوم مربوط است، اما ممکن است آن دو سوم تعیین‌کنندۀ آیندۀ عراق باشند. شرایط عراق همین است که داریم می‌بینیم. متأسفانه، فرهنگ بیمار و بدوی دارند. قرآن به این فرهنگ چنین اشاره می‌کند: «الاَعرابُ اَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً.» «اَعراب» در اینجا به معنی جامعۀ بدوی است. این‌ها وارد دین شوند و دین را به هم می‌ریزند. وهابیت نمونۀ بزرگ آن است. متأسفانه، خاندان‌های بدوی در عراق، به دلیل نداشتن زمینۀ درست برای تبلیغ دین، دین را از ریشه زده‌اند. در عراق چیزهایی می‌بینیم که اصلاً باور نمی‌کنیم!

متأسفانه، گاهی فقط سیاسی نگاه می‌کنیم. البته، نگاه سیاسی در جا‌هایی درست است، ولی مشکل فرهنگیِ خیلی جدّی کشور عراق را به اینجا رسانده‌است. مسئولان عراقی نگاهشان سیاسی و بلکه مقطعی است. در طول زمان نگاه نمی‌کنند. در زمان انتخابات، به فکر می‌افتند که دربارۀ مسائل عراق بحث کنند. مشکل اصلی مدیریت در عراق به اینجا برمی‌گردد. من در بعضی از سفر‌ها که به عراق رفته‌ام خیلی به مسئولان سر زده‌ام. باورتان نمی‌شود، هیچ مسئولی در عراق نیست که پیشکار اقتصادی نداشته باشد! دزد شمارۀ یک همین پیشکار اقتصادی است. به دلیل فساد متراکمی که به وجود آمده‌است، مردم عراق برای پیروی از یک دیکتاتور آمادگی کامل دارند: یک صدام جدید، با یک لباس جدید. این به مجموعۀ رفتار‌ها برمی‌گردد. متأسفانه، مشکل عراق چندبُعدی است؛ یک بخشِ آن سیاسی است (که ما بیشتر دربارۀ آن بحث می‌کنیم)، ولی مشکلات فرهنگی خیلی بیش از آن است.

شما الآن می‌گویید چرا مقتدی صدر نگاه قومی می‌کند. اتفاقاً، این همان فرهنگ بدوی است. قومیت بستر فرهنگ بدوی است. احزاب بدوی بر فرهنگ قومی سوار می‌شوند. او عمامه بر سر دارد ولی آیا اندیشۀ اسلامی در سر دارد؟

مشکل فرهنگی است، و چند‌گانگی‌های فرهنگی-سیاسی در عراق بیداد می‌کند. گاهی آقای عمار حکیم سخنانی می‌گوید که یک سکولار هم آن حرف‌ها را نمی‌زند. ایشان در مورد برادری جامعۀ عرب سخنرانی کرد؛ یک ناسیونالیست هم به این اندازه با این مفاهیم بازی نمی‌کند.

اشعری: وقتی می‌خواهیم مسائل منطقه یا کشور را بررسی کنیم، باید در شناخت مسائل و مشکلات جزئی‌نگر  ولی در نگاه اصلاحی کلّی‌نگر باشیم.

به نظر من، همان‌طور که اشاره شد، اگر نقطۀ عزیمت ما (به جای ملّت) اُمت اسلامی باشد و از آن زاویه نگاه کنیم، توجیه بیشتری برای ارتباط با نسل آینده داریم. نباید خیلی به استمرار شرایط فعلی نگاه کنیم.

کسی را که شکمش به مال حرام آلوده شود نمی‌توان با عدالت و معنویت هماهنگ کرد. برای یارگیری در هر کشور اسلامی یا حتی غیرِ اسلامی، باید در چارچوب تمدن اسلامی فکر کرد. قرآن همین را می‌گوید. قرآن هیچ وقت راجع به ملت‌ها به این شکل صحبت نمی‌کند. بحث عمدۀ قرآن دربارۀ جامعۀ اسلامی است. مقام معظم رهبری هم هیچ‌وقت نفرمودند که برای تمدن ایرانی فکری بکنید؛ ایشان همواره بحث تمدن اسلامی را مطرح می‌کنند.

تمدن اسلامی در محدودۀ اُمت اسلامی-و نه در محدودۀ ایران اسلامی-معنا دارد. حتی حلّ مشکلات ایران هم به این نگاه بستگی دارد. وقتی نگاه ما جزئی و منطقه‌ای و ملّی باشد، خیلی نمی‌توانیم بر مشکلاتمان فائق شویم. این یک عرض کلّی است. من، در مجموع، از همۀ اطلاعات و مطالعات به این جمع‌بندی رسیدم. بحث من با دوستان فرهنگی در همه‌جا این است که از نگاه‌های جزئی خُرد بیرون بیاییم و نگاه عام داشته باشیم؛ آن وقت، می‌توان خیلی کار‌ها کرد.

وقتی انقلاب اسلامی شکل گرفت، موج آن بر دنیا اثر گذاشت؛ نه تنها از نظر سیاسی، بلکه بر ملت‌ها و مردم اثر گذاشت. الآن، در هر نقطه از دنیا که یک جماعت مسلمان شیعه وجود دارد، نام امام(ره) و نام جمهوری اسلامی ایران مطرح است. این نشان‌دهندۀ آن است که در همه‌جا، اسلام، وحدت، مبارزه با استکبار، و ظلم‌ستیزی را با نام اُمت اسلامی بهتر می‌پذیرند.

نوروزیان: اینکه فرمودید شیعیان از روز اول منسجم نبودند درست است، اما سؤال این است: چرا این شیعیانِ نامنسجم توانستند در ۱۵ سال اخیر این پیروزی‌ها را به دست آورند؟ چرا از ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۸ م.، هرچه دشمنان اسلام تلاش کردند نتوانستند محور مقاومت را از نظر سیاسی در عراق شکست دهند؟ مقاومت توانست سازمان‌دهی کند؛ ولی این کار روبنایی بود، نه زیربنایی.

زورق: انرژی پتانسیل از انواع انرژی مکانیکی است. مثلاً، آبی که پشت سد جمع شده‌است انرژی پتانسیل دارد. می‌توان این انرژی را با عبور دادن آب از یک توربین به انرژی الکتریکی تبدیل کرد؛ و می‌توان این کار را نکرد تا آب و آن انرژی از دست برود.

شیعه در عراق انرژی پتانسیلی داشت که معلول صد‌ها سال اختناق بود. شما بهتر از من می‌دانید که چه دماری از شیعه درآوردند! اینکه این شیعه در این سال‌ها توانست نمایی از انسجام نشان دهد معلول آن انرژی پتانسیل است. این انرژی پتانسیل هزینه شد و باید به انرژی جدیدی تبدیل می‌شد. آیا این کار شده‌است؟

آن پتانسیل باید به سازمان‌دهی، ‌خطّ مشی، و استراتژی تبدیل می‌شد؛ اگر تا الآن هم نشده، از این به بعد باید بشود. هرچه زمان می‌گذرد، این انرژی بیشتر به سوی نابودی می‌رود. خطر ایجاد مشکل امنیتی برای شیعه در عراق ذهنی نیست؛ هرچه جلوتر برویم، به عینیت نزدیک‌تر می‌شود! بنابراین، نیروهای مترقی در عراق باید زودتر سازمان‌دهی را انجام دهند.

نوروزیان: این فرمایش دقیق و درستی است. اولاً، بعد از ۲۰۱۸ م. که چنین پیروزی بزرگی به دست آوردیم، برای انسجام دادن تلاش نکردیم. تحولات ۲۰۱۹ م. و تبدیل دولت عبدالمهدی به دولت کاظمی بر اثر حملات دشمن و اشتباهات دیگر بود. آقای عادل عبدالمهدی در ۲۹ نوامبر استعفا داد، و آقای مصطفی کاظمی در ۹ مِی سرِ کار آمد. چهار ماه فرصت وجود داشت. چرا نیروهای مترقی این فرصت را از دست دادند؟ اگر عادل نشد، یک نفر دیگر را می‌آوردند!

اینکه ما-به معنای عام شیعه-نتوانستیم دستاورد‌های پیروزی خودمان را با هر تکثری حفظ کنیم و در برابر فشار خارجی و اشتباهات داخلی منسجم شویم و اینکه انتخابات اخیر به این وضع کشیده شد درس بزرگی است. شهروند عراقی حق دارد فریاد بزند که تقلب شد و چنین و چنان شد؛ ولی شما که کارشناس هستی حق نداری گول بخوری و توجیه کنی؛ باید آسیب‌شناسی کنی. در کنار همۀ توطئه‌های دشمن، ضعف اول از خود ما بود.

 

انتخابات تمام شد. الآن، کسانی آمده‌اند تا قدرت را از دست اکثریت مطلق مردم عراق درآورند. من فرمایش آقای رویوران و وجود غرور ملّی بدوی را قبول دارم. دشمنان تشدید اختلاف در میان شیعه را می‌خواهند. برنامه‌ریزی دو سطح دارد: ملّت و اُمت. در سطح ملّی، پلۀ اول همین انسجام‌های سیاسی است؛ اما این پلۀ اساسی نیست؛ پلۀ اساسی گسترش عدالت اقتصادی، فسادستیزی، و عمق‌بخشی به بصیرت تاریخی است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.