نغمه مستشار نظامی مانندسایرشعرا و نویسندگان انقلاب اسلامی فرهنگ و ادبیات ایران را توسعه داده است

0 771

جدیدترین کتاب شعر نغمه مستشار نظامی تحت عنوان «چهارده ترکیب بند آئینی»بوسیله دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شد. همانطور که از نام کتاب پیداست این کتاب چهارده ترکیب بند سروده نغمه مستشار نظامی را در ۲۰۰ صفحه در بر گرفته است . دکتر حداد عادل درمورد شعر نغمه مستشار نظامی می نویسد:

شعر مستشار نظامی روشن و مفهوم و آسان یاب است و میتوان گفت سهل و ممتنع است. چینش کلمات در مصرعها و ابیات بــه صورتی اســت که ا گر کســی بخواهــد آنها را بــه نثــر درآورد، نیاز چندانی به جابه جایی واژه ها ندارد. شــعر روان اســت اما در عین حال از جوهر شــعری برخوردار اســت، و همین جوهر شــعری است که آن را از نثر متمایز میسازد؛ به عنوان مثال، به این سه بیت از بند ششم ترکیببند هفتم زینب (س)توجه کنید:

حدیث  آن لب عطشـــــان به سلســـــبیل رسیده

حدیـــــث ذبـــــح عظیـــــم تـــــو تـــــا خلیل رســـــیده

روان شـــــدند ملایـــــک بـــــه دســـــته های عزایت

خبر بـــــه عـــــرش خـــــدا و بـــــه جبرئیل رســـــیده

مســـــیح آمده با چشـــــم خون  فشـــــان به غم تو

صدای مویۀ موسی ز رود نیـــــل رســـــیده

عــلاوه بــر روانــی و روشــنی، شــعر خانم مستشــار نظامــی از نظر دســتوری شــعری ســالم و درســت اســت، بدیــن معنا کــه تخطــی و تجــاوز از قواعد دستور زبان فارسی در آن دیده نمیشود. خصوصیت دیگر اشــعار این مجموعه استحکام در کلام شاعر است. مستشار نظامی محکم و سُخته و پخته شعر میگوید. شعر او فاخر است. او مرثیــه و نوحه را با حماســه در هم می آمیــزد، و البته رگه هایی از طبع و طبیعت زنانه و مادرانه در جای جای اشــعار وی دیده میشــود، و همین جلوه هــای زنانه به شــعر او ســوز و دردمنــدی و ظرافــت و لطافت خاص می بخشــد. حــال و هــوای زنانــه و مادرانــه در ادبیــات ایــن مجموعه کم نیست، و ما دو نمونۀ آن را شاهد می آوریم.

. نمونۀ اول از بند سوم ترکیب بند علی اصغر(ع) است، که قبل از انتشار این مجموعه هم مقبول طبع مردم صاحبنظر شده است. شاعر در بیت واسط میان این بند و بند چهارم می گوید:

عطـــــش را در گلوی غنچه تنها ســـــاقه میفهمد

نگاه آخر نوبــــــــاوه را قنداقـــــــــه می فهمـــــد

و پیداســت که تنها یک مادر میتواند از چنین احساســی، که خود آن را تجربه کرده، در چنین شعری استفاده کند. نمونۀ دوم از بند چهارم ترکیب بند حمزه است، آنجا که شاعر در شام غریبــان حمــزه با صفیه (خواهر او)هم زبان و هم ناله می شود و می گوید:

خواهری مشـــــق صبوری می کند بر داغ  سنگین

یا صفیه ، زینبی کن،شام هجران است امشب

زبــان مستشــار نظامی در شــعر زبان امروز است. در واقع ،هر ترکیب بند مجموعه ای از شــش تا ۱۲ غزل اســت که همچون دانه های گوهر به یک بند کشــیده شده و به یکدیگر پیوند یافته اند. نمونهایی از این زبان زنده و رها شده از قید کلیشه های متعارف شاعرانه و الفاظ و عبارات مرسوم و متداول در شعر سنتی را می توان در بند سه از ترکیب بند «حوض خون» مشاهده کرد:

ای دســـــتهای زخمـــــی تـــــو تکیـــــه گاه من

ای تابـــــش  ســـــپیده بـــــه قلـــــب ســـــیاه من

«صدها فرشته بوسه بر این دست میزنند»

قرآن بخوان در این شـــــب  تاریـــــک، ماه من

از خاطـــــرات روشـــــن آن روزهـــــا بگـــــو

تاگل بجوشـــــد از غـــــزل و از نـــــگاه مـــــن

آوای مادرانـــــه و نجـــــوای رود، رود

تنهـــــا دلیـــــل  ســـــوختن گاه گاه مـــــن

در روضه های اکبرتان ســـــوخت جان و دل

ای چادر ســـــیاه شـــــما خیمـــــه گاه مـــــن

بـــــاران گرفـــــت و یـــــاد تـــــو جوشـــــید از بهار

ای دســـــتهای زخمـــــی  تو جان پنـــــاه من

بیـــــن ملافه هـــــا و پتوهـــــا صـــــدای توســـــت

در رود رود دائـــــم جوهـــــا صـــــدای توســـــت

حــوض خــون عنوان کتابی اســت از خاطــرات طاقت ســوز ۶۴ بانویی که بی هیــچ ادعــا و غوغــا، در ســالهای جنگ، همــه روزه لباسهــا و پتوها و ملافه هــای رزمندگان مجروح و شــهیدان جبهه را در حوض بیمارســتان شــهر اندیمشــک می شســته اند؛ و شــاعر مجموعــۀ مــا، با درک احســاس زنانــه و مادرانــۀ آنهــا، ایــن حماســۀ خامــوش را با یــک ترکیب بنــد بلند دوازده بندی، هنرمندانه، ماندگار ساخته است.

مستشــار نظامــی، با آنکه از آوردن اســامی خاص قدســی و حماســی و اصطلاحات متعلق به مرثیه در شــعر خود به فراوانی اســتفاده میکند، زبــان خــاص خود را از دســت نمی دهد. میتــوان گفت او، در شــعر، زبان خاص خــود را بر شــعر خود نهاده است . تــا بــدان حــد که آشــنایان بــا شــعر او میتوانند آن را از شــعر دیگران بازشناســند. او با زبان خاص خود به شــعرش هویت و تشــخ بخشیده است.

ازبحــث صــورت و قالــب و لفظ و زبــان که بگذریم، به بحــث از درون مایه و محتوای این مجموعه میرســیم. مجموعه شامل ۱۴ ترکیببند است: نخســتین آن بــه نــام حضــرت پیامبــر(ص)و دومیــن آن بــه نــام حضــرت فاطمه(س) سروده شده است؛ زان پس، هفت ترکیببند (سوم تا نهم) به نام حضرت زینب(س) است؛ ترکیب بند دهم به نام حضرت علی اصغر(ع)، یازدهم به نام حضرت رضا(ع)، و دوازدهم به نام حضرت حمزه است؛ دو ترکیب بنــد ســیزدهم و چهاردهم، بــه نامهای «حوض خــون» و «بانوی حماسه»، دربارۀ حوادث و شخصیتهای معاصر است.

دربــارۀ شــأن نــزول ترکیببنــد «حــوض خــون» پیشــتر توضیــح دادیــم. ترکیب  بند «بانوی حماسه» به احترام بانوی قهرمانی از جنس ده ها هزار مادر شــهید معاصر ایرانی به نام خانم اشرف الســادات منتظری ســروده شده ، کــه کتــاب پرخوانندۀ تنها گریه کن شرح حال اوست. مستشارنظامــی بــه ادامه و امتداد خط ســرخ شــهادت از خاندان پیامبــر تا امروز توجه دارد و کربلا و عاشورا را فقط در یک روز و یک نقطه از زمین محدود و محصور نمی داند.

حقیقت این است که این هر دو ترکیب بند سیزدهم و چهاردهم باید همراه با دو کتاب حوض خون و تنها گریه کن خوانده شود تا اشارات شاعر بهتر فهمیده شــود. ا گــر هفت ترکیب بند زینبی و یــک ترکیب بند فاطمی و دو ترکیب بنــد «حــوض خــون» و «تنهــا گریه کــن» را یکجا در نظــر آوریم، میبینیم که ۱۰ ترکیب بند از این ۱۴تا زنانه است، و ترکیب بند علی اصغر(ع) نیز گزارشی از درد و داغ رباب، مادر اوست. با این حساب، این مجموعه را میتوان سوگ سروده ای حماسی برای زنان قهرمانی دانست که از دیرباز تا امروز شهیدان را در بطن خود پرورده اند و، پابه پای آنان، آنها را در متن یک زندگانی شهادت فرجام همراهی کرده اند. آن غریزۀ مادرانه و احساس زنانــۀ شــاعر را، کــه پیشــتر نیز به آن اشــاره کردیــم، در بند نهــم ترکیب بند «بانوی حماسه» میتوان به وضوح مشاهده کرد:

اگرچه در غـــم روی تـــــو نیســـــتم تنهـــــا

چنان که خواســـــته بـــــودی گریســـــتم تنها

تو در کنار منی هر نفس، خدا اینجاســـــت

نــه، صادقانــــه بگویـــــم کـــــه نیســـــتم تنها

گرفتـه دســت مرا هـــر زمان بـــــه مرحمتی

هـــر آن زمــان که به یـــــادت گریســـتم تنها

تو خواسـتی کـــــه نبیند غـــــم مرا دشـــــمن

تـــــو خواســتی که چو زینـــــب بایستم تنها

تو خواســتی که ببینــی که من ســـرافرازم

که یاد اوســــت همه هســـت و نیسـتم تنها

بخوان، دوباره بخوان روضه خوان، هلاک شدم

بــه یـــاد ِ حضـرت اربـاب زیســـــتم تنهـــا

شکسـته پا و زمین گیـر و خســته ام، مادر

محرم اســـــت، ببین، دلشکســـــته ام، مادر

امااختصاص نیمی از این ۱۴ ترکیببند به بانوی قهرمان کربلا، حضرت زینب (س) به خودی خود پیام و معنای مهمی دربردارد. همچنان که زینب(س) بار ســنگینی واقعۀ کربلا راخصوصا پس از عاشورا،بر دوش می کشد ، وزنۀ ســنگین ایــن مجموعه نیز بــه او اختصاص یافته اســت. حضــور حضــرت زینــب(س) در ایــن مجموعــه بــه انــدازه ای فرا گیر اســت کــه ا گــر ایــن مجموعــه را زینب نامــه بنامنــد، جــا دارد. وقتــی ســرایندۀ ترکیب بندها یک زن  باشــد، چنین توجهی قابل فهم و درخور تحسین است.

اکنــون، پس از توضیح ســاختار ایــن مجموعه، دربــارۀ درونمایۀ آن باید بگوییم که این دفتر از اول تا آخر روضه است و مرثیه و نوحه اما نه روضه ای به سبک معمول و مرسوم، بلکه روضه ای ادیبانه و هنرمندانه و البتــه زنانــه و مادرانــه بــا تعابیــری نــو و زبانــی نــو، روضه ای متناســب با مخاطبان امروزی، روضه ای فاخر و در عین حال جانگداز که از بیت بیت آن عاطفــه می تــراود و می بــارد. گویی ایــن بندها و این ابیات را با اشــک نوشته و با حماسه تزیین کرده اند.

بی تردید نغمه مستشار نظامی همچون سایر شعرا و نویسندگان انقلاب اسلامی با آثار فخیم و فکورانۀخود فرهنگ و ادبیات ایران را توسعه داده  است و بر ذخائر گرانبهای شعر فارسی افزوده  است. ما انتشار این کتاب را به دفتر نشر فرهنگ اسلامی تبریک می گوئیم و توفیقات روز افزون شاعر را  از درگاه  خداوند بزرگ مسئلت داریم در پایان یکی از ترکیب بندهای این مجموعه را با هم می خوانیم:

گفتـم: «چـه بـرای تـو بـه جـا مانـده از ایـن عشـق؟»

فرمـود:«همیـن عشـق، همیـن عشـق، همیـن عشـق»

در بـــاغ خـــدا گـــم شـــده بودیـــم و خـــدا خواســـت

مــــــا را بــــــه نگاهـــی بکشـاںد بــــه زمیـــن عشــق

تردیــــــد در آیینــــــۀ صاحبنظــــــران نیســــــت

وقتـــی کـــه رسانده ســـت دلـــم را بـــه یقیـــن عشـــق

از هــــــر طرفــــــی تلخــــــی و از هــــــر طرفــــــی درد

شـــادا نمکیـــن زخـــم ِ تـــو، شـــادا شـــکرین عشـــق

تــــــا دوســــــت مــــــرا ســــــاده و آزاده ببینــــــد

دل را بـــه همیـــن حـــال غریبانـــه ببیـــن، عشـــق

ای جــــــان  جهــــــان، دســــــت بگیــــــر از دل عاشــــــق

ایــن یــک دو نفــس را بــه کنــارم بنشــین، عشــق

عشق است  نخستین گل روییـده در ایـن دشـت

در راه ِ شـــهیدان وطـــن، مذهـــب و دیـــن عشـــق

 

عشـق اسـت و بـه هـر رنـگ و بـه هـر بـو شـکرین اسـت

تـــا بـــوده همیـــن بـــوده و تـــا هســـت همیـــن اســـت

زینب گل زهــرا و علــی،  عشــــــق اســــــت

تفســــــیر دگرگونه ای از باور عشق است

از واقعۀکرب و بلا تا سفر شام

هر شور که افتاده به زیر سرعشق است

نامـــش بـــه تـــن کاخ ستم لرزه فکنده ست

چــون دررگ  او خــون پیــام آور عشــق اســت

امضـــا شـــده ایـــن خطبـــه بـــه توشـــیح امامان

برهرورقــش نکتــه ای از جوهــرعشق است

نوریســــــت در آیینــــــه کــــــه نقصــــــان نپذیــــــرد

مشـکات کلامی سـت کـه روشـنگر عشـق اسـت

شـــام و شـــب دیجـــور کجـــا و صـــدف نـــور؟

این پرده  نشین ناب ترین گوهر عشق است

خفاش چه می داند از آرامش ققنوس؟

تفسیر تو در آتش بال و پر عشق است

ای بال و پر سوخته ات سرمۀ دیده

ای عطر سخن ،خون غزل،روح قصیده

پروانه دل بال و پرش را نشناسد

چون شمع که در شعله  سرش را نشناسد

چون کوه که وقتی دلش از غم بگدازد

فوارۀ خون جگرش را نشناسد

این شعلۀ سوزان که فتاده ست به جانم

چون سر بکشد خشک و ترش را نشناسد

یک دست جنون است و سراپا همه خون است

می تازد و دست دگرش را  نشناسد

درگرد و غبار سم اسبان چه خسوفی ست

حاشا که حسینت قمرش را نشناسد

حیف است که ماه از نفسش نور نگیرد

خورشید دل شعله ورش را نشناسد

حاشا برسد مادر و درجمع شهیدان

در محشر خونین پسرش را نشناسد

 

تنها نه فقط هم  قدم  مادرت  آمد

خواهرهمه جا پشت تن بی سرت آمد

یک دست پر از نور ،پر از شور،پر از گل

یک قافله آیینه و صد چشم تامل

یک دشت پر ازبال ملایک همه  خونین

یک رود پر از عطر عطش ،جام  تسلسل

یک  دست گل لاله  و یک دست گل سرخ

با  شوق شهادت همگی دست توسل

خواهر به  هرآن سو که نظر کرد تورا دید

عالم همه در حیرت ازین صبر و تحمل

خواهر گل زهراست،جزین نیز نشاید

این قوم  شهیرند به ایمان وتوکل

ای کاش بگیرند شهیدانه زما دست

فردا که  همه می گذرند از سر آن پل

 

منظور کرامات شما اهل یقین است

هرجا سخن از معجزۀحبل متین است

می خواستم از معجزه ،از سربنویسم

گفتم که ازین قافیه کمتر بنویسم

در وسع قلم دلم نیست که ازدر بنویسم

از  برقع  دل سوختگان حرم نور

از  اشک تو بر چادر مادر بنویسم

افسوس،نشد با کلماتم نم آبی

بر حنجر تفتیدۀ اصغر بنویسم

مگذار که در حسرت  دیدار بمیرم

بگذار  از  این شوق مکرر بنویسم

از شعر برای  حرمش فرش ببافم

بردار رود گر قلم،از سر بنویسم

ای واژۀ دلتنگ عطشناک،به  رقص آ

تا از رگ و خون خامه و خنجر بنویسم

 

زینب همه را دیده و می بیند از این پس

زینب نفس خون حسین است،همین بس

من خواهرم  و بعد  توشد هم  نفسم آه

من مونس این قافله،فریاد رسم آه

هر صبح که  با قافله همراه شد این دل

پژواک غریبانۀ بانگ جرسم آه

می گویم ازین مردم کوفی صفت برسم،آه

فردا چو به  پابوس نگاهت برسم ،آه

ای مقصد هر  هجرت و ای مونس هر راه

بعد از تو پرستوی رها از قفسم ،آه

ای خوان  تو خون دل و قرآن و تلاوت

بر سفرۀ تو چشم  و دل ملتمسم،آه

هر چند  مرا در حرمت راه  نباشد

دربادیه ها رهسپر خار و خسم ،آه

شاعرنه،مسافرنه،اگردوست پذیرد

درجرگۀعشاق شما هیچ کسم،آه

 

از فرش تو تا  عرش خدا نیم قدم بود

افسوس که وسع من و این  قافیه کم بود

با ناقۀ دل در سفرم،در سفراشک

خون می چکد از شعله ،چه آمد به سراشک؟

کی بوده ام این گونه  پریشان صحاری؟

چشم که چنین ریخته خون از جگراشک؟

کی رفته ای از دیده که در حسرت رویت

آیینه گرفتم به ره چشم تراشک؟

ای  ماه،بر این پیکر صد پاره کفن باش

ای  ماه،منم همسفر شعله ور اشک

در ماتم گل های به خون خفتۀ این باغ

در هر مژه ای خیمه زده بال و پر اشک

ای کاش نسیمی بوزد باغ عطش را

بر گل نم آبی برسد بر اثر اشک

هم شاعر و هم کاتب و هم نقش نگاراست

ای دست مریزاد به صدها هنر اشک

 

آزاده دلا ،خیل اسیران تو  ماییم

دلدادۀ آئینه لبخند خداییم

گل می دهد این دشت در این شعله پیاپی

خون می چکد و می دمد از جام ولا می

ابلیس ملبس به  زر و زور و فریب است

بخل و حسد و تفرقه و سلطنت ری

جان ها به فدای لب خشکیدۀ اصغر

عالم به  فدای سر بر پا شده بر نی

درپای تو افتاده سر جملۀ عشاق

با قافله سالاری سر راه  شود طی

هر گوشۀ این خاک قدمگاه  عزیزی ست

در مکه و شامات و دمشق آیۀ نور است

دنیا اسدالله شده خطبۀ زینب

کی دیده جهان شیرزنی شعله بیان ،کی؟

 

کی بوده جدا جان تو از جان حسینت؟

عالم به فدای لب عطشان حسینت

هر گوشۀ این دشت ازآن مه اثری بود

از  شعلۀ دل در دل آتش خبری بود

این غنچه که بی سر به گل سرخ شبیه  است

نیلوفر لب تشنۀ خونین  جگری بود

عمامۀخونین علی را بفرستید

هرجا که دل فاطمه با چشم تری بود

مجنون تو شد هر که در این دشت قدم زد

لیلای تو مجنون دل شعله وری بود

آن سر که به سالاری این قافله  آمد

در مملکت حسن سر تا جوری بود

«دل گفت فروکش  کنم این شهر به  بویش

بیچاره  ندانست که  یارش سفری بود»

 

ساقی زلب علقمه بی مشک  می آید

دل سوخته ای از سفر اشک می آید

ای  شرم جگر سوز که در جان فراتی

لب تشنۀ لبیک قتیل العبراتی

شرمندۀ لب تشنگی دختر خورشید

شرمندۀ سرسلسلۀ آب حیاتی

ای  رود خروشان و پریشان،چه نشستی؟

در کار فلک نیست قراری و ثباتی

ای شعر حسینی،تو نماز شب ما باش

ای اشک،فروریز که تو خمس و زکاتی

سیراب عطش می شوم آن دم که ببارد

از تشنگی ات بر لب خشکم قطراتی

یک عمر به جز روضۀ مکشوف نخواندیم

بگذار که سر بسته بمانند نکاتی!

عشق و لب عطشان و سر و تیغۀ خنجر

ما و نم اشکی و سلام  و صلواتی

 

دل کنده ام از دار و ندارم به هوایش

جانان جهان است،دل و جان به فدایش

بنشین به نظرگاه تماشاگه رازش

در وقت سحرهای پر از راز و نیازش

زیباست قدم های علی وار حسینی

تسبیح معطر به گل یاس نمازش

زیباست همین دشت پر از لاله حمرا

عشق است و همین زخم و همین سوز وگدازش

زیباست همین آبله های  دل خون بار

برپای طلب شوق فرود است و فرازش

باقافله سالاری سر می رود از خویش

زیباست سفر با همۀ راه دازش

زیباست خروشیدن آوای حسینی

زیباست دم زینبی و  بانگ حجازش

در آینۀ کرب و بلاها کن و هو بین

جان ها به فدای نفس آینه سازش

 

زیبا شده این واقعه با خطبۀ زینب

آتش زده بر دامن تاریک ترین شب

بسته ست بسی جان گرامی به نگاهی

صاحب نظرا،از نظر لطف نگاهی!

ای دل،نگهت جز به ره  دوست مباشد

حاشا که ازین آینه جزیار بخواهی

نازک دلی شاعری و سایۀ مهتاب

ماییم  پر شاپرکی بسته به آهی

آهی که ازین نالۀ شبگیر برآید

می سازد ازین بیت به دیدار تو راهی

راهی ست به آن ماه که کوتاه نشاید

خرما ندهد نخل به روزی و به  ماهی

هنگامۀ دیدار جمالت چه بهشتی ست

صبحی که تواش آینه گیری چه پگاهی

درباغ شما بلبل خوش نغمه زیاداست

دیگر چه نیازی ست به این کفترچاهی؟

 

اشکم به تمنای تو از چشم ترافتد

یک مصرع این شعر اگر در نظر افتد

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.