سید احمد شهریار از پاکستان: ایران تنها کشور اسلامی است که در مقابل آمریکا ایستاده است.دوران کنونی دوران طلائی تشیع است.

0 109

 

فرهنگ اسلامی: سلام و عرض ارادت جناب شهریار. از اینکه امروز خدمت شما هستیم، خرسندیم. سیمای کلی ایران در دیدگاه شما چگونه نقش بسته است؟ به نظر شما ایرانیان بهتر پاکستان را می شناسند یا پاکستانی ها، ایران را؟

سید احمد شهریار: بسم ‌الله ‌الرحمن ‌الرحیم. باید عرض کنم که در پاکستان اولین چیزی از ایران که در ذهن مردم و به خصوص در ذهنِ اهالی فرهنگ می‌آید، همان فرهنگ ایران است. در پاکستان ایران را به ‌خاطر حافظ، سعدی، مولانا، فردوسی و خیام می‌شناسند و به‌عنوان یک کشور که هنردوست و یک کشوری که همیشه پیشرو بوده بوده‌ است در زمینه‌های مختلف هنری مانند تذهیب، خطاطی و نقاشی. من خیلی‌ها را دیدم و می‌شناسم و از ایشان شنیدم که درمورد تابلوهای نقاشی استاد فرشچیان صحبت می‌کنند یعنی اگر از یک پاکستانی بپرسیم که ایران در نظر شما چگونه است، حتم دارم که مثل بقیه اهالی فرهنگ، ایران را به‌عنوان یک کشور هنردوست تعریف خواهد کرد. جنبه دیگری که در مورد ایران در میان مردم پاکستان رایج هست این است که ایران تنها کشور اسلامی هست که علیه ظلم و استکبار جهانی علی‌الخصوص آمریکا و اسرائیل قد علم کرده و ایستاده است و بیش‌ از چهل سال است که در این راه ایستادگی و مقاومت کرده. این خودش یک حرف بسیار مهمی است. یکی دیگر از جنبه‌هایی که باز درمورد ایران در ذهن مردم پاکستان شکل‌ گرفته است، جنبه‌ی انقلاب اسلامی ایران است. انقلاب امام ‌خمینی که در ایران پیروز شد توانست توجه جهانیان را و توجه مردم پاکستان را به خودش جلب کند. حتی نخست‌ وزیر سابق آقای عمران خان چندین‌ بار در سخنرانی‌های خودش به این نکته اشاره داشته است که ما می‌خواهیم از انقلاب ایران الگوبرداری کنیم و بیاموزیم و درس بگیریم و این خیلی خوب است. جنبه دیگر که در مورد ایران در میان مردم پاکستان وجود دارد این است که مردم پاکستان اغلب می‌دانند که ایران یکی از کشورهای باسواد منطقه بوده و نسبت‌ به جمعیتی که دارد از درصد بسیار بالایی از سواد برخوردار است. بیشترین افراد جمعیت ایران باسواد هستند و این راه بنده خودم وقتی آمدم ایران دیدم و تأیید می‌کنم. حتی در میان راننده‌های تاکسی و نانواها و سلمانی‌ها و شهرداری‌ها بیشترشان سواد خواندن و نوشتن را دارند. این برخی ازآن جنبه‌هایی هستند که و در ذهن یک پاکستانی در مورد ایران وجود دارند.

حالا اینکه ایرانی‌ها بیشتر در مورد پاکستان می‌دانند یا پاکستانی‌ها از ایران بیشتر می‌دانند، باید عرض کنم که پاکستانی‌ها اطلاعاتشان در مورد ایران و ایرانی‌ها بیشتر از اطلاعات دوستان ایرانی در مورد پاکستان هست. باوجود این‌که ما دو کشور همسایه هستیم ولی متأسفانه اطلاعات مردم ایران نسبت‌ به کشور و مردم پاکستان خیلی کم بوده است تا پاکستانی‌ها که مورد ایران خیلی بیشتر می‌دانند و نیاز هست که در این زمینه کاری بشود و رسانه‌ها، صداوسیما و اهالی فرهنگ ایران فعالیتی داشته باشند. اما خدا را شکر که برای چنین کارهایی هیچوقت دیر نیست و همین الان هم می‌شود این کار را شروع کرد و انجام داد. خوشبختانه اخیراً هم چند کار خوب صورت گرفته‌اند که عمدتاً از طرف فعالان فرهنگی بوده ‌است. یکی از فعالیت‌های خیلی خوب که من می‌خواهم این‌جا به آن اشاره کنم که در زمینه شناخت پاکستان انجام شده، زمینه‌سازی کرده و خیلی موفق عمل کرده است و تا حدود زیادی پاکستان را به دوستان ایرانی شناسانده است و توانسته‌ است زیبایی‌های کشور پاکستان و توانایی‌های این کشور را به کشور دوست و همسایه ایران بشناساند، کانال اینستاگرامی “پاکستان؛ ایرانی‌ترین همسایه” بوده‌است که توسط دوست و برادرم جناب آقای محمدرضا کمیلی اداره می‌شود و همینطور یکی از کارهای خوب دیگر ایشان که اخیراً به صورت یک کتاب منتشر شده‌ است که از نظر توریستی هم بسیار مفید بوده است و بسیار زیبا و شکیل چاپ شده است، کتاب ” ملک خداداد” است که واقعا یک قدم بسیار مبارکی هست.

فرهنگ اسلامی: رد پای حضور فرهنگی ایران و اسلام را در کجاهای تاریخ فرهنگ پاکستان می توان دید؟  کدام قطعه تاریخ  پاکستان برای شما زیباتر است؟ در مورد تاریخ ایران نظر شما چیست؟

سیداحمد شهریار: حضور فرهنگی ایران و اسلام که معلوم است در تاریخ و فرهنگ پاکستان خیلی مشهود است و به‌طور واضح دیده می‌شود. آن‌هم به این سبب که در زمان حکومت گورکانیان در شبه قاره تعداد بسیار چشمگیری از اهالی فرهنگ و اهالی معماری اسلامی و زمینه‌های مختلف علم و هنر به هند رفتند و آن‌جا آثار خودشان را به‌جای گذاشتند؛ مثلا در زمینه شعر اگر صحبت کنیم خیلی از شاعران مثل عرفی شیرازی، نظیری نیشابوری، طالب آملی، کلیم کاشانی و دیگران به شبه قاره سفر کردند. کتابی هم در این خصوص هست به نام “با کاروان هند” که توسط استاد احمد گلچین معانی نوشته شده است و در آن بیش‌ از ۲۵۰ تن از شاعران سرشناس ایرانی ذکر شده است همراه نمونه آثارشان که همگی به شبه قاره رفتند و آن‌جا مستقر شدند و با حضور این بزرگواران و شعرا بود که یک سبک جدید و جداگانه‌ای که به نام “سبک هندی” آنجا پای گرفت و معروف شد. همین طور در زمینه‌های خطاطی، نقاشی، معماری و غیره هم کارهای بزرگ و ماندگاری صورت گرفت. زبان فارسی زبان اردو را که زبان رسمی و ملی پاکستان هست، نیز تحت تأثیر قرار داد و  بیش‌از شصت درصد این زبان و واژه‌های این زبان از زبان فارسی گرفته شده‌است. برخی زبان اردو را دختر زبان فارسی می‌دانند و زبان فارسی حتی بر شاعران زبان اردو تأثیر زیادی گذاشته است. شاعرانی مانند میر تقی میر، میرزا رفیع سودا، حیدرعلی آتش، امام بخش ناسخ، غالب دهلوی و اقبال لاهوری همه در اشعارشان از زبان فارسی تأثیر پذیرفته‌اند. درواقع اساس و پایه شعر این بزرگواران همان شعر فارسی بوده ‌است، چه از نظر فکری و چه از حیث تکنیکی و قالب و وزن و عروض و قافیه و مهندسی کلمات و ترکیب‌ها. همه این‌ها را از زبان فارسی مستعار گرفتند. مثلاً ما شاعری داریم به اسم امیر خسرو دهلوی که به “سعدی هند” معروف است همینطور شهری در هند به “شیراز هند” معروف است. این‌ها همه‌ آن تاثیر بی‌نظیر زبان فارسی بر شبه قاره و زبان اردو را نشان می‌دهند و امروز در جای جای شبه قاره هند و پاکستان می‌شود رد پای فرهنگی ایران و در واقع ایران اسلامی را دید که از طریق این کشور عزیز به شبه قاره رسیده است و پاکستان هم از آن سهم به سزایی برده است.

اگر بخواهم بگویم چه قطعه‌ای از تاریخ برایم جالب و زیبا بوده است، باید عرض کنم که هر آدمی تنها آن قسمت از تاریخ برایش جالب هست که در آن کشت‌وکشتار و خون و خونریزی کم‌تر صورت‌گرفته باشد یا اصلا نبوده باشد. پس ما جدا از اواخر زمان حکومت گورکانیان که در واقع زمان افول حکومت گورکانیان بوده است، زمان اوج حکومت سلسله گورکانیان را می‌توانیم بهترین و طلایی‌ترین دور تاریخ حکومت اسلام و مسلمانان بر شبه قاره بنامیم که از نظر فرهنگی نیز بهترین دور و زمان محسوب می‌شود. اگر بخواهم در مورد تاریخ پاکستان صحبت کنیم، باید این واقعیت را در نظر گرفت که تاریخ پاکستان خیلی قدمت ندارد و ما مجبور هستیم به جای تاریخ پاکستان در مورد تاریخ شبه‌قاره صحبت کنیم. پس به‌نظر من دوره عروج و اوج حکومت سلسله گورکانیان دوره طلایی زبان فارسی در شبه‌قاره بوده‌است که حدود ۹۰۰ سال زبان فارسی‌زبان زبان رسمی شبه‌قاره بود و از نظر علمی و نسخ خطی که هزاران هزار نسخ در پاکستان و هند وجود دارند، نیز می‌توان این دوره را بهترین دوره دانست. اکثر این آثار گرانسنگ یادگار همان دوران هستند.

درمورد تاریخ ایران عرض کنم که من قلبا باور دارم که درمیان تمام دوران‌های گذشته، بهترین دوره تاریخ ایران از نظر تشیع و مذهبی همین دوران است که ما در آن به‌سر می‌بریم و زندگی می‌کنیم. این دوره‌ای است که شیعه به اقتدار رسیده است و حکومت می‌کند و هیچ کجای دنیا نظیر این حکومت را حداقل امروز ما سراغ نداریم. پس از این لحاظ این دوره دوره‌ی طلایی است. ایران در مقابل قدرت‌های جهان استکبار ایستادگی و مقاومت مثال زدنی از خود نشان داده است و باوجود اینکه دشمن از هر طرف به ایران هجوم آورده است و با استفاده از همه امکانات و ابزارش مانند رسانه، شایعات، تهدیدهای نظامی، تحریم‌ها و غیره به ایران اسلامی فشار وارد کرده است، کشور ایران هنوز و همچنان پابرجاست و کوتاه نیامده است در مقابل دشمن و از ارزش‌ها دفاع کرده‌است. من این دوره را بهترین دوره ایران می‌دانم. قبول دارم که یک سری مشکلات داخلی هم وجود دارند و در این سال‌هایی که ساکن ایران هستم شاهد این مشکلات بوده‌ام ولی وقتی از بیرون به ایران نگاه کنیم و این قاب را از بالاتر ببینیم واقعاً افتخار می‌کنم که در این دوره زیسته‌ام و زندگی کرده‌ام و این دوره طلایی اقتدار شیعی را به چشم خود دیده‌ام.

فرهنگ اسلامی: اصولا استقلال سیاسی پاکستان از هند و جدایی آن چه تاثیرات مثبت و منفی فرهنگی در بین مردم این دو کشور داشته است؟

سید احمد شهریار: استقلال سیاسی پاکستان از هند در زمینه روابط و دوستی با ایران تأثیر مثبت بیشتری داشته است تا منفی و باعث ایجاد دوستی ایران و پاکستان شده‌است و آن‌هم به این دلیل که ایران اولین کشوری بوده‌است که استقلال پاکستان را به رسمیت شناخت که در واقع گام اول را برای ایجاد دوستی برداشت. مشترکاتی که از نظر دینی فرهنگی و دیگر زمینه‌ها بین این دوکشور وجود دارند، همواره مانع ایجاد مشکلات شده‌اند. از طرف دیگر، پاکستان از انقلاب اسلامی استقبال کرد. امام‌خمینی یک چهره محبوب بین پاکستانی‌ها بودند و و همین‌طور مردم پاکستان همیشه ایران را دوست داشته‌اند و فکر می‌کنم این استقلالی که کشوری به نام پاکستان را به وجود آورد و باعث شد که یک کشور اسلامی دیگر در جهان اضافه بشود، این خودش باعث ایجاد روابط مختلف و دوستانه‌ای با کشور ایران شد.

 فرهنگ اسلامی: ترکیب جمعیت   پاکستان  از لحاظ زبان چگونه است؟ پراکندگی جغرافیایی این افراد در  جاهای متفاوت، چطور است؟

سید احمد شهریار: در پاسخ به این سوال باید عرض کنم که پاکستان ازجمله کشورهایی هست که از نظر زبانی افرادشان و مردمشان و ملتشان تقسیم‌بندی شده‌اند مثلاً در هر منطقه‌ای که شما بروید مردمی که آن‌جا زندگی می‌کنند اکثراً یک زبان خاص آن منطقه را صحبت می‌کنند که همان زبان محلی و زبان مادری‌شان است مثلاً پشتون‌ها و پشتو زبان‌ها در پاکستان بیشتر در دو ایالت خیبر پختونخوا و ایالت بلوچستان زندگی می‌کنند که نسبت‌به ایالت سند و ایالت پنجاب و گلگیت و بلتیستان، پشتون‌ها در این دو ایالت تعدادشان زیاد است.

پس ازاین‌جهت اگر نگاه کنیم خیلی از نظر زبانی پراکنده نیستند، مثلاً پنجابی ها بیشتر در همان ایالت پنجاب زندگی می‌کنند. قطعا در جاهای دیگر پاکستان هم زندگی می‌کنند ولی تعدادشان آن‌قدر نیست که در خود پنجاب هست و این‌طور نیست که در بلوچستان پنجابی ها توانسته باشند یک منطقه یا شهر جداگانه‌ای را تشکیل بدهند یا مثلاً تعدادشان آنقدر باشد که مثلا یک شهر را در ایالت سند تشکیل داده باشند. چنین چیزی نداریم و همینطور بلوچ‌ها بیشتر در بلوچستان زندگی می‌کنند و در جاهای دیگر پاکستان هم هستند ولی این‌طور نیست که یک شهر را آن‌جا تشکیل داده باشند. ولی این زبان های محلی بیشتر جنبه لهجه دارند وزبان ملی پاکستان مورد احترام و استقبال همۀ مردم پاکستان است.

فرهنگ اسلامی: زبان فارسی و اردو هر کدام چه جایگاهی در  امروز  پاکستان دارند؟ هم در تکلم و هم در خلق آثار ادبی؟ و هم در انتشار آثار ادبی؟مهم ترین آثار معاصر ادبیات پاکستان به چه زبان هایی منتشر می شوند؟ وضع نشر و کتابخوانی در این کشور چگونه است؟

سید احمد شهریار: زبان فارسی و اردو هرکدام جایگاه خودشان را دارند ولی معلوم و مشخص است که اردو زبان رسمی کشور هست و زبان رسمی مردم پاکستان هست و مردم پاکستان به این زبان صحبت می‌کنند. برنامه‌هایی هم که از صداوسیمای پاکستان تولید می‌شوند چه فیلم باشد، مستند باشد، آهنگ باشد، سرود باشد همه به زبان اردو تولید می‌شوند و زبان اردو جایگاه اصلی را در پاکستان دارد. زبان فارسی یک دوره طلایی را در این منطقه گذرانده است ولی فعلاً متأسفانه آن جایگاه قبلی و قدیمی خودش را از دست داده است و نسبت‌به زمان اقبال لاهوری که خیلی هم از آن دور نشده‌ایم، حدود شصت تا هفتاد درصد افت و افول کرده است و محصور شده‌است در دانشگاه‌ها.

در سال‌های اخیر و مخصوصا در پاکستان، آثار زیادی هم به زبان فارسی چاپ و منتشر نمی‌شوند. اگر هم کسی این کار را انجام بدهد، اولویتش این خواهد بود که کتابش از ایران چاپ بشود و یا از افغانستان و تاجیکستان که مردم بیشتر بتوانند این کتاب را ببینند و از آن استفاده کنند تا این‌که از خود پاکستان.

در مورد این‌که مهم‌ترین آثار معاصر ادبیات به چه زبانی چاپ و منتشر می‌شود، باز باید گفت که قطعاً به زبان اردو چاپ می‌شوند و وضعیت نشر و کتاب‌خانه در کشور بستگی دارد به این‌که آن کتابی که چاپ می‌شود، چه باشد. مثلاً الان در پاکستان بازار رمان خوب است. چه تولید اثر باشد و چه ترجمه باشد، جواب می‌دهد. چون بنده خودم مترجم هستم این را عرض می‌کنم. اما اگر کتاب شعر باشد مثل دیگر جاهای دنیا نسبت به داستان و رمان جایگاه خاصی ندارد.بنده مترجم هستم و از زبان فارسی به اردو و از اردو به فارسی کتاب‌هایی را ترجمه کرده‌ام که بیشتر آن‌ها کتاب‌های ادبی بودند. لذا در این زمینه اطلاعات بیشتری دارم و بهتر می‌توانم صحبت کنم. وضعیت ترجمه از فارسی به اردو خیلی خوب است، هم کتاب‌های ادبی هم کتاب‌های مذهبی و انقلابی که ترجمه می‌شوند و به دست خوانندگان و مخاطبان خودش در پاکستان می‌رسند. بازخوردهایی هم از مخاطبان به دست نویسنده یا مترجم می‌رسند. اما هنوز خیلی کار داریم مثلاً در زمینه مذهبی و انقلابی خیلی کار شده‌است ولی در زمینه ادبی هنوز خیلی جا دارد که کار کنیم. مثلاً من یکی دو ترجمه دارم که در پاکستان منتشر شد و یکی از آن‌ها ترجمه داستان کوتاه‌های منتخب زنان ایرانی بود که با اسم “گل‌های بنفشه” و به انتخاب خانم راضیه تجار بود و ترجمه را بنده انجام دادم. وقتی خبر انتشار این کتاب در پاکستان منتشر شد خیلی از دوستان با من تماس گرفتند و تعجب کردند از این‌که در ایران خانم‌ها داستان می‌نویسند و شعر می‌گویند و دست به قلم هستند. آن‌ها می‌گفتند که ما فکر می‌کردیم خانم‌های ایرانی فقط امور خانه‌داری را انجام می‌دهند و یک گوشه‌ای در خانه نشینند و تمام. این یک فاجعه است که یک کشور در همسایگی کشور ایران باشد این‌همه مشترکات فرهنگی هم داشته باشد ولی این‌قدر از کشور همسایه خودش بی‌اطلاع بماند و نداند که در ایران بعد از انقلاب اسلامی چه می‌گذرد و چه خبری هست. مثلاً در پاکستان از بین نویسنده‌های ایرانی نهایتاً از بین داستان‌نویس‌ها جلال آل‌احمد را می‌شناسند و از بین شاعران سهراب سپهری را و آن هم به این دلیل که آثار انها تا حدودی به زبان اردو ترجمه شده‌اند. مثلا آقای ن م راشد که خود نیز یکی از شاعران بزرگ معاصر پاکستان و شاعر نیمایی‌سرا بود، کتابی دارد در با اسم “جدید ایرانی شاعری” و در آن کتاب از پانزده تن از شاعران ایرانی شعرهای‌شان را ترجمه کرده‌است و در مورد هر یک از این شاعران مطلبی و مقدمه‌ای هم نوشته است که با نیما یوشیج شروع شده و به احمدرضا احمدی خاتمه می‌یابد.

از این طریق این پانزده شاعر توانستند تا حدودی جای خودشان را در پاکستان و در بین شعردوستان و شاعران پاکستان و گروه‌های ادبی این کشور باز کنند اما بعد از این‌ها، شاعران دیگر نمی‌دانند که در ایران در زمینه ادبیات چه می‌گذرد و شاعران امروز چه کسانی هستند. البته توفیق حاصل شد و بنده کتابی را در مورد شاعران نیمایی‌سرا و شاعران معاصر ایران با عنوان “رنگین‌کمان با رنگ‌های جدید” ترجمه کردم که در این کتاب از نیما یوشیج تا گروس عبدالملکیان شعرهای منتخب هشتاد و هفت شاعر ترجمه شده است و این کتاب به انتخاب استاد علی رضا قزوه، اقای مصطفی علیپور و محمد جواد آسمان بوده است. همین‌طور کتاب دیگری را از آثار و اشعار بانوان ایرانی ترجمه کرده‌ام که در این کتاب شعرهای منتخب بانوان شاعر ایرانی آمده‌اند و این کتاب به انتخاب خانم فریبا یوسفی بوده‌است و با نام “عشق قابیل است” در پاکستان چاپ و منتشر شده است. در زمینه داستان کوتاه‌های ایرانی عرض کردم که کتابی با اسم “گل‌های بنفشه” را ترجمه کرده و به چاپ رسانده‌ام و در زمینه رمان هم رمان آقای مصطفی مستور به اسم روی ماه خداوند را ببوس و همینطور رمان معروف آقای رضا امیرخانی به اسم “من او” را ترجمه کردم که در پاکستان چاپ و منتشر شدند. همه این کتاب‌ها الحمدلله با استقبال خوبی روبرو شده‌است و نشان داده است که اگر در این زمینه کارهای بیشتر صورت بگیرد قطعاً با استقبال روبرو می‌شود و این کار باید صورت بگیرد.

بعضی از دوستان می‌گویند که چرا انتشارات و مترجمان پاکستانی خودشان نمی‌آیند به سمت ادبیات ایران و خودشان بدون این‌که ما هزینه‌ای بکنیم کتاب‌های ادبیات ایران را ترجمه نمی‌کنند. من بارها به دوستان عرض کرده‌ام که برای این کار ایران نیاز به زمینه‌سازی دارد. اگر امروز یک کتاب در اروپا نوشته و منتشر بشود، مترجمین و ناشران پاکستان سریع اقدام به ترجمه و چاپ آن می‌کنند چراکه زمینه بازار آن کتاب فراهم شده است، و مردم ادبیات آن کشور را می‌شناسند و نویسنده‌های آن کشور را می‌شناسند ولی متأسفانه در مورد ایران این اتفاق صورت نگرفته است. وقتی اطلاعی از وضعیت موجود ادبیات ایران ندارند، چگونه می‌توانند به سمت این نویسندگان و آثارشان بیایند. برای این کار نیاز هست که فعلاً ایران هزینه کند و سرمایه گذاری کند و ادبیات خودش را و ادبیات بعد از انقلاب را به کشور پاکستان و کشور همسایه بشناساند تا بعدها آن‌ها خودشان کم‌کم به این سمت بیایند و آن وقت است که دیگر ایران احتیاج به سرمایه‌گذاری ندارد. واقعاً بازار پاکستان یک بازار خوبی است و باید از آن استفاده کرد.

مثلاً اگر ما ترکیه را مثال بزنیم کتاب ملت عشق که در ایران چند و چندین‌بار تجدید چاپ شد و ناشران مختلف این کتاب را و چاپ و منتشر کردند در پاکستان هم با استقبال بسیار خوبی روبرو بود. این کتاب آن‌جا هم چندین بار تجدید چاپ شد. دلیل این استقبال از این کتاب به‌نظر بنده این است که ترکیه هم هزینه می‌کند در این زمینه و هم یک نویسنده‌ی بزرگ مثل اورهان پاموک داشته است که توجه جهانیان را به ادبیات این کشور جلب کرده‌است و ایران هم نیاز به سرمایه‌گذاری اولیه دارد تا مردم و نویسندگان این کشور را بشناسند و آن‌ها را وادار کند به این‌که خودشان کنجکاو بشوند و ناشران به سراغ بقیه آثار آن نویسنده بیاید که اثر اولش با حمایت ایران در پاکستان چاپ و منتشرشده است، و از این طریق ادبیات ایران در پاکستان جایگاه خودش را پیدا کند و ناشران متوجه بشوند که این کتاب‌ها در پاکستان بفروش می‌روند و خیلی قدرت دارند و از نظر محتوا بسیار کتاب‌های خوبی هستند و می‌توانند مخاطب را جلب کنند.

اگر بخواهیم درمورد شعر در پاکستان یا شبه قاره پنج قله را نام ببریم ما در پاکستان چهار شاعر خیلی بزرگ داریم دو نفر از این شاعران میر هستند و دو نفر هم میرزا یعنی میر تقی میر در زمینه غزل و میر انیس در زمینه‌ی مرثیه و همین‌طور میرزا اسدالله خان غالب در زمینه غزل و میرزا دبیر در زمینه مرثیه. این چهار شاعر از بزرگ‌ترین شاعران زبان اردو هستند. بعد از این‌ها واقع اقبال لاهوری می‌آید و شاعران دیگر که در زمینه شعر نیمایی بزرگ‌ترین شاعران اردو به حساب می‌آیند مانند نون میم راشد، مجید امجد، میراجی و فیض احمد فیض و غیره هستند.

نکته دیگر این‌که میر انیس بیش‌از دویست مرثیه دارد که به صورت ترکیب بند نوشته شده‌اند و هر ترکیب‌بندش بیش‌از شصت هفتاد بند دار و ازاین‌جهت شاید می‌توان گفت که زبان اردو بر فارسی سبقت گرفته است و در زمینه مرثیه خیلی بیشتر از زبان فارسی در زبان اردو کار شده‌است مثلاً غالب دهلوی شعرهای خیلی خوبی درمورد ادبیات مذهبی دارد که می‌گوید:

بیا که قاعده‌ی آسمان بگردانیم

قضا به گردش رطل گران بگردانیم

ز حیدریم من و تو، ز ما عجب نبود

گر آفتاب سوی خاوران بگردانیم

فرهنگ اسلامی: چه منابع فارسی معتبری برای شناخت فرهنگ، هنر، آداب و رسوم و آیین های پاکستان وجود دارد که مخاطبان ایرانی می توانند با استفاده از شبکه اینترنت به آن دسترسی پیدا کنند؟

سید احمد شهریار: باید عرض کنم که من اخیراً یک کتاب خیلی خوبی درمورد فرهنگ و آیین و آداب‌ورسوم پاکستان دیدم که توسط آقای محمد رضا کمیلی نوشته شده است به اسم ملک خداداد. من این کتاب را زمانی‌که در مشهد بودم و برنامه‌ی شعرخوانی داشتیم دست آقای کمیلی دیدم. ایشان هم لطف کردند و کتاب را به من دادند. کتاب بسیار خوبی هست و حتماً پیشنهاد می‌کنم برای دوستان ایرانی که این کتاب را تهیه کنند و از طریق این کتاب با زیبایی‌های فرهنگی پاکستان آشنا بشوند.

فرهنگ اسلامی: بهترین مجموعه شعرهای فارسی که در سال های اخیر در پاکستان چاپ شده است را نام می برید؟

سید احمد شهریار: شما فرمودید که در مورد بهترین مجموعه‌های بگویم که اخیراً در پاکستان چاپ شده‌اند ببینید در پاکستان الان وضعیت آن‌طور نیست که در سابق بوده ‌است. مجموعه‌های شعر فارسی مستقل کم‌تر چاپ می‌شوند ولی دوستانی که به زبان فارسی شعر می‌گویند و از بزرگان هم هستند و از جوان‌تر ها هم هستند، آنها معمولاً شعرهایشان در مجله‌ها چاپ می‌شوند. یکی از مجله‌های خیلی خوب که بنده هم توفیق این را داشتم که برای چند سال به‌طور مستمر در آن آثارم چاپ بشود، مجله دانش بود که با حمایت رایزنی فرهنگی ایران و پاکستان چاپ می‌شد و یکی از بهترین مجله‌هایی بود که من از طریق این مجله با خیلی از شاعران فارسی که در ایران بودند، آشنا شدم و یک دو نفر از آن شاعران را از همان زمان که در پاکستان بودم می‌شناختم توسط این مجله مانند استاد علیرضا غزوه و استاد فاضل نظری. یکی از مجموعه‌هایی که مستقل چاپ شدند مجموعه شعر حاجی یعقوب علی انیس بود که مجموعه خوبی بود. یکی از شاعرانی که به “اقبال ثانی” معروف بود و در جوانی از دنیا رفت، امیرمحمد امیر بود که مجموعه‌ای داشت به نام “کاس الکرام” و در بیست و چند سالگی از دنیا رفت. به سبک اقبال لاهوری شعر می‌گفت و اشعار بسیار پخته و قوی دارد، ولی متأسفانه کپی‌هایی که از کتاب خودش داشت را آتش زد و تنها یک نسخه به دست ما رسید. از دیگر شاعرانی که در زبان فارسی شعر دارند می‌شود به آقای دکتر اسلم انصاری، آقای دکتر محمد اکرام، آقای دکتر ظهیر صدیقی، آقای دکتر علی کمیل قزلباش، خانم دکتر فائزه زهرا میرزا، آقای دکتر معین نظامی و وغیره اشاره کرد و آقای سید جواد موسوی، آقای محمدعلی اختیار و آقای فدا حسین نوشاد نیز از شاعران خوب زبان فارسی و اهل کویته هستند ولی مجموعه‌های مستقلی ندارند.

فرهنگ اسلامی: اخیرا از شما مجموعه شعری به نام “قرار بی‌قراری” چاپ و منتشر شده است، کمی در باره این مجموعه بگویید.

سید احمد شهریار: مجموعه شعر قرار بی‌قراری دومین مجموعه شعر فارسی بنده و اولین مجموعه شعر مذهبی و آیینی که از نشر شاعران پارسی‌زبان در سال جاری چاپ و منتشر شده است و همان‌طوری‌که عرض کردم این مجموعه شعر تنها شعرهای مذهبی شاعر را در بر می‌گیرد که در طول سال‌هایی که در ایران بودم و به لطف و عنایت اهل‌بیت (ع) و با استفاده از اشعار شاعران آیینی و مذهبی سرودم.

در این مجموعه حدود پنجاه قطعه شعر آمده‌است که در موضوعات مختلف مذهبی هستند و مجموعه طوری دسته‌بندی شده‌است که اول با شعر مناجات و شعر توحیدی شروع می‌شود، بعد شعرهای درمورد قرآن کریم آورده شده‌اند، بعد شعرهایی که به حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله تقدیم شده‌اند و بعد به حضرت مولا امیرالمؤمنین (ع) و بعد شعرهایی فاطمی آورده شده‌اند و همین طور معصوم به معصوم ادامه دارند تا آخرین شعرهایی که به حضرت حجت (عج) تقدیم شده‌اند.

نکته دیگری که در مورد این مجموعه مهم ھست که به آن اشاره ‌شود، این است که اگر در مورد یک معصوم (ع)، بیش از چند شعر آمده باشند و هم مدح و مرثیه باشد اول شعرهای مدح آورده شده‌اند و بعد مرثیه. یک خاطره خوبی که من با یکی از شعرهای این مجموعه دارم قصیده‌ای هست که سی و نه بیت دارد و این قصیده تقدیم شده است به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها. تقریبا دو سال بعد از سرودن این قصیده یک جشنواره برگزار شد که با موضوعات آزاد و موضوعات اجتماعی بود و بخش ویژه آن جشنواره مربوط می‌شد به اشعار فاطمی و اشعاری که تقدیم شده‌اند به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها. من در کنار برخی از اشعار دیگر، این قصیده را هم برای جشنواره فرستادم و به عنوان برگزیده دعوت شدم، اما هنوز نمی‌دانستم برای چه شعری دعوت شده‌ام و چه رتبه‌ای کسب کرده‌ام. وقتی رسیدم تهران و به مکانی این جشنواره در حال برگزاری بود یعنی تالار شمس، یکی از شاعران موفق کشور دم در آمدند و من خودم را معرفی کردم. بعد از من پرسیدند که قصیده حضرت زهرا مال شما بود. گفتم بله. با شنیدن این حرف ایشان با من روبوسی کردند و خیلی تشویق کردند گفتند که خیلی قصیده‌ی خوبی بود الحمدلله و شما در جشنواره رتبه آوردید. دستم را گرفتند و به صف اول بردند و نشاندند. گفتند که الآن شما را دعوت می‌کنند. بروید و تنها چند بیت از این قصیده را بخوانید. چون قصیده بلندی بود من هم چند بیت را مشخص کردم و رفتم و خواندم. هنوز هم نمی‌دانستم که چه رتبه‌ای آوردم ولی این را متوجه شدم که هرچه هست برای همین قصیده حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها است. آخر برنامه اسامی برگزیدگان را اعلام کردند و من و یک خانم دیگری هر دو در بخش ویژه برای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رتبه اول را کسب کرده‌ بودیم. این قضیه فکر می‌کنم مال سال ۱۳۹۴ یا ۱۳۹۵ هست. جایزه‌ای که برای بخش ویژه‌ی جشنواره در نظر گرفته شده بود، مبلغ ۹میلیون تومان بود که تا آن زمان یک جایزه بسیار بزرگی بود که همان شب به بنده و آن خانم شاعر تحویل داده شد. من هنوز باور دارم حضرت زهرا سلام الله علیها خودشان به این قصیده نظر لطفی داشتند و دارند چرا که بعدها که من این قصیده را در فضای مجازی منتشر کردم، یکی از شاعران بزرگ پاکستان که از بهترین‌های شاعران شعر امروز پاکستان هستند پرفسور افتخار عارف در فضای مجازی به من پیام دادند و گفتند که من تازه نماز مغرب و عشایم را خوانده بودم و گوشی‌ام را روشن کرده بودم که با این قصیده شما مواجه شدم. بعد یک مطلب کوتاه نوشتند و از من خواستند که آن را همراه این قصیده در فسبوک منتشر کنم. نوشته بودند که در فارسی در مورد حضرت امیر المؤمنین بهترین شعری که من سراغ دارم همان شعر استاد محمد حسین شهریار تبریزی هست و در مورد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بااینکه یک شعر بسیار قوی از اقبال لاهوری هم هست که می‌گوید “مریم از یک نسبت عیسی عزیز، از سه نسبت حضرت زهرا عزیز” ولی بااین‌حال به‌نظر من قصیده آقای شهریار در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بهترین قصیده‌ای هست که من تا الآن خواندم. این متنی بود که آقای دکتر افتخار عارف برای این قصیده نوشتند و از من خواستند که با همین متن این قصیده را منتشر کنم. بعدها که یک مستندی هم درمورد بنده ساخته شد و دکتر افتخار عارف هم در آن مستند مصاحبه‌ای داشتند که آن‌جا هم به این اشاره‌ای کردند و حرف‌های خودشان را تکرار کردند. این هم عنایت ویژه حضرت زهرا سلام الله به بنده هست و خدا را برای این کار شکر می‌کنم.

علوه بر این شعر بخش دیگری هم در این کتاب هست که بنده خودم خیلی دوست دارم و آن بخش تضمین‌هایی هست که بر شعر حافظ شیرازی داشتم. من پنج تا تضمین در این مجموعه بر شعرهای حافظ دارم که سه‌تا از آن‌ها شعر مرثیه درمورد حضرت امام حسین علیه‌السلام هستند و دوتای دیگر در مورد حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها. یکی از این پنج‌تا تضمین الحمدلله خیلی مورد استقبال قرار گرفت. استاد محمدعلی مجاهدی پروانه که یکی از بزرگترین استادان شعر آیینی کشور به حساب می‌آیند، این شعر را خیلی دوست دارند و بنده هر بار که در انجمن محیط که سال‌های سال است در منزل ایشان برگزار می‌شود، برای شعرخوانی رفتم، از بنده خواستند که اول این شعر را بخوانم و بعد هر شعری دیگری که همراه خود دارم. اینجا باید این نکته را هم عرض کنم که اولین باری که بنده در ایران و در جمع شاعران ایرانی شعر فارسی‌ام را خوانده‌ام، در منزل استاد مجاهدی و انجمن محیط بود. در آن جلسه من یکی از غزل‌هایی که در پاکستان گفته بودم و در پیروی از سبک بیدل بود، را خواندم و یادم هست که کاغذی که در دست داشتم و روی آن غزل را نوشته بودم، در دستانم می‌لرزید و من با خودم عهد کرده بودم که اگر دیدم که در این جمع، شاعران فارسی از شعر فارسی بنده استقبال نکردند، دیگر همان شعر اردویم را ادامه می‌دهم و شعر فارسی ‌نگویم. ولی برخلاف انتظار من، استاد مجاهدی بزرگوارانه از شعر بنده تعریف کردند و بنده را مورد تمجید و تشویق قرار دادند و این باعث شد که من در این زمینه کارهایم را ادامه بدهم و الحمدالله امروز دو مجموعه شعر به زبان فارسی از بنده چاپ شده‌اند که این دومین مجموعه هست و قبل ‌از این یک مجموعه شعر غزل به اسم “پیرهن گم کرده‌ام” از بنده از انتشارات شهرستان ادب چاپ شده بود و یک مجموعه شعر دیگر هم در دست چاپ دارم الحمدالله. خلاصه این‌که شعر تضمین حافظ در قم مخصوصاً در انجمن محیط خیلی مورد استقبال قرار گرفت. یک اتفاق مبارک دیگری که در مورد این شعر برای بنده رخ داد، این بود که یکی دو سال قبل و در ذیل جشنواره شعر اشراق و با دوستان حوزوی یک سفر به مشهد مقدس داشتیم و آن‌جا در منزل مرحوم استاد محمد رضا مؤید یک عصر شعری مذهبی تدارک دیده‌ شده بود، و من آن‌جا هم این غزلم را قرائت کردم و در طول آن عصر شعر تنها شعری که مورد تمجید و تأیید استاد مؤید قرار گرفت، همین شعر تضمین بود که استاد با صدای گریه و با صدای اعد اعد شعر را تأیید کردند. وقتی بنده رسیدم به بیت “جانب حضرت عباس دوان بود حسین/ او نمی دیدش و از دور خدایا می‌کرد” صدای گریه استاد مؤید بلند شد و صدای اعد اعد ایشان. بعد این بیت بعد و تأیید استاد مؤید، کلا حال و هوای آن جمع شاعرانه عوض شد و با هر بیتی که بنده می‌خواندم، همه می‌زدند زیر گریه و ان‌شاءالله که در اشک‌هایی که برای حضرت سیدالشهداء ریخته شد، بنده هم در ثوابش سهیم باشم.

 

 

نمونه شعرها:

۱

برای مادرم فاطمه سلام الله علیها

 

بگیر کلک درختان را، بگیر جوهر دریا را

به نام حضرت حق بنویس صفات حضرت زهرا را

صفات نور ازل انشا، صفات حور بشر سیما

صفات سادگی مطلق، صفات عمق معمّا را

صفات معجزۀ داور، صفات عصمت پیغمبر

صفات آینۀ حیدر، صفات نور هویدا را

به رنگ‌زار خیال تو همیشه دامن گل، خالی‌ست

ز بویِ منعِ پرافشانی صدای بلبل شیدا را

و ذرّه ذرّۀ درگاهت که باغ رویش آیینه‌ست

گرفته است به حیرانی ز دیده اذن تماشا را

به آتش نفسم، عمری‌ست که خاک سوخته‌ام قمری‌ست

که نقش پای کدامین سرو شدست طوق گلو، ما را؟

محمّد و علی و آل‌اش خدای فاطمه را خواندند

خدای آن شرف‌الابناء، خدای«امّ ابیها» را

خدا کسی است که از زهرا هزار معجزه می‌سازد

به طور، مظهر حق دیدند؛ به نیل، ناجی موسا را

رخ تو مصدر «والشمس» است، و چشم تو بدل از «واللیل»

کنار مِهر تماشا کن فصاحت شب یلدا را

خدیجه، آسیه و مریم؛ چه شرح‌هاست، ولی عالم

به لطف چادر تو فهمید دلیل عصمت حوّا را

و آیه آیه در این قرآن زلال نام تو جاری شد

و دید دیدۀ شبنم‌زار میان آینه دریا را

و در حوالی یاسین دید و در جوانب طاها یافت

فروغ دیدۀ یاسین را، و پارۀ تن طاها را

و در حدیث کسا دیدم، هنوز فاطمه در بر داشت

نبی، ولی و امامش را، چنانکه کُل همه اجزا را

نه غیر خلق که انسان‌اند، ائمه غیب نمی‌دانند

مگر ز مصحف تو خوانند حدیث رفته و فردا را

اراده کرد پشیمانی بزرگِ دستۀ نجرانی

وگرنه زیروزبر می‌دید تمام عالم اشیا را

یهود و گرتو نصارایی، بیا به خانۀ زهرا بین

جلاگرِید بیضا را، شفادِهِ دَم عیسا را

گل محمّدی‌اش زیباست، بهشت اهل زمین اینجاست

صبا ز خانۀ تو آورد خبر ز عالم بالا را

چه فاطمه، چه علی، هر دو، به فیض حضرت حق دیدند

به«راکعون» و به «اعطینا» جمال همدم و همتا را

قداست شب قدر از تو، جلال خیبر و بدر از تو

تو شان آیۀ تطهیری، شهامتی دل مولا را

محیط خانۀ مولا… نه، که قلب پاک علی را نیز

چراغ عشق تو روشن کرد چو مهروماه که دنیا را

و بر ظروف سفالینت دعای خیر بشر حک بود

و داشت کاسۀ چوبینت شکوه شاخۀ طوبی را

ازل، ابد، همه پیدا بود میان سجدۀ طولانیت

و سجده‌گاه تو حس می‌کرد جلال عرش معلّی را

اگرچه رفت ز دنیا زود کنار فاطمه هم می‌بود

هنوز آمنه می‌فهمید دلیل«اُمّ ابیها» را

اباذریم و نه سلمانیم، به جز تو هیچ نمی‌دانیم

کجا رویم؟ کجا؟ گر تو برانی از در خود ما را

در این دیار غربیم من، و در هوای تو بیش از پیش

تو ای غریب دیار خویش، بخوان، بخوان، من تنها را

من از اهالی مظلومی، من از دیار غم و رنجم

من از قبیلۀ واویلا، ز ملک شیشۀ بر خارا

مرا بخوان به صدایی که پر از تبسّم و دلگرمی‌ست

به آن صدا که تو می‌خواندی حسین و زینب کبری را

در آرزوی بقیع تو مدینۀ دل من تنگ است

مرا بخوان و عطایم کن شروع تازۀ صحرا را

پراست کشور پاکستان ز عاشقان تو یازهرا

فقط تورا همه می‌خوانند؛ بخوان، بخوان، همۀ مارا

گدای خانۀ زهرا را مقام و منزلتی باشد

که شهریار و مَلَک دیدند گدای خانۀ زهرا را

خدا کند که دگر باره به یاد چشم تو اندازد

مرا کلامِ خموشی‌رنگ و این سکوتِ سخن‌آرا

۲

حسرت خاموشی آن شعلۀ در داشتن

مصرف دیگر ندارد دیدۀ تر داشتن

کار دونان است در ظاهر هواداریّ حق،

در حقیقت نقشه‌های شوم در سر داشتن

دم زدن از حرمت و از احترام اهلبیت

با شگرد دیگری این رسم را برداشتن

هیزم آوردن برون خانۀ زهرا ولی

احترام پارۀ قلب پیمبر داشتن

گفتن از «حبل‌المتین» امّا به عنوان مثال

ریسمان بر گردن و دستان حیدر داشتن

یا علی، سخت است آتش آن‌سوی در بودن و

این سوی در، نوگُلی از جنس کوثر داشتن

آن طرف افتادن دروازۀ آتش‌زده

این سوی دروازۀ سنگین، کبوتر داشتن

زیستن در خانۀ وحی الهی و چنین

بین دیوار و درش یاسی که پرپر… داشتن

سایه‌اش روی سرت امّا به جان فاطمه

بایتیمانش نزن حرفی ز مادر داشتن

۳

منتظر تو مانده است در دل خیمه‌ها حسین

حُر شده یا علی بگو، فاصله نیست تا حسین

کار هر این و آن نبود تا به تو اقتدا کند

ای که برای ما تویی سیّد و مقتدا حسین

فکر و خیال ما کجا، منقبت شما کجا

بهر خدا مگر خودت لطف کنی به ما حسین

راه نجات من تویی، آب حیات من تویی

نهر فراتی و منم تشنۀ کربلا حسین

با همه روح و جان و دل زائر کربلا شدم

گفت«برو برو» دلم؛ گفت «بیا بیا» حسین

هم سفر است و هم گذر، هم نظر است و هم خبر

هم شجر است و هم حجر، ما همه‌ایم با حسین

اینکه کنار شعر من، یک دو نفس کشیده‌اید

مهر شماست، یا علی، لطف شماست، یا حسین

مردم کوفه با علی هیچ وفا نکرده‌اند

کاش ندیده می‌گرفت آن همه نامه را حسین

۴

صبح اذان به نافلۀ شب رسیده است

نوبت پس از حسین به زینب رسیده است

این کوه استوار همان صبر زینبی‌ست

جان مصیبت است که بر لب رسیده است

هان نیست در روایت صبرش گلایه‌ای

امّا صدای شکر، مرتّب رسیده است

شام است و زینب است و تماشاگران شوم

شکر خدا که قافله در شب رسیده است

حتماً شده‌ست عارف غم‌های کربلا

هر طفل از این مسیر به مکتب رسیده است

یارب، چنین به گوشۀ زندان که جان سپرد؟

در گوش عرش، نالۀ «یارب!» رسیده است

این بار زینب است که با خطبۀ بلیغ…

نوبت پس از حسین به زینب رسیده است

۵

شش ماه گشت افزون بر سال‌ها غمت

حیدر شدی و حرمله شد ابن ملجمت

شش ماه دیده‌اند علی بودن تو را

در قلبشان هراس زیاد است از این کمت

فزت و رب کرببلایت شنیدنی‌ست

پیچیده در تبسّم آن آخرین دمت

ای در مدینه محسن و در کربلا علی

ای هرکجا مدافع خورشید عالمت

ای زخم تشنه‌کامی روییده از گلو

زخم سه‌روزه، تیر سه‌شعبه‌ست مرهمت

تیری که رفع تشنه‌لبی می‌کند به خون

تیری که نیست آه، جز احسان و مرحمت

خون تو شد پرنده و تا عرش پرکشید

خون تو پرچم است و چه بالاست پرچمت

۶

در نقاب امّا همین که اوست محبوبم، بس است

بی جواب امّا همین که خواند مکتوبم، بس است

من یقین دارم، مرا با بوی پیراهن چه کار؟

مژده دیداریوسف، چشم یعقوبم بس است

منفعل از ز سرکشی‌های مدامم نیستم

هرکجا مغرور… گر پیش تو مغلوبم بس است

دوش می‌فرمود: «من مات و لم یعرف امام…»

اینکه می‌بینم به تو این‌گونه منسوبم بس است

سیل یعنی قطره‌اشکِ چشم دریازای من

بهر توفان نیز آه عالم‌آشوبم بس است

من دل پرخونم از درد شهید کربلا

اینکه خود را در درون سینه می‌کوبم بس است

اینکه من در کربلا هستم کنار جدّ تو

اینکه من در راه عشق دوست معتوبم بس است

هرچه بنویسم اناالمهدی به گوشم می‌رسد

شهریارا، این‌قدر اعجاز اسلوبم بس است

آرزو دارم تو برگردی اگرچه می‌توان

تا ابد چشم انتظارت بود، ای خوبم، بیا!

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.