مقدمه:
سازش چهار کشور عربی امارات متحد عربی، بحرین، سودان و مغرب با رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۲۰ و به رسمیت شناختن موجودیت رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی یک لکه ننگی است در تاریخ منطقه که باید دلایل آن مورد بررسی دقیق قرار گیرد و با درک علل و عوامل آن از گسترش اینگونه فرآیندها جلوگیری گردد. این سازش از حمایت شدید رونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا برخوردار بود و در واپسین ماه های حکومت او انجام گرفت. این فرآیند در زمانی صورت گرفت که ملت فلسطین در حال مبارزه گسترده برای احقاق حقوق خود بود و عملا شناسایی دشمن در چنین شرایط حساس بمعنای نادیده گرفتن جنایات دشمن و خنجر زدن به پشت مقاومت فلسطین است. همچنین این اتفاق زمانی افتاد که اولویت های امریکا در منطقه تغییر کرده و نظام بین المللی دچار دگرگونی شدیدی شده بود که این تحول در فرآیند عادی سازی با دشمن بی تاثیر نبود.
آنچه مسلم است گسترش سازش نه تنها به اشغالگری دشمن مشروعیت می بخشد که در میان دولتهای اسلامی و عربی نیز شکاف جدیدی ایجاد می نماید و پیام نادرستی به ملت در حال مبارزه فلسطین می دهد که امت آنها را رها کرده و از ارمان آنها در آزادسازی مسجد الاقصی حمایت نمی کنند. البته نباید فراموش کرد که این اولین بار نیست که برخی کشورهای عربی یا اسلامی با دشمن صهیونیستی سازش می کند و اینگونه رفتارها عزیمت و اراده مقاومت ملت فلسطین را تضعیف نمی کند.
موج های سازش با رژیم صهیونیستی
از آغاز اعلام موجودیت غاصبانه رژیم صهیونیستی و اشغال فلسطین سه موج سازش با شرایط متفاوت و اهداف مختلف با رژیم صهیونیستی صورت گرفت که به شرح زیر است:
۱- دوره اول موسوم به سازش کمپ دیوید که در سال ۱۹۷۹ میان مصر و رژیم صهیونیستی در کمپ دیوید امریکا و با حضور کارتر رئیس جمهور ایالات متحد امریکا منعقد شد. این توافق پس از شکست نظامی مصر در جنگهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ منعقد شد و با این توافق ارتش مصر از معادله رویارویی دولتهای عربی و رژیم صهیونیستی کنار رفت. این توافق نتیجه گفتگوی چند ساله محمد انور سادات رئیس جمهور مصر با مقامات رژیم صهیونیستی و میانجیگری امریکا بود و امریکا با اعزام هنری کیسنجر وزیر خارجه خود به مصر موفق به چنین توافقی گردید. کیسنجر در سال ۱۹۷۵اعلام کرد که مصر بزرگترین و مؤثرترین کشور عربی است و اگر از جبهه تقابل با اسرائیل کنار رود ارتشهای عربی دیگر قادر به حمله به اسرائیل نخواهند بود. او در قاهره اعلام کرد هیچ جنگی بدون مصر ممکن نیست و هیچ صلحی بدون سوریه سامان نمی گیرد و رژیم صهیونیستی بر پایه این گفته کیسنجر تلاش داشت تا از طریق سازش با مصر خطر جنگ منظم دولتهای عربی بر ضد اسرائیل را برای همیشه متوقف کند.
مهمترین هدف این سازش این بود که یک دولت عربی در وزن مصر، اسرائیل را به رسمیت بشناسد و با سازش اسرائیل با قاهره احتمال جنگ منظم علیه این رژیم متوقف گردد و در میان کشورهای عربی یک دو دستگی سیاسی نیز در باره تعامل با رژیم صهیونیستی ایجاد گردد. البته برای تضمین این توافق امریکا تلاش کرد تا دو نهاد نظامی و سیاسی در مصر را رام خود سازد. امریکا تصمیم گرفت سالانه دو میلیارد کمک نظامی به مصر ارائه دهد که این کمک نظامی ابزاری برای وابسته کردن ارتش مصر گردید و آن را کاملا مهار ساخت. امریکا این کمک را به دو زمینه اختصاص داد نخست خرید جنگ افزار نظامی که همیشه همراه با کارشناسان امریکایی است یا برگزاری دوره های آموزشی برای افسران مصری است که نظامیان مصری را وادار به اعزام به امریکا می کند و عملا آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. همچنین کمک های غیر نظامی در ابعاد سیاسی در مصر ایجاد وابستگی کرد و همواره امریکا از این کمک ها به عنوان ابزاری برای کنترل سیاستها و جهتگیری های مصر استفاده کرده و می کند.
البته این سازش علیرغم اینکه یک شوک بزرگی به منطقه عربی وارد ساخت اما پیروزی همزمان انقلاب اسلامی ایران و طرفداری آن از آرمان آزادسازی فلسطین معادلات تغییر یافته را به سرعت ترمیم کرد. همچنین این توافق در سطوح دولتی محدود ماند و مردم مصر هیچگاه با این رفتار سازشکارانه همراه نشدند و زمانیکه موج بیداری اسلامی یا بهار عربی در سال ۲۰۱۱ به مصر رسید و اقتدارسازمانهای امنیتی مختلف نظام مصر بر مردم این کشور تضعیف شد مردم به سفارت رژیم صهیونیستی حمله کردند و آن را ویران ساختند و نشان دادند که از این سازش راضی نیستند. جالب اینجاست که رژیم صهیونیستی پس از این حادثه به مدت یک سال برای اجاره کردن ساختمان جدید مشکل داشت و علت این بود که مردم مصر مایل نبودند ساختمانشان را به رژیم صهیونیستی اجاره دهند و این شرایط تنها با دخالت دولت محمد مستقر مرسی حل گردید.
۲- مرحله دوم سازش در دهه نود میلادی صورت گرفت و با انعقاد قرارداد اسلو میان سازمان آزادیبخش فلسطین( ساف) و رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۹۳ و وادی عربه میان این رژیم و اردن در سال ۱۹۹۴ دو کشور عربی دیگر وارد گردونه سازش شدند. پیوستن ساف به این سازش یک خیانت بزرگی بود که جامعه فلسطینی تاکنون هزینه های آن را می پردازند بدون اینکه هیچ ما به ازایی دریافت کرده باشد. پیوستن اردن به فرآیند سازش نیز خیانت بزرگی بود که اردن را شریک امنیتی اسرائیل علیه مردم فلسطین ساخت.
با آغاز انتفاضه مردم فلسطین در سال ۱۹۸۷ رژیم صهیونیستی با بحران امنیتی و سیاسی بی سابقه ای روبرو شد و مقوله دروغین این رژیم را در اینکه فلسطین سرزمین بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین است رسوا ساخت. حضور گسترده مردم فلسطین در این انتفاضه گسترده نشان داد که در این سرزمین ملت به پا خاسته ای وجود دارد که حقوق خود را مطالبه می کند و سیاست نادیده گرفتن مردم فلسطین باید پایان یابد. رژیم صهیونیستی که تا آن زمان حق تعیین سرنوشت جامعه فلسطینی را نادیده گرفته بود به شدت تحت فشار قرار داشت ولی حمله صدام حسین رئیس جمهور عراق به کویت و اشغال این کشور شرایط سیاسی منطقه را تغییر داد و اولویتهای جدیدی مطرح ساخت. امریکا که تا آن زمان اشغال فلسطین را نادیده گرفته بود چند قطعنامه الزامی تحت فصل هفتم در شورای امنیت برای برخورد با اشغالگری صدام گرفت و یک ائتلاف جهانی برای آزادسازی کویت تشکیل داد. این رفتار متناقض واشنگتن در قبال دو حادثه با یک ماهیت اشغالگری، امریکا را تحت فشار قرار داد تا فرایند مادرید را در سال ۱۹۹۱ برای حل بحران فلسطین راه اندازی کند. متاسفانه برخی کشورهای عربی که تحت تاثیر امریکا بودند به کاخ سفید کمک کردند تا با کمترین زیان از این تنگنا خارج شود. توافق ساف و رژم صهیونیستی در گفتگوهای موازی در اسلو عملا یک هدیه بزرگی برای امریکا بود. بر اساس این توافق قرار بود گفتگو در باره مسائل پایانی مورد اختلاف ( مرزها، شهرکها، قدس) ظرف پنج سال صورت گیرد و توافق در باره آنها تا سال ۱۹۹۸به طور کامل اجرا گردد. این گفتگوها تا کنون پس از سه دهه به نتیجه نرسیده در حالیکه خواسته های اسرائیل در به رسمیت شناخته شدن موجودیتش ، تغییر میثاق ساف که همه سرزمین فلسطین اشغالی را سرزمین خود می دانست و به کرانه باختری و نوار غزه تنزل داد و سلطه جدید التاسیس فلسطینی را به همکاری امنیتی و مسئولیت پذیری در قبال امنیت اسرائیل وادار ساخت بدون اینکه هیچ چیزی به ساف تقدیم کند. حتی تقسیم زمینهای اشغالی کرانه باختری به مناطق سه گانه و دادن حاکمیت مدنی و امنیتی به ساف در یکی از این ها نقض شد و اسرائیل در سال ۲۰۰۲ همه کرانه باختری را اشغال مجدد کرد و عملا اسلو را نقض کرد در حالیکه ساف همچنان به همکاری امنیتی ادامه می دهد.
یکی از مهمترین اهداف رژیم صهیونیستی از این سازش وارد کردن جامعه فلسطینی به یک تقابل بود. این رژیم با مردم فلسطین وارد گفتگو نشد بلکه با ساف به گفتگو نشست و با آنها توافق کرد و از آنها تضمین های امنیتی گرفت و با استقرار سلطه فلسطینی تقریبا اکثر مبارزان از سوی پلیس فلسطین بازداشت شدند حتی کسانی مانند مروان برغوثی که عضو فتح و سلطه بود اما به دلیل درخواست اسرائیل بازداشت گردید. البته گفتگوهای سازش در سال ۱۹۹۸ به نتیجه نرسید و دو طرف توافق کردند گفتگو را دو سال دیگر تمدید کنند ولی در سال ۲۰۰۰ گفتگو به نتیجه نرسید و یاسر عرفات به ملت فلسطین اعلام کرد که اسرائیل حاضر به عقب نشینی از قدس و شهرکهای صهیونیستی نشین در کرانه باختری نیست و به همین دلیل مردم انتفاضه دوم را آغاز کردند و عرفات به طور غیر رسمی و نامحسوس از این اعتراض و قیام مردم حمایت کرد.
در سه دهه اخیر نه تنها رژیم صهیونیستی به اسلو پایبند نبود که به اصل حفظ وضع موجود را نیز تغییر داد و در زمین مورد اختلاف شهرک های زیادی بنا کرد و جمعیت صهیونیستها را از صد هزار به هفتصد هزار افزایش داد و اکنون این اکنون می گوید به رسمیت شناختن موجودیت این شهرکها به عنوان بخشی از اسرائیل مبنای هر گفتگوی جدید اعلام می کند. رژیم صهیونیستی با حمایت کامل امریکا و غرب تمامی قطعنامه های سازمان ملل و اعلامیه ها و کنوانسیونهای بین المللی از جمله اصول حقوق بشر دوستانه را زیر پا گذاشته و از فلسطینیان درخواست دارد که وضع موجود را به رسمیت بشناسند و از داشتن دولت مستقل فلسطنی چشم پوشی کنند. رژیم صهیونیستی به علت شهرک سازی گسترده در کرانه باختری و ربط دادن این مناطق به سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ عملا این منطقه را به مجموعه ای از جزایر ناپیوسته در آورده که تحت هیچ شرایطی امکان جمع کردن آنها تحت حاکمیت مستقل نیست.
۳- موج سوم سازش در سال ۲۰۲۰ با سرعت وظرف چند هفته به دستور ترامپ رئیس جمهور امریکا اتفاق افتاد. در این فرآیند چهار کشور عربی امارات متحد عربی، بحرین، سودان و مغرب رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند و قراردادهایی در زمینه های امنیتی، بازرگانی و توریستی امضا کردند. این توافق در شرایط خاص بین المللی منعقد شد. در این شرایط اولویت های کشور امریکا به سمت چین و روسیه تغییر کرد و ترامپ مانند دو رئیس قبلی امریکا اعلام می کرد که امریکا بیش از هفت تریلیارد دلار در دو دهه اخیر در منطقه غرب آسیا هزینه کرده و هیچ دستاوردی به دست نیاورده است و از این رو می خواهد حضور خود را در این منطقه کاهش دهد. امریکا بر پایه این فهم در کشور قطر با گروه طالبان وارد گفتگو شد که بعدا به خروج امریکا از افغانستان انجامید و به همه متحدان خود در منطقه توصیه کرد تا اسرائیل را به رسمیت بشناسند و امنیت خود را با همکاری با تل اویو حفظ کنند. تاکید توافقهای سازش جدید بر محور همکاری امنیتی این واقعیت را نمایان می سازد. رژیم صهیونیستی نه تنها از این تحولات سیاست منطقه ای امریکا استقبال کرد که احساس کرد حل بحران فلسطین را از طریق گفتگو با دولتهای عربی آسانتر است و عملا جامعه فلسطینی را در محاصره مشترک عبری- عربی قرار می دهد. این سازشها نیز در شرایط تغییرات گسترده نظام بین الملل از نظام دو قطبی به نظامی جدید صورت گرفت که قطعا به نفع رژیم صهیونیستی نمی تواند باشد. آنچه این اقدام خائنانه را برجسته می سازد این است که حقانیت فلسطین در جهان گسترش یافته و تظاهرات عظیمی در کشورهای غربی به نفع فلسطین اتفاق افتاده و موج تحریم کالاهای رژیم صهیونیستی در اروپا در حال گسترش بود.
این موج سازش خنجری در قلب جامعه فلسطینی بود چراکه مردم فلسطین دست به مقاومت گسترده بر ضد اشغالگران صهیونیست زده بودند و سازش با دشمن در چنین شرایطی بمعنای به رسمیت شناختن رژیم غاصب صهیونیستی در فلسطین و پذیرش سرکوب قیام مردم مظلوم فلسطین است و فراهم کردن پوشش توجیه لازم برای آن بود. قبلا دولتهای عربی در اجلاس سران عرب در بیروت در سال ۲۰۰۲ توافق کرده بودند که حل بحران فلسطین مقدمه لازم برای هرگونه تعامل با رژیم صهیونیستی است و جالب است که اقدام کشورهای عربی سازشکار با تصمیمات همین رژیم ها در اجلاس بیروت در تعارض است.
افق های سازش
علیرغم اینکه رژیم صهیونیستی برای رسمیت یافتن موجودیت غاصبانه خود در منطقه بستر سازی فرهنگی وسیعی انجام داده بود اما این فرایند تاکنون با همه تلاشها و خیانتها جا نیفتاده و خود رژیم صهیونیستی اعلام می کند که تحت تهدید وجودی قرار دارد. رژیم صهیونیستی برای جا انداختن فعل شنیع سازش همواره بستر سازیهای فرهنگی انجام می داد اما این اقدامات به علت گسترش آگاهی و محور مقاومت در سطح منطقه و زنده شدن امید در میان مرم منطقه به ویژه مردم کرانه باختری فلسطین خنثی شده است.
در دهه نود شیمون پرز با نوشتن کتاب خاورمیانه جدید تلاش داشت یک وحدت جغرافیایی به عنوان بستر سازش و هویت مشترک مطرح کرد اما این هویت سازی دروغین نتوانست فعل اشغال فلسطین و سرکوب مردم مظلوم این دیار را بپوشاند. همچنین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۲۰ با مطرح کردن توافق های ابراهام تلاش داشت هویت ابراهیمی را به عنوان حوزه اشتراک فرهنگی و دینی مطرح سازد اما این ترفند نیز نتوانست به عنوان هویت مشترک میان جامعه صهیونیستی و جامعه مسلمان عرب شکل گیرد و اعتراضات مردمی بر ضد این فرآیند خائنانه ادامه یافت و رژیم های سازشکار با سرکوب و مشت آهنین اعتراضات را ساکت کردند. بیانیه مهم دانشگاه الازهر و شیخ محمد طیب شیخ حوزه الازهر در مصر در اینکه توافق های اخیر سیاسی است و هیچ ارتباطی با حضرت ابراهیم علیه السلام ندارد و سوء استفاده از نمادهای دینی برای توجیه سیاستهای خائنانه را محکوم کرد.
در سال ۲۰۱۱ هنگامی که موج بیداری اسلامی یا بهار عربی به مصر رسید و به علت حضور گسترده مردم در میدان مشت آهنین نیروهای امنیتی کمی باز شده بود مردم به پا خواسته قاهره به سفارت رژیم صهیونیستی حمله کردند و آن را ویران ساختن و زمانیکه رژیم صهیونیستی در صدد اجاره مکان جدید بود مردم مسلمان مصر حاضر به اجاره دادن ساختمانهای خود به این رژیم نشدند و این موضع واقعی مردم این سرزمین در قبال سازش با رژِم صهیونیستی را کاملا نمایان می سازد.
بکارگیری ابر طرح ها با سرمایه گذاری های خیالی مانند طرح نیوم نیز نتوانست این شرایط را تغییر دهد. طرح نیوم که قرار است از طریق رژیم آل سعود در شمال غربی عربستان سعودی در ساحل دریای سرخ در آینده به اجرا درآید و یک شهر نمونه دیجیتال در جهان ایجاد کند محملی بود برای جذب مازاد جمعیت نیروهای فلسطینی از طریق کوچ اجباری و مجدد انان به این منطقه بود.
ابعاد امنیتی موج سازشهای اخیر
تحلیلگران امنیتی بر این باوراند که توافق های ابراهام بر نوع جدیدی از تقسیم کار منطقه ای- امنیتی مبتنی شده است. جابجای رژیم صهیونیستی از فرماندهی اروپایی ارتش امریکا و قرار دادن آن در تشکیلات منطقه ای سنتکام یک تحول مهمی است که رژیم صهیونیستی را در محور نظام امنیتی و تحولات منطقه قرار می دهد. همچنین کاهش حضور امریکا در منطقه به علت تغییر اولویتها به سمت چین و روسیه عملا با فعال سازی نقش امنیتی اسرائیل جبران شده است.
این تحولات عملا اولویت تضاد در منطقه را از اسرائیل هراسی به ایران هراسی تغییر می دهد و زمینه همکاری نظامی و امنیتی بیشتری میان اسرائیل و دولتهای عربی را فراهم می سازد. همچنین یک سیستم جمعی مبتنی بر حضور امنیتی رژیم صهیونیستی در آذربایجان، ترکیه، اقلیم کردستان عراق، بحرین ، امارات و شمال افریقا برای متحدان فراهم می سازد.
در حال حاضر تلاش می شود تا در موج های بعدی عربستان سعودی و سپس چند کشور اسلامی دیگر مانند پاکستان، بنگلادش و مالزی به این فرآیند اضافه گردد تا همکاریهای امنیتی گسترش یابد و تاثیرگذارآن بیشتر گردد.
ابعاد اقتصادی موج سازشهای اخیر
بسیاری از کارشناسان اقتصادی معتقدند که توافقهای ابراهام مبتنی بر مرزهای دیجیتال و نه ژئو اکونومیک شکل گرفته است و بسیاری از تحولات عرصه بین المللی اقتصاد در آن لحاظ شده است. در مدل مرزهای دیجیتال از سرمایه گذاری متقابل و تبادل تجاری آزاد عبور شده و زمینه های همکاری وسیعتری فراهم می سازد. رژیم صهیونیستی در دو مقوله های تک و کوانتوم پیشرفت زیادی دارد و می تواند با برتری اقتصادی بر اقتصادهای عربی سلطه پیدا کند.
امروز هیچ سازمان و کسب وکاری را نمیتوانیم مستقل از فناوریهای دیجیتال فرض کنیم و این مورد محدود به صنعت و یا بخش خاصی نمیشود. صنعت بانک، بیمه، خودرو، پتروشیمی، فولاد، انرژی، غذا، سرگرمی و غیره همگی تحت تاثیر فناوریهای دیجیتال در سالهای اخیر متحول شدهاند. فراتر از صنایع، زندگی شخصی افراد نیز برپایه فناوریهای نوین متحول شده است در این برهه، توسعه دسترسی به فناوری از یک حوزه جغرافیایی یا یک طبقه اجتماعی خاص فراتر رفته و به جزء جدایی ناپذیر زندگی تبدیل شده و یادگیری ماشین و هوش مصنوعی با زندگی بشر پیوند خورده است. در این عصر، فناوری تنها ابزاری در خدمت سیستم نیست، بلکه خود، خالق سیستمهای جدید است در عصر دیجیتال، ماهیت بازارها تغییر کرده است و در آن فعالیتهای اقتصادی متفاوت از گذشته با رویکرد پلتفرمی انجام میشود. برخی از شرکتهای پیشرو در عصر دیجیتال، با ارائه یک پلتفرم دیجیتال، امکان تعامل آنلاین تعداد قابل توجهی ارائه دهنده خدمت را با تعداد زیادی از مشتریان به ساده ترین شکل ممکن فراهم میکنند و از محل ارزش افزوده ایجاد شده و تسهیل ارتباط بین آنها به کسب درآمد می پردازند. دنیای امروز را میتوانیم دنیای پلتفرمها بدانیم که در آن صاحبان پلتفرمها به نوعی صاحبان دنیای این عصر هستند. همکاری چهار کشور امریکا، اسرائیل، هند و امارات تحت عنوان آی تو یو تو نیز که به تازه گی اعلام موجودیت کرده یکی از تشکل های مبتنی بر این نوع مدل ها ست.
جمع بندی
هرچند فرآیند سازش برخی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی از سازش سرد به سازش گرم و تعاملی تغییر وضعیت پیدا کرده اما این فرایند قابل استمرار نیست چرا که به اصلی ترین نیاز منطقه یعنی وجود بحران فلسطین پاسخ نمی دهد بلکه در صدد است از آن عبور کند. از نگاه مردم مسلمان منطقه این سازشها خیانت به اعتقادات و باورهای انسانی مردم مسلمان منطقه است و تا زمانیکه قران در میان مردم مسلمان هست و آیه (لتجدن اشدن الناس عداوه للذین آمنوا الیهود) هست امکان معرفی اسرائیل به عنوان دوست و متحد نزدیک نیست و با فرهنگ قرآنی در تعارض است. بازداشت وسیع شعرا، ادبا، سلبریتیها و فعالان عرصه سایبری در کشورهای سازشکار نشان از این واقعیت است. مردد شدن عربستان در پیوستن به فرآیند سازش به ویژه پس از به قدرت رسیدن بایدن و دمکراتها در امریکا تا حدی تاثیر برنامه ریزی شده این فرایند را محدود ساخت و تصور نمی رود که عربستان در حال حاضر بر اساس این اولویت حرکت کند.
یکی از مهمترین سنت های الهی این است که (اما الزبد فیذهب جفاءا و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض) کف روی آب از بین می رود ولی تنها آنچه که به نفع مردم است در زمین می ماند. این سنت اشاره می کند که ماندگاری هر فرآیندی به موضوع انتفاع مردم ارتباط دارد. فرایندی که در نتیجه نیاز یک قدرت سلطه گر طراحی شده نمی تواند استمرار یابد.