سخت است سخن آغازیدن و راوی حادثه ای بود؛ بزرگ؛که عقل در آن دشواری دارد. اساسا داستان عشق درحوصله عقل، نمی گنجد. چرا که محمل عشق ، دل است و جان؛ و عقل را محمل؛ دیگر است.
دیری است عشق ، در ایران، در بلاد اسلامی ، و در پهنه گیتی باریدن گرفته است و در دام عقل آوردن این طنازی و عشوه گری های عشق، بسیار سخت است. دام منطق پهن کرده ام تا این عشق را فهم کنم اما کلمات؛ بندی نیستندکه یارای به چنگ آوردن این عشق کنند.
چندی است، جهان حول یک نام می گردد. ژنرال قاسم سلیمانی. دیری است، سلیمانی بر صدر اخبار جهان نشسته است. صدر نشینی ای که همچنان ادامه خواهد داشت. دلدادگان عاشق در شهرهای مختلف عراق در تشیع اش، این داستان را سرودند و ایرا ن عاشق نیز داستان سرایی ها کرد.
عشق از بامدا د جمعه ای داستان تازه ای،آغاز کرده است.داستان مردی که محبوب را جست، یافت و عاشق شد.عاشقی که دریافت، محبوبترین هدیه ای که می تواند به محبوب خویش بدهد؛ خودش است.
پس کوشید تا این هدیه را از هر بدی و نقصی و نقصان،بزداید و دور نگاه دارد و با عطر خو ش بندگی، کمال بخشد و نیز یافت که بندگی نیست، مگر عبادتی خالص تا مصداق«عبادالنا»شده تا محبوب،خریدارش شود«ان الله اشتری من المومنین انفسهم واواالهم با«لهم الجنه»واو را هدیه ای عظیم بخشد که همه عمر چشم به آن دوخته بود که «وذالک هو الفوز العظیم» و محبوب صدایش کن:«یا ایتها النفس امطمئنه»،ارجعی الی ربک راضیه مرضیه ،فادخلی فی عبادی ،وادخلی جنتی»عاشقی که دریافت«عبادت به از خدمت خلق نیست»چرا که بهترین عاشقان این محبوب،رسول مهربانی و «رحمه للعالمین» تاکید کرده بود که «خلق عیال الله»اند،«الخلق عیال الله فاحب الخلق الی الله من نفع عیال الله و ادخل علی اهل بیت سرورا»که محبوب بهترین عبادت َرا در خدمت به عیال خود یعنی مردم،تعریف کرده بود .
سلیمانی عاشقی را در خدمت خلق یافت و کمر همت درآن راست کرد و چه خدمتی بهتر و گران بها تر خلق را،که آنان را ایمنی بخشی؟
سلیمانی چهل سال خَدوم خلق بود تا عیال خدا احساس امنیت کنند. و محبوب نیز، چون سلیمانی را، در عشق وعاشقی، صادق یافت و با ابرام، خود، عاشقی کرد و جلوه ای از زیبایی خود بر قامت وی پوشاند تا جهان نیز،عاشق وی شوند و این عنایتی بود از سوی محبوب،سلیمانی را، تا استوانه های عاشقی اش استحکام بیشترگیرد و به مقا م شامخ خریداری رسد و خلق را، چون رضای محبوب در آن دیده بود، نیز عاشق شود.
عشقی که نه تنها از رفتار و گفتار سلیمانی که از نگاهش و از تمامی کالبدش دریافت می شد. عیال خدا با یک نگاه به سلیمانی با تمام وجود درک می کرد که سلیمانی عاشقشان است، پس، عاشقش شدند و گستره این عشق ،فراگیر شد و مرزها را درنوردید. باران عشق در رثای او، جلوه ای از این عشقبازی است.
سلیمانی از این همه عشق ، تنها محبوب را می خواست وبرای وصالش بی تاب بود و این بی تابی هر روز بیشتر و بیشتر می شد، تا بدانجا که در « پیرانه سرش میل جوانی می کرد.»
بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ زمان خریداری، فرارسید و عاشق و معشوق در عشق یکی شدند و به وصال هم رسیدند. سلیمانی هدیه ای را که بیش از چهل سال تزکیه و تربیت، کرده بود، به محبوب خویش پیشکش کرد و محبوب وی که خود نیز عاشق بود هدیه اش را قبول و بهای آن را پرداخت و بهایش، خود محبوب بود که سلیمانی عاشق، ، برای دست یافتنش چله نشینی، نه به روز و نه به ماه که به سال کرده بود. که«من طلبنی وجدنی،من وجدنی عرفنی ومن عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی ومن عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته».
مردم عاشق در ایران و عراق و جهان داستان این عشق را روایتگر بودند و بی تردید ، این روایتی است که درآینده همچنان روایت خواهد شد. چرا که داستان عشق،جدای از شیرینی اش، پایانی ندارد. و مرد م عاشق، داستان عشق خود را سینه به سینه و نسل به نسل، منتقل می کنندو این داستانی همیشه شیرین است.
و چونان داستان عاشقی حسین علیه السلام در کربلا تا همیشه روایت خواهد شد. خوشا به شهید قاسم سلیمانی که چنین عاشقانی دارد و خوشا به مردمی که معشوقی چون شهید قاسم سلیمانی دارند.
او نیز چون حسین فاطمه علیه السلام هر که را عاشق کرد، در آینه عشقش، محبوب حقیقی متجلی شد واما»راز خون» این شهید عزیز نیز بسیار زود نه تنها درجغرافیای اسلام که در گستره زمین، خود را آشکار خواهدکرد و شجره خبیثه ظلم را ریشه کن خواهد کرد.
چرا که شهادت «فوز عظیمی»، برخاسته از یقین است واین «عزیز امت»، از یقین، در مرتبه بالایی برخورداربود و بر این اساس بر قام ت زندگی خویش، جهاد، که «لباس تقوا» است، به فرموده امیر المومنین علی علیه السلام، پوشاند و از در ب جهاد به بهشت فراخوانده شد.
او همچنان فرماندهی «سپاه عشق» را ادامه خواهد داد زیرا «شهدا سپاه زنده اسلام اند»و او تا همیشه بر مسند شورآفرینی، تعالی بخشی، الهام دهندگی و هدایت گری خواهد نشست و منشأ تغییر و تحول و رشد در سرشت انسان ها و جوامعی خواهد بود که فریادشان از ظلم بلند است. و او یک مکتب است.