زورق: بسم الله الرحمن الرحیم نخست مروری داشته باشیم در رخدادهای منطقه و سپس دربارۀ جهاد تبین بحث و گفتگو خواهیم کرد از محیط آسیای غربی و خاورمیانه شروع کنیم بویژه مسئله جنگ اوکراین.
اشعری: آمریکا برای این که گرفتاری داخلی دارد وبرای این که به سازندگان سلاحها سود برساند زمینه ساز جنگ اوکراین شد آمریکا باید چنین فضایی را ایجاد میکرد. وبهترین جایی که میتوانست این کار را بکند اوکراین است. پوتین فکر می کرد یک هفتهای می تواند کار جنگ را تمام کند و فکر نمیکرد جنگ اینقدر طولانی شود.
رویوران: آمریکا به گونهای فضا را چید که روسیه در مقابل دو انتخاب قرار گرفت. اگر کاری نکند ضعفش آشکار میشود. اوکراین را وارد ناتو میکنند و غربی ها یک گام جلوتر میآیند.
زورق: وآنها به اوکراین هم بسنده نمیکردند. آنها در آسیای مرکزی و قفقاز بیش از گذشته جلو میآمدند.
رویوران:روسیه اگر اقدامی نمی کرد تضعیف می شد و در صورت اقدام نیز گرفتار یک جنگ شده است . یعنی دو انتخاب بد و بدتر را درمقابل روسیه قراردادند. محاسبات غرب طوری شد که گفتند با تحریم روسیه را به زانو در می آورند. من اتفاقا در مقاله ای که نوشتم گفتم آمریکا در ابزار تحریم با چالش مواجه شده است. چرا؟ چون روسیه وضع متفاوتی دارد. اول کشور نفت و گاز در دنیا است.تحریم نفت و گاز روسیه همۀ دنیا را برهم زده است. اقتصاد غرب معمولاً دو چالش دارد. اقتصاد غرب مثل اقتصاد جهان سوم که یکباره شاهدتورم ۵۰درصد میشود نیست. اگر تورم در غرب به ۱۰برسد دچار بحران میشود. یکی از چالش های غرب تورم است. تورم شود رکود ایجاد میشود. در اثر رکود بیکاری و شورشهای اجتماعی به وجود میآید. الآن این بحران غرب رابه سمت یک چالش میبرد. برای اولین بار خسارت های تحریم دو طرفه شده است. غرب به اندازۀ روسیه از تحریم دارد ضرر میکند. برای همین ابزار تحریم در روسیه به چالش کشیده شد. این خیلی مهم است.
اشعری: من صحبتی را در یکی از شبکههای اسرائیلی دیدم که جالب بود. آنها اینجوری تحلیل میکردند. آنها برای اینکه آمریکا را تحریک کنند می گفتند همزمان با تعرض روسیه به اوکراین چین هم یواش یواش پا در تایوان میگذارد. ایران هم میخواهد همین کار را با اسرائیل بکند. این حرف را برای این میزد که آمریکا در برجام روی خوش نشان ندهد.
رویوران: اولا تا الآن در این مدت چین دو بار حریم هوایی تایوان را نقض کرده است. یک بار با ۹هواپیما و یک بار با ۶ هواپیما. به این امید که اینها یک اشتباه بکنند و فقط یکی از هواپیماها را بیندازند و این بهانه برای گرفتن تایوان شود. بهرغم این که اینها دو بار وارد عمق حریم تایوان شدند به آنها گفته شد خواهش میکنیم بیرون بروید. بنظربرخی الآن بهترین وقت است که چین تایوان را بگیرد. چون غرب گرفتار روسیه است. جالبتر از این کره شمالی است که تهدید میکند که در صورت خطر من از سلاح اتمی استفاده میکنم. الآن عملاً یک پیمان هم بین روسیه و چین و کره شمالی در مقابل ناتو دارد شکل میگیرد.
زورق: به این پیمان کوبا هم میتواند بپیوندد.
رویوران: طرفهای دیگر هم ممکن است بتوانند. البته واژهای که انتخاب شده هم پیمانی از موضع استقلال است. ایران وضعیت متفاوتی دارد و قانون اساسی ایران اجازه نمیدهدوارد پیمان نظامی شود. قانون اساسی تأکید دارد که ایران نمیتواند در پیمانهای نظامی وارد شود.
رأی ممتنع ایران در مجمع عمومی دررابطه با تلاش های غرب مقداری برخی از محافل را ناراحت کرده است. برخی انتظار داشتند ما دربست ازحمله به اوکراین حمایت کنیم. قرار نیست ما از یک حمله نظامی کاملا حمایت کنیم ما نمیتوانیم اشغال را تأیید کنیم. ما کشوری هستیم که خودمان قربانی اشغال بودیم. به هر حال تصمیم ایران بر رأی ممتنع شد.بنظر من با حساب و کتاب این کار را کردهاند. جالب است چین هم رأی ممتنع داد.
زورق: فقط دوازده کشوربه نفع حمله به اوکراین رأی دادند.
رویوران: به هر حال روسیه حمله کرده است.
زورق: البته اوکراین بخشی از خاک جماهیر شوروی بود اگر از این زاویه نگاه کنیم شاید مسائل تاحدی فرق کند.
رویوران: و هر دو اینها از یک تاریخ و فرهنگ و نژادند.
زورق: دینشان هم یکی است وفقط مذهبشان فرق میکند.
رویوران: اولاً اوکراین بخشی کاتولیک و بخشی ارتدکس است. دوم این که وجود ۲۰درصد اقلیت روسی در اوکراین. سوم وجود زبان با اشتراک بیش از ۵۰درصد لغات.
یعنی زبان اوکراینی با روسی فرق میکند ولی نه صد درصد بلکه ۵۰درصد آن مشترک است.
زورق: اوکراینی ها بخشی از روسیه بودند. اتحاد جماهیر شوروی همان روسیه تزاری است. روسیه آن قسمتها را گرفته است. آیا قدرتی که تصمیم گرفته اوکراین یا آسیای مرکزی و قفقاز از روسیه جدا شود بالاتر از هیئت حاکمه روسیه بود؟ وگرنه هیچ کشوری خودش را تجزیه نمیکند.
رویوران: این جدایی را یلتسین انجام داد. گورباچف زمینه آن را فراهم کرد. به محض این که یلتسین اعلام استقلال روسیه را کرد عملاً شوروی از هم پاشید. در مورد یلتسین حرفهای زیادی هست.
زورق: آیا یلتسین مثل محمد رضا از سوی غرب برای وطنش ماموریت داشته؟
اشعری: شما مقالهای را که آقای واعظی نوشته بود یادتان نیست؟ واعظی با خیلی از سردمداران اتحاد جماهیر شوروی مصاحبه کرده بود و نشان میداد که اینها همه آبستن آمریکا شدند.
زورق: این تحلیل درست است. امام به گورباچف گفتند در باغ سبز کشورهای غربی شما را فریب ندهد.
اشعری: طرف را به عنوان اندیشمند به آمریکا دعوت میکردند که سخنرانی کند، بعد در ماجراهایی به او پول میدادند و همۀ اسناد را از او نگه میداشتند. او را تهدید میکردند که اگر با ما همکاری نکنی ما این اسنادرا افشا میکنیم. با خیلی ها از گورباچف گرفته تا خیلیهای دیگر این کار را کردند.
زورق: پوتین صریحا گفته غربیها ما را فریب دادند. به ما گفتند ناتو گسترش پیدا نمیکند اما گسترش دادند. من به فرمایش امام می اندیشم که به گورباچف گفتند در باغ سبز آمریکا شما را فریب ندهد. الآن خودشان دارند اعتراف میکنند که فریب خوردند.
رویوران: زمانی که شوروی هم پاشید غربی ها گفتند غیر از آلمان شرقی ما دیگر ناتو رابه جای دیگرگسترش نمیدهیم.
زورق: شگفت آور آن که همین حرف را عیناً مسئولین اوکراین هم میگویند. آنها هم میگویند غربیها ما را فریب دادند.
رویوران: بله آنها در انهدام سلاحهای هستهای فریب خوردند.
اشعری: شما فیلم انهدام این سلاحها را دیدهاید؟
رویوران: من دیدم. هواپیماهای بزرگی بود که درون آن ۷-۸ تانک میرفت.
اشعری: با دستگاههائی شبیه بلدوزر که ساختمان را خراب میکنند تاسیسات هسته ای اوکراین راخراب کردند.
رویوران: یعنی هواپیماهای استراتژیک معادل B52 را منهدم کردند. و اوکراینی ها خودشان هم دست میزدند و آنها داشتند اموال اوکراین را منهدم میکردند. سلاحهایی بود که ارزش حیاتی داشتند ۴۰۰ تا موشک هستهای داشتند.
زورق: نامهای که امام به گورباچف نوشتند به این معنی نبود که بخواهند یک نفر به اسم گورباچف را به اسلام هدایت کنند. امام به وسیلۀ این نامه یک راه جدید را در مقابل امپراطوری روسیه گذاستند و ضمنا راه همکاری ایران و روسیه را باز کردند. امام یک تغییر استراتژیک ایجاد کردند. بعد از نامۀ امام به گورباچف است که راه برای مراوده با روسیهباز شد. بالاخره الآن کشور ما ثمرهاش را دارد میبیند. اگر روسیه هم در کنار آمریکا در رویارویی با ایران بود وضع خیلی متفاوت بود. نکتۀ دوم این که امام به این وسیله راهی را جلوی پای روسیه گذاشتند که تو با کمونیسم برای خودت قطبی بودی دورانی کمونیسم گذشت مارکسیسم به موزه تاریخ پیوست حالا بیا با اسلام باش. البته این انتخاب سختی برای روسیه است. یعنی اگر روسیه چنین چرخشی بکند دومرتبه میتواند آسیای مرکزی و قفقاز را داشته باشد. میتواند محور مقاومت را هم کنار خودش داشته باشد و می تواند یک اردوگاه جهانی شود. گرایش روسیه به اسلام به نفع دنیای اسلام هم هست.
اشعری: فساد در روسیه زیاد است. امروزتمام شاهرگهای اقتصادی روسیه دست اروپاییها و آمریکاییهاست.
زورق: وبه این ترتیب و با این پوشش احتمالا دست صهیونیست هاست.
اشعری: ما آن را نمیدانیم. الآن بزرگترین کارخانههای تولید کاغذ در روسیه است. یعنی روسیه به همه جای دنیا کاغذ تزریق میکند. غربیها سهام کارخانجات آنها را خریدهاند. چون اکثر سهام آنها را خریدهاند بنابرین مدیریت آنها را به عهده گرفتهاند. من این کارخانهها را دیدهام. سهام به نام آنها شده و عملاً در کشور روسیه حاکمیت دارند.فسادی که در پلیس و بروکراسی روسیه هست نیز مسئله است. بعد از فروپاشی در خیابانهای مسکو کسی امنیت نداشت.
رویوران: الآن وضع خیلی فرق کرده است.
زورق: چینیها با چشم بازتری با فرآیند انتقال از کمونیسم برخوردکردند. چشم آنها بازتر بود. آنهاخیلی شجاعانه با فساد مبارزه کردند.
رویوران: گازپروم یک کنسرسیوم بینالمللی است که حدود بیش از ۶۰درصد آن روس و یک سوم باقیمانده خارجی هستند. BP یا بریتیش پترولیوم ۵/۱۹ میلیارد دلار در آن سرمایهگذاری کرده است. توتال و شل هم سرمایهگذاری کردهاند. ولی روسیه نزدیک به ۵۰درصد اقتصاد خودش را وارد اقتصاد بینالملل کرده است. ایرفلوت هواپیمایی ملی روسیه است. حدود ۵۰۰هواپیما دارد. از این ۵۰۰ تا حدود ۴۵۰ هواپیما اجارهای است. کنسرسیومی متشکل از آلمان، فرانسه، انگلیس و ایتالیا این هواپیماها را خریدهاند و به روسیه فرستادهاند. الآن اروپا پرواز هواپیماهای روسیه را تحریم کردهاند. روسیه هم همین کار را کرده است. چون آنها به دلیل تحریم قرارداد را لغو کردهاند میگوید بیایید هواپیماهایتان را ببرید. آنها تعدادی خلبان فرستادهاند. اما روسیه به دلیل این که تحریم کرده ۴۵۰هواپیمای بوئینگ و ایرباس را روی زمین نگه داشته و نمیتوانند ببرند. یعنی غرب پول روسیه را بلوکه کرده و روسیه هم هواپیماهای آنها را بلوکه کرده است. این وابستگی متقابل را در اینجا به سلاح تبدیل کرده است.
زورق: شاید محبوبیت پوتین هم به همین خاطر باشد که توانسته قدرت روسیه را تاحدی احیاء کند که بتواند این تصمیم را بگیرد. کشوری که وابسته باشد نمیتواند این حرف را بزند.
رویوران: الآن ۴۰درصد گاز اروپا از روسیه تامین شده است. یک لوله از طریق دریای سیاه به ترکیه و یونان میرود. سه یا چهار تا لوله به اوکراین میرود. یکی هم در این مدت منفجر شد که فوراً آن را اصلاح کردند. این انفجار در قسمتی که روسها اشغال کرده بودند اتفاق افتاد. دو تا هم از طریق دریای بالتیک به آلمان میرود. اولی مال گازپروم است. دومی کنسرسیوم مشترک آلمان با روسیه است. ۵/۱۱میلیارد دلار هزینۀ آن شده است. الآن این کنسرسیوم اعلام ورشکستگی کرده است. چون آلمان استفاده از این لوله را فریز کرد. تمام هم شده است. قرار بود ۳-۴ماه پیش در آخرین روزهای دوران خانم مرکل افتتاح شود. ولی به دلیل فشار آمریکا افتتاح نشد. الآن هم که جنگ شد، آلمان عملاً و رسما اعلام کرد فعلاً این لوله فریز است. اولا سهام این پروژه چیزی در حدود ۵۰-۵۰ بود. ۵میلیارد و ۷۵۰میلیون دلار پول آلمان به هوا رفت. دوم این که میگوید اگر گاز را باز نکنی این را میبندم. یعنی گروگانکشی میکند. سیستم آلمان طوری است که باید از این گاز استفاده کند. فصل سرما در اروپا تا پایان فروردین طول میکشد. روسیه گاز را ۴۰درصد کم کرد. اروپائیان به هم ریختند. آمریکاییها روی به قطر آوردند. اساساً بیش از ۹۶درصد انتقال گاز در داخل اروپا و آمریکا و مهمترین جاهای دنیا به وسیلۀ لوله است. مدل LPG که در آمریکا ابداع شد که با سوپر تانکر کشتی جابجا میشود و قطر هم از آن الگو گرفته است زیرساخت آن را دارد. قطر الآن دارد به ژاپن و چین و کره جنوبی گاز میفرستد. چرا؟ چون بندر دارد. در بندرکشتی به لولههای داخلی آنها وصل میشود. این سیستم دراروپا زیرساخت ندارد. یعنی هیچ بندری برای انتقال گاز تعریف نشده است. چرا؟ چون در آن طرف الجزایر سه لوله گاز به سمت فرانسه و اسپانیا داده است. این طرف هم روسیه به اروپا لوله گازداده است. بنابراین زیرساخت اروپا این گونه است. اگر بخواهند بندر و زیر ساخت لازم را درست کنند خودش یک سال طول میکشد. لذا پیشنهادهایی که آمریکا میدهد با وضعیت مردم و بحث نیاز اروپا در تعارض است. در انگلیس یک NGO به اسم نُوا وجود دارد. پریروز تظاهرات مفصلی راه انداختند و حدود ۲۰۰-۳۰۰هزار نفر در آن شرکت کردند. شعار اینها نه به جنگ و نه به گسترش ناتو بود. شعار مشخص است. این شعار ضمن این که ضد اقدام روسیه است کاملاً ضد آمریکا هم هست. کوربن رئیس قبلی حزب کارگر برای اینها سخنرانی کرد.
زورق: کوربن یک شخصیت استثنایی در انگلیس است که مغضوب مراکز قدرت انگلیس است.
رویوران: کوربن یک سخنرانی حماسی کرد. چقدر اعتبار اجتماعی بالا دارد. مردم هم با او شعار میدادند. میخواهم بگویم کمکم در غرب بحرانها شروع شد. حدود نیم درصد تولید ناخالص ملی اقتصاد روسیه به صادرات خام مثل نفت و گاز و فلزات اختصاص دارد. آنها میگفتند اگر بتوانیم یک ماه روسیه را در این باتلاق گیر بیندازیم و او را تحریم کنیم از هم میپاشد. ولی روسیه قبل از جنگ ۶۰۰میلیارد دلار را به طلا تبدیل کرد. قیمت طلا را بالا برد. اگر تقاضا بالا برود قیمت بالا میرود. همۀ کارهایش را کرده است. چین سیستمی شبیه سوئیس با یوان درست کرده است. الآن غرب نفت و گاز را تحریم نکرده است. روسیه به اینها گفته شما باید با یوآن چین پرداخت کنید. چون بانکهای او تحریم هستند. اروپاییها ناچاراً به یوان پرداخت میکنند. یک نفر آمریکایی داشت صحبت میکرد. میگفت: مافوق بمب هستهای آمریکا چیست؟ دلار است. گفت پایۀ مبادلات ارزی در دنیا باید با دلار باشد. آمریکا اگر بفهمد کسی در دنیا نفت را با پولی غیر از دلار خریده، پدرش را در میآورد. چون پایه تثبیت دلار سوخت است. ارزش عربستان و امارات و قطر عمدتاً به این داستان برمیگردد. تشدید تضادهای آمریکا با ایران به این دلیل بود که ایران تهدید میکرد مبادلات خود را با پولی غیر از دلار انجام میدهد. بعد گفت: الآن روسیه دارد مبادلات سوخت را با یوان و روبل انجام میدهد. بقول خودش استفاده از چنین اسلحه ای مافوق بمب هستهای است و برای آمریکا قابل تحمل نیست. به همین دلیل امکان گسترش جنگ هست.
زورق: ما در فرهنگ لغات انقلاب چند تا جهاد داشتیم. در فرهنگ اسلامی جهاد اکبر یا جهاد با نَفس است. جهاد اصغر که جهاد نظامی است. انقلاب ما عملاً با هشت جنگ روبرو شد. یعنی دایرۀ جهاد گسترش پیدا کرد. اولین جنگی که از اواخر سال ۵۶ علیه انقلاب راه افتاد، جنگ روانی بود که تا الآن هم ادامه دارد. در حالی که شعار مردم، الله اکبر بود، دیوار خانههای شهرهای ایران پر از شعارهای مارکسیستی شده بود. به طوری که اگر یک توریست به این کشور میآمد فکر میکرد مردم ایران همه کمونیست هستند. البته شعارهای اسلامی هم بود. خط امام هم بود.شعار به نفع ولی شعارهای مارکسیستی کم نبود. یک جنگروانی عظیم در گرفته بود. یک جنگ دیگر، جنگ تروریستی بود که از ترور شهید قرنی شروع شد. بعد ترور شهید مطهری بود. قبل از آن آیتالله سید مصطفی خمینی که به طور مشکوکی از دنیا رفت. بعد از آن، ترورهای دیگر مثل ترور شهید مفتح انجام شد. اوج جنگ تروریستی سال ۱۳۶۰ تا اوایل ۱۳۶۱ بود. این جنگ دوم بود.
جنگ سوم، جنگ نظامی بود که از شهریور سال ۱۳۵۹ شروع شد و تا سال ۱۳۶۷ ادامه یافت.
جنگ چهارم، جنگ اجتماعی بود. بدین منظور کانن هائی بعنوان کانونهای خلق ترکمن، خلق عرب، خلق کُرد و حزب خلق مسلمان در تبریز، سعی میکردند گسلهای اجتماعی را فعال کنند.
جنگ پنجم، جنگ اقتصادی بود که از اول انقلاب شروع شد ولی اوج آن از آغاز جنگ تحمیلی بود. قیمت نفت را پایین آوردند. درآمد سالانه ایران تا زیر ۶میلیارد دلار در سال سقوط کرد.
جنگ ششم، جنگ فرهنگی بود که اوج آن از بعد از جنگ تحمیلی بود. تغییر نظام ارزشهای اجتماعی به وسیلۀ تئوریهای القایی هدف این جنک بود! القا ایجاد یک چارچوب ذهنی است که به خاطر تحقق یک هدف محرمانه شکل گرفته است. خود چارچوب ذهنی آشکار است. اگر پیام گیرنده در آن چارچوب ذهنی فکر کند رفتاری را انجام میدهد که پیامدهنده به هدفش می رسد. القاگر به نفع آن چهارچوب ذهنی اقامه دلیل کرده و در جاهای مختلف آن را تکرار میکنند. در جنگ فرهنگی روش القا کاربردفراوان دارد.
جنگ هفتم، جنگ ساختاری بود. از اول انقلاب سعی کردند در داخل انقلاب شکافهای سیاسی تبدیل به شکافهای ساختاری شود. مثلاً تلاش برای ایجاداختلاف نخست وزیر با رئیس جمهور و اختلاف رئیس جمهور و رهبری از این قبیل بود. مسائل خصلتی و شخصیتی در این اختلافات دخیل است. اما کسانی هم این گسلها را گسترش می دهند و به اختلافات دامن می زنند. مثل همان جنگ اجتماعی که بالاخره یکی کُرد، یکی لر، یکی فارس، یکی ترک، یکی بلوچ است. این تنوعات هست و وحدت ملی تهدید نمیشود. اما اگر کسانی این گسل را فعال می کنند تا وحدت ملی به خطر میافتد.
جنگ ساختاری هم همینطور است. ممکن است خصلتها و خصوصیات شخصی در آن دخالت داشته باشد. ولی وقتی بوسیله فتنه ها فعال میشود خطر آن افزایش پیدا میکند.
جنگ بعدی، جنگ سیاسی در مقیاس بینالمللی و استفاده از نهادهای بینالمللی علیه انقلاب اسلامی بود. هشت جنگ را بر ایران تحمیل کردند. ولی خطرناکترین در بین تمام این جنگها جنگ فرهنگی است. یعنی تغییر نظام ارزشهای اجتماعی و تغییر بینش و دیدگاههای مردم. این که طرز تفکر مردم عوض شود. نظام ارزشهای اجتماعی آنها عوض شود. اولویتهای آنها عوض شود. مبدأ میل آنها عوض شود. این جنگ چه خاصیتی دارد ؟ جنگهای دیگر جنگ برد و باخت به نفع برنده است. یعنی هر دو طرف منافعی را میبازند اما آنکه کمتر میبازد برنده است. در جنگ نظامی این طوری است. اگر یک گُردان صد نفر پرسنل داشته باشد و گردان مقابل هم صد نفرداشته باشند. بعد از این که درگیرمیشوند یک گُردان ۱۰نفر و گُردان دیگر ۴۰نفر کشته میدهند. آن که ۱۰ کشته داده تعداد نفراتش ۹۰ نفر شده بنابراین نیرویش بر آن یکی میچربد. و آن یکی تسلیم میشود. هر دو خسارت دیده و باختهاند. یکی ۱۰ نفر و دیگری ۴۰ نفر باختهاند. ولی آن که کمتر باخته برنده است. در جنگ فرهنگی برعکس است. اگر دو گُردان صد نفری باشند هر کدام از این گُردانها بتواند ذهن ۴۰نفر از گُردان بعدی را عوض کنند خودش ۱۴۰ نفر شده و طرف مقابل ۶۰نفر میشود. جنگ فرهنگی به معنی جنگ برد و باخت به معنای واقعی کلمه است. ما خسارتهای آن را در کشور خودمان دیدهایم. بعضی از دوستانی که تحلیل و نگاهشان عوض شد و طرفدار رابطه با غرب شدند همان کسانی بودند که در تسخیر لانه جاسوسی شرکت داشتند. یعنی آدم سال ۱۳۵۷ درسال ۱۳۸۸ آدم دیگری شده بود. ازنظر رنگ مو و خطوط چهره و طول و قد چندان فرقی نکرده، از نظر نسب و شناسنامه فرقی نکرده، اما محتوای ذهن او عوض شده است. ارزانترین نوع جنگ، جنگ فرهنگی و روانی است. از یک قلم که در دست متخصص آن باشد کاری برمیآید که از یک هواپیمای B52 آمریکا در جنگ ویتنام آن کاربر نمیآمد. آن هواپیمامیتواند دو تا چهار تن بمب بریزد و در جا هزاران نفر را بکشد. اما با یک قلم میتوان کاری کرد که فکر و اندیشه یک جامعه عوض شود. خود کسی که متخاصم بوده به یک مدافع از جان گذشته دشمن خود تبدیل شود. البته نوع بسیار سازمان یافتۀ آن در گروههای تروریستی شکل میگیرد. ما خیال میکنیم داعش الزاما به مذهب حنبلی و وهابیت ارتباط دارد. البته درست هم هست. اشتباه نیست. خود من هم در کتاب انتظار تاریخ همین حرف را عرض کردم.
ولی شما میبینید در خانوادۀ شیعۀ ایرانی میتوانند یک سیکل بستۀ القایی ایجاد کنند. کار به جایی برسد که پسر روحانی انقلابی دشمن ایشان شود. از خانوادۀ متدین که یک خانوادۀ شناخته شدۀ مذهبی و یک منافق بیرون بیاید آنها که در دانشگاه صنعتی قبل از انقلاب که الآن به آن دانشگاه شریف گفته میشود صمدیه لباف و شریف واقفی را کشتند و آتش زدند. قاتل بعد از این که این جنایت را کرد در جلسۀ امتحان دانشگاه شرکت کرد و امتحان داد. برای این که رد گم کند که مثلاً من در دانشگاه بودم و ورقه امتحانی دارم. اما چقدر این آدم باید عوض شده باشد که برادر خود را میکشد و جسد او را آتش میزند. نمونههای دیگر مثلاً آن دختر ۱۵سالهای که شهید دستغیب را بغل کرد و ضامن نارنجک را کشید. دختری که از سوسک میترسد. اما با تغییراتی که در فکر او ایجاد کردند او را به آدمی تبدیل کردند که مرحوم دستغیب را شهید کرد. پس برای این کار یک مکانیزم وجود دارد. مکانیزمی برای تغییر محتوای ذهن و ادراک انسانها وجود دارد. اگر کسی این مکانیزم را بشناسد میتواند با استفاده از آن برای خودش حتی گاهی فدایی تربیت کند. بعضی از کسانی که تحت تأثیر منافقین قرار گرفتند تغییرات برگشتناپذیری در آنها به وجود آمد که شاید تا آخر عمر نتوانند خودشان را از سیطرۀ آن اندیشهها رها کنند. امروز خوشبختانه تا حدی جنگ ساختاری خاتمه پیدا کرده است . در جنگ اقتصادی کالاهای خارجی مصرفی بگونه ای به بازارهای ایران سرازیر شد کهتولید ملی از نفس افتاد و اختلافاتطبقاتی و بیکاری افزایش یافت. بگونه ای که تولیدکننده نمیتوانست پول کارگر خود را بدهد. دهها و صدها و هزاران کارگاه تعطیل شد. واقعاً فاجعه صورت گرفت. اما در شرایط فعلی با شعارهایی که مقام معظم رهبری هرسال در مورد مسائل اقتصادی دادند این امر مقداری تسکین پیدا کرده است.
در جنگ سیاسی وضع ما بهتر از گذشته است. ما قرارداد بلند مدت با چین و روسیه منعقد کردیم. بعضی از کشورهای منطقه دیدند نمیتوانند با انقلاب اسلامی مبارزه علنی کنند. روزی بن سلمان میگفت ایران بخشی از مسئله است و نه راه حل! الآن در صحبتهایش میگوید ما چارهای به جز این که با ایران کنار بیاییم نداریم. پس این جنگ هم تسکین پیدا کرده است. ما یک پاشنۀ آشیل داریم. پاشنۀ آشیل ما این است که در جنگ فرهنگی و روانی در حال باختن هستیم. علائم بالینی این شکست ظاهر شده است. یکی از این علائم این است که از تکتک افراد مخصوصاً مسئولین میپرسید که تو چکار کردی؟ صادقانه صحبت میکند و کارنامۀ درخشانی از خودش ارائه میدهد. راست هم میگوید. دروغ نمیگوید. بعد که میگوییم در مورد کارنامۀ کشور قضاوت کن، هرچه میگوید منفی است. وقتی اینها را با هم جمع ببندیم کارنامۀ کشور حاصل جمع کارنامۀ مسئولین است. نمیشود که تکتک کارنامۀ مسئولین درخشان و کارنامۀ کشور سیاه باشد. یعنی این که ما دو فضا داریم. قبلاً عرض کردهام یک فضای ادراکی و دیگری فضای واقعی داریم. ما در فضای واقعی یک نوع شرایط داریم. یعنی در شرایط واقعی شرایط دیگری داریم. در فضای واقعی ما موفق شدیم. مثلاً تبلیغات اغوایی وجود دارد که گفته میشود ایران و کره جنوبی با هم اتومبیلسازی را شروع کردند پس چرا ایران اینجا و کره جنوبی آنجاست. در حالی که کره جنوبی در جنگ با غرب نبوده است. کره جنوبی در محاصرۀ اقتصادی نبوده است. کره جنوبی در محاصرۀ علمی نبوده است. کارخانۀ هیوندا مرهون سرمایهگذاری تویوتا است. تویوتا با سرمایهگذاری جنرال موتور تقویت شده است. یعنی هر یک ماشین هیوندا که فروش میرود احتمالاکنتور درآمد خانوادۀ راکفلر و کوهن و دیگران شماره میاندازد. وپولش به آنجا میرود. ولی ایران که این طوری نیست. میدانید که در مقایسۀ در یک آزمون علمی باید همۀ شرایط مساوی باشد. اِلا آن فاکتوری که میخواهید محاسبه کنید. اصلاً شرایط ایران و کره یکی نیست که آنها را باهم مقایسه کنید. اما دارند اندیشهها را عوض میکنند. نظام ارزشهای اجتماعی را عوض میکنند. نظام ارزشهای امروز ایران با نظام ارزشهایی که درسال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۶ داشت بسیار فرق میکند. یک موقع اگر کسی بنز داشت نمیگفت که من بنز دارم و سوار پیکان میشد. الآن قسطی میخرد که پُز دهد. یعنی اولویتها عوض شده است. میخواهم بگویم اگر انواع جهاد را بر اساس انواع جنگها مدرج و اولویت بندی کنی، الآن جهاد تبیین که در حقیقت مقابله با جنگ فرهنگی و روانی است اولویت درجه یک کشور است. شما اگر در تمام جنگها پیروز شوید و در این جنگ شکست بخورید، در تمام جبهه هاشکست خوردهاید. شما اگر در تمام جنگها شکست بخورید و در این جنگ پیروز شوید نهایتاً پیروز هستید. الآن چرا آمریکا در یمن شکست خورده است؟ عربستان، امارات، انگلیس، فرانسه، اسرائیل و آمریکا همه در اتاق جنگ مشترکاً کار میکنند. ولی چرا شکست خوردند؟
چون نتوانستند اندیشۀ انسان یمنی را تغییر دهند. مردم یمن مردم بسیار با هوشی هستند. تظاهرات کردند و به جای آل سعود بیشتر بر علیه آمریکا شعار دادند. ما هم اتفاقا در زمان جنگ فهمیده بودیم که قضیه چیست؟ اگر ما این جنگ را جنگ بین ایران وعراق میدانستیم وضعمان خیلی بحرانیتر بود تا این که فهمیدیم دشمن ایران ، رژیم صهیونیستی است. اگر یادتان باشد به رژیم عراق رژیم صهیونیستی صدام میگفتیم. یعنی الفاظ را در مفاهیم واقعی خودش به کار بردیم. آن جنگ سپری شد و ایران هم نباخت، حتی برد. ما الآن در خطرناکترین نوع جنگ ضعف داریم. اما این ضعفها از کجا شروع میشود؟ یک جور ضعف ،ضعف شخصیتی است که نمیتوان کاری کرد. بالاخره ما نمیتوانیم همه را در جامعه به فرشته تبدیل کنیم. حب مال و مقام وجود دارد. اینها دارد ضرر میزند. وقتی برای یک مدیر اثبات کنی که تو باید پول بیشتری بگیری دلایل شما را بهتر قبول میکند تا وقتی برای او اثبات کنی که تو نباید اینقدر پول بگیری. چرا؟ چون اولی به نفعش است. اصولاً انسانها منطقی که به نفعشان باشد را راحتتر میپذیرند. این خصوصیات خصلتی وجود دارد. نقطۀ ضعف دوم، ضعف دانش ارتباطی است. قبل از انقلاب دانش ارتباطات در ایران در حدی بود که گفته میشد ارتباطات عبارت است از پیامدهنده و پیام گیرنده، محتوای پیام و وسیلۀ انتقال پیام. خیلی ساده و بسیط. ما در طول جنگ تجربیاتی در زمینه ارتباطات پیدا کردیم و نتایج تجربیات خود را هم منتشر کردیم. سالها کتاب مبانی تبلیغ برای بقیه آثاری که نوشته میشد حکم مرجع را داشت. بعد دیدیم ترجمه یک سری کتاب که از سوی غربیها نوشته شده بود در مورد روش ارتباطات در ایران در آمد که ته آن را که میگردی درون آن چیزی نیست. مثل چی؟ مثل دروازهبانی ! میگویند کسانی که خبر را پخش میکنند اخبار را انتخاب میکنند. یک امر بدیهی را میگوید. طبیعی است که وقتی هزار تا خبر دستش رسیده نمیتواند در زمان محدودی که دارد همه را بگوید. از بین آنها ده تا را انتخاب میکند. یعنی باز هم به ما اطلاعی ندادند. ولی ظاهراً دارد انتقال علم میشود. یا گفتند بعضی از اخبار مانند گلولۀ آتشین هستند و در جامعه به سرعت اثر میگذارند. و یا مارپیچ سکوت را مطرح کردندکه در اثر سانسور چه وضعی به وجود بیاید. اسامی و اصطلاحات زیادی را وسط گذاشتهاند و در تمام اینها حاشیۀ تئوری بر متن تئوری غلبه دارد. مثلاً اگر شما داوطلب رفتن به دانشگاه صدا و سیما باشید میگوید به من بگو نظریه مارپیچ سکوت از کیست و در چه سالی این حرف را گفت. در حالی که اگر هر کسی باشد و در هر سالی گفته باشد خود نظریه مهم است که ببینیم چیز مهمی هست یا نه؟ نه این که کی و چه طوری گفته است. سر اساتید و دانشجویان ما در ارتباطات به یک سری لفاظی گرم شده است. غربیها حاضر نیستند فوت کوزهگری را بدست ما بدهند. در حالی که فوت کوزهگری در ارتباطات مهمتر از فوت کوزهگری در تسلیحات اتمی است.
تسحیلات اتمی میتواند ۴۰هزار نفر را بکشد. ولی یک روش القایی میتواند ۴۰میلیون نفر را دگرگون کند. BBC خبرنگاری به نام دانیل پاپ دارد. البته خبرنگاران آنها آدمهای کوچکی نیستند. از ۱۰-۱۲سالگی برای فریب افکار عمومی تربیت میشوند.آنها باید بهره هوشی لازم را داشته باشند. از جامعه منزوی شده و واقعاً به پدیدهای تبدیل میشوند. او اولین کتابش را در مورد سوریه نوشت. این آقای دانیل پرل کتابی به نام Hiden Hand یا دست پنهان نوشته است. این دست پنهان اشاره به همان دست غیب است که در فارسی میگوییم «دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد.» کنایه میزند. در این کتاب گفته در خاورمیانه یک اپیدمی روانی وجود دارد که مردم فکر میکنند در آنجا هر اتفاقی که میافتد توطئه است. این تئوری توطئهای که الآن سر زبانهاست مال این کتاب است. او اولین کتابش را هم در مورد سوریه نوشت. کتاب دست پنهان هم از اوست که الآن ذهن تمام روشنفکران ما را گرفته است. الآن خاورمیانه انبان انواع توطئههاست. ولی او میگوید مردم به اشتباه معتقد به وجود توطئه هستند. آنها با یک نظریه القایی میتوانند ذهن میلیونها آدم را آشفته کرده و از حقیقت دور کنند. میخواهم بگویم نقطه ضعف ما عدم آشنایی ما با شیوههایی است که عملاً در رسانههای غرب اجرا میشود ولی در کتابهای غرب نامی از آنها برده نمیشود. ممکن است کسی فکر کند رفته انگلیس یا فرانسه دکترای ارتباطات گرفته و آمده، خیلی چیز میداند. ولی گاهی هیچ نمیداند. آن اطلاعاتی که شما شب و روز به دست میآورید را اگر دسته بندی کنید، قواعد به کار گرفته شده در آنها را از متن خبرها در بیاورید آن دانش ارتباطات است، نه آن چیزی که ترجمه میشود. متأسفانه گاهی مراجع رسمی هم از ترجمه حمایت میکنند. سازمان سمت هم از ترجمه حمایت میکند. اساتید ما هم همینها ترجمه ها را سر کلاسها میگویند. این بحث ها وارد رسانههای ما میشوند. رسانههای ما با شیوه عملی رسانههای غربی چندان آشنایی ندارند. بنظرمن جهاد تبیین باید از دو سرچشمه آغاز شود. یکی سرچشمۀ جهاد اکبر است. نقش خصلتها در شکستی که ما در عرصۀ جنگ روانی و فرهنگی خوردیم. قبل از جلسه یک از دوستان فرمودند آدم خوبی را میشناسم که میگوید من باید این حقوق نجومی را بگیرم. نقل به مضمون میکنم. دقیق جملات یادم نیست. در حالی که در دهۀ اول انقلاب عاربود که کسی به دنبال پول برود. خیلیها برای پایین آوردن حقوقشان چانه میزدند. اگر ادبیات جهاد اکبر وارد ادبیات رشته مدیریت شود راه نجاتی برای مقابله با وضعیتی است که وجود دارد.
دوم این که باید برای شناخت روشهایی که غربی ها عملاً در ارتباطات از آن استفاده میکنند، کار و کوشش و جهاد جدی صورت بگیرد.آنها فکر ما را عوض میکنند. امروزه بسیاری از تئوریهایی که در دانشگاهها تدریس میشود تئوریهای القایی است. یعنی به عنوان علم دارد ضد علم تدریس میشود و این وضع بسیار مهمل است. نمونه بگویم. آقای آگوست کنت را به عنوان پدر جامعهشناسی معرفی میکنند. این آدم از نظر روانی آدم متعادل نبود او نهایتاً خودکشی کرد. او میگوید: تاریخ سه مرحله است. مرحلۀ اول دین و بعد فلسفه و بعد علم! البته که این حرف کاملاً مزخرف است. چون ارسطو و افلاطون قرنها قبل از حضرت مسیح (ع)و پیامبراسلام(ص) به دنیا آمدهاند. تو همین فلسفهای را کهداری به ارسطو نسبت میدهی، او که قبل از پیامبر آمده پس چطور میتوانددوره فلسفه بعد از دورۀ دین باشد. یا در علوم سیاسی میگویند حزب وسیلۀ کسب قدرت است.چرا می گوید؟ چون وقتی ما میخواهیم تحرک سیاسی کنیم به جان همدیگر افتیم. در حالی که در کشور خودشان حزب وسیلۀ حفظ قدرت است. اگر بخواهم مثال بزنم تعداد زیادی از نظریات جامعه شناسی که در سیاست و در مدیریت مطرح میشود جنبۀ القایی دارد. و صرفا صادراتی به جهان سوم است. مثل کالاهایشان است. کالاهای بنجل را به ما میدهند و کالاهای مرغوب را خودشان استفاده میکنند. کتابهای آنها هم همینطور است. کتابی در مورد استراتژی در هزار و صد صفحه منتشر شده است. چاپ اروپایی و بینالمللی دارد. من هر دو چاپ را دیده ام. چاپ بینالمللی آن ۹۰۰صفحه است. آن کتابی که در اروپا فروش میرود نسبت به کتابی که در هند منتشر میشود ۲۰۰صفحه بیشتر دارد. این یک سیاست کاملاً مشهود است. من در بازار کتاب لندن خیلی نگاه کردم. کتاب استراتژی ندیدم که مطالعه موردی آن درباره استراتژی های سیاسی غرب باشد. اینقدر بر بازار کتاب و همه چیز سیطره دارند. همۀ کیس استادیها بازرگانی و تجاری است. حتی مطالعه موردی سیاسی خیلی مهمتر و بیشتر از تجارب تجاری در غرب است. پس یکی از ریشههای جهاد تبیین به مسئلۀ تزکیه، اخلاق، تعبد و ترویج عبودیت در جامعه مخصوصاً جامعۀ نخبگان حاکم برمیگردد. ما نمیتوانیم ادعا کنیم که کل جامعه را میتوانیم پرهیزگار کنیم. خدا هم گفته شما نمیتوانید. اما باید برای جامعۀ نخبگان برنامۀ ویژه داشت. مخصوصاً جامعۀ نخبگانی که در حکومت شراکت دارند.
نکتۀ دوم این که باید روشهایی که در جنگ روانی، در جنگ فرهنگی، تهاجم و هجوم فرهنگی به کار گرفته میشود را شناخت و به مسئولین رسانهها آموخت. مدیر رسانه نبایدخودش را گم کند که من همۀ شرایط را دارم. باید آمادگی آن را پیدا کند که آموزش ببیند. ما باید بدانیم اولویت یک مملکت اقتصاد نیست. البته اقتصاد خیلی مهم است ولی اولویت یک مملکت همین جهاد تبیین است. باید سعی کنیم از نظام ارزشهای اجتماعی پاسداری کنیم. اندیشهها و افکار را به نفع کشف حقیقت و حفظ آزادی تغییر دهیم و آنها را بر آرمانهای اولیه انقلاب منطبق کنیم. از جامعۀ نخبگان کشور مخصوصاً نخبگان حاکمیت حراست کنیم.
اشعری: به نظرم میرسد از دو منظر میتوانیم وارد این بحث شویم. یکی تبیین جهاد تبیین است که منظور چیست و باید چکار کنیم؟ دوم این که خودمان چکار میتوانیم بکنیم؟ مثلاً در سال ۱۴۰۱ مبنایمان را بر جهاد تبیین بگذاریم. ما در هر موضوعی میخواهیم وارد شویم با دو مسئله مواجه هستیم. جناب آقای زورق مقداری خود مسئلۀ جهاد را تبیین کردند. چیزی که به نظر من میرسد که در این مورد ضروری است تبارشناسی این ماجراهاست. شما اشارههایی فرمودید. چرا ما به اینجا رسیدیم؟ میگویند شهید بابایی خانهای داشت. خانوادۀ یکی از کارمندانش زیاد بود. اینها سه نفر و آنها شش نفر بودند. میگوید به آن بنده خدا بگویید به خانۀ من بیاید و ما به خانۀ او میرویم. جایشان را عوض میکنند. یعنی اینجوری زندگی میکردند. مثلاً شهید چمران از هیچ منبع مالی در ازای سمتهایی که داشت استفاده نکرد. از این نوع افراد زیاد هستند. چی شد که این اتفاق افتاد؟ به نظر من خیلی فراتر از خاطرات و ماجراهایی که بیان کردید باید تبیین شود. ما برای این که به راه حلی برسیم باید ببینیم نقاط آسیبپذیر ما و نقاطی که از آن آسیب پذیرفتیم کجا بوده و چرا به اینجا رسیدیم؟ عوامل متعددی هم هست. این که شما اشاره فرمودید. من خودم یک تحلیل دارم که همانطور که خداوند در سورۀ والعصر میفرماید طبیعت آدم این است که دنیا آدم را آلوده میکند. دنیا دنی است. دنیا در جهت به پَستی کشاندن آدم عمل میکند. چه کسانی این طور نمیشوند؟ کسانی که در معرض تربیت الهی قرار بگیرند. ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند. به نظر من خیلی مهم است که ما مرز ایمان را بشناسیم. عمل صالح چیست؟ کسی که میخواهد جامعه را به صبر دعوت کند باید اول از خودش شروع کند. اگر این فرهنگ در جامعه رواج پیدا میکرد طبیعتاً سلامت جامعه خیلی گسترش پیدا میکرد. اما الآن ما در شرایط اول انقلاب نیستیم. یعنی یک موقع آدم میخواهد بنایی را از پایه شروع کند، نقشه میکشد و همۀ محاسبات مهندسی و مسائل مختلف را بررسی میکند و کارش را انجام میدهد. ما الآن در شرایطی هستیم که جامعه از آرمانهای خودش فاصله گرفته است. با آن چکار باید کرد؟ این که میگوییم باید این کار بشود، درست است اما چگونه باید بشود؟ دیروز در جلسهای بحث حجاب مطرح بود. دوستان میگفتند الآن دیگر خیلی سخت است که بخواهیم جامعه را به حجاب ترویج و ترغیب کنیم. من گفتم درست است که مسئله سختتر شده ولی برای حل این مسئلۀ سخت باید کسانی که بلد هستند مسئله را حل کنند وارد میدان شوند. این جور نیست که مسئله لاینحل باشد. این که جهاد تبیین چگونه باید اتفاق بیفتد؟ آیا این که در فضای مجازی یک نفر حرفی میزند و ما جوابش را میدهیم، همین جهاد تبیین است؟ شما برای این که بذری را بکارید اول باید زمین مناسبی را پیدا کنید. بعد آنجا را از خاشاک و گیاهان مزاحم پاک کنید و سپس بذر را بکارید. ما الآن برای اصلاح این مورد و جا افتادن جهاد تبیین در جامعه چکار باید بکنیم؟ چکار باید بکنیم که مردم جدی بگیرند؟ به نظرم دوستان کارشناسی که هستند اگر بتوانند از نظر فکری در این زمینه به ما کمک کنند خیلی خوب است.
رویوران: آقای زورق گفتند مقداری اندیشهورزی کنید. در مورد موضوع فکر کنید، من فکر کردم. ابتدا دو کامنت در مورد صحبتهای آقای زورق دارم. آقای الهی طبا در دهۀ ۶۰ کارمند مرکز همدان بود و مدیر شد. چند روز پیش به علت سرطان خون از دنیا رفت. ۱۲نفر از خانوادۀ او شهید شدند. پوستری در مراسم او زده بودند که عکس او در وسط و دیگر شهدای خانوادهاش در دور آن بود. مراسم فاتحه در بنیاد شهید مدنی خیابان رشت بود. ایشان وقتی مدیر مرکز شد حقوقش از ۵هزار به ۸هزار تومان رسید. برای اعتراض به تهران آمد که چرا شما میخواهید من را منحرف کنید. میخواهم بگویم این یک فرهنگ بود. اصرار داشت که باید حقوقم پایین بیاورید. اولا من به عنوان یک برادر کوچک دوستانه از آقای زورق میخواهم چون ایشان به حوزۀ ارتباطات مسلط هستند جهاد تبیین را تئوریپردازی کنند. الآن دو رسانه ایران اینترنشنال و من و تو موفق شدند در جامعۀ ما دو کار انجام دهند. یکی بحث حجاب است که وضعیت آن را میبینید. یکی هم بحث سگ و گربه است. این نشان میدهد که هیچ چیز ناممکن نیست. اصلاً این گونه نیست که ما بگوییم الآن به جایی رسیدهایم که نمیشود. ولی باید تئوریپردازی کرد و یک جمع بندی متناسب با واقعیت داشته باشیم. به بحث برگردم.
اولین مسئله این است که نفاق مهمترین پدیدهای است که پس از اسلام ظهور کرد. ولی به دلیل گسترش شدید اسلام یک سری افراد بر اساس باور آمدند. یک سری هم بر اثر فضای اجتماعی آمدند. آنها که بر اثر فضای اجتماعی آمدند از آدمهای مؤمن متفاوتاند. تعریف نفاق این است که برداشت ظاهری با نیت باطنی متفاوت است. چیزی که اتفاقا مقام معظم رهبری به آن اشاره کردند تقریباً سه مورد بوده است.
- در شهادت حضرت زهرا، بحث حضرت زینب را هم ذکر میکردند.
- نوزدهم بهمن همین موضوع را در ابعاد سیاسی و انقلاب مطرح کردند. یعنی این در دو حوزه است. تکرار آن هم به همین دلیل است. جهاد تبیین در ابعاد باورهای دینی به باورهای سیاسی اجتماعی باید باشد. آقای اشعری به تبارشناسی اشاره کردند. اتفاقا حضرت علی قبل از این که ترور حقیقی شود ترور شخصیتی شد. هیچ وقت خلافت در جریان نفاق نگفت که اصلاً غدیر در کار نیست. بلکه در مقابل غدیر گفت: و امرهم شورا بینهم. اجماع بر دین. یعنی مقولهای را که حق است در مقابل حق مطرح کردند. نه این که مقولهای که مطرح میکنند حق نیست، بلکه هدف آن ها حق نیست. اما نوع مقوله و گفتمان حق است. بله ما بحث اجماع داریم. بحث شورا داریم. اما نه به این شکل که اینها استفاده کردند. بحث شهادت امام حسین (ع)که حضرت زینب هم مطرح کرد اینها گفتند قُتل به سیف جده. این واژه تکرار شده آنها مدعی شدندکه قیام برای بر هم زدن امنیت و وحدت اجتماعی گناه کبیره است. یک دبیر عربستانی در کلیپی میگفت: فتار الحسین علی الخلیفه یزید ابن معاویه رضیالله عنه! یعنی به معاویه میگفت رضیالله عنه و امام حسین(ع) را نمیگفت. اتفاقا اینها که میگفتند امنیت جامعه را میخواهد بر هم بزند، در مقابل آن امام حسین (ع)بحث اصلاح امت وتصحیح تفکر دینی امت را مطرح کرد. در زمان همۀ ائمۀ ما همین بحث مطرح بود. هارون الرشید به مدینه رفته بود. امام کاظم (ع)آنجا بود. گفت ایشان را بیاورید. من که میخواهم به زیارت بروم ایشان هم با من باشد. وقتی امام وارد شدند هارون گفت السلام علیک یابن عم! یعنی پیامبر پسر عموی من است. امام کاظم (ع)گفت السلام علیک یا جَدا. به امام گفت تو چه میگویی/. گفت اگر پیغمبر دختر داشت که به شما بدهد میگرفتی؟ گفت بله! افتخار هم میکردم. امام گفت من نمیتوانم. چون جد من است. پدرِ مادر من است. محرم من است. یعنی جهاد تبیین امام در مقابل افرادی که در آنجا بودند این گونه بود. من این قول امام سجاد (ع)را میگویم که با طلا باید نوشت و باید مبنای نظریهپردازی در جهاد تبیین باشد. یکی دو بار در اینجا گفتهام. یک فرد شامی میخواست به حج برود. طبیعتاً باید از مدینه بگذرد. خدمت امام سجاد(ع) رفت. گفت یاابن رسولالله من از شیعیان شما هستم. امام هم گفت خیلی خوب. کجا زندگی میکنی؟ گفت: در شام. امام گفت چه خبر است؟ مرد شامی گفت: آنجا خیلی علیه شما حدیثسازی میکنند به طوری کهگاهی پشت من میلرزد. یکی از چیزهایی که از شما میخواهم این است که دعایی به من بدهید که ثابت قدم بمانم. امام این دعا را به او یاد میدهد.
خدایا حق را به من حق بنمایان که از آن تبعیت کنم. باطل را هم باطل که از آن اجتناب کنم. کل بحث جهاد تبیین مرتبط با حوزۀ امور متشابه است. الآن مصیبتی که به وجود آمده درهمین داستان است. خلاصۀ آن را میخواهم بگویم. در حوزۀ اشتراک ها و متشابهات است. الآن در امور مشتبه ابعاد دینی و اجتماعی است. دو حوزه وجود دارد. یکی حوزۀ سیاسی منطقهای و حوزۀ دیگر درداخل است. این را میخواهم مقداری باز کنم. اتفاقا تعریف جهاد تبیین، شناخت محیط اجتماعی داخلی و منطقهای است. ما باید بدانیم که تغییرات زمان، اولویتها، نوع آموزش و تربیت فرق کرده است. در بحث شناختن و باورهای اجتماعی بحثی در فضای مجازی هست که خانم شکدوم که یک خانم اسرائیلی است با پاسپورت انگلیسی یا فرانسوی به ایران آمده و گفته من شیعه شدهام و از شوهرم طلاق گرفتهام. به شدت هم از رهبری و سپاه و نهادهای انقلابی حمایت میکرد. تنها کاری که در ایران کرد مقالههایی را در جهت خط اصولگرایی مینوشت. این مقالات رابه مطبوعات و گاهی هم به فضای مجازی میداد که چاپ میکردند. متأسفانه حوزه رسانهای مزخرف ما مبتنی بر مصاحبه یا مقالۀ مجانی است. این آفت است. میخواهم بگویم یک نفر به ایران آمده و چهار تا مقاله نوشته. یک مصاحبه با رئیس جمهور ایران کرده است. این واقعیت دارد. اما بر اساس این واقعیت، خودش یا غیر خودش ساختمان ساخته است. و ادعاهائی را علیه ایران مطرحکرده است. این نشان میدهد که جامعۀ ما دارای ضعف هائی است.
به بحث برگردیم. ما ابعاد سیاسی و منطقهای و داخلی داریم. من چند روز پیش برنامهای داشتم که همین بحث رابه نوعی مطرح کردم. تراکم قدرت در محور مقاومت ماهیت دیگران را آشکارکرد و ناچاربه شفافسازی شدند. آنها که به اسرائیل پیوستند و عادیسازی کردند ۴-۵ دهه است که با اسرائیل رابطه دارند. وزیر خارجۀ بحرین گفت: ما با اسرائیل از ۵۰سال پیش رابطه داشتیم. اما بیشترین شعار را منافقانه در حمایت از فلسطین عربستان میدهد. در حالی که محمد بن سلمان در آخرین مصاحبهاش با پولی تیکو گفت: ما به اسرائیل به عنوان دشمن نگاه نمیکنیم. بلکه به عنوان یک قدرت و متحد آینده نگاه میکنیم. این نشان میدهد که محور مقاومت موفق شد شفافسازی را به آنها تحمیل کند. این تفکیک در سطح منطقه به نفع ماست. جنگ اوکراین این مسئله را تشدید کرد. اسرائیل که بین آمریکا و روسیهبازی میکرد بهترین رابطه را با روسیه داشت. نخست وزیران اسرائیل در سال اگر دو بار به آمریکا میرفتند چهار بار به روسیه میرفتند. الآن نظام دو قطبی بر نگشته اما فضای دو قطبی برگشته است. یعنی در جنگ اوکراین اسرائیل موضع منفی گرفت. روسیه سفیر اسرائیل را احضار کرد و به شدت اعتراض کرد. چرا که روسیه برای اسرائیل خیلی کارکرده است. انتظار نداشت. جالب این که همان روز گزارش گزارشگر جولان در شورای امنیت مطرح بود. نمایندۀ روسیه غوغا کرد. گفت این منطقه اشغالی است. ما هیچگاه اشغال اسرائیل رابه رسمیت نشناختیم. اسرائیل باید عقبنشینی کند. شهرکسازیها را هم محکوم کرد. در حالی که در مورد گزارشهای قبلی که هر شش ماه یک بار انجام میشد سکوت کرده بودند. به نظرم الآن به دلایل خاص خودش در ابعاد سیاسی و اجتماعی در سطح منطقه شفافسازی دارد اتفاق میافتد. دلایل آن را عرض کردم این واقعیت یکی از دستاوردهای محور مقاومت و جنگ اوکراین است. ترکیه هم همینطور است. ترکیه که شترمرغی عمل میکرد و آقای اردوغان در جلسۀ سوئیس به خاطر فلسطین یقه پاره میکرد ولی الآن رئیس جمهور اسرائیل آنجاست. آری شفافسازی شده است. این در ابعاد بیرونی! میخواهم بگویم جهاد تبیین در خارج خیلی راحتتر است.
در ابعاد داخلی که اتفاقا موضوع ماست خیلی مشگل داریم. به نظرم این جملۀ امام سجاد میتواند قالب تئوری خوبی در داخل ارائه دهد. ما باید از میراث دینی خودمان خوب استفاده کنیم. چون ائمۀ ما همه در موقعیت جهاد تبیین قرار داشتند. ما اگر با این نگاه و حساسیت جلو برویم راه خود را پیدا میکنیم. البته باید شرایط خود را در بستر زمان تعریف کنیم. چون زمان خیلی متفاوت شده است. تصور میکنم اگر بتوانیم در این زمینه به یک تئوری برسیم که مبنایی برای حرکت رسانه شود بسیار خوب است. به نظرم میشود کارهای زیادی در این قسمت انجام داد. البته صدا و سیما در جاهایی هم پدافند میکند. در مورد مقولههایی که من و تو یا ایران اینترنشنال مطرح میکند پاسخ می دهد. دارد سعی میکند از مرحلۀ انفعال به مرحلۀ فعال برود که اتفاقا خودش عوامل استعمار را منفعل کند. اگر چنین کاری اتفاق بیفتد نقطۀ اصلی است. بازگرداندن اعتبار به رسانۀ ملی در گرو وجود یک تئوری ذهنی است. آقای پیمان جبلی فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق است و دکترای ارتباطات دارد. میخواهم بگویم بحث جهاد تبیین یک نوع فناوری در شفافسازی در عرصۀ مشترکات و متشابهات است. درجهاد تبییناعتبار رسانه احیاء می شود. ما در واکنش مشکل داریم. ما هنوز نتوانستهایم واکنشها را در مرحلۀ انفعال مدیریت کنیم. چیزی که آقای اشعری گفتند به نظرم این هم میتواند مبنای تئوری قرار بگیرد. در سوره والعصر که میگوید ان الانسان لفی خسر ! به طور عام شرایط انسان این است که زمان را دارد از دست میدهد. چون قسم به عصر است. عصر همان زمان است. این که زمان را دارد از دست میدهد. اما به طور عام منظور فرصتهاست. بسیاری از فرصتهایی که خداوند عالم به انسان میدهد. چه کسی میتواند فرآیند از دست دادن فرصتها را متوقف کند؟ الاالذین آمنوا! اِلا اتفاقا استثنا است.
- ایمان است.
- و عملوالصالحات.
- تواصو بالحق.
- تواصو بالصبر!
یعنی چهار رکن جهاد تبیین به نظرم همین سورۀ عصر است که چهار عنصر میخواهد که این تئوری را به کمال برساند. اگر کسی که تخصص ارتباطات دارد بتواند این کار را انجام دهد خیلی خوب است. بله این حوزه، حوزۀ فکری و دینی و سیاسی و اجتماعی هم هست. اما الآن بحث ارتباطات بیش از بقیه است. جهادتبیین باید رسانهها را تحت انضباط در بیاورد. شما نمیتوانی بدون دیدن تلویزیون من و تو و ایران اینتر نشنال ارزشیابی از کار آنها داشته باشی. باید ببینی دشمن چه میگوید و چه جوری دارد مدیریت میکند.
کاظمزاده: من خیلی مختصر از سه منظر فقط در حد طرح مسئله چند نکته را بیان میکنم. البته این موضوع در بحثهای بعدی هم باید ادامه پیدا کند.
- چرایی طرح این موضوع از سوی رهبر انقلاب در این مقطع!
- بحث نظری و چارچوب نظری! این که ما در ادبیات سیاسی مفهومهای مشابه این را داریم. یعنی یک بُعد نظریهسازی این است که ما قرابتهای نظری را هم پیدا کنیم. چون به فهم و درک مسئله کمک میکند.
- الزامات متولیان این جهادتبیین!
اگر به گذشته هم آدم مراجعه کند میتواند لزوم تبیین را پیدا کند. بنابراین خود تبیین جدید نبوده است. اما اصطلاحی که تحت عنوان جهاد تبیین مطرح شد برای اولین بار بود که مطرح شد. چرایی آن مهم است که چرا در این مقطع مطرح شد؟ تا جایی که استنباط میکنم این است که وقتی انقلاب به چهل سالگی خود رسید دو جریان روبروی هم قرار گرفتند. یکی خود انقلاب بود که خواست کارنامۀ چهل سالهاش را نشان دهد. دیگری جبهۀ مقابل بود که میخواست آن را ناکارآمد و بیاثر نشان دهد. در دو سه سال گذشته یکی از جنگهای بینظیر را در این عرصه داشتیم که هر دو طرف باقدرت وارد شدند. چون از هر نظر نگاه کنیم چهل سالگی نشانۀ بلوغ است. میدانیم که خیلی از دانشمندان از چهل سالگی دچار تحول شدند. گفته میشود بحران میان سالی از همین چهل سالگی ناشی میشود. چهل سالگی اوج بلوغ فرد یا یک جامعه است. لذا در چهل سالگی ما رویارویی تمام عیار را از هر دو طرف داشتیم. اتفاقا آن طرفیها خیلی جدی به این برنامه وارد شدند و گفتند در این چهل سال هیچ اتفاقی نیفتاده است. حتی دوره بحث درباره رضا خان زنده شد. به طوری که بعضی از کارها هم که شده بود از نظر افکار عمومی در کارنامه یانها نوشته شد. انگار که اشتباهی صورت گرفت. در این عرصه بود که بعد از آمدن آقای رئیسی هجمهها به شکل دیگری شروع شد. در این فضا بود که رهبری فرمودند انقلاب موفق بوده و کارنامۀ درخشانی داشته است. خیلی کارها انجام شده ولی تبیین نشده و مردم در جریان نیستند. لذا اینجا بحث جهادتبیین هم اضافه شد که این ضرورت از این بحث منبعث شده است. در مورد چارچوب نظری، اگر به عنوان سابقۀ تاریخی صدر اسلام را نگاه کنیم میبینیم که تبیین همان دعوت است. اسلام اصلاً از دعوت شروع شد. یعنی تبیین خود یک نوع دعوت است. در چند دهۀ گذشته در علوم انسانی و سیاسی و علوم ارتباطات شاهد یک نوع پارادایم فکری بودیم که برای چندین دهه چارچوب نظری را درخصوص تبیین ارائه دادند. یکی این که ما مقولۀ قدرت نرم را داریم که به نوعی به بحث تبیین و فرهنگ ارتباط پیدا میکند. در علوم ارتباطات جنگ شناختی را داریم. نکتهای را که آقای دکتر زورق فرمودند در این مقوله قرار میگیرد.
چون ما فقط در بحث جنگ شناختی حرفهائی درعلم ارتباطات نداریم. در روانشناسی هم داریم. الآن شاخهای در علم روانشناسی تحت عنوان روانشناسی شناخت ایجاد شده است. در گذشته دو شاخه روانشناسی در ایران داشتیم. یکی بالینی و دیگری عمومی بود. دو سه سال است که متأثر از همین انقلاب شناختی شاخهای از روانشناسی هم تحت عنوان روانشناسی شناختی اضافه شده است. منتها تفاوت این شاخه با شاخههای دیگر این است که بین رشتهای است. در واقع در این رشته مجموعهای از علوم روانشناسی، ذهن، فلسفه، جامعهشناسی را دارید. شما اگر بخواهید در ذهن یک نفر نفوذ کنید باید ترکیبی از علوم را با هم داشته باشید.
من از اینجا وارد مقولۀ سوم یعنی الزامات متولیان تبیین میشوم. شاید تفاوت جهاد تبیین با جهاد های قبلی این است که آدم در جهاد نفس با خودش درگیراست. به لحاظ روانشناسی، من با فرامن در میافتد. در جهاد نظامی دفاعی طرف مقابل مشخص است و همۀ افرادی که در این عرصه هستند مشخص است که تکلیف متوجه چه کسانی است. در جهاد تبیین آدمهای خاصی مورد خطاب هستند. هر شخصی نمیتواند وارد این عرصه شود. چون اگر شرایط این را نداشته باشد نه تنها نمیتواند جهاد تبیین بکند بلکه کار را بدتر از این که هست میکند. لذا شما در جهاد تبیین باید خودت اول مجهز به آن دانش باشی که مهمترین بحث داشتن ترکیبی از دانشهاست تا بتوانی با تجهیز آن دیگران را روشن کنی. ما تجربۀ آن را در امر به معروف داشتیم. اگر متولی شرایط آن را نمیداشت چه بسا باعث درگیری، دلخوری و دلزدگی میشد. به نظرم این بحث هم در این چارچوب است. همه را در برنمیگیرد. افراد خاصی مثل اصحاب رسانه،چهرهای علمی و دانشگاهی و افراد نخبه را در برمیگیرد.