پاسخ های طلحه به پرسش های نمایندگان عثمان بن حنیف آشفته و مغشوش بود . او از یک طرف می گفت با میل خود با علی بیعت نکرده است و این حرف را به راستی می گفت چون تمایل اصلی او این بود که خودش به خلافت برسد و زیر فشار خواست افکار عمومی مردم مدینه با علی بیعت کرد و از طرف دیگر اظهار می داشت که بیعت با علی را نمی شکست اگر علی بین او و قاتلان عثمان حائل نمی شد . آیا طلحه فراموش کرده بود که هنوز عثمان زنده بود که او کوشید ردای خلافت را از تن عثمان بیرون کشد و بر تن خود بپوشد ؟ اگر براستی طلحه مدافع عثمان بود چرا هنگامی که عثمان هنوز در قید حیات بود برای دفاع از جان او نکوشید و از جان عثمان دفاع نکرد ؟ چرا هنگامی که خانه عثمان در محاصره شورشیان بصره و سایر شورشیان قرار داشت با این شورشیان بویژه آنها که پرچم جنگ با عثمان و حمایت از طلحه و زبیر را برافراشته بودند – به ستیز برنخاست تا قاتلان عثمان را قبل از آنکه مرتکب جنایت شوند از قتل عثمان بازدارد و کمک کند عثمان ارکان قدرت خود را حفظ کند ؟ آیا آن روز هم علی مانع او بود ؟
* * *
نمایندگان عثمان بن حنیف با زبیر نیز گفتگو کردند و زبیر نیز سخنانی شبیه به حرفهای طلحه گفت . این پرسش و پاسخ ها نشان می داد که شورشیان بهانه های خود را مطرح می کنند ولی دلیل اصلی شورش خود را کتمان می نمایند . دلیل اصلی شورش این بود که بخش قابل توجهی از نخبگان آمادگی آن را نداشتند که به عصر محمد بازگردند و نظام ارزشهای اجتماعی عصر محمد را بپذیرند . قدرت رومی و ثروت پارسی چشم آنها را گرفته بود و دل آنها را برده بود و تمدن چشمگیر روم و اشرافیت دلربای پارس جایی در دل و دیده نخبگان برای علی باقی نگذاشته بود .
پاسخ های این سه برای نمایندگان عثمان بن حنیف قانع کننده نبود .وقتی که گزارش این گفتگوها به عثمان بن حنیف داده شد گفت : «انا لله و انا الیه راجعون » عثمان بن حنیف مفهوم حقیقی این گزارش را دریافت و دریافت که شورشیان در پی احقاق حق نیستند که در پی اثبات موقعیت سیاسی خود هستند . و در برابر او راهی جز مقاومت – حتی اگر به شهادت منتهی شود – وجود ندارد .
ظاهراً امکانات ، تجهیزات و نفرات فراوانی که گرداگرد عایشه و طلحه و زبیر جمع شده بودند آن قدر بود که عثمان بن حنیف فرماندار بصره را به اندیشه وادارد و اطرافیانش را هراسان کند و این سه نفر را هم در موضع قدرت قرار دهد بگونه ای آمرانه با نمایندگان فرماندار بصره گفتگو کنند . یعلی بن امیه و یارانش وظایف خود را با شایستگی انجام داده بودند و این گروه را بخوبی سازماندهی کرده بودند .
برخی از اطرافیان عثمان بن حنیف تلاش کردند او را به بی طرفی در مقابل شورشیان وادارند و به عبارت دیگر خواهان تسلیم عثمان بن حنیف در برابر شورشیان شدند . عمران بن حصین به او گفت : « خود را کناری بکش ! » مفهوم این جمله آن بود که «بصره را تسلیم شورشیان کن ! » عثمان بن حنیف پاسخ داد : « نه ! در مقابلشان می ایستم تا امیرالمومنین علی بیاید » یکی دیگر از اطرافیان عثمان بن حنیف گفت : « . . . با آنها با مسالمت و مسامحه رفتار کن تا فرمان علی برسد » ولی عثمان بن حنیف این پیشنهاد را نیز عادلانه ندید و رد کرد .
حقیقت این است که عثمان بن حنیف فرماندار قانونی بصره بود و مسئولیت امنیت آن را بر عهده داشت و نمی توانست شهر را با دست خود تسلیم یک گروه شورشی مسلح کند تا آنها وارد شهر شوند و شهر را به پایگاهی برای شورش علیه مرکزیت قلمرو اسلامی قرار دهند و او با مسالمت و مسامحه با آنها رفتار کند و محافظه کارانه خود را کنار بکشد و با وجدان آسوده با آنها به همزیستی برسد .
جوّ عمومی شهر بصره نیز به نفع عثمان بن حنیف بود ولی کاملاً روشن بود که یک ستون پنجم به نفع شورشیان علیه عثمان بن حنیف در بصره مشغول فعالیت است . وجود چنین نیرویی در بصره کاملاً طبیعی بود ، زیرا عبدالله بن هامر پسر خاله عثمان – خلیفه مقتول – که از حزب اموی بود فرماندار این شهر در زمان عثمان بود و اینک در کنار یعلی بن امیه از عناصر عملکردی شورش به حساب می آمد . او فتوحات خود را از بصره تا بلخ ادامه و گسترش داده بود در نتیجه دارای شناخت کافی و نفوذ اجتماعی بالقوه ای به ویژه در میان نخبگان و روسای قبایل بصره بود و اصولاً آوردن عایشه و طلحه و زبیر به بصره با قدرت اقتصادی یعلی بن امیه و قدرت اجتماعی و سیاسی عبدالله بن عامر امکان پذیر شده است .
* * *
پرسش های بی پاسخی در مقابل مردم عادی شهر بصره وجود داشت . آنها از خود می پرسیدند اگر این شورشیان واقعاً به خونخواهی عثمان برخاسته اند پس چرا به بصره آمده اند ؟ مگر عثمان در بصره کشته شده است ؟ آنها اگر واقعاً برای استمداد از مردم به این شهر آمده اند تا انتقام خون عثمان را بگیرند چرا این استمداد را از مردم مدینه نکردند . مگر مردم مدینه همه قاتلان عثمان هستند ؟ اساساً مگر شورشیانی که به مدینه رفتند و دارالخلافه را محاصره کردند و عثمان را کشتند از کوفه ، مصر و بصره نبودند ؟ و مگر این مردم مدینه نبودند که با آنها مخالفت کردند و مگر همین علی نبود که آنها را از زبان پیامبر ملعون نامید ؟
طلحه و زبیر و عایشه در برابر این پرسش ها ، هیچ پاسخ قانع کننده ای نداشتند . آنها حتی نمی دانستند اراده ای که آنها را به بصره آورده است ، نهایتاً آنها را بکجا خواهد برد !
* * *
عثمان بن حنیف اعلام آماده باش عمومی داد و از مردم خواست مسلح شوند و از شهر خود دفاع کنند . در مردم شهر گفتگو بر سر شورشیان و انگیزه آنها و این که در مقابل آنها چه باید کرد در گرفته بود . واقعاً آمدن این گروه شورشی مسلح به بصره برای مردم بصره سوال برانگیز بود . آنها از خود می پرسیدند : این شورشیان اگر از ترس به بصره پناه آورده اند چرا در مکه که حریم امن الهی است و در آنجا در امنیت کامل قرار داشتند باقی نماندند ؟ اگر در پی خونخواهی هستند چرا به بصره آمده اند مگر مردم بصره عثمان را کشته اند و مگر عثمان در بصره کشته شده است ؟ !
* * *
عثمان بن حنیف می کوشید مردم را بسیج کند و فریاد کشید که : «از من فرمان برید تا آنها را به جایی که از آن آمده اند برگردانیم ! » یک ستون پنجم که به نفع شورشیان فعال بود می کوشید به نفع عثمان بن حنیف و علیه شورشیان مردم بصره به اجماع نرسند .
اسود بن سریع السعدی گفت : «اینان آمده اند تا برای قصاص کردن قاتلان عثمان از ما و دیگران یاری خواهند » اسود بن سریع عملاً برای یارگیری از میان مردم بصره سخن می گفت : «آیا هنگامی که یک گروه شورشی برای اعتراض به عثمان به مدینه اعزام می شد اسود بن سریع نبود تا با آنها مقابله کند و آنها را از حرکت به سوی مدینه بازدارد ؟
اتفاقاً آن شورشیان با شعار حمایت از خلافت طلحه و زبیر عثمان قیام کردند و اینک این شورشیان همراه با طلحه برای خونخواهی عثمان به بصره آمده بودند . اسود هرگز به پاسخ این پرسش ها اندیشه نمی کرد . زیرا با خود می گفت که هنگامی که ما پیروز شدیم کسی در این باره سوالی نخواهد کرد . یعنی کسی اجازه نخواهد داشت که چنین پرسشی را مطرح کند .
بصره با شگفتی می دید هرگاه می خواهند علیه یک خلیفه شورش کنند روی به بصره می آورند و از این رو هنگامی که می خواستند به زندگی سیاسی عثمان خاتمه دهند از بصره نیرو می گرفتند . و از بصره با شعاری نظیر بالروح بالدم نفتیک یا طلحه نیرو به مدینه بردند و خانه عثمان را محاصره کردند و کردند آنچه کردند و حالا که می خواهند به زندگی سیاسی علی پایان دهند باز هم رو به بصره آورده اند و باز هم طلحه را به همراه زبیر و عایشه واسطه خود قرار داده اند . یک روز علیه عثمان از بصره یارگیری کردند و یک روز به نفع خونخواهی عثمان می خواهند یارگیری کنند . مگر بصره در میان شهرها چه ویژگی دارد که مثل مرغ قربانی عروسی و عزا می شود ؟ پاسخ روشن بود و پاسخ روشن است . بصره پایگاهی بود که در آن امویان نفوذ دیرینه ای داشتند . عبدالله بن عامر فرماندار پیشین بصره در این شهر نفوذ تعیین کننده ای در میان سران قبایل و عشایر داشت و او از اعضای حزب اموی بود .
برای عثمان بن حنیف محسوس بود که اراده ای که از بصره علیه عثمان نیرو به مدینه برده و از مکه به نفع عثمان – و پس از مرگ او – نیرو به بصره آورده و عایشه و زبیر و طلحه را همراه با صدها هزار درهم پول با خود همراه کرده ، در بصره دست های نیرومندی دارد . و دست اندرکار کوشش و جنب و جوش به نفع شورشیان است . و از این رو است که ابن خلدون می نویسد :
« . . . عثمان بن حنیف دانست که آنان را در بصره طرفدارانی است و این امر را برای خود شکستی یافت . »
شورشیان قصد اشغال شهر را داشتند و با پرچم خونخواهی عثمان می خواستند وارد شهر شوند و عثمان بن حنیف بنا بر وظیفه خود می دانست از شهر دفاع کند . شورشیان در «بربد» در مقابل نیروهای دفاعی شهر اردو زدند . طلحه به نمایندگی از طرف شورشیان در میان دو سپاه ایستاد و به نفع عثمان داد سخن داد و سخنانی را گفت که هرگز هنگامی که عثمان در قید حیات بود نگفته بود . انگار نه انگار که او خود از منتقدان جدی عثمان بوده است . و انگار نه انگار که گروهی به نام او و به عنوان حمایت از او علیه عثمان از این شهر خروج کردند و دارالخلافه را در مدینه محاصره نمودند . او در کرامات و فضایل عثمان داد سخن داد و مردم بصره را به خونخواهی عثمان دعوت کرد و پس از او زبیر رشته سخن را بدست گرفت و هیچ اشاره ای به این حقیقت تلخ نکرد که گروهی از شورشیان با شعاری از قبیل بالروح بالدم نفتیک یا زبیر به مدینه رفته اند . کما این که از مصر نیز گروهی با همین قبیل شعارها به نفع علی و علیه عثمان به مدینه رفتند . سخنان زبیر تکرار بی کم و کاست سخنان طلحه بود و دلیل سخنرانی زبیر هم تحریک بیشتر مردم و هم خالی گذاشتن صحنه به نفع طلحه . چقدر عشق به قدرت این دو را از هم دور و به هم نزدیک کرده بود هرگاه به دوران پس از علی و قبضه کردن سر رشته امور می افتادند و به هم نزدیک می شدند هرگاه به یاد رویارویی با علی می افتادند .
آنها برای تحریک و تهییج مردم بصره به نفع خود ستایش هایی از عثمان می کردند که کاملاً با مخالفت هایی که با عثمان در زمان حیاتش می نمودند در تعارض قرار داشت .
عیون معاویه در میان شورشیان و مردم بصره می دیدند که چه آسان می شود با کمی خرج و اندکی وعید بعضی از نزدیکان محمد را در راه سیاست های خود به حرکت واداشت و یا آنها را در مقابل یکدیگر بکار گرفت . این تجربیات از نخستین تجربیات جدید بود که به برپایی امپریالیزم اموی کمک شایان توجهی می کرد . پس از طلحه و زبیر ، عثمان بن حنیف کوشید حقایق را آشکار کند و شورشیان را و مردم بصره را نسبت به واقعیت انگیزه های طلحه و زبیر آگاه نماید . او بر این حقایق تکیه می کرد که طلحه و زبیر با علی بیعت کرده اند و علی خلیفه قانونی مسلمین و امیرالمومنین است و اینان اگر مسئله ای دارند باید به مدینه بروند و با خلیفه در میان بگذارند نه آنکه به بصره لشگر کشی کنند .
سخنان عثمان بن حنیف می توانست روی بسیاری از مردم تأثیر بگذارد و آنها را نسبت به حقیقت اوضاع آگاه نماید . اگر شرایط عاطفی بصورت ناگهانی تغییر نمی کرد . عناصر عملکردی شورش پس از سخنان عثمان بن حنیف آخرین تیر ترکش خود را از تیردان احساسات و عواطف بیرون کشیدند و آن را به سوی قلب تدابیر عثمان بن حنیف پرتاب کردند . این آخرین تیر ، عایشه بود . زیر نور آفتاب عایشه و هووجی که بر آن می نشست و شتر گران قیمتی که یعیلی بن امیه برای او خریداری کرده بود هر سه می درخشیدند . در زیر تابش آفتاب بصره هودج عایشه به بارقه ای از نور خورشید می مانست که در آن فرشته ای از فرشتگان خدا نشسته باشد . اموال یعلی بن امیه و جمال عایشه هر دو در پیدایش این تجلّی خیال انگیز موثر بودند . عایشه در سنین میان سالی خود قرار داشت . او نه سال قبل از هجرت به دنیا آمد و در نوجوانی با پیامبر ازدواج کرد . این ازدواج بنا به درخواست و پیشنهاد و اشتیاق پدر و مادرش صورت گرفت و حالا در سال سی و شش هجری در کسوت یک شورشی در میان دو سپاه آماده بود تا نقش ویژه خود را ایفا کند . او در سن ۴۰ سالگی هنوز آن قدر سالمند نشده بود که از زیبایی چشمگیرش اثری باقی نمانده باشد و نیز آن چنان جوان نبود که سخنش در مردم به دلیل کم سن و سالیش تأثیر نداشته باشد . برای مردمی که برایشان دیدن پیامبر یک رویا بود ، حالا همسر پیامبرشان سخن می گفت . نگاه ها به عایشه دوخته شده بود . همه او را می نگریستند و برخی در رویای خود او را در هاله ای از نور می دیدند . او در میان دو سپاه با صدای بلند ندا در داد . گویی که یک رهبر انقلابی است که برای انبوه مریدانش سخن می گوید . او در سخنانش هیچ اشاره ای به مواضع تند و شدیدی که علیه عثمان داشت نکرد و برعکس به گونه کسی سخن گفت که کاملاً مرید و شیفته عثمان بوده باشد . او گفت :
« . . . مردمی که عثمان را در اموری خطاکار دانستند در مدینه نزد ما آمدند . ما آنان را گروهی فاجر یافتیم و عثمان را متقی و نیکوکار شناختیم . اما آنان مقصد دیگری داشتند . پس شمارشان افزون شد و بر خانه او حمله آوردند و او را کشتند و حرام ها را حلال شمردند ، بی هیچ عذری . آنچه بر شماست که پیش از هر کار دیگری انجام دهید این است که قاتلان عثمان را بگیرید و برابر با کتاب خدا با آنان رفتار نمائید . . . » بدین ترتیب عایشه فتوا داد و تکلیف همه روشن شد . او همسر پیامبر بود در کسوت همسر پیامبر فتوا می داد . فتوای عایشه چیزی بیشتر از انتظار عبدالله ابن عامر و مروان ابن الحکم و عمرو بن عاص بود . این فتوا نبود ،یک طوفان بود که به سرعت بصره را در هم نوردید و دارالاماره را بلرزه درآورد . پرسشی که وجود داشت این بود که چرا عایشه خود به فتوای خویش عمل نکرده است ؟ متن فتوا چنین است :
« . . . آنچه بر شماست که پیش از هر کار دیگری انجام دهید این است که قاتلان عثمان را بگیرید و برابر با کتاب خدا با آنان رفتار نمایید . . . »
بنابراین فتوا، اقدام برای دستگیری قاتلان عثمان مقدم بر هر کار دیگری می باشد . در این صورت هنگامی که عایشه از مکه به سوی مدینه می رفت و در راه خبر قتل عثمان را شنید باید به حرکت خود برای ورود به مدینه به منظور دستگیری قاتلان عثمان شتاب بیشتری می داد نه آنکه از نیمه راه به سوی مکه برگردد و از مکه به سوی بصره حرکت کند و بکوشد تا بصره را اشغال نظامی کند . حقیقت این است که آنچه باعث تغییر تصمیم عایشه از «حرکت به سوی مدینه» به «حرکت به سوی مکه» و سپس بصره شد خبر دردناکی بود که پس از خبر قتل عثمان شنید و آن اینکه شوهر خواهرش زبیر به خلافت نرسیده و از آن دردناک تر علی – شوهر دختر شوهرش – به خلافت رسیده است . امروز ما می دانیم که آنچه با نماد عایشه و نیز طلحه و زبیر بوسیله عناصر عملکردی شورش صورت گرفت ابداً برنامه ای برای دستگیری قاتلان عثمان نبود ولی یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده برای آغاز جنگ داخلی علیه علی بود .
وقتی که یعلی بن امیه و عبدالله بن عامر در دروازه بصره خطابه آتشین عایشه را می شنیدند حق داشتند به یاد سخنان تاریخی ابوسفیان در شب فتح مکه بیفتند . که خطاب به پیامبر گفت : «به خدا من شک دارم که تو پیامبر خدا باشی ! » و ادامه حرفش به زبان نیاورد و در دل گفت : « . . . تو یک بازیگر قدرت هستی که با این شیوه خلق قدرت و کسب قدرت می کنی . . . » و امروز احساس می کردند که همسر پیامبر نیز یک بازیگر است . منتهی بازیگر چیره دستی که با سادگی بازی خورده است .
* * *
سخنان عایشه در بصره طنین سنگینی داشت . او به عنوان همسر رسول الله سخن می گفت . عناصر عملکردی شورش دور او را گرفته بودند . برای او خرج می کردند تا شکوهی معنوی و چشمگیر برای او در میان مخاطبانش بوجود آورند . وقتی که یعلی بن امیه فقط صد دینار طلا برای شتر عایشه خرج کند پیداست سایر ملزومات مورد نیاز چقدر خرج برداشته است . کجاوه ها و نگهبانان و خادمان عایشه همه بگونه ای می توانستند در خدمت این شکوه دلنواز باشند .
و مردم بصره اینک همسر پیامبری را می دیدند که همراه با دو نفر از صحابی پیامبر عده ای که بخوبی بسیج و تجهیز شده اند به سوی آنها آمده اند و از آنها تقاضای کمک می کنند . عایشه در تحریک عواطف موفق تر از عثمان بن حنیف در نتویر افکار عمومی عمل کرده بود . هیچ کس نمی دانست که بازی بر سر چیست و بازیگران اصلی چه کسانی هستند . چون بازیگران اصلی روی صحنه نبودند . ماهیت حزب نخعی اسوی، ایجاب می کرد که مقاصد خود را با دست دیگران و با نام دیگران عملی سازد . گروهی از مردم بصره تحت تأثیر سخنان عایشه قرار گرفتند . یعلی بن امیه و عبدالله بن عامر شادمان بودند از اینکه می دیدند عایشه با چابکی کمان سخن را برآورد و با دقت تیر احساسات را در کمان گذاشت و با سرعت آن را به سوی قلب قدرت عثمان بن حنیف پرتاب کرد و به هدف خورد . هیچ تیر و کمانی نمی توانست آن کاری را انجام دهد که این تیر و کمان انجام داد . حتی تیر و کمان حرمله بن کاهل اسدی در عرب و آرش کمانگیر طبری در عجم . عایشه دقیقاً همان کاری را انجام داد که معاویه به آن احتیاج داشت . سخنان عایشه در میان یاران عثمان بن حنیف تفرقه افکند . تفرقه ای که با چاشنی احساسات آمیخته شده بود :
« . . . در میان یاران عثمان بن حنیف اختلاف افتاد . برخی با عایشه موافقت کردند و بعضی مخالفت و زبان به لعن و طعن یکدیگر گشودند . . . »
عایشه در سخنانش گفت که : « . . . مردمی که عثمان را در اموری خطاکار می دانستند در مدینه نزد ما آمدند . . . » ولی نگفت که او به آن مردم چه گفته است و برای آنکه آنان را از آن راه ناصواب باز دارد چه کرده است آیا آنها را نهی کرده است یا امر ؟ مسلماً آنها را نهی نکرده بود که اگر کرده بود به آن اشاره می کرد .
* * *
حرکت عایشه در حجاز حرکتی بی مانند در تاریخ اسلام و عرب است ولی در تمام این حرکت عایشه کاملاً در اختیار سیاست اموی قرار داشت جز آن یک شبانه روزی که در حوأب بیاد پیشگویی پیامبر افتاد و می خواست برگردد . ولی عناصر عملکردی شورش او را به فریب به سوی بصره بردند .
عایشه در تمام طول حرکت از مکه به سوی بصره در یک فضای ادراکی قرار گرفته بود و در نتیجه خود نیز از واقعیت سیاست ها و نقشه های امویان اطلاعات دقیقی نداشت . با این همه کاری که عایشه کرد هیچ زنی پیش از او در حجاز چنین کاری را نکرده بود . بودند زنانی که در حاشیه جنگها نقش هایی را ایفا کردند و یا در حاشیه ستیزش های سیاسی فعالیت می کردند. مانند نقش هند همسر ابوسفیان و مادر معاویه و ریطه همسر عمرو بن عاص و ام حکیم همسر عکرمه ابن ابی جهل در جنگ احد و یا نقشی که ام جمیل همسر اموی ابولهب که در ستیزش قریش با پیامبر ایفا می کرد و بر سر راه پیامبر خار می ریخت و یا رفیده اسلمی که در جنگ خندق به مداوای مسلمانان مجروح می پرداخت ولی این زنان همه در حاشیه جنگ و ستیز قرار داشتند در حالی که عایشه در متن جنگ قرار گرفته بود .
در دروازه بصره عایشه آن چنان تحت تأثیر شرایط موجود قرار گرفته بود که ماجرای حوأب را کاملاً از یاد برده بود : فتوا می داد ، امر می کرد ، فرمان می داد ، نهی می کرد ولی به نفع چه کسی ؟! او روی موج حوادث قرار گرفته بود و موج او را بدین سو و آن سو می برد . نفرت از شرایط پیش آمده در مدینه و اشتیاق به قدرت و شهرت او را به هر سو می برد . حادثه آفرینان ، حوادث را رهبری می کردند و حوادث او را .
رفتار عایشه بقدری سوال برانگیز شده بود که به نظر می رسید در تار و پود روابط سیاسی پیچیده ای گرفتار شده که نمی تواند از آنها رهایی یابد . چونان پروانه ای که در تار عنکبوت سمّی گرفتار شده باشد . جاویه ابن قدامه سعدی که از بزرگان قبیله تمیم بود خود را به عایشه رسانید و با صراحت به او گفت :
« . . . ای مادر ! بخدا سوگند قتل عثمان از بیرون آمدن تو از خانه ات بر این شتر ملعون و دست به سلاح بردن اهمیت کمتری داشت . ترا از سوی خداوند ستر و حرمت بود و تو ستر خود را دریدی و حرمت خود را دستخوش تباهی کردی . اینک هر کس که قصد قتال با تو کند چنان است که قصد قتل تو کند . اگر به میل و خواست خود نزد ما آمده ای به منزل خود بازگرد و اگر ترا به اکراه آورده اند از خدا و مردم یاری بخواه تا تو را به بازگشت یاری دهند . . . »
اشک همسران پیامبر در مکه و خاطره پیشگویی پیامبر در حوأب و نصیحت مشفقانه جاریه در بصره همه به عایشه می گفتند برگرد ولی عایشه برنگشت . میل به شهرت و قدرت و نفرت از علی ، به عایشه اجازه نمی داد تا به مصلحت خود عمل کند .