ما ملت محمدیم

0 93

مامردمی که در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی زندگی می کنیم یک ملتیم

« ما کیستیم؟» ،اولین پرسشی که در زندگی با آن روبرو شده و می‌شویم، همین پرسش است. هر کس به این پرسش پاسخی می‌دهد و با نوع پاسخی که به آن می‌دهد سرنوشت خود را تعیین می‌کند. در بسیاری از موارد، افراد نمی‌دانند پاسخی که همراه آن با این پرسش روبرو شده اند، پاسخ حقیقی است یا نیست؟ آنها گاهی فکر می‌کنند باید به نحوی با پاسخی که یافته‌اند، زندگی کنند. خوشبخت کسانی هستند که مطمئن هستند پاسخ صحیح را یافته‌اند و با آن صمیمانه روبرو شده‌اند. اگر گرفتار تردید باشیم، این پرسش مثل سایه تا آخر عمر همراه ما خواهد بود.

اتفاقا یکی از مهمترین پرسش‌های فلسفه نیز همین است. «کیستی» ما مهمترین مسئله فلسفه است. مکاتب گوناگون فلسفی به این پرسش، گوناگون پاسخ داده‌اند، ولی پاسخی که پیامبران به این پرسش داده‌اند، بدون کوچکترین تفاوتی مانند هم است. در فلسفه هم با تردید روبرو هستیم و هم با تفرق آرا؛ ولی در اندیشه پیامبران الهی هم با یقین روبرو هستیم و هم با وحدت نظر و این واقعیت توجه برانگیز و شگفت‌انگیز نشان می‌دهد که وحی در چه پایگاه بلندتری نسبت به تفکر بشری قرار دارد.

و اما چرا پاسخی که به این پرسش می‌دهیم، تعیین‌کننده سرنوشت ماست؟ جواب ساده است: ما مسئول آفرینش کیستی خود هستیم، بنابراین متناسب با عنوانی که برای کیستی خود انتخاب می‌کنیم، کیستی خود را می‌سازیم و سرنوشت خود را تعیین می‌کنیم.

در طول تاریخ هیچ پرسشی به اندازه پرسش هویت، ذهن بشریت را به خود مشغول نکرده است. اگر امروز هم هشت میلیارد نفر انسان در روی کره زمین زندگی می‌کنند، می‌توانیم مطمئن باشیم حداقل هشت میلیارد بار این پرسش در روزگار ما تکرار شده است و به آن پاسخ‌های گوناگون و رنگارنگ داده شده است. در یک تقسیم‌بندی بزرگ این پاسخ‌ها به سه دسته «سطحی»، «فلسفی» و «نبوی» قابل تقسیم است. پاسخ نبوی به پرسش هویت یکی بیش نیست: «ما آفریده خداوندیم و از طرف او مسئولیت داریم که بر اساس الگوئی که او به دست ما داده، خود را بازآفرینی کنیم. پیامبران خدا الگوی او را به ما داده‌اند». پاسخ‌های سطحی آنهایی است که انسان‌ها بر اساس برداشت‌‌های شخصی خود می‌سازند و به خود می‌دهند و یا حتی پاسخ‌های پیش پا افتاده‌ای که با پاسخ‌ندادن چندان تفاوتی ایجاد نمی‌کند: «ما همین هستیم که می‌بینی» ما انسان هستیم و کمی که عمیق‌تر می‌خواهند پاسخ بدهند، می‌گویند: “از نسل یک میمون بی‌دمیم و البته باهوش‌تر از میمون”

“گزاره ما انسانیم” بدون آنکه انسان را دقیقا تعریف کنیم، پاسخ پرسش هویت نیست. از آن دردناک‌تر این‌که می‌گوید انسان چیست و نمی‌گوید که انسان کیست و این اول مسئله است. انسان در چیستی همین موجود دوپاست: یک سر و دو دست و یک تنه و دو پا؛ بنابراین با چهارپایان و بندپایان و خزندگان و پرندگان و ماهیان فرق می‌کند؛ ولی نه چندان! به‌همین دلیل قوانین پزشکی در بسیاری از موارد جنبه عمومی دارد و انسان در چیستی با گروه‌هائی از حیوانات بیماری‌‌های مشترک و گاه درمان‌های مشترک دارد؛ ولی پرسش ما درباره هویت، «انسان چیست» نیست؛ پرسش ما دقیقا چنین است: «انسان کیست؟» به این پرسش باید پاسخ داد. اهمیت پاسخ این پرسش به اندازه اهمیت سرنوشت ماست و پاسخ این پرسش تعیین‌کننده راه زندگی و فرجامی است که در انتظار ماست.

فلاسفه به این پرسش متفاوت پاسخ داده‌اند. از عصر ارسطو و افلاطون گفتند: «انسان، حیوان ناطق است.» آنها چون زبان حیوانات را نمی‌دانستند، حیوانات را زبان‌بسته می‌دانستند و تصور می‌کردند فقط انسان است که زبانش باز است و می‌تواند سخن بگوید. در حالی که امروزه می‌دانیم همه حیوانات ناطق هستند و هر یک به گونه‌ای با همنوعان خود مبادله اطلاعات می‌نمایند. قرآن نیز از تکلم هدهد و مورچه و همه موجودات، سخن به میان آورده است. داروین گفت: «جد بزرگمان شامپانزه در جنگل‌های آفریقا می‌زیست، ولی من در فرآیند تنازع بقا به روی شاخه مدرنیته در اروپا پریدم و دمم را از دست دادم و شدم: چارلز داروین، زیست‌شناس بزرگ».

مارکس گفت: «من حیوان هستم، ولی یک حیوان ابزارساز که اتفاقا ابزارهای من هستند که روز و روزگار مرا و حتی مرا می‌سازند.» و بدین‌گونه مارکسیسم ساخته شد و گورباچف به موزه تاریخ تقدیم کرد. دکارت گفت: «من فکر می‌کنم، پس هستم» این عقلائی‌ترین نظریه‌ای بود که در فلسفه غرب مطرح شد، ولی هیچ نتیجه‌ای نداشت، چون او نتیجه‌ای که گرفت این بود که: “هست” ولی قبل از این نتیجه‌گیری هم به هستی خود اعتراف کرده بود و گفته بود: «من فکر می‌کنم» و نیازی به این توضیح واضحات نبود.

ماکیاول گفت: «من حیوان هوشمندی هستم که راه کسب قدرت و حفظ قدرت و بسط قدرت را شناخته‌ام و در این راه به هیچ اندرز اخلاقی پایبند نیستم. و از آن به بعد مذهب اغلب، اگر نگوئیم همه، سیاستمداران غرب مذهب ماکیاولی شد. فروید خیلی صادقانه حرف دلش را زد و گفت: «این میل جنسی است که سرنوشت ما را تعیین می‌کند.» امروز مذهب فروید یکی از مذاهب رایج در قلمرو تمدن غرب است. آنها که جنگ‌های سی ساله را طراحی و مدیریت کردند و در وستفالی قرارداد بین خودشان امضا کردند و بر اساس آن قرارداد پدیده ملت ـ دولت را اختراع نمودند، در westmenister نشستند و برای تثبیت مرزهائی که برای تقسیم و تجزیه و بلعیدن جهان کشیده بودند، مذهب ملی گرائی یا ناسیونالیسم را اختراع کردند به روی هر پاره‌ای که به دندان کشیده بودند، نامی گذاشتند بدین ترتیب مردم روم شرقی که به اسلام گرویده بودند، ترک شدند، ما ایرانی شدیم، گروهی از برادرانمان عراقی شدند و گروهی دیگر افغانستانی شدند و بقیه هم هر یک چیزی شدند. و با غارت کشورهای ما در غرب چه شهر فرنگی ساختند! و از آن روز تا امروز همان‌ها هستند که بر ما حکومت کرده‌اند. ولی مسیح گفت: «من عبدالله هستم و خدا به من کتاب داده است.» و محمد رسول الله گفت: «من عبدالله هستم و بگوئید که خداوندی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید.» بر اساس تعالیم پیامبران بود که ملاصدرا گفت «من موجود ممکن و محدود هستم که میل دارم خود را بر اساس الگوی وجود مطلق بسازم و  بسوی او در جوهر خود حرکت کنم.»ولی آنها که نمی‌توانستند چنین عمیق بیندیشند، به این پرسش‌ها، پاسخ‌های ساده دادند: من مالائی، چینی، روسی، هندی، مصری و … هستم و تمام.

بدین‌گونه مرزهای اعتباری قومی، نژادی و … فرزندان آدم و حوا را از یکدیگر جدا کرد و بشریت را پاره پاره نمود و بهترین فرصت ممکن را به دست جهانخواران داد تا روی زمین خط بکشند و دنیا را خط خطی کنند و در حالی‌که دقیقا نمی‌گویند خود کیستند و در این جهان چه کاره‌اند و از طرف چه نظم قانونی و بر اساس کدام مبنای حقوقی بر بشریت حکومت می‌کنند و برای بشریت تعیین تکلیف و از آن بالاتر تعریف هویت کنند که تو کردی و این هم زبان و این دستور زبان تو که ما برایت نوشته‌ایم؛ تو ترکی و آتاترک یونانی پدر توست و خط مناسب برای تو خط لاتین است تا کاملا با خود و تاریخت و دینت و فرهنگت بیگانه شوی، تو اسپانیائی هستی و خود ما برایت زبان می‌سازیم و از ترکیب زبان‌های لاتین و عربی برایت یک زبان جدید درست می‌کنیم که چهل در صد لغاتش هم عربی باشد دیگر چه می‌گوئی؟ و بدین‌گونه تو را از گذشته‌ات جدا می‌کنیم؛ تو هندی هستی بیا هر چه افسانه و اسطوره و حتی خرافات هست، جمع می‌کنیم و اسم آن را هندوئیسم می‌گذاریم فقط دست از اسلام بکش و زبان فارسی که از طریق آن با اسلام و فطرت الهی آشنا شده‌ای را نیز فراموش کن.

در هندوئیسم همه چیز برایت در نظر گرفته‌ایم، و دیگر چه می‌خواهی؟ آنقدر هم از فرهنگ غنی تو تعریف می‌کنیم که آب از دهان بعضی در اینجا و آنجای جهان جاری شود. و بدین‌گونه به اسرای بیچاره‌ای که در زندان‌های جدید به‌نام nation state گرفتار شده بودند، هویت جدید و دستکاری شده‌ای بخشیدند و بر سر هر کدام گماشته‌ای گماردند و او را پدر آن مردم بینوا نامیدند و بدین‌صورت آتا ترک اسلاو پدر ترک‌ها شد و رضاخان پدر ایرانیان شد و میشل عفلق پدر اعراب شد و … میرزاده عشقی خوش گفت که گفت: «پدر ملت ایران اگر این بی‌پدر است..»، البته او می‌دانست که رضاخان پدر ملت ایران نیست و این شعر را در مقام انکار سرود ما اگر در تاریخ بعد از آدم صفوه‌الله پدری داشته باشیم،  ابراهیم است، و موسی است، و عیسی است، و محمد رسول‌الله است، و علی است، و حسن است و حسین است و … و امروز مهدی قائم آل محمد است.

آنها که قرارداد وستفالی را با خودشان امضاء کردند، به تدریج در جهان دهها کشور زائیدند تا بتوانند برای خیمه‌شب بازی سازمان ملل به تعداد لازم عروسک داشته باشند تا آنها را در برابر بازیگران رقیب بکار بگیرند. و امروز نیز می‌کوشند تا در خاورمیانه دهها کشور جدید بزایند و خاورمیانه را پاره پاره کنند تا در ذهن این مردم بجای آنکه انسانیت و اسلام و قهرمانان آن اصل باشد، قومیت و حمیت جاهلی و بازیگری‌های جاهلانه اصل شود و بعد بیا و ببین که بعضی زیر علم قومیت چه سینه‌ای می‌زنند و چه سینه‌ای چاک می‌کنند بگونه‌ای که هرچه بیسوادتر باشی و فارسی را غلط‌تر تلفظ کنی اصیل‌تر می‌شوی. جل‌الخالق! رسانه ملی که گاه فارسی را با لهجه غلط اندر غلط و غلیظ تهرانی تلفظ می‌کند . و طبیعتاً بعضی از مردم هر استان نیز در پی کشف اصالت آنچنانی خود هستند. یکی کلاه نمدی بسر می‌گذارد، یکی لباس آبیارهای قدیم را می‌پوشد، یکی با خوشحالی می‌گوید ببین! ببین! من چگونه در خیک گاو از شیر کره می‌گیرم! از صبح تا شب این خیک را تکان می‌دهم تا برای فردا صبح یک نعلبکی کره داشته باشم! شهر فرنگی شده است! و اگر کسی گوش بازی داشته باشد صدای قهقهه را از واشنگتن و لندن و حتی فلسطین اشغال شده خواهد شنید!

البته هستند مردم بیدار دلی که گوششان به این بازی‌های استعماری بدهکار نیست. آنها اصالت را نه در قومیت که در انسانیت می‌بینند و در پی کشف خود نه در کلاه نمدی و نی لبک و دمبک و خیک گاو که در فطرت الهی و سنت محمدی و قرآن مجید و روش زندگی اولیای الهی هستند و همانها هستند که پرچم این انقلاب را بر دوش گرفته‌اند و برای حفظ این انقلاب جان می‌دهند.

 

من دارم دقیقاً از سلیمانی‌ها، حججی‌ها، همت‌ها، صیادها، چمران‌ها، سیدحسین حوثی‌ها، عمادها، عقادها، نمرها و… سخن می‌گویم که از جای جای این وطن و از سراسر قلمرو این ملت ـ که ملت محمد است ـ برخاسته‌اند.

ما مردمی که در ظرف جغرافیائی تمدن اسلامی زندگی می‌کنیم یک ملتیم: «ملت محمد» چون محمد علت موجودیت ملی ماست و دین او سبب شد تا ما در این ظرف یک سرزمین، یک تاریخ، یک خط مشترک، یک زبان و یا لااقل یک طیف مشترک زبانی، یک فرهنگ و اصولاً یک هویت ملی داشته باشیم حتی اگر معتقد به دین او نباشیم! امروز زرتشتیان، مسیحیان، کلیمیان، ایزدیان و… که صلح‌جویانه در این ظرف با مسلمانان زندگی می‌کنند، همه هموطنان ما هستند و عضو ملت محمدند هرچند چون ما عضو امت محمد نباشند، دشمنان محمد که در رأس آنها امپریالیسم و صهیونیسم جهانی قرار دارند کوشیدند این ظرف را به سنگ استعمار و استحمار و استثمار بشکنند و شکستند و اساساً وجود آن را انکار کردند و به روی هر قطعه از این ظرف یک نام نهادند و برای آن یک هویت جعلی نوشتند و می‌نویسند و بدین صورت در حال اختراع و ابداع کشورهای جدیدند.

 

امروز وقت آن رسیده است که ما هویت ملی راستین خود را از نو کشف کنیم و خانه اسلام را برای همه فرزندان قرآن و محمد از نو بنیاد نمائیم و تمام اعضای ملت محمد را زیر چتر حمایت ایثارگرانه خود قرار دهیم. این درسی است که از مکتب شهید سلیمانی می‌آموزیم و این مسئولیت ما در مقابل تاریخ است.

هویت ما همان “کیستی” ماست . هر هویتی با یک یا چند نشانگر مشخص میشود . نشانگر مرزی است که این را از آن و آن را از این جدا میکند . هرچه نشانگر های یک هویت بیشتر باشد آن هویت قوی تر ونیرومند تر است.

نشانگر ها هم چیستی ها را از هم جدا میکنند و هم کیستی ها را . چندین نشانگر چیستی «الف» را از چیستی «ب» جدا میکنند. اندازه ، نوع اندامهای حرکتی ، شکل شناسی ، تغذیه و… نشانگر هائی هستند که الف  را کاملا از ب جدا میکنند . در حالیکه گاهی تنها یک نشانگر است که «ج»  را از «ب» جدا می گرداند .

از نظر کیستی شناسی نیز نشانگر ها تاثیرگذارند. هرچه تعداد نشانگر ها مشترک ویا متشابه باشند ونیز هرچه نشانگر ها متضاد و یا متفاوت باشند هویت ها به هم نزدیک ویا از هم دور میشوند.

نشانگرهائی که برای تبیین هویت ملی تعریف وتعیین شده اند باین شرحند:

۱_زمین مشترک

۲- دین مشترک

۳- خط مشترک

۴-زبان مشترک

۵- فرهنگ مشترک

۶- تاریخ مشترک

۷- آرمانهای مشترک

۸- دولت مشترک

یکی از نشانگر های هویت ملی زمین مشترک است . مردمی که در یک زمین مشترک زندگی میکنند بهم نزدیک ترند و معمولا از هویت ملی مشترکی برخوردار میشوند تا آنها که در زمین های دور از هم زندگی میکنند. بعبارت دیگر هرچه فاصله جغرافیائی و موانع ارتباطات رخ در رخ کمتر باشد هویت ملی قوی تر است.

دین و جهان بینی مشترک نیز از عوامل همگرائی هستند. بر اساس نشانگر های هویت ملی مردمی که در ظرف جغرافیائی ملی زندگی می کنند اغلب نشانگر های هویت ملی را مشترکا دارا هستند بنابر این یک ملت هستند ولی غرب بدلیل منافع و مطامع جهانی خود آنها را بصورت دهها ملت با هویت های بدلی در آورده و آنها را از هم بیگانه نموده و تک تک آنها را به اسارت خود در آورده است.

راه نجات ما بعنوان یک ملت بازشناسی هویت ملی ماست: ما ملت محمدیم.

 

 

 

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.