دورنمای جنگ و صلح در جهان امروز(قسمت دوم)

0 214

[میزگرد سیاسی با شرکت :علی اکبر اشعری،فوآد ایزدی،حسن بهشتی پور،حسین رویوران،محمد حسن زورق و ابراهیم متقی]

محمدحسن زورق: اولین بحث در مورد بالندگی و فرسایندگی مسئله بررسی روند تاریخ است.تاریخ اندیشه را درسه مرحله می توان در نظر گرفت. مرحله اول، مرحلۀ کلی گرای‌هایی است که فارغ از شناخت اجزای کلیت‌هاست . در این مرحله نظریات کلی داده می‌شود بدون توجه به  ماهیت اجزا در حقیقت در این دوره نوعی کل نگری و فلسفه مطرح است فیلسوف هم کسی است که در همه زمینه‌ها نظر می‌دهد. مرحله دومی که پیش آمد و مصادف است با دوران نخستین امپراتوری عباسی مرحله جزءنگری است دراین مرحله رشته‌های مختلف علمی از فلسفه جدا می‌شوند.  شما در تاریخ تمدن اسلامی گیاه شناس دارید. نور شناس دارید ابن هیثم کتاب المرایا را نوشته وقوانین تابش و بازتاب را مطرح کرده وعدسی را مطرح کرده و اتاق تاریک را ساخته  و از خسوف هم عکس گرفته.او نورشناس است، بعضی‌ها ریاضیدان هستند مثل النیریزی، الخوارزمی که کلمه لگاریتم هم از اسم او گرفته شده است مرحله سوم بعد از جنگ‌های صلیبی آغاز شد امرای سکولار اروپا که در حقیقت ادامه امپراتوری امویان آندولس بودند علوم اسلامی را فیلتر کردند بخشی که مربوط به شناخت طبیعت بود را گرفتند بخشی که مربوط به فراطبیعت بود را کنار گذاشتند امویان با دو نقاب وارد اروپا شدند: اسلام و مسیحیت و در دوجبهه با اعتقاد به خدا و فرا طبیعت جنگیدند:درجبهه علم و در جبهه هنر. در جبهه علم مفهوم علم که کشف حقیقت بود عوض شد و علم به  معنی آنچه از تجربه بدست می آید گردید و در جبهه هنر،مقدسات مسیحیت سوژه نقاشی های جنسی و پورنو گردید و این چنین بود که رنسانس از هنر آغاز شد.آنهم هنر مقدس! اروپای زیر دست و پای شبکه های اموی و صهیونیستی گرفتار شده،بدین ترتیب دین زدائی شد و دین از متن زندگی خارج شد و در حاشیه قرار گرفت و پرسشی که پیش آمد این بود :اگر خالقی در میان نیست پس این طبیعت محسوس از چه آفریده شده است؟ نام آنچه واحد ساختمانی طبیعت فرض شد را اتم گذاشتند وقتی که اتم شناسائی شد پرسش مفروض مطرود گردید چون دیدند که هر اتم خود یک منظومه ایست شبیه منظومه شمسی :ثابتی  در میان و سیاراتی در مداراتی در گردش!آنچه تفاوت کرده  ابعاد پدیده است . بنابر این دیدند نه هیچ مسئله‌ای حل نشد فقط مقایس‌ها کم شده از اواخر قرن نوزدهم واحد ساختمانی طبیعت شناخته شد واحد ساختمانی طبیعت سیستم ها هستندنظریۀ عمومی سیستم‌ها می گوید که هرگاه مجموعه‌ای از اجزا با هم مرتبط و متناسب و متعامل و هدفمند بشوند یک سیستم به وجود می‌آید در طبیعت سیستم‌ها از بی‌نهایت کوچک‌ها شروع می‌شوند تا بی‌نهایت بزرگ‌ها ادامه می یابد مرزی وجود ندارد که ما بگوییم که از این مرز به بعد هستی به نیستی می‌رسد چون نیستی، نیست. که بتوان به آن رسید. نیستی اگر باشد می‌شود هستی، هستی از دو سو به  بینهایت منتهی می شود:بی نهایت کوچکها و بینهایت بزرگها سیستم‌ها تولد دارند، بالندگی و رشد دارند، فرسایندگی دارند و مرگ دارند درباره نظریه عمومی سیستم ها ادبات گسترده خلق شده است . یکی از کسانی که در این زمینه قلم زده وست چرچمن است.

می‌گویند کشیش بوده البته فامیلش west  churchman می باشد. کتاب او از جمله کتب مرجع درباره نظریه عمومی سیستم ها بشمار می رود. سیستم ها فرسایش و در نتیجه مرگ دارند. مرگ در سیستم ها قطعی است و از آن جلوگیری نمی توان کرد ولی با کاهش فرسایش می توان به طول عمر سیستم ها افزود.جسم ماهم بخشی از طبیعت است می‌بینیم عمر ما نیز بی‌نهایت نیست ما با بعضی از روش‌های بهداشتی و درمانی می‌توانیم مرگ خودمان را عقب بیندازیم آن مفهوم بالندگی و فرسایندگی که دکتر رویوران گفت در این چارچوب قبل درک است خود یک تمدن مجموعه‌ای از اجزای مرتبط و متناسب و متعامل و هدفمند است هرچه تناسب و ارتباط و تعامل هدفمند اجزای آن افزایش پیدا کند فرسایش آن کاهش پیدا می کند بعنوان مثال بالندگی و فرسایندگی را در طول عمر انسان ها نیز می توان دید. یک پسر نوجوان ۱۰ ساله در وضعیت بالندگی است و یک مرد ۴۰ ساله در آغاز وضعیت فرسایش قرار دارد. اگر امروز آن دو با هم کشتی بگیرند مرد چهل ساله می برد ولی ۲۰ سال دیگر حتما جوان ۳۰ ساله بر مرد ۶۰ ساله پیروز می شود.به  تعبیر دیگر اگر بناست با هم دوئل کنند پسر ده  ساله باید تا می‌تواند زمان دوئل را عقب بیندازد و مرد چهل ساله باید تا می تواند جلو بیندازد بنابر این اگر در شرایط تعارض منافع قرار دارند و می خواهد با هم دوئل کنند استراتژی نوجوان تعویق درگیری و استراتژی مرد سالمند تعجیل در درگیری خواهد بود.قدرت جهانی غرب یک منشور سه ضلعی است یک ضلعش که مهمترین ضلعش هم هست ضلع ایدئولوژیک است .درست است که الان می‌گوید که عصر ایدئولوژی پایان یافته ولی همین نظر هم یک ایدئولوژی همین که بگوییم عصر عقیده پایان یافته در حقیقت یک عقیده‌ای را داریم مطرح می‌کنیم.  عصر عقیده هیچ وقت پایان نمی‌‌یابد چون عقیده است که به مجموعه کنش‌ها و واکنش‌های ما جهت و معنی می‌دهد و مفهوم می‌بخشد. اولین بعد سیطره غرب سیطرۀ ایدئولوژیک آن بر جهان بود مخصوصاً در دوران شادابی ساینتیسم کار به جایی رسیده بود که حتی در کشورهای اسلامی هم دین گریزی رواج پیدا کرده بود و یک معیار روشنفکری شده بود آقای فلسفی که خدا او را رحمت کند،می‌گفتند جوانی به من مراجعه کرد گفت من آزاد شدم و دین را گذاشتم کنار و حالا آزاد آزاد هستم این جوان دنبال خانه می‌گشت من به او گفتم  خانه‌ای هست خیلی خوب ،بزرگ و زیباست به قیمت هم  هست ولی  می گویند خوش یمن نست .

اگر می خواهی برو ببن و آن را بخر!آقای فلسفی می گفت: جوان رفت و پس از مدتی او را دیدم و پرسیدم نظرت چیست؟ آن  خانه را پسندیدی؟ گفت بله ولی همسرم می گوید اگر شگون  ندارد و خوش یمن نیست آن را نخریم و به  آنجا نرویم.  آقای فلسفی می گفت به آن جوان گفتم که:«دیدی هنوز آزاد نشده ای؟!» ، مرحوم آقای ری شهری در هیئت دولت در زمان جنگ گفت یکی از جوانان فریب خورده  نامه نوشته بود برای یکی از مراکز ضد انقلاب و نوشته بودکه من توانستم رفیقم را فکرش را باز کنم و او را آزاد کنم و چند عکس‌ سکسی به او بدهم و این  نمونه ها نمونه هائی از عصری است که دوران شادابی آن گذشته است یک موقعی این جریان خیلی نیرومند بود امروز از نظر ایدئولوژیک غرب به بن بست رسیده اینکه شعار می‌دهد و می‌گوید که من طرفدار دموکراسی هستم طرفدار مردم هستم اما رئیس جمهور آمریکا چه در قیافه ترامپ و چه در قیافه  بایدن ناچار است که برود به عربستانی که در یک روز بیش از هشتاد نفر را گردن زده است و یا یک روزنامه نگار در ترکیه بدام می اندازد و بعد بدنش را تکه تکه می‌کند و منتقل می‌کند به ریاض رئیس جمهورآمریکا می‌فهمد که حمایت از عربستان با ادعای دموکراسی یک تناقض است او می‌فهمد که بالاخره این ایدئولوژی یکی از پایه‌های قدرت آمریکا است اما ناچار است برود عربستان. در قرن ۱۹ غربی‌ها یک چنین اضطراری نداشتند غربی‌ها در جنگ جهانی دوم دانه پاشی کردند برای آلمان‌ها و در زمان رضاخان، و آلمان‌ها را آوردند اینجا سرشان را گرم کردند و راه‌آهن شمال و جنوب را ساختند ولی بعد از جنگ برای اینکه دست آنها رو نشود رضاخان را برداشتند پسرش را گذاشتند یعنی ملاحظه افکار عمومی را می‌کنند چطور شده که الان نمی‌توانند به این مسائل ملاحظه کنند؟ این یک بحران برای غرب است. هانتینگتون گفته که مردم جهان الان چیزی فراتر از این رفاهی که ما به آن‌ها عرضه می‌کنیم ]که در عمل هم عرضه نمی‌شود به جهان سوم[ می خواهند آن‌ها از ما معنای زندگی را می خواهند و ما در این زمینه هیچ حرف قابل توجهی نداریم. ایدئولوژی سفیانی یعنی« اصالت طبیعت و اصالت لذت و اصالت قدرت »به بن بست رسیده است .و این یک مسئله جدی برای غرب است. یک ضلع منشور قدرت غرب که ایدئولوژی بود دچار گرفتاری و مشکل شده رفتارغرب امروز متناقض است با آنچه به آن ایدئولوژی غربی گفتند بُعد دیگرقدرت غرب بُعد اقتصادی است که دکتررویوران درباره آن به تفصیل توضیخ داد. از نظر اقتصادی هم غرب خیلی  وضع خوبی در مقیاس قدرت جهانی ندارد دکتر عزت الله عزتی می‌گفت که اصلاً جنگ جهانی دوم جنگ برای انحصار تکنولوژی در اختیار غرب بود می‌گفت آلمان و ژاپن خارج از کنترل انگلوساکسون‌ها صنعتی شده بودند منشی مخصوص چرچیل که  جزء هیئت حاکمه انگلیس است خاطراتش را نوشته و در سال ۱۹۸۵ در لندن چاپ شده اتفاقاً از آن کتاب‌هایی است که خوب است ترجمه بشود در آنجا در ضمن خاطراتش می‌گوید در زمان جنگ جهانی دوم به مهمانی سفیر ژاپن در لندن رفته بودم.یعنی اصولا ژاپن با غرب در حالت جنگ قرار نداشت و بین آنها روابط سیاسی بطور طبیعی وجود داشت. ماتسو شیتا بنیانگذار کارخانجات ناسیونال و پاناسونیک در خاطراتش که تحت عنوان«نه برای یک لقمه نان» به فارسی  نیز ترجمه شده می نویسد که آمریکایی‌ها که آمدند ژاپن را تصرف کردند کارخانه من را دمونتاژ نکردند آن کارخانه‌هایی را دمونتاژ کردند و بردند در آمریکا نصب کردند که تکنولوژیش پیشرفته‌تر از تکنولوژی آمریکا بود و این گزارش تأیید می‌کند حرف دکتر عزتی را که اصلاً جنگ جهانی دوم، جنگ تکنولوژی بوده است .بالاخره امروز تکنولوژی به دلایل متعدد به  سراسر دنیا سرایت کرده به چین سرایت کرده به کره سرایت کرده ژاپن بالاخره پوسته‌اش آمریکایی است اما هسته‌اش ژاپنی است ژاپن یک کشور صنعتی است جاهای دیگر هم دارند در تکنولوژی پیشرفت می‌کنند برزیل الان هواپیما می‌سازد که سازمان جهانی هواپیمایی اجازه نداد هواپیمای برزیلی در خطوط بین‌المللی پرواز کنند یعنی تکنولوژی از انحصار غرب خارج شده است ضلع سوم منشور قدرت غرب ،ضلع نظامی است. قدرت نظامی غرب با یک چالش روبرو شده و آن چالش این است که قدرت نظامی کاربردی را که باید داشته باشد از دست داده می‌دانید چرا؟ به دلیل ارتباطات و پیدایش وجدان جهانی. امروز آمریکا بمب اتمی دارد و می‌تواند تمام شهرهای ایران را با بمب اتمی بزند ولی چرا نمی‌تواند بزند؟ چون بعد با وجدان خود مردم خودش هم نمی‌تواند مقابله کند بیش از سه میلیون ایرانی و میلیون ها هندی و چینی و…. در آمریکا زندگی می کنند در همین جنگ ۸ ساله همه تکنولوژی که داشتند را آوردند ولی به جایی نرسیدند الان درجنگ یمن همه تجهیزاتشان را آوردند ولی به جایی نرسیده اند نمی‌خواهم بگویم نیروی نظامی ارزش ندارد ولی نیروی نظامی کارکرد تعیین کنندگی که  پیش از این داشت را از دست داده است. و الان کاربردی که در دو سده سه سده پیش ویا حتی در نیمه اول قرن بیستم داشت ندارد مغول‌ها با تیر و کمان آمدند از هیمالیا تا نیل را صاف کردند و از هندوکش که جاری شدند تا صحرای سینا را تصرف کردند این‌طور که نقل می‌کنند بعضی‌ مردم روزها در چاه‌ها زندگی می‌کردند. الان وضعیت از جهت نظامی هم تغییر کرده از طرف دیگر این سه بُعد قدرت جهانی و سه ضلع منشور قدرت جهانی الان در شرق تقسیم شده است. از نظر اقتصادی چین پیشرفت قابل توجه کرده کشورهای دیگر هم هستند که پیشرفت قابل توجه کردند وپیشرفت آنها خارج از حوزه اقتدار جهانی انگلوساکسون‌ها بوده است . دربعد نظامی روسیه کشوری است که یک قلم ۵۰ هزار تا تانک دارد هیچ کشوری روی کره زمین نیست که ۵۰ هزار تا تانک داشته باشد این قدرت نظامی را نمی‌شود نادیده گرفت چین هم دارد ناو هواپیمابر می‌سازد می‌ماند آن بُعد ایدئولوژیک در بُعد ایدئولوژیک در جامعه بزرگ مسلمان جهان که جامعه کوچکی نیست ومناطق اسلامی کره زمین مثل یک کمربند سبز دور کره  زمین پیچیده شده است.

مناطق اسلامی به موازات مدارا رأس سرطان دوره کره زمین پیچیده شده است: اندونزی، مالزی، بنگلادش، هند، پاکستان ، آسیای مرکزی، قفقاز، شمال آفریقا تا جزایر کارایب، که همان جزایر غرائب است  اهالی اصلی آنجا مسلمان هستند و مذهب  آنان تشیع است کشف آمریکا به وسیله کریستوف کلمب در مقابل یک علامت سؤال بزرگ است مردم مجمع الجزایر کارائیب شیعه هستند و روز عاشورا آنجا تعطیل است منتها چون دور ازما هستند و از جهان تشیع دورند و فرهنگ تشیع در آنجا ضعیف است روز عاشورا کارناوال راه می‌اندازند اقلیت هم شدند از بس از اروپا مهاجر به آنجا رفته است. سوق الجیشی است این ها مناطقی است که اسلام در آنها منتشر شده است انقلاب اسلامی در این حوزه جاذبه حداکثری دارد هر چند در خارج از این حوزه هم بی‌جاذبه نیست. یک روحانی به کوبا می رود و شروع می‌کند به مسجد ساختن و تبلیغ کردن کاسترو می‌گوید به این فرد کاری نداشته باشید کمکش هم بکنید هم اکنون هزاران نفر مسلمان شیعه در کوبا زندگی می کنند اگر انقلاب اسلامی نبود این جاذبه جهانی  برای  اسلام و تشیع بوجود نمی آمد. در بعد ایدئولوژیک انقلاب اسلامی ایران مطرح است اتفاقاً اگر ما این سه ضلع و نمادهاش را در نظر بگیریم امروز همگرائی چین و روسیه و ایران این سه ضلع منشور قدرت جهانی را با هم جمع مکرده است. تصادفاً این سه قدرت هم با هم دارند همگرا می‌شوند علائمی هم برای همگرایی وجود دارد حالا سه نظر وجود دارد: یک، آیا این بالندگی و آن فرسایندگی صرفاً در چارچوب پروسه تاریخی دارد صورت می‌گیرد؟

یا مسئله دیگری نیست این یک، نظردوم این است که آیا یک پروژه سیاسی بزرگ وجود دارد. در نهاد قدرت جهانی برای آینده برنامه ریزی می کنند و می‌خواهند یک دو قطبی جدید ایجاد کنند که یک قطب آن غرب برهبری انگلیس باشد و قطب دیگر محور مقاومت اسلامی ،روسیه و چین؟مثل شما در بریکس می‌بینید آفریقای جنوبی هم هست آفریقای جنوبی جزو کشورهای کامنولث است با هر کدام از این دیدگاه‌ها می‌توانیم یک تصویر از آینده پیدا کنیم دیدگاه سوم این است که پروسه وجود دارد یک پروژه هم سعی می‌کند آن را مدیریت و کنترلش کند تعیین این نکته  کدام دیدگاه ارجح است یک مسئله اساسی و حیاتی است. و برای آن دیدگاه بایدجمع‌آوری اطلاعات کنیم و شواهد و قرائن را رصد کنیم. و بعد به یک نتیجه‌گیریی برسیم که آیا صرفاً یک پروسه است.این دیدگاه الزاماتی را مطرح می کند آیا صرفاً یک پروژه است آن الزامات دیگری دارد آیا پروسه‌ای است که پروژه سوارش شده آن یک شرایط دیگری پیدا می‌کند.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.