چرا باید شعر اقبال را بخوانیم؟

0 146

دکتر محمد اقبال را در شبه قاره هند و پاکستان “علامه اقبال” و در ایران “اقبال لاهوری” می‌نامند که البته خوب است اینجا این نکته اصلاح شود که اقبال در واقع اهل شهر سیالکوت در ایالت پنجاب بوده و مزار او در شهر لاهور است و از این جهت نمی‌شود او را “لاهوری” نامید، همانگونه که بیدل دهلوی اهل عظیم آباد پتنه بوده، نه دهلی ولی امروز همگی او را به اسمِ بیدل دهلوی می‌شناسیم. علامه اقبال بی‌اغراق یکی از شاعران نام‌آور همه دوران‌های شعر فارسی است و می‌توان اسمِ این شاعر نامدار را با افتخار در کنار نام دیگر بزرگان شعر فارسی از جمله حافظ و سعدی و مولانا و بیدل و صائب وناصرخسرو و غیره قرار داد.

علامه اقبال از اندک شاعرانی است که به دو زبان اردو – که زبان او بوده – و زبان فارسی – که به این زبان علاقه وافر و شدیدی داشته – شعر گفته و پس از غالب دهلوی ، دومین شاعر است که در هر دو زبان بسیار موفق عمل کرده و در هر دو زبان صاحب سبک بوده و مقلدین و هواداران بسیاری دارد. اما اگر نظر خود او را در مورد این دو زبان زنده دنیا بپرسیم، با این بیت از اقبال روبرو خواهیم شد که گفت:

گرچه اردو در عذوبت شکر است

طرزِ گفتارِ دری شیرین‌تر است

همانطور که قبل از او غالب دهلوی نیز گفته بود که:

فارسی بین تا ببینی نقش‌های رنگ رنگ

بگذر از دیوانِ اردویم که بی‌رنگِ من است

اینجا سوالی مطرح است که چرا اقبال از دوازده هزار بیتی که در طول زندگی خود سروده، هفت هزار آن را به زبان فارسی و پنج هزار را به زبان اردو سروده است؟ پاسخ و دلیل این کارِ او را علاوه بر بیت بالا در این بیت نیز می‌شود دید که می‌گوید:

پارسی از رفعت اندیشه‌ام

در خورد با فطرت اندیشه‌ام

با مقایسه اقبال و غالب دهلوی، اگرچه از نظر سلامت زبان و نکته‌سنجی‌ها و مضمون‌یابی‌ها اشعار غالب دهلوی محکم‌تر از اقبال به‌نظر می‌رسند، اما آن استقبالی که از اشعار اقبال در جهان فارسی، مخصوصا در ایران شده است، اصلا قابل قیاس با غالب دهلوی و حتی بیدل دهلوی نیست. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای (مدظله العالی) او را “ستاره بلند شرق” و ملک الشعراء بهار قرن بیستم را به او اختصاص داده و می‌گوید: این قرن قرن اقبال است. همینطور دکتر شریعتی، علامه مطهری و دیگر بزرگان عنایت ویژه‌ای نسبت به شعر اقبال نشان داده‌اند، اما چرا؟ چون مخاطبان اصلی شعر اقبال در اغلب موارد کشورهای فارسی زبان‌اند.

اقبال کسی است که آمدن امام خمینی (ره) را نوید داده و علنا اختلاف و اعتراض خود نسبت به رژیم شاهنشاهی ایران را اعلام کرده بود و شاید به همین دلیل در جشن دوهزار و پانصد ساله نه از طرف رژیم شاهنشاهی دعوت شد و نه رغبتی به این دعوت از خود نشان داد:

می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند

دیده‌ام از روزنِ دیوارِ زندانِ شما

اقبال از مخاطبان فارسی زبان خود توقع دارد که اشعار او را بخوانند، چرا که او خودش را اهلِ کشورهای فارسی زبان می‌داند و می‌گوید:

اگرچه زاده‌ی هندم، فروغِ چشمِ من است

ز خاکِ پاک بخارا و کابل و تبریز

به شیراز علاقه‌ی خاصی دارد و می‌گوید:

تنم گلی ز خیابان جنت کشمیر

دل از حریم حجاز و نوا ز شیراز است

اگرچه از جهاتی با  حافظ شیرازی همسو نیست و خودش را مریدِ هندی مولانا می‌داند که در اشعار خود او را پیرِ رومی می‌خواند ولی از اشعار حافظ فیض‌ها برده است و در استقبال به یکی از غزل‌های حافظ که می‌گوید:

هزار نکته‌ی باریکتر ز مو اینجاست

نه هرکه سر بتراشد قلندری داند

می‌‎گوید:

بیا به مجلس اقبال و یک دو ساغر کش

که گرچه سر نتراشد، قلندری داند

و لب به ستایش حافظ باز کرده، می‌گوید:

مگیر خرده به سرمستی‌ام که دستِ ازل

قبای رندی‌ حافظ به قامتِ من دوخت

و حتا در مورد زبور عجم – که یکی از بهترین مجموعه غزل‌های اقبال محسوب می‌شود – می گوید که هنگام نوشتن این غزل‌ها حس می‌کردم روحِ حافظ در من حلول کرده است.

همین طور در جایی دیگر می‌گوید:

مرا بنگر که در هندوستان دیگر نمی‌بینی

برهمن‌زاده‌ای رمز آشنای روم و تبریز است

اقبال عاشق حسن بیان ایرانیان است و در بیتی چنین می‌گوید:

حسن انداز بیان از من مجو

خوانسار و اصفهان از من مجو

به جوانان عجم علاقه‌ی شدیدی داشته و خود را چراغ لاله‌ی خیابان آن‌ها می‌داند:

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما

ای جوانان عجم جانِ من و جانِ شما

حتی در اشعار اردوی خود، تحول مثبت کره خاکی را در این می‌بیند که تهران باید ژنو عالم شرق بشود:

تهران هو گر عالمِ مشرق کا جنیوا

شاید کره ارض کی تقدیر بدل جاے

اقبال را باید بخوانیم، چرا؟ چون قرار است به مردم شبه قاره و ایران راز‌هایی را بازگو کند:

من از رمز اناالحق باز گویم

دگر با هند و ایران راز گویم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.