جنگ اوکراین تضاد روسیه و غرب را افزایش داد

0 234

رویوران: بسم الله الرحمن الرحیم جنگ اوکراین وارد مرحله جدیدی شده است. مقالات زیادی در این زمینه وجود دارد. یک سری از مقالات در کانال‌های مختلف بزبان فارسی انتشاریافته که ترجمه‌ای است. مقالات زیادی در مورد تحولات نظام بین‌المللی منتشر شده است. شکی نیست که جنگ اوکران تضاد روسیه و غرب را افزایش داد. همچنین تضاد چین با غرب را هم افزایش داد، هرچند که چین در جنگ حضور مستقیم ندارد. غربی‌ها در ادارۀ رسانه‌ای جنگ ودر تخریب روسیه بسیار موفق بودند. اما روسیه در تحریم اقتصاد غرب بسیار موفق بوده است. مخصوصاً نکته‌ای که پوتین مطرح کرد که ما نفت را با روبل می‌فروشیم. روزانه چیزی حدود ۷۰۰میلیون دلار روسیه نفت و گاز می‌فروشد. این حجم از مبادلات روزانه که از گردونۀ دلار خارج شده و به روبل تبدیل شود ضربۀ بسیار بزرگی به اقتصاد آمریکا می‌زند و نقش فزاینده‌ای به روسیه در نظام اقتصادی جهان می‌دهد. تلاش همزمان چین در این که معاملات نفتی با یوآن باشد حتی با عربستان که قاعدتاً باید به مبادلات از طریق دلار پای بند باشد عملاً جایگاه دلار را با مخاطرۀ جدی روبرو می‌کند. در نهایت نظام اقتصاد غربی را با چالش‌هایی مواجه می‌کند. سیر عملیات جنگ ،تحولاتی داشت. روسیه که برای کنترل کیف رفته بود طبق توافقی که در ترکیه کردند نیرو‌هایش را از کیف و اطراف کیف و کلاً از جبهۀ شمالی به شرق برد. دیروز هم اتفاقا وزیر خارجۀ روسیه آقای لاوروف علنی گفت که عقب‌نشینی بر اساس توافق بوده است. بخشی از اهداف جنگ برای روسیه تحقق پیدا کرده است.

همین که تقریباً دونسک آزاد شده یک کمربند امنیتی بیش از صد کیلومتر از مرز‌های خودش پیدا کرده است. عملاً اوکراین را تجزیه کرده است، چه دنیا به رسمیت بشناسد و چه نشناسد. ارتش اوکراین را تا حد زیادی از بین برده است. با جابجایی نیرو عملاً روی شرق متمرکز شد. ناریاپل به طور کامل سقوط کرد. بنابراین این که گفته می‌شود روسیه دچار بن‌بست نظامی شده را من خیلی قبول ندارم. نیرو‌های موجود در اطراف کیف بسیار زیاد بودند و روسیه به این نطیجه رسید که شرق را بگیرد. بنابراین روی شرق متمرکز شد. در اجلاس استانبول تقریباً تمام خواسته‌های روسیه از طرف اوکراین مورد پذیرش قرار گرفت. کیف قبول کرد کشور بی‌طرف باشد. کشور ارتش محدودی داشته باشد. عدم پیوستن به ناتو را قبول کرد. این که کریمه از آن روسیه است را به رسمیت بشناسد را قبول نکرد. جدایی کریمه و پیوستن آن به روسیه را قبول نکرد. در مورد استان‌های شرق هم صحبت نکرد. البته در این مورد کمی تردید کرده است. ولی درخواست دولت اوکراین برای عقب‌نشینی تا دونباس یعنی تا مرز نشان می‌دهد که تا حدی ا هم به نتیجه رسیده‌اند. لذا به نظر من روسیه می‌گوید پایان جنگ یعنی پایان تحریم‌ها. اروپا قبول کرد ولی آمریکا قبول نکرد و الآن بین اینها اختلاف پیش آمده است. لذا این که آیا جنگ باتلاقی برای پوتین شد یا یک دستاورد تا الآن ظاهرش دستاورد است. باتلاق نیست. اگر اطراف کیف می‌ماند ممکن بود باتلاقی برای او می‌شد. اما به سرعت جمع کرد. درون ذهن روسیه ممکن است تصرف کل اوکراین بود ولی الآن این تصرف را از ذهنش خارج کرده و روی شرق متمرکز شده است. باید یکم ماه مِی خرید با روبل می‌شد. طرف چگونه می‌خواست بخرد. الآن تحریم دلاری و یورو شده است. ولی عملاً اروپائیان دارند یورو می‌دهند. اروپا اگر می‌خواست روبل بدهد باید داخل روسیه یک بانک عامل پیدا کند که این بانک عامل یورو به دلار را برای آن حواله کند. از بانک مرکزی بخرد و پرداخت کند. زمانی که روزانه ۷۰۰میلیارد دلار حجم معاملات وجود دارد طرف مقابل باید حداقل مبلغ یک ماه را که معادل ۲۱هزار میلیارد روبل است داشته باشد. چون الآن هر دلار معادل ۹۲روبل است. بنابراین این حجم عظیم پول به روبل ارزش داد. جنگ که شروع شد هر دلار ۹۰روبل بود و به ۱۴۰ رسید. این که مبادلات را با روبل اعلام کرد تا ۹۲ برگشت. یعنی روبل دوباره قیمت خود را پیدا کرد.

 

الآن مشکلات برای آمریکا از لحاظ دلاری پیش آمده است. در اروپا مشکل جدی پیدا شده است. در فرانسه مردم به دولت حمله می‌کنند. قیمت بنزین در انگلیس ۴پوند است. الآن هر لیتر بنزین در اروپا به ۵/۵ یورو رسیده است. آلمان از ترس این که نتواند پول را با روبل بدهد گاز را جیره‌بندی کرده است. این فرض غلطی است که آمریکا گاز NPG به اروپا بفرستد زیرا اساساً زیر ساخت‌های آن وجود ندارد. دو سیستم CNG و LPG در دنیا وجود دارد. سیستم CNG گازی است که پالایش اولیه شده و وارد لوله می‌شود. از کل ایران به دو کشور عراق و ترکیه می‌رود. اگر این حجم بالا را بخواهی به مایع تبدیل کنی باید در یک پالایشگاه تحت فشار قرار گیرد که به LPG تبدیل شود. علاوه بر آن باید نفت کش‌های مجهز به کپسول وجود داشته باشد. این تانکر‌ها که پر می‌شود باید بندر دیگری مشابه این وجود داشته باشد که زیر ساخت‌های لازم را برای پذیرش چنین کشتی‌هایی داشته باشد که این گاز در آنجا تخلیه شود و گاز تحت فشار دوباره به حالت گاز برگردد و داخل لوله تزریق شود. عملیات تبدیل به LpG حدود ۸۰درصد قیمت رابالا می‌برد. سیستم قطر آمریکایی است ولی سیستم ما سیستم دیگری است. چیزی که در دنیا رایج است سیستم این سیستم است. سیستم LPG فقط در خود آمریکا و در قطر است. این اتفاقا نکتۀ مهمی است. لذا هیچکس هم نمی‌تواند به آسانی جایگزین روسیه شود. ما حدود ۷۵۰میلیون متر مکعب تولید گاز داریم. در حالی که روسیه الآن حدود ۷میلیون متر مکعب گاز را به اروپا می‌فروشد. چند وقت پیش در چالوس در فلات قاره در ۹کیلومتری ساحل یک حوزه گاز پیدا شد که سه برابر پارس جنوبی است. این ایده‌آل‌ترین حوزۀ گازی ایران است. اولین مشکل آن این است که تأسیساتی مثل عسلویه نیاز دارد که باید در ساحل باشد. ولی در شمال زمین وجود ندارد. احتمالا باید ۵۰-۶۰کیلومتر از ساحل و جنگل و زمین‌های زراعی دور شوند. از آنجا تا اروپا فاصلۀ زیادی نیست. در نهایت بیش از ۳۰۰-۴۰۰کیلومتر نیست. اگر چیزی حدود صد میلیارد سرمایه‌گذاری شود می‌تواند روزانه ۷میلیون متر مکعب گاز تولید کند. به این راحتی نیست. اتفاقا غرب باید تصمیم بگیرد که فرضاً اگر بخواهد از ایران تقاضا گاز کند باید اول توافق برداشتن تحریم‌ها را امضاء کرده و بعد سرمایه‌گذاری کند. ایران دومین ذخائر گازی دنیا را دارد. هیچکس دیگری نمی‌تواند این کار را بکند. ایران هم می‌گوید من در مقابل روسیه و جایگزین روسیه این کار را نمی‌کنم. من در مرز خودم ترکیه، عراق، پاکستان و همچنین هند را دارم که گاز ما را می‌خواهند. برای چه باید رقیب روسیه در اروپا شوم؟ الآن هند با حدود ۹میلیارد درآمد ناخالص سومین اقتصاد جهان را به خود اختصاص داده است. ژاپن ۶هزار و آلمان ۵هزار است. بنابراین هند به شدت نیاز به انرژی دارد. همۀ این مسائل نشان می‌دهد که تحولات جدی در دنیا اتفاق می‌افتد و جنگ اوکراین مبنایی برای بازتعریف نظام بین‌المللی شده است.

زورق: برای ما چهار فرضیه مطرح است. یکی این که جنگ اوکراین، جنگی برای احیای نظام دو قطبی است. نظام دو قطبی چه ویژگی‌هایی داشت؟ اصلاً نظام دوقطبی یک نظام طراحی شده بود. برایند ناخواستۀ مؤلفه‌های قدرت در جهان نبود. سازندۀ خواسته شدۀ مؤلفه‌های قدرت در جهان بود. یعنی با یک طرح قبلی این نظام ایجاد شد. نکتۀ دوم این که دو قطب قدرت در نظام دو قطبی از سه مؤلفه ایدئولوژی، اقتصاد و نیروی نظامی بهره‌مند بودند. در رابطه با قطب اول که غرب باشد ایدئولوژی لیبرالیزم بود. اقتصاد هم، اقتصاد مسلطی بود. زمانی اقتصاد آمریکا ۵۰درصد تولید ناخالص جهانی را داشت که الآن ۲۰درصد است. به این اقتصاد باید اقتصاد اقمارش و انگلستان را اضافه کنید.

مؤلفۀ سوم قدرت نظامی بود که این مؤلفه هم برای غرب با قدرت وجود داشت. سیطرۀ نظامی آمریکا بر جهان امری محسوس است و احتیاج به اثبات ندارد. در مقابل آن روسیه ایدئولوژی مارکسیسم و فلسفۀ وهنر و جامعه‌شناسی مارکسیستی را داشت. غربی‌ها در هر بخشی می‌خواستند بحث کنند رویکرد مارکسیستی و چپ را هم بحث می‌کردند. نیروی نظامی زیادی هم داشت. بالاخره برلین با تانک‌های روسیه فتح شد. اقتصاد آن هم اقتصاد کمونیستی بود و کشور‌های قمری هم مثل اروپای شرقی داشت. بعضی از کشور‌های متحد او مثل ویتنام شمالی، کره شمالی و چین و کامبوج تحت تأثیر اقتصاد روسیه بودند. عقب ماندگی روسیه بیشتر در بُعد اقتصادی آن محسوس شد. هرچند عاملی که سبب متلاشی شدن این نظام شد انقلاب اسلامی بود.امروز این سه مؤلفۀ قدرت در غرب در حال تضعیف شدن است. این سه مؤلفه در مقابل غرب در یک کشور جمع نشده است. اولا قدرت اقتصادی غرب در مقابل چالش قرار گرفته است. انحصاری که غرب در تکنولوژی داشت در حال شکسته شدن است. اقتصاد‌های نوظهوری به وجود آمده که مهم‌ترین آن ها اقتصاد چین است و طبق فرمایش استاد هند هم جهش اقتصادی داشته است. جا‌های دیگری مثل کشور‌های آسه آن و برزیل هم هستند. غرب در رابطه با ایدئولوژی دچار چالش شده است. چالش این است که شعار غرب آزادی و لیبرالیزم و برگشت قدرت به مردم بوده ولی با پیروزی انقلاب اسلامی و پیدایش موج حکومت‌های مردمی اسلامی که هر جا گروه‌های اسلامی با انتخابات روی کار آمدند رویکردشان ضد غربی بوده است. نمونۀ واضح آن خود انقلاب ایران است که کاملاً رویکرد ضد غربی دارد، ولی نظام مبتنی بر مردم است. در الجزایر انتخابات شد و اسلام‌گرایان رأی آوردند. در فلسطین حماس رأی آورد. در مصر محمد مرسی رأی آورد. درست است که اِخوان‌المسلمین در مصر اشتباه کرد و چوب آن را هم خورد؛ ولی هر جا انتخابات شده اسلام‌گرایان که رأی آوردند جریان اسلام‌گرایی رویکرد ضد غربی داشته است. بنابراین بُعد ایدئولوژیک آن هم مقداری تهدید شده است. مثلاً الآن می‌گوید: روسیه در بوچا چنین کرده است. روسیه می‌گوید شما خودتان در سوریه، عراق، افغانستان و لیبی چه کار کردید؟ یعنی چنین تناقضات آشکاری به وجود آمده است. مثل قرن ۱۹ نیست که ارتش فصل‌الخطاب باشد. پس از نظر ایدئولوژی هم دچار چالش است که اگر لیبرالیزم این است پس حق مردم کجاست؟ در رابطه با قدرت نظامی هم باز دچار چالش شده است. نمونۀ این چالش جنگ تحمیلی است. در جنگ تحمیلی همه به صَدام کمک کردند ولی نتیجۀ جنگ به نفع صَدام نشد. دوم جنگ یمن است. در جنگ یمن بالاترین سطح تکنولوژی به کار گرفته شده است. ولی الآن یمن به عمق خاک عربستان دست درازی می‌کند و انبار‌های نفت عربستان را در جده می‌زند. تأسیسات آرامکو و ریاض و جا‌های دیگر را می‌زند. پس هر سه مؤلفۀ قدرت جهانی غرب دچار فرسایش و میرایش شده است. از طرف دیگر الآن سه مؤلفۀ قدرت جهانی در مقابل غرب در یک کشور جمع نیست. روسیه قدرت نظامی دارد. ولی ایدئولوژی خاص خودش را ندارد.

 

امام خواستند از نظر دنیوی و اخروی به روسیه کمک کنند و آن نامه را به گورباچف نوشتند. قصد ایشان تنها هدایت یک فرد نبود. افراد زیادی در دنیا احتیاج به هدایت دارند. نامه خطاب به آخرین صدر هیئت رئیسۀ اتحاد جماهیر شوروی بود که تو بیا اسلام را بشناس و به اسلام گرایش پیدا کن. عمیقاً هم اسلام را بشناس. امام در آن نامه بحث فلسفی کردند و گورباچف را در مقابل دوراهی قرار دادند. یک راه همین راهی بود که منجر به متلاشی شدن شوروی شد. یک راه هم راهی بود که امام گفتند. البته راه صعب و سختی بود. ولی اگر پیموده می‌شد الآن شوروی که یک مؤلفه‌اش قدرت نظامی است مؤلفۀ دوم که ایدئولوژی است را به دست می‌آورد. البته یک ایدئولوژی اسلامی که روسیه این راه را نرفت. واقعاً هم انتخاب سخت و دشواری بود. خداوند در قرآن خطاب به پیغمبر می‌گوید: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ. اگر قراربود که با یک نامه کسی دین خودش را عوض کند که‌نامه‌های پیغمبر هم به پادشاهان اطراف عربستان هم بود ولی منجر به این نشد که مثلاً پادشاه روم یا مصر مسلمان شوند. پادشاه پارس که اصلاً نامه را پاره کرد. ولی امام این راه را بروی روسیه باز کرد. الآن این سه مؤلفۀ قدرت درسه کشور پراکنده شده است. قدرت نظامی آن در روسیه است. بمب اتمی و هیدروژنی هم دارد. ذخایر اتمی هم دارد. فقط ۵۰هزار تانک دارد. سایر کشور‌ها هر کدام بین ۵۰۰ تا ۲هزار تا تانک دارند. به اندازۀ نفرات یک لشکرپیاده تانک دارد. شاید بزرگترین قدرت بری جهان است. بزرگترین قدرت بحری جهان آمریکا است. قدرت اقتصادی در اختیار چین است. الآن چین به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل شده است. قدرت ایدئولوژیک آن در اختیار ایران است. غربی‌ها خواستند یک بدل برای این ایدئولوژی ایجاد کنند و به شکل عینی و ذهنی این قدرت را از بین ببرند. شکل عینی آن این بود که با گروه‌های تروریستی بتوانند حکومت‌های محور مقاومت را ساقط کرده و جانشین آنها شوند. شکل ذهنی این بود که گروه‌های تروریستی اینقدر تولید نفرت کنند که این ایدئولوژی در جهان نتواند جلوه و کشش و جاذبه داشته باشد. در اینجا پایمردی و بینش رهبر انقلاب و افرادی مثل شهید قاسم سلیمانی و سایر مدافعان حرم بود که خارج از محاسبات غرب عمل کردند. شاید غرب خبر نداشت که پیدایش داعش منجر به پیدایش فاطمیون، زینبیون، حیدریون و حسینیون شود. خیلی حماقت می‌خواهد که آدم بداند ایجاد داعش منجر به ایجاد این تحولات می‌شود و بعد داعش را ایجاد کند. ریسک بسیار بزرگی می‌خواهد. بهتر است این گونه فکر کنیم که برای آنها قابل تصور نبود که چنین اتفاقاتی می‌خواهد رخ دهد که با خونریزی در زمان محمد عبدالوهاب کربلا را گرفتند. آدم‌ها را کشتند. آن موقع منجر به پیدایش محورمقاومت نشد.

اینجا تیر خلاص را پوتین به سیاست غرب زد. غرب تصمیم داشت این قدرت ایدئولوژیک را خنثی کند. از نظر ذهنی و عینی از بین ببرد. سفر تاریخ‌سازی که شهید قاسم سلیمانی به مسکو کرد و جلسۀ تاریخ‌سازی که با پوتین داشت و آمار و ارقام را جلوی او گذاشت که این تعداد آدم را از داغستان آورده‌اند. این آدم‌ها را از تاتارستان آورده‌اند. فردا که کار سوریه تمام شود کار روسیه شروع می‌شود. با این پدیده چه می‌خواهی بکنی؟ پوتین دید از پس جنگ در افغانستان بر نیامد. حالا اگر جنگ در داغستان و تاتارستان و چچن ایجاد شوند چه باید بکند؟ پوتین گفت: من از تجربۀ افغانستان خاطرات تلخی دارم. در چنین شرایطی درگیری زمینی دشوار است. سلیمانی گفت زمین با من و آسمان با تو و پوتین قبول کرد. این که پوتین در یک جلسه جواب سلیمانی را داد به این معنی است که خودش تصمیم گرفته است. این طور نبوده که مثل مذاکرات وین باشد که یک طبقه بالا وجود داشته باشد و نمایندگان آلمان و فرانسه و انگلیس به آنجا بروند مشورت کنند ودستور بگیرند و بیایند حرف بزنند. بنابراین جواب داد که من آسمان را تأمین می‌کنم. پوشش هوایی که پوتین به نیرو‌های مدافع حرم داد مؤثر بوده است. اتفاقی افتاد که غرب را مات کرد. غرب اگر چنین پوشش هوایی برای داعش می‌داد که خودش شریک جرم داعش می‌شد. همین نفرتی که داعش تولید کرده بود روی آوازۀ غرب می‌ریخت. بنابراین نمی‌توانست این کار را بکند. اگررسما جنگ نکند هم داعش شکست می‌خورد که همین‌طور شد. این پدیده اتفاق افتاده است.

الآن اتفاق دیگری که غرب با آن روبرو است این است که این سه مؤلفۀ ایجاد قدرت جهانی اگر در کنار هم قرار بگیرند می‌توانند به یک قدرت جهانی تبدیل شوند. الآن مسلمانان چچن در جنگ اوکراین شرکت کرده و در میدان نبرد نماز جماعت برگزار کرده‌اند. پوتین به فرماندۀ بخش نظامی که از چچن آمده درجۀ سپهبدی داده است. پوتین آزادی هایی به مسلمان‌ها داده تا مساجد و تبلیغات خود را داشته باشند. در گزارشی که پوتین به دوما داد گفت تا چند سال دیگر رشد جمعیت مسلمانان در فدراسیون روسیه بیشتر از روس تبار‌هاست. در این بازه زمانی مسلمانان با روس تبار‌ها برابر می‌شوند و بعد از آن افزایش پیدا می‌کنند. بعد گفت نمی‌دانم این تهدید است یا فرصت؟ سؤال من این است که در چه صورت تهدید و در چه صورت فرصت است؟ درصورتی که روسیه و پوتین هم بر سر آن دوراهی که گورباچف قرار گرفت و نتوانست موقعیت خودش را درک کند و آن خسارت‌ها متوجه امپراطوری روسیه شد قرار بگیرد کدام راه را انتخاب می‌کند؟ کدام یک از راه‌های ماندن کنار مسلمانان با قرائت انقلاب اسلامی ایران یا راه مقابله با مسلمانان را انتخاب می‌کند؟ راه مقابله با مسلمانان کشمکش و تنش را وارد فدراسیون روسیه می‌کند. تا اینجا علایمی وجود ندارد که روسیه بخواهد این راه را برود. شاید بیشتر علاقه‌مند باشد که راه دوم را برود. از بیرون که نگاه کنیم غرب می‌بیند بین چین و روسیه به عنوان قطب اقتصادی و نظامی قرارداد ۲۵ساله نوشته و امضا شد. بین چین و ایران قرارداد ۲۵ساله به عنوان قطب اقتصادی و ایدئولوژیک نوشته و امضا شد. بین ایران و روسیه روابط نزدیک به وجود آمده است. حتی پوتین حاضر شد به ایران بیاید و به شکل ویژه ای با رهبری روبرو شد. بالاخره پوتین نفر اول روسیه است. ولی در اینجا به عنوان رئیس جمهور با او برخورد شد. با بقیه هم همین‌طور برخورد می‌شود. ولی او قبول کرد که با رئیس جمهور ایران دو نفری روی یک کاناپه در مقابل رهبر ایران بنشینند. این مسائل در تشریفات دیپلماتیک هست که همه سر و دست می‌شکنند که در جایی خاص قرار بگیرند ولی پوتین خودش را در این موقعیت قرار داد. دو بار هم با رهبر ملاقات کرد، بدون این که انتظار داشته باشد رهبر جواب ملاقات اول را داده باشد. این نکات برای ما عادی است، چون هر روز با رهبر ملاقات می‌کنیم این طوری است. ما باید خودمان را در جای او بگذاریم و به مسئله نگاه کنیم. وقتی پیش رهبر آمد قرآن آورد. وقتی خواست به عربستان هدیه دهد چشم بند باز داد. چشم باز را می‌بندند و وقتی می‌خواهند او را به شکار بفرستند چشم بند را باز می‌کنند و او را به شکار می‌فرستند. به پادشاه عربستان یک چشم بند باز داد. یعنی تو از نظر ما همین هستی. ولی به اینجا که آمد یک قرآن قدیمی آورد. انتظار نداریم که پوتین شهادتین را بگوید. باید مقداری واقع گرا باشیم. ولی بحث این است که غرب دارد نگاه می‌کند بین این سه مؤلفۀ قدرت فعلاً به شکل غیر رسمی هم‌گرایی‌هایی به وجود می‌آید که تک‌تک همگرایی رسمی است. کلیت کار یک همگرایی غیر رسمی است. کلیت این است که سه قطب بزرگ اقتصادی و نظامی و ایدئولوژیک درکنار هم به رسمیت شناخته شود و همدیگر را درک کنند و با این تعریف با هم همکاری کنند که یک قطب جهانی ایجاد کنند. این غیر رسمی است. شاید هنوز در ذهن رئیس جمهور چین و روسیه نباشد. شاید در ذهن وزارت خارجۀ ما هم نباشد. ولی از جانب غرب که نگاه کنید این همگرایی‌ها ایجاد شده است. بنابراین غرب احساس خطر می‌کند. یا باید احساس خطر کند. اگر نکند اشتباه کرده است. می‌خواهم بگویم بیشتر دارد یک نظام دو قطبی ناخواسته ایجاد می‌شود و نه یک نظام دوقطبی مهندسی شده مثل نظام دوقطبی قبلی! اگر نظام دو قطبی ناخواسته ایجاد شود احتمال جنگ و تنش در آن زیاد است. چون خواسته شده نیست.در جنگ جهانی دوم آلمان تصور می‌کرد واقعاً تضاد بین شوروی و آمریکا و انگلیس عمیق و جدی است و بر اساس این محاسبه به شوروی حمله کرد. اشتباه خیلی بزرگی هم کرد. چرا این اشتباه را کرد؟ خدا می‌داند. آیا در حلقه مشاورانش آدم‌هایی از انگلیس بودند که او را به سمت روسیه کیش کردند؟ نمی‌دانیم. اینها نیاز به اطلاعات دارد. ولی امروز که اعلام جنگ به شوروی داد رئیس جمهور آمریکا صبر نکرد که روزش شب شود بلافاصله گفت تا آخر در کنار شوروی هستیم. دو مرکزیت کاپیتالیسم و کمونیزم در کنار هم قرار گرفتند. همان روز گفت تا آخر در کنار شوروی می‌ماند. آن یک دوقطبی خواسته شده بود. اگر این مفروضاتی که عرض کردم صحیح باشد این دوقطبی که دارد ایجاد می‌شود ناخواسته است. بنابراین احتمال جنگ هم در آن هست.

 

رویوران: نظام بین‌المللی در نتیجۀ جنگ جهانی دوم بود. می‌خواهم بگویم این حق وتو و امتیازاتی که به همدیگر دادند در نتیجۀ این بود که پیروز جنگ بودند و با هم نظام بین‌المللی را تعریف و تقسیم کردند. بر اساس تفاوت‌هایی که دو قطب با یکدیگر داشتند. نظام بین‌المللی فعلی بر اساس چند مشخصه دارد شکل می‌گیرد. یکی از آنها توسعۀ اقتصادی است که جایگاه چین کاملاً برجسته است. دوم بحث قدرت است. ایران هم در این فرآیند یکی از قطب‌های قدرت است. سوم قدرت تشکل‌سازی است که شاید بحث بریکس و شانگهای یکی از مهم‌ترین نماد‌های تشکل‌های جدید گریز از مرکز یا گریز از نظام فعلی باشند. بریکس متشکل از کشور‌های برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی بودند. بریکس جمع حروف اول این کشور‌هاست که دو سوم جمعیت جهان را از لحاظ پایگاه اجتماعی تشکیل می‌دهند. این به مجموعه‌ای از تحولات برمی‌گردد. اروپا هم بر اساس تئوری اینتریگیشن و همگرایی به اتحاد تبدیل شده بود که توازن‌هایی در نظام بین‌المللی ایجاد شود. آقای مکرون در سخنرانی سال ۲۰۱۹ در مورد اروپای واحد و زمینه‌های موجود بین شرق و غرب اروپا صحبت می‌کند. به نظر من این برای آمریکا زنگ خطری را به صدا در آورده که اگر اروپا متحد شود قطبی را تشکیل می‌دهد که اگر در برابر آمریکا نباشد جدای از آمریکا خواهد بود. بنابراین آمریکا به دنبال این بود که چنین اتفاقی نیفتد. جنگ اوکراین جنگی برای قطع وابستگی اروپا به نفت و گاز روسیه بود. البته فقط نفت و گاز هم نیست. چون می‌دانید که روسیه یک سرزمین پهناور با ۱۵میلیون کیلومتر مربع است که مجموعۀ زیادی از ثروت‌های طبیعی در آن قرار دارد. ۳۰درصد ثروت‌های طبیعی جهان در روسیه است. بسیاری از مواد کانی و فلزی در این کشور قرار دارد. روسیه حداقل صادر کنندۀ ۱۰تا از این مواد مثل طلا و روی و آلمینیوم و نیکل در جهان است. لذا آمریکا به دنبال این بود که اولا مانع وحدت اروپا شود که با جنگ اوکراین توانست این تضاد را ایجاد کند. اروپا را به شدت تحت فشار قرار دهد و با تحریم‌ها این تضاد‌ها را بیشتر کند. ولی در کنار این شبکه‌سازی بریکس و شانگهای توسعه پیدا کرد. سال گذشته ما هم وارد شانگهای شدیم. در حالی که ما نزدیک به ۱۲سال درخواست داده بودیم ولی ما را وارد نمی‌کردند. تصور می‌کنم پاکستان را هم وارد شانگهای کردند. این نشان می‌دهد که زیر پوستۀ نظام بین‌المللی فعلی رقابتی برای ایجاد آلترناتیو و نظام‌های جایگزین وجود دارد. این حرف کاملاً قابل اثبات است. آمریکا به دنبال این بود که در دو مرحله از جایگاه خودش در رأس نظام بین‌المللی دفاع کند. اول روسیه را به زانو در بیاورد. بعد به سراغ چین برود. آمریکا روسیه را واقعاً به سمت جنگ هل داد. هر روز تاریخی را برای آغاز حمله اعلام می‌کردند. با این که ناتو جواب منفی در مورد پیوستن اوکراین داده بود ولی آمریکا جوری صحبت می‌کرد که گویا قرار است این کار بشود. چون با میثاق او نمی‌خواند که کشوری که بخشی از سرزمینش در اشغال باشد نمی‌تواند وارد ناتو شود.

چون بندی در ناتو هست که باید از هر وجب از خاک کشور‌های عضو دفاع کرد. اوکراین کریمه را در اشغال روسیه دارد. ولی آمریکا روسیه را با جو‌سازی و شانتاژ هل داد و به گونه‌ای او را وادار به حمله کرد. برای این که این وابستگی را قطع کند. اما اتفاقا پاشنه آشیل این جنگ بحث تحریم و تأثیر متقابل است. یعنی بحث نظامی اوکراین یک بحث و بحث تحریم‌های اقتصادی بحث مجزا و مهمی است که اروپا رابا مشکل مواجه کرده است. آلمان اعلام کرده تورم معمول این کشور که زیر ۵درصد است به بالای ۱۰درصد رسیده و این کشور را با مشکل مواجه کرده است. انگلیس و سایر اروپا هم همین‌طور است. لذا الآن جنگ در دو محور صورت می‌گیرد. یکی محور نظامی است که می‌توان روی سناریو‌های آن بحث کرد. یکی هم اقتصادی است. ذخایر استراتژیک آمریکا ۳۳۴میلیون بشکه نفت است. چگونه است که اعلام می‌کند روزانه ۱۸۰میلیون نفت وارد بازار شود. فردا همین ذخایر که بر اساس مصوبۀ کنگره خالی شده را باید پر کند. این مقدار ثابت مربوط به دوسال بعد از تحریم نفتی است. طبق مصوبۀ کنگره، آمریکا باید ۳۳۴میلیون ذخیره نفتی داشته باشد. در آن موقع این میزان معادل یک یا دو ماه انرژی بود. الآن مصرف آمریکا ۱۶میلیون است که مصرف ۲۰روز را تأمین می‌کند. مصرف آمریکا به اندازه‌ای که الآن هست نبود. می‌خواهم بگویم چرا آمریکا ناچار شد این کار را بکند؟ برای اولین بار در تاریخ خودش ۱۸۰میلیون نفت وارد بازار کند. این به شرایطی که خود آمریکا به آن دچار شده‌باز می‌گردد. هر گالن بیش از ۳لیتر است که قیمت آن در ایالت‌های مختلف متفاوت است. در بعضی از ایالت‌ها زیر ۶دلار و بعضی از ایالت‌ها بالای ۶دلار شده است. بسیاری از مقالات اشاره می‌کند که علت اصلی شکست بایدن در انتخابات آینده کنگره همین بحث بنزین است. دو سوم اعضای کنگره آمریکا همزمان با رئیس جمهور و یک سوم دو سال بعد از انتخاب رئیس جمهور انتخاب می‌شوند. این به عنوان کیفر و پاداش به سیاست‌های دولت بخشی از قانون اساسی و سیستم انتخاباتی آمریکا است. لذا یک سوم مجلسین انتخاب می‌شوند. نظر‌سنجی‌ها تا الآن نشان می‌دهد که حزب دمکرات تا الآن انتخابات را واگذار می‌کند و اکثریت در دو مجلس با حزب جمهوری خواهد بود. این یک بحث بسیار گسترده است ولی به عنوان جمع بندی عرض می‌کنم به تصور بنده آمریکا به دنبال مهار روسیه بود. اما الآن مهار اتفاق نیفتاد. آمریکا به دنبال این بود که روسیه وارد یک جنگ فرسایشی شود. روسیه دید کیف را نمی‌تواند بگیرد آن را رها کرد و به شرق رفت. در اولین بارتجمیع نیرو ماریاپل اسیر شدند. مرکزیت نئونازی‌ها در آزوف و در ماریوپل بود که فرماندهی آنها را گرفتند. می‌خواهم بگویم ما باید موضوع را وسیع‌تر از اوکراین ببینیم. این که آنها خواستند روسیه را مهار کنند ولی خود غرب دچار مشکل شده است. الآن در اروپا تظاهرات وجود دارد. دو روز پیش در انگلیس علیه شرایط اقتصادی تظاهرات برپا شد. اینها همه نشان می‌دهد تا الآن غرب در این مسئله موفق نبوده است. اگر اجلاس ترکیه که اتفاق افتاد دنبال شود و اوکراین تمکین کند که نسبت به اکثر خواسته‌ها تمکین کرده است، می‌تواند برای روسیه پیروزی و برای غرب شکست محسوب شود. این می‌تواند پایه‌گذار یک نظام جدید بین‌المللی باشد.

کاظم‌زاده:. اولا نکته‌ای که جناب‌عالی فرمودید نگاه راهبردی به روابط ایران و روسیه وچین و این که بتوان چگونه از فرصت‌ها استفاده کرد بحث جدای از موضوع ساختار نظام بین‌الملل را می‌طلبد. توضیحات جناب‌عالی بیشتر به روابط دوجانبۀ ایران و روسیه اشاره داشت و این که ایران چگونه می‌تواند روسیه را به فرصت تبدیل کند و خلأ‌های آن را پر کند. من وارد این مقوله نمیشوم چون بحث طولانی خواهدشد. اما در مورد ساختار نظام بین‌الملل و این که وضعیت جدید بازگشت به نظام دوقطبی است یا نه، واقعیت این است که بحث‌های نظری زیادی در سه دهۀ گذشته تا الآن صورت گرفته است. تئوری‌های مختلفی از قبیل چند قطبی و چند مرکز‌گرایی مطرح شده است. هیچکدام از آنها تا الآن نتوانسته به یک تئوری غالب تبدیل شود که بیشتر متخصصان روابط بین‌الملل روی آن اتفاق نظر داشته باشند. چیزی که الآن در عمل می‌بینیم یک دورۀ گذار است. دوره‌ای است که بعد از فروپاشی نظام دوقطبی شروع شده و ساختار قبلی دچار بحران هویت شده است. هنوز ساختار جدیدی صورت نگرفته است. بحث نظام دوقطبی نه از روسیه بلکه از چین شروع شد. وقتی چین به رقیب آمریکا تبدیل شد و خودش را به قدرت دوم اقتصادی رساند، از آن مقطع کم‌کم باب بحث‌ها باز شد که آیا چین می‌تواند جایگزین شوروی شود و نظام دو قطبی به شکل دیگری احیاء شود؟ به لحاظ شکلی شاید بتوان گفت پاسخ مثبت است. ولی به لحاظ عمقی نمی‌شود. به دلیل این که در یک طرف قدرت نظامی را دارد. درست است که قدرت اقتصادی آمریکا افول کرده و نسبت به گذشته تولید ناخالص ملی آن کم شده است؛ ولی همچنان قدرت اول نظامی محسوب می‌شود. درطرف مقابل چین قدرت دوم اقتصادی است که پتانسیل تبدیل شدن به قدرت اول را دارد. ولی به لحاظ نظامی خیلی عقب‌تر از آمریکا است. هنوز آن پتانسیل را ندارد که بتواند مثل شوروی در جنگ نظام دوقطبی حداقل تا سه دهه وارد رقابت تسلیحاتی شود و خودش رابه آن برتری برساند. چه بسا خیلی‌ها گفته‌اند شاید این کار دامی برای چین باشد. همچنان که آمریکا شوروی را به رقابت تسلیحاتی کشاند و مانع شد که شوروی بتواند به بقیه ابعاد قدرتش بپردازد.

لذا تک بعدی پیش رفت و در نهایت به فروپاشی آن منجر شد. یک بحث هم این است که آمریکا می‌خواهد چین را تقریباً در همان دام بیندازد و چین را به رقابت تسلیحاتی بکشاند و از قدرت اقتصاد بزند و در نهایت جلوی پیشرفت اقتصادی آن گرفته شود. چین تا الآن با هوشیاری و زیرکی در این دام نیفتاده است. آمار‌های بودجه نظامی چین نشان می‌دهد که خیلی کُند افزایش می‌دهد ولی نه مثل آمریکا که یکباره تا ۸۰۰میلیارد دلار افزایش داد. تا جایی که من اطلاع دارم بودجۀ نظامی چین زیر ۲۰۰میلیارد است. فکر می‌کنم بین ۱۵۰ تا ۱۶۰میلیارد باشد. ولی اگر بخواهیم این معادله را در شوروی ببینیم، روسیه فعلی قدرت نظامی شوروی را به ارث برده و تقویت کرده است و همچنان می‌تواند در عرصۀ نظامی با آمریکا و حتی ناتو رقابت کند. ولی در عرصۀ اقتصادی بنیه ضعیفی دارد. درست است که بعد از روی کار آمدن پوتین سعی کرده بدنه را هم تقویت کند و مثل کشور‌های نفت خیز فقط به درآمد نفت متکی نباشد. ولی در عرصۀ اقتصادی هنوز حرف چندانی برای گفتن ندارد که بتواند در این عرصه تا مدت طولانی مقاومت کند. شاید به سختی بتواند با همین تحریم‌های فلج کننده‌ای که علیه او اعمال شده از این تونل عبور کند. گفته شد اقتصاد آن برای امسال تا ۳۰درصد کوچک می‌شود. سال بعد هم می‌تواند ادامه پیدا کند. از طرف دیگر در نظام دوقطبی چیزی که واقعاً دو قطب را به دو قطب تبدیل کرد اینب بود که دنیا تقسیم شده بود. دو بلوک روبروی هم قرار گرفته بودند. شوروی تنها نبود. شوروی با وجود این که نسبت به روسیه فعلی با عظمت‌تر و قدرتمند‌تر بود بیست تا کشور را هم در کنار خود داشت. آمریکا هم اروپا را در کنار خودش داشت. ولی الآن روسیه آن اقمار را ندارد. الآن در مورد اوکراین دیدیم که کشوری که بیشترین پشتوانه و قرابت فرهنگی را با روسیه دارد به چه سرنوشتی دچار شد.

بقیۀ کشور‌های اروپای شرقی هم تقریباً از روسیه جدا شده‌اند. از طرف دیگر می‌بینیم که آمریکایی‌ها هدف گذاری کرده‌اند که اروپا را از هم بپاشانند. حتی حزب دمکرات هم به شکل دیگری مسیر ترامپ را دنبال می‌کند. الآن بزرگترین بازنده و قربانی در این قضیه، اروپا و کشور‌هایی مثل آلمان وفرانسه بودند که گاهی در مقابل آمریکا قد عَلَم می‌کردند. این دو کشور از قِبَل بحران اوکراین به شدت متضرر شدند. سیاست فروپاشی که ترامپ هدف گذاری کرده بود هنوز هم ادامه دارد و جنگ اوکراین باعث شد که North Stream2 که آمریکایی‌ها به شدت به دنبال هوا کردن آن بودند خیلی راحت به آن دست پیدا کردند. بنابراین می‌بینیم در جناح غرب هم دو دستگی وجود دارد. شکاف‌های داخلی دهان باز کرده و گسترش پیدا می‌کند. لذا نام بردن از دوقطبی جدید بیشتر یک تشابه لفظی است و در عمل برای آن مصداق‌های خاص نمی‌توان پیدا کرد. ضمن این که زمانی که اسم دوقطبی گذاشته شد به خاطر این بود که نظام بین‌الملل به مدت چهار دهه در یک چارچوب بود و در یک ریل حرکت می‌کرد. الآن هنوز در دورۀ گذار است. در آمریکا یک جابجایی مطلق صورت گرفت و اثر خیلی جدی روی رفتار آمریکا و روی جهت‌گیری نظام بین‌الملل گذاشت. در حالی که در آن زمان هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه اصلاً یک مسیر و استراتژی را دنبال می‌کردند. بنابراین الآن نمی‌توان گفت واقعاً نظام دوقطبی وجود دارد. چیزی که هست در دورۀ گذار است. نماد‌هایی از دوقطبی دیده می‌شود ولی حتی قطب‌ها هم مشخص نیست. دیگر دو قطب نیست بلکه دو قدرت است. حالا این که آیا روسیه یا چین باشد هرکدام مؤلفه‌های قدرتشان متفاوت است.

 

اما در مورد ایران، صحبت‌های شما رابطه با روسیه را تجویز می‌کرد. این سیاست در قدیم بوده و اجرا می‌شده است. به نظر من باید ما خودمان مبتکر پر کردن خلأ‌هایی که روسیه دارد باشیم و روسیه را در کنار خودمان داشته باشیم. می‌خواهم نکته‌ای را خدمت شما عرض کنم. شما در صحبت‌های خودتان به آن اشاره کردید و من هم در مطالب قبلی آورده بودم. یکی از کار‌هایی که غربی‌ها می‌خواهند علیه روسیه و شخص پوتین انجام دهند پرونده سازی جنایات جنگی است. هرچند روسیه و اوکراین عضو دادگاه کیفری بین‌المللی نیستند که بتوان از آن طریق وارد عمل شد. یا در شورای امنیت خود روسیه یا چین نمی‌گذارند اما با این همه غربی‌ها به شدت دارند روی این مسئله کار می‌کنند. تبلیغات الآن روی روسیه و شخص پوتین متمرکز شده است. الآن دیگر نزدیک شدن به روسیه و پوتین هزینه دارد. چیزی که در افکار عمومی غرب ساخته شده پوتین تقریباً معادل بن لادن و عُمَر البشیر می‌شود. در این وضعیت باید خیلی هوشیار بود. ما از همان اول با احتیاط و هوشمندانه عمل کردیم. ولی سوری‌ها خیلی سریع و بی‌گدار از روسیه حمایت کردند. حتی الآن به روسیه نیرو می‌فرستند. حداقل تبلیغات نشان می‌دهد که سربازان سوری در کنار سربازان روسی قرار گرفته‌اند و می‌جنگند. روسیه از سوریه نیرو به اوکراین می‌برد. این کار قطعاً در آینده برای سوریه هزینه خواهد داشت. اگر سوریه ضعیف شود دوباره می‌تواند موج علیه سوریه برگردد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.