نظریه چهارم الکساندر دوگین و جنگ اوکراین

0 704

دستور چند ماه پیش پوتین رئیس جمهور فدراتیو روسیه در حمله به اوکراین این سئوال را مطرح کرد که چرا این جنگ شکل گرفت و اهداف پشت پرده آن چیست؟ و آیا این حمله بر پایه یک راهبرد تعریف شده انجام گرفته یا یک واکنش سیاسی به گسترش ناتو به شرق اروپا است؟ و دایره نزدیک فکری پوتین و مشاوران او چه کسانی هستند و چگونه فکر می کنند؟ در نهایت سئوال اصلی این مقاله این است که جنگ اوکراین که حدود سه ماه است که استمرار دارد و احتمال داده می شود به جنگ جهانی منتهی شود که در آن از بمب های ویرانگر اتمی و هدروژنی استفاده شود و بخش وسیعی از جهان نابود گردد، محصول چه تفکری است و بر پایه چه نیازی شکل گرفته است.

در پاسخ به این پرسشها بسیاری از تحلیلگران سیاسی روسی به  الکساندر دوگین دانشمند و مشاور پوتین اشاره دارند و او را به عنوان عقل منفصل رئیس جمهور روسیه می شمارند و می گویند راز جنگ اوکراین و جهت گیریهای سیاسی روسیه در دوران پوتین در تفکر این فرد است. الکساندر دوگین چه کسی است و چگونه فکر می کند. روزنامه هاآرتص رژیم صهیونیستی در مقاله ای در باره دوگین نوشت هر کسی که واقعاً می‌ خواهد به جهان‌ بینی پوتین و دیدگاه ژئوپلیتیکی او دست یابد که زیربنای تحرکات سیاسی و نظامی او در سال‌های اخیر از جمله تصمیم حمله به اوکراین را تشکیل میدهد ، بهترین کار این است که به سخنان یک نفر گوش دهد و آن الکساندر دوگین است. دوگین که در رسانه‌های غربی «راسپوتین پوتین» نامیده می‌شود، امروزه تأثیرگذارترین فیلسوف سیاسی در روسیه است. او نیروی محرکه ایدئولوژی روسیه پسا شوروی در قرن بیست و یکم محسوب می‌شود و ایده‌های او در شکل دادن به رویکرد نخبگان حاکم در مسکو مؤثر است. او بنیانگذار و رهبرحزب اوراسیای روسیه است. در مسکو او را مولد «بهار روسیه» می‌دانند و در غرب تصور می‌شود که او تأثیر جادویی بر کرملین دارد. به این ترتیب، او تنها روشنفکری است که ورودش به ایالات متحده و کانادا به دلیل مشارکت در بحران اوکراین در سال ۲۰۱۴ ممنوع شد.

 

دوگین در سال ۱۹۶۲ در مسکو به دنیا آمد. پدرش به عنوان سرهنگ در اطلاعات نظامی شوروی خدمت می ‌کرد. از دوران جوانی به آموزه‌های عرفانی، معنویت گرایی و رادیکالیسم سیاسی علاقه‌مند شد.

او عضو انجمن‌های زیرزمینی بود که با حکومت شوروی مخالفت می‌ کردند و ایده‌های عرفانی را با دکترین‌های فراملی‌ گرایی در هم می‌آمیخت. در دهه ۱۹۹۰، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دوگین (که تا آن زمان دو دکترا، یکی در جامعه شناسی و دیگری در علوم سیاسی دریافت کرده بود) در ابتکارات سیاسی مختلف در محافل علمی داخلی و خارجی شرکت داشت. در طول سال‌ها، دوگین همچنین روابط گسترده‌ای با شخصیت‌های دولتی در آسیا و اروپا ایجاد کرد و در این فرآیند جایگاهی ویژه، هرچند غیررسمی، با عنوان میانجی کرملین به دست آورد. او در سال ۱۳۹۴ به ایران سفر کرد و به قم پایتخت فکری و معنوی ایران رفت. او با آقای میر باقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی در حضور مرحوم طالب زاده  دیدار و گفتگو کرد. او در قم اعلام کرد که بی نهایت خوشحالم که  به مرکز اصلی مبارزه با مدرنیته در جهان آمده ام، منی که زندگی خود را وقف مبارزه با مدرنیته کرده است. در سال ۲۰۱۴، در جریان انقلاب مخملی اوکراین و برکناری ویکتور یانوکوویچ، رئیس‌جمهور طرفدار روسیه، دوگین سخت تلاش کرد تا به جدایی‌ طلبان روسی کمک کند و آشکارا از پوتین به دلیل عدم حمله به اوکراین انتقاد کرد. او در آن زمان اظهار داشت: «رنسانس روسیه فقط می‌تواند در کیف متوقف شود».

دوگین هنگامی که سردار شهید سلیمانی در سال ۲۰۱۴ به روسیه سفر کرد و از پوتین خواست تا در جنگ علیه تروریسم تکفیری در سوریه فعالانه شرکت کند به او مشورت داد تا در این جنگ ورود کند و آن را یک اقدام مهم سیاسی برای اوراسیا قلمداد کرد. او در آن هنگام به پوتین اعلام کرد که داعش محصول امریکایی برای مدیریت مخالفان است و قطعا  برای روسیه بسیار خطرناک است و اگر روسیه در مقابل این پدیده تروریستی اقدام نکند دیر یا زود در سرزمین خود با آنها مواجه  خواهد شد. دوگین در دو دهه اخیر در بسیاری از سخنرانی های خود با لیبرالیسم و کمونیسم و فاشیسم مخالفت کرد، به ویژه پس از اینکه هرج و مرج ها و حرکت های توده وار از دل مدرنیته پدید آمد. او نظریه چهارم سیاسی خود  را مطرح می کند که بر این پایه استوار است که آینده از آن ماهیت های مقدس و نه مستباح، برای مطلق و نه نسبی، برای هایدگر و نه دکارت، برای سنت و نه مدرنیته است. او راهبرد خود را بازگشت به زمان های بزرگ می داند .او افق مدرنیته را نیستی می شمارد و این را مشکل اصلی پشت پرده سیاست های بین المللی غربی می داند که جهانسازی و لیبرالیزم را ترویج و دنبال می کنند. الکساندر دوگین نظریه خود را بر چهار پایه مطرح می کند.

۱- به رسمیت شناختن ارزشهای مختلف جوامع جهانی و دوری از سیاست مبتنی بر تمرکز گرایی رایج بین المللی بر ارزشهای غربی است.

۲- پذیرش یک نظام بین المللی جدیدی که بر پایه تکثر و اخلاق مدار استوار باشد.

۳- تحقق حاکمیت و استقلال کامل و بدون شائبه قدرتهای اوراسی         ( روسیه، چین، ایران، هند…) در برابر پیمان ناتو.

۴- تلاش برای زنده کردن تمدنهای دیرینه ملت ها و مهار مدرنیسم و بازگرداندن فرد به یغما رفته به جماعت و گروه و تلاش برای  بازگرداندن او به روح یا خدا.

دوگین مدعی ارائه جایگزینی فرهنگی، معنوی و اخلاقی برای نظم لیبرال غرب مدرن است. نگرش او نسبت به بحران لیبرالیسم در غرب این است که این یک موضوع فلسفی است؛ به قول او یک «بحران متافیزیکی». پروژه فکری او نیز تلاشی برای ایجاد پیوندی جدید بین دوران پست مدرنیسم و سنتی است. او نه تنها از ملاحظات سیاسی استفاده می‌کند، بلکه از استدلال‌های فلسفی، تاریخ‌ شناسی، انسان‌ شناسی و ژئوپلیتیکی نیز کمک می‌ گیرد که تمامی این‌ها در ده‌ها کتابی او آمده است. اظهارات سیاسی او با اصطلاحات مذهبی و شبه آخرالزمانی گره خورده است که از دنیای ارتدکس-مسیحی-عرفانی او سرچشمه می‌گیرد،. دوگین در نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود، مبارزه با غرب را به‌عنوان برخوردی بین دو تمدن توصیف می ‌کند که ادراکات متفاوتی از حقیقت – ایده‌های متفاوت انسانیت – را نشان می‌دهند و از نظام‌های ارزشی متضاد حمایت می ‌کنند. آزادی‌های فردی و حقوق بشر و شهروندی که به عنوان حقایق جهانی مطرح می ‌شوند، تنها انتزاعات تصنعی هستند و ابزار‌های ایدئولوژیکی که در خدمت قدرت مداران قرار می‌گیرند تا بر چشمان توده‌ها پرده بیفکنند و سلطه اقتصادی و سیاسی خود بر آن‌ها را استمرار بخشند. ارزش‌های غربی مانند جهان ‌شمولی، عینیت‌ گرایی و پوزیتیویسم، پوششی برای دستگاه دیکتاتوری هستند که قصد ساختن آگاهی لیبرالی را دارد. نقطه پایان اجتناب‌ ناپذیر «دگماتیسم لیبرال»، آن‌طور که او می‌گوید، فرهنگِ لغو – جنگ همه علیه همه، چیز‌هایی که اصول آزادی لیبرال را به اهداف پوچ خود گره میزند و نیروی دیکتاتوری تفکر لیبرال را افشا می ‌کند.

دوگین در پاسخ به همه اینها، نظریه سیاسی جدیدی را مطرح می‌کند، نظریه‌ ای که در مرکز اصول عدالت اجتماعی، حاکمیت ملی و ارزش‌های سنتی قرار می ‌گیرد و به عنوان پلی بین چپ اجتماعی و راست سیاسی، بین جدید و قدیم و بین خرد و ایمان عمل می‌ کند. در سال ۲۰۰۹، او اثری با عنوان «چهارمین نظریه سیاسی» منتشر کرد که جایگزینی برای سه پارادایم سیاسی نظریه مدرنیستی پیشنهاد می ‌کند، یعنی لیبرالیسم، کمونیسم و ​​فاشیسم. او معتقد است که کمونیسم به دلیل رویکرد ماتریالیستی اش به تاریخ، وسواس به ساختار‌های طبقاتی، نگرش بدعت آمیزش نسبت به دین و انتظار نادرست و از پیشرفت یک سویه شکست خورد. فاشیسم محکوم به شکست بود، زیرا مبتنی بر برتری نژادی و کیش دولت است. لیبرالیسم نیز که فرد را در مرکز زندگی اقتصادی و سیاسی قرار می دهد، مردم و جامعه را تضعیف و ارتباطات آن‌ها را قطع می‌ کند. چهارمین نظریه سیاسی راهی را پیشنهاد می‌ کند که هنوز امتحان نشده است. به جای طبقه، دولت و نژاد، یا فرد، پایه و اساس متفاوتی برای ایده سیاسی عنوان می‌کند و آن مفهوم Dasein، کلمه‌ای آلمانی به معنای «آنجا بودن» یا «بودن در جهان» است، که از بزرگترین و بحث برانگیرترین فیلسوف آلمانی قرن بیستم، یعنی مارتین هایدگر سرچشمه می‌گیرد. این چارچوب فکری عمیق  نشان می دهد که آقای دوگین تا چه حد از مشرب فکری نیکولای بردیائوف و روح دوستوفسکی فیلسوفان شناخته شده روسیه تاثیر پذیرفته است. او آینده را در گذشته می بیند و معتقد است که روسیه باید پیروز شود و اگر نشود ماندن یا ازبین رفتن کل جهان برای او معنای زیادی ندارد. الکساندر دوگین امروز مشاور بلا منازع پوتین رئیس جمهورقدرتی بزرگ به نام روسیه است و کسی که مورد وثوق کاخ کرملین است تصمیم ساز است و باید شناخته شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.