میزگردِ ماه
پای سخن دردمندی از بامیان!
زورق: برخی بر این باورند که اشرف غنی از نامِ طالبان به عنوان پوششی برای زدن مخالفان خودش استفاده میکرد. آنها میگویند الآن هم که طالبان آمده، از نامِ داعش همین استفاده را میکند: هر کس را که از بین میبرند میگویند جنایت داعش است.
یکی از صاحبمنصبان ارتش افغانستان در زمان اشرف غنی گفته بود: «ما دستور داشتیم با طالبان نجنگیم. بعضی مواقع تفنگ داشتیم ولی فشنگ نداشتیم. ما یک ارتش ۲۰۰-۳۰۰هزار نفره داریم و اگر میخواستیم میتوانستیم بجنگیم، اما دستور این بود که نجنگیم.»
برخی از کارشناسان معتقدند که آمریکا به همۀ اهدافش در افغانستان نرسید، ولی اینطور نیست که از افغانستان فرار کرده باشد و طالبان پیروزمندانه جای آنها را گرفته باشد. آمریکا افغانستان را بهعمد و با برنامه به دست طالبان داد. موقعی که اشرف غنی کشور خود را ترک کرد ۱۳۰-۱۴۰میلیون دلار پول نقد مردم افغانستان را با خود برد. افراد یگان حفاظت کاخ ریاستجمهوری میخواستند جلوی پرواز او را بگیرند، اما او از بالگرد مقداری دلار پایین ریخت و آنها مشغول جمعآوری دلارها شدند و او فرار کرد!
به عقیدۀ این دسته از کارشناسان، این طالبان همان طالبان است و هیچ فرقی نکردهاست. الآن، مستشاران غربی طالبان را راهنمایی میکنند، و آنها تحت هدایت عربستان و رکن دوی ارتش پاکستان قرار دارند.
در عین حال، همه قبول دارند که غربیها میخواستند به بهانۀ حقوق شیعیان بین طالبان و ایران جنگ راه بیندازند، و ایران کار درستی کرد که تَن به این جنگ نداد. در این جلسه، پای سخن آقای یارمحمدی مینشینیم که از بامیان آمدهاند.
یارمحمدی: من در مورد مسائلی که شما فرمودید اظهارِ نظر نمیکنم، اما مقدمهای را عرض میکنم که در فضای ذهنی تحلیل اشتباهی رخ ندهد. من متولد ۱۳۴۲ هستم. روزی که قرار بود حضرت امام(ره) بیایند، رادیوهایی که با باتری کار میکرد روی کرسی ما بود، و خانواده دور هم مینشستند و بی.بی.سی را گوش میدادند که میگفت امام آمد. ما از این طریق با انقلاب اسلامی آشنا شدیم. من در ۱۸سالگی مهاجرت کردم و به ایران آمدم و تا سال ۱۳۸۳ ساکن ورامین و تهران بودم. از سال ۱۳۸۳ هم به افغانستان رفتوآمد دارم.
ابتدا که به ایران آمدیم، در شرایط دفاع مقدس در بلاتکلیفی قرار داشتیم. به دلیل علاقهای که به خطّ امام داشتم، با دوستان شعبۀ ورامین حزب جمهوری اسلامی آشنا و در دفتر حزب ساکن شدم. آنجا هم کار بود و خطاطی میکردیم و هم خوابگاه ما آنجا بود. چون من خوشنویس هم هستم، تبلیغات حزب را انجام میدادم. روزنامۀ جمهوری اسلامی را پخش میکردم، کارهای اداری دفتر را انجام میدادم، و نظافت و نگهبانی را هم به عهده گرفته بودم.
ما هر روز روزنامۀ جمهوری اسلامی را میخواندیم. من در متن حزب ورامین بودم و قفل و کلید دست من بود، اما الآن وقتی مرور میکنم، در هیچ حوزۀ حزبی من را در خودِ حزب نمیپذیرفتند که مثلاً «شما امروز در حوزۀ آقای فلانی در جلسه شرکت کن.» در آن زمان، خبرنامههایی به صورت هفتگی چاپ میشد. استاد خیراندیش، که الآن پیشکسوت طبّ اسلامی و سنّتیاند، مسئول آموزش حزب استان تهران بودند. ایشان هفتهای یک بار به ورامین میآمدند، و از درسهای ایشان بهرهمند میشدیم.
تا اینکه بنا به درخواست مسئولان وقت و موافقت حضرت امام(ره)، حزب تعطیل شد. من در آن زمان آموزشیار نهضت سوادآموزی هم بودم و در تمام نهادها (کمیتۀ انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، و تبلیغات جنگ) خطاطی میکردم. در حزب، بسیج، جهاد سازندگی، و تمام ارگانها تجربیاتی داشتم.
دانشگاه آزاد ورامین که تأسیس شد، نامهها را من به ارگانها میبردم و امضا میگرفتم، تا اینکه موافقت شد و واحد ورامین فعال شد. در خودِ دانشگاه، من مسئول فرهنگی-هنری بودم، اما چون تبعۀ خارجی بودم رسمیت نداشتم.
تلاش میکردم افرادی که مدرک نداشتند درس بخوانند. در قالب کارهای فرهنگی، توانستیم دو هزار دانشآموز را در روستاهای ورامین ساماندهی کنیم. فیلمهای ویدئویی فعالیتهای ما در آن مقطع موجود است-یک کارتن از فیلمها موجود است که هنوز دیجیتال نشده و نمیدانم سرنوشت آنها چه میشود. ادارۀ کلّ اتباع وزارت کشور هم هماهنگ میکرد که نیروی انتظامی مزاحم ما نشود.
تا مقطع راهنمایی، خودِ افغانستانیها معلم بودند. هزینهها را با ۵۰۰ تومان شهریه در ماه که میگرفتیم خودمان پرداخت میکردیم. هیچ جا هم کمک نمیکرد. حتی کتابهای درسی را به ما نمیدادند. کسانی در آموزش و پرورش میشناختم که از حزبیهای قدیم بودند اما میگفتند: «قانون به ما اجازه نمیدهد.» میگفتیم: «شما این کتاب را میبرید آسیاب میکنید. ما پول آن را میدهیم.» میگفتند: «قانون اجازه نمیدهد.» ما کتابهای دستِ دوم را از نانخشکیها و انبارهای کارتنسازی جمع میکردیم.
فعالیتهای فرهنگی هم در مناسبتهای مختلف برگزار میشد. حتی یادم هست که ماجرای میکونوس را محکوم کردیم. روز ۱۳ آبان، که مراسمی در محکومیت طالبان برگزار شد، ما با چند اتوبوس دانشآموز با پلاکارد در لانۀ جاسوسی حضور پیدا کردیم، که فیلمهای آن موجود است.
تا روزی که دیدم حضورم در اینجا ضرورت ندارد و اگر به افغانستان بروم بهتر است. حس میکردم در اینجا از طرف نظام مشکلی پیش نمیآید. البته، باید خدمت شما عرض کنم که از روزی که من از ورامین رفتم، هیچ مراسمی از طرف مهاجرین برگزار نشدهاست. در این دو-سه دهه هم که ما فعالیت کردیم، نه مسئولان ایرانی و نه خودِ مهاجرین با ما همکاری نمیکردند. ما کار فرهنگی را فقط با آن ۵۰۰ تومان شهریه که از بچهها میگرفتیم پوشش میدادیم. خانم صبر گل قاسمی، مجری برنامۀ شبکۀ افق که مجری موفقی است، از همان فعالیتهای ورامین بیرون آمدهاست.
از وقتی به افغانستان رفتیم تا الآن که خدمت شما هستم، با قرض و مشکلات خاص، با همکاری همسرم که ایرانی است، ادامه دادیم. به دلیل اینکه خانم من ایرانی است، گذرنامۀ من را برای ورود و خروج مُهر میزنند، و برای بردن کتاب به افغانستان هم باید به کانون نشر برویم. آقای اشعری دو سال پیش با ما همکاری کردند و انتشارات قدیانی به ما کتاب داد.
در هر حال، ما به افغانستان رفتوآمد میکردیم و مسائل روزمره را در آنجا میدیدیم. اینجا هم مشکلات را به عنوان دردِ دل با دوستان مطرح میکردیم اما تا امروز نتیجهای نگرفتیم. بارها بر این شدم که این کار را ادامه ندهم، اما هر بار تلنگری زده شد. وقتی که آقا عبارتِ «آتش به اختیار» را مطرح کردند، گفتم: «دیگر تکلیف ساقط نشده که کنار برویم.» تا امروز، با وجود سن و سالم، ادامه دادهام. البته، هرچه جلوتر میروم، ضعیفتر شدهام و توانم کمتر شدهاست. با تمام مشکلات و توطئههای داخلی و خارجی، یکی از افتخاراتم این است که یک سرباز کوچک انقلابی هستم. به عنوان یک شیعۀ ۱۲امامی که به ایران مهاجرت کرده، انقلاب اسلامی و فرمایش آقا را از بُن دندان قبول دارم و مدیون شهدا و امام(ره) و مردم انقلابی جمهوری اسلامی هستم.
چون تجربۀ کافی داشتم، در افغانستان چند سال مشاور آموزش و پرورش بودم. سیستم صدا و صوت ایران را به آنجا انتقال دادیم و کتاب چاپ شد. اما به علت برخی تعصبات که در آنجا هست، دست و بال ما بسته شد.
این چند روز که از افغانستان آمدم، کتابی را از دفتر حضرت آقا به نامِ معارف انقلاب اسلامی مطالعه کردم که خلاصهنویسی کنم و از آن یک کتاب دیگر بیرون بیاورم. ذهنیتم این بود که امام(ره) میگویند مبدأ این نهضت ۱۵ خرداد است و یکی از نقاطی که انقلاب در آنجا اتفاق افتاد ورامین است؛ از ورامین چهطور به افغانستان گریز بزنیم، و ادامۀ این نهضت چهجور باید باشد؟
با این مقدمه، من دیدهها و شنیدههایم از افغانستان را برای شما میگویم.
خودتان در جریان جزئیات دولتهای آمریکایی اشرف غنی و کرزای هستید. در کنفرانس بُن، از قِبل غربگراها به افغانستان و انقلاب اسلامی لطمه وارد شد. آنجا باید جایگاه انقلاب اسلامی و نقش جمهوری اسلامی در نظام افغانستان معلوم میشد، اما کارهایی انجام دادند که به نفع آمریکاییها شد و نقش جمهوری اسلامی را کم کرد.
آمریکاییها بر دولت کرزای و دولت اشرف غنی مسلط شدند و کارشان را انجام دادند. اینکه در سازمان ملل اعلام کردند دولت اشرف غنی در افغانستان از نظر فساد اول شده واقعاً درست است. فساد اداری یک چیز عادی بود. بخوربخورهایی در نظام فرهنگی افغانستان رواج داشت. فساد مردم را خسته کرده بود. در انتخاباتی که در آن اشرف غنی رئیسجمهور شد، در بامیان به طور علنی اعلام کرده بودند به هر کس که به اشرف غنی رأی دهد ۵۰۰ افغانی پول میدهند؛ یعنی آدمها را میخریدند.
آقای زهیر در دورۀ اشرف غنی وزیر اصلاح و فرهنگ افغانستان شد. او جشنوارههایی راه میانداخت که خانمها در آن میخواندند. شبهای شعری هم در بامیان راه میانداختند که در آنجا شعرهای خیلی زننده خوانده میشد. در همین دوره، آمریکاییها در یک مرکز دانشگاهی به نام لینگان اینترنت ۲۴ساعته راه انداختهاند، و بماند که جوانان وقتی به آنجا میروند چه میکنند.
میدانید که مکرر گفته شد طالبان آمد. من خودم ساکن بامیان هستم. در موج اول حرکت، طالبان وارد بامیان نشدند و اصلاً به مرزهای استان بامیان هم نرسیدند، اما مردم آنجا همه به کوهها و بیابان و شهرهای مختلف کوچ کردند. من خودم در تمام آن ایام در مرکز این استان ساکن بودم. شبها ترسناک بود چون بامیان برق ندارد. در آنجا نیروگاه خورشیدی راه انداختهاند، اما آن هم محدود است و در ساعات خاص استفاده میشود. نتیجه این شد که اصلاً طالبان نیامدند، اما زندگی مردم در بامیان تعطیل شد. یکی از دلایلش این بود که میگفتند طالبان دفعۀ قبل که آمدند جنایت کردند و مردم میترسند، در حالی که در جاهایی که طالبان گرفته بودند اتفاقی در آن حد که شما شنیدهاید نیفتاده بود.
بنابراین، در مرحلۀ اول، طالبان وارد بامیان نشدند. البته، در سطح جهانی اعلام شد که بامیان کاملاً تخلیه شده و درست هم بود: ۹۸ درصدِ مردم بامیان را تخلیه کرده بودند. وقتی فضا آرام شد، استاندار تهدید کرد که «اگر مغازهها را باز نکنید، ما خودمان باز میکنیم.» مردم هم آرامآرام برگشتند و اوضاع عادی شد.
تا اینکه به مرحلۀ دوم رسیدیم، که طالبان کابل و هرات را گرفتند و اسماعیلخان دستگیر شد و محمد نور و محقق فرار کردند. اخبار مرتب میآمد. در روز عاشورا، ما با شاگردان مراسم داشتیم. به سَرمعلم مکتب تلفن کردند که زود بیاید که برنامه انجام شود. ایشان گفت مردم دارند فرار میکنند و میگویند: «طالبان دارند میآیند و به دولتیها گفتهاند باید تا ساعت ۱۱ تسلیم شوید وگرنه عواقبش آن با خودِ آنهاست.» من، چون همسرم تنها بود، رفتم ماشین گرفتم که ایشان را بیاورم. مردم مثل دستۀ ملخها، پیاده و سواره، در حال فرار بودند. طالبان ساعت ۱۱ استانداری را گرفتند. استاندار و همۀ مسئولان دولتی فرار کرده بودند. تازه، اینها مقدمهُالجیش طالبان بودند، نه طالبان اصلی ! ظاهراً، خودِ استاندار زمینه را فراهم کرده بود که بگویند آنها که فرار کردند اسلحهها و پولها را با خود نبردهاند و طالبان تاراج کردهاند.
۹۰ درصدِ جمعیت استان بامیان شیعۀ ۱۲اِمامی و تعداد کمی هم اسماعیلی هستند. یک بخش هم به نام قندک در بامیان هست که پشتون و سُنی هستند و از قدیم بودهاند. بیشتر طالبان از کهمرد و سیغان و جلیش و قندک هستند. اینها همان مقدمهُالجیش بودند که قبلاً هم در جنایت ۲۰ سال قبلِ طالبان آمدند و غارت کردند. نقل میکردند که اینها کامیون خریدهاند تا بیایند بازار را جمع کنند و ببرند.
طالبان اصلی، که از قندهار و کابل آمدند، به همه شماره تلفن دادند که هرچه غارت شده بگویند و آن را برگردانند. این کار را هم کردند و امنیت در شهر برقرار شد. در بامیان، آدم کشته نشد. یک نفر به نام قاری مهدی، که شیعه و اصالتاً از بلخ و از مسئولان ردۀ بالای طالبان است، مسئول امنیت بامیان است. ایشان قبلاً با محقق بود (استاد محقق که الآن فراری است) اما بعد به طالبان پیوست، و الآن هم خیلی روی او حساب میکنند.
رویوران: آیا این شخص به عنوان شیعه در طالبان نادر است، یا غیر از این هم فرد دیگری هست؟
یارمحمدی: غیر از او هم هست، اما تعدادشان کم و به اندازۀ انگشتان دست است. این قاری مهدی حافظ قرآن است، و نیروهای محافظ او در بامیان هم شیعه هستند. یک روز که من در بازار بامیان بودم، درگیریای بین نیروهای قندک و قاری مهدی درگرفت که حدود نیم ساعت تا ۴۰ دقیقه طول کشید. تنها درگیری مسلحانه از زمانی که طالبان به بامیان آمدند همین بودهاست. الآن، استاندار و معاون او و چند نفر از مسئولان او طالب هستند، اما بدنه همان کارمندان دولتی سابق هستند. چند نفر از مسئولان شیعه هستند. در چند فرمانداری، اصلاً طالب بما هو طالب حضور فیزیکی ندارد. این عمامهمشکیها که شما به عنوان طالبان در فضای مجازی میبینید در این فرمانداریها اصلاً حضور ندارند. قاضی، فرماندۀ پلیس، و نیروی انتظامی از خودِ مردم هستند. طالبان فقط در مرکز حضور دارند.
از محرم تا فاطمیه، ما تمام مراسمِ اعیاد و شهادتها را در مسجد برگزار کردیم و فیلمهای آن هم هست، و کسی به ما مراجعه نکرد که چه کار میکنید-شاید فرصت پیگیری ندارند و مشغول کارهای دیگری هستند.
چند روز پیش از اینکه من خدمت شما برسم، شورای علمای بامیان با استاندار ملاقات داشتند. البته، شورای علمایی که خدمت شما عرض میکنم امثال علمای قم و تهران نیستند؛ شورای علما یعنی آدمهایی که ظاهراً معمماند و چند صباحی درس فقه خواندهاند؛ آخوند و ملایی که تفکر و اندیشه داشته باشند نیستند، ولی متأسفانه قدرت دست همینهاست. اینها پیش طالبان رفتند که بگویند تعداد کارمندان شیعه در بامیان کم است و کمکهایی که میآید درست بین مردم توزیع نمیشود. آنچه نقل کردند این بود که طالبان آدمهای زیرکی هستند. یکی از آخوندها میگفت: «استاندار همه را شُست و کنار گذاشت؛ گفت: “فقط ۳۰ درصدِ حاکمیت در بامیان با ماست؛ بقیه خودِ شما هستید. [همه را یکییکی اسم برد.] شما از ما بیشترید. مثلاً، قاری مهدی، مسئول امنیت، از خودِ شماست. نکتۀ دوم اینکه تا حالا کجا بودید که تشریف نیاوردید در مورد کمکهایی که میفرمایید نظارت کنید؟ الآن بیایید نظارت کنید. شما مساجد را اداره میکنید و میدانید فقرا کیستند. ما که نگفتیم نظارت نکنید.”»
نکتۀ جالبتر، که من از آن رنج میبرم و در فضای مجازی هم گذاشتم، این بود که این آقایان علما یک جلد نهجالبلاغه به استاندار داده بودند. از نظر ظاهر، میتوانستند در فضای مجازی پُز بدهند که ما به یک طالبِ سُنی نهجالبلاغۀ امیرالمؤمنین(ع) را دادیم. اما خود من خجالت میکشم: آیا اگر تکتک آقایان شورای علمای بامیان خودشان به پنج درصد از نهجالبلاغه عمل میکردند، به این روز گرفتار میشدیم که اقلیتی بر ما حاکمیت کند؟ آیا خودت تا به حال نهجالبلاغه را تا آخر خواندهای؟
پس از آمدن طالبان، بر اساس ذهنیت قبلی، خانمها یک هفته به بازار نیامدند، اما الآن خانمها با موی رنگکرده و با ظاهر سریالهای ترکی بیرون میآیند. چون اقتصاد ضعیف است، ۸۰ درصدِ مردم لباسهای دستِ دوم (تاناکورا) میپوشند. خلاصه، خانمها در بامیان شلوار لی و کاپشن میپوشند و با موی رنگکرده به خیابان میآیند و به کلاس زبان انگلیسی هم میروند. هنوز کسی جلوی آنها را نگرفتهاست. این اجمال وضعیت محلّ زندگی من در بامیان بود.
زورق: شما رابطۀ طالبان با آمریکا را چهجور میبینید؟
رویوران: من سؤال را اینگونه تکمیل کنم: آیا خروج آمریکا از افغانستان در یک برنامۀ تعریفشده با طالبان است؟
یارمحمدی: من کارشناس و مسئول سیاسی نیستم و با مسائل امنیتی ارتباط ندارم. به عنوان یک معلم، ما به اطلاعات دسترسی نداریم که در دوحه چه قراری گذاشته شد. این یکی از نکاتی است که در سطح جهانی-از جمله، در خودِ افغانستان-در ابهام است. طالبان در سخنان خود گفتند: «ما با خارجیها جهاد کردیم و کفار را بیرون کردیم.»
من از ۱۸سالگی تا کنون روزنامۀ جمهوری اسلامی را خواندهام؛ تیترهایی که این روزنامه دربارۀ افغانستان میزند عجیب و غریب است و واقعی نیست. از روزی که طالبان آمده، هر روز یک تیتر درشت میزند که طالبان جنایت کردهاست. دو مورد از گزارشهایش ثابت شد که دروغ است.
یک دختر افغان که آمریکاییها فامیل او را در بمباران شهید کرده بودند از چند سال قبل در این وسط اعتراض میکند؛ آن وقت، روزنامۀ جمهوری اسلامی این را چاپ کرده که او را طالبان به حراج گذاشتهاند!
آقایی هست که من ایشان را میشناسم و از بلخ است و از فرماندهان قدیم در شمال افغانستان بودهاست. ایشان جهادی و آدم مطّلعی است. روزنامۀ جمهوری اسلامی تیتر زد که حشدُالشیعی در افغانستان به دست ایشان تأسیس شد. این خبر در افغانستان موج ایجاد کرد و سبب فحش به جمهوری اسلامی شد. بعد، خودِ او اطلاعیه داد که من حشدُالشیعی نیستم و ارتباطی با کسی ندارم.
یکی از کسانی که در حزب جمهوری ورامین از مسئولان درجۀ یک بود و الآن از اصلاحطلبان است به من پیام داد که «وضع افغانستان چهطور است؟» گفتم: «امن و امان است.» گفت: «نه! شما مثل دولت ما حرف میزنید!» گفتم: «من به دولت شما چه کار دارم؟ من اینجا زندگی میکنم. طالبان از اینجا رد شدند. این چه حرفی است که شما میزنید؟»
زورق: جناب آقای یارمحمدی، شما گفتید که وقتی در بامیان شایع شد که طالبان دارند میآیند، مردم به خاطر جنایتی که آنها در دورۀ قبل کرده بودند فرار کردند. پس در دورۀ قبل جنایت شده بود. اگر در دورۀ قبل جنایتی نشده بود، ترس مردم از کجاست؟ اگر شده بود، آیا این طالبان امروز همان طالبان است یا تفاوت کردهاست؟
یارمحمدی: خوب است که من دربارۀ دورۀ قبل توضیح دهم. یک مزار از شهدایی که طالبان دستهجمعی شهید کردند در بامیان هست. تعداد دقیق آنها را نمیدانم، ولی در یک جای آن حداقل ۲۰-۳۰ نفر دفن شدهاند.
در مورد نکتهای که شما فرمودید توضیح میدهم، و آقای رویوران تحلیل کنند و ما استفاده کنیم. ما دوستی داریم که در تربیت معلم استاد است و با من مشورت میکند. او گفت: «حاجی، ما امسال میخواهیم مراسم سالگرد شهدا را بگیریم.» ۲۰ سال پیش، روز ۱۹ دی (که روز شهدای قم در ایران هم هست) در آنجا هم این اتفاق افتادهاست. گفتم: «به نظر من، شما مراسم را به یاد شهدا برگزار کنید، اما سخنران نداشته باشید که به حاشیه نرود-چون اگر اتفاقی در فضای مجازی بیفتد، نمیتوانید پاسخگو باشید. از قبل هم با طالبان صحبت کنید.»
خود استاندار طالبان در آن قضیه بودهاست. یک کُتَل (گردنه) به اسم سرخک وجود دارد که وقتی طالبان از آن رد میشوند نیروهای حزب وحدت خلیلی مقاومت میکنند. طالبان به دنبال آنها میآیند. آنها از پشت رودخانه وارد جمعیت و خانههای مردم میشوند و وقتی شب میشود فرار میکنند. صبح، طالبان میآیند و میگویند: «آدمهایی که از این خانهها شلیک کردهاند را به ما تسلیم کنید.» مردم میگویند: «آنها فرار کردند و ما نبودیم.» طالبان هم اینها را قتلِ عام میکنند. الآن برای آنها یادبود درست کردهاند و شهدا آنجا هستند. جالب است که استاندار فعلی از جانب طالبان، که خودش هم شریک آن کشتار بوده، گفته مراسم را برگزار کنید. مراسم برگزار میشود، اما در حوزۀ علمیۀ بامیان-که مرکز تشیع آنجاست-علما اجازۀ برگزاری در مساجد را نمیدهند؛ مردم هم در خودِ گلستان شهدا یادبود و ختم قرآن میگیرند، اما آن آقایان علما شرکت نمیکنند!
زورق: طالبان فعلی چهقدر به معتقدات خود عمل میکنند؟ نمازشان را اولِ وقت میخوانند؟ روزه میگیرند؟ خانوادههایشان باحجاب هستند؟
یارمحمدی: آدمهای اصلیشان وقتی صحبت میکنند از نظر باور خودشان را مجاهد تلقی میکنند.
زورق: در عمل چگونه است؟
یارمحمدی: در عمل پایبند هستند و نمازشان را میخوانند. شاید باورتان نشود: در بامیان، که مرکز تشیّع محسوب میشود، در دوران اشرف غنی مشروب عادی بود و فحشا هم بود. در جلسات دولتی، مشروب عادی بودهاست. در جلساتی که شبها مسئولان دور هم جمع میشدند، مشروب و تریاک و فسق و فجور هم بودهاست. بهتازگی، طالبان دو-سه مرکز را شناسایی و متولیان را دستگیر کردهاند. وقتی که طالبان آمدند، علما را جمع کردند که «مگر شما در این ۲۰ سال اینجا نبودید؟ چرا امر به معروف نکردید؟» الآن، طالبان مدعی هستند. این آقایانی که نهجالبلاغه هدیه میدهند خودشان باید پاسخ دهند کجا بودند که فعالیت نکردند.
یکی از آقایان که سید و اهل غزنه است در بامیان در مؤسسۀ آقاخان کار میکند. ایشان نقل میکرد که «من یک روز به ادارۀ بهداشت رفتم. طالبان ظهر ناهار نداشتند و با بیسکویت گذراندند.» این چیزهایی است که من در آنجا شنیدهام.
رویوران: آقای یارمحمدی، شما شرایط بامیان را فرمودید؛ شرایط سیاسی در پایتخت، در خودِ کابل، چهطور است؟
یارمحمدی: دوستانی که در کابل با آنها در ارتباط هستیم مورد خاصّی نقل نمیکنند. دوستانی که از مسئولان وزارت آموزش و پرورش بودند و الآن هم هستند صحبتها و نکات منفیای که بتوان مطرح کرد نگفتهاند. در مزار شریف هم دوستانی داریم؛ آنجا هم همینطور است. هرات که خیلی خوب است. در زمان شهادت قاسم سلیمانی، در کلّ افغانستان کسی جرئت برگزاری مراسم یادبود نداشت؛ اما امسال در کابل، مزارشریف، و هرات مراسم علنی برگزار شد. سال گذشته خودِ مسئولان عالیرتبۀ طالبان در مراسم شب یلدا شرکت کردند در حالی که آن زمان میگفتند نوروز حرام است.
زورق: یعنی تحولی در آنها ایجاد شدهاست.
یارمحمدی: باید به همین نکتهها توجه کرد. درخواست من همین است که دوستان حاضر در مورد این شبهات راهنمایی بفرمایند. ممکن است ما ظواهر را ببینیم. در ایران بر سر همین چیزها دعواست. کسانی متهم میکنند که طالبان عوض نشدهاست، اما ۹۰ درصدِ چیزی که در فضای مجازی علیه طالبان میبینید در چند ماه اخیر در افغانستان اتفاق نیفتادهاست.
زورق: رهبری هم از مسئولان افغانستان با احترام یاد کردند. یک وقت است آنچه شما از نزدیک میبینید این است که کسانی که به عنوان طالبان هستند خودشان نماز نمیخوانند یا روزه نمیگیرند؛ با این دید، یکجور میتوان قضاوت سیاسی کرد. یک وقت میگویید خودشان نماز میخوانند و روزه میگیرند و مقیّدند؛ این شواهد آدم را به یک راه سیاسی دیگر راهنمایی میکند. خلاصه، مشاهدات عینی و نزدیک شما در تحلیل سیاسی اثر میگذارد و مهم است. اینجور نیست که فقط یک ظاهر باشد؛ ظاهری است که میتواند از باطن خبر دهد.
یارمحمدی: برداشت شخصی من، به عنوان کسی که این چیزها را دیدهاست، این است که مشترکات ما شیعیان افغانستان با عراق و یمن و لبنان زیاد است، اما اینکه چرا برای افغانستان اتفاقی نمیافتد سؤال شخص خودِ من هم هست. من متولد کابل هستم و در ایران بزرگ شدهام و انقلاب اسلامی را با تمام وجود باور دارم، اما هنوز نتوانستهام جواب را پیدا کنم.
البته، بعضاً جوابهایی پیدا کردهام. یکی از جوابها را در سخنان مرحوم آیتالله حائری شیرازی پیدا کردم. کمتر کسی در نظرات سیاسی-تربیتی مثل ایشان بود. ایشان میگوید: «جامعهای که زیر نظر طاغوت، خانها، یا اربابها بودهاست مردمان ترسو، متملق، چاپلوس، و ظلمپذیر دارد. اگر شما ۳۰ سال در این جامعه کار کنی و یک نفر راستگو تربیت کنی، موفق شدهای.»
آقای حوثی هم، که خدا حفظش کند، در یک سخنرانی در یمن گفت: «ما باید اول بصیرت مردم رابالا ببریم، بعد جهاد را به آنها عرضه کنیم.» در افغانستان، مسیر عکس طی شدهاست: در زمان هجوم روسها، مردم به جهاد رو آوردهاند، اما در مورد بصیرت و نظام فرهنگی-اجتماعی کاری نشدهاست. برداشت شخصی من این است که مسائل یمن هم صرفاً طیّ این هفت سال اتفاق نیفتادهاست؛ شهید حسین حوثی و پدر بزرگوارش کار درازمدت کردهاند و الآن نیروی آمادهای دارند که بمباران میشود و در محاصره است اما باز هم در خیابان میگوید: «اَلمَوت لِامریکا!» در افغانستان، هنوز مردم میگویند: «چرا آمریکا رفت؟ ما بیچاره شدیم.»
آقا هم امسال در پیامشان به حجاج یادآوری کردند که مردم افغانستان مواظب جنگ روانی آمریکا باشند. وقتی جنگ روانی دشمن در جمهوری اسلامی با این سیستم قوی غلبه دارد، از افغانستان با آن شرایط چه انتظاری داریم؟ این نکتهای است. اگر ما نیروی آماده داشتیم که بدون برخورد خصمانه با طالبان با قول لیّن از خودِ مردم افغانستان فرهنگ شیعه را نشان میداد، موفق بودیم. البته، همین که آمریکا حضور ندارد، از نظر روانی خیلی میتوان کار کرد.
اشعری: من نکتهای را بپرسم. فاطمیون حدود ۵۰-۶۰ هزار نفرند. چرا اینها-که در ماجرای سوریه، هموزن رزمندگان ایرانی و لبنانی و تحت فرماندهی سردار سلیمانی بودند-نتوانستند فرهنگ بهتری را به افغانستان منتقل کنند؟
یارمحمدی: ۹۰ درصدِ فاطمیون متولد یا ساکن ایران هستند. در افغانستان، در دوران اشرف غنی، به کار بردن کلمۀ جاسوس در مورد کسانی که به هر نحو با ایران ارتباط داشتند معمول شد. خودِ من هم در آن دوران تحت فشار بودم. در یکی از مساجد کابل، که علمای آن در قم درس خواندهاند، علنی به من گفتند: «از اینها اینجا نیاور! اسلام را با سیاست قاطی نکنید» و منظورشان همین مجلۀ فرهنگ اسلامی بود! همین مجله را به قندهار بردم، اما یک آخوند گفت: «من پیرو امام خمینی هستم، اما دیگر از اینها اینجا نیاور.»
زورق: از نظر امنیتی میترسند.
یارمحمدی: عرض من هم همین است. ظاهر کار این است که از نظر امنیتی میگوید: «من زیر سؤال میروم و مدرک من را میگیرند.» شیعه در یمن شعار «المَوت لِامریکا وَ لِاسرائیل» میدهد و موضعش را علنی اعلام میکند و به این رشد رسیدهاست؛ اما در افغانستان، وقتی نیروی طالبان که خودش در این کشتار بوده میگوید: «برو برای شهدایت مراسم بگیر،» مردم عوام میآیند اما خواص نمیآیند و میترسند.
اشعری: یعنی معتقدید فاطمیون در افغانستان هیچ تأثیری نداشتند؟
یارمحمدی: اصلاً وارد عمل نشدهاند که تأثیر داشته باشند چون این را هم دشمن خنثی کردهاست. آن جنگ روانی که آقا میگوید مواظب باشید را دشمن بهروز و بهثانیه دارد رصد میکند. افغانستانیای که ۴۰ سال است در ایران زندگی میکند هنوز باور ندارد که فاطمیون دارد وظیفهاش را انجام میدهد؛ تحت تأثیر ایران اینترنشنال و بی.بی.سی و اصلاحطلبها، که کار قوی انجام میدهند، میگوید: «فاطمیون خیانت کرده که به آنجا رفتهاست. برو از کشورت دفاع کن.»
اشعری: در جایی گفتید که این برای خودِ شما هم سؤال است که چه باید کرد. من میگویم فرقی نمیکند: چه افغانستانیای که در ایران زندگی میکند و چه افغانستانیای که در افغانستان زندگی میکند، بالاخره، ۶۰ هزار نفر افغانستانی به این رشد رسیدهاند که برای دفاع از کیان اسلام و کشورهای اسلامی خود را به خطر بیندازند. این آدم دیگر به خودش که معترض نیست. من میگویم اگر ما به دنبال این فرمول بگردیم، یکی از ظرفیتهای مهمی که مرهون تلاشهای سردار سلیمانی است همین فاطمیوناند. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند، یک روز جهاد را مبارزه با دشمن در مرزها میدانستیم، امروز همان جهاد را در بحثهای اقتصادی میدانیم. به این ترتیب، خیلی از آدمها که روزی در جبهه و جنگ فعال بودند امروز در عرصۀ اقتصاد فعالاند، و همانها هستند که امروز کمک میکنند. ممکن است اگر مدیریت خوبی وجود داشته باشد، همین فاطمیونی که یک روز برای دفاع از حرم به سوریه میرفتند جهاد تبیین و تبلیغ را راه بیندازند.
زورق: شما کسی مثل آیتالله مجتهدی را در افغانستان دارید؟
یارمحمدی: نه، از جنس آقای قاضی، علامۀ طباطبایی، آقای مصباح یزدی، یا آقای مجتهدی نداریم. اقای مجتهدی نمونۀ روشنی است که مسجدداری کرده اما در مسیر انقلاب اسلامی کار اساسی انجام دادهاست. متأسفانه، اخلاق اسلامی در حوزههای علمیۀ افغانستان جایگاهی ندارد-البته، شاید درس اخلاق در فهرست موادّ درسی باشد. در دانشگاه ما درسی به نام ثقافت (فرهنگ) وجود دارد، اما در این حد است که نمره بگیرید.
مسئله همان است که من عرض کردم و آقای اشعری هم میفرمایند: در این جهاد تبیین، چه کسی میخواهد تبیین کند؟ خودِ این آقایان علما! طرف در یک دانشگاه اسلامی درس خوانده و در اینجا بورسیه هم گرفتهاست اما میگوید جای آمریکا خالی است. به من میگوید: «تو از مسائل سیاسی چیزی نمیفهمی. برو سوادآموزی را درس بده.» این چالش در افغانستان خطرناک و جدّی است.
رویوران: با خروج آمریکا، ظرف کمتر از یک هفته، عربستان سعودی شبکۀ افغان اینترنشنال را راه انداخت. میخواهم بدانم توان مدیریتی عربستان از طریق این شبکه و تأثیرگذاری آن بر جامعۀ افغانستان چهقدر است و چه جهتگیریهایی دارد.
یارمحمدی: ایران اینترنشنال با افغان اینترنشنال هیچ فرقی نمیکند چون خبرنگارانش همانها هستند. اصل شبکه مشترک است. ببینید مدیریت آنها چهقدر قوی است.
نکتهای را خدمتتان بگویم. سردار سلیمانی را که شهید کردند، بلافاصله، فیلم ملاقات سردار قاآنی با استاندار بامیان در چند سال قبل را در فضای مجازی پخش کردند. چه کسی این را درآوردهاست؟ خبرنگار اینترنشنال در بامیان! که بعد استاندار او را احضار کرد و گوش او را پیچاند. یک هفته، مسائل افغانستان به همین مطلب گره خورده بود که سردار قاآنی با استاندار چه کار داشته و چرا با او ملاقات کردهاست. اینجور نشان دادند که ایران دارد دخالت و تخریب میکند. چه کسی این را مدیریت میکند؟
الآن هم دستهای سی.آی.اِی و موساد و اینتلیجنت سرویس در کارند و از نظر روانی مسلط هستند. در زمان اشرف غنی، در مورد خودِ من که الآن با شما صحبت میکنم، میگفتند هر کس با او در ارتباط باشد امنیت ملی او را میگیرد؛ یعنی حالت ترس ایجاد کرده بودند. من هرجا میرفتم میدیدم دنبالۀ کارهای ما خنثی شدهاست: اگر من با کسی صحبت میکردم، فردا میگفتند: «فلان فرد با شما چه کار داشت؟»
ما رصد میشویم. طلبهای که خانمش در ایران درس خوانده یک حوزۀ علمیه را با ۱۰۰ نفر اداره میکند. من زمینهای ایجاد کردم که هفتهای یک بار به آنجا بروم و درس بدهم. به خانهشان رفتم. گفت: «حاجی، دیروز یک نفر آمده بود که “این حاجی ظاهر از مسئولان فاطمیون است و اصلاً افغانی نیست و لبنانی است. شما با او رفتوآمد نداشته باشید که طالبان هم شما را میگیرد!”» پیرزنی که سواد ندارد میگوید دیشب ایران اینترنشنال اینجور گفت. در تمام خانهها ماهواره هست، و آنها جنگ رسانهای و جنگ روانی راه میاندازند.
دربارۀ فاطمیون هم در افغانستان اینطور مطرح شده که ایران آدمها را بهزور جمع میکند و بهزور میفرستد. با چند نفر از اینها در شبکهها مصاحبۀ ساختگی انجام دادهاند. به این ترتیب، غلبۀ این جَو بالاست. روزی که سردار سلیمانی شهید شده بود، در بامیان، سیدی بلند شده و گفته بود: «خدا روح سلیمانی را شاد کند.» یکی از آخوندهای همین شورای علمای کذایی که گفتم از زیر منبر گفته بود: «خفه شو! از این حرفها اینجا نزن. امنیت ما را به خطر نینداز.»
این جَو حاکم شدهاست. یک شب، بچههایی که دانشجو هستند من را مهمان کرده بودند. وقتی آنجا رفتم، دانشجویان تا صبح من را دوره کردند که «تو مزدور ایران هستی. چرا از این رژیم حمایت میکنی؟»
ما الآن نیاز به یک بازنگری داریم که در این دانشگاهها چه درس میدهند و که درس میدهد. چه کسی مدیریت میکند؟ نقش شیرازیها در این قضیه چیست؟ در بامیان، بیشترین مقلد را آقای شیرازی دارد، که معتقدند دین از سیاست جداست. آقا از قم آمده و میگوید: «امام حسین را سیاسی نکنید!» این کار به علاج نیاز دارد. باید یک قاسم سلیمانی دیگر وسط میدان بیاید. چون در آنجا کار نشده، دشمن کار میکند.
در ایران هم ما این مشکل را داریم. در اینجا، یک مدرسۀ خصوصی به نام اهلِ بیت هست که زیر نظر دفتر آیتالله سیستانی است. جدیداً هم گفتهاند دیگر بودجه ندارند و مشکل اقتصادی دارند. من را به عنوان مسئول کِـیفی معرفی کردند که با استادان و بچهها کار کنم. ما یک بنر برای شهادت حضرت زهرا(س) با این پیام چاپ کردیم: «درد پهلو نیست درد فاطمه؛ درد زهرا درد دین احمد است.» اما جریان شیرازی میخواهد همه را به این سمت ببرد که خلفا را لعن کنند. من یک نفر هستم و کارم محدود به همین یک شعر است-حداقل، بچهها این شعر را حفظ میکنند.
یک مدرسۀ دینی که ۱۰۰ طلبه دارد بین نزاع دو تا آخوند محله گرفتار است. یک مدرسۀ دیگر ۱۵۰ طلبه دارد. تا به آنجا میروم، میگویند: «حاجی ظاهر با شما چه کار داشت؟ مواظب باشید که شما را میگیرند!»
من کتابِ حقیقت سمیر را بردم و بچهها دارند میخوانند، در حالی که از کانال رسمی ایران، هیچ افغانی (نه طلبه و نه فرهنگی) این کتاب را نمیبرد چون از نظر امنیتی آن را خطرناک میداند.
رویوران: این کتاب نوشتۀ سمیر قنطار و در حوزۀ خاطرات شفاهی است.
یارمحمدی: کتاب آموزندهای است. یا مثلاً کتابِ حیفا، که آقای حدادپور جهرمی نوشتهاست. من تمام کتابها را به تکتکِ بچهها میدهم و میخوانند. کتابهایی که تازه از تنور درآمدهاند را میبرم. مثلاً، کتاب امامت و جهان امروزِ آقای زورق را بردم و به استادی که در جامعهالمصطفی تربیت شده و در افغانستان مؤسس دانشگاه است دادم که بخواند و بگوید آن را به چه قشری توصیه میکند. ایشان گفت: «من خواندم. اینها چیزهای عادی است که در شیعه هست.» گفتم: «آقای دکتر، من نگفتم شما بخوان و نظر بده که چهطور است؛ گفتم برای دانشجویان شما توصیه میشود یا نه؟» از یک طرف، مردم دچار تکبر علمی شدهاند؛ از طرف دیگر، تبیین نمیشود؛ و نتیجه همین است که میبینید.
کتابِ شهید کامبوزیا که انتشارات هادی چاپ کرده بین بچهها دستبهدست میچرخد. خیلیها کتاب را در کیسهای میپیچند که متهم نشوند چون پشت آن عکس آقاست. مشکل اساسی الآن این است. یک روز قبل از شهادت آقای ربانی، سایت رهبری در کابل با ایشان مصاحبه داشت. ایشان در آنجا گفته بود: «دستهایی در افغانستان فعالاند که نمیخواهند جوانان ما از نظرات مقام معظم رهبری اطلاع حاصل کنند.» این را یک آدم سُنی میگوید. از آن طرف، جامعۀ تشیّع ما را به سویی بردهاند که ضدّ نظام ایران تبلیغات میکنند. ما آدمی که شاکر باشد در خودِ ایران هم زیاد نداریم چون اینجا هم تبیین نشدهاست. در افغانستان، ایران اینترنشنال حرف اول را میزند.
کاظمزاده: اولاً، از تلاشهای دلسوزانۀ جنابِ عالی تشکر میکنم و برای شما و همکارانی که در این عرصه هستند آرزوی توفیق دارم.
به بعضی از نقاط ضعف اشاره فرمودید. برای اینکه یک تصویر واقعبینانهتر از موقعیت ایران در افغانستان داشته باشیم، این تصویر زمانی میتواند کاملتر شود که مقایسهای با دیگر بازیگران دخیل در افغانستان داشته باشیم. افغانستان جایی است که تقریباً همۀ بازیگران داخلی و خارجی در آن دخیلاند. در این عرصۀ فرهنگی که شما تشریف دارید، موقعیت رقبای ایران چگونه است؟ عربستان، امارات، قطر، ترکیه، پاکستان، هند، روسیه، یا چین در عرصۀ فرهنگی چه کارهایی انجام میدهند و تاکنون چه سرمایهگذاریهایی کردهاند؟ شما فرمودید که متأسفانه، شکافها و دغدغههای جدّی وجود دارد. دیگران چه میکنند؟ آیا آنها مثل ما کج دار و مریز رفتار میکنند یا با برنامه و پروژه جلو میروند؟
یارمحمدی: من یک نمونه را خدمت شما بگویم. دوست ما آقای غلام یحیی احمدی الآن در آمریکاست. ایشان با آمریکاییها کار میکرد. یک روز گفت: «من را با هلیکوپتر به پکتیا در جنوب افغانستان بردند.» ایشان از طرف آمریکا مسئول تضمین کیفیت دانشگاههای کلّ افغانستان بود. گفتم: «برای چه؟» گفت: «چون آن موقع از طرف طالبان امنیت نبود، من را با هلیکوپتر سازمان ملل بردند. ما رفتیم و خیلی هم تحویل گرفتند و سخنرانی کردیم.» بعد، چند عکس نشان داد که در دانشگاه به آن عظمت، عکس اشرف غنی در یک قاب معمولی اما عکس امرای عرب به اندازۀ بیلبوردهای بزرگ بود. کلّ هزینۀ دانشگاه در جنوب افغانستان را امارات داده بود، در یک جای پرت که پشتونهای پابرهنه ساکناند. خیلی از این پشتونها همین الآن در کاخ ریاستجمهوری دمپایی به پا دارند! به ذهن کسی خطور نمیکرد که امارات در جنوب افغانستان دانشگاه داشته باشد و خودش هم آن را مدیریت کند.
کاظمزاده: شما به نکتۀ دقیقی اشاره کردید. این جمله را داخل پرانتز میگویم که شما سؤال من را تکمیل فرمایید. اتفاقاً، با صفآراییای که بین محور مقاومت اسلامی و رژیم صهیونیستی در جریان است، رژیم صهیونیستی سعی میکند خودش را به حلقۀ امنیتی ایران در جاهای مختلف نزدیک کند و یکی از نقاطی که هدفگذاری کرده افغانستان است. حتی احتمال داده میشود که فردا تبلیغاتی انجام دهند و بگویند: «ما رگههایی از یهودیت در افغانستان پیدا کردیم»! این نکتۀ مهمّی است. اگر در این مورد نکاتی دیدهاید، بفرمایید تا ما استفاده کنیم.
یارمحمدی: در تکمیل همین بحث، نکتۀ دیگری هست. این دوست ما میگفت: «وقتی آمریکاییها پول کلانی دادند که یک خوابگاه برای این دانشگاه درست کنند، اماراتیها گفته بودند: “بیخود کردهاند! از الف تای، مسئول آن ما هستیم.”»
آمریکاییها مراکزی به نام لینکلن در کلّ افغانستان درست کردهاند. در هر دانشگاه، قراردادی با مرکز لینکلن میبندند. جالب این است که بعد از آمدن طالبان این مرکز هنوز هست. چون آنجا همیشه برق دارد و اینترنت رایگان در آن فعال است، استادان دانشگاه به آنجا میروند. یکی از دوستان من که استاد است میگفت چون سِرورها را کنترل میکنند، حتی استادهایی که ناخودآگاه وارد سایتهای مربوط به جمهوری اسلامی شوند را بدون اینکه خودِ شخص بفهمد شناسایی میکنند.
ما همینقدر که شنیدیم آیفیلم در افغانستان هم فعال شدهاست خوشحال شدیم، اما بالاخره ایران اینترنشنال هم در افغانستان ۲۴ساعته فعال است. چون من واقعیتها را مستدل بیان میکنم، به من میگویند مزدور و نوکر ایران!
در بامیان، در قالب حقوق زن، دوچرخهسواری را رایج کردند. آرامآرام، به مسابقه رسید و تیم دوچرخهسواری تشکیل شد. جالب اینکه همین تیم وقتی طالبان آمدند به دوبی رفتند و قرار است به اسرائیل هم بروند. بچهها در بامیان به ما میگفتند که دختر حاجی فلانی هم در تیم هست-یعنی دختر کسی که خودش شیعۀ ۱۲امامیاست، حسینیه میرود، عزاداری میکند، و نذر هم میگیرد. هر هفته در خانهها ختم قرآن میگیرند، اما دشمنشناسی برای آنان اهمیت ندارد.
اشعری: نکتۀ مهم این است که فرهنگ افغانستان جوری است که بهشدت تحتِ تأثیر تبلیغات قرار میگیرد. به نظر من، یکی از چیزهایی که میتواند این مسئله را حل کند فضای عمومی پیرامونی افغانستان است. الآن، همین امارات، که یک عروسک بزکشدۀ قشنگ است، با چند موشک و پهباد یمنیها دارد فرومیریزد. اگر روی این ماجرا و پوشالی بودن این حبابها برای مردم کار شود و از طرف دیگر خدا به جمهوری اسلامی ایران توفیق دهد، در دولت آقای رئیسی موفقیتهایی حاصل خواهد شد. اینها موفقیتهای حقیقی است و صوری نیست.
یک موقع خیلی از اقتصاد مالزی تعریف میکردند؛ اما وقتی یک سرمایهگذار آمریکایی به دلیل اختلافی سرمایهاش را در یک روز از مالزی بیرون کشید، همه چیز داشت فرومیریخت، مثلِ نخ تسبیحی که کشیده شود و همۀ دانهها بریزد. کشورهایی که در منطقه وابستۀ این و آن هستند اینجور هستند؛ اگر ذرهای زیر پای آنها سست شود، همه میخوابند.
الحمد لله، ما در ایران از نظر اقتصادی به جایی وابسته نیستیم. اگر ضعفی داریم، در درون خودمان است و با تلاشهایی که میشود حل خواهد شد. من با افغانستانیها در کشورهای دیگر ارتباط داشتهام. خیلی روشنفکرند و خیلی خوب میفهمند. بعضی از آنها در جریان انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی هستند. اینجور نیست که بیاطلاع باشند. به نظر من، اگر یک جریان تبلیغ فرهنگی خوب راه بیفتد، این ظرفیت در متن مردم افغانستان هست که قدری به خود بیایند و مطالبهگر باشند و رشد کنند و مسائل به همین شکل ادامه پیدا نکند.
فکر میکنم برادرمان آقای یارمحمدی، برای اینکه ما را در مورد کارهایی که باید در افغانستان بشود قدری به فکر فرو ببرند، بیشتر جنبههای سلبی را نقل کردند. با شناختی که من از افراد و اتفاقات اینچنینی دارم، ظرفیتهای خوبی وجود دارد که مردم افغانستان میتوانند آنها را شناسایی کنند. به کمک این ظرفیتها و اتفاقاتی که در منطقه میافتد، کارهای جدیدی میتواند در افغانستان شروع شود.
من به اندونزی رفته بودم. آنها روزنامهای به اسم ریپابلیکا دارند. دعوت کردند و به جلسۀ هیئتمدیرۀ آنها رفتم. خیلی روی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی متعصب بودند. میگفتند: «ما میدانیم حق با شماست ولی هیچ خبری از شما نداریم چون هیچ خبری به ما نمیدهند. خودمان از خودمان تولید میکنیم و حرفهایی راجع به شما میزنیم که معلوم نیست خیلی واقعیت داشته باشد!» نخبگان افغانستان باید محتوا تولید و منتشر کنند.
در عین حال، خیلی هم نگران ایران اینترنشنال نیستم. اگر سالهای ۵۶-۱۳۵۵ ایران را مرور کنید، اوضاع خیلی بدتر از الآنِ افغانستان بود. فضای عمومی کشور یک فضای طاغوتی بود، انواع فحشا و فساد اخلاقی برقرار بود، و شاید تعداد کسانی که فعال بودند زیاد نبود، ولی به فضل الهی، بالاخره اتفاقاتی افتاد. اگر خودِ انقلاب اسلامی ایران تحلیل شود، خیلی به درد منطقه میخورد. چه شد که ایرانی که جشنهای شاهنشاهی در آن برگزار میشد به جایی رسید که بهمرور، مثل سِیلی که راه میافتد، همه را از پیرامون خودش کَند و به درون خود آورد؟ اوایل، وقتی یک راهپیمایی برگزار میشد، خیلیها به مخیلهشان خطور نمیکرد که عدهای به خیابان بیایند و شعار دهند؛ ولی همه جذب این مسیر و وارد میدان شدند، و بالاخره انقلاب رخ داد.
اگر عوامل منفی و تلاشهای دشمن را برجسته کنیم و نگران آن شویم، ممکن است نااُمید شویم و نتوانیم راه به جایی ببریم. باید قبول کنیم که آنها هستند و تلاش میکنند. به هر حال، شیطان هر روز با بزک تازهای در مقابل مردم میایستد. باید این را قبول کنیم که فطرت انسانها الهی است. فطرت انسانها خداجو و تکاملخواه است. باید آن فطرت را در هر شهر و منطقه به اقتضای فرهنگ خودش بیدار کرد تا مردم خودشان کاری بکنند. انقلاب صادرکردنی نیست؛ یعنی اینجور نیست که از بیرون کسی بتواند کسی را انقلابی کند؛ خودِ مردم باید به این جمعبندی برسند.
رویوران: من از صحبتهای آقای یارمحمدی این را فهمیدم که در افغانستان، به دو دلیل، مشکل ساختاری وجود دارد: (۱) حاکمیت خودش یک فرهنگ خودباختگی و سلطهپذیری ایجاد کردهاست؛ (۲) اساساً، شیعه سیستمی که بتواند اینها را به هم نزدیک کند و تأثیر فرهنگی بگذارد ندارد-در حالی که مثلاً عربستان سعودی با یک شبکۀ متمرکز کار میکند.
زورق: عربستان یک شبکهاش ایران اینترنشنال است. پول عربستان تمام نخبگان حاکم در افغانستان را اشباع کردهاست. وزارت اطلاعات افغانستان هم زیر نظر آمریکاست، و مأموران امنیتی آنها آنجا هستند. نظام سلطۀ جهانی در اختیار آنهاست. این مجموعه را باید ببینیم. ما در شرایطی هستیم که باید کتابی را که عکس مقام معظم رهبری پشت جلد آن باشد در کاغذ بپیچند تا کسی نبیند.
رویوران: من هم میگویم ساختاری از گذشته داشتهاند و برخی کمکهای منطقهای به آنها ارائه میشود.
زورق: شهید ربانی سُنی بود ولی تا از کنفرانس بیداری اسلامی کمک خواست او را شهید کردند. احمد شاه مسعود سُنی بود ولی چون طرفدار انقلاب اسلامی بود او را شهید کردند. پس بحث شیعه و سُنی نیست؛ بحث رویارویی مستضعفان با مستکبران و جنگ مردم با نظام استکبار جهانی است. اینجور نیست که با یک سایت این کارها را بکنند؛ مجموعۀ اهرمها را دارند.
رویوران: حرف من همین است. من از موضع شیعه و سُنی حرکت نمیکنم، ولی تکیهگاه انقلاب ما شیعه است. هرچه دارند عمل میکنند در یک ساختار قابلِ تعریف است. ما ساختار نداریم و پراکندهکاری میکنیم. من چیزی را که شما میفرمایید نفی نمیکنم، ولی تا زمانی که کار در یک ساختار تعریف نشود، اثرگذاری آن بسیار محدود است.
یارمحمدی: من نمونهای را خدمت شما عرض کنم. انتشارات جمکران کتابی را به نام ۶۰ پرسش اعتقادی برای کودکان چاپ کردهاست. من این کتاب را گرفتم و چون در آنجا با بچهها سر و کار داریم آن را مطالعه کردم. کتاب به زبان فارسیِ تهران است. من آن را به زبان دری کابُلی برگرداندم، و آن را کپی کردیم.
ما در افغانستان برای تولید محتوا مثل جاهای دیگر مشکل نداریم. موادّ اصلی تولید محتوا در ایران الی ما شاء الله موجود است. فقط مشکل انتقال آن است که بومی شود. آن وقت، حساسیت هم برداشته میشود. چون آقای اشعری در بحث انتشارات از سابقون هستند، عرض میکنم من از سال ۱۳۶۰ از فروشگاه دفتر نشر که در فروشگاه شهر و روستا بود برای بچههای مهاجرین کتاب میخریدم. تفسیر و ترجمۀ نهجالبلاغۀ علامۀ جعفری را من یکییکی خریدم تا مجموعهاش کامل شد و آن را خواندم.
نکته این است که دغدغهای که آقا میگویند «در بحث فرهنگی، من را خواب نمیبرد» مغفول ماندهاست. ما میبینیم عربستان میلیاردها پول میدهد که آن زن لُخت را بیاورد و فرهنگسازی کند؛ به خبرنگارش حقوق ثابت میدهد برای اینکه ماهی یک خبر برای او بفرستد. آیا میدانستید که بی.بی.سی در افغانستان انتشارات دارد و قبلاً مرکزی به نامِ زندگی نو، خانۀ نو هم داشت؟
چون در اواخر دورۀ اشرف غنی جوّ ضدّ مذهب برقرار شده بود، بیشتر از ناشران غیرِ مذهبی به افغانستان کتاب میبردند. ما با بچههایی که کتابفروشاند ارتباط داشتیم. در نمایشگاه دانشگاه کابل، شرکت کردیم و بیلبورد زدیم و کتابها و مجلۀ فرهنگ اسلامیِ شما را هم گذاشتیم. یک روز دوست ما زنگ زد که «حاجی، کجایی؟ یک نفر میگوید از ریاست جمهوری آمدهاست و میگوید چهار شمارۀ مجله را تا فردا از اینجا برداریم!»
اینکه آقای اشعری فرمودند درست است. بله، دشمن کفِ روی آب است و اسرائیل و آمریکا لانۀ عنکبوتاند؛ اما یک سید حسن، یک مغنیه، یک سلیمانی، یک اندرزگو، یک بهشتی، یا یک مطهری لازم است. یک ستاد مستقل لازم است که که این کشور بزرگ را رصد کند.
ما سه میلیون مهاجر داریم که به امان خدا رها شدهاند. افغانستان بماند-آنجا دست ما بسته است. اینجا چه؟ در این ۴۰ سال، ما همۀ راهپلهها را بالا رفتهایم. من در سال ۱۳۶۰ طرحی داده بودم که یک شبکۀ تلویزیون برای مهاجرین باشد. میدانید از این طریق چهقدر نیرو تربیت میشد؟ مدیریت آن هم با نظام بود. خودِ نظام درست کند و مهاجر را مدیریت کند. آن وقت، میشد در دهان ایران اینترنشنال زد.
رویوران: الآن، رادیوی برونمرزی دارید.
یارمحمدی: سیگنالش ضعیف است و صدا شنیده نمیشود. من که ۱۵ساله بودم، شب رادیو را کنار گوشم میگذاشتم، و از زاهدان صدای پشتون پخش میشد. اما سیگنال ضعیف است. بی.بی.سی از کابل پخش میکند و فرستندۀ تقویتی دارد. در ماشین، بی.بی.سی را بهتر از رادیو افغانستان میشنوید. بحث پیچیدهتر از این حرفهاست.
رویوران: تلویزیون برونمرزی به زبان دری هم برنامه دارد؟
یارمحمدی: نه، ندارد. بهتازگی، آیفیلم با دو مجری افغانستانی فیلم میگذارد. آنها که با انقلاب اسلامی هستند شبکۀ خبر را میبینند. فضای رسانهای افغانستان آزاد است: ۶۰۰ شبکه در آنجا وجود دارد، و اینترنت کاملاً باز است. وقتی تلویزیون ماهوارهای را وصل کنید، هزاران شبکه میآید، اما تنظیم ماهواره روی ایران خیلی مشکل است. از زمانی که طالبان آمدند، رسانههای داخلی را در افغانستان کنترل میکنند، اما ماهواره را نمیتوان کنترل کرد.
رویوران: افغانستان متأسفانه در اولویت ایران نیست. این یک واقعیت است. سیستم هم نداریم.
زورق: در حالی که نقطۀ ضعف ژئوپلتیک ما از سمت شرق است، و از غرب کمتر آسیبپذیر هستیم. از سمت شرق، هم فقر عوارض طبیعی و هم فقر جمعیت داریم؛ در نتیجه، به شرق باید بیشتر توجه کنیم.
رویوران: ایران در شرق و در شمال (آسیای مرکزی و قفقاز) حضور تمدنی دارد. ما در قدیم حضور تمدنی پُررنگی داشتیم؛ الآن کمتر است.